نویسنده: آیت الله سید محمد حسن میرجهانی
حدیث اول
روایت شده که:
«چون حضرت عیسی(ع) با حواریین به زمین کربلا رسیدند، گله آهوئی را دیدند که در آنجا جمع شده و گریه می کنند. پس عیسی(ع) گریه کرد و حواریین از گریه او گریستند. پس از او سبب گریستن را پرسیدند، فرمود: این زمینی است که کشته می شود در آن فرزند پیغمبر آخر زمان و فرزند طاهره بتول که شباهت دارد به مادر من و در اینجا مدفون خواهد شد و خاک این زمین از مشک خوشبوتر است».(1)
حدیث دوم
خدای تعالی – بنابر روایت سید بن طاووس – وحی نمود به حضرت عیسی(ع) که:
«ای عیسی پسر طاهره بتول! بشنو سخن مرا و در امر من جدّ و جهد کن. من تو را بدون پدر آفریدم و از نشانه های خود قرار دادم، پس مرا عبادت کن و بر من توکل کن و کتاب مرا به قوت بگیر و تفسیر کن برای اهل سوریا و خبر ده به ایشان که: منم خدای زنده که تغییری و زوالی برای من نیست. پس ایمان بیاورید به من و به آن رسول اُمی، یعنی آنکه زایشگاه او در امّ القری، یعنی مکّه بوده باشد که در آخر زمان به هم رسد و پیغمبر رحمت است و ملحمه اوّل و آخر است. اوّل پیغمبران به حسب خلق و آخر ایشان به حسب بعثت است و او است عاقبت و حاشر. پس بشارت بده به او بنی اسرائیل را.
عیسی عرض کرد: ای مالک دهور و ای علام الغیوب! کیست این بنده صالح تو که چون نام او را شنیدم، دلم دوست داشت او را، با آن که چشمم ندیده است؟ او را فرمود: خالصه من است. یعنی: کسی است که او را خالص کرده ام از هر غلّ و غشی و عیبی و نقصی، و رسول من است که به دست خود جهاد کند در راه من، و قول او با فعلش مطابق باشد و پنهانی او با آشکارش مساوی باشد. نازل کنم برای او نور و حدیث و کلام و مواعظ و احکام را و باز نمایم به او چشم های نابینای آن را و دل های کودکانی را از تاریکی های جهالت، و در حدیث نورانی و کلام حقّانی او باشد چشمه های معرفت و علم و حکمت و تازه شود به او دل ها، مانند سبزه ای که در بهار می روید از باران بهاری. خوشا به حال او امّت او.
عیسی عرض کرد: چیست علامت و نام او و پادشاهی امت او و آیا ذریه و نسلی از او باقی می ماند؟ فرمود که: تمام آنها را به تو خبر می دهم. نام او احمد است و انتخاب شده از ذریّه ابراهیم و برگزیده از سلاله اسماعیل است. صاحب رویِ چون ماه و جبین شکفته و روشنائی بخش هر تاریکی. سوار بر شتر شود و چشمان او بخوابد و دل او بیدار باشد. خدای تعالی او را بر امتش بر انگیزد تا شب و روز باقی باشد، و محلّ ولادت او، آن شهر و محلی است که وطن پدر او بوده و اسماعیل آن جا را وطن خود قرار داده. یعنی: مکه. زن بسیار گیرد و اولاد کم از او بماند، و نسل او باقی بماند از یک زن مبارکه میمونه ای صدّیقه که به جهت او دو پسر بهم رسد که هر دو سیّد و بزرگ امّت خود باشند و شهید شوند نسل احمد را از آن دو طفل قرار دهم. خوشا به حال ایشان و کسانی که متابعت کنند و دوست بدارند ایشان را».(2)
حدیث سوم
روایت شده که:
«حضرت عیسی(ع) با حواریین سیاحت می فرمود: مرور او بر زمین کربلا افتاد. شیری در سر راه خود دید که راه را مسدود نموده. عیسی به نزدیک آن شیر رفت و فرمود: چرا راه ما را بسته ای و نمی گذاری که برویم؟ شیر به زبان فصیح گفت: من راه را بر شما باز نکنم و از سر این راه نروم تا لعنت بر یزید نکنید که قاتل حسین(ع) است. حضرت عیسی(ع) پرسید که حسین کیست؟ گفت: فرزند پیغمبر آخر زمان و پسر علی ولیّ. گفت: قاتل او که خواهد بود؟ گفت: لعنت کرده شده وحشیان و گرگان و تمامی درّندگان، خصوصاً در ایام عاشورا. پس عیسی دو دست خود را بلند نمود، و لعنت بر یزید کرد و نفرین نمود و حواریّون آمین گفتند و شیر از سر راهشان برخواست و رفتند از آن موضع».(3)
پی نوشت ها :
1ـ بحار الأنوار،ج13، ص279.
2-بحارالأنوار، ج 44، ص 252.
3-اقبال الاعمال، ص 59؛ بحارالأنوار، ج 21، ص 316.
منبع: میرجهانی، محمد حسن، (1371)، البکاء للحسین(ع)، در ثواب گریستن و عزاداری یر حضرت سید الشهداء(ع) و وظایف عزاداری، تحقیق روح الله عباسی، قم، نشر رسالت، 1385، چاپ دوم.