نویسنده:عبدالرضا رضازاده
تأثیرپذیر انقلاب اسلامی از الگوی مقاومت حسینی
مقدمه
نهضت عاشورا نهضتی عظیم و فرهنگی است که ابعاد گوناگون حیات انسان را دربردارد. حرکتی سرنوشت ساز، تاریخ ساز و عزت آفرین که« احیای اسلام» را موجب شد. نهضت امام حسین شجری طیبه اسلام را که تحت تأثیر ستم و سرکوب و تحریف بنی امیه خشک و خاموش، بی رمق و بی برگ و بار بود، حیات و شادابی بخشید. سیدجمال الدین اسدآبادی متفکر و مصلح بزرگ اسلامی در سده گذشته نهضت عاشورا را در عبارت درخشنده ای چنین تبیین کرده:« الاسلام محمدی الوجود و الحدوث و حسینی البقاء و الاستمرار»:
پیدایش و شکل گیری و موجودیت اسلام با محمد بود و تداوم و بقای اسلام با امام حسین. در حقیقت عبارت سیدجمال الدین اسدآبادی برداشتی از روایت معروف پیامبر است که:« حسین منی و انا من حسین»(1).
امام خمینی نیز مکرر و با استناد و تأکید (2) بر « انا من حسین» به نقش احیا توسط امام حسین تصریح کرده اند.
شکی نیست که انقلاب اسلامی ایران به عنوان تداوم نهضت عاشورا، کارکرد« احیای اسلام» را بعد از چهارده قرن به بهترین شکل به منصه ظهور رسانید؛ همان گونه که قیام امام حسین به عنوان عکس العملی در مقابل تعضیف و تحریف اصول اسلام به حساب می آید، انقلاب اسلامی ایران نیز پس از قرن ها ضعف و عقب ماندگی و انحطاط مسلمانان که به ویژه با فروپاشی و تجزیه امپراتوری عثمانی به اوج خود رسیده بود و دوران رکود و رخوت مسلمانان به درازا کشیده بود، باعث مرحله ای تازه از ظهور مجدد اسلام شد. امام خمینی در سالگرد مبعث پیامبر این تعبیر زیبا را دارند که همان گونه که در بعثت پیامبر چهارده کنگره کاخ پادشاهی ساسانی در مدائن فرو ریخت، آن چهارده کنگره می تواند نشانه فروریختن اساس
پادشاهی و انهدام نظام شاهنشاهی در قرن چهاردهم باشد.
پیداست که امام خمینی در تحلیل و داوری خود درباره انقلاب اسلامی ایران همواره می کوشد ریشه ها و سرچشمه ی حرکت را در چهارچوب دینی آن و بالاخص با تمسک به نهضت عاشورا جستجو کند.
نهضت امام حسین یک حرکت بزرگ فرهنگی است که انسان ها را از درون متحول می کند؛ تحولی که لزوماً تحول در برون را به همراه دارد؛ تغییر انفسی که به تعبیر قرآن مجید به تغییر احوال می انجامد. انقلاب اسلامی ایران نیز به اعتبار موقعیت امام و کلمات و مواضع او نخست حرکتی فرهنگی است؛ چه اینکه امام در آغاز جان ها را متحول کرد و پیرو آن توانست ساختار نظام سیاسی کشور را دگرگون کند. همان گونه که در نهضت عاشورا حرکت جان انسان ها در پرتو چراغ « شهادت» و « اسارت» روشنایی گرفت و آگاه شد، در انقلاب اسلامی ایران« عاشورا» چراغ راه و باعث و موجد انقلاب درونی گردید. امام خمینی به صراحت گفته اند:
آن چیزی که در اینجا حاصل شد و باید آن را جزء معجزات حساب کنیم، همان انقلاب درونی این ملت بود. انقلاب درونی این ملت موجب شد انقلاب پیدا شود و همان انقلاب درونی آنها و شناخت آنها از اسلام و توجه آنها به خدای تبارک و تعالی موجب شد در تمام این دوره ای که ما در آن هستیم، از اول که قیام شد و بعد به انقلاب مبدل شد و به پیروزی رسید تا الان، روز به روز می بینید که حضور ملت و تعبد ملت رو به افزایش است. این نه برای انقلاب است، بلکه برای انقلاب درونی است… این موجب شد که انقلاب پیروز شد. پیروزی را باید از انقلاب درونی مردم جستجو کنیم.(3)
انقلاب اسلامی تحول درونی بود که منجر به تحولات بیرونی و انتقال قدرت از نظام پادشاهی و سلطنتی به نظام جمهوری اسلامی شد. تلاش و مجاهده امام حسین و یاران معدود او نیز همان بود که نظام سلطنتی بنی امیه را به نظام اسلامی تبدیل کند. منتها آنچنان جان مردم در سایه سلطه ستم و سرکوب دچار تحریف و انحراف شده بود که تنها شهادت امام حسین و اسارت خاندان او توانست جان ها را متحول نماید؛ چه اینکه آنان در اثر بی رنگ شدن هویت خویش، روشنایی دل و دیده خود را از دست داده بودند:« ذلک بان الله لم یک مغیراً نعمه أنعمها علی قوم حتی یغیروا ما بانفسهم»(4).
در نهضت عاشورا، حرکت امام حسین حرکتی اصلاح گرایانه در برابر تحریف حقیقت اسلام و انحطاطات ارزش های اسلامی و استقرار ارزش های قومی و جاهلی و عربی رژیم اموی بود. انقلاب اسلامی نیز تکیه گاه اصلی اش دگرگونی در ذات مردمی بود که هدایت اسلامی آنان به واسطه استقرار و استمرار سیاست های شاهنشاهی پهلوی کمرنگ و محو شده بود و ارزش های ایران باستان به عنوان حربه ای در تقابل با اسلام مطرح شده بود. همان گونه که امام حسین در یک جنگ نابرابر از قلت عده و عُده نهراسید، نهضت اسلامی ایران نیز با تکیه بر مردم و با دست خالی به مصاف استبداد پادشاهی رفت. انقلاب اسلامی ایران نه فقط تقابل شاه و مردم، بلکه تقابل دو اندیشه و دو خط مشی بود. « امام و مردم نگاهشان به عاشورا بود و شهادت و شاه و حامیانش نگاه شان به کوروش بود و ماندن».(5) امام خمینی همواره تأکید کرده اند که « انقلاب اسلامی ایران پرتوی از عاشورا و انقلاب
عظیم الهی آن بوده است.»(6)
برای شناخت دقیق و درست ماهیت انقلاب اسلامی ایران، به ضرورت باید نهضت عاشورا و خط مشی امام حسین را شناخت و نقاط مشترک را در هر دو حرکت بررسی کرد. در یک کلام همان گونه که امام خمینی فرزند راستین امام حسین به شمار می رود و تبار او به سرچشمه اهل بیت پیوند می خورد و روشنایی و گرمی خون حسین در رگ های او جاری است، انقلاب اسلامی نیز با سرچشمه عاشورا در پیوند است. تحلیلگرانی که کوشیده اند بدون بررسی پشتوانه عاشورا و پیوند انقلاب اسلامی با نهضت امام حسین انقلاب ایران را فقط بر مبنای برخی تحولات جاری بررسی و تحلیل کنند و به تحمیل گرایش و برداشت خود بر آن تأکید داشته اند، در شناخت و تبیین حقیقی انقلاب ناکام و ناموفق مانده اند.
تغییر تقویم از هجری شمسی به شاهنشاهی، روشن ترین علامتی بود که نظام پادشاهی تصمیم گرفته بود پیوند ایران اسلامی را با اسلام قطع کند؛ چنان که تئوری پردازان شاه نیز کوشیدند هویت ایرانی را در برابر هویت اسلامی قرار دهند.در صورتی که هویت اسلامی ایران مسخ و تحریف می شد( همچون نمونه ترکیه که آتاتورک موفق به تغییر ارزش ها و سنت های اسلامی شد). تردیدی نبود که ایران راحت تر در نظام ارزشی و سیاسی غرب حل می شد. همان گونه که بنی امیه با استقرار سنت ها و باورهای جاهلی و اشرافی ارزش های اسلامی را دگرگون نمود، ایران بر سر دو راهه ی تعیین هویت خویش بود: گرایشی که می خواست ایران را به عنوان یک کشور غیرمذهبی « لائیک» سامان دهد که ریشه های ایران جدید به ایران باستان
پیوند می خورد و گرایشی که اعتبار هویت ایرانی را در اسلامیت آن می دانست و اسلام ( تشیع) را سرچشمه ی هویت ایران تلقی می نمود.
برای دریافت و شناخت ارتباط انقلاب اسلامی و نهضت عاشورا ضروری است نهضت عاشورا را به دور از پیرایه هایی که بر آن بسته اند، شناسایی کنیم. پس به منظور شناخت میزان اثرپذیری انقلاب از نهضت عاشورا و تأثیر تعیین کننده قیام امام حسین بر تأسیس و تداوم انقلاب اسلامی، به بررسی آن می پردازیم.
$ مبحث اول: شناخت نهضت عاشورا
$ الف) علل شکل گیری نهضت
برای درک علل شکلگیری نهضت عاشورا، شناخت تطوراتی که طی پنج دهه بعد از رحلت پیامبر اسلام در سال 11 هجری رخ داد، ضروری است؛ چه اینکه به تدریج جوانه های تفکیک میان دو جریان امامت- که ادامه حقیقی نبوت بود- و سلطنت- که تداوم خلافت عثمان و تحقق بخشنده ی ارزش های جاهلی و عربی بود- شکل گرفت.
حاکمیت معاویه در شام و بعداً خلافت او از سال 41 هجری، زمینه ی توسعه و استقرار نظام سلطنتی عربی را فراهم ساخت. یک جریان به حقیقت اسلام و رسالت رسول و ولایت می اندیشید و جریان دیگر به واقعیت قدرت و عناد با رسول و دشمنی و کینه با خاندان او. یک جریان قدرت و حاکمیت را در خدمت به اسلام تلقی می کرد و جریان دیگر از اسلام به عنوان پوششی که به قدرت مشروعیت می بخشد، استفاده می کرد.
جریان اول، اسلام را هدف و هویت خویش می دانست و جریان دوم اسلام را ابزاری می دید که با استناد و تکیه بر آن بهتر می توانست افکار عمومی را فریب دهد. حاصل سیطره ی جریان سلطنت، محو شعله ی اسلام و ارزش های اسلامی، مهجور ماندن قرآن و سرکوب خانواده پیامبر و یاران آنان بود.
معاویه و سپس یزید به استحاله اسلام پرداختند؛ به ویژه یزید که از هتک اسلام و قرآن و پیامبر و تظاهر به فسق فجور و کفر پروایی نداشت.
علامه مرتضی عسکری نوشته اند:« معاویه با تمام توان خود کوشید اسلام را دگرگون کند و همان گونه که می خواهد اسلام را معرفی نماید؛ به گونه ای که در اواخر عهد معاویه از اسلام جز اسم و از قرآن جز رسم باقی نمانده بود. توجه به اسلام( صورت اسلام) نیز از این جهت بود که معاویه و یزید براساس اسلام حکومت می کردند.»(7)
اما یزید پدیده ای دیگر بود. او حتی به سفارش معاویه که گفته بود عیاشی و خوش باشی و فجورش را در نهان و شبانه انجام دهد، وقعی ننهاد.(8)
حتی برنامه ریزی های معاویه که از یزید چهره مثبت و هوشمندی نشان می داد، به جایی نرسید؛ چنان که یزید در جنگ با روم شرکت نکرد و در سفر
حج به شراب خواری پرداخت و در شعر خود به صراحت گفت که مجلس شراب و آوای طنبور را بر قرآن و آوای اذان ترجیح می دهد:
و اشربوا کاس مدام
و اترکوا ذکر المثانی
شغلتنی نغمه العیش
ران عن صوت الاذان
و به صراحت از شهیدان احد مثل حمزه سیدالشهداء[…] یاد می کند؛ به تعبیر ابوالفرج اصفهانی، یزید نخستین کسی بو که به عنوان خلیفه مسلمانان به هتک احکام اسلامی و انجام مناهی و ملاهی پرداخت.(9)
پدر و جد یزید- ابوسفیان- گاه کینه و عناد خود را نسبت به اسلام و پیامبر آشکار می کردند؛ اما در حفظ ظاهر نیز حتی المقدور می کوشیدند.
در اواخر دهه 60 شرایط به گونه ای شده بود که امام حسین از آن به دگرگونی عالم تعبیر کرده است:
… ان الدنیا قد تغیرت و تنکرت و ادبر معروفها و لم یبق منها الاصبابه کصبابه الاناء و خسیس عیش کالمرعی الوبیل الاترون الی الحق لا یعمل به والی الباطل لا یتناهی عنه لیرغب المؤمن فی لقاء ربه فانی لا اری الموت الا سعاده و الحیاه مع الظالمین الا برما. الناس عبید الدنیا و الدین لعق علی السنتهم یحوطونه ما درت معایشهم فاذا محصو بالبلاء قل الدیانون:(10)
اوضاع زمانه دگرگون شده، زشتی ها آشکار گردیده و خوبی ها و فضیلت ها از محیط ما رخت بربسته است. از فضایل جز اندکی باقی نمانده، مانند قطرات بازمانده در ته ظرف آب. نه به حق عمل می کنند و نه از باطل روی گردانند. در چنین شرایطی انسان مؤمن آرزوی لقای خداوند را می کند. من مرگ را جز
سعادت، و زندگی با ستمگران را جز پستی نمی بینم. مردم بردگان دنیا شده اند و دین لقلقه ای بر زبان آنان است. از دین تا جایی که دنیای آنان در رفاه باشد، حمایت می کنند؛ اما در هنگام امتحان، دینداران واقعی کم اند.
امام حسین در این عبارت که در منزل « ذوحسم» یا هنگام ورود به کربلا مطرح کرده اند، اوضاع زمانه و شرایط سیاسی و اجتماعی و فرهنگی را تصویر کرده است و به خوبی هویت دگرگون شده مردم را نشان داده است. در تمام طول نهضت امام حسین – که می توان به ترتیبی آغاز آن را از اجبار امام حسین به بیعت با یزید و انجام آن در عاشورا دانست- در کلماتی که از امام بر جای مانده، به روشنی شرایط حاکم و عدم مشروعیت حاکمیت یزید تحلیل شده است و قدر مشترک کلمات امام حسین در واقع بیان انگیزه ی نهضت عاشوراست؛ براین اساس می توان علل قیام امام حسین را شیوع و رواج بیش از حد منکرات در عهد خلافت امویان، احیای سنن و ارزش های جاهلی، مهجور ماندن اسلام و در یک کلام استحاله ی دین رسول الله به دست خاندان اموی عنوان کرد. علت العلل قیام امام در هم شکستن قدرت خلافت یزید به عنوان شخصی بود که درصدد ترویج ظلم و فساد و انحراف و سقوط امت اسلامی است. امام در پاسخ به مروان بن حکم چنین می گوید:
« انا لله و انا الیه راجعون و علی الاسلام السلام اذا بلیت الامه براع مثل یزید و لقد سمعت جدی رسول الله یقول الخلافه محرمه علی آل ابوسفیان فاذا رأیتم معاویه علی منبری فابقروا بطنه و قد رآه اهل المدینه علی المنبر فلم یبقروا فابتلاهم بیزید الفاسق»(11): ما از خداییم و به سوی او باز می گردیم. وقتی امت اسلامی به
رهبری مانند یزید مبتلا شود، از اسلام اثری بر جای نمی ماند. از جدم رسول خدا شنیدم که می گفت خلافت بر آل ابوسفیان حرام است؛ پس اگر دیدید معاویه در منبر من نشسته او را به قتل برسانید. مردم مدینه او را بر منبر دیدند، ولی او را نکشتند، خداوند آنها را به یزید مبتلا کرد.
بررسی کلام امام حسین طی این دوران مؤید آن است که منکرات در طول دوران حاکمیت بنی امیه رواج یافته و معروف منزوی شده و در یک کلام دین اسلام به ارزش های قبایلی و جاهلی و عربی استحاله شده بود. امام می خواست با برانداختن حکومت یزید و یا شهادت خود و خاندان خویش به وصیت خود- که بیانگر اهداف متعالی نهضت عاشورا و انگیزه امام حسین از قیام است- جامه ی عمل بپوشاند. امام حسین در این دوره بارها و به صراحت از یزید و خط مشی حکومت او صحبت می کند.(12)
$ ب) هدف نهضت عاشورا
هدف نهضت جدای از علل قیام امام حسین نیست. زمینه های وقوع نهضت عاشورا، روشنگر هدف امام از قیام است. وصیت نامه امام حسین به برادر خود محمد بن حنفیه، منشور نهضت عاشوراست:
بسم الله الرحمن الرحیم. هذا ما اوصی به الحسین بن علی بن ابیطالب الی اخیه محمد المعروف بابن الحنفیه. ان الحسین شهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له و ان محمداً عبده و رسوله جاء بالحق من عند الحق و ان الجنه و النار حق
و ان الساعه آتیهً لا ریب فیها و ان الله یبعث من فی القبور و انی لم اخرج اشراً و لا بطراً و لا مفسداً و لا ظالماً و انما خرجت لطلب الاصلاح فی امه جدی ارید ان آمر بالمعروف و انهی عن المنکر و اسیر بسیره جدی و ابن علی من رد علی هذا اصبر حتی یقضی الله بینی و بین القوم بالحق و هو خیرالحاکمین و هذه وصیتی یا اخی الیک و ما توفیقی الا بالله.(13)
امام حسین به روشنی و صراحت، اصلاح امت و امر به معروف و نهی از منکر و زنده نگه داشتن و پاسداری از سیرت رسول الله را هدف اصلی نهضت خود می داند.
همچنین در شرایطی که ستم و استبداد در شکل گسترده آن حاکم است و قدرت در دست انسان های ناصالح قرار می گیرد، امام به قول پیامبر استناد جسته و می گوید:
ایها الناس ان رسول الله قال من رای سلطاناً جائراً مستحلاً لحرام الله ناکثاً عهده مخالفاً لسنه رسول الله یعمل فی عبادالله بالاثم و العدوان فلم یغیر علیه بفعل و لاقول کان حقاً علی الله ان یدخله مدخله الاوان هولاء قد لزموا طاعه الشیطان و ترکوا طاعه الرحمان و اظهروا الفساد و عطلوا الحدود و استاثروا باالفییء و احلوا حرام الله و حرموا حلاله و انا احق ممن غیر…»(14).
ای مردم! پیامبر خدا فرمود: هرکس سلطان ستمگری را ببیند که حلال خداوند را حرام می شمرد، پیمان خدا را می شکند، با سنت رسول مخالفت می کند و در میان بندگان خدا به حرام و دشمنی عمل می کند، اگر در برابر چنین کسی با کار و با سخن، مخالفت و ایستادگی نکند، شایسته است که خداوند آن کس را همنشین سلطان ستمگر قرار دهد. آگاه باشید که این زمامداران به پیروی شیطان درآمده اند و پیروی خدای رحمان را رها
کرده اند، تباهی را رواج داده و حدود خداوند را به کناری نهاده اند، بیت المال را ویژه ی خود ساخته اند، حرام خداوند را حلال و حلال او را حرام می کنند و من سزاوارترم تا آن کسی که اینگونه رفتار کرده است… .
همان گونه که به روشنی از کلام امام نمایان است، انسانی که با قول یا فعل خود با یک نظام جائر مبارزه نکند، سرانجام او و سرانجام آن نظام، مشابه و مشترک خواهد بود. بدیهی است رهبری که می خواهد با مفاسد اجتماعی بجنگد، خود کمترین خدشه ای از فساد بر دامنش ننشسته است؛ یکسره برای خدا حرکت می کند و آرمان او آنچنان شیرین و خواستنی است که مرگ در راه آن مقبول و پذیرفتنی می گردد. امام حسین مهم ترین هدف خود را حفظ دین جدش- که بزرگ ترین « معروف» – و مبارزه با حکومت یزید- که نماد « منکر» است- ذکر کرده و بر سر این هدف آنقدر استوار است که جان خود را بر سر امر به معروف و نهی از منکر می دهد. شاعری به نام « ابوالحب» از زبان امام حسین درباره ی نسبت میان حیات امام و دین اسلام می گوید:« ان کان دین محمد لایستقم الا بقتلی یا سیوف خذینی»: اگر دین محمد جز با کشته شدن من بر پای نمی ماند، ای شمشیرها مرا در برگیرید.
$ ج) ماهیت نهضت عاشورا
ماهیت نهضت عاشورا « احیای اسلام» و یا به تعبیر امام حسین اصلاح دین و امت رسول الله است. در فاصله پنجاه سالی که از رحلت پیامبر می گذشت، اسلام دگرگون شده بود؛ چنان که علی نیز در نهج البلاغه از اسلام به پوستین وارونه تعبیر کرده است:« لیس الاسلام لیس
الفرو مقلوباً»: اسلام را همچون پوستین وارونه می پوشند.(15)
این وارونگی در حلال شمردن محرمات و محرم و ممنوع دانستن حلال ها چهره می نمود. روزگاری شده بود که بردن نام علی جرم بود و اگر هم کسی در مسجدی و یا منبری از علی نام می برد، برای هتک و سب بود. دگرگونی نهادینه شده بود. یزید به عنوان خلیفه مسلمین و جانشین پیامبر عامل به منکرات بود و مردم چنین خلیفه ای را با چنین خلق و خوی و آدابی تحمل می کردند، بلکه می پذیرفتند. سنت پیامبر فراموش شده بود و عدالت هم مطرود گشته بود.
ماهیت نهضت « احیای دین» بود و خط مشی امام حسین برای تحقق احیای دین و اصلاح امت و عدالت طلبی « شهادت» بود. مراد از شهادت به عنوان راهنمای نهضت عاشورا این نیست که امام حسین در صدد استقرار حاکمیت دینی نبوده است؛ چنان که امام خمینی نیز گفته اند:« آمده بود حکومت هم می خواست بگیرد؛ اصلاً برای این معنا آمده بود و این یک فخری است».(16)
امام حسین می دانست که میان طرفداران واقعی او که تا پای جان در دفاع از اسلام می ایستند و سپاه و لشکر یزید، تناسب و تعادلی نیست؛ از این رو مدام بر شهادت اصرار و تأکید می کرد تا « گریزد آن که بیرونی بود»؛ علاوه بر آن واقعیت این بود که جامعه اسلامی آنچنان تحریف شده و دگرگونه بود که امام به فرض پیروزی و غلبه بر یزید به قدری گرفتار مسائل داخلی می شد که هدف اصلی نهضت که احیای دین بود، به انجام
نمی رسید؛ چنان که دوران پنج ساله حکومت امام علی نیز یکسره صرف جنگ های داخلی شد. زدودن تاریکی های تحریف اسلام و رواج ستم تنها در پرتو و پناه چراغ همیشه فروزان عاشورا پیراسته شد؛ به همین جهت امام حسین در مسیر خود از مدینه تا کربلا، به یکی از مسائلی که همواره توجه دارد، مسئله مرگ و اندیشه بدان است:« خط الموت علی ولد آدم مخط القلاده علی جید الفتاه و ما اولهنی الی اسلافی اشتیاق یعقوب الی یوسف…»(17): مرگ برای فرزندان آدم، مثل گردنبندی بر گردن دختری جوان، زیباست و من برای دیدار نیاکانم آنچنان مشتاقم که یعقوب برای دیدار یوسف اشتیاق داشت.
این تنها احساس و اندیشه خاص امام حسین نبود؛ یاران و همراهان او نیز مرگ را شیرین تر از عسل می دانستند. امام حسین به زینب کبری درباره همراهان خود می گوید:
« به خدا سوگند آنان را آزموده ام. در میان آنان همه انس و علاقه ای که به مرگ دارند، همانند علاقه ی کودک به شیر مادر است؛ همگی پر صلابت و مستحکم اند.»(18)
ریشه های حماسه عاشورا در جان و خون و اراده یارانی این چنین پرورده است؛ چنان چه امام حسین در نهضت خود پیروز می شد، حداکثر این احتمال وجود داشت که صورت جامعه و امت اسلامی تغییر کند؛ اما تغییر جان ها و تحول در عمق جان انسان ها تنها از نهضت خونین عاشورا ساخته بود. اگر « حکومت»، امام حسین برگ و بار و شاخسار شجره مقدس
اسلام را احیا می کرد، شهادت او ریشه ها را زنده می کرد.
پیراستن چهره جامعه و افشا کردن حکومت یزید و ماهیت سلطنت بنی امیه نیازمند فداکاری بود.
پینوشتها:
1.علامه مجلسی؛ بحارالانوار؛ ج 43، بیروت: داراحیا التراث العربی، 1983، صص 261 و 316 و همان، ج 45، ص 314. این روایت به شکل « حسین منی و انا منه» نیز نقل شده است. برای اطلاع بیشتر به: بحارالانوار؛ ج 37، ص 74 و ج 43، صص 271 و 296 رجوع کنید.
2. امام خمینی بر احیای اسلام توسط امام حسین و نهضت عاشورا تأکید مداوم داشته اند.« انا من حسین» که روایت شده است پیغمبر فرموده:« معنای این روایت این است که حسین مال من است و من هم از او زنده می شوم». این همه برکات از شهادت ایشان است( رک به: امام خمینی؛ صحیفه نور؛ ج 13، تهران: سازمان مدارک فرهنگی انقلاب اسلامی، ص 158.)
3. صحیفه نور؛ ج 19، ص 269-270.
4.انفال: 53.
5.Leili Echghi:untemps entre les temps(paris:cerf 1992(.
6. صحیفه نور؛ ج 18، ص 12.
7.علامه سیدمرتضی عسکری؛ معالم المدرستین؛ ج 13، بیروت: مؤسسه النعمان، 1410ق، ص 16.
8. ابن کثیر در تاریخ خود( البدایه و النهایه) آورده که معاویه به یزید گفته بود: در عشرت طلبی پرده دری نکند و این شعر را به عنوان نصیحت برای او خوانده بود که:
کم فاسق تحبه ناسکا
قد باشر اللیل بامر عجیب
غطی علیه اللیل اـستاره
فبات فی امن و عیش خصیب
و لذه الاحمق مکشوفه
یسعی بها کل عدو مریب
(رک به: معالم المدرستین،ج 3، ص 17).
9.همان؛ ص 20-21.
10. بحارالانوار؛ ج 44، ص 381 و ج 78، ص 116.
11. محمدرضا نجمی؛ سخنان حسین بن علی از مدینه تا شهادت؛ تهران: دفتر انتشارات اسلامی، [ بی تا]، ص 19.
12.امام حسین در موارد و مواضع متعددی نسبت به یزید و معاویه سخن گفته اند؛ برای مثال خطبه امام حسین در « منی» که به تفصیل درباره معاویه به عنوان « طاغیه» و نیز اهل بیت صحبت کرده است، از آن جمله است( رک به: علامه امینی؛ الغدیر؛ ج 1، بیروت: دارالکتاب العربی، 1967، ص 198.)
13. بحارالانوار؛ ج 44، ص 329.
14. ابی مخنف؛ وقعه الطف؛ قم: مؤسسه النشر الاسلامی؛ 1367 ش، ص 172.
15.نهج البلاغه؛ خطبه 108.
16. صحیفه نور؛ ج 20، ص 190.
17.علی بن موسی بن جعفر بن طاووس؛ اللهوف فی قتلی الطفوف؛ نجف: مطبعه الحیدریه، 1369 ق، ص 26.
18. المقرم؛ مقتل الحسین؛ بیروت: دارالکتاب الاسلامی، 1399ق، ص 219.
منبع:نشریه کنگره امام حسین (ع) و مقاومت، جلد2.