سه اصل شناخت امیرالمومنین(علیه السلام)

سه اصل شناخت امیرالمومنین(علیه السلام)

منبع:روزنامه کیهان-شماره18986
… هر اندازه که انسان درباره فضائل ائمه(علیه السلام) بحث کند، عبادت است و این فکر اصلاً درست نیست که ما را کجا و نیل به مقام آنها کجا؟! مگر ما درباره آنها موظّفیم به کنه آنها راه پیدا کنیم؟ این را کسی از ما نخواسته ولی آن مقداری که مقدور ماست، عبادت است؛ وظیفه ماست. حضرت امیر در یکی از خطبه های نهج البلاغه یک بیان نورانی دارد که درباره معرفت خدا هم به شرح ایضاً؛ اینچنین است. کنه خدا نه مقدور کسی است، نه مورد تکلیف امّا آن اندازه ای که شناخت ذات أقدس له مقدور هست، بحث و بررسی اش بر ما واجب است. لم یطل ع العقول ب تحدید ص فت ه و لم یحجبها عن مواج ب معر فت ه (1).
فرمود: ذات أقدس له هیچ عقلی را به کنه معرفت ذات أقدس له مطّلع نکرده است. و امّا مقدار واجب را هم محجوب نکرده! امّا آن مقداری که معرفت اینها واجب است، مقدور است.
وجود مبارک حضرت امیر را بهترین کسی که معرفی می کند، خود اوست و پیغمبر و ائمه (علیهم السّلام). آن مقامی که برای خود حضرت هست، آن را باید جستجو کرد و گرنه آنچه پیش ما دشوار است، آن را نباید پیش حضرت امیر به حساب آورد.
توزیع عادلانه بیت المال
ابن أبی الحدید در وصف حضرت امیر در جلد دوّم یک مطلبی دارد که عملش برای خیلی از ما دشوار است. امّا ابن أبی الحدید این را به عنوان فضل ممتاز حضرت به حساب نمی آورد. فضل علوی را در جلد ششم بازگو می کند.
در جلد دوّم شرح نهج البلاغه، می فرماید: حضرت امیر ( ع) آداب رسمی اش این بود که هر هفته بیت المال را جارو می زد؛ یکن س ب یت المال ف ی کلّّ جمعه و یصلّی ف یه رکعتین و یقول یشهد ل ی یوم الق یامه(2). هر هفته، هر چه در بیت المال بود توزیع می کرد، جارو می کرد، در بیت المال خالی شده دو رکعت نماز می خواند و بعد می گفت: تا در قیامت برای من شهادت بدهد.
این کارها مقدور کسی نیست. این کار را شاید اوحدی از علماء در تاریخ بکنند یا کرده اند. این همه بیت المال است که در بیوتات هست و کسی باورش نمی آید که حالا پس فردا می میرد، اینها چه خواهد شد! این که هر هفته انسان بیت المال را توزیع کند، به همه مستمندان برساند و دو رکعت نماز در هر هفته در بیت المال بخواند و بگوید: برای اینکه شهادت بدهد ، این کار علی(علیه السلام) است امّا نه کارهای مهم علی!
مبانی معرفت توحیدی
به جلد ششم که می رسد، در ذیل خطبه 86؛ آنجا که معارف توحیدی را تشریح می کند، در یک خطبه کوچک تقریباً سه سطری، هشت مسئله از مسائل عمیق عقلی را طرح می کند؛ ابن أبی الحدید می گوید به اینکه : واعلم أنّ مباح ث العدل والتّوحید. اینها میراث علی(علیه السلام) است، و غیر از او احدی در اسلام این حرفها را نزد. البتّه وجود مبارک رسول گرامی (ص) که معلّم کلّ است، مستثنی است او فوق بحث است.
می فرماید به اینکه: واعلم که مباحث عدل و توحید در اسلام به برکت این مرد الهی شناخته شده و از هیچ یکی از صحابه پیامبر این حرفها نرسیده. و لم یتصوّره ذ لو تصوّره لذکروا . می فرماید: سایرین اصلاً اینها را درک نمی کردند. خوب اگر درک می کردند، می گفتند دیگر!
زمامدارها و نوعاً علماء دو تا حرف دارند؛ یک خطبه دارند، یک خطابه. »خطبه« همان حرفهائی است که با خدایشان دارند. » خطابه » همان حرفی که با مخاطبین و مردم دارند. آن حمد و ثناء خطبه است، آن سخنرانی شان هم خطابه. ابن أبی الحدید می گوید : نه در خطبه آنها ، نه در خطابه شان این حرفها اصلاً پیدا نمی شود. احدی از صحابه این حرفها را نزد.
سیّدنا الاستاد مرحوم علامه طباطبائی، مکرر در مکرر این جمله را می فرمود: اسد الغاب ه ف ی معر فه الصّحابه و دیگر کتابهای تراجم، تقریباً بیش از دوازده هزار نفر صحابی را معرفی کردند. این دوازده هزار نفر به اندازه حضرت امیر حرف نیاوردند! خوب آنها هم پیغمبر را دیدند، سالهای متمادی با او بودند. دوازده هزار نفر یک طرف، یک نفر یک طرف. بارها می فرمود: این دوازده هزار نفر هرگز به اندازه حضرت امیر حرف نزدند. امّا ابن أبی الحدید می گوید: آنها اصلاً اینها را درک نمی کردند اگر درک می کردند، خوب می گفتند.
آنچه که به معرفی خود حضرت امیر ( ع) بر می گردد، در همین سه بخش است. بقیّه دیگر مادون و زیر مجموعه این سه بخش است. یکی مسئله » مبدأ » است، یکی مسئله « معاد » است، دیگری هم مسئله » وحی و نبوّت »؛ این سه مسئله است که اصلی است. بقیّه اگر عدل است که به یکی از اوصاف حسنای خدا بر می گردد و اگر امامت است که به جانشینی وحی و نبوّت بر می گردد. در حقیقت حرف اصلی معرفتی را همین این اصول سه گانه به عهده دارد.
می بینید در اصول سه گانه حضرت امیر خودش را چه طور معرفی می کند؛ در نهج البلاغه هست که ذ علب از حضرت سوال کرد: شما خدا را دیدید با جان یا نه؟ فرمود: ما کنت اعبد ربّاً لم أره(3)، افأعبد ربّاً لا اراه . مگر می شود که من نبینم و بپرستم؟! بعد هم فرمود: لا تدر که الأبصار ب مشاهده العیون بل تدر که القلوب ب حقائ ق الیمان (4). خوب این دیگر وقف او بود. کسی جرأت نکرد بعد این حرف را بزند؛ این درباره » مبدأ ».
در«معاد» هم که فرمود: لو کش ف الغ طاء مازددت یقیناً (5). این اشاره به نفی موضوع است. یعنی برای من غطائی نیست. نه اینکه غطاء باشد با نفی غطاء، کشف غطاء بر من اضافه نشود! این که فرض صحیح ندارد. لو کش ف غ طای دیگران برای من تفاوت نمی دارد ، چون من در غطاء نیستم . نه اینکه واقعاً برای من غطائی هست پوششی هست، من محجوبم امّا حجاب که برداشته بشود برای من فرق نمی کند.
خوب مبدأ را آنگونه فرمود و معاد را اینگونه، ب ینهما که وحی و نبوّت و صراط است، در خطبه قاصعه گفته است که نّی اری نور الوحی و اشمّ ر یح النبوّه (6). به پیغمبر (ص) عرض کرد: این رنّه و ناله چی است که من شنیدم؟ فرمود: این آه شیطان است. شیطان نا امید شد که در این سرزمین معبود بشود و بعد از آمدن وحی و نبوّت من، این نا امید شد.
خودش عرض کرد: من نور وحی را می بینم و بوی وحی را می شنوم. بعد وجود مبارک پیغمبر (ص) فرمود: یا علی ! نّک تری ما أری، تسمع ما اسمع و لک نّک لست ب نب یّ و نّک لعلی وزیر (7).
خب! ما سه تا اصل در عالم هستی بیشتر نداریم؛ در هر سه اصل علی گفت من حضور دارم. نه اینکه بگوید می فهمم! می گوید می بینم.
دارا باشید، نه دانا
یکی از مناجاتهای ظریف خواجه عبدالله انصاری این است که مردم ! بدانید؛ حرف علماء را کسی گوش نمی دهد. حرف داناها را کسی گوش نمی دهد. حرف داراها را گوش می دهند. اگر کسی علم را دارد، حرف او در جان مردم اثر می کند امّا صرف اینکه درس خوانده؛ حرف درس خوانده ها را، کسی گوش نمی دهد.
فرمود : دارا باشید، نه دانا! یعنی علم در چنگ شما باشد . هدر ندهید خودتان را! اگر دنبال لقب گشتید، دانا و عالم اید؛ خود را به دنیا فروختید، دانشمندید. به علم افتخار کردید و… امّا اگر زاهدانه، فروتنانه، متواضعانه مثل امام خدمتگذار مردم بودید، دارای علم اید؛ این از مناجاتهای ظریف خواجه عبدالله است که خدایا ! دانا بودن مهم نیست، دارای ملکه علم بودن مهم است.
علم هم که از این سه ضلع بیشتر نیست؛ خدا هست و قیامت هست و وحی و نبوّت. بقیّه دیگر زیر مجموعه این اصولند. در هر سه بخش هم وجود مبارک حضرت امیر فرمود: من شاهد و حاضر و ناظرم.

پی نوشت ها:

(1) نهج البلاغه . خطبه 49
(2) شرح نهج البلاغه . ج 2 . ص199 .
(3) کافی . ج1 . ص 138
(4) کافی . ج1 . ص98 .
(5) بحار الأنوار . ج40 . ص153 . باب 92
(6) نهج البلاغه . خطبه 192
(7) نهج البلاغه . خطبه 192
بخشی از سخنان آیت الله جوادی آملی در دوّمین کنگره امام علی (علیه السلام)، قم، مدرسه دارالشفاء، آبان 1377

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید