فلسفه گریه و عزاداری شیعه برای اهل بیت (ع)

فلسفه گریه و عزاداری شیعه برای اهل بیت (ع)

نویسنده: حجه الاسلام دکتر قاسم ترخان

گریه و عزاداری برای اهل بیت (علیهم السّلام) چه فایده ای دارد؟ آیا چنین کارهایی موجب افسردگی و دوری جامعه از نشاط و سرزندگی نمی شود؟

سؤال:
چرا زائران شیعه در کنار بقیع، کربلا و… گریه می کنند؟ این گریه ها و عزاداری ها چه فایده ای دارد که این همه وقت و مال مردم برای آن هزینه می شود؟ آیا عزاداری و بزرگواری این مراسم در ایام محرم، صفر و ایام فاطمیه و… باعث دوری جامعه از شادی و در نتیجه موجب افزایش افسردگی در جامعه نمی شود؟ چه لزومی دارد برای افرادی که قرن ها پیش شهیده شده اند و به مقام والایی نیز رسیده اند، عزاداری کنیم؟ آیا بهتر نیست به جای عزاداری مجالس جشن و سرور برپا کنیم؟؛ زیرا هم شهید شدن مقامی است که نصیب هر کسی نمی شود و برای آن کس که به این فیض رسیده است باید خشنود بود و هم با این کار جلوی بی نشاطی جامعه گرفته می شود.

چکیده پاسخ:
پاسخ بدین سؤال با شناخت ماهیت و اقسام گریه، میسر است.
گریه از دو بخش ظاهر و باطن تشکیل شده است، باطن آن همان تأثرات روحی و عاطفی است که با حصول آن در انسان فعالیت هایی در مغز پدید می آید و بعد از آن قطرات اشک از دیده سرازیر می شود.
عوامل متعددی می تواند این تأثرات روحی را موجب شود. فقدان چیزهایی که به ما مربوط است، حس کمال طلبی، اعتقادی که داریم و یا حس ترحم بر مظلوم، از عوامل تأثرات قلبی هستند، گاهی هم ممکن است تأثرات روحی و به تبع آن، گریه در اثر فراق یا وصال پدید آید و زمانی هم از سرِ ناتوانی و احساس عجز و زبونی یا از روی تزویر و ریا باشد.
اما قطرات اشکی که شیعه برای ائمه خود در بقیع و کربلا و… و در مجالس عزا جاری می سازد، نه از نوع گریه کودکی است که اسباب بازی خود را از دست داده و یا بزرگی که اموالش را به غارت برده اند، و نه گریه ای است از سر عجز، زبونی و تزویر، بلکه گریه ای است که از سر عشق به کمال؛ گریه انسانی است که به کمال عشق می ورزد و محزون است از این که عده ای نگذاشتند عطش بشریت از سرچشمه کمال و حکمت سیراب گردد.
این گریه تنها گریه ی بر شخص نیست، بلکه اندوه ظلمی است که بر حق، مذهب و اسلام روا داشته اند و از این جهت از رشد و تکامل اجتماعی شیعه حکایت دارد.
این گریه گریه ی انسانی است که قلبش از سنگ نیست و عاطفه دارد و از ظلمی که به مظلومان شده به خروش آمده است. این گریه از پیوند انسان با
انسانیت حکایت دارد. گریه ی شخصی است که پیوند عاطفی با اهداف اباعبدالله (علیه السّلام) و اهل بیت (علیهم السّلام) دارد و خود را از آنان و اهدافشان جدا نمی داند و ظلم بر آنان را ظلم بر خود تلقی می کند و از این رو محزون می شود؛ زیرا انسانی که هیچ گونه ارتباطی بین خود و شخص دیگر قائل نیست برای او دلسوزی هم ندارد.
این گریه، می تواند گریه ی انسان عاشقی باشد که گاهی از فراق نالان و زمانی از شوق وصال، گریان است. این گریه در بُعد درونی نه تنها موجب افسردگی نمی شود، بلکه عامل بسیار مهمی در ایجاد نشاط تلقی می گردد و اسباب تقویت عواطف و شناخت در موضوع مورد نظر و آمادگی رفتاری و تقویت علاقه و محبت و در نهایت، همانند سازی با افراد و موضوعات مورد علاقه را فراهم می سازد.
و در بُعد خارجی و بیرونی، پویایی در مسائل اجتماعی و سیاسی را به دنبال دارد و عامل بسیار مهمی در ایجاد تحرکات و برخوردهای اجتماعی و تولی و تبری محسوب می گردد.
با گریه می توان موضوع مورد نظر را زنده نگه داشت، به گونه ای که هیچ گاه از خاطره ها محو نشود. همچنین می توان گفت: حفظ مکتب ناب محمدی و ظلم ستیزی از نتایجی است که گریه به بار آورده است، و این است راز و رمز گریه شیعه در کنار بقیع، کربلا و… و در مجالس عزای معصومان (علیهم السّلام).
اما در پاسخ به این منطق که شهید به وصال معشوق رسیده است و بر این اساس باید مراسم جشن برپا شود نه مراسم ماتم و عزا، باید گفت: اگر چه شهادت از نقطه نظر فردی (برای خود شهید) و از آن جهت که موفق به ریشه کنی زمینه های فساد شده، بزرگ ترین موفقیت و موجب شادمانی است، اما این دلیل نمی شود که از نقطه نظر اجتماعی (برای مردمی که از وجودش بی بهره شدند) یا جهات دیگر تأثرآور نباشد و حتی بتوانیم قاتلین آنان را از آن رو که موجب شده اند تا آنان به این سعادت نائل آیند، تبرئه کنیم.

پاسخ تفصیلی:
پاسخ بدین سؤال بدون شناخت از ماهیت گریه، اقسام و کارکردهای آن و نوع نگاهی که شیعه به مراسم عزاداری و گریه دارد، میسر نیست و در این مقال تا جایی که خستگی خوانندگان را فراهم نسازیم در این بحث قلم می زنیم.

ماهیت و اقسام گریه
گریه از دو بخش ظاهر و باطن تشکیل شده است، ظاهر آن امر فیزیولوژیک است و باطن آن تأثرات درونی و عاطفی که از طریق محرک های بیرونی یا درونی مثل تفکر، حاصل می شود. با تأثرات عاطفی، بخشی از مغز فعال می شود و غدد اشکی چشم را فرمان می دهد که فعالیت کند و این جاست که قطرات اشک از چشم ها سرازیر می گردد.
عواملی که در تأثرات عاطفی (باطن گریه) نقش دارند مختلف اند و همین عوامل نیز باعث خواهند شد تا بتوان برای گریه اقسام گوناگونی فرض کرد. در زیر به برخی از این اقسام اشاره می شود:
1. گریه ی ناشی از علاقه طبیعی انسان به خود و متعلقات خود: شخص در اثر فقدان چیزی که بدان علاقه مند بوده، متأثر می گردد و به اصطلاح عوام، عقده هایش گشوده می شود و اشک می ریزد. این نوع گریه به هنگام داغ دیدگی (1)
بی اختیار حاصل می شود و به گذشته نظر دارد و می تواند موجب افسردگی گردد و کنش وری اجتماعی فرد را مختل کند؛ مثال روشن این قسم از گریه، گریه ی کودکی است که از فقدان اسباب بازی خود، سر می دهد.
2. گریه ای که ریشه در اعتقادات دارد؛ مثل آنچه که در مناجات حاصل می شود. انسان خود را در محضر خدا می یابد و خود را گناهکار و رفتار و کردار خود را ضبط شده می بیند، از این روی متأثر می گردد و به منظور توبه و اظهار پشیمانی، سیلاب اشک از چشمانش سرازیر می شود. (2) این نوع گریه ناظر به حال و آینده است و البته بی ارتباط با گذشته هم نیست.
3. گریه ای که از فضیلت طلبی و کمال خواهی ناشی می شود؛ همانند: گریه ای که در فقدان معلم و مربی اخلاق و پیامبر (صلی الله علیه وآله و سلم) و امام (علیه السّلام) رخ می دهد و این بدان جهت است که ما در عمق وجودمان کمال را تحسین می کنیم و از بودن آن کمالات به وجد می آییم و از فقدان آن ناراحت می شویم. (3)
ام ایمن بعد از وفات پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) گریه می کرد، خلیفه ی دوم از او پرسید چرا گریه می کنی؟ مگر نه این است که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در پیشگاه خداست؟ او پاسخ داد: گریه من از آن جهت است که دست ما از وحی کوتاه شده است. (4)
4. گریه از روی عجز و زبونی، گاهی انسان به جهت فقدان چیزی یا تلخ کام
شدن از تجربه ی یک شکست، احساس عجز و زبونی نموده و در نهایت متأثر می گردد و ذلیلانه گریه می کند. این گریه، گریه افرادی ضعیفی است که از رسیدن به هدف وامانده اند یا خود را در دست یابی به هدفشان ناتوان می بینند. (5)
5. گریه ی شوق؛ مثل جاری شدن قطرات اشک بر گونه های مادری که بعد از سال ها دوری و چشم انتظاری، فرزندِ دلبندِ گم شده اش را دیده است، یا گریه شادی عاشق پاک بازی که پس از یک عمر محرومیت، معشوق خود را می یابد. (6)
6. گریه ی فراق؛ مانند گریه ی عاشقی که از هجران یا فقدان محبوب خود به فغان آمده است، یا از سپری شدن روزگار وصل نالان است (7) و از این قسم است گریه ی حضرت یعقوب در فراق یوسف.
7. گریه ی رحمت و رأفت، بنابر گفته ی دانشمندان، یکی از ابعاد وجودی انسان، بُعد عاطفی است و انسانی که از عاطفه و مهرورزی تهی است، بویی از انسانیت نبرده است و از این رو آن که در طول عمر خود حتی برای یک بار هم بوسه ای از روی مهر پدری بر گونه های فرزندش نزده بود، این گونه مورد عتاب پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) قرار گرفت که: « من لا یَرحم لا یُرحم »؛ کسی که رحم نکند مورد ترحم
قرار نخواهد گرفت (8) و آن زمان که پیامبر رحمه للعالمین در مرگ فرزندش « ابراهیم » گریه کرد، در جواب عده ای که از علت گریه آن حضرت پرسیده بودند، فرمود: « لیس هذا بکاء (غضب) انما هذه رحمه و من لا یرحم و لا یُرحم »؛ گریه من بر مرگ ابراهیم گریه ی رحمانی است، کسی که رحم نکند و ترحم نداشته باشد مورد مرحمت خداوند واقع نمی شود ». (9)
8. گریه بر مظلوم، انسانی که قلبی از سنگ ندارد و سرشار از عواطف انسانی است از ظلمی که بر مظلوم می شود، متأثر می گردد. چنین انسانی با دیدن منظره ی کودک یتیمی که در آغوش مادرش در یک شب سرد زمستانی، از فراق پدر، جان می دهد به لرزه می آید. او با شنیدن حادثه جان سپردن طفلی شیرخوار در آغوش پدر و سیراب شدن از خون گلو، به طپش می آید و شراره های آتشین خود را به صورت قطره های اشک به خارج پرتاب می کند.
9. گریه ی تزویر و دروغ، که از آن به « اشک تمساح » هم یاد می شود. (10)

اهداف گریه و برپایی مراسم عزا
حزن و اندوه و گریه ی شیعه در مصیبت اهل بیت (علیهم السّلام) مانند حزن یک کودک نیست که با از دست دادن اسباب بازی خود گریان می شود و حتی با حزن یک فرد بالغ که با از دست دادن مال و یا… پدید می آید تفاوت دارد. این گریه از نوع گریه ی عجز نیز نیست؛ چرا که ما معتقدیم:

اظهار عجز پیش ستمگر روا مدار *** اشک کباب باعث طغیان آتش است

این گریه می تواند گریه ی فراق (11) باشد، همان گونه که در خطاب به سالار شهیدان این گونه می گوییم: « و فزتم فوزاً عظیماً فیالیتنی کنت معکم فافوز معکم » (12) و یا ممکن است گریه ی شوق باشد؛ گریه ی انسانی که از مشاهده رشادت ها و شجاعت ها و آزادمردی ها و سخنرانی های آتشین مردان و زنان به ظاهر اسیر، تحت تأثیر قرار گرفته است. یا احتمال دارد گریه صرفاً عاطفی و از روی رحمت باشد؛ چه این که ممکن نیست انسانی که از انسانیت و عاطفه برخوردار باشد و بی تفاوت از کنار آن همه جنایت در واقعه ی کربلا بگذرد و قطره اشکی بر گونه هایش جاری ننماید؛ جان سپردن کودکی شیر خوار در آغوش پدر و دست و پا زدن در سیلاب خون را بخواند و متأثر نگردد… ؟!
این حزن و اندوه، اندوه ظلمی است که بر حق روا داشته اند، اندوه محرومیت ما از فیوضات اولیای الهی است. در حقیقت این گریه از سویی برای ائمه است و از سویی برای خود؛ یعنی از سویی؛ از این می سوزیم که مگر گناه این عزیزان چه بوده که سزاوار آن همه ظلم و ستم باشند؟ مگر مودت آنها مزد رسالت نبوده است؟ و از سویی دیگر؛ نالانیم که چرا عده ای نگذاشته اند تا ما عطش خود را از سرچشمه حکمت آن عزیزان سیراب سازیم؟ و این چنین گریه ای نشانگر کمال خواهی شیعه
است؛ حزنی است که از رشد و تکامل اجتماعی شیعه، حکایت دارد و گریه ای است بر مظلوم و از فضیلت طلبی شیعه ناشی می شود و ریشه در اعتقاد دارد.
حال باید دانست که اگر چه عاملی خاص نوع خاصی از گریه را پدید می آورد، اما هر یک از انواع گریه، می تواند اهدافی خاص را نیز تعقیب کند و اما هدف شیعه از اقامه ی مراسم عزایی که بر آن چنین حزن و اندوهی (13) حکمفرما است، همانا آگاهی دادن به مردم و حفظ نهضت حسینی و مکتب اهل بیت است.
به عبارت دیگر؛ تمام انواع گریه و به تبع آن مراسم عزاداری می تواند جهت گیری سیاسی یا فرهنگی و دینی داشته باشد. با کمی دقت در تاریخ و فرهنگ شیعه، این نکته به دست می آید که امامان معصوم (علیهم السّلام) از گریه در زمانی که امکانات تبلیغاتی از آنان سلب شده بود به عنوان جنگ سرد علیه طبقه حاکم استفاده می کردند. گریه ی آنها به ویژه در مجامع عمومی علاوه بر این که ناشی از عواطف انسانی آنان نسبت به ستمدیدگان بود، به منظور طرح و ایجاد این سؤال در بین مردم بود که چه امر اندوه زا و پیش آمدی موجب گشته است تا این بزرگواران با این شدت محزون و ناراحت گردند! و این است سرّ گریه هایی که از یگانه دختر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در تاریخ گزارش شده است. او روزها دست حسنینش را می گرفت و در کنار دروازه مدینه در سایه درختی، به گریه می پرداخت. آنهایی که از آن جا می گذشتند، در ذهنشان این سؤال مطرح می شد که چرا فاطمه گریه می کند؟ مگر چه شده؟ مگر پدرش در حقش نفرموده که خشم فاطمه، خشم من است؟ (14) پس از خشم کیست که گریه می کند؟ و در چنین فضایی بود که حضرت
با سخنان آتشین خود مردم را از حقایق آگاه می کرد. از این روی بود که شبانه آمدند و آن درخت را بریدند، ولی بلافاصله علی (علیه السّلام) سایه بانی برای آن بانوی اسلام آماده می کند و این کار ایشان که حاضر می شود همسرش در مسیر مسافران بنشیند و گریه کند و او را در این راه کمک می نماید، ما را به راز بزرگ سیاسی که گفته شد، هدایت می کند و بدین سبب است که ما معتقدیم: اشک های فاطمه (سلام الله علیها) پشتوانه ی شمشیر علی (علیه السّلام) بود. بقیع یادآور حزن های فاطمه است، یادآور مصیبت هایی است که آن بانوی بزرگوار اسلام و امامان شیعه (علیهم السّلام) در راه حفظ اسلام متحمل شدند.
امام سجاد (علیه السّلام) نیز در گریه هایش آگاهاندن مردم و زنده نگاه داشتن قیام عاشورا را مدنظر داشته اند و هدف آن بود که این قیام و اهدافش به فراموشی سپرده نشود. (15) و برای همیشه تازگی خود را حفظ نماید؛ زیرا نیاز همیشه بشر به آموزه هایی است که در قیام حسینی تعلیم داده شده است. (16) همچنین وصیت امام باقر (علیه السّلام) در منی و… به منظور آشنایی مردم با ائمه و عقاید شیعه بوده است.
این هدف نهایی؛ یعنی آگاهی بخشی به مردم و زنده نگه داشتن مکتب اهل بیت (علیهم السّلام)، الان نیز از سوی عزاداران حسینی دنبال می شود؛ آنان از این فرصت
به عنوان کلاس درسی استفاده می کنند تا بار دیگر مروری به پیام عاشورا و مفاهیم ارزشی مکتب اهل بیت داشته باشند و آن درس ها را به بشریت منتقل کنند و ماهیت دشمنان اهل بیت را بر همگان روشن نمایند، و در پرتو آن هم اکنون نیز، روح حماسه، از خودگذشتگی و جان فشانی در پای دین، در کالبد جامعه، دمیده و پیام مکتب اهل بیت به جویندگان راه حقیقت منتقل گردد. (17)

کارکردها و آثار گریه و عزاداری
آثار گریه در دو بُعد درونی و بیرونی قابل بررسی است.

آثار درونی گریه
در بُعد درونی می توان کارکردهای گریه را در سه حوزه ی معرفت (اعتقاد)، اخلاق و عرفان دانست.
توضیح این که روشن است که تأثرات روحی، بیانگر وجود پیوند عاطفی با فرد مظلوم است؛ زیرا انسان از مصیبت بی گانه و غمی که بر او وارد آمده است، متأثر نمی گردد. به عبارت دیگر؛ انسان به هر مقدار کسی را دوست بدارد، به همان اندازه احساس می کند با او یکی است، غمش را غم خود و مصیبتش را مصیبت خود می داند، پس می توان گفت که گریه محصول محبت و عشق است. این هم دانسته شد که تا شناخت و معرفت نباشد عشق نیز حاصل نمی شود، و انسان به همان اندازه که از معرفت و شناخت برخوردار است، از محبت نیز لبریز می گردد؛ یعنی درجات محبت ها به درجات شناخت ها است.
این درجات عبارت اند از: الف. انسان به صورت فطری کسی را که به او خدمت کرده است، دوست دارد. انسان ها اگر شناخت و توجه پیدا کنند که خدا چه نعمت هایی به آنها داده است و ارزش نعمت ها را نیز بدانند، خدا را دوست
خواهند داشت. حضرت موسی (علیه السّلام) در حالت مناجات با خداوند بود. خدا فرمود: حَبِّبنِی اِلی خَلقِی؛ ای موسی کاری کن تا بندگانم مرا دوست بدارند. موسی عرض کرد چه کار کنم؟ خطاب شد نعمت های من را برایشان بیان کن و به یادشان بیاور. (18) ب. بندگانی هستند که در صفات ذات خدا مانند کمال و جمال محض بودنش و نداشتن هیچ نقص و عیبی و…، فکر می کنند، و خدا را از آن رو که صفات خوبی دارد دوست دارند، نه از آن رو که به آنان خوبی و احسان کرده است (صفات فعلی خدا در ارتباط با آنها). بدیهی است که این مرحله بالاتر و ارزشمندتر از مرحله ی اول است. ج. انسان به چنان قدرت عقلانی و قوت عاطفی دست پیدا کند که درک نماید، آنچه لایق دوست داشتن است کمال وجود است و با این باور فقط او را دوست داشته باشد؛ یعنی درک کند که خداوند کمال مطلق و بی نهایت است و بر این اساس به خدا محبت بی نهایت بورزد و ذره ای از محبت غیر خدا را در دل راه ندهد. بدیهی است که این نوع از محبت را فقط باید از اوحدی از انسان ها مانند معصومان (علیه السّلام) سراغ گرفت و اکثر مؤمنین نمی توانند به این حد از معرفت و محبت برسند. (19)
همچنین واضح است که شناخت و محبت به انسان کامل نیز از همان سه مرحله گفته شده برخوردار است. با ذکر مثالی از مرحله دوم، یافتن مثال برای مرحله اول و سوم را به خواننده واگذار می کنیم. فرض کنید که انسان بفهمد امیر المؤمنین (علیه السّلام) وارد خانه ای شده و برای پیرزنی تنور روشن کرده و نان پخته و بچه هایش را نگه داشته است، با چنین شناخت و درکی از صفات اهل بیت (علیهم السّلام) هر چند این خوبی و احسان نسبت به او نبوده است، اما در دلش محبت فوق العاده ای را نسبت به آن حضرت احساس می کند و این همان مرحله دوم است و…
حال که تأثیر شناخت بر گریه را دانستیم باید بدانیم که از سویی دیگر؛ هیجان ها و تأثرات روحی نیز در بُعد شناختی (امام شناسی) اثر گذاشته و کنج کاوی و درک فرد را در موضوع مورد نظر تقویت می کند و این موجب افزایش علاقه و محبت فرد نسبت به موضوع مورد نظر خواهد شد (یعنی این ارتباط دو سویه است) و با تقویت عواطف و شناخت، آمادگی رفتاری فرد به تناسب آن شناخت ها و عواطف بیشتر می شود. این روند آن قدر ادامه خواهد داشت تا آن که باعث همانند سازی با آن افراد و موضوعات مورد علاقه می گردد. به بیانی دیگر؛ عاشق با معشوق همسان می شود و عشق مانند آهن ربایی که به یک باره براده های آهن را از دل خاک خارج می سازد، رذایل اخلاقی را از دل عاشق دور می نماید، در حالی که اگر انسان بخواهد با دستان خود، تک تک این براده ها را از دل خاک بیرون آورد هم زمان بر است و هم در نهایت شاید نتواند همه را بیابد و خارج سازد. به عبارت دیگر؛ درگیری با تک تک رذایل در جنگی تن به تن، کاری است بس مشکل، بلکه محال به نظر می رسد؛ زیرا هنوز یکی را از پای در نیاورده دیگری می آید و پس از آن دیگری و دیگری و… سرانجام یکی از آنها، کار خود را می کند و تیرِ خلاص را به سوی مغز حیاتِ معنوی رها می کند. از این رو می توان گفت: عشق مانند افلاطون و جالینوس که
نمادِ طبابت و پزشکی اند، درمانگر هر علّت، مرض و عیبی است و عاشقان نه باد کبر (نخوت) در سر دارند و نه جاه (ناموس) می طلبند.

شاد باش ای عشق خوش سودای ما *** ای طبیب جمله علّت های ما
ای دوای نخوت و ناموس ما *** ای تو افلاطون و جالینوسِ ما (20)

در شرح دو بیت بالا، گفته شده است: « عشق، خواه حقیقی و یا مجازی، سبب تبدیل اخلاق است. ما می بینیم که شخصی پیش از آن که عاشق شود، ممسک (بخیل) و مال دوست و یا بد دل و ترسو است و همین که عشق بر وجودش استیلا یافت، سر کیسه های بسته و مُهر زده را باز می کند و همه را در راه معشوق در می بازد و یا به استقبال خطر می رود و خویش را در بلاهای صعب می افکند و از هیچ چیزی نمی هراسد. از همین نمونه، سایر اخلاق و اوصاف را می توان قیاس گرفت… . آنچه گفتیم در عشقِ صورت بود که آن را عشقِ مجاری می نامند و این تأثیر در عشقِ حقیقی و شخصیت های معنوی هم قابل انکار نیست… و اگر عشقِ آب و گِلی، سبب تحوّل انسان گردد، با وجود آن که حُسنش ناپایدار و در معرض زوال است، پس درنگر که عشق معانی و صور غیبی و خدای لم یزل و لایزال با جانِ صاحب دلان چه کرده است و چه می کند ». (21)
از آنچه گفته شد روشن گ ردید که گریه هم عاملی برای رشد شناخت و عاطفه و هم حاکی از روح فهیم، لطف و پر عاطفه است؛ یعنی هم افزایش دهنده است و هم نمایش دهنده. بر این اساس ما معتقدیم هر انسانی که عاطفه و نیروی تفکرِ بیشتری داشته باشد از کمال بیشتری برخوردار است و انسان کامل آن انسانی است
که همزمان، تمام ابعاد وجودی اش، رشد کرده باشد و از عاطفه و نیروی تفکر و شناخت قوی بهره مند باشد. از این جاست که می توان فهمید چرا آن گاه که حضرت علی (علیه السّلام) با خبر شد در حکومتش به یک زن یهودی ظلم شده و خلخال از پایش ربوده اند، فرمود: « اگر کسی از این غم بمیرد، سرزنشی بر او نیست ». (22)
آنچه بیان شد از آثار گریه و تأثرات روحی بود و گفتنی است که این آثار در مجالس عزاداری که به مثابه ی کلاس درس محسوب می گردند، به مراتب دست یافتنی تر است. از این رو ما شرکت در چنین مجالسی را حتی برای آنانی که از اهداف اهل بیت (علیهم السّلام) خصوصاً امام حسین (علیه السّلام) دورند و به احکام اسلام عمل نمی کنند، توصیه می کنیم و معتقدیم که چنین مجالسی با ذکر و یادآوری مصیبت آن عزیزان، روح انسان را برای پیوند با اهداف آن امام، آماده و اسباب بیداری انسان را فراهم می کند.
این بحث از نگاه عرفانی نیز قابل تحلیل است. دقت در مباحث پیش رو مدعای ما را به روشنی اثبات می کند.
توضیح این که در جای خود به اثبات رسیده، انسان برای رسیدن به خدا خلق شده است (23) و خدا نیز مقصد دوری برای انسان نیست؛ چه این که خود فرمود: « وَ نَحنُ اقربُ الیهِ مِن حَبلِ الورید (24)؛ و ما به او از رگ قلبش نزدیک تریم! » با این حال این سؤال در ذهن انسان تداعی می کند که اگر مقصد نزدیک است؛ چرا انسان های
به مقصد رسیده کم اند؟ و از این خیل کمتر به وصال یار نائل می آیند؟، در جواب باید گفت: مسافت اگرچه در سیر الی الله و سفر درونی کوتاه است و مقصد بس نزدیک، اما موانعی در جاده برای رهرو وجود دارد که نمی گذارد او به مقصد برسد، از این رو ضروری است که سالک به رفع این موانع بپردازد. برخی از این موانع عبارت اند از:
الف. سوار بر مرکبی شده است که به سوی خدا میل و گرایش ندارد. (25) پیش از آن که به اجبار در هنگام مرگ انسان را از این مرکب پیاده سازند، او باید با موت اختیاری از این مرکب پیاده شود و با وسیله و مرکبی دیگر به سوی مقصد حرکت نماید. (26)
ب. چراغ هایی (چراغ درون و بیرون= راهنمایی های عقل و انبیای الهی) که در مسیر راه نصب شده بود را با دست خود شکسته و خود را در تاریکی و گمراهی گرفتار کرده است (27)، که در این صورت حتی اگر مرکب خوبی نیز داشته باشد هر چه بیشتر حرکت کند و راه بپیماید، از مقصد دورتر می شود (28).
ج. انسان جاده ی درست و صحیح برای رسیدن به مقصد را می شناسد و راه را می داند، اما خوابش می برد و از رفتن باز می ماند. این را می دانیم که شرط لازم و اولین قدم در تهذیب نفس و سیر و سلوک بیداری است. بیدار است که خطر را احساس می کند و از آن می رهد، اما خوابیده نه می ایستد و نه می رود، نه توجهی به نقصان خود دارد و نه نیازی می بیند که خود را تهذیب نماید، او خطر را احساس نمی کند در حالی که دشمن خواب ندارد و در کمین است. (29) بنابراین او نباید بایستد و باید حرکت کند و برود که « حَرم در پیش و حرامی در پس، اگر رفتی بُردی و اگر خفتی مُردی » (30). پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: « النّاس نیام فإذا ماتوا انتبهوا »؛ مَردم همه در خوابند، وقتی مُردند بیدار می شوند (31)، اما پیامبران آمدند تا انسان ها را از این خواب غفلت، بیدار کنند، پیش از آن که با مرگ بیدار شوند. (32) البته عده ای آن قدر
خوابشان سنگین است که صدای انبیای الهی نیز نمی تواند آنها را بیدار کند. (33)
باید بدانیم که انجام عبادات الهی و به یاد خدا بودن (34) از جمله عواملی است که در زدودن خواب غفلت نقش اساسی را ایفا می کند و از سوی دیگر گناه اگر چه از غفلت ناشی می شود، اما افزایش غفلت و سنگینی خواب را نیز در پی دارد.
نتیجه این بحث آن شد که انسان باید در صراط مستقیم الهی باشد و از امکاناتی که خداوند در اختیارش قرار داده است؛ مانند راهنمایی های عقل و معصومان (علیهم السّلام) استفاده نماید و با پیاده شدن از مرکب تن و توجه نکردن به خواهش های نفسانی همراه با یاد خدا و گناه نکردن، موانع سر راه را بردارد. خلاصه این که او باید در کنار محبت ورزیدن به اهل بیت با عمل به دستورات الهی و انجام اعمال صالح، از عارض شدن خواب غفلت و سنگین شدن آن، جلوگیری نماید تا در راه نماند و قدمی به جلو بردارد.
حال برگردیم به اصل بحث. ما معتقد بودیم شرکت در مجالس اهل بیت برای خواب رفته نیز بی اثر نیست؛ زیرا اینان اگر چه خوابند اما کنار جاده و سر راه خوابشان برده است و در این حالت ممکن است بیداری رسد و آنان را بیدار کند. از نظر آموزه های دینی اگرچه خواب آلودگی نمی تواند مطلوب باشد، اما به هر حال نخوابیدن سر راه می تواند بهتر از خوابیدن با فاصله زیاد از جاده، تلقی گردد.
از این رو مولوی می گوید:

خوابناکی لیک هم بر راه خسب *** الله الله بر ره الله خسب
تا بود که سالکی برتو زند *** از خیالات نعاست بر کند
خفته را گر فکر گردد همچو موی *** او از آن دقت نیابد راه کوی
فکر خفته گر دو تا و گر سه تاست *** هم خطا اندر خطا اندر خطاست
موج بر وی می زند بی احتراز *** خفته پویان در بیابان دراز (35)

راه الله همان ولایت ائمه اطهار (علیهم السّلام) است، چنانچه در روایات وارد شده است: « أنتُمُ السبیلُ الأعظَمُ و الصراطُ الأقوَم »؛ شما ائمه (علیهم السّلام) آن مستقیم ترین راه به سوی خدا هستید (36) و « نَحن الطَّرِیقُ الواضِحُ و الصراطُ المستقیم الی الله عزوجل »؛ ما اهل بیت (علیهم السّلام) راه روشن و صراط مستقیم، به سوی خدا هستیم (37). یا در تفسیر « اهدنا الصراط المستقیم » روایاتی مراد از راه و جاده ی مستقیم الهی را همانا ولایت علی (علیه السّلام) و سایر ائمه (علیهم السّلام) دانسته است. (38) همچنین توجه به روایاتی که در تفسیر « وَ مَن یُطِعِ اللهَ وَ الرَّسُولَ فَأولِئکَ مَع الذین انعم اللهُ علیهم من النبیین و الصدیقین و الشهداءِ » وارد شده است، می تواند اطلاعات مفیدی به خواننده ارائه کند. (39)
به هر حال، آن کس که خوابیده، اما در مجلس عزای امام حسین (علیه السّلام) شرکت
می کند مانند آن کسی است که در کنار جاده خوابش برده است، در این مجالس ممکن است سالکی نهیبی بر او زند و اسباب بیداریش را فراهم کند. از این جا روشن گردیده که شرکت در مجالس عزاداری حتی برای کسانی که به احکام اسلام نیز عمل نمی کند، ممکن است چه آثاری را به دنبال داشته باشد.

گریه، عزاداری و افسردگی
گاهی گفته می شود که مراسم عزاداری در ایران، افسردگی را به دنبال دارد، اما آیا به واقع گریه و عزاداری موجبات افسردگی را فراهم می کند؟ در پاسخ باید گفت: از دیدگاه روانشناسان اختلالات افسردگی به سه قسم کلی تقسیم می گردد:
الف. اختلال افسردگیِ عمده که بسیار شدید است.
ب. اختلال افسرده خویی که از علائم زیر برخوردار است: 1. دو یا چند مورد از نشانه های کم اشتهایی یا پر اشتهایی، بی خوابی یا خواب زدگی، کمبود انرژی یا احساس خستگی، عزت نفس پایین، تمرکز ضعیف، اشکال در تصمیم گیری و احساس درماندگی، در فرد وجود داشته باشد؛ 2. این نشانه ها در بخش عمده روز و در بیشتر روزها، حداقل به مدت دو سال گزارش شوند؛ 3. این نشانه ها موجب اختلال در کارکرد اجتماعی، شغلی و… شوند.
ج. اختلال های افسردگیِ موردی؛ مانند اختلال ملال پیش از قاعدگی و یا اختلال افسردگی پس از روان پریشی ناشی از اسیکزوفرنی.
به نظر می رسد مراد اینان از اختلالات افسردگی نوع عمده آن و همچنین موردی نیست؛ زیرا بدیهی است که جامعه ایران مبتلا به افسردگی عمده و شدید نیست و عزاداری نیز چنین چیزی را در پی ندارد و نوع سوم هم در موارد خاصی است که بر عزاداری ها منطبق نمی گردد، بنابراین باید مقصود آنها از افسردگی، نوع دوم آن یعنی اختلالات افسرده خویی باشد.
اما آیا عزاداری و گریه نقشی در این نوع از افسردگی دارد یا نه؟
روانشناسان درباره ی عوامل افسرده خویی گفته اند: سه عامل زیستی (وضعیت مغز و کارکرد قسمت های مختلف آن)، ارثی (آنچه که به خانواده و ژن مربوط است) و هیجان های محیطی؛ مانند رویدادهای استرس زای شدید، فقدان ها و بحران ها، می توانند بر ذهن مؤثر باشند. البته تجربه های استرس زای محیطی فقط در کسانی که آمادگی زیستی و وراثتی دارند، باعث افسردگی می شود و عوامل استرس زا عبارت اند از: قطع یک رابطه، از دست دادن شغل، مرگ یکی از بستگان، طلاق، ازدواج ناموفق و مشکلات اقتصادی و بالاخره داغ دیدگی سهمی در استرس زایی دارند. (40) اما مراسم عزاداری نه تنها استرس زا نیستند، بلکه نقش استرس زدایی را بر عهده دارند و هیچ یک از نشانه های افسرده خویی را ایجاد نمی کنند، البته این تحلیل بر مبنای نگاه و تحلیل مادی به مراسم عزاداری است در حالی که از نگاه اسلام و تحلیل معنوی حتی موارد یاد شده در پیشین هم نباید روح فرد را به تلاطم وا دارد و موجب استرس شود؛ چرا که او به خدا معتقد است و او را رازق می داند و به او توکل می کند و به قضا و قدر او راضی است.
به هر حال، همان طور که بیان شد، گریه نوعی هیجان درونی است و اگر از باب تزویر و یا از روی عجز نباشد، آرامش روحی گریه کننده را به دنبال دارد که در واقع، جلای قلب را موجب می شود (41). این تخلیه ی هیجانی به چرخه ی متعالی فرد مربوط می شود، انسان می خواهد در اوج کمال باشد، اما این گونه
نیست؛ این را درک می کند و هیجانی می شود. می خواهد ظلم و ستمی در بین نباشد، اما هست؛ آن را می بیند و متأثر می شود آن هم از نوع تأثری که مربوط به خودش نیست. یا برکات و نعمات الاهی در حق خود و دیگران را مشاهده می کند و با یادآوری آنها، هیجانی می گردد. این هیجان از جنس غم و اندوه نیست، بلکه شوق و شادی است. گریه ای که این گونه باشد، بدیهی است که امید بخش و حرکت آفرین است و با افسردگی رابطه معکوس دارد و نشاط آفرین است و نه تنها عامل نابهنجار در زندگی افراد نیست، بلکه در مواردی نقش درمانی را ایفا می کند. (42)
آنانی که در مجالس عزایی شرکت می کنند که چنین رنگ و صبغه ای دارد، خود معترف اند که احساس خاصی به آنها دست می دهد و این نیست مگر این که غم و اندوه حاکم بر این مجالس از سنخ غم آخرت و غم مظلومیت مظلومان است و… .

آثار بیرونی گریه
گریه از بُعد اجتماعی و سیاسی، تولی و تبری را در پی دارد و عاملی است برای آگاهی و تحرکات اجتماعی و سیاسی. از این رو، حکومت های ستمگر از اقامه ی عزا برای سالار شهیدان کربلا ممانعت به عمل می آوردند. ما به اختصار به پاره ای از اثرات اجتماعی و سیاسی گریه اشاره می کنیم:

1. گریه و اعلان جنگ با ظلم و ستم
قطره های اشک پیام آور پیوند هدف هاست، آنها که می خواهند بگویند با مرام امام حسین (علیه السّلام) و اصحابش همراه و با هدف آن عزیزان هماهنگ هستیم، این کار را گاهی با شعارهای آتشین و سرودن اشعار و حماسه ها ابراز می دارند و گاهی با وسایل دیگر؛ مانند ریختن اشک در رثای امام حسین (علیه السّلام) (43)، حتی در ارزیابی این روش ها می توان جاری شدن اشک را در اعلام وفاداری به اهداف مقدس امام (علیه السّلام) و یارانش صادقانه تر دانست. (44) این همان پیوند دل و جان با آنها و اعلان جنگ با ظلم و ستم است. البته روشن است که چنین گریه ای بدون آشنایی با اهداف پاک آن عزیزان میسر نیست.

2. گریه و احیای مکتب اسلام
گریه ای که شیعه بر مظلومیت معصومین (علیهم السّلام) و از جمله فاطمه زهرا (سلام الله علیها) و ائمه مدفون در بقیع و امام حسین (علیه السّلام) می کند باعث شده است تا اسلام ناب محمدی حفظ گردد.
امام خمینی (رحمه الله) در این باره فرموده است: « سید الشهدا را این گریه ها حفظ کرده است و… هر مکتبی تا پایش سینه زن نباشد، تا پایش گریه کن نباشد… حفظ نمی شود ». (45) « زنده نگه داشتن عاشورا یک مسأله بسیار مهم سیاسی عبادی است ». (46)
استاد شهید مطهری (رحمه الله) سرّ این نکته را این گونه بیان می کند: جوانی از من پرسید: اگر بناست مکتب امام حسین (علیه السّلام) احیا شود، آیا ذکر مصیبت آن امام هم ضرورتی دارد؟ گفتم بله، دستوری است که امامان به ما داده اند و این دستور، فلسفه ای دارد و آن این که هر مکتبی اگر چاشنی ای از عاطفه نداشته باشد و صرف مکتب فلسفه و فکر باشد، آن قدر در روح ما نفوذ ندارد و شانس بقا ندارد، ولی اگر چاشنی عاطفه داشته باشد، این عاطفه به آن حرارت می دهد… بدون شک مکتب امام حسین (علیه السّلام) منطق و فلسفه دارد، درس است، باید آموخت، اما اگر دائماً این مکتب را صرفاً به صورت فکری بازگو کنیم، حرارت و جوشش گرفته می شود و اساساً کهنه می گردد. (47)
به هر حال، گریه بر ظلم هایی که بر ائمه رفته، موجب می شود تا همیشه این داغ تازه بماند و دیگر کسی نتواند همچون غدیر خم واقعه عاشورا و… را انکار کند و این را می دانیم که احیای عاشورا؛ یعنی احیای مکتب اسلام؛ زیرا آن امام (علیه السّلام) برای حفظ اسلام قیام کرده است.
نتیجه این که گریه ی شیعیان در کنار بقیع و در عزای امام حسین (علیه السّلام) و… اوّلاً: یک امر طبیعی و انسانی است. ثانیاً: به منظور دست یابی به اهدافی است که بیان شد. این گریه نه تنها مانع از تحرک اجتماعی نیست، بلکه برخورد اجتماعی و تبری را به دنبال دارد و حربه و وسیله ای است برای مبارزه با ظلم و ستم، وسیله ای برای رواج فرهنگ شهادت و بیداری ملت ها و این جاست که مجلس روضه برای اباعبدالله (علیه السّلام) و گریه در قبرستان بقیع و کنار قبر امامان معصوم که هر یک مظلومانه به شهادت رسیده اند، مفهوم تازه ای پیدا خواهد کرد و سرّ توجه ائمه و علمای شیعه به چنین مجالسی معلوم خواهد گشت.
همچنین مشخص می شود که چرا حکام زر و زور بر برپایی چنین مجالسی موافق نبوده اند و حتی در پی آن بودند که نام امام حسین (علیه السّلام) محو و قبر آن حضرت، نامعلوم گردد. ثالثاً: چنین گریه ای مورد تأیید قرآن و روایات است و بر آن سیره ی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و اصحاب هم گواهی می دهند. (48)
با دقت در آنچه گفته شد همچنین روشن گردید که چرا برای شهادت امام حسین (علیه السّلام) مجالس جشن برپا نمی شود؟! با این که به وصال معشوق خود نائل شده است.
به نظر می رسد که توجه ویژه به این پرسش خالی از لطف نباشد، از این رو می گوییم:
1. مبتکر این فکر که سیدالشهدا در روز عاشورا با شهادتش به وصال معشوق رسیده است، از این رو باید در این روز شادی کرد، عبدالقادر گیلانی از علمای اهل سنت بوده، او در کتاب « غنیه » می گوید: بعضی به اهل سنت اشکال کرده اند که چرا روز عاشورا را روزه می گیرید، در حالی که این کارِ صحیحی نیست؛ زیرا در این روز حسین بن علی (علیه السّلام) به شهادت رسیده و سزاوار است در روز مصیبت ایشان جمیع مردم اقامه عزا کنند و شما که اهل سنت هستید؛ چرا این روز را روز سرور و شادی قرار داده اید و مردم را به
ببرپایی مجالس سرور و پوشیدن لباس نو و خوردن غذاهایی که مناسب روز عید است دعوت می کنید؟ و این حق حسین (علیه السّلام) نیست. (49) آن گاه چنین پاسخ می دهد: اشکال کننده به اشتباه رفته و اعتقادش فاسد است؛ زیرا که خداوند شهادت را برای سبط پیامبرش برگزیده است… و روز عاشورا را نباید روز مصیبت قرار داد؛ چرا که عاشق به معشوق رسیده است، از این رو این روز باید روز سرور و شادی باشد. (50) او در ادامه به روایاتی استناد می کند که حکایت از استحباب روزه روز عاشورا دارد و این که در روز عاشورا خداوند برکات مخصوصه خود مانند خلق آسمان ها و زمین! و خلق آدم و نجات انبیا و هلاک دشمنان خدا مثل فرعون و قومش را نازل کرده است (51)، بر این اساس سزاوار است که مردم عید بگیرند و شادی کنند نه گریه و عزاداری.
2. مولوی نیز اگر چه درباره شخصیت الهی امام حسین (علیه السّلام) کوچک ترین تردیدی به خود راه نمی دهد (52)، اما با انتقاد از عزاداری مردم حلب در روز
عاشورا، تحلیلی همانند سخن گیلانی، ارائه می کند و می سراید:

روح سلطانی ز زندانی بجست *** جامه چون درّیم و چون خاییم دست
چون که ایشان خسرو دین بوده اند *** وقت شادی شد چو بگسستند بند
سوی شاد روان دولت تاختند *** کنده و زنجیر را انداختند
دور ملک است و گه شاهنشهی *** گر تویک ذره از ایشان آگهی (53)

یعنی حال که روح یک مرد بزرگ از زندان دنیا رها شده و رفته است؛ چرا ما درباره او جامه بدرّیم و دست بخاییم. چون آن بزرگوار خسرو دین بود، رفتنش از دار دنیا که گسستن زنجیر حوادث طبیعت است موجب شادی و وجد است نه اندوه و ماتم. آن سروران به ایوان دولت ابدی رهسپار گشته اند و کنده و بند و زنجیر از دست و پای روحشان باز نموده اند.
در حقیقت اگر تو هشیار باشی، دوران ملک و سروری آنان با شهادتشان شروع شده است و اگر از آگاهی و هشیاری محزومی، برو گریه بر حال خود کن که کار تو نشان می دهد که منکر انتقال روح به ابدیت و آستانه محشری. برو گریه بر دل و دین خرابت کن که جز این خاک کهنه و تیره چیزی نمی بیند و اگر دل تو عالمی جز این خاک تیره و کهنه را می بیند، چرا دلیر و دارای پشتیبان و چشم سیر نبوده و جان و حیات را به آن عالم نمی سپارد.
در نقد این سخنان، گفته شده است که اولاً: پیش از این بیان شد که استفاده از روش جعل حدیث برای تبرئه معاویه و یزید و نیز نازیبا نشان
دادن شخصیت و قیام امام حسین (علیه السّلام) از محوری ترین روش های دشمنان اهل بیت بوده است و چنین شیوه ای به موارد گفته شده محدود نگردید و هر آنچه را که مربوط به امام حسین بود در برگرفت؛ از آن جمله مسئله عزاداری نیز از جعل حدیث در امان نماند و برای کم رنگ کردن یا از بین بردن توجه به قیام امام حسین (علیه السّلام) و عزاداری در روز عاشورا گفته شد: « روزه گرفتن در روز عاشورا مستحب است یا روز عاشورا روز عید و شادی است » و در این باره به احادیثی نیز استناد گردید که به عقیده ی حاکم نیشابوری، توسط قاتلان حسین (علیه السّلام) جعل گردیده است. (54) ثانیاً: شکی نیست که خواب های سنگین ما سزاوار هزاران گریه است. قرآن در این باره می فرماید: کمی بخندند و بایستی زیاد بگریند؛ زیرا مجازات اندوخته های آنان چنین است (55)، اما چه منافاتی بین گریه بر حال خود و گریه بر امام حسین (علیه السّلام) که گریه بر خود و انسانیت و انسان ها است، وجود دارد؟! از سویی دیگر؛ اگرچه مردان الهی با شهادت و کشته شدن، به دیدار خدا می روند و برای خود آنان نائل شدن به چنین فوز عظیمی، مسرت بخش است، همان گونه که در اخبار معتبر آمده است: در روزعاشورا با افزایش مصیبت و ناراحتی، نشاط حسین (علیه السّلام) بیشتر می شد و صورتش گلگون می گشت، اما از این نمی توان نتیجه گرفت که پس جای شادی و سرور و وجد است، نه جای تأثر و گریه، و گرنه باید گفت که کشندگان مردان الهی خدمت بزرگی را به آنان انجام داده اند که قفس آنان را می شکنند و مرغ روحشان را به عالم ملکوت به پرواز
در می آورند، در حالی که روشن است چنین چیزی نمی تواند درست باشد. (56)
استاد شهید مطهری (رحمه الله) سخنی دارد که می تواند در توضیح این بحث به کار آید. خلاصه ای از کلام ایشان، این است: اسلام با این که به گریه بر میت روی خوشی نشان نداده است، اما میل دارد که مردم بر شهید گریه کنند؛ زیرا شهید حماسه آفریده است و گریه بر شهید، شرکت در حماسه او و هماهنگی با روح او و موافقت با نشاط او و حرکت در موج اوست و چون امام حسین (علیه السّلام) سید شهداء است، گریه بر آن امام همام، سمبل گریه بر شهید محسوب می گردد. توضیح اینکه گریه از دو بُعد قابل بررسی است، از جهت فردی و از جهت اجتماعی. از جهت فردی باید مسئله روشن شود دیدگاه ما نسبت به مرگ چیست؟ در این باره ممکن است یکی از دیدگاه های زیر مطرح شود:
1. اگر رابطه روح را با بدن و انسان را با جهان از نوع رابطه زندانی با زندان و آدمِ در چاه افتاده با چاه و مرغ با قفس بدانیم در این صورت مردن آزادی است و حتی خودکشی امر مثبتی تلقی می شود و شادی دارد.
2. اگر مرگ را نیستی و نابودی بدانیم و زندگی را بود و وجود، قهراً بود بر نبود ترجیح دارد و همان می شود که مولوی از جالینوس نقل می کند که:

آن چنان که گفت جالینوس راد *** از هوای این جهان و این مراد
راضیم کز من بماند نیم جان *** کز درون استری بینم جهان

3. اگر مرگ را انتقال از جهانی به جهان دیگر ارزیابی کنیم و رابطه روح با بدن و انسان با جهان را از نوع رابطه دانش آموز با مدرسه و کشاورز با مزرعه
بدانیم، کردار بد انسان موجب ترس از مرگ می شود (57) و اعمال خویش باعث می گردد که شخص در آرزوی جهان دیگر باشد؛ زیرا آن جا وطن اصلی اش است و در آن جا باید محصولش را درو کند. البته همین انسان باز از خدا طول عمر طلب می کند و با مرگ مبارزه می کند و این از آن رو است که انسان با طول عمر فرصت عمل و کار و تکامل بیشتری را دارد. اگرچه در دو صورت اولیای الهی از خواستن طول عمر صرف نظر می کنند: الف. آن جایی که احساس کنند هر چه بیشتر بمانند توفیقی در طاعت بیشتر، برای آنها حاصل نمی شود. (58) ب. آن جایی که شهادت نصیب آنها گردد چون شهادت هم عمل است و هم تکامل. (59) لذا برای شهید، شهادت بزرگ ترین موفقیت است و موجب شادمانی، اما در این جا باید آن روی سکه را هم دید و از جهت اجتماعی همه این مسأله را تحلیل کرد.
شهید با جامعه اش دو گونه رابطه دارد: الف. رابطه اش با مردمی که اگر زنده بود، آنها از وجودش بهره می بردند؛ ب. با کسانی که زمینه فساد را فراهم کرده اند و شهید به مبارزه با آنها برخاسته است. بدیهی است که از لحاظ رابطه اول برای پیروان آن شهید، شهادت تأثرآور و در واقع این گریه بر شهید نیست، بلکه بر خود است، بله از لحاظ رابطه دوم، شهادت امر مطلوبی است گرچه زمینه اش نامطلوب بوده است؛ یعنی شهادت به مثابه یک عمل جراحی
موفقیت آمیز است گرچه زمینه اش یک مرض سخت نامطلوب است.
حال اگر حادثه شهادت شهید، از جهت یک امر نبایستی بازگو و اظهار تأسف شود، مربوط می شود به قهرمانان ظلم و قاتلین شهید و موجب می شود تا افراد جامعه به امثال آن جنایت کاران تبدیل نشوند (همچنان که می بینیم نام یزید و… به صورتی درآمده است که هر آن که در مکتب عزاداری واقعی امام حسین (علیه السّلام) تربیت شده است از کوچک ترین تشبه به آنها در عمل اباء دارد) از این بُعد افراد جامعه نمی گذارند آن چنان زمینه های نامطلوبی در جامعه پیدا شود. و اگر آن حادثه از آن جهت یک عمل قهرمانانه و آگاهانه و انتخاب شده بازگو شود، به شهید مربوط می شود و موجب می گردد که احساسات مردم شکل و رنگ احساس آن شهید را بگیرد، و از این بُعد اگر در جامعه زمینه هایی که آن شهادت را ایجاب کرده، پیدا شوند، افراد جامعه از شهادت شهید درس خواهند گرفت و با روح شهید هماهنگ می شوند و به مبارزه با آن زمینه ها بر می خیزند. شکی نیست که هم شکلی و هم رنگی و هم احساسی در پرتو گریه حاصل می شود نه جشن و شادمانی؛ زیرا گریه همیشه ملازم با نوعی رقت و هیجان است و در این حالت انسان بیش از حالات دیگر، خود را به محبوبی که برای او می گوید، نزدیک می بیند و در این حال است که خود را با او متحد می بیند؛ چرا که خنده و شادی بیشتر جنبه خودی و شخصی و در خود فرو رفتن را دارد و گریه جنبه از خود بیرون آمدن و خود را فراموش کردن و با محبوب یکی شدن. از این جهت خنده مانند شهوت است و گریه مانند عشق و راز بقای امام حسین (علیه السّلام) در این است که از طرفی از ناحیه منطق و عقل حمایت می شود و از طرف دیگر در عمق احساسات مردم راه یافته است. (60)
بنابراین؛ با عنایت به مطالب گفته شده (انواع و اقسام گریه ها و عزاداری ها و اهداف آنها و نتایجی که در پی دارند)، می توان لزوم عزاداری برای شهیدی که در قرن های پیش به این مقام عظمی نائل شده است، را فهمید؛ زیرا در پرتو عزاداری و گریه برای چنین شهیدی است که راه چگونه زیستن و چگونه مردن برای انسان ها گشوده خواهد شد.
پس خوشا به حال آنانی که این گونه بر لب زمزمه دارند:

نوح اگر موجه ی اشکم نگرد در غم تو *** آب چشمی شمرد، واقعه ی طوفان را (61)

پی‌نوشت‌ها:

1. همان گونه که بیان شد داغ دیدگی، حالتی است روانی و درونی که شخصی و غیر اختیاری است و البته گاهی با آمادگی قبلی و گاهی نیز ناگهانی است مثل آنچه که در اثر شنیدن مرگ و از دست دادن یکی از بستگان در تصادف، برای انسان حاصل می شود. ر. ک: ره توشه راهیان نور، مرکز آموزش های تخصصی باقر العلوم، ش 46، ص 235-254.
2. امام سجاد (علیه السّلام) می فرماید: « محبوب ترین اشک آن اشکی است که مخلصانه در تاریکی شب برای ترس از خدا ریخته شود ». مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، ج 9، ص 329 باب فضل البکاء، و یقیناً چنین اشکی ریشه در نوع اعتقادی دارد که ما به خدا و جهان آخرت داریم.
3. در آیه 92 سوره توبه در وصف عده ای می فرماید: « آنانی در حالی که از شدت اندوه اشک از چشمانشان فرو می ریخت بر می گشتند که چرا چیزی نمی یابند تا با آن در راه خدا جهاد کنند ».
4. بیهقی، دلایل النبوه، ج 7، ص 266.
5. ظاهراً صائب تبریزی در بیت زیر به این نوع از گریه اشاره دارد:
گریه شمع از برای ماتم پروانه نیست *** صبح نزدیک است و در فکر شب تار خود است.
6. بعد از جنگ خیبر آن گاه که جعفر بن ابی طالب از حبشه به مدینه آمد، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به استقبال او رفت و بعد از سالها دوری وقتی چشم مبارکشان به جعفر افتاد، از شوق دیدنش به گریه افتاد « بکی فرحاً برویته »؛ مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، ج 21، ص 24؛ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج 12، ص 226؛ شیخ صدوق، عیون الاخبار الرضا (علیه السّلام)، ج1، ص 254.
7. حافظ می گوید:
ز گریه مردم چشمم نشسته در خون است *** ببین که در طلبت حال مردمان چون است
از آن دمی که زچشمم، برفت یار عزیز *** کنار دامن من، همچو رود جیحون است
8. مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، ج 43، ص 282 و 283؛ محمدی ری شهری، میزان الحکمه، ج 10، ص 700.
9. مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، ج 23، ص 151.
10. تذکر: گر چه بعضی از اقسام گریه از جهتی عام اند و ممکن است انواع دیگر را شامل شوند و یا چند عامل در پدید آمدن گریه نقش داشته باشند، اما برای توضیح بیشتر و توجه دادن به عامل مهم و محوری، بحث را این گونه طرح کرده ایم.
11. حضرت یعقوب از فراق فرزند خویش آن قدر گریه کرد که چشمانش نابینا شد، امام سجاد (علیه السّلام) در پاسخ به کسانی که از زیادی گریه آن حضرت پرسیده بودند، فرمود: « یعقوب در فراق یکی از پسران خود آن قدر گریست که از اندوه چشمانش نابینا شد، با این که می دانست یوسف زنده است و من چگونه محزون نباشم… ». مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، ج 46، ص 108.
12. به خدا قسم شما را به رستگاری بزرگی رسیدید، کاش من هم در رکاب شما بودم و بدان رستگاری بزرگ نایل می شدم. شیخ طوسی، مصباح المتهجد، ص 722؛ مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج 98، ص 200.
13. در مباحث آینده روشن خواهد شد که این چنین حزنی درگیری اجتماعی و تبری و تولی را به دنبال دارد و نه تنها موجب خمودی و سستی نیست، بلکه اسباب تحرک اجتماعی را نیز فراهم می سازد.
14. « فاطمه بضعه منی من سرّها فقد سرّنی و من ساءها فقد سائنی، فاطمه اعزالناس علیّ » مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، ج 43، ص 23؛ قشیری نیشابوری، صحیح مسلم، ج 5، ص 54. « ان الله لیغضب لغضب فاطمه و یرضی لرضاها » متقی هندی، کنزالعمال، ج 12، ص 111؛ بحارالأنوار، ج 43، ص 19. « هی (فاطمه) قلبی و روحی التی بین جنبی فمن آذاها فقد آذانی » بحار الانوار، ج43، ص54.
15. از این رو،؛ باید به هنگام تراشیدن آب و… از امام حسین (علیه السّلام) یاد شود و برای مظلومیت او گریست تا دیگر کسی نتواند به انکار چنین حادثه ای بپردازد.
16. کربلا همانند تابلویی است که تمام ابعاد اسلام از عرفان و حماسه و زیر بار ظلم و ستم نرفتن و احترام گذاشتن به حقوق دیگران و حجاب و عفت و… در آن نقاشی شده است و عملاً به انسان ها یاد داده شده است که راه نجات انسان ها و ملت ها در مردن است « الموت اولی من رکوب العار ». در این باره داستان طوطی و بازرگان را در ادبیات فارسی مطالعه کنید.
17. این هدف نهایی و چگونه تحقق آن با گریه و مراسم عزاداری، در مباحث بعدی روشن تر خواهد شد.
18. مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، ج 13، ص 351.
19. بله بر همه مؤمنین لازم است حد معینی از محبت را دارا باشند؛ یعنی دست کم به این اندازه ای محبت خدا را داشته باشند که در هنگام تزاحم محبت ها، محبت خدا مغلوب محبت های دیگر (محبت به همسر، فرزند، مقام و مال و… ) نشود. از این رو قرآن می فرماید: « وَالذین آمنوا احدُّ حُبَّا لله » (توبه، 24)؛ مؤمنین حُبَّان نسبت به خدا از همه چیز شدیدتر است نه این که فقط خدا را دوست دارند و الّا علی می ماند وحوش! همچنین می فرماید: « قُل إن کانَ آباؤکُم و ابناؤکُم و إخوانکم و ازواجکم و عشیرتکم و اموالٌ افترفتموها و تجاره تخشون کسادها و مساکن ترضونُها أحَبَّ إلَیکُم مِن اللهِ و رسوله و جاهدٍ فی سبیله فتربَّصُوا حَتِّی یَأتِِی اللهُ بأمرِهِ » (احزاب، 4)؛ در این آیه به عموم مردم گفته نمی شود که این ها را دوست نداشته باشید، بلکه خطاب می شود آن قدر آنها را دوست نداشته باشید که محبت به آنان بر محبت خدا بچربد.
20. مولوی، مثنوی معنوی، دفتر اول، دیباچه.
21. نک: فروزانفر، بدیع الزمان، شرح مثنوی شریف، ص 29-30.
22. نهج البلاغه، خطبه 27، ص 95.
23. در قرآن آمده است: و ما خلقتُ الجنَّ و الانسَ الا لیعبدون (ذاریات، 56)؛ من جنّ و انس را نیافریدم جز برای این که عبادتم کنند (و از این راه تکامل یابند و به من نزدیک شوند)؛ یا ایها الانسان انک کادِحٌ الی ربِّکَ کدحاً فملاقیه (انشقاق، 6)؛ ای انسان! تو با تلاش و رنج به سوی پروردگارت می روی و او را ملاقات خواهی کرد!
24. ق، 16.
25. مولوی با بیان داستان مجنون که می خواست با شترش به منزل لیلی برود، این مانع را به روشنی تبیین کرده و در نهایت نتیجه گرفته است:
روزگارم رفت زین گون حال ها *** همچو تیه و قوم موسی سال ها
خطوتینی بود این ره تا وصال *** مانده ام در ره ز سستی چند سال
راه نزدیک و بماندم سخت دیر *** سیر گشتم زین سواری سیر سیر
26. برای آگاهی بیشتر، نک: نوشتار حاضر، کربلا و غلبه ی جنود عقل بر جنود جهل، رابطه جهل و تیه.
27. از مباحث پیشین دانسته شد که امام حسین (علیه السّلام) جانش را در راه نجات انسانها از گمراهی و نادانی و تاریکی و شک و شبهه، ایثار کرده است. نک: ابن قولویه قمی، کامل الزیارات، ص 28. برای آگاهی بیشتر، نک: نوشتار حاضر، کربلا و غلبه ی جنود عقل بر جنود جهل، رابطه عقل و تقوی و فلسفه ی بعثت پیامبران.
