مواضع امام حسین (ع) در مقابل معاویه(2)

مواضع امام حسین (ع) در مقابل معاویه(2)

نویسنده: علی حسین زاده

مبارزات امام حسین (ع) با معاویه

1-مخالفت با ولیعهدی یزید

معاویه به دنبال فعالیت های دامنه دار خود به منظور تثبیت ولیعهدی یزید، سفری به مدینه کرد تا ازمردم آن و به ویژه از شخصیت های بزرگ این شهر، که در رأس آنها امام حسین (ع) قرار داشت، بیعت بگیرد. او با امام حسین (ع) و عبدالله بن عباس دیدار کرد و طی سخنانی موضوع ولیعهدی یزید را پیش کشید و کوشش کرد که موافقت آنان را به این موضوع جلب کند، اما امام حسین (ع) در پاسخ فرمود: «ای معاویه! تو در برتری و فضیلتی که برای خود قائلی، دچار لغزش و افراط شده ای و با تصاحب اموال عمومی، مرتکب ظلم و اجحاف گشته ای. تو از
پس دادن اموال مردم به صاحبانش خودداری کردی و بخل ورزیدی… آنچه درباره کمالات یزید و لیاقت وی برای اداره امور امت اسلامی گفتی، فهمیدم. تو یزید را آن چنان توصیف کردی که گویی زندگی او بر مردم پوشیده است و یا گویا از غایبی خبر می دهی که مردم او را ندیده اند و یا دراین مورد فقط تو علم و اطلاع به دست آورده ای !نه، یزید آن چنان که باید، خود را نشان داده و باطن خود را آشکار ساخته است. یزید را آن چنان که هست، معرفی کن! یزید جوان سگ باز و کبوترباز و بوالهوسی است که عمرش با ساز و آواز و خوشگذرانی سپری می شود. یزید را این گونه معرفی کن و این تلاش های بی ثمر را کنار بگذار». (27)

2-مقابله با تهدیدات معاویه

یکی از راه های سرکوب مخالفان، تهدید آنها از سوی معاویه بود. او درمقابل امام حسین (ع)نیز از همین ترفند استفاده کرد، ولی با جواب محکم آن حضرت روبه رو شد. یعقوبی در تاریخ خود می نویسد: معاویه به حسین بن علی (ع) گفت: «ای ابوعبدالله !دانستی که ما شیعیان پدرت را کشتیم، پس آنها را حنوط کردیم و کفن پوشاندیم و برآنان نماز خواندیم و دفنشان کردیم». کنایه از اینکه اگر تو هم از مخالفت ما دست برنداری، با تو نیز چنین می کنیم.
حضرت در جواب فرمود:
«به پروردگار کعبه قسم که بر تو پیروز آمدم، لیکن به خدا قسم اگر ما شیعیان تو را بکشیم، آنان را نه کفن می کنیم و نه حنوط و نه برایشان نماز می خوانیم و نه دفنشان می کنیم». (28)
همچنین مروان بن حکم که درهمان ایام یک سال از طرف معاویه حاکم مدینه بود، به وی نوشت: عمرو بن عثمان گزارش کرده است که گروهی از رجال و شخصیت های عراق و حجاز نزد حسین بن علی (ع) رفت وآمد می کنند واظهار کرده است که اطمینان ندارد حسین قیام نکند. مروان در نامه خود اضافه کرد: من دراین باره تحقیق کرده ام و طبق اطلاعات رسیده، او فعلاً قصد قیام و مخالفت ندارد ولی اطمینان ندارم که درآینده نیز چنین باشد. اینکه نظر خود را دراین باره بنویسید. معاویه پس از دریافت گزارش، نامه ای به این مضمون به امام (ع)نوشت:
«گزارش پاره ای از کارهای تو به من رسیده است که اگر صحت داشته باشد، من آنها را شایسته تو نمی دانم. سوگند به خدا، هرکس پیمان و معاهده ای ببندد، باید به آن وفادار باشد و اگر این گزارش صحت نداشته باشد، تو سزاوارترین شخص برای چنین وضعی هستی. اینکه مواظب خود باش و به عهد و پیمان خود وفا کن. اگر با من مخالفت کنی، با مخالفت رو به رو می شوی و اگر بدی کنی، بدی می بینی. ازایجاد اختلاف میان امت بپرهیز». (29)
امام در پاسخ نامه ی معاویه چنین نوشت:
«اما بعد، نامه تو به دستم رسید، نوشته ای که خبرهایی از من به گوش تو رسیده است که به گمان تو هیچ وقت زیبنده من نبوده و تو آنها را در خورشأن من نمی دانسته ای! باید بگویم فقط خداست که انسان را به کارهای نیک هدایت می کند و توفیق اعمال
خیررا به انسان می دهد. اما آنچه در باب من به گوش تو رسیده، یک مشت سخنان بی اساس است که چاپلوسان و سخن چینان تفرقه انداز و دروغ پرداز، از پیش خود ساخته و پرداخته اند. این گمراهان بی دین دروغ گفته اند. من نه تدارک جنگی بر ضد تو دیده ام و نه قصد خروج بر ضد تو داشته ام، ولی از اینکه بر ضد تو و بر ضد دوستان ستمگر و بی دین تو – که حزب ستمگران و برادران شیطان اند، قیام نکرده ام-از خدا می ترسم». (30)

3-مقابله با تطمیع معاویه

یکی دیگر از راه هایی که معاویه برای ساکت کردن مخالفان خود به کار می گرفت، سیاست تطمیع افراد مخالف بود که خصوصاً در مقابل سرشناسان قوم ازاین حربه استفاده می کرد. زمانی در شام کوشیده بود تا ابوذر را آرام کند، اما نتوانسته بود. او می خواست با همین روش، امام حسین (ع) را نیز آرام کند تا علیه حکومت او و شخص او حرفی نزند، اما امام حسین (ع) با درایت کامل این حیله معاویه را خنثی کرد.
اصمعی می گوید: برای معاویه کنیز زیبایی آوردند. از قیمت او پرسید: گفتند: صد هزاردرهم! معاویه آن را خرید. آن گاه نگاهی به عمروبن عاص کرد وگفت: چه کسی شایستگی این کنیز را دارد؟ عمرو گفت: امیرالمؤمنین. دیگران نیز که نشسته بودند، همین را گفتند. معاویه گفت: نه، این برای حسین بن علی (ع) مناسب است. او سزاوارترین است، هم به خاطر شرف خانوادگی و هم برای رفع کدورت های ناشی از اختلافات ما و پدرش. آن وقت دستور داد تا او را آماده کنند و به رسم هدیه برای امام ببرند. پس از گذشت چهل روز، اورا آماده سفر کردند و همراه او اموال بسیار زیاد و لباس های فراوان و چیزهای دیگر برای امام فرستادند. معاویه نامه ای هم به امام نوشت و ضمن آن گفت: امیرالمؤمنین کنیزی خرید و از او خوشش آمد، اما برای تو ایثار کرد.
زمانی که کنیز را نزد امام حسین(ع) آوردند، امام از زیبایی او شگفت زده شد. آنگاه پرسید: نامت چیست؟ کنیز گفت: هوی. امام فرمود: الحق که اسم و مسما مناسب یکدیگر است. آیا می توانی چیزی بخوانی؟ کنیز گفت: آری، هم قرآن و هم شعر. امام فرمود: قرآن بخوان. کنیز شروع کرد: «و عنده مفتاح الغیب لا یعلمها الا هو). امام از او خواست تا اگر شعری می داند بخواند، کنیز گفت: آیا درامان هستم؟ امام فرمود : آری. کنیز چنین خواند:

انت نعم المتاع لو کنت تبقی
غیران لابقاء للانسان

امام با توجه به مضمون شعر به گریه افتاد و فرمود: تو آزاد هستی و اموالی که معاویه فرستاده نیز، همه ازآن تو باشد. (31)

4-مقابله با تبلیغ معاویه علیه امیرمؤمنان (ع)

یکی دیگر از کارهای ضد اخلاقی وغیرانسانی معاویه، این بود که با تبلیغات سوء وناجوانمردانه سعی کرد چهره درخشان امیرالمؤمنین علی (ع) را چهره ای منفور نشان دهد وهمچنین در مقابل اهل بیت نیز از همین روش استفاده کرد که البته دراین کار موفقیت هایی به دست آورد، ولی امام حسین (ع) در
مقابل این روش به مقابله پرداخت و با برخوردهای حکیمانه خود تلاش کرد تا تبلیغات مسموم معاویه را خنثی کند و توانست تا حدی بدبینی به حضرت علی (ع) را تبدیل به خوش بینی کند. محدث قمی دراین باره داستان جالبی نقل کرده است:
مردی از شام به مدینه آمد، اتفاقاً با امام حسین (ع) مواجه شد. به دلیل تبلیغات معاویه علیه آن حضرت، مرد شامی شروع به دشنام دادن به امام کرد. وقتی که عقده دل خود را گشود، امام حسین (ع) بی آنکه خشمگین گردد، نگاهی پراز مهر و عطوفت به او کرد و چند آیه از قرآن درباره حسن خلق و عفو و اغماض قرائت کرد و به او فرمود: «ما برای هر نوع خدمت و کمک به تو آماده ایم». آنگاه از او پرسید: آیا از اهل شامی؟ »جواب داد: آری. فرمود: «من این گونه برخوردها را دیده ام و سرچشمه آن را می دانم». سپس فرمود: «تو در شهر ما غریبی. اگر احتیاجی داری، حاضریم به تو کمک دهیم. حاضریم در خانه خود از تو پذیرایی کنیم، حاضریم تو را بپوشانیم، حاضریم به تو پول بدهیم».
مرد شامی که منتظر بود تا امام عکس العمل شدیدی نشان دهد و هرگز گمان نمی کرد با چنین گذشت و اغماضی روبه رو شود، چنان منقلب شد که گفت: «آرزو داشتم درآن وقت زمین شکافته می شد و من به زمین فرو می رفتم و این چنین نشناخته و نسنجیده گستاخی نمی کردم. تا آن ساعت برای من در همه روی زمین کسی از حسین و پدرش منفورتر نبود و ازاین ساعت، برعکس کسی نزد من از او و پدرش محبوب تر نیست!»(32)
همچنین حضرت در هرجا که فرصتی پیش می آمد، از پدر بزرگوارش تعریف و تمجید می کرد و نیز نام همه فرزندان خود را«علی» گذاشت.

5-افشای جنایات معاویه

معاویه درطول حکومت بسیار ننگین خود، جنایت های بی شماری کرد. یکی از جنایات هولناک او، کشتن افراد با ایمان و صالح بود. بارزترین مصداق این جنایت، به شهادت رساندن امام حسین (ع) بود که معاویه با سمی که برای جعده، همسر آن حضرت
فرستاد، اقدام به شهادت امام حسن (ع) کرد و به جعده وعده داد که به او صدهزار درهم خواهد داد واو را به عقد پسرش یزید درخواهد آورد. (33)
یکی دیگر ازجنایات معاویه، این بود که حجر بن عدی کندی، صحابی معروف علی (ع) و دیگر یاران امیرمؤمنان را به جرم لعن و سب نکردن امام علی (ع) به قتل رسانید.
همچنین معاویه، عمر وبن حمق خزاعی، عابد و پارسای مشهوررا به شهادت رساند. وی از صحابه برگزیده پیامبر(ص)بود وگناهی جز محبت به علی (ع) نداشت.
لذا امام حسین (ع) به افشای این جنایات می پرداخت و طی نامه ای خطاب به معاویه نوشت:
«آیا تو، قاتل حجر بن عدی و یارانش نبودی؟ قاتل کسانی که همه از نمازگزاران و پرستندگان خداوند بودند؛ کسانی که بدعت را ناروا شمردند و با آن سخت مبارزه کردند و کارشان امر به معروف و نهی از منکر بود. تو پس ازآنکه به آنان امان دادی و سوگندهای اکید یاد کردی که به خاطر حوادث گذشته آزارشان نکنی، آنان را ظالمانه کشتی و با این کار، برخدا گستاخی کردی و عهد و پیمان او را سبک شمردی. آیا تو، قاتل عمرو بن حمق خزاعی نیستی؛ آن مسلمان پارسا که از کثرت عبادت، چهره و بدنش تکیده و فرسوده شده بود و پس ازامان دادن و بستن پیمان، او را کشتی، پیمانی که اگر به آهوان بیابان می دادی، از قله های کوه ها پایین می آمدند.
ای کاش جریان به همین جا خاتمه می یافت! اما چنین نبود بلکه پسر سمیه را پس از برادر خواندگی، برملت مسلمان مسلط ساختی و او نیز با اتکا به قدرت تو مسلمان ها را کشت، دست ها و پاهایشان را قطع کرد و بر شاخه های نخل به دارآویخت.
ای معاویه! تو عرصه را چنان بر مسلمانان تنگ ساختی که گویی تو ازاین امت و این امت از تو نبوده اند. آیا تو قاتل«حضرمی» نیستی؟ جرم او پیروی از دین علی بود که همین زیاد آن را به تو اطلاع داد؛ در حالی که دین علی همان دین پسر عمویش، پیامبر (ص) است و به نام همان دین است که تو اکنون بر اریکه حکومت و قدرت تکیه زده ای! و اگر این دین نبود، تو و پدرانت هنوز در جاهلیت به سر می بردید و بزرگ ترین شرف و فضیلت شما، رنج و مشقت دو سفر زمستانی و تابستانی به یمن و شام برای به دست آوردن شراب بود، ولی خداوند در پرتو رهبری ما خاندان، شما را از این زندگی نکبت بار نجات بخشید.
ای معاویه! من هیچ فتنه ای بزرگ تر و مهم تر از حکومت تو براین امت سراغ ندارم.
ای معاویه! ازخدا بترس و بدان که گناهان کوچک و بزرگت، همه در پرونده خدایی ثبت شده است. این را نیز بدان که خداوند جنایات تو را که به صرف ظن و گمان مردم را می کشی و به محض اتهام، آنان را بازداشت و گرفتار می سازی و کودکی شراب خوار و سگ باز را به حکومت رسانده ای، هرگز به دست فراموشی نخواهد سپرد. تو با این کار، خود را به هلاکت افکندی، دین خود را تباه ساختی و حقوق ملت را پایمال کردی. والسلام». (34)

6-اعتراض به استلحاق زیاد به ابوسفیان

حرمت استلحاق، یکی از ضروریات اسلام تا سال 44 هجری بود، اما معاویه سخن صریح رسول خدا(ص) را دراین زمینه زیرپا گذاشت که فرموده بود:
«الولد للفراش و للعاهر الحجر؛ (35)فرزند، متعلق به شوهراست و نصیب زناکار، سنگ است».
این حدیث از ابوهریره در تمام صحاح سته آمده است(36) ولی معاویه سیاستی برخلاف سیره و روش پیامبر در پیش گرفت و تمام نصیب را برای زناکار قرار داد و زیاد بی ابیه را به ابوسفیان زناکار بخشید، آن هم زمانی که او به میان سالی رسیده بود و در وجود او رگه هایی از دشمنی با دوستان علی (ع) یافت می شد.
امام حسین (ع) در مقابل این حرکت زشت معاویه و شکستن حدود الهی، در نامه ای به معاویه چنین نوشت:
«آی تو نبودی که زیاد (پسرسمیه) را برادر خود خواندی و او را پسر ابوسفیان قلمداد کردی؟ درحالی که پیامبر فرموده است: نوزاد به پدر ملحق می گردد و زناکار باید سنگسار شود!»(37)

7-تأکید براستمرار برائت

معاویه سعی می کرد تا از راه آشتی دادن بین بنی امیه و هاشمیان، از خشمگین شدن بنی هاشم جلوگیری کند و آنان را تسلیم امویان کند، اما با تیزهوشی امام (ع) این سیاست معاویه نیز نقش برآب شد. ابن سعد می نویسد:
معاویه کوشید تا دختر عبدالله بن جعفر بن ابی طالب را برای فرزندش یزید خواستگاری کند. عبدالله با امام حسین (ع) مشورت کرد. حضرت فرمود: «اتزوجه و سیوفهم تقطر من دمائنا، آیا درحالی که از شمشیرهایشان خون ما می چکد، دختر به او می دهی؟»سپس فرمود: «دخترت را به عقد فرزند برادرت قاسم بن محمد دربیاور». (38)

8-ضبط اموال دولتی

کاروانی از یمن که حامل مقداری از بیت المال بود، از طریق مدینه رهسپار دمشق بود. امام حسین (ع) با اطلاع ازاین موضوع، آن را ضبط کرد و در میان مستمندان بنی هاشم و دیگران تقسیم کرد و نامه ای بدین شرح به معاویه نوشت:
«کاروانی از یمن ازاینجا عبور می کرد که حامل اموال و پارچه ها و عطریاتی برای تو بود تا آنها را به خزانه دمشق سرازیر کنی و به خویشانت که تاکنون شکم ها و جیب های خود را از بیت المال پرکرده اند، ببخشی. من نیاز به آن اموال داشتم و آنها را ضبط کردم، والسلام». (39)
بی شک این اقدام امام حسین (ع) مخالفت صریح با حکومت معاویه به شمار می رفت و گام آشکاری در نامشروع جلوه دادن حکومت او بود وهیچ کس جز ایشان جرأت چنین کاری را نداشت.

9-سخنرانی افشاگرانه امام در مراسم حج

یکی یا دوسال پیش از مرگ معاویه که فشارها و تنگناها علیه شیعیان اوج گرفته بود، امام حسین (ع) به حج مشرف شد، درحالی که عبدالله بن عباس و عبدالله بن جعفر، آن حضرت را همراهی می کردند. آن حضرت از صحابه و تابعین و بزرگان و نیز ازعموم بنی هاشم خواست که در چادر او واقع در منا اجتماع کنند. بالغ بر هفتصد نفر از تابعان و دویست نفر از صحابه در چادر آن حضرت گردآمدند، آن گاه امام به پاخاست و سخنانی به این شرح ایراد کرد:
«دیدید که این مرد زورگو و ستمگر(معاویه) با ما و شیعیان ما چه کرد؟ من دراینجا مطالبی را با شما درمیان می گذارم. اگر درست بود، تصدیق، و اگر دروغ بود، تکذیب کنید. سخنان مرا بشنوید و گفتار مرا بنویسید. وقتی که به شهرها و میان قبایل خود برگشتید آن را با افراد مورد اعتماد و اطمینان در میان بگذارید و آنان را به رهبری ما دعوت کنید؛ زیرا می ترسم این موضوع(رهبری امت توسط اهل بیت) به دست فراموشی سپرده شود و حق، نابود و مغلوب گردد. »(40)
حسن بن علی بن شعبه، از دانشمندان بزرگ قرن چهارم، در کتاب خود خطبه ای را از امام حسین (ع) نقل کرده که محل و تاریخ ایراد آن روشن نیست، ولی قرائن وشواهد و محتوای خطبه نشان می دهد که این، همان خطبه ایراد شده در منا است. ترجمه بخش هایی از این خطبه را در اینجا نقل می کنیم:
«ای رجال مقتدر! شما گروهی هستید که به دانش ونیکی و خیرخواهی شهرت یافته اید. در پرتو دین خدا در دل های مردم، عظمت و مهابت یافته اید.
شرافت مند، از شما حساب می برد و ضعیف و ناتوان، شما راگرامی می دارد وکسانی که با شما هم پایه و هم درجه اند و برآنها حق نعمتی ندارید، شما را برخود مقدم می دارند. من برشما که(به سبب سوابق و ایمانتان) بر خدا منت می نهید، می ترسم که ازطرف خدا بر شما عذاب و گرفتاری فرود آید؛ زیرا شما به مقام بزرگی رسیده اید که دیگران دارا نیستند و بر دیگران برتر یافته اید. نیکان و پاکان را احترام نمی کنید؛ در صورتی که شما به خاطر خدا درمیان مردم مورد احترام هستید. شما به چشم خود می بینید که پیمان های الهی را می شکنند و با قوانین خدا مخالفت می کنند، ولی بیم و هراسی به خود راه نمی دهید. از نقض عهد وپیمان پدرتان به هراس می افتید، ولی به اینکه پیمان های رسول خدا شکسته شده و یا خوار و بی مقدار گشته است، هیچ اهمیتی نمی دهید. افراد کور و لال و زمین گیر در کشور اسلامی بدون سرپرست و مراقب مانده اند و بر آنها رحم نمی شود، اما شما در خور موقعیت و منزلت خویش کاری نمی کنید و با کسی هم که وظیفه خود را دراین مورد انجام می دهد، همکاری نمی کنید و با سازش و همکاری و مسامحه با ستمگران، خود را آسوده می دارید.
خداوند فرمان جلوگیری از منکرات و بازداشتن مردم ازآنها را داده است، ولی شما از آن غافلید. مصیبت شما عالمان امت از همه بیشتراست؛ زیرا موقعیت و منزلت عالمان دین مورد تعرض قرار گرفته است. و ای کاش این را می دانستید!
زمام امور باید در دست کسانی باشد که عالم به احکام خدا و امین برحلال و حرام او هستند و شما دارای این مقام بودید و از دستتان گرفتند، و هنگامی این مقام را از دست شما گرفتند که از پیرامون حق پراکنده شدید و با وجود دلیل روشن، در سنت پیامبر(ص) اختلاف ورزیدید. اگر در راه خدا مشکلات را تحمل می کردید و در برابر آزارها و فشارها از خود شکیبایی نشان می دادید، زمام امور در قبضه شما قرار می گرفت و همه امور زیر نظر شما اداره می شد؛ ولی شما، ستمگران را بر مقدسات خود مسلط ساختید و امور خدا و حکومت را به آنها تسلیم کردید تا حلال و حرام را در هم آمیزند و در شهوات و هوس رانی های خود غوطه خورند. آنان را براین مقام مسلط نساخت، مگر گریز شما از مرگ و دلبستگی تان به زندگی چند روزه دنیا.
شما با این کوتاهی در انجام وظیفه، ناتوانان را زیردست آنها قرار دادید تا گروهی را برده و مقهورخویش و گروه دیگر را برای زندگی توأم با شکست، بیچاره سازند وبه پیروی از اشرار دراثر گستاخی در پیشگاه خداوند جبار، در اداره حکومت، به میل و هوای خود رفتار کنند و دل به رسوایی و هوسرانی بسپارند. در هر شهری از شهرها، گوینده ای (مزدور را برای تبلیغ اهدافشان) برفراز منبر می فرستند و همه کشور اسلامی در قبضه آنهاست و دستشان در همه جا بازاست ومردم، برده آنان و دراختیارآنان هستند. هر ستمی که براین مردم بی پناه کنند، مردم نمی توانند از خود دفاع کنند. دسته ای از این قوم، زورگور و معاندند که برهر ناتوان و ضعیفی فشار می آورند و برخی دیگر، فرمانروایانی هستند که به خدای زنده کننده و میراننده، اعتقادی ندارند.
شگفتا از این وضع! و چرا در شگفت نباشم؛ در حالی که زمین در تصرف فردی ستمگر و دغل کار و باجگیری نابکاراست که بر مؤمنان، بی هیچ ترحم و دلسوزی حکمرانی می کند!
پروردگارا! این حرکت ما، نه به خاطر رقابت بر سر حکومت و قدرت و نه به منظور به دست آوردن مال دنیاست، بلکه برای آن است که نشانه های دین تو را به مردم نشان دهیم و اصلاحات را در کشور اسلامی اجرا کنیم تا بندگان ستمدیده ات از چنگ ظالمان درامان باشند و احکام و سنت های تو اجرا گردد.
اینک(شما بزرگان امت)اگر مرا یاری نکنید، ستمگران بر شما چیره می گردند و در پی خاموش ساختن نور پیامبرتان می کوشند». (41)

نتیجه

مطالبی که دراین تحقیق مختصر بیان شد، این حقیقت را آشکار می کند که امام حسین (ع)در مقابل معاویه مواضع سرسختانه و حکیمانه ای داشت و به روشنگری جامعه می پرداخت. همچنین روش او در زمان معاویه، استمرار همان روش برادر بزرگوارش بود که بر اثر صلح با معاویه، توانست چهره منفور معاویه را به جهانیان نشان دهد.
سرانجام با مرگ معاویه و روی کارآمدن یزید، قیام امام حسین(ع)توانست طومار امویان را برچیند و این ثمره مبارزات امام حسین (ع) و برادر بزرگوارش امام حسن(ع) بود؛ چرا که «الحسن و الحسین امامان قاما او قعدا».

پی نوشت ها :

27-الامامه و السیاسه، ج1، ص 184، سیره پیشوایان، ص 152.
28-تاریخ یعقوبی، ترجمه آیتی، ج2، ص 164.
29-اختیار معرفه الرجال، (رجال کشی، محمد بن حسن طوسی)؛ سیره پیشوایان، ص 153.
30-الامامه والسیاسه، ج1، ص 180، بحارالانوار، ج4، ص 212، احتجاج، طبرسی، ج2، ص 161، اختیار معرفه الرجال، ص 48، سیره پیشوایان، ص 154.
31-تاریخ مدینه دمشق، تراجم النساء، ص 269و 270، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، ص 178 و 179.
32-نفثه الصدور، محدث قمی، ص4؛ داستان راستان، شهید مطهری، ج1، ص 54-56.
33-شرح نهج البلاغه، ج4، ص 4، اجتهاد در مقابل نص، ص 556، 557.
34-الامامه والسیاسه، ج1، ص 180؛ بحارالانوار؛ ج 44، ص 212، احتجاج، ج2، ص 161.
35-جواهرالکلام، ج31، ص 229.
36-صحیح بخاری، ج2، ص 199، ح 2499؛ صحیح مسلم، ج3، ص 256، ح37.
37-الامامه و السیاسه، ج1، ص 180، سیره پیشوایان، ص 154-156.
38-ترجمه الامام الحسین، ابن سعد، ص 145-146؛ حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، ص 180.
39-حیاه الامام الحسین بن علی، شریف قرشی، ج2، ص 231، سیره پیشوایان، ص 160 و 161.
40-کتاب سلیم بن قیس، ص 206؛ احتجاج، ص 161، الغدیر، ج1، ص 198، سیره پیشوایان، ص 157.
41-تحف العقول، ص 237-239؛ سیره پیشوایان، ص 158-160.

منبع : فرهنگ کوثر (ویژه اندیشه و سیره اهل بیت شماره 82 ) / انتشارات آستانه مقدسه حضرت معصومه (س )سال 1389

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید