تحلیلی از شخصیت و قیام امام حسین (ع) (1)

تحلیلی از شخصیت و قیام امام حسین (ع) (1)

نویسنده: حجه الاسلام دکتر قاسم ترخان

آیا واقعاً آن گونه که گفته می شود معاویه و یزید صاحب رذایل و امام حسین (علیه السّلام) صاحب آن همه فضایل بوده اند و آیا به راستی دامن یزید به کشتن فرزند فاطمه (سلام الله علیها) آلوده شده است؟
مستندات تاریخی نشان می دهد که یزید قاتل امام حسین (علیه السّلام) نبوده و حتی اثبات آمریت او در فاجعه ی کربلا مورد تردید است، بلکه عبیدالله بدون این که دستوری از ناحیه ی یزید داشته باشد یا مردم کوفه که از شیعیان بودند به کشتن امام اقدام کردند.

سؤال:
من در اینترنت با متن زیر که قسمتی از کتاب اسلام شناسی، ج 2، میرفطرس است روبرو شدم، آیا چنین گفته هایی می تواند از اعتبار لازم برخوردار باشد، و آیا شما پاسخی برای این متن دارید؟
بررسی دقیق (واقعه کربلا) بروشنی نشان می دهد که در قیام امام حسین انگیزه های مردمی و مترقی، بسیار اندک بوده اند. قابل ذکر است:
1. در تمام دوران حکومت معاویه (پدر یزید) که حدود بیست سال امام حسین روابط دوستانه و محترمانه ای با وی داشت. نظریه پردازان « تشیع سرخ علوی » که معاویه را « نماینده ی اشرافیت تاریخی » و « مرکز و مظهر ارتجاع سیاسی » دانسته اند، عمداً
در این باره سکوت می کنند که در سفرهای معاویه به مکه و مدینه، امام حسین همواره اولین کسی بود که به پیشواز معاویه می شتافت و او را در آغوش می گرفت (1) و حتی به فرمان معاویه در سال 49 هجری در جنگ قسطنطنیه شرکت کرد. (2)
2. با چنین مناسبات و روابط دوستانه ای بود که علیرغم خواست توده ها در خلع معاویه و سرنگونی حکومت بنی امیه امام حسین می گفت: « میان من و معاویه عهدی است که آنرا نقض نمی کنم. بنابراین تا معاویه زنده است من (امام حسین) علیه او مبارزه و طغیان نمی کنم ». امام حسین در نامه ای به معاویه تأکید کرد که: « من خواهان نبرد یا مخالفت با تو نیستم » و از این رو به یاران خویش گفت: « تا معاویه زنده هست باید هر یک از شما خانه نشینی را پیشه ی خود سازد » (3).
3. در برابر این آرامش و حسن تفاهم بود که امام حسین همواره از کمک های مالی هنگفت معاویه برخوردار می شد، بطوری که مقرری امام حسن و امام حسین، که در زمان عمر، سالی 5000 درهم بود، معاویه آن را به سالی یک میلیون درهم (یعنی دویست برابر، معادل 4 هزار کیلو نقره) افزایش داد. (4)
4. روایات مورخین اسلامی درباره ثروت ها، اراضی و املاک و بذل و بخشش های امام حسین چنان است که باعث شگفتی و حیرت می شود (5).
5. دیگر افراد خاندان علی نیز از رشوه ها و هدیه های معاویه برخوردار بودند آن چنانکه مثلاً: عبدالله بن جعفر (پسر عموی امام حسن و امام حسین) از معاویه پول های هنگفتی گرفت و آنرا بین مطربان و آوازخوانان و شاعران، بذل و بخشش کرد. همین عبدالله بن جعفر نه تنها از مقرری سالیانه بهره می برد، بلکه هرازگاه به نزد معاویه (به دمشق) می رفت و از او پول ها می گرفت. عبدالله پس از مرگ معاویه نزد یزید رفت. یزید از او پرسید مقرری تو چند است؟ عبدالله گفت: یک میلیون درهم یزید گفت: از امروز دو میلیون درهم بتو می دهم. عبدالله گفت: پدر و مادرم فدای تو! پیش از تو، به هیچکس این جمله را نگفته بودم. یزید گفت مجدداً آن را دو برابر کردم. (6)
6. عقیل (برادر حضرت علی) نیز از رشوه ها و هدایای معاویه بهره ها برد بطوری که کار بجایی رسید که روزی معاویه از عقیل خواست تا علی را لعنت کند. عقیل بر منبر رفت و گفت: « ای مردم! معاویه به من فرمان داد تا علی را لعنت کنم که بر او لعنت باد! » (7)
7. بررسی دقیق « واقعه کربلا » همچنین نشان می دهد:
الف. در واقعه ی کربلا امام حسین هیچگاه قصد جنگ با لشگریان یزید و علاقه ای به شهادت نداشت بلکه با توجه به ضعف، پیری و ناتوانی و تعداد اندکی یارانش (و خصوصاً حضور کودکان خردسال و شیرخوار که مغایر با آمادگی جنگی و تدارک قیام است)، پس از محاصره امام توسط سپاهیان یزید، امام حسین حداقل 5 بار
تقاضای بازگشت کرد، اما ابن سعد از بازگشت امام به مکه یا مدینه جلوگیری کرد.
ب. در طول روزهای محاصره و مذاکره در صحرای کربلا، امام حسین به یاران و غلامانش تأکید کرد: « من کسی نیستم که جنگ را با لشکریان یزید آغاز کنم » (8).
ج. مهم تر اینکه: در طول مذاکرات و گفتگوهای متعدد با سپاهیان یزید امام حسین هیچگاه از یزید به زشتی و درشتی نام نبرد بلکه حتی ضمن تأکید بر خویشاوندی نزدیکش با ابن سعد از وی خواهش کرد که او را پیش « امیرمؤمنان » (یعنی یزید) ببرد تا دست در دست یزید بگذارد و با او بیعت کند، اما ابن سعد با تقاضای امام موافقت نکرد و گفت: « نه! باید تسلیم ابن زیاد (حاکم دست نشانده یزید در کوفه) شوی! » (9) در این رابطه، شمر که دارای قریحه شعر و ادب و شجاعت بود (10) و درجنگ صفین در لشگر علی حضور داشت و سپس مدت ها در کوفه به روایت حدیث مشغول بود (11) گویا بخاطر نسبت خانوادگی با بعضی از برادران حسن با امان نامه ای به خیمه های حسین رفت و به آنان گفت: پسران خواهران ما بیایند! ای پسران خواهر ما! شما در امانید. (12) بنابراین اگر پافشاری و اصرار شخص ابن زیاد وجود نمی داشت، چه بسا که واقعه کربلا نیز اتفاق نمی افتاد.
د. متون تاریخی تأکید می کند که یزید نیز رضایت و علاقه ی چندانی به کشتن امام حسین نداشت؛ زیرا معاویه در وصیت خود به یزید تاکید کرده بود: « حسین ابن علی، مردی است کم خطر… اگر بر او دست یافتی، گذشت کن! » (13) هم از این رو بود که
با آگاهی از قتل امام حسین، « اشک درچشمان یزید حلقه زد » (14) و در حضور شمر به وی دشنام داد و سپس خواهران، زنان و فرزندان امام حسین را به حضور پذیرفت و از « واقعه کربلا » اظهار تأسف و تألم کرد. به دستور یزید به هر یک از افراد خانواده حسین، پیشکش ها و هدایای بسیار دادند و سپس فرمان داد تا آنان را با عزت و احترام به محل اقامتشان باز گردانند. در برابر این عزت و احترام و هدایا و عطایای یزید، سکینه (دختر امام حسین) می گفت: « هیچ کس را که منکر خدا باشد از یزید بن معاویه بهتر ندیدم » (15).

چکیده پاسخ:
اگر چه عده ای برای پاک کردن دامن معاویه و یزید از آلودگی، دست به کار شدند و فضایلی را برای معاویه و یزید مطرح کرده اند، اما لازم است توجه داده شود که گرایش فکری اکثر اهل سنت آن است که چنین روایاتی جعلی است و اساس درستی ندارد وغالباً به این نکته اذعان دارند که، « در فضیلت معاویه، هیچ حدیث درستی در دست نسیت ». اما درباره یزید باید گفت که اکثریت اهل سنت و بزرگان آنان به جواز لعن و کفر یزید حکم کرده اند و حتی مدافعان معاویه نیز او را مورد سرزنش قرار داده اند؛ مثلاً ابن خلدون درباره فسقِ یزید و عدم استحقاق وی برای خلافت، تردید را روا نمی دارد و تصریح می کند که فسق و فجور یزید بیش از آن بود که معاویه انتظار یا آگاهی داشت.
گفتنی است که جریان جعل حدیث، در همین محدوده متوقف نگردید و درباره شخصیت و قیام عاشورا نیز تحریف را به عنوان اصلی ترین شیوه مبارزه در دستور کار خود قرار داد تا اگر نشد چهره زشت معاویه و یزید را بازسازی کرد و زیبا نشان داد، چهره زیبایی از امام حسین (علیه السّلام) نیز در معرض دید جهانیان به نمایش گذاشته نشود، سیاستی که از سوی متن ارائه شده در سؤال نیز دنبال گردیده است.
بر این اساس؛ در متن فوق بیان شد که امام حسین (علیه السّلام) روابط دوستانه ای با معاویه داشت، در حالی که روابط امام حسین (علیه السّلام) با معاویه بر اساس عهدی بود که امام حسن (علیه السّلام) با معاویه بسته بودند و امام حسین (علیه السّلام) نیز بدان احترام می گذاشت. این چگونه می تواند دلیل بر روابط دوستانه باشد؟! و استقبال امام حسین (علیه السّلام) از
معاویه در سفرهایش به مکه و مدینه؛ نیز دقیقاً در همین راستا ارزیابی می گردد؛ زیرا عدم حضور امام نوعی موضع گیری و جبهه گیری تلقی می گردید و بهانه ای می شد در دست معاویه تا به نقض صلح نامه اقدام کند.
شاهد گفتار ما، سخنان امام حسین (علیه السّلام) در برخورد با معاویه در این دیدارهاست که امام اعتراض خود را صریحاً نسبت به تلاش معاویه برای ولایت عهدی یزید و گرفتن بیعت اعلام می دارد و او را مورد سرزنش قرار می دهد. در متن سؤال نقل شده است: امام اولین کسی بود که معاویه را در آغوش می گرفت، در حالی که ما به چنین سخنانی در آدرس ارائه شده برخورد نکردیم.
بله در همان کتاب ها علت انعقاد قرارداد صلح و رعایت آن از طرف امام حسن (علیه السّلام) و امام حسین (علیه السّلام) به صراحت بیان شده و در مواردی امام حسین (علیه السّلام) بیان فرموده تا زمانی که معاویه زنده است باید هر یک از شما خانه نشینی را انتخاب کند. و این یعنی آماده نبودن شرایط برای قیام نه دوستی با معاویه. اگر امام حسن (علیه السّلام) و امام حسین (علیه السّلام) روابط دوستانه ای با معاویه داشتند؛ چرا معاویه برای قتل دوستش دسیسه چینی می کند و چرا وقتی خبر شهادت امام حسن (علیه السّلام) را می شنود اظهار خوشحالی می نماید.
در متن سؤال، دریافت امکانات مالی از سوی امام، دلیلی بر وجود رابطه ی دوستانه بین امام و معاویه تلقی شده است. با فرض پذیرش آنچه در اخبار الطوال آمده است، می دانیم که در قرارداد صلح آمده بود: امام حسن (علیه السّلام) همه ساله خراج اهواز و امام حسین (علیه السّلام) دو میلیون درهم را دریافت کنند، اما باید توجه داشت استفاده از امکانات مالی برای پیشبرد اهداف اسلامی، حق امام حسن (علیه السّلام) و امام حسین (علیه السّلام) بود، و اگر در شرایطی امام نتواند از تمام امکانات انسانی و مالی و… استفاده نماید به قدر امکان و قدرت، واجب است که آن را برای خود تحصیل نماید. بر این اساس؛ در قرارداد صلح هم گنجانده شده بود
که خون شیعیان امام از طرف معاویه ریخته نشود و هم مبلغ فوق به امام حسن و حسین (علیه السّلام) پرداخت گردد.
وانگهی باید دید که آیا دریافت عطایا از زورمداران اشکال دارد یا نه؟ از امام باقر (علیه السّلام) راجع به دریافت عطایا، از زورمداران ستمگر سؤال شد، امام فرمود: امام حسن (علیه السّلام) و امام حسین (علیه السّلام) عطایای زورمدارانی همچون معاویه را می پذیرفتند؛ زیرا حق آنان بود و آنچه در اختیار زورمداران ستمگر است برخود آنان حرام است.
در متن فوق آمده که امام گفته بود تا معاویه زنده است… و در پرتو این موضع گیری بوده که آن حضرت از کمک های معاویه برخوردار بوده است، در حالی که بیان گردید که دریافت دو میلیون درهم سالانه در متن قرارداد صلح آمده بود، پس این یک نتیجه گیری غلط و تعصب ورزی آشکار است.
روایاتی را هم که از خاندان علی (علیه السّلام) نقل کرده اید، بر فرض صحت و نادیده گرفتن ضعف و بی اعتباری مستندات آن، نمی تواند سرزنشی بر آن دو امام باشد. ضمن این که باید توجه داشت، معاویه برای اولاد علی (علیه السّلام) شرایط سختی را ایجاد کرده بود و همین امر باعث می شد که آنان گه گاهی برای دریافت حق خود به نزد معاویه بروند و معاویه هم تلاش داشت از این موقعیت ها به نفع خود استفاده نماید، اما به هدف خود نایل نمی شد؛ مثلاًعقیل برای اینکه هم به حق خود برسد و هم به ظاهر به خواسته معاویه جامع عمل بپوشاند و در عین حال لعن علی (علیه السّلام) نکند، توریه نمود و این گونه گفت: معاویه به من فرمان داد تا علی را لعنت کنم که بر او لعنت باد و این یعنی بر معاویه لعنت باد، ضمیر (او) از نظر عقیل به معاویه بر می گردد، ولی در عین حال می تواند آن را انکار کند که من که نگفتم بر معاویه لعنت باد. صعصعه بن صوحان نیز در اجابت خواسته معاویه برای لعن علی (علیه السّلام) از این عبارت استفاده نمود و جالب است که بدانیم معاویه از این گفته صعصعه، همانی را فهمید که ما بیان کرده ایم.
در متن بالا از ثروت و اراضی و املاک و بخشش های امام حسین (علیه السّلام) سخن گفته شد، بر فرض صحت چنین ادعایی مگر داشتن ثروت و بخشش کردن آن اشکال دارد؟! آنچه اشکال دارد این است که انسان از بیت المال مسلمانان جهت منافع شخصی استفاده کند و این همان است که عثمان و معاویه و… در دوران حکومتشان انجام می داده اند.
از کجا به این نتیجه رسیده اید که در جریان کربلا امام قصد بیعت داشت؟! آیا ابن زیاد خواسته ای غیر از بیعت امام با یزید داشته است؟! امری که معاویه نتوانست سیدالشهدا (علیهم السّلام) را مجبور به آن کند و یزید نیز اگرچه تلاش کرد که از امام بیعت بگیرد اما در این امر به خواسته خود نائل نیامد.
امام در جواب مروان که آن حضرت را به بیعت با یزید فرا خوانده بود، فرمود: دیگر باید فاتحه اسلام و مسلمانی را خواند و با آن وداع گفت، آن گاه که جامعه و مردم دچار زمامدار و رهبری مانند یزید گردند.
آن حضرت در برابر خیرخواهی و چاره اندیشی محمّد حنفیه فرمود: اگر در دنیا هیچ منزل و ماوائی نداشته باشیم باز با یزید بیعت نمی کنم، و باز در صبح روز عاشورا فرمود: شگفتا! زنازاده فرزند زنازاده مرا بین یکی از دو چیز مجبور کرده است، بین مرگ و ذلّت (تسلیم) و هیهات که ما ذلّت و خواری را بپذیریم…
آیا این امام حسین (علیه السّلام) نیست که در روز عاشورا فریاد برمی آورد که:

الموت اولی من رکوب العار *** والعار اولی من دخول النار

و نیز در قربانگاه عشق در برابر تقاضای دشمن، حسرت را بر دل آنان نهاد و خروشید که: هان! بهوش باشید به خدای سوگند هرگز به خواسته ظالمانه آنها پاسخ مثبت نخواهم داد تا در حالی پروردگارم را دیدار کنم که به خون خویشتن در راه او و نجات و آزادی بندگانش از بند بیداد، رنگین شده باشم.
بله دست برد در حقایق این حادثه ی تاریخی کار را به جایی رساند که برخی بگویند حسین بن علی در شب عاشورا از آمدن خود به کربلا پشیمان گردید و آماده شد که به شام برود و با یزید بیعت کند و یا به شکلی با او به تفاهم برسد! این همان حرفی است که در متن سؤال به طبری نسبت داده شده است، در حالی که این مورّخ نامی اهل سنّت چنین سخنی را رد می کند و به سند خود از عقبه بن سمعان روایت می نماید که او گفته است: من از آغاز حرکت امام حسین (علیه السّلام) با او همراه بودم، هیچ گاه از او جدا نشدم، در هر شرایطی چه در سخنرانی های آن حضرت با مردم مدینه و یا مکّه، چه در راه ها و چه در عراق و چه نزد لشکریان، در همه جا با ایشان بودم تا روزی که او را به شهادت رساندند. سوگند به خدا! هرگز این گونه نبود که مردم گمان دارند و به هم می گویند که او می خواست دستش را برای بیعت در دست یزید بن معاویه قرار دهد… .
گفته شده است که امام آغازگر جنگ نبوده یا از یزید به زشتی یاد نکرده است و… اما اینها را باید به عنوان نقصی بر امام تلقی کرد یا به حساب اخلاق و ادب امام گذاشت؟!
نکته قابل توجه درمتن فوق آن است که تلاشی مذبوحانه صورت گرفته تا این فاجعه به یزید مستند نگردد و مقصر اصلی این حادثه، ابن زیاد یا عمر سعد و شمر جلوه داده شوند که آنان بی اجازه یزید به چنین کاری اقدام کردند و یزید رضایتی به آنچه آنان انجام دادند نداشت. این سیاست همان سیاستی است که امروزه به گونه ای دیگر از سوی وهابی ها دنبال می شود. آنان می گویند یزید نقشی در شهادت امام (علیه السّلام) نداشته و مسئولیت کشتن آن حضرت متوجه شیعیان کوفه بوده است، اما جواب همه این سخنان آن است که:
1. اکثریت اهل سنت چون شیعیان جنایت کربلا را متوجه ی یزید و عمّالش دانسته و شدت آن را به قدری تلقی نموده اند که نابخشودنی است و از نظر کلامی طرفدار نظریه ی لعن یزید و همکارانش، شدند. گفتنی است که این اندیشه یک
اندیشه ی مقطعی و فرقه ای نبوده و کسانی که این نظریه را پذیرفته اند به منطقه، عصر، زبان، تخصص و مذهب خاصی محدود نمی شوند.
2. منابع تاریخی از این نکته حکایت دارند که یزید به عبیدالله دستور قتل امام حسین (علیه السّلام) را داده بود. او به عبیدالله نوشت: در این قضیه با تو آزاد می شوی و یا بر می گردی به همان بردگی که در گذشته به سر می بردی. عبیدالله خود در جایی گفته است: یزید مرا مخیر کرده بود بین این که امام حسین (ع) را بکشم یا خود را، و من قتل امام را برگزیدم ولی ای کاش امام را نمی کشتم.
تاریخ گزارش می دهد که پس از شهادت مسلم و هانی بن عروه، عبیدالله بن زیاد سر مطهّر آن دو بزرگوار را به شام فرستاد و یزید نامه تشکّری برای او فرستاد و اظهار سرور نموده است. همچنین در هنگام دیدن سرهای شهدای کربلا، این شعر ابن زبعری را خواند که: « ای کاش پیران و بزرگان قبیله من که در جنگ بدر کشته شدند، در این جا حاضر بودند و زاری کردن قبیله خزرج را می دیدند. آن گاه از شادی، فریاد هلهله سر می دادند سپس می گفتند: ای یزید دستت شل مباد. ما بزرگان آنها را کشتیم و این به تلافی کشته هایی است که در جنگ بدر دادیم، تا سر به سر گردید. قبیله هاشم حکومت را بازیچه نیل به مقاصد خود قرار دادند، و گرنه نه خبری از آسمان آمد و نه وحی نازل شد. من اگر از آل احمد انتقام نگیرم، از دودمان خندف نخواهم بود. »
دکتر طه حسین دانشمند معروف اهل سنت در این باره می گوید: ابن زیاد به امر قاطع یزید، دست به قتل حسین زد و اگر یزید راضی به جنایت کربلا نبود، باید او را بدون هیچ درنگی جریمه می کرد و او را در مجلس شرب خمر خود راه نمی داد و هم نشین نمی ساخت و هدایایی برایش نمی فرستاد.
همه ی این امور بر رضایت یزید به قتل حسین دلالت دارد و این که او هرگز کشتار تلخ و جنایت هولناک کربلا پشیمان نگردید. حال با این همه شواهد آیا باز
می توان مانند آن گروه اندک گفت که یزید اطلاع نداشت و یا ناراضی بود؟! و بر آن پافشاری کرد؟! آیا چنین اصراری چیزی جز تقدیم نقل جعلی بر خبر متواتر و انکار بدیهیات و داوری جانب دارانه در گزارشات تاریخی، است؟ با این که می دانیم هرگونه تعصب مذهبی، سیاسی و اقتصادی و… و عدم رعایت اصل بی طرفی و حق مداری، مانع جدی و اساسی در دست یابی به حقایق تاریخی محسوب می شود.
بله یزید اهل بیت را مورد ترحم قرار داد، اما این کارها زمانی بود که دید اگر ریاکاری نکند و بر موضع قبلی خود باقی بماند، در خود شام علیه او انقلابی صورت می گیرد.
اگر این گزارش را بپذیریم که حضرت سکینه فرمود: هیچ کس را که منکر خدا باشد بهتر از یزید ندیدم، این سخن چه مدحی برای یزید محسوب می شود! در این عبارت، یزید منکر خدا دانسته شده است. مگر او منکر چه بوده و چه کاری را انجام داده که از حیطه اسلام خارج شده است؟ و آیا این همان نیست که حضرت زینب (سلام الله علیها) در مجلس یزید فرموده است: ای یزید راست گفت حضرت ایزد سبحان که: سپس سرانجام کسانی که اعمال بد مرتکب شدند به جایی رسید که آیات خدا را تکذیب کردند و آن را به مسخره گرفتند!
3. اندیشه ی مقصر جلوه دادن شیعیان نیز از جهاتی قابل نقد است؛ زیرا اولاً : نقشه به شهادت رساندن سیدالشهدا (علیهم السّلام) در عراق، از سوی معاویه طراحی شد و یزید تنها آن را به اجرا گذاشت. آنان می خواستند حضرت را به قتل برسانند، اما به جهاتی از جمله موقعیت امام، قادر نبودند این کار را در مدینه و مکه عملی نمایند. از این رو از همان اول یکی از نقشه ها این بود که یا به صورت مخفیانه امام را در مکه ترور کنند، یا از طریق مردم کوفه به خواسته خود جامه عمل بپوشانند؛ یعنی هر طور شده حضرت را به طرف عراق بِکِشانند، ولی مستقیماً
کاری به او نداشته باشند و آن حضرت را به دست مردم عراق به قتل برسانند و خون آن حضرت را به گردن آنان بیندازند.
ثانیاً: کسانی که در به شهادت رساندن سید الشهدا (علیهم السّلام) با یزید همکاری کرده و مباشر قتل امام بودند، همگی از اهل شام و یا از غیر شیعیان بوده اند؛ زیرا کوفه از نظر ساختار جمعیتی شامل شیعیان، خوارج و پیروان بنی امیه بود و این نکته در جای خود به اثبات رسید که اگر چه اکثر شیعیان در کوفه ساکن بودند، اما در آن زمان اکثر مردم کوفه از شیعیان نبودند و همین گروه اندک نیز یا توسّط معاویه، زیاد بن ابیه وابن زیاد به قتل رسیده بودند یا دستگیر گشته و در زندان بسر می بردند و یا با لشکر عمر سعد همراهی کردند تا به کربلا برسند و به امام ملحق شوند.
به هر حال گزارشات تاریخی حاکی از آن است که قاتلان امام حسین (علیه السّلام) از طرفداران عثمان بودند؛ یعنی نه تنها شیعیانی که به تقدم حضرت علی (علیه السّلام) بر خلفای پیشین اعتقاد داشتند، در کشتن امام حسین (علیه السّلام) سهمی نداشتند، شیعیانی که علی (علیه السّلام) را تنها بر عثمان ترجیح می دادند، نیز سهمی در به شهادت رساندن امام نداشتند.
حال اگر فرض را بر انکار واقعیات تاریخی بگیرم و این ادعا را بپذیریم که قاتلان امام حسین (علیه السّلام) از شیعیان کوفه بوده اند، آیا به راستی می توان گناه این جنایت را متوجه شیعیان کرد، مگر هر آن که ادعا کند از شیعیان و پیرو مکتب اهل بیت است، از شیعیان واقعی محسوب می شود. بر این اساس؛ باید گفت: مردم کوفه با این موضع گیری نشان دادند که از شیعه بودن خود برگشته و به دشمنان آن حضرت پیوسته اند و در این حال دیگر به چنین شخصی شیعه نمی گویند، آنان شیعه اسمی بودند نه واقعی. در هر حال اگرچه بیشتر بزرگان کوفه به امام نامه نوشتند و از او خواستند که به کوفه بیاید و گمان می کردند که از شیعیان آن حضرت هستند، اما گروهی به آنچه گفته بودند وفا کرده و با آن حضرت در نبرد علیه یزید شرکت کردند و گروه زیادی نیز خواستند که به سوی امام بروند، ولی
گرفتار زندان شدند. و عده ی کثیری نیز خیانت کردند و خدعه زدند و در کنار یزید قرار گرفتند؛ یعنی آنانی که مدعی بودند که شیعه هستند، تنها گروهی از آنان صادق بودند و بیشتر آنها دروغ می گفتند و در واقع از شیعیان بنی امیه بودند که این نامه ها را برای امام نوشتند تا آن حضرت را به کوفه بکشانند و در آن جا به شهادت برسانند. بر این اساس؛ امام در جواب آنان مرقوم فرمود: إلی الملأ من المؤمنین والمسلمین؛ زیرا می دانستند که اکثر اینان از شیعیان نیستند. یا در روز عاشورا به آنان خطاب فرمود که ای شیعیان آل ابی سفیان!

پاسخ تفصیلی:
در خور دقت است که تحلیل و بررسی وقایع تاریخی، نیازمند رعایت نکاتی چند است که در پرتو آن، اثر گفتاری و نوشتاری از جایگاه تحقیق برخوردار خواهد شد و با رعایت این اصول است که می توان به درکی درست از حادثه ای که در گذشته اتفاق افتاده است، نائل شد و از انحراف و گمراهی در امان ماند. بیان همه ی این اصول در این مختصر نمی گنجد، اما به برخی از این نکات که با متن ارائه شده ارتباط دارد، اشاره می شود:
1. روایاتی که بدانها استناد می شود از اعتبار برخوردار باشند. داوری در این بخش از آنِ علم رجال است.
2. استنادات و داوری ها باید بر اساس تمام حالات و گفته های شخص باشد. مثال روشن این نکته آن است که نمی توان بر اساس این جمله قرآن که: نزدیک نماز نشوید (لاتقربوا الصلاه)، توصیه و تأکید بر نماز نخواندن را به قرآن نسبت داد؛ زیرا قرآن در ادامه می فرماید: در حال مستی (و أنتم سکاری)، و حتی اگر چنین جمله ای در ادامه وجود نمی داشت، باز باید گفته می شد که قرآن در حالت خاصی نماز خواندن را منع کرده است نه در همه ی حالات؛ زیرا منع در همه ی حالات با جملات دیگری که از دستور به اقامه ی نماز حمایت دارد (أقیمو الصلاه) منافات خواهد داشت و در این گونه موارد یا باید قائل به تناقض در گفتار متکلم شویم و یا به نحوی عقلایی با استفاده از قرائن مفصل بین این دو سخن به گونه ای جمع کنیم. این نکته در جای خود به اثبات رسیده است که عقلا تا کلامی را از
گوینده ای شنیدند بلافاصله نمی گویند مراد جدی اش همان است که الان بر زبانش جاری شده است، بلکه شرایط فعلی را می سنجند که آیا قصد جدی داشته است یا نه؟ آیا این سخن را از روی تقیه گفته است یا نه؟ و… و آن گاه که جهت صدور این سخن روشن گشت، سخنان دیگرش را در زمان های دیگر که از آن به قرائن مفصل تعبیر آورده می شود، در کنار این سخن قرار می دهند و به عدم تناقض حکم می رانند و می گویند مراد جدی متکلم و گوینده ی سخن همان است که از برآیند جمع این گفتارها به دست می آید. گفتنی است که این شرایط در علم اصول فقه، تبیین و توضیح داده می شود.
3. در تحلیل وقایع تاریخی نباید تعصب ورزید و از پیش، نظری را انتخاب کرد و آن گاه وقایع تاریخی را با آن تطبیق نمود. این نکته از سوی همه آنانی که به دنبال کشف حقیقت هستند و درصدد سرپوش گذاشتن بر واقعیات تاریخی نیستند، مورد تأکید قرار گرفته است. گفتنی است که تأثیر پیش فرض ها در فهم متون و امکان دخالت ندادن آنها در استخراج معانی، از جمله مباحثی است که در علم هرمنوتیک پی گیری می شود.
حال با این نگاه و تذکر این نکته که در متن ارائه شده در سؤال، هیچ یک از اصول گفته شده رعایت نگردیده است – و از این جهت یک متن علمی و تحقیقی به حساب نمی آید – به تحلیل اشکالات مطرح شده می پردازیم، اما مناسب است یادآوری گردد که متن فوق تلاشی است برای تبرئه یزید و بی گناه نشان دادن او و مبارزه با مکتب اهل بیت (علیهم السّلام) و قیام امام حسین (علیه السّلام). و این البته سیاستی است که اگرچه در طول تاریخ مورد تأئید اکثریت اهل سنت نبوده، اما در این اواخر به پشتوانه دلارهای نفتی به شیوه های گوناگونی دنبال شده است. گفتنی است که بسیاری از شبهات در دو حوزه شخصیت و قیام امام حسین (علیه السّلام) و همچنین آنچه از سوی شیعیان برای شخصیت و قیام امام حسین (علیه السّلام) انجام می شود مثل برپایی
مجالس عزا و… سامان دهی شده است، بر این اساس بر خود لازم می دانیم که مقدمتاً اشاره ای ولو کوتاه به برخی از این سیاست ها و روش ها داشته باشیم و در ادامه کتاب به ترتیب، هر یک را نقل و نقد نماییم.

1. به چالش کشیدن شخصیت و قیام امام حسین (علیه السّلام) و تبرئه یزید این سیاست کلان که خود به سیاست های خُرد تقسیم می شود، از سوی گروهی اندک با شگردها و شیوه های گوناگونی تعقیب گردیده است. برخی از سیاست ها و روش های این حوزه، به قرار زیر است:
الف. اثبات فضایل برای معاویه وی زید ونفی فضایل از امام حسین (علیه السّلام)، با جعل احادیثی از سوی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در شأن معاویه و یزید و دست بردن در حقایق عاشورا و تحریف وقایع تاریخی.
ب. حتی اگر یزید و معاویه فضایلی نداشته باشند دامن آنان به کشتن فرزند فاطمه (سلام الله علیها) آلوده نیست. یزید قاتل امام حسین (علیه السّلام) نیست و حتی اثبات آمریت یزید در فاجعه ی کربلا مورد تردید است (قاتل و آمر نبودن یزید)، بلکه مردم کوفه که از شیعیان بودند به کشتن امام اقدام کردند و مقصر این حادثه هستند (مقصر جلوه دادن شیعیان).
ج. اگر بپذیریم که یزید امام حسین (علیه السّلام) را کشته باشد، بنا بر یکی از دلایل زیر مجاز بوده است اولاً: یزید خلیفه شرعی مسلمانان بود و امام حسین (علیه السّلام) علیه چنین حکومتی خروج کرده و باید کشته می شد (شرعی بودن حکومت یزید)؛ ثانیاً: یزید اجتهاد کرده و حق داشت که برای دفع خطر و حفظ وحدت جامعه اسلامی قیام کربلا را سرکوب نماید و در صورت خطا نیز مأجور است نه مجرم، چه رسد به کافر (مجتهد بودن یزید). حتی اگر مجاز هم نبود، باز نباید او را لعن کرد و مورد سرزنش قرار داد؛ زیرا شاید یزید توبه کرده باشد، علاوه بر این که کارهای خویش موجب از بین رفتن کارهای بدش شده است.

2. به چالش کشیدن گریه و عزاداری
جریان مخالف نهضت عاشورا با رویکردهای متفاوت و مختلف، تلاش کرده است که گریه کردن و برپایی مراسم عزا برای امام (علیه السّلام) را مورد نکوهش قرار دهد. در زیر به برخی از این رویکردها اشاره می شود:
الف. تحلیل شهادت امام حسین (علیه السّلام) با رویکرد عرفانی و صوفی گری؛ مانند آنچه که از سوی شیخ عبدالقادر گیلانی و جلال الدین مولوی، ارائه شده است.
ب. نقد مراسم عزاداری با رویکرد کلامی با القای این شبهه که عزاداری مخالفت ورزیدن با قضا و قدر الهی است و… .
ج. تحلیل این مراسم با رویکرد فقهی و تشکیک در جواز این کار با طرح این شبهه که برپایی مراسم عزاداری بدعت است، علاوه بر این که کارهای خلاف شرع نیز در آن انجام می شود؛ مانند اضرار به نفس، پاره کردن یقه ی پیراهن، مجروح نمودن سر و صورت، پریشان نمودن مو، گریه با صدای بلند و… که در روایات از آنها منع شده است.
د. تحلیل گریه و مراسم عزاداری با توجه به آثار روانی و اجتماعی آن؛ نظیر این که برای گریه و عزاداری فایده ای عقلایی قابل تصور نیست، علاوه بر این که زیان های فردی و اجتماعی؛ مانند دوری جامعه از شادی و افزایش افسردگی را در پی دارد.
اینها نمونه هایی از صدها شبهه ای است که در این دو حوزه طرح می شود و ما به تدریج به نقد آنها خواهیم پرداخت:

1. به چالش کشیدن شخصیت و قیام امام حسین (علیه السّلام) در کنار تبرئه کردن و بی گناه نشان دادن یزید

سیاست اول: سیاست اثبات فضایل و نفی رذایل
بی گمان عده ای از اهل سنت به جعل فضایل برای معاویه و یزید اقدام نموده اند، آنچه در زیر می آید گزارش اجمالی از آن است:
« محمّد بن عبدالواحد ابوعمر » غلام « ثعلب »، رساله ای در فضایل دروغین معاویه نوشته است. « اسحاق بن محمّد سوسی » احادیث جعلی و ساختگی در فضایل معاویه آورده که « عبیدالله سقطی » هم از او نقل کرده است. (16) ابن حجر مکی رساله ی « تطهیر الجنان و اللسان » را در فضایل معاویه تألیف نموده است. (17)
« حافظ عبدالمغیث حنبلی » از مطالب ساختگی، کتابی درباره فضایل یزید بن معاویه نوشته است!. (18) و « أبوعمرالزاهد »، از احادیث ساختگی کتابی در فضایل معاویه بن أبی سفیان، تألیف کرده است و « بردانی »، در فضل معاویه حدیث جعل می کرد. (19) مطالعه کتاب « الشریعه » آجری، جلد 5 باب فضایل معاویه بن أبی سفیان نیز می تواند در آگاهی بیشتر خواننده محترم نسبت به این احادیث، یاری رساند. « ابن کثیر » هم از جمله افرادی است که به منظور اثبات فضایلی برای معاویه به نقل خواب متوسل شده است. او از « سعید بن مسیب » آورده است: « هر کس در حال دوست داری ابوبکر و عمر و عثمان و علی بمیرد، و اعتراف نماید که آن ده نفر به بهشت می روند و بر معاویه درود و رحمت فرستد، بر خدا واجب خواهد آمد که به حسابش رسیدگی ننماید »! (20) از عمر بن عبدالعزیز نیز روایت کرده اند که معاویه
به او در عالم خواب گفته است: به پروردگار کعبه سوگند که بخشوده گشتم! (21) از جمله احادیثی که « فردوس الاخبار » در فضلیت معاویه جعل کرده، این حدیث است که: « انا مدینه العلم و علی بابها و حلقتها معاویه ». (22) هر چند « سخاوی » و « ابن حجر مکی » به مقدوحیت و مجروحیت این حدیث تصریح کرده اند، اما « مناوی » با چشم پوشی از آن، این حدیث را در « کنوز الحقائق » درج کرده است. (23)
سرخسی در « مبسوط » گفته است: معاویه از کبار صحابه، کاتب وحی و امیرالمؤمنین بوده است و پیامبر به پادشاهی او خبر داد و سفارش نمود که در هنگام سلطنت با مردم به نیکی رفتار نماید، البته تنها خطای او این بود که از علی (رض) اطاعت نکرد، لذا جایز نیست بیش از این در طعن معاویه گفت. (24)
گاهی گفته می شود: پیامبر فتح قسطنطنیه را به دست لشکری از مؤمنان و خوبان، نوید داد و آن گاه فرمود: فرمانده آن لشکر یزید است (!) اینان پا را فراتر می گذارند و می گویند: زیر پرچم یزید و در لشکر او حسین بن علی نیز بوده است. (25)
یکی از دانشمندان معاصر گزارش کرده که « ابن تیمیه » کتابی را با عنوان « فضایل معاویه و یزید و انه لا یسب » تصنیف نموده است. (26)
« محمود ابراهیم » در دهه های اخیر کتابی با عنوان « برائه یزید بن معاویه من دم الحسین » به چاپ رسانده است که در آن می کوشد، از سویی شایستگی یزید را برای خلافت اسلامی از لحاظ علمی و عملی اثبات نماید و از سویی دیگر او را در شهادت امام حسین (علیه السّلام) تبرئه نماید.
« ابراهیم علی شعوط » ضمن رد اتهام های شرب خمر و مفاسد یزید، او را خلیفه شرعی مسلمانان می داند و هرگونه قیام در برابرش را فتنه می نامد که هیچ احتمال پیروزی و مصلحتی بر آن مترتب نبوده است. (27)
لازم به ذکر است که علامه امینی (رحمه الله)، در کتاب « الغدیر » (28) حدود صد حدیث دروغ ازطریقه عامه، نقل می کنند که در آنها، نه تنها خلافت و فضایل خلفای به اصطلاح راشدین تأیید شده، بلکه از مقام ارجمند معاویه، یزید، منصور دوانیقی و دیگر خلفاء بنی امیه و بنی عباس نیز تجلیل شایسته به عمل آمده است !!! (29)
نتیجه این که برای پاک کردن دامن معاویه و یزید از آلودگی، عده ای دست به کار شدند و حرف هایی زدند، اما آیا به واقع درباره فضایل معاویه و یزید حدیث صحیحی وجود دارد؟ شایان توجه است که در جواب این پرسش گرایش فکری
اکثر اهل سنت آن است که چنین روایاتی جعلی است و اساس درستی ندارد.
« عبدالله فرزند احمد بن حنبل » از پدرش درباره علی (علیه السّلام) و معاویه پرسید. او گفت: بدان که علی دشمنان بسیار دارد و هر چه دشمنانش خواسته اند در او عیبی بیابند، موفق نشده اند. پس دور کسی جمع شده اند که با او محاربه و جنگ کرده است و او را در حیله و مکر علیه علی (علیه السّلام) تحریک نموده اند. (30) « حاکم » از اسحاق بن ابراهیم حنظلی نقل می کند: « در فضیلت معاویه، هیچ حدیث درستی وجود ندارد ». (31) « بخاری » که در صحیح خود حدیثی در ذکر مناقب « معاویه » نیافته، به ناچار آن جا که از مناقب صحابه سخن گفته، بابی گشوده است به نام یاد کرد معاویه (باب ذکر معاویه بن أبی سفیان) (32). « ابن حجر عسقلانی » می نویسد: « این خود دلیل آن است که فضایلی که در خصوص معاویه نقل شده هیچ یک طریق اسناد درستی ندارد. (33) « مسلم » و « ابن ماجه » نیز در « صحیح » و « سنن » خود، اگرچه صفحه ای در مناقب صحابه آورده اند، اما حدیث صحیحی در فضایل « معاویه » نقل نکرده اند. « ترمذی » هم جز یک حدیث (خدایا او را هدایت کننده و هدایت شده قرار بده و چنان کن که به وجود او دیگران هدایت نشوند) حدیث دیگری را نقل نکرده، البته درباره آن حدیث گفته است: « حدیث حسن غریب است ». (34)
« فیروز آبادی » در پایان کتاب « سفر السعاده » و « عجلونی » در « کشف الخفاء »، در باب « فضایل معاویه » نوشته اند: « حدیث صحیحی در این باره وجود ندارد ». « عینی » در « عمده القاری » می نویسد: « هرگاه بگویی که در فضایل معاویه احادیث فراوانی هست، گویم آری، ولی هیچ یک از آن احادیث از طریق اسناد صحت ندارد و صحیح نیست ». « شوکانی » در « فوائد المجموعه » می نویسد: « حافظان حدیث، همگی اتفاق دارند، بر این که هیچ حدیثی در فضیلت معاویه صحت ندارد ». (35)
« ابن تیمیه » درخطاب به « علّامه حلّی » که به حدیث طیر استناد کرده بود، می گوید: حدیث طیر را هیچ یک از اصحاب صحیح روایت نکرده و احدی از ائمه حدیث آن را تصحیح ننموده است، بله این از احادیثی است که بعضی روایت کرده اند همان طوری که در فضایل غیر علی (علیه السّلام) بلکه در فضایل معاویه نیز روایات زیادی روایت کرده اند و کتب زیادی نوشته اند، اما عالمان حدیث نه روایات درباره علی (علیه السّلام) را تصحیح کرده اند و نه روایات در شأن معاویه را. (36)
او در عین حال می گوید: معاویه با رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) در حنین و طائف و غزوه تبوک حاضر بود و با او حجه الوداع حج را به جای آورد و وحی را می نوشت و امین پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) در این کار بود. (37) او حاکم نیشابوری را به جهت عدم اجابت آنانی
که خواستار نقل روایاتی در فضایل معاویه از وی بودند، به تشیع منسوب می کند (38)، در حالی که قبلاً گفته بود، اهل علم احادیث فضایل معاویه را تصحیح نمی کنند. این تناقض چگونه قابل توجیه است؟! البته این نوع برخورد اختصاص به حاکم نیشابوری ندارد، بلکه نسائی صاحب « سنن » نیز به تشیع متهم گردیده است؛ زیرا که وی کتابی تحت عنوان « خصائص امیرالمؤمنین (علیه السّلام) » نوشت و نیز گفت: فضیلتی از معاویه سراغ ندارم جز این که خداوند شکمش را سیر نگرداند، عده ای آن قدر او را زدند که علیل گشت و از دنیا رفت. (39)
به این روایات نیز از طریق برادران اهل سنت توجه فرمایید: « احمد بن حنبل » از طریق « عبدالله بن بریده » نقل می کند که گفت: من و پدرم بر معاویه وارد شدیم او ما را بر فرشی نشاند، آن گاه طعامی آوردند که تناول نمودیم، سپس برای ما شراب آوردند، معاویه از آن آشامید و پدرم را نیز دعوت به تناول کرد، ولی پدرم گفت: از زمانی که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آن را حرام کرده نیاشامیده ام. (40) این در حالی است که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: شراب خوار مانند عبادت کننده ی بت است. (41) وی بر خلاف سنت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و حیت خلفا، اولین کسی بود که اذان را در نماز « عیدین » بدعت کرد. (42)
این در حالی است که عدم مشروعیت اذان و اقامه در غیر نمازهای واجب از مسلمات همه ی مذاهب فقهی است، ابن عباس و جابر می گویند: هرگز پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در روز عید فطر و قربان اذان نگفت. (43) او نماز جمعه را برای اهالی شام در روز چهارشنبه خواند. مسعودی نقل می کند: اطاعت اهالی شام از معاویه به حدی رسیده بود که معاویه هنگام حرکت به طرف صفین برای آنان نماز جمعه را در روز چهارشنبه به جای آورد. (44) بدیهی است که آنچه بیان شد همه از عدم پایبندی معاویه به اصول اسلامی حکایت می کند.
اگر حال و روز معاویه این است، وضعیت یزید چگونه خواهد بود؟!، یزیدی که حتی از سوی مدافعان معاویه مورد سرزنش قرار گرفته است. « ابن خلدون » (730-808ق) درباره ی فسقِ یزید و عدم استحقاق وی نسبت به خلافت، تردید را روا نمی دارد و تصریح می کند که فسق و فجور یزید بیش از آن بود که معاویه انتظار یا آگاهی داشت و در صورت اطلاع معاویه از وضعیت فرزندش حتی او نیز تن به برنامه ولی عهدی وی نمی داد. (45) وی عدالت را شرط لازم برای خلافت می داند که یزید فاقد آن بود. (46)
یزیدی که از سوی اکثریت اهل سنت و بزرگان آنان طرد شده و به جواز لعن و حتی کفر او حکم گردیده است.
« ابن حجر مکی » در این باره می نویسد: « احمد بن حنبل » یزید را تکفیر کرده است.
و این را می دانیم که احمد مقام بلندی از جهت ورع و تقوا دارد و اگر او کسی را به طور صریح تکفیر کند، لابد به علت کارهایی است که از آن فرد سرزده است. پس معلوم می شود که صدور این کارها و جنایت ها از یزید، نزد احمدبن حنبل ثابت بوده از این رو، حکم به کفر یزید بن معاویه کرده است. (47) از آن رو که در آینده اشاره ای به بحث لعن و کفر یزید از دیدگاه اهل سنت خواهیم داشت و به همین مقدار بسنده می کنیم و اثبات رذایل اخلاقی یزید را به همان بحث ارجاع می دهیم.
گفتنی است که جریان جعل حدیث و استفاده از آن احادیث، در همین محدوده متوقف نگردید و از انکار رذایل اخلاقی قاتلان امام حسین (علیه السّلام) فراتر رفت و خود امام و قیامش را نیز در بر گرفت. در این جریان و پروسه حقایق عاشورا تحریف گردید تا اگر نشد چهره ی زشت معاویه و یزید را بازسازی کرد و زیبا نشان داد، چهره زیبایی از امام حسین (علیه السّلام) نیز در معرض دید جهانیان به نمایش گذاشته نشود (48) و در واقع توپ در زمین حریف انداخته شود، سیاستی که از سوی متن ارائه شده در سؤال نیز دنبال گردیده است.
بر این اساس؛ در متن فوق بیان شده که امام حسین (علیه السّلام) روابط دوستانه ای با معاویه داشته است، درحالی که روابط امام حسین (علیه السّلام) با معاویه بر اساس عهدی بود که امام حسن (علیه السّلام) با معاویه بسته بودند و امام حسین (علیه السّلام) بدان احترام می گذاشت و این چگونه می تواند دلیل بر روابط دوستانه باشد؟! اگر دو کشوری که در جنگ با هم هستند، تصمیم بگیرند به دلایلی صلح کنند و صلح نامه ای را امضا کنند، آیا عدم نقض مفاد قرارداد از سوی یک طرف دلیل آن است که عمل کننده ی تعهد، دوست و عاشقِ طرف مقابل است؟! استقبال امام حسین (علیه السّلام) از معاویه در سفرهایش به مکه و مدینه، نیز دقیقاً در همین راستا ارزیابی می گردد؛ زیرا عدم حضور امام نوعی موضع گیری و جبهه گیری تلقی می گردید و بهانه ای می شد برای معاویه تا به نقض صلح نامه اقدام کند.

پی‌نوشت‌ها:

1. نگاه کنید 0به: اخبار الطوال، ص 243، روضه الصفا، ج 3، ص 80 و 81 و 83.
2. زندگانی امام حسین، ص 122، در زمان عثمان نیز امام حسن و امام حسین در جنگ علیه مردم طبرستان شرکت کردند. نگاه کنید به: فتوح البلدان، ص 183، مختصر البلدان، ابن فقیه، ص 152.
3. اخبار الطوال، ص 244-245 و 248؛ روضه الصفا، ج 3، ص 15؛ ارشاد، شیخ مفید، ص 206.
4. تاریخ تمدن اسلام، ج 4، ص 88 در صلح نام امام حسن و معاویه از جمله قرار شد که هر سال مبلغ دو میلیون درهم نیز به امام حسین پرداخت شود: اخبار الطوال، ص 241.
5. برای آگاهی از املاک و اراضی و ثروتها و بخششهای امام حسین، نک: کتاب الخراج، یحیی بن آدم، ص 75، کتاب الخراج، قاضی ابویوسف، ص 35، الحسین، علی جلال، ج 1، ص 63 و 107؛ منتهی الامآل، ج 1، ص 319، 348-350 و 573. در صحرای کربلا، امام حسین به ابن سعد (فرمانده سپاه یزید) پیشنهاد دادن خانه ها و املاک خوبی در مدینه را نمود به این شرط که از جنگ با وی خودداری کند، اما ابن سعد پیشنهاد امام را نپذیرفت. نگاه کنید به تاریخ طبری، ج 7، ص 3008؛ زندگانی امام حسین (علیه السّلام) ص 84-87 و 92-100و 337.
6. تاریخ فخری، ابن طقطقی، ص 96-97؛ تاریخ تمدن اسلام، ج 4، ص 88.
7. تاریخ فخری، ص 97.
8. تاریخ الطبری/ ترجمه، ج 7، ص 3001؛ اخبار الطوال، ص 275.
9. همان، ص 3009.
10. زندگانی امام حسین، عماد زاده، ص 195.
11. لغت نامه، علی اکبر دهخدا، ذیل شمر.
12. تاریخ الطبری/ ترجمه، ج 7، ص 3011؛ زندگانی امام حسین، زین العابدین رهنما، ج 2، ص 362.
13. همان، ص 2889؛ اخبار الطوال، ص 250 و 283.
14. همان، ص 3071.
15. همان، ص 3077؛ اخبار الطوال، ص 283-284.
16. نک: ابن حجر عسقلانی، لسان المیزان، ج 1، ص 374؛ جمعی از مترجمان، ترجمه ی الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 21، ص 127.
17. هندی نیشابوری، علامه میر حامد حسین، عبقات الانوار فی امامه الائمه الاطهار، ج 13 بخش دوم، ص 35؛ همان، ج 13 بخش او، ص 126؛ برای رد روایاتی که مورد استناد ابن حجر قرار گرفته است، نک: الغدیر، ج 10، ص 514 به بعد؛ ترجمه الغدیر، ج 20، ص 267-278.
18. ترجمه الغدیر، ج 10، ص 120.
19. همان، ج5، ص 449.
20. نک: ابن کثیر دمشقی، أبوالفداء اسماعیل بن عمرو، البدایه و النهایه (تاریخ ابن کثیر)، ج 8، ص 139 و 140.
21. ترجمه الغدیر، ج 19، ص 217 و 218.
22. برای آگاهی از جعلی بودن این روایت نک: هندی نیشابوری، علامه میر حامد حسین، عبقات الانوار فی امامه الائمه الاطهار، ج 15، ص 415؛ حسینی میلانی، سید علی، نفحات الازهار فی خلاصه عبقات الانوار، ج 12، ص 165-171.
23. برای آگاهی از روایاتی که در منابع اهل سنت پیرامون مناقب معاویه بیان شده و رد آنها، نک: امینی، علامه عبدالحسین، الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 11، ص 92 به بعد.
24. قد کان هو (معاویه) من کبار الصّحابه (رض) و کان کاتب الوحی و کان أمیرالمؤمنین و قد أخبره رسول الله (صلی الله علیه وآله و سلم) بالملک بعده فقال له (علیه السّلام) یوماً: إذ ملکت امرا متی فأحسن إلیهم. ألّا أنّ نوبته کانت بعد انتهاء نوبه علی (رض) و مضی مدّه الخلافه فکان معاویه مخطئا فی مزاحمه علی (رض) تارکا لما هو واجب علیه من الانقیاد له، لا یجوز أن یقال فیه أکثر من هذا. نک: هندی نیشابوری، علامه میر حامد حسین، عبقات الانوار فی امامه الائمه الاطهار، ج 22، ص 718-722.
25. ابن تیمیه حرانی، تقی الدین ابوالعباس احمد بن عبدالحلیم، منهاج السنه، ج 4، ص 571.
26. صائب، عبدالحمید، ابن تیمیه حیاته و عقائده، ص 382.
27. نک: شعوط، ابراهیم علی، اباطیل یجب ان تمحی من التاریخ، ص 235-250.
28. امینی، علامه عبدالحسین، الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 5، ص 301.
29. علام امینی (رحمه الله) در برابر کسانی که به شیعه تهمت حدیث سازی زده اند، تحت عنوان « کند و کاوی در حدیث و چگونگی احادیث مجعوله » بحث جالب و جامع الاطرافی نموده و در حدود هفتصد نفر از روات اهل سنت را می شمرند که کذاب و حدیث ساز بوده اند و تنها از 43 نفر آنها، در حدود نیم میلیون حدیث جعلی نقل می نمایند. نک: ترجمه الغدیر، ج 10، ص 8.
30. سیوطی، جلال الدین، تاریخ خلفاء، ص 133؛ ابن حجر عسقلانی، فتح الباری، ج 7، ص 83؛ ابن حجر هیتمی، الصواعق المحرقه، ص 76.
31. سیوطی، جلال الدین اللآلی المصنوعه، ج 1، ص 220 [1/ 424].
32. بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، ج 3، ص 1373 باب 28.
33. ابن حجر عسقلانی، فتح الباری، ج 7، ص 83 [7/ 104].
34. جزء دهم « الغدیر »، بطلان این حدیث را ثابت کرده است. این حدیث چگونه می تواند فضیلتی را برای معاویه ثابت کند، با آن که می گوید: « خدایا او را هدایت کن ».
35. ترجمه ی الغدیر، ج 21، ص 126 و 127.
36. … لکن هو ممّا رواه بعض الناس کما رووا امثاله فی فضل غیر علی بل قد رووا فی فضائل معاویه احادیث کثیره و صنّف فی ذلک مصنّفات و اهل العلم بالحدیث لا یصححون هذا و لا هذا؛ ابن تیمیه حرانی، منهاج السنه، ج 2، ص 207. جواب این دعا را در کتاب عبقات الانوار، ج 13، بخش دوم، ص 33 و 38، ببینید.
37. و معاویه لیس له بخصوصه فضیله فی الصحیح لکن قد شهد مع رسول الله (صلی الله علیه وآله و سلم) حنیا و الطائف و غزوه تبوک وحج معه حجه الوداع و کان یکتب الوحی فهو ممن ائتمنه النبی (صلی الله علیه و آله و سلم) علی کتابه الوحی کما ائتمن غیره من الصحابه. نک: هندی نیشابوری، علامه میر حامد حسین، عبقات الانوار فی امامه الائمه الاطهار، ج 15، ص 415.
38. … مع انّ الحاکم منسوب الی التشیّع و قد طلب منه ان یروی حدیثا فی فضل معاویه فقال ما یجیء من قلبی ما یجیء من قلبی.
39. نک: ابن خلّکان، شمس الدین، وفیات الأعیان، ج 1، ص 21؛ ابن حجر عسقلانی، تهذیب التهذیب، ترجمه نسائی؛ هندی نیشابوری، علامه میر حامد حسین، عبقات الانوار فی امامه الائمه الاطهار، ج15، ص 411 و 415؛ سپهری، محمد، ترجمه دلائل الصدق، ج 1، ص 7.
40. ابن حنبل، احمد، مسند احمد، ج 6، ص 476، ح 22433.
41. ابن منذر، الترغیب و الترهیب، ج 3، ص 102، به نقل از: رضوانی، علی اصغر، واقعه عاشورا و پاسخ به شبهات، ص 56.
42. سیوطی، جلال الدین، تاریخ الخلفاء، ص 187.
43. بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، ج 10، ص 327، ج 917.
44. مسعودی، أبوالحسن علی بن الحسین بن علی، مروج الذهب، ج 3، ص 42.
45. این گفته ی ابن خلدون مخالف گزارش طبری در تاریخش است که، « و هو یعلم سَفَهه؛ معاویه از سفاهت یزید آگاهی داشته است ». نک: طبری، أبوجعفر محمد بن جریر، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ طبری)، ج 10، ص 60.
46. ابن خلدون، ابو زید عبدالرحمان، مقدمه ابن خلدون، ج 1، ص 370 و 400 و 415.
47. « إنّ یزید بلغ من قبائح الفسق و الانحلال عن التقوی مبلغاً لا یستکثر علیه صدور تلک القبائح منه، بل قال الإمام أحمد بن حنبل بکفره. وناهیک به علماً و ورعاً بأنّه لم یقل ذلک إلّا لقضایا وقعت منه صریحه فی ذلک ثبتت عنده مقام أحمد بن حنبل… »، نک: ابن حجر هیتمی، شرح قصیده همزیّه، ص 270-271. با این همه گفتنی است که ابن حجر در کتاب دیگرش به نام الفتوی الحدیثیه، ص 193، در تناقضی آشکار قائل بودن یزید و این که شهادت امام حسین (علیه السّلام) به دستور او بوده، را مورد تردید و انکار قرار داده است.
48. باید توجه داشت که اگر نبود اقدامات و سخنرانی های امام سجاد (علیه السّلام) و حضرت زینب (سلام الله علیها) و… بعد از شهادت امام حسین (علیه السّلام) دشمن این امکان را پیدا می کرد که حقایق عاشورا را تحریف کند و مانع از رسیدن پیام امام به گوش جهانیان شود. چه خوب سروده است شاعر معاصر (قادر طهماسبی) در شأن حضرت زینب (سلام الله علیها) که:
سرّ نی در نینوا می ماند اگر زینب نبود *** کربلا در کربلا می ماند اگر زینب نبود
چهره ی سرخ حقیقت بعد از آن طوفان رنگ *** پشت ابری از ریا می ماند اگر زینب نبود
منبع مقاله :
ترخان، قاسم؛ (1388)، نگرشی عرفانی فلسفی و کلامی به: شخصیت و قیام امام حسین (ع)، قم: نشر چلچراغ، چاپ اول

مقالات مرتبط :

تحلیلی از شخصیت و قیام امام حسین (ع) (2)
تحلیلی از شخصیت و قیام امام حسین (ع) (3)

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید