نویسنده: دکتر عبدالحسین زرین کوب
شش سالی بیشتر از هجرت نگذشته بود که قدرت و عِدّت پیغمبر می توانست مکه را هم تهدید کند. در این هنگام، محمد (ص) با عده کثیری از اصحاب، آهنگ مکه کرد به امید زیارت کعبه و تا حدیبیه- نزدیک مکه- پیش رفت. البته به مکه مجال ورود نیافت. اما با قریش پیمان نهاد برای یک صلح (10)ساله و با این قرار که سال دیگر بیاید و مراسم زیارت کعبه به جای آورد. با وجود نارضایی که از این پیمان و از این بازگشت بی نتیجه در بین مسلمین پدید آمد، در واقع، ماجرای حدیبیه یک فتح معنوی بود و آینده، اهمیت آن را نشان داد. در بازگشت از این سفر، پیغمبر به عنوان پیشوای مسلمین و تمام اهل مدینه شناخته شد و با این پیمان صلح، وی فرصت و امکان آن را یافت که اسلام را همه جا حتی در مکه نشر کند و فتوح خود را هم در تمام جزیره العرب دنبال نماید. پس از آن، محمد (ص) چشم به خارج از جزیره دوخت. نامه ها و پیام ها فرستاد و فرمانروایان مجاور (ایران، مصر، حبشه و روم شرقی) را به اسلام خواند. این دعوت ها اگر چند- جز در جواب های ملایم حاکم مصر و نجاشی- جواب مساعدی نیافت، لیکن خود، موفقیتی به شمار می آمد: از آن که در واقع به منزله اعلام ظهور اسلام بود، به دنیا.
سال بعد، محمد (ص) با دو هزار نفر مسلمان، عازم مکه شد. قریش به موجب پیمان حدیبیه دروازه شهر را بر روی او گشودند. پیغمبر با یاران به مکه درآمد و سه روز در آن جا به اجرای مراسم پرداخت. وقتی پیغمبر خواست بیش از سه روز بماند، قریش راضی نشدند. پیغمبر به تقاضای قریش از مکه بیرون آمد، اما دیگر، قوت اسلام و ضعف قریش آشکار شده بود. اگر چند ماه بعد، لشکری که پیغمبر به شام فرستاد، در موته از غسانی ها شکست خورد؛ اما این شکست، چیزی از اعتبار و قدرت او نکاست.
سال بعد که دو سالی از صلح حدیبیه می گذشت، در نزدیک مکه، قبیله ای از اعراب خزاعه که مسلمان بودند، مورد تجاوز طایفه بنی بکر واقع شدند که متحد قریش بودند و حتی عده ای از قریش نیز با تجاوز کاران همراهی کرده بودند. قبیله ای که مورد تجاوز واقع شده بود، از پیغمبر یاری خواست و محمد (ص) آماده حرکت به جانب مکه گشت. اهل مکه، پشیمان و وحشت زده، ابوسفیان را به مدینه فرستادند تا محمد (ص) را از این آهنگ منصرف دارند.اما دیگر، دوران صلح گذشته بود و تا اهل مکه خبر شدند، پیغمبر با (10)هزار مسلمان در ظرف یک هفته نزدیک دروازه شهرشان رسیده بود. مکه در مقابل وی مقاومت نکرد. ابوسفیان هم پیش از ورود مسلمین به مکه اسلام آورده بود. این بار، محمد به عنوان فاتح- اما باز مثل یک پیغمبر- به شهر درآمد: بدون غارت و بدون خونریزی. کعبه از بتان پرداخته آمد، از بام کعبه صدای اذان برخاست و نام الله و رسولش اعلام شد. بت های کعبه خرد شدند و نقش های کعبه محو گشت. کسانی هم به محل قبیله های مجاور فرستاده آمد تا بت هاشان شکسته شود. رفتار محمد(ص) با اهل مکه- شهری که بیست سال، او را به انواع گونه گون، آزار و تحقیر کرده بود- درست و نجیبانه و در خور یک پیغمبر بود. بدخواهان و دشمنان را- جز دوازده نفر- عفو کرد و از آن میان هم به جز چهار تن، هیچ کس را نکشت. اکنون اسلام، فاتح جزیره بود و مقابله با آن برای اعراب ممکن نمی شد. پیغمبر از مکه باز به مدینه رفت و آن جا کارها در پیش داشت. از آن پس، دیگر از هر سوی، «وَفد» های عرب به مدینه می آمدند و دسته دسته در دین خدا داخل می شدند. قبایل دوردست و حتی قبایل نصاری نیز به طوع و رغبت، قبول اسلام کردند. شیوخ و امرای طوایف، شخصا نزد پیغمبر می آمدند و اسلام می آوردند و بت های خود را می شکستند.
منبع:همشهری جوان شماره 41