حضرت محمد – صلی الله علیه و آله و سلم – پیش از آنکه به رسالت مبعوث شود، سالی یک ماه در غار حرأ به عبادت میپرداخت[1] و در این مدت اگر تهیدستی نزد وی میرفت به او طعام میداد و وقتی که ماه به پایان میرسید و میخواست به خانه برگردد، ابتدا به مسجدالحرام میرفت و هفت بار یا هر قدر که خدا میخواست خانه خدا را طواف میکرد و سپس به منزل خود باز میگشت.[2]
قرائن نشان میدهد که حضرت محمد – صلی الله علیه و آله و سلم – با عنایت شدیدی که نسبت به علی – علیه السلام – داشت او را در آن یک ماه همراه خود به حرأ میبرد
«پیامبر هر سال در کوه حرأ به عبادت میپرداخت و جز من کسی او را نمیدید…هنگامی که وحی بر آن حضرت نازل شد، صدای ناله شیطان را شنیدم، به رسول خدا عرض کردم: این ناله چیست؟ فرمود: این ناله شیطان است و علت نالهاش این است که او از اینکه در روی زمین اطاعت شود، ناامید گشته است. آنچه را من میشنوم تو نیز میشنوی و آنچه را میبینم تو نیز میبینی جز اینکه تو پیامبر نیستی، بلکه وزیر (من) و بر خیر و نیکی هستی.»[3]
این گفتار گر چه میتواند مربوط به عبادت پیامبر در حرأ در دوران پس از رسالت باشد، ولی قرائن گذشته و اینکه عبادت پیامبر در حرأ غالبا قبل از رسالت بوده است، نشان میدهد که این گفتار مربوط به دوران قبل از رسالت پیامبر اسلام – صلیی الله علیه و آله و سلم – باشد. در هر حال پاکی روح علی – علیه السلام – و تربیتهای پیگیر پیامبر سبب شد که او در همان دوران کودکی با قلب حساس، دیده نافذ و گوش شنوا، چیزهایی را ببیند و اصواتی را بشنود که برای مردم عادی دیدن و شنیدن آنها ممکن نیست.
ابن ابی الحدید معتزلی در شرح نهج البلاغه مینویسد:
«در کتب صحاح روایت شده است که وقتی جبرئیل برای نخستین بار بر پیامبر نازل گردید و او را به مقام رسالت مفتخر ساخت، علی – علیه السلام – در کنار پیامبر اسلام بود.»[4]
از امام صادق – علیه السلام – نقل شده است که فرمود: «علی – علیه السلام – پیش از رسالت پیامبر اسلام ص همراه آن حضرت نور نبوت را میدید و صدای فرشته را میشنید. پیامبر اسلام – صلی الله علیه و آله و سلم – به او میفرمود: اگر من خاتم پیامبران نبودم، تو شایستگی مقام نبوت را داشتی ولی تو وصی و وارث من، سرور اوصیأ و پیشوای پرهیزگاران هستی.»[5]
حامی و جانشین پیامبر – صلی الله علیه و آله-
پیامبر اسلام به مدت سه سال، از دعوت عمومی خود داری میورزید و تنها در تماسهای خصوصی با افرادی که زمینه پذیرش را در آنها احساس میکرد، آنها را به اسلام دعوت میکرد.
پس از سه سال فرشته وحی نازل شد و فرمان خدا را ابلاغ کرد که پیامبر دعوت همگانی خود را از طریق دعوت خویشان و بستگان آغاز نماید. فرمان خدا چنین بود:
«بستگان نزدیک خود را از عذاب الهی بیم ده، و پرو بال مهر و مودت خود را بر سر افراد با ایمان فروگستر (نسبت به آنان ابراز علاقه و محبت کن) پس اگر با تو از در مخالفت وارد شوند بگو من از کارهای (بد) شما بیزارم.»[6]
علت اینکه دعوت خویشان برای نقطه شروع دعوت همگانی انتخاب شد، این است که تا نزدیکان یک رهبر الهی و یا بشری به او ایمان نیاورند و از او پیروی نکنند، هرگز دعوت او درباره بیگانگان موثر واقع نمیشود زیرا نزدیکان همواره از اسرار و رازها و ملکات خوب و بد وی کاملا واقف و مطلع هستند، از این رو ایمان آنان نشانه وارستگی مدعی رسالت به شمار میرود، چنانکه اعراض و روی گردانی اکثریت قریب به اتفاق آنها نشانه دوری مدعی از خلوص و صفا و صدق در ادعأ است. از این نظر پیامبر به علی – علیه السلام – دستور داد که چهل و پنج نفر از شخصیتهای بزرگ بنی هاشم را برای ضیافت ناهار دعوت کند و غذایی از گوشت همراه با شیر آماده سازد.
مهمانان همگی در وقت معین به حضور پیامبر شتافتند و پس از صرف غذا «ابولهب» عموی پیامبر با سخنان سبک خود مجلس را از آمادگی برای طرح سخن و تعقیب هدف، انداخت و مجلس بدون اخذ نتیجه به پایان رسید و مهمانان پس از صرف غذا و شیر، خانه رسول خدا را ترک گفتند و پیامبر تصمیم گرفت که فردای آن روز، ضیافت دیگری ترتیب دهد و همه آنان را جز ابولهب به خانه خود دعوت نماید. باز علی – علیه السلام – به دستور پیامبر غذا و شیر آماده نمود و از شخصیتهای برجسته و شناخته شده بنی هاشم برای صرف ناهار و استماع سخنان پیامبر دعوت به عمل آورد. مهمانان همگی باز در موعد مقرر حضور بهم رسانیدند. پیامبر ص پس از صرف غذا سخنان خود را چنین آغاز کرد:
«هیچ کس از مردم برای کسان خود چیزی بهتر از آنچه من برای شما آوردهام، نیاورده است. من خیر دنیا و آخرت برای شما آوردهام. خدایم به من فرمان داده که شما را به توحید و یگانگی وی و رسالت خویش، دعوت کنم. چه کسی از شما مرا در این راه کمک میکند تا برادر و وصی و نماینده من در میان شما باشد؟»
او این جمله را گفت و مقداری مکث نمود تا ببیند کدامیک از آنان به ندای او پاسخ مثبت میدهد؟ در این موقع سکوتی مطلق آمیخته بإ؛ ّّ بهت و تحیر بر مجلس حکومت میکرد و همگی سر به زیر افکنده و در فکر فرو رفته بودند.
ناگهان علی – علیه السلام – که سن او در آن روز از 15 سال تجاوز نمیکرد، سکوت را درهم شکست و برخاست و رو به پیامبر کرد و گفت:
«ای پیامبر خدا من تو را در این راه یاری میکنم»، سپس دست خود را به سوی پیامبر دراز کرد تا دست او را به عنوان پیمان فداکاری بفشارد. در این موقع پیامبر دستور داد که علی – علیه السلام – بنشیند. بار دیگر پیامبر گفتار خود را تکرار نمود، باز علی برخاست و آمادگی خود را اعلام کرد. این بار نیز پیامبر به وی دستور داد بنشیند. در مرتبه سوم نیز مانند دفعات پیشین کسی جز علی برنخاست و تنها او بود که بپاخاست و پشتیبانی خود را از هدف مقدس پیامبر اعلام کرد. در این موقع پیامبر – صلیی الله علیه و آله و سلم – دست خود را بر دست علی زد و جمله تاریخی خود را در مجلس بزرگان بنی هاشم درباره علی بیان نمود و گفت:
«هان ای خویشاوندان و بستگان من! علی برادر و وصی و خلیفه من در میان شما است.»[7]
بدین ترتیب نخستین وصی پیامبر اسلام به وسیله آخرین سفیر الهی در آغاز رسالت که هنوز جز عده ناچیزی به آیین وی نگرویده بودند، تعیین گردید.
از اینکه پیامبر در یک روز نبوت خود و امامت علی و اعلام کرد و روزی که به بستگان خود گفت مردم من پیامبر خدا هستم، همان روز نیز فرمود که علی وصی و جانشین من است، میتوان مقام و موقعیت امامت را در اسلام به نحو روشن ارزیابی نمود و به این مطلب توجه کرد که این دو مقام از یکدیگر جدا نبوده و همواره امامت مکمل برنامه رسالت است.
[2] . ابن هشام، السیره النبویه، تحقیق: مصطفى السقا، ابراهیم الابیارى، وعبدالحفیظ شلبى، قاهره، مکتبه مصطفى البابى الحلبى (افست مکتبه الصدر تهران)، 1355ه.ق، ج 1، ص 252.
[3] . ولقد کان یجاور فى کل سنه بحرأ فاراه و لایراه غیرى… و لقد سمعت رنه الشیطان حین نزل الوحى علیه فقلت یا رسول الله ماهذه الرنه؟ فقال: هذا الشیطان قدایس من عبادته، انک تسمع ما اسمع وترى ما ارى الا انک لست بنبى ولکنک لوزیر وانک لعلى خیر.(نهج البلاغه، صبحى صالح، خطبه 192)
[4] . ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، تحقیق: محمد ابوالفضل ابراهیم، الطبعه الاولى قاهره، داراحیا الکتب العربیه، 1378 ه.ق، ج 13، ص 208.
[5] . مدرک پیشین، ص 210.
[6] . و انذر عشیرتک الا قربین و اخفض جناحک لمن اتبعک من المومنین فان عصوک فقل انى برى مما تعلمون (شعرا:214-216).
[7] . به ماخذ زیر مراجعه کنید: – طبرى، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، بیروت، دارالقاموس الحدیث، (بى تا) ج 2، ص 217.- ابن اثیر الکامل فى التاریخ، بیروت، دارصادر، 1399ه.ق، ج 2، ص 63.- ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، تحقیق: محمد ابوالفضل ابراهیم، چاپ اول، قاهره، داراحیا الکتب العربیه، 1378 ه.ق، ج 13،ص 211.
مهدی پیشوایی – برگرفته از کتاب سیره پیشوایان، ص28 – 30 و 35 – 37