منابع اخیر تاریخ عاشورا (نفس المهموم و فیض الدموع)

منابع اخیر تاریخ عاشورا (نفس المهموم و فیض الدموع)

مقاله ای از :حجت الله جودکی به همراه نقد مقاله
ناقد :سید ناصر موسوی

چکیده:آقای جودکی در دهه اول محرم،سلسله مقالاتی را در رابطه با تبارشناسی تاریخ عاشورا با هدف معرفی کتاب‏های تاریخی و مقاتل حضرت سیدالشهداء نوشتند،این نوشته بخش آخر آن است که به مناسبت اربعین حسینی نوشته شده است. دراین قسمت دو کتاب ارزشمند نفس المهموم و فیض الدموع معرفی و درحد اشاراتی به آن شده است. نویسنده پس از معرفی این دو کتاب،به جامعیت و اعتبار نفس المهموم و مهارت و دقت شیخ عباس قمی رحمه‏الله در این کتاب و همچنین به نشر زیبا و بلاغت و وثاقت کتاب فیض الدموع و دقت نویسنده آن در ضبط وقایع اشاره کرده و اشاراتی انتقادی به هر دو کتاب آورده است.
***

نفس المهموم

کتاب نفس المهموم،تألیف شیخ عباس قمی رحمه‏الله، یک بار توسط مرحوم شعرانی رحمه‏الله و بار دیگر توسط مرحوم کمره‏ای رحمه‏الله ترجمه شده. می‏توان گفت نفس المهموم آخرین و جامع‏ترین مقتلی است که نگاشته شده است.شیخ عباس برای نگارش این کتاب تقریباً تمامی مقاتل و کتب تاریخی گذشته را دیده است و درجزئی‏ترین حوادث مربوط به کربلا،آرای پیشینیان قبل از خود را با ذکر مآخذ آن می‏آورد و گاهی آنها را هم نقد می‏کند و هرجا که بر اساس نگرش اخباری خود اشکالی می‏بیند،با صراحت به تبیین و رد آن می‏پردازد. خود وی در آغاز کتاب می‏گوید:این را از کتب معتبره فراهم کردم که بر آنها اعتماد باید کرد(1)و بدان‏ها استناد باید جست.
در واقع اصل مقتل الحسین ازباب دوم کتاب نفس المهموم آغاز می‏شود که دربرگیرنده وقایع بعد از مرگ معاویه و سرپیچی امام ازبیعت با یزید و خروج از مدینه است.نکته‏ای که نفس المهموم را در میان کتب مقتل ممتاز کرده، یکی تبحر و مهارت و اشراف مؤلف برکتب پیشینیان و اخبار و حدیث است، دیگری روحیه ی نقادانه او (در چارچوب مسلک اخباری) که هرآنچه را مخالف واقع و عقل تشخیص می‏دهد به صراحت نقد یا رد می‏کند.اگرچه باید یادآورشد هرچه را که مؤلف رشته، نخستین مترجم کتاب پنبه کرده است و حتی در برخی موارد،مطالب کتاب مؤلف را هم تحریف کرده است. ویژگی مهم نفس