28. بر این اساس؛ ما معتقدیم آنانی که اعمال نیکو حتی عباداتی همانند نماز و حج را بجای می آورند، اما از ولایت بی بهره اند، اگر چه مرکب خوبی دارند، ولی در مسیر درستی حرکت نمی کنند، و در مقابل، آنانی که در انجام اعمال صالح کوتاهی می ورزند، اما به ولایت اعتقاد دارند و دلهایشان از محبت اهل بیت لبریز گشته است، اگرچه از مرکب مناسب بهره مند نیستند و لنگان لنگان حرکت می کنند، ولی در مسیر و جاده درستی بسر می برند و امید است که به مقصد برسند. و این همان بیان دیگر اصالت فکر و تقدم اندیشه بر عمل است.
29. قرآن صریحاً می فرماید: شیطان به عزّت خدا قسم یاد کرد که همه ی انسان ها را گمراه خواهد کرد: قالَ فَبِعِزَّتِکَ لاغوینهم أجمعین (ص، 82)؛ قالَ فَبِما أغویتنی لَأقعدَنَّ لهم صراطَکَ المستقیم؛ گفت: « اکنون که مرا گمراه ساختی، من بر سر راه مستقیم تو، در برابر آنها کمین می کنم! (اعراف، 16).
30. سعدی، گلستان، باب دوم، حکایت 11.
31. ورام بن ابی فراس، مجموعه ورام، ج 1، ص 150.
32. از آن رو که در بیداری مرگ، فرصت برای انجام هیچ کاری نیست، در حدیثی از حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل شده است: « موتوا قبل أن تموتوا »؛ خویشتن را میرانند قبل از آنکه مرگ طبیعی شما را فرا رسد (مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، ج 69، ص 59) و این همان تنبه و بیداری است که اولین منزل سیر و سلوک است.
33. از این رو خداوند به پیامبرش خطاب می فرماید: وَ ما انتَ بِمُسمِعٍ مَن فِی القبور؛ و تو نمی توانی سخن خود را به گوش آنان که در گور خفته اند، برسانی! (فاطر، 22).
34. قرآن می فرماید: إِنَّنی أنَا اللهُ لا اله الا انا فاعبدنی و اقم الصلاه لذکری؛, من « الله » هستم؛ معبودی جز من نیست! مرا بپرست، و نماز را برای یاد من بپادار! (طه، 14)؛ یا ایها الذین آمنوا اذکروا الله ذکراً کثیراً و سجوهُ بکرهً و أصیلاً؛ ای کسانی که ایمان آورده اید! خدا را بسیار یاد کنید، و صبح و شام او را تسبیح گویید (احزاب، 41 و 42).
35. مثنوی معنوی، دفتر چهارم، ص 697 و 696.
36. شیخ صدوق، عیون أخبار الرضا (علیه السّلام)، ج 2، ص 274؛ مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، ج 99، ص 129.
37. دیلمی، إرشاد القلوب إلی الصواب، ج 2، ص 418؛ شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمه، ج 1، ص 206.
38. نک: مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، ج 35، ص 365 و 372 و 373؛ همان، ج 23، ص 211.
39. نک: ابن شهر آشوب مازندرانی، المناقب، ج 1، ص 283؛ همان، ج 3، ص 87 و 89؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، نج 36، ص 347.
40. برای آگاهی بیشتر، ر. ک: چهارمین بازنگری از راهنمای تشخیصی و آماری اختلال های روانی (DSMIV) انجمن روانشناسی آمریکا، ترجمه محمدرضا نیکخو، ص 602-564 و 96-88.
41. حتی از دید روانشناسان، گریه ای که ناشی از داغ دیدگی است می تواند در آرامش روحی و سبک شدن درد ناشی از داغ دیدگی، نیز تأثیر گذار باشد.
42. بنابراین می توان همانند مولوی گفت:
گریه بر هر درد بی درمان دواست *** چشم گریان چشمه ی فیض خداست
گریه مروارید بحر رحمت است *** دیده ی گریان کلید جنت است
تا نگرید ابر کی خندد چمن *** تا نگرید طفل کی نوشد لبن
تا نگرید کودک حلوا فروش *** دیگ بخشایش نمی آید به جوش
43. ملاقاسم مشهدی می گوید:
موج اشکم بی سخن اظهار مطلب می کند *** جنبش ریگ روان، بانک درا باشد مرا
44. زیرا گریه محصول عشق است و به بیان اوحدی مراغه ای در مثنوی، جام جم، عشق آتشِ خرمن ریا است:
تپش نور کبریا، عشق است *** آتش خرمن ریا عشق است
45. امام خمینی (رحمه الله)، صحیفه نور، ج 8، ص 72-69.
46. امام خمینی (رحمه الله)، صحیفه نور، ج13، ص 154.
47. مطهری، مرتضی، سیری در سیره نبوی، ص 58.
48. منابعی بیشتر جهت مطالعه: مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، ج 44، ص 289، 293؛ ج 21، ص 24؛ وسائل الشیعه، ج 12، ص 90؛ ابن سعد، طبقات الکبری، ج 8، ص 282؛ کاویانی، الف،
گریه حربه ای در دست شیعه؛ مطهری، مرتضی، امامت و رهبری، ص 53؛ مکارم شیرازی، ناصر، فلسفه شهادت، ص 13-10؛ مطهری، مرتضی، قیام و انقلاب مهدی، ص 108؛ رجبی، حسین، پاسخ به شبهات عزاداری؛ رجال کشی، ص 187؛ ترجمه نفس المهموم، ص 15-17 و 23 و 34؛ سمهودی، وفاءالوفاء، ص 468.
49. و قد طعن قوم علی من صام هذا الیوم العظیم و ما ورد فیه من التعظیم، و زعموا أنه لا یجوز صیامه لأجل قتل الحسین بن علی رضی الله عنهما فیه، و قالوا: ینبغی أن تکون المصیبه فیه عامه لجمیع الناس لفقده فیه، و أنتم تتخذونه یوم فرح و سرور، و تأمرون فیه بالتوسعه علی العیال و النفقه الکثیره و الصدقه علی الفقراء و الضعفاء و المساکین، و لیس هذا من حق الحسین رضی الله عنه علی جماعه المسلمین.
50. وهذا القائل خاطی و مذهبه قبیح فاسد، لأن الله تعالی اختار لسبط نبیّه (صلی الله علیه و آله و سلم) الشهاده فی أشرف الأیام و أعظمها و أجلها و أوقعها [ارفعها] عنده، لیزیده بذلک رفعه فی درجاته و ک راماته مضافه إلی کرامته، و بلغه منازل الخلفاء الراشدین الشهداء بالشهاده: نک: غنیه الطالبیین، ص 684-687 به نقل از: نفحات الازهار فی خلاصه عبقات الانوار، ج 4، ص 245-246.
51. برای آگاهی از نقد و بررسی این روایات، نک: استادی، رضا، ماهنامه پیام حوزه، بهار 1374، شماره 5، پیشینه عاشورا (12)، ص 41؛ همان، تابستان 1374، شماره 6، پیشینه شماره (2)، ص 69.
52. او در مثنوی معنوی، دفتر دوم، ابیات 29-31، چنین می گوید:
چون ز رویش مرتضی شد دُر فشان *** گشت او شیر خذا در مرج جان
روشن از نورش چو سبطین آمدند *** عرش را درّین و قرطین آمدند
چون که سبطین از سرش فارغ بدند *** گوشوار عرش ربّانی شدند
آن یکی از زهر جان کرده نثار *** وان سر افکنده به راه مست وار
53. مثنوی معنوی، دفتر ششم، ص 959 به بعد.
54. ر. ک: مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، ج 61، ص 291.
55. « فلیضحکوا قلیلاً و لیبکوا کثیراجزاء بما کانوا یکسبون »؛ توبه، 82.
56. برای آگاهی از نقد اشعار مولوی، نک: جعفری، محمدتقی، تفسیر و نقد و تحلیل مثنوی، ج 13، ص 290-325.
57. قرآن به یهودی ها خطاب می کند که اگر از اولیای الهی هستند باید مرگ برای شما یک آرزو باشد، در حالی که این گونه نیست؛ جمعه، 6.
58. امام سجاد (علیه السّلام) می فرماید: وَ عَمِّرنی ما کان عمری بذلهً فی طاعتِکَ، فإذا کان عمری مرتعاً للشیطان فاقبضنی الیک؛ خدایا اگر بناست عمرم در راه طاعت تو صرف شود پس عمرم را طولانی گردان و اگر بناست چراگاه شیطان گردد، مرگم را فرا رسان. مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، ج 70، ص 62.
59. و از این روست که حضرت علی (علیه السّلام) درباره مرگ می فرماید: « و ما کنت الا کقارب ورد و طالب وجد » (نهج البلاغه، کلام 23) و یا در هنگام شهادت فرمود: « فزت و رب الکعبه ».
60. ر. ک: مطهری، مرتضی، قیام انقلاب مهدی از دیدگاه فلسفه تاریخ به ضمیمه مقام شهید، ص 123-107.
61. یغمای جندقی.
منبع مقاله :
ترخان، قاسم؛ (1388)، نگرشی عرفانی فلسفی و کلامی به: شخصیت و قیام امام حسین (ع)، قم: نشر چلچراغ، چاپ اول

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید