پدید آمدن حادثه عظمای عاشورا و شهادت امام حسین (ع)، نزدیکان و یاران و در ادامه اسارت اهل بیت آن حضرت، برآیند زمینه ها، عوامل متعددی بود. فهم درست این اتفاق بزرگ در تاریخ اسلامی، بسته به این است که همه ی آنها مورد بازشناسی دقیق جامعه شناختی و فکری قرار گیرد. این موضوع خود بحث مفصل و دامنه داری است و مقالات علمی و تاریخی فراوانی هم درباره ی آن نگاشته شده است. اما در نوشتار کوتاه پیش رو، این مسئله مطرح می شود که قیام امام و عاشورا، تجلی تمام نمای حقیقت دین بود که خود به خود چند پرسش را به دنبال خواهد داشت
1.توصیف این تجلی چگونه است ؟
2.این تجلی حقیقت برای جامعه مسلمانان چه پیامی داشت ؟
3.آسیب هایی که ممکن است آن را از تاثیرگذاری در متن زندگی مسلمانان باز دارد، کدام است ؟
اگر ما این سه پرسش را درست مورد تحلیل قرار دهیم، می توانیم با این واقعه بزرگ، تعامل سازنده و منطقی برقرار کنیم و از متن آن، پاسخ های فراوانی در رویارویی با مسائل مختلف زندگی، بیرون بیاوریم. با این فرض به عاشورا به عنوان یک روش و مکتب هم برای فهم دین و هم برای فهم زندگی، نگاه می کنیم و در فرایند تحولات و واقعیات انکارناپذیر، از این مکتب درس بهتر زیستن را می آموزیم.
توصیف تجلی حقیقت دین در عاشورا و قیام حسینی
رویارویی امام حسین (ع) با یزید در آن روزگار، مواجهه با حقیقت دین با تظاهرگرایی به دین بود، البته رفتار یزید به عنوان خلیفه مسلمانان، کار را از این مؤلفه فراتر برده بود و در عمل نشان داد غرض او از تحمیل بیعت بر امام حسین (ع)، به بند کشیدن امامت دینی و نابود کردن اصل دین است، کوتاه آمدن امام حسین (ع) در برابر شرایط و اوضاع اجتماعی جامعه مسلمانان، حتماً به پیروزی مطلق تفکر اموی منجر می شد. این را تنها امام می دانست و اندکی از پیروان وفادار و هوشمند ایشان. چرا که یزید حسب گزارشات معتبر تاریخی فسق خود را آشار کرده بود. (1)
در روزگاری که بسیاری از سرشناسان و چهره های شاخص دینی، تحت تأثیر رفتار استبدادی و ظالمانه یزید، در برابر اتفاقات و اعمال معارض با مکتب رسول الله سکوت پیشه کرده اند و حتی امام را نیز به آرامش دعوت می کنند (2) چه چیزی می توانست سد بحران به وجود آمده را بشکند و دین را از چنگال اهریمن بد خود رهایی بخشد. به ظاهر همه نماز به جا می آوردند، روزه می گرفتند، حج برگزار می کردند، اما چگونه است که همه اعمال عبادی از خاصیت تأثیرگذاری و کارآمدی، تهی شده است؟ چرا مسلمانان پیامبرشناس این گونه نسبت به جریانات و رخدادهای اجتماعی و سیاسی اطراف خودشان بی تفاوت نشان می دهند. مگر آنان امام علی (ع) را فراموش کرده اند، مگر سوابق افراد و طوایف را نمی دانند، آیا توصیه ها و سفارشات شخص رسول الله (ص) را درباره ی عترت و قرآن نشنیده اند؟ پاسخ این قبیل پرسشها روشن است. اما نکته مهم این است که الان دین اسلام با یک چالش و بحران ویران کننده درگیر شده و جامعه مسلمانان نیاز به یک شوک تکان دهنده دارد. ای چه بسا اگر امام می خواست دست به یک عمل و حرکت صرفاً اخلاقی و فرهنگی بزند، در شناساندن ابتلاء امت اسلامی به پدیده و تفکری که یزید نمای اصلی آن شده بود، موفق بیرون نمی آمد، پس برای خروج از دین از این مشکل بزرگ، تنها راه اولاً نپذیرفتن رسمیت نظام حکومت یزید است و ثانیاً پرداخت بهاء احتمالی این اعتراض سرنوشت ساز و تبیین کننده حقیقت دین.
نماد تجلی حقیقت دین
امام حسین (ع) با طرح مبانی صحیح یک نظام الهی مبتنی بر فرمانروایی امام عادل و محکوم نمودن رفتارهای ناعادلانه امام جائر، در مرحله نخست تئوری منطقی دین اسلام را برای اذهان عمومی و کسانی که خود را مخاطب ایشان می دانستند، از قول رسول خدا (ص) بیان کرد که: هر کس حاکم ستمگری را ببیند که حرام خدا را حلال می کند و او سکوت پیشه گیرد و در برابر آن واکنش نشان ندهد، جا دارد خداوند این فرد را در جایگاه آن حاکم قرار دهد. (3) (کنایه از آتش دوزخ).
این کلام امام نمادی از منشور اعتقادی و نگره فکری امامت اسلامی بود. گرچه تسلط سیاسی، فرهنگی امویان، مانع از آن شده بود این پیام ها به بدنه جامعه مسلمانان رسوخ کند و همین عامل جهل و بی خبری مردم بود که زمینه را برای جسارت ها و سخت گیری امویان نسبت به امامت اسلامی، فراهم می ساخت، با این همه امام تا جایی که فرصت به او اجازه می داد، تصویر حقیقت دین را آشکار می ساخت. این که امام در باب فلسفه حرکت بود، اصلاح امت و احیاء سیره ی رسول الله (ص) را مطرح می کند. (4)
یعنی ای مردم بدانید مشکل امت اسلامی در این روزگار، دور شدن از سنت پیامبر (ص) است. کسی مثل یزید که رسوایی او در معارضه آشکار با دیانت محمدی، برای همه معلوم شده بود، بر مسند خلافت تکیه زده و همه چشمهای داخل و خارج هم به او دوخته شده و همه اتفاقات جامعه مسلمانان را زیر نظر دارند.
از دیدگاه امامت ذره ای درنگ و کوتاه آمدن جایز نیست ممکن است به زودی همه زحمات نبی اکرم (ص) در معرض نابودی قرار گیرد، به ویژه آن که خصلت ها و انگاره های جاهلیت عرب و اشرافی گری در لایه پنهان جامعه مسلمانان هنوز از بین نرفته است، لذا امام رسماً اعلام می کند با وجود چنین اوضاعی باید بر اسلام بدرود خداحافظی گفت. (5) این در واقع یک هشدار بزرگ بود به همه افراد، گروه ها و قبیله ها، یاران و نزدیکان و حتی می توان گفت یک پیام بود برای همه دوران های تاریخی و این گونه شد که در هر دوره ای از ادوار تاریخی قیام اباعبدالله الحسین (ع) الهام بخش مبارزات اسلام خواهان شد.
همه آنچه که در آغاز حرکت امام تا پایان آن یعنی شهادت، اتفاق افتاد، تفسیر درست دین بود. البته بسیاری از جزئیات سیره ی امام ممکن است گزارش نشده باشد، اما آنچه به ما رسیده کفایت می کند تا با درس آموزی از آن، راه و روش خود را اصلاح کنیم و از قیام ابا عبدالله بیش از چیزی که امروز در مناسبات آن مورد بهره برداری قرار می گیرد، در معرض بازخوانی باز فهمی واقع شود. این همان تعامل ضروری و منطقی است که بر اهل فهم و پژوهش پوشیده نیست و می بایست به تدریج این گونه نگاه واقع بینانه نسبت به رخدادهای تاریخی الگو، در اسلام در سطح جامعه رواج پیدا کند تا در یک پروسه و فرآیند زمانی، وجه واقع گرایی در مقوله دین شناسی بر ظاهر گرایی غلبه کند و حداقل جامعه ایرانی از این رنج کهنه ماندن در سطح دین، رهایی پیدا کند.
می توانیم از طریق مطالعه، معرفت خودمان را درباره زندگی هر یک از امامان افزایش دهیم تا رابطه مان با آن بزرگواران از استحکام بیشتری برخوردار باشد و شناخت امام حسین (ع) به لحاظ موقعیت خاص تاریخی ایشان می بایست دقیق تر صورت گیرد.
آغاز انحراف
آنچه در عاشورای سال 61 هجری در صحرای کربلا اتفاق افتاد، حاصل فرآیند بیست و اندی سال موضع امام حسین (ع) در برابر جریانات فکری و سیاسی خلافت اسلامی بود. امام حسین خود امام و فرزند امام بود. همه حوادث و فراز و نشیب های جامعه اسلامی را زیر نظر داشت. علم و هوشمندی آن حضرت موجب شده بود قدرت حاکم بر سرزمین های اسلامی هیچ گاه از انتقادات صریح و قاطع امام چه در دوران امامت و چه در دوران هم کناری با برادر بزرگوارش امام حسن (ع) در امان نماند. متقابلاً جبهه رویارویی آن امام همام هم با مطالعه جوانب گوناگون و با بهره مندی از قدرت سلاح و سرمایه، تلاش می کرد هر چه بیشتر عرصه را بر امام تنگ نماید.
بخش اعظم و اکثر مدت امام حسین (ع) در دوران تسلط و قدرت معاویه سپری شد که مدت ده سال از آن در امامت امام حسن (ع) و در کنار برادر به روشنگری جامعه مسلمانان می پرداخت و ده سال دوم را با امامت رسمی در رویارویی با قدرت شیطانی معاویه سپری کرد زمینه ها و رگه های حادثه عاشورا را می توان از یک منظر در همین دوران مورد مداقه و تحلیل قرار داد.
حسب اظهار یکی از نویسندگان با توجه به زیر فشار بودن بنی هاشم و شیعیان و با وجود امام حسن (ع) تا سال 50 هجری، گزارشی از رابطه امام حسین (ع) با معاویه در منابع موجود نیست، لیکن پس از شهادت آن حضرت (امام حسن (ع)) و به ویژه پس از شهادت حجر به سال 52 هجری فعالیت سیاسی امام با دعوت مردم کوفه از آن حضرت مبنی بر قیام علیه معاویه و خلع او آغاز می گردد (6) با پذیرش این فرضیه، مقدمات حادثه بزرگ عاشورا را در همین فرآیند زمانی می توان جست و جو کرد. نویسنده در بخش دیگری از مقاله تحقیقی و علمی خود، برخوردهای امام حسین (ع) و معاویه را به سه بخش تقسیم می کند:
1.برخوردهای شخصی امام حسین (ع) با معاویه که صرفاً به ملاقات های امام با معاویه که معمولاً در سفر حج در مکه و مدینه صورت می گرفت و گفت و گوهای معمولی میان آنان رد و بدل می شده است.
2.برخوردهای سیاسی امام و معاویه که آن حضرت از دو وجه خلافت معاویه را به چالش می کشید. الف: آن که بنا به نظر پیامبر (ص) خلافت بر معاویه حرام است. ب: این که معاویه در یک موقعیت بحرانی طبق عهدنامه ای به حکومت جهان اسلام رسیده بود با زیر پا گذاشتن مفاد آن در واقع خلافت را غصب کرده بود.
3.موضع امام حسین (ع) در برابر ولیعهدی یزید، این مسئله رویارویی امام با معاویه را در مرحله حادتری قرار می داد و آن حضرت به صورت علنی در برابر او ایستاد. (7)
اما فشارها و سخت گیری های معاویه هرگز کارساز واقع نشد، بلکه روز به روز مقاومت و پایداری امام در مواجهه با این انحراف تازه و خطر جدی برای دین اسلام، افزوده می شد تا این که فرجام کار معاویه فرا رسید و او که می دانست یزید ظرفیت و توانایی این مقاومت را ندارد، در واپسین روزهای زندگی، وی را به مدارا با امام توصیه می کرد، اما این مقوله یزید را متنبه نکرد و پس از مرگ پدر، نقطه ثقل فشار سیاسی را متوجه امام نمود و اینک آن حضرت پس از تحمل همه انحرافات و گژی های دوره قدرت معاویه، طرح حرکت و مبارزه ای سرنوشت ساز و ویران کننده بنیان سلطه اموی را به اجرا درآورد و رسماً اعلام کرد برای حفظ دین جدم و حقیقت اسلام، با یزید بیعت نخواهم کرد و این ذلت را نمی پذیرم.
امام در خطبه ای تاریخی و بلیغ در دوم محرم سال 61 و در صحرای کربلا، در واقع رنجنامه ای را بر صفحه دل یاران خود می نگارد تا پیامی باشد جاودانه برای کسانی که درآمد و رفت تاریخی، به دنبال حقیقت می گردند.
… اما بعد (از حمد و صلوات) از کار (بیعت یا کشتنم) آنچه می بینید پیش آمد. واقعا دنیا دگرگون شده و چهره زشتی یافته، نیکی اش روی برگردانده و رفته و از آن همه خوبی جز اندکی همانند نیم ته مانده ظرف آب – یا زندگی ذلت بار باقی نمانده؛ چون زندگانی ستور در چراگاه کم علف و ناگوار. آیا به حق نمی نگرید که به آن عمل نمی شود و به باطل نگاه نمی کنید که از آن جلوگیری نمی شود ؟ در چنین وضعی مؤمن باید به دیدار خداوند رغبت داشته باشد؛ بنابراین من مرگ را جز سعادت و زندگی با ستمگران را جز رنج و دلتنگی نمی بینم.
امام در ادامه از سردرد به تظاهر دینی مردم اشاره می کند و این که: مردم بنده دنیایند و دین بر سر زبانهایشان هست (لقله زبانی است نه از ته دل) آن را نگه می دارند و دیندار هستند تا برای زندگی شان سود داشته باشد؛ اما وقتی که با (پیشامدهای دشوار) در بوته آزمایش قرار گرفتند، دین داران کم می شوند. (8)
جهاد برای احیاء و بقاء حقیقت دین
جهاد امام حسین (ع) برای احیای دین بود. امام در خطبه یاد شده از تغییرات فرهنگی اجتماعی سخن می گوید که در فاصله اندکی پس از رحلت رسول خدا (ص)، اتفاق افتاده بود، تبدیل چهره زیبای جامعه مدنی پیامبر (ص) به چهره زشت اموی، تسلط قدرت حاوی ارزشهای جاهلیت عربی و فرصت طلبی های عناصر زخم خورده از حاکمیت اسلام، همه از جمله عواملی است که امام را برای آماده شدن خلق یک اتفاق بزرگ یعنی عاشورا آماده می سازد. این جهاد مانند جهاد صدر اسلام برای تثبیت و تأسیس حکومت دینی نبود، بلکه برای احیای دین بود. تحمل این همه مصیبت، اسارت، اهانت برای این بود که مردم خفته و خواب آلوده به هوشیاری و بازیابی هویت دینی عصر رسول الله (ص) برگردند امام برای عینیت یافتن این پروسه احیاء دینی چنان قاطع و جازم بود، بدون ذره ای تردید، همچنان گام ها را محکم و با صلابت برداشت و در مواجهه با توصیه ها و دعوت های به آرامش، یا به سکوت می گذراند و با برای روشن سازی اذهان و رفع برداشت های غلط، اعلام می کرد: من از سر طغیان و تکبر یا فساد و ستمگری از مدینه خارج نمی شوم؛ بلکه فقط برای اصلاح طلبی در امت جدم بیرون می روم. (9) نکته ای که گاهی به ذهن نگارنده می رسد و شاید قابل تأمل باشد این که امام حسین (ع) به هنگام قرار گرفتن در برابر پیشنهاد یزید و به عبارت درست تر در برابر تحمیل بیعت، به مقابله برمی خیزد، اما مردم را به صورت مستقیم به مقاومت نمی خواند؛ فقط به تنویر افکار می پردازد و چهره ناشایسته رفتار یزید را به تصویر می کشد؛ گویا فرصتی برای اندیشیدن جامعه آن روز فراهم می کند که ای آدمها چگونه می توان پذیرفت در فاصله ای نه چندان دور با عصر نبوت، این همه نفاق، بدعت و ظاهرگرایی در دین پایدار شود. پس امام خود به تنهایی جور همه انحرافات را می کشد تا شاید فطرت خفته مردم بیدار شود و سرزمین اسلامی غفلت زده، دوباره با حقیقت دین آشتی نماید.
پی نوشت ها :
نویسنده: حسین طاهری وحدتی
1-مسعودی در التبنیه و الاشراف؛ ص264. درباره ی یزید این گونه تعبیر می کند: و یجاهر بالمعصیه، یعنی آشکارا گناه می کرد.
2- علامه عسکری، معالم المدرستین، ص51.
3- تحف العقول، ص505.
4- علامه عسکری، معالم المدرستین، ج3، ص51.
5- لهوف فارسی، ص41.
6- اصغر فروغی ابری، نشریه دانشکده الهیات مشهد، ص13.
7- همان.
8- محمد رکنی یزدی، نشریه مشکوه، ش 76و 77، ص10.
9- سخنان امام حسین بن علی از مدینه تا کربلا، ص32.
منبع: نشریه پاسدار اسلام، شماره 337.