نویسنده:مجید ملکی خوزانی
چکیده
در این مقاله برای شناخت عوامل تحریف ابتدا از شناخت تحریف نگاران و اهداف آنها شروع شده است و با طرح شبهه ای پیرامون خلط مبانی تاریخی و فقهی بحث دنبال شده است. در خلال کلام صحبت از مطالبی به میان آمده که غالب مخاطبین در بدو امر تصور میکنند که مقاله یا دنبال اثبات یا نفی اشک و عزا، حماسه و شور در عاشورا است که البته مخاطب در انتهای مقاله قدرت وجه جمع میان داده های شوری در روایات و مطالب معرفتی و شناختی را پیدا میکند که آن را از رهگذر عناوینی مثل هدف فقط گریستن است یا نه؟ تسامح و آسان گیری در مطالب تاریخی یا فقهی؟ تخیّل گرائی و امثال ذلک پی گرفتهایم.
مقدمه
در حوزهی عاشورا پژوهی پرسشهای فراوانی را پیش رو داریم که برخی از آنها را میتوان پرسشهای کلیدی و اساسی دانست. یکی از این پرسشهای کارآمد این است که «چرا و چگونه با چه ابزاری و با چه انگیزه هائی این همه تحریف در تاریخ عاشورا پیدا شده است؟ »این نوشتار در پی آن است به این پرسش مهم پاسخ گوید به این امید که راه های نفوذ تحریفها، شناسایی حوزههای آسیبپذیر نمایانده شود. این کار افزون بر نشان دادن عمق تحریفشناسی عاشورا، برای تحریفزدائی و ستیز با آن از پیرامون عاشورای با قداست و سیمای مظلوم امام حسین و نیز برای پیشگیری از پا گرفتن تحریفهای تازه و احتمالی ضروری و لازم است. البته باید حتماً توجه داشت که همهی عواملی که به عنوان علتهای تحریف مطالب عاشورا و خود اصل عاشورا در این سطور نگاشته میشود به منزلهی تأیید و حکم به صحت دادن همهی آنها نیست، بنابراین همه این علل ذکر میشود و نسبت به برخی از آنها نیز نقدهائی نگاشته خواهد شد تا خواندن این مطالب و در نتیجه اطلاع حاصل کردن از نظریات افراد پنجرهی ورودی باشد برای تحقیق و واکاوی مفصّل علل تحریف و دقت و تعمق در مطالب عاشورائی. عوامل بسیار در به وجود آمدن تحریفها همچنین در توسعهی آنها دخیل بوده است که این در روزگار ما نیز همچنان دخیل و فعال است و مهمتر از همه، عواملی است که به ترتیب، توضیح داده میشود.
1 راویان اموی و مورخان حکومتی
بنی امیه برای شهید ساختن امام حسین – آن هم شکل تکان دهندهاش – بی گمان به پوشش تبلیغی وسیع و بسیار دامنه داری نیاز داشتند و این کار جز با تحریف حقائق و امواج اخبار و احادیث ساختگی امکان پذیر نبود. در این میان راویان وابسته و مورخان حکومتی تنها کسانی بودند که میتوانستند با جعل و تحریف اخبار و گزارشها و وارونه کردن وقایع، خواستهی خلافت و خلیفهها را برآورده سازند. اصولاً در مذهب آنانی که در مکتب اسلام خلافتی پرورش یافته بودند، حمایت از یزید یک وظیفهی مذهبی بود که تخلّف از آن را هرگز جایز نمیشمردند و حاضر بودند برای ترویج یزید و پاک کردن هر جنایتی که مرتکب میشد دست به هر کاری بزنند اگر چه آن کار وارونه کردن حقایق و ساختن احادیث و اخبار دروغین باشد. آنها یزید بن معاویه را «امیرالمؤمنین» میخواندند و او را اولوالامر میدانستند یعنی که اطاعت او را از هر واجبی، واجبتر میدیدند و با این چنین اعتقادی بود که دیگر کمترین حرمتی برای امام حسین و خون او قائل نبودند. پس از یزید نیز این اعتقاد همهی خلفای بنیامیه و بنی عباس و همانند آنان را در بر میگرفت، زیرا اصل در اسلام خلافتی که نقطه مقابل و عکس اسلام امامتی و اهلبیتی است، همانا فقط خلافت بوده، حال اینکه خلیفه مشروع یا نامشروع باشد، با ایمان یا بی ایمان باشد، ملتزم به ضوابط و احکام اسلامی باشد یا نباشد ارزشی نداشت پس در این اندیشه هر چیزی با خلافت خلیفه که رکن و شالوده جامعه بود سنجیده میشد. براساس همین اعتقاد غلط و بنیانبرانداز است که میبینیم قرنهاست که تحریف عاشورا تداوم یافته است، راویان و حامیان اسلام خلافتی پیوسته و نسل به نسل از پیشینیان خود پیروی میکنند و در طول تاریخ و حتی امروزه سلفی مسلکان و وهابیان با اینکه خود میدانند حقایق تحریف شده است باز بر همان تحریفات تأکید میورزند و به پیروی از گذشتگان خویش همچنان در این بی راهه و کج راهه پیش رفته و تا میتوانند آن اخبار و احادیثی را که دشمنان اهلبیت و قاتلین امام حسین ساخته و پرداخته کردند، در کتابهای منتشرهی خود در تیراژهای بسیار زیاد و بالائی در بسیاری از کشورهای جهان و به زبانهای گوناگون منتشر میسازند. امام باقر (ع) در طی حدیث شریفی که نشان دهندهی عمق فاجعه میباشد، اوضاع و شرایط آن زمان را چنین بیان میفرمایند: ما اهلبیت را همیشه خوار میخواستند، حقوق ما پایمال میشد، همواره از اجتماع رانده میشدیم و مورد بیاعتنائی قرار میگرفتیم. بیمناک بودیم و بر جان خود و دوستان خود امنیتی نداشتیم که در این میان دروغ پردازان و مزدوران حاکمان ستمگر احادیث دروغینی را آوردند و در آنها چیزهائی را از ما مبغوض و منفور مردم میساختند (تحریف وقایع کردند) از طرفی سختگیریهای حکام از قتل و غارت، حبس و شکنجه به جائی رسید که مردم دوست داشتند به آنها کافر و بیدین گفته شود امّا به جانبداری از علی بن ابیطالب متهّم نشوند.
لذا در چنین دورهای بازار ساختن اخبار دروغین رونق یافت و مردم نیز چون این راویان را مورد اعتماد میدانستند حرف ایشان را میپذیرفتند (1) آری، سردمداران اسلام خلافتی با استخدام زور و تزویر چنان عرصه را بر اسلام امامتی تنگ گرفته بودند که کسی جرأت نمیکرد حتی نامی از علی و آل علی ببرد و با نامهای رمزی مثل «ابوزینب» از امام علی (ع) یاد میکردند (2). این وضع اسفناک حتی در زمان عباسیان گاهی بدتر میشد، تا آنجا که فقط به دستور متوکل عباسی هفده بار قبر امام حسین تخریب و با خاک یکسان شد (3).پس انکار پلید امویان و عباسیان و در راستای این اهداف استخدام مورخین دروغ پرداز و تحریف نگار از اولین عوامل تحریف عاشورا، به حساب میآید.
2 تحریف برای تبرئهی خلفاء
به عنوان مثال روایتی که ابن خلدون در تاریخش از عاشورا به دست میدهد سراسر تحریف است که قائل است امام قصد بیعت با یزید را داشت و قضیه اصلاً نزدیک بود مسالمت آمیز حل شود و این عبیدالله بن زیاد بود که مانع آشتی شد و روی همین جهت بارها یزید لعنت بر ابن زیاد میکرد و میگفت هرگز راضی به کشته شدن حسین نبودم. بله چنین تاریخ نوشتنی چیزی جز تبرئه کردن و مبرّا کردن یزید از کشتن امام برای مخاطب تداعی نمیکند. ابن خلدون حتی معاویه را هم در زمرهی اولیای دین و خلفای راشدین می شمارد و در دفاع از او قلم فرسائی میکند (4).حتّی وی در دفاع از معاویه چنین می گویدکه مبادا فکر کنی معاویه که رضوان خدا بر او باد با علم به اینکه پسرش یزید فاسق و فاجر است او را خلیفه کرد، نه هرگز چنین نیست. چون معاویه عادلتر و برتر از این کارها بود. یزید در مقابل پدر حتی موسیقی که کوچکترین فسق! و گناه است را نیز انجام نمیداد؛ و پس از معاویه گناهش را علنی کرد (5). البته در چند صفحه بعد ابن خلدون دچار تناقض گوئی شده و شهید کردن امام حسین توسط یزید را جایز نمیداند و این را از موارد فسق و جنایت یزید می شمارد. هر چند وی خود استاد تحریف و جعل وقایع است و میداند چطور این سطر حقیقت نوشتن را بپوشاند و رسالت تحریف سازی خود را به اوج برساند؛ لذا وی حضور اصحاب رسول خدا را که در میان یاران امام بودند و در رکاب ایشان شهید شدند را نادیده میگیرد و حتّی به دروغ میخواهد اصحاب رسول خدا را همراه و موافق فکری یزید نشان دهد (6)؟ گفتنی است که این حقکشیهای تاریخی در نوشتههای ابنخلدون، خلاصه نمیشود و تاریخنگارانی چون طبری، ابن اثیر و ابن کثیر نیز کمتر از ابن خلدون در حق عاشورا ستم روا نداشتهاند. امّا آنها ماهرانهتر عمل کرده و مانند ابنخلدون با جسارت و صراحت سخن نگفتهاند و تا آنجا که توانستهاند غالب مردم را مجذوب نوشتههای خود کردهاند، و هر کسی که میخواهد درباره عاشورا تحقیقی یا مطالعهای بکند بیشترین عنایت را به کتابهای طبری و کامل ابن اثیر دارد و این نگاه فقط به صرف این است که این کتابها تقریباً منابع دست اول وقایع عاشورا و نزدیکتر از منابع دیگر به زمان 61 هجری هستند و کتب دیگری که درباره عاشورا است خیلی از مطالبشان را از این دو کتاب آوردهاند امّا غافل از اینکه شناخت جز به جزء مطالب این دو کتاب و پژوهشگری و کاوش در آنچه در این دو کتاب نگاشته شده از عهده هر پژوهشگری بر نمیآید و استاد حاذق تاریخدانی را میطلبد که همه مطالب را بارها و بارها مطالعه کرده و با مبانی شیعی و جریانات تاریخی مرور کند تا بتوانند صحیح و غلط یا مغرضانه نوشتن برخی از مطالب آنها را تشخیص دهد. که این کار فصلی نو در پژوهش عاشورائی است و جای آن در مطالعات عاشورائی لازم به نظر میرسد.
نکته در خور توجّه:
برخی از عاشورا پژوهان در رابطه موارد ذکر شده در کتب تاریخی چنین مبنائی دارند که علمای ما در باب استنباط احکام عملی و برای شناخت روایتهای فقهی به روایت «خُذ ما خالف العّامه» استناد میکنند یعنی هر چه اهل تسنّن روایت کردهاند بر عکس آن صحیح و طبق مبانی ناب شیعی است. یعنی از روی عناد مطالب فقهی و احکام حلال و حرام الهی را بر عکس و وارونه انجام میدهند. حال بایستی همین ملاک و ضابطه را پیرامون مطالب تاریخی که اهل سنت در کتبشان ذکر نمودهاند، اجرا کنند از جملهی آنها تاریخ زندگانی و سپس مقتل امام حسین (ع)؛ لذا چون غالب بزرگانی که در سده های گذشته مقتل نگاری کردهاند در کتب مقتل خود قضایا و روایاتی که اهل سنّت پیرامون امام حسین نقل کرده ا ند را آوردهاند، پس این تطابق ندادن ملاکها را برخی عاشورا پژوهان به عنوان ایراد و اشکال نقل کرده و میگویند علماء به تاریخ زندگانی امام حسین و حماسه عاشورا که میرسند این ملاک مخالفت با عامه را فراموش میکنند، گویا اهمیت امامشناسی و امامت که از اصول دین است را کمتر از اهمیت فروع دین و احکام فقهی دانستهاند؛ و نهایتاً چیزی که مورد قبول اینها است اینست که ما مطالبی را که در حقانیت ولایت اهلبیت و به نفع شیعه است و اهل تسنن در کتب خود نقل کردهاند را میتوانیم از باب اقرار و اعتراف آنها به حقانیت مذهب ما نقل کنیم و بس (7). امّا جواب برخی از تاریخ نگاران (8) چنین است که ما نباید ملاک و نگاهی که به مباحث فقهی داریم را با ملاک و نگاه به مسائل تاریخی یکسان بدانیم؛ لذا ریشه کلام اشکال کنندگان را یک خلط مبحث و متحد دیدن ملاکات ایندو میدانند و بدین بیان جواب میدهند که:غالب مطالبی که از وقایع و حوادث عاشورا به دست ما رسیده از راویان اهل تسنّن و کسانی است که در لشکر عمرسعد بودهاند مثل حمید بن مسلم که یا گزارش گر جنگ بوده یا خودش به جنگ امام آمده بوده و مقدار کمتری از وقایع توسط حضرت زین العابدین و امام باقر و گاهاً در روایات حضرت رضا (ع) و امثال زیارت ناحیه مقدسه حضرت بقیه الله الاعظم در دسترس ما قرار گرفته است. بالاخره غالب مطالب شیخ مفید در ارشاد، سید بن طاووس در لهوف، ابن شهر آشوب در مناقب و … نقل کلمات راویان سنّی مذهب و یا کتب اهل تسنّن است که نزدیک به زمان واقعهی کربلا نگاشته شدهاند. پس بر این مبنا هستند که ملاک در نقل وقایع تاریخی خیلی به سختی نقل روایات فقهی و حلال و حرام نیست و برخی از بزرگان قائل به پذیرفتن و نقل اخبار که صرفاً مشهور هستند میباشند (9).مرحوم علامه میرزا ابوالحسن شعرانی نیز در ترجمهی نفس المهموم مرحوم حاج شیخ عباس قمی (ره) در فصلی شرایط و احکام نقل مطالب تاریخی را با ذکر مبانی خاص آن نوشتهاند که حداقل بعنون نظر یک عالمی که هم به مسائل فقهی و هم به مسائل تاریخی اشراف داشته است مطالعهی آن با ارزش خواهد بود (10).
3 افسانه سازی در برابر عاشورا
تابعین بنی امیه به پیروی از معاویه – آن تحریف گر بزرگ تاریخ – در برابر جزئیات عاشورا هم دست به تحریف زدهاند. روش معاویه چنین بود که بخشنامه ای به همهی شهرهای اسلامی فرستاد و از کارگزاران و مزدورانش خواست که در برابر هر فضیلتی که برای امام علی از پیامبر نقل شده است، فضیلتی بهتر از آن را برای خود معاویه و دیگر دشمنان علی (ع) بسازند و منتشر کنند تا بدین وسیله از پرتو نورانیت حضرت علی بکاهد. وی برای این کار از ابزار پول که بهترین و قویترین ابزار بود استفاده کرد و در بیتالمال را به روی جعلکنندگان وقایع باز گذاشت.
در راستای همین تفکر پیروان معاویه هم در برابر مصائب عاشورا به فضیلت سازی پرداختند و شروع به افسانه سرائی کردند، در برابر مصیبتی که میگوید آب را بر روی حسین و فرزندانش بستند و آنان با لب تشنه به شهادت رسیدند و مظلومانه به خاک و خون کشیده شدند، افسانه پیراهن خونی عثمان را علم میکنند که وی نیز مظلومانه کشته شد و خانهاش در محاصره بود و آب به داخل اش نرسید و عطشان جان داد. یعنی همانطور که حسین حقیقتاً ذبیح العطشان است، یک ذبیح العطشان دیگری هم بنام عثمان داشتیم که حتّی او بالاتر از حسین هم بود، خلیفه مسلمین بود و حسین فقط یک آدم مؤمن معمولی جامعه بود و بس. یا در مقابل فضیلتی که میگوید سر مقدس امام بر روی نیزه آیه 9 سوره کهف را قرائت فرمود: ام حسبت ان اصحاب الکهف و الرقیم کانوا من آیاتنا عجبا (آیا گمان کردی که فقط اصحاب کهف و رقیم داستانشان تعجبی و حیرت آنگیز بود). یعنی سر بریده فرزند زهرای اطهر مصیبتش بالاتر و سختتر است. آمدند و افسانه ای شنیدنی ساختند که میگویند: در تاریخ بغداد و برخی دیگر کتب آمده که وقتی سر احمد بن حنبل رئیس فرقهی حنبلی از فرق اهل سنت بر روی پل نصب شد، کسی را شبانگاه مراقب سر گماردند که وی اظهار میداشت که سر شبانگاه بسوی قبله میچرخید و با زبان شیوا و رسا سورهی «یس» را قرائت میکرده است (11).افسانهی فوق بی تردید از جانب حنبلیها در مقابل احادیث شیعیان جعل شده است و به سر احمد بن حنبل مثل سر امام معصوم بوسیله ساختن افسانه ای قداست بخشیدهاند.
4 مظلومیت بیش از حدّ شیعه و شیعیان
پیروان ائمهی اطهار علیهم السلام در بسیاری از دورهها و قرون دستشان برای بازگوئی حقائق دینی و من جمله عاشورائی بسته شد. شرایط زمانی و مکانی جامعه آنها اصلاً اجازه طرح چنین مطالبی را نمیداد لذا آنها چاره ای نداشتند جز اینکه صدای عدالت و مظلومیت علی و آل علی علیهم الاسلام را با گریه و فغان به گوش مردم برسانند چنانکه در آخر دعای شریف کمیل نیز «بکاء و گریه» اسلحهی مؤمن نام برده شدهاند؛ و این ابزار عالیقدر در عین حاکی از مظلومیت بودنش که خیلی اوقات ظالم شکن و بت شکن بوده و موجب اطلاع رسانی قیام و هدف امام حسین به مردم بود سلاحی بود که شیعه، همیشه و همه جا با سهولت میتوانست آن را بکار گیرد و ستمگران گذشته و حال را رسوا کند؛ لذا برخی معتقدند دلیل اینکه در گذشته علمای شیعه درباره تحریفات عاشورا حسّاسیت نشان ندادهاند و مردم را از نقل اخبار بی اعتبار و حتّی بعضاً جعلی (نه اخبار ضعیف که خود قابل نقل هستند چون همانگونه که علامه شعرانی و بسیاری دیگر از علماء قائل به این مبنا هستند که ضعیف بودن خبر و حدیثی دلالت بر جعلی بودن و دروغین بودن آن نمیکند و میتوان آن را با مراعات شرایطی نقل کرد) باز نداشتهاند در همین نکته نهفته است که آن بزرگواران در آن شرایط سخت که شیعه همیشه در حاشیه بوده و اصلاً کمترین اعتنائی به آن نمیشده و کمترین جایگاهی در غالب اعصار در جامعه نداشته و همیشه مظلوم بوده، لذا میترسیدند اصل عاشورا فراموش شود و مانند غدیر خم که در بعضی از دوران توسط ایادی بنی امیه به بوتهی فراموشی سپرده میشد عاشورا نیز کم کم به فراموشی سپرده شود. شایان ذکر است که در بین علمای شیعه، کسانی که در مورد تحریفات عاشورا قلم زدهاند همگی از معاصرین هستند مثل مرحوم محدث نوری در لؤلؤ و مرجان، شهید مطهری در حماسهی حسینی، سید محسن امین در الثوره التنزیه و … امّا شاید به راحتی نتوان یکی از دلائل تحریف عاشورا را مظلومیت بیش از حد شیعه دانست چون گفته شد که مبانی و ضوابط نقل مطالب تاریخی با مطالب فقهی متفاوت است و اخبار تاریخی ضعیف السند را تحت شرایطی میتوان نقل کرد (12). البته مطالب تاریخی که با آیات و روایات مسلم ما و عقل دینی و اهلبیتی معارض است یقیناً تحریفی بودنش از بدیهیات است مثل نقل تاریخ طبری و تاریخ دمشق که امام حسین قصد بیعت با یزید را نیز در ذهن داشت و حتی به عمرسعد پیشنهاد آن را نیز داده بود.
5 تسامح و تساهل در ادلهی امور مستحبی
مطالبی نیز که برخی پژوهشگران محترم از علامه مامقانی برای ممنوع بودن نقل احادیث کم اعتبار و ضعیف السند نقل میکنند چنین است: نسبت دادن روایتی به امام معصوم بدون طریق معتبر صحیح نیست و اخباری از پیامبر که فرموده اگر حدیثی از من به شما رسید ولو من آن را نگفتهام امّا اگر شما و رجاءاً و به امید ثواب آن را انجام بدهید، به شما ثواب میرسد نقل کردنش ممنوع است و علمائی که فتوا به صحیح بودن اینگونه عمل در امور مستحبی دادهاند از این گونه روایات برداشت صحیحی نکرده اند (13) هر چند فتوای این بزرگان فقط پیرامون روایات مستحبات است. امّا از عنوان کتاب و مطالب مندرج در آن معلوم میشود که بحث مرحوم علامه مامقانی که در فضای مباحث فقهی تألیف شده و بنام تسامح و آسان گیری در روایاتی که دلالت بر امور مستحبی میکند هست، اشاره دارد امّا پر واضح است که بحث ما تاریخی است و ما به دنبال دادن ملاک و ضابطه های علم تاریخ هستیم نه ضوابط احکام فقهیه. پس این دلیل پژوهشگران هم نمیتواند به عنوان یک علّت از علتهای تحریف عاشورا قلمداد شود. پس همین نکته را میتوان از موارد ریشهی اختلاف میان پژوهشگران عاشورائی دانست. که دسته ای از این بزرگواران ملاکی که مباحث فقهیه به دست فقیه میدهد را عیناً در جایگاه نقل و نوشتن مطالب تاریخی و مقتل نگاری مطرح فرمودهاند؛ لذا در موردی یکی از فقهای بزرگوار در جواب سؤالی که پیرامون وجود داشتن حضرت رقیه سلام الله علیهما در تاریخ میشود ایشان تمسک به روایت شریفی میکنند که: شخصی نزد امام صادق (ع) آمد و عرض کرد یابن رسول الله زمینی خریداری کردهام که نزد مردم مشهور است این زمین وقفی است و مالک مشخصی ندارد آیا بر طبق همین شهرت که بین مردم وجود دارد هر چند ملاک و دلیلی نیز بر تأیید آن در دست نیست آیا شهرت میتواند ملکیت مرا بر هم زده و زمین وقفی به حساب بیاید؟ و در نتیجه من صاحب شرعی ملک نبوده و فروشنده هم کار صحیحی نکرده باشد؟ حضرت جواب فرمودند: اگر مشهور است در لسان مردم که زمین وقفی است پس تو مالک زمین نخواهی بود (14). چنان که ملاحظه میشود ایشان حتّی در مباحث فقهی نیز شهرت را قبول دارند و در جواب این سؤال تاریخی که از مقوله و جنس دیگری است نیز استناد و تمسک به شهرت کرده و میگویند: از هزار و اندی سال پیش تا الان مشهور بین شیعه چه میان علماء و چه عوام مردم اینست که سه سالهی امام حسین (ع) در این مکان به شهادت رسیده و اینجا مدفون است یا اینکه حضرت علی اصغر روی سینهی امام مدفون شده و یا مشهور است حضرت علی اکبر تحت قدّام ابا عبدالله (ع) یعنی در ضریح مطهر و پائین سیدالشهداء مدفون شده و همین شهرت را ملاک صحّت میدانند (15).پس نقل این مثال برای روشن شدن و آوردن یک قرینه بود که ملاک و میزان نقل کردن مطالب تاریخی که از جملهی آنها مقتل حضرت حسین و اصحاب بزرگوارش است با معیار و مسیری که برای تأیید و یا ردّ یک موضوع فقهی طی میشود متفاوت است حتّی معلوم شد که از برخی ملاکها مثل شهرت در منقولات تاریخی میتوان در برخی مطالب فقهی هم استفاده کرد، البته طبق مبنای برخی از فقهاء نه همهی ایشان. به هر صورت یادآوری میشود که این مقال در پی طرح ایده و نظر بوده و قصد القا یا انواع مطالب را ندارد و چنین قصد دارد که ذهن مخاطبین خود را تا حدّی بتواند پیرامون انوع مقاتل و نگاه به آنها باز نماید تا در صورت خواندن مطلبی از نویسندهی محترمی ذهنش بسوی افراط و بی مبالاتی در نقل مطالب و کمک به تحریفات نکند و از طرفی با خواندن مطلب دیگری از نویسندهی محترم دیگری راه تفریط و ردّ کردن خیلی مطالب مقتلی را بپیماید و کلمات و جملاتی مثل «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا» یا «هل من ناصر ینصرنی» و برخی دیگر را که در ادامه به نقد این دیدگاه پرداخته میشود بعون الله تعالی. خلاصه این مقاله در صدد باز کردن پنجره ای از این گونه مباحث است که خود مخاطبین گرامی تفضیل مطلب را در کتب مفصّل پیگیری نمایند.
6 این اصل ویرانگر در میان عوامل تحریف، از همه خطرناکتر و تأسف آورتر است.
برخی معتقدند: برای رسیدن به هدف، هر وسیله ای را میتوان به کار گرفت اگر چه با تحریف حقایق و وارونه نشان دادن واقعیتها باشد. همین که هدف صحیح بود، کافی است و مهم نتیجهی کار است نه راه رسیدن به نتیجه. تعداد داستانها و حکایتهای تخیّلی و حتی تعدادی از روایات و احادیث جعلی که با همین خیال و فکر خام ساخته و پرداخته شده بیشتر از آن است که گفته شود. با نوشتن چند اعتراف از افسانهپردازان این قبیل تحریفات عمق فاجعه نشان داده میشود:از شمار داستانسرایان و کسانی که خود اعتراف به جعل احادیث نمودهاند شخصی است به نام «قاضی ابو عصمت مروزی» که مسلط به علوم فراوانی نیز بوده است و از آنجا که در هر علمی دست داشت و میان تفسیر و حدیث و تاریخ و فقه و … جمع کرده بود، به او «جامع» میگفتند لذا معروف است که جز صدق و راستی همه چیز داشت!! از وی پرسیدند: این همه روایت عجیب و مفصل را در فضیلت قرائت یک یک سورههای قرآن از کجا آوردی؟ جواب داد؟ من دیدم که مردم از قرآن، اعراض کرده و به فقه ابوحنیفه و سایر گروههای اهل تسنّن سرگرم شدهاند، خواستم با جعل احادیثی مردم را به قرائت قرآن تشویق کنم (6). لازم به ذکر است که روایات صحیح و مستندی در فضیلت قرائت سورههای قرآن وجود دارد که با این روایات جعلی فرق میکند و محل کلام و استشهاد این مقاله نیست. در جواب این جعلکنندگان احادیث اگر حدیث پیامبر اکرم گفته شود که فرمودند: اگر کسی دروغ بر من ببندد جایگاهش در آتش است. آنها چنین گویند: ما دروغ علیه پیامبر نمیسازیم بلکه به سود دین پیامبر دروغ میسازیم و این کار خود را شرعی میپندارند که مغالطه آنها کاملاً روشن و بدون جواب و عذر بدتر از گناه ااست 17 لذا پیرامون این علت تحریفی یقینی است که اگر مطالبی در تاریخیات و واقعهنگاریها آورده شود که تخیّلی بوده یا با آیات و یا مسلّمات روایات ما سازگاری نداشته باشد این کار تا این حدش صحیح نیست. البته کلامی از مرحوم محدث نوری دربارهی ملاک نقل مطالب تاریخی و تفاوت دیدگاه ایشان با امثال ملامهدی نراقی در محرق القلوب که کتاب مقتلی است انتهای مطالب آورده خواهد شد.
7 تخیلگرائی
قصه پردازی و تخیل گرائی نیز یکی از عوامل تحریف است. از آنجا که حسّ کمال جوئی و قهرمان طلبی در نهاد انسان نهفته است ناخواسته با افسانه پردازی و اسطوره سازی میخواهد آن حس غریزی را اشباع و ارضا کند. از این حقیقت تلخ هم نمیتوان گذشت که خیلی از مردم در زندگی جدّی نیستند بیشتر با رؤیاها و آروزهای طول و دراز زندگی میکنند. به همین دلیل است که به افسانهها و اسطوره سازیها رو میآورند و بدان علاقه مندند. فرهنگ عاشورا نیز در این میان از این قاعدهی تخیّل گرائی در امان نبوده بلکه به دلیل گستردگی و مردمی بودن آن، در معرض انواع افسانهها بوده و هست. علامه مامقانی در این باره مینویسد: انگیزه هائی که بتواند به جعل حدیث و تحریف حقائق بینجامد، در باب احکام عملی و فقهی جداً اندک است و بیشتر دربارهی اصول عقاید و بیشتر از آن در باب فضائل و مناقب و اذکار است (18). استاد مطهّری در این باره میگوید: قسمتی از تحریفاتی که در حادثهی کربلا صورت گرفته معلول حس اسطورهسازی و افسانهگرائی است. اروپائیها میگویند: در تاریخ مشرق زمین مبالغهها و اغراقها زیاد است و راست هم میگویند: ملا آقای دربندی در کتاب «اسرار الشهاده» نوشتهاند: سواره نظام لشکریان عمرسعد ششصد هزار نفر و پیاده نظامشان دو کرور آدم بوده و در مجموع یک میلیون و ششصد هزار نفر و همگی هم اهل کوفه بودهاند! آخر مگر کوفه چقدر بزرگ بود؟ کوفه یک شهر تازه ساز بود که هنوز سی و پنج سال بیشتر از عمرش نگذشته بود. چون کوفه را زمان عمر بن خطاب ساختند، برای اینکه لشکریان اسلام در نزدیکی ایران یک پایگاهی داشته باشند؛ لذا در آن وقت معلوم نیست جمعیت کوفه به صد هزار نفر میرسیده یا نه و اینکه فاضل دربندی گفته سیصد هزار نفر از اینها را امام حسین کشته، هم تازه حرف دیگری است که با عقل جور در نمیآید (19).
البته مرحوم فاضل دربندی مجتهد مسلّم و از شاگردان میرزای شیرازی در فقه و اصول بود، و مدتی هم حکمت و منظومه (یعنی کتب فلسفی) میخوانده و معلوم نیست با وجود جلالت قدرش که مرحوم محدث نوری در گوشه ای از کتاب لؤلؤ و مرجان قبل از شروع اشکال به کتاب وی از او تجلیل میکند و میگوید با هم دوست و آشنا بودیم و مجتهد بود و عاشق اهلبیت و ذوب در حضرت اباعبدالله الحسین بود، امّا براساس چه مبنا و ملاکی این بزرگوار این مطالب را که باب عقل و تاریخ مسلّم و قطعی منافات دارد در کتاب خویش آورده است و الله العالم. یا مثلاً برای شجاعت حضرت ابوالفضل العباس نوشتهاند که او در جنگ صفین (که شرکت نمودن حضرت در آن یقینی و مسلّم هم نیست و اگر هم شرکت کردهاند پانزده سال بیشتر نداشتند) مردی را به هوا انداخت، نفر بعدی را تا هشتاد نفر، نفر هشتادم را که انداخت هنوز نفر اول به زمین نیامده بود! بعد اولی که آمد دو نیمش کرد، دومی نیز تا آخر! وقتی در رشادتها و دلیریها و در اینکه ایشان عبدصالح خدا بودند، شهید ممتاز بودند و اینکه همهی شهدا در روز قیامت غبطهی جایگاه و مقام اباالفضل العباس ارواحنا فداه را که تالی تلو امام معصوم بودند میخورند، اینکه ایشان پیشتاز در شهادت و اینکه خونشان را در راه اباعبدالله زودتر از همه بریزند بودند، قلهی بلند فداکاری و ایثار بودند، ادبشان مقابل حضرت سیدالشهداء فراتر از تصور ما از ادب است، پدر فضیلت و خوبیها بودهاند، نزدیکترین شخصیت به امام حسین بودهاند و ماه درخشندهی بنی هاشم هستند، کمترین تردیدی نداریم. یا اینکه ایشان دارای بصیرتی بالا در دین خدا بودند، حزن و اندوه را از صورت مبارک امام حسین در روز عاشورا زدودند (کاشف الکرب عن وجه الحسین بودند) که البته متأسفانه برخی از عاشورا پژوهان معنای این کاشف الکرب بودن حضرت قمر بنی هاشم را خوب تصور نکرده و در نتیجه آن را افسانه میدانند. لکن تمامی این خصوصیات و کلمه به کلمه این اوصاف که در بالا ذکر شده همه در متون معتبر شیعه مثل خصال صدوق، الارشاد شیخ مفید، لهوف سید بن طاووس، مناقب ابن شهر آشوب، بحارالانوار و قاموس الرجال و بسیاری دیگر از کتب شیعه همه به حمدالله موجود میباشد و در نهایت وقتی بدین نتیجه میرسیم که تصوّر مقام و جایگاه رفیع ایشان فراتر از عقل و اندیشه ماست دیگر نیازی به این افسانه سازیها با توجه به در دست داشتن چنین احادیث معتبری نداریم (20)
8 هدف فقط و فقط گریاندن باشد و لا غیر
به پندار برخی عاشورا و نهضت سالار شهیدان فقط در گریه و اشک خلاصه میشود و هیچ چیز دیگری جز آن در عاشورا نمیتوان یافت و تنها تکیهی آنها بر احادیثی است که معصومینی علیهم السلام در آنها دستور به گریه کردن یا گریاندن مردم در مقابل مصائب امام حسین دادهاند؛ لذا اینها غایه القصوای عاشورائی و حسینی بودن را تنها در اشک بر حضرت دانسته و از این رهگذر برای گریاندن از نقل هر نوع کلامی فرو گذار نمیکنند. حتما اگر حدیثی هر قدر صحیح و معتبر هم باشد ولی نتواند موجب گریهی شنوندگان شود در دیدگاه اینها ارزشی ندارد؛ لذا در اینجا جای دارد گاهی به موضوع «گریه» و «بکاء» در احادیث پر اعتبار شیعی بشود و ناگفته نماند که در مطلوب بودن و مستحب موکّد بودن گریه بر اباعبدالله الحسین (ع) جای تردیدی نیست. روایات شریفی که دعوت و امر به گریه میکنند بر دو نوع هستند. برخی به صورت طلق میگوید: کسی که بر امام حسین گریه کند یا مردم را در مصائب امام بگریاند یا خود را به تباکی و حالت انسان غم زده و محزون در آورد بهشت بر او واجب است. که روایات اینچنینی در کتاب گران سنگ کامل الزیارات ابن قولویه قمّی فراوان است ولی برخی دیگر از روایات به صورت مقیّد و مشروط میگوید: کسی که گریه بر امام حسین کند و شناخت به حق امام هم داشته باشد بهشت بر او واجب است (21). پس روایات دستهی اول که مطلق هست بایستی با توجه به شرطی که در روایات دستهی دوم است معنا بشود زیرا با وجود مقید نمیتوان به اطلاق محل کرد و شرط و قیدی که در مقید است در مطلق نیز جریان پیدا میکند و مطلق را مقید و مشروط میسازد. چهار قرینه بر استفاده کردن این معنا میتوان ذکر نمود:
1.این قید شناخت حق امام یعنی «عارفاً به حقه» در غیر از این روایات نیز وجود دارد مثلاً درباره زیارت قبر امام حسین این شرط و قید با تأکید در قالب دهها روایت وارد شده است (22).
2.در متن برخی از روایات هدف از اشک ریختن و تشکیل مجالس حسینی، احیای ولایت و حق اهلبیت علیهم السلام نام برده شده است مانند اینکه امام صادق (ع) به فضیل بن یسار فرمود: آیا دور هم جمع میشوید و احادیث ما را نقل میکنید؟ فضیل عرض کرد: آری فدایت شوم. حضرت فرمودند: چنینی مجالسی را دوست دارم. ای فضیل حق ما اهلبیت را زنده کنید. خدا بیامرزد کسی را که حق ما را زنده نگهدارد پس ای فضیل! هر کس از ما یادی کند یا پیش او از ما یاد شود تا از چشمش به قدر بال مگسی اشک خارج شود خدا خطاهای او را گر چه بیشتر از کف دریا باشد میبخشد (23).پس طبق این حدیث و حدیثی دیگر از امام رضا به همین مضمون و معنا (24) آنچه که هدف و جهت دهی از اشک توسط ائمه نام برده شده احیای ولایت و حق اهلبیت میباشد. اگر این قید و شرط شناخت حق امام (عارفاً به حقه) در متن احادیث هم نبود باز هم نمیشد که گفته شود: هر کس در هر شرایط و احوال برای امام گریه کند هر چند ربا بخورد، ظلم به مردم بکند، تجاوز و تعدی به نوامیس هم بکند، مال یتیم را بخورد، نماز و روزه را هم ترک کند. حق مادی و معنوی همسر و فرزند را هم ادا نکند و فقط گریه کند باز بهشت خواهد رفت. زیرا روایات دیگری داریم که ائمه فرمودهاند درست است به خاطر محبت شما نسبت به ما و اشک و عزای شما در مصیبتهای ما نمیگذاریم به جهنم بروید و آخر کار بهشتی میشوید لکن برزخ شما با خودتان است یا در دنیا کفّاره خیلی از گناهانتان را به واسطهی کشیدن بلا، مصیبت و بیماری، سختی، فقر و … خواهید دید تا پاکیزه و آمادهی شفاعت ما شوید (25). قید (عارفاً به حقه) علاوه بر اینکه دلیل روائی و نقلی دارد، دلیل عقلی هم دارد و عاقلانه نیست که گفته شود هر کسی که اطاعت از فرامین و اوامر اهلبیت حضرت رسالت پناه و شرع مقدس نکرده است، با چند قطره اشک به بهشت خواهد رفت پس اصل اساسی هر کاری معرفت به آن کار است همانطور که حضرت امیر به کمیل فرمودند: هر اقدامی نیاز به معرفت دارد (26). این نکته نیز شایان توجه است که مقصود از تباکی و اینکه خود را به گریه بزنیم که در متن برخی روایات است (27) به چه معناست؟ تباکی تظاهر به گریه و اندوه است البته نه اینکه انسان گریهاش نمیآید و بیاید از روی ریا صدای گریه در آورد. بلکه بدین معنا که به نیت قربه الی الله و خالصاً لوجه الله خود را اندوهگین و غمگین در مصائب امام حسین نشان دهد هر چند با گذاردن دست بر پیشانی و سرش باشد یا صدای گریه دار کردن باشد. این معنا با توجه به زمان صدور حدیث که زمان حکومت بنی امیه بوده صحیحتر به نظر میرسد چون بنی امیه هر سال روز عاشورا را جشن میگرفتند و پیروان آنها در آن روز سرور و شادی خود را آشکار میکردند (28). بنابراین امام نیز با این سخن شیعیان را دعوت میکند که هر طور شده در روز عاشورا و دههی محرم اظهار غم و اندوه کنند تا همدلی و مواسات خود را با دوستداران اهلبیت و تنفّر خود را از آل یزید نشان دهند. فشرده سخن اینکه: در معنای تباکی، تمایل مؤمن عزادار به اینکه بخواهد بر مصائب اهلبیت گریه کند مشهود است حال چه منتهی به اشک بشود یا اینکه فقط چهره غمگین شود و یا صدای گریه و ضجّه را از روی شدت حزن بر مصیبتها در آورد. به هر شکل تباکی که در روایت آمده مطلوب و مستحب است و میتواند مقدمه بکاء و اشک قرار بگیرد. عوامل دیگری نیز مثل افراط و توسعهی در معنای زبان حال نقل کردن، یا بدون ذکر هیچگونه منبع و مأخذ معتبری مطلبی را گفتن از دلائل تحریف وقایع مقتلی میتواند باشد که نقل کلام محدث نوری در نقد مرحوم فاضل نراقی در همین راستا میباشد:ناقل متدین و درستکار نباید به مجرّد دیدن خبری و حکایتی در کتابی قناعت کرده و آن را نقل کند. چه بسا اخبار موهونه و بی اصل و مأخذ و مخالف روایات مسلّم در آنها یافت بشود مثل کتاب محرق القلوب تألیف عالم جلیل آقا آخوند ملا مهدی نراقی که از اعیان علمای دهر بود، علاوه بر آنکه بزرگان دین اعتراف به علو مقام علم و فضل او کردهاند و تألیفات قوی او در نقد و … خود شاهدی است صادق و وافی در اثبات بزرگی مرحوم نراقی، امّا با این حال یافت میشود در این کتاب، مطالب منکره که ناظر بصیر متعجب میشود از نوشتن چنان عالمی چنین مطالبی را (29). آنجا که میفرماید: نقل اخبار ضعیفه و غیر معتبره در حکایات و وقایع پیامبر و اهلبیت جایز است لذا ما نیز در این کتاب محرق القلوب اخبار ضعیفه را با صحیحه میآوریم (30)
نتیجه گیری:
برخی از عوامل تحریف مثل جعل کنندگان احادیث و جعل کنندگان تاریخ که به خاطر اغراض سیاسی مثل تبرئهی خلفاء و بنی امیه دست به جعل زدهاند مورد اتفاق همه عاشورا پژوهان است امّا پاره ای از عوامل نیز اختلافی است که اختلاف در تفاوت در ارائهی ملاک و ضابطه نقل مطالب تاریخی موجب این تناقضات و نقض و ابرامها شده است. به هر روی باید معیاری که یک تاریخ نویس برای نقل مطالبش قبول دارد را پذیرفت نه نگاهی که در دادن معیار یک روایت و موضوع فقهی داده میشود چرا که مسئله ما مسئله تاریخی است که باید با ضوابط خود نقل یا ردّ بشود و اتحاد معیار در فقه و تاریخ در همه موارد یافت نخواهد شد. هر چند در هر دو علم مطالبی که با آیات و روایات مسلّمه و قطعیه و مسلّمات عقل همهی عقلای بشر مغایرت داشته باشد، پذیرفتنی نیست که اشاره به کلام محدث نوری در خاتمه بهمین جهت ضروری مینمود.
پی نوشت ها :
منبع : راسخون
1. شرح ابن ابی الحدید بر نهج البلاغه ج 11 ص 43 – اخبار ساختگی هاشم معروف الحسنی ص 45
2. مستدرک الوسائل محدث نوری ج 10 ص 253
3. تتمه المنتهی محدث قمّی ص 241
4. مقدمه ابن خلدون ص 205، 216
5. همان ص 212
6. همان ص 216
7. مصاحبه با محمد صحّتی سردرودی در یکی از هفته نامهها 28/1/81
8. مصاحبه با مهدی پیشوائی مورخ معاصر دینی
9. مصاحبه با مرجع عالیقدر مرحوم میرزا جواد تبریزی در تشرف به سوریه حرم حضرت رقیه سلام الله علیها
10. ترجمهی نفس المهموم از علامه شعرانی بنام حماسهی کربلا ص 437- 435
11. اخبار و آثار ساختگی از هاشم معروف الحسنی ص 381
12. ترجمهی نفس المهموم از علامه شعرانی ص 437- 435
13. مقباس الهدایه فی علم الدرایه ج 1 ص 196
14. مصاحبه با آیت الله میرزا جواد تبریزی رضوان الله علیه در تشرف به سوریه حرم حضرت رقیه سلام الله علیها
15. همان
16. با اندکی تصرف مقباس الهدایه فی علم الدرایه علامه مامقانی ج 1 ص 400، ص 410، ص 412
17. برگرفته از مقباس الهدایه ص 415
18. مقباس الهدایه علامه مامقانی ج 6 ص 38
19. حماسه حسینی شهید مطهری ج 1 ص 45- 44
20. خصال شیخ صدوق ص 68 – الارشاد شیخ مفید ج 2 ص 90، 95 – لهوف سید بن طاووس ص 151 – مناقب ابن شهر آشوب سروی مازندرانی ج 4 ص 108 – بحارالانوار ج 44 ص 298 – قاموس الرجال شوشتری ج 6 ص 29
21. بحارالانوار ج 100 ص 193
22. بحارالانوار ج 100 ص 184، 306، 341، ج 101 ص 19، 42، 213 – مصباح الزائر سید بن طاووس ص 261 – مستدرک الوسائل محدث نور ج 10 ص 233، 250 – ثواب الاعمال شیخ صدوق ص 317، 341
23. الاسناد حمیری ص 36 – ثواب الاعمال شیخ صدوق ص 101
24. عیون اخبار الرضا شیخ صدوق ج 2 ص 114
25. به نقل از منبر الوسیله میرزا ابوالقاسم دهکردی ج 2 ص 254
26. الحیاه محمد رضا حکیمی ج 1 ص 25 به نقل از تحف العقول
27. بحار الانوار ج 44 ص 288
28. المواسم و المراسم سید جعفر مرتضی عاملی ص 85- 82
29. با اندکی تصرف لؤلؤ و مرجان محدث نوری ص 156
30. مقدمه محرق القلوب ص 3- 2
منابع
1.ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، محمد ابوالفضل ابر اهیم، مصر، دار احیاء الکتب العربیّه، چاپ دوم، 1385 ق.
2.ابن خلدون، عبدالرحمن، مقدمه ابن خلدون، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بی تا.
3.ابن شهر آشوب سروی مازندرانی، مناقب آل ابی طالب، قم، انتشارات علامه.
4.حکیمی، محمد رضا، الحیاه، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ چهارم، 1365 ش.
5.حمیری، عبدالله بن حسین، قرب الاسناد، چاپ نجف، مکتبه الصدر، 1378 ق.
6.دهکردی، ابوالقاسم، منبر الوسیله، به تصحیح مجید جلالی، چاپ اول، قم، بوستان کتاب، 1380 ش.
7.سید بن طاووس، اللهوف فی قتلی الطفوف، چاپ نجف، 1385 ق.
8.سید بن طاووس، مصباح الزائر، قم، سازمان تبلیغات اسلامی، 1414 ق.
9.شعرانی، ابوالحسن، حماسه کربلا، ترجمهی نفس المهموم، انتشارات قائم آل محمد، چاپ دوم، 1386 ش.
10.شوشتری، محمد تقی، قاموس الرجال، قم، مؤسسه النشر السلامی، چاپ اول، 1424- 1409 ق.
11.شیخ صدوق، ابی جعفر، محمد بن علی، ثواب الاعمال، تهران، دارالکتب السلامیه، چاپ سوم، 1388 ق.
12.شیخ صدوق، ابی جعفر، محمد بن علی، خصال، قم، مؤسسهی بعثت، چاپ اول، 1417 ق.
13.شیخ صدوق، ابی جعفر، محمد بن علی، عیون اخبار الرضا، بیروت، مؤسسه الاعلمی، 1980 م.
14.عاملی، سید جعفر مرتضی، المواسم و المراسم، به تصحیح سید نورالدین میلانی، عراق، از منشورات مکتبه السیدالشهداء الحسین العامه، چاپ اول، 1368 ق.
15.قمّی، شیخ عباس، تتمه المنتهی، تهران، انتشارات علمیّه السلامیه، 1371 ق/ 1331 ش.
16.مامقانی، عبدالله، مقباس الهدایه فی علم الدرایه، به تحقیق محمد رضا مامقانی، قم، مؤسسه آل البیت، چاپ اول،1414-1411 ق.
17.مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، تصحیح محمد باقر بهبودی، مکتبه السلامیه، تهران، چاپ سوم، 1398 ق.
18.محدث نوری، لؤلؤ و مرجان، تهران، فراهانی، 1364 ش.
19.محدث نوری، مستدرک الوسائل، چاپ سنگی، تهران.
20.مطهری، مرتضی، حماسه حسینی، قم، انتشارات صدرا، 1365 ش.
21.نراقی، ملا مهدی، محرق القلوب، نسخه خطّی موجود در کتابخانه عمومی آیت الله مرعشی در قم، به شماره 10069.
22.هاشم معروف الحسنی، اخبار و آثار ساختگی، ترجمه حسین صابری، مشهد، آستان قدس رضوی، چاپ اول، 1372 ش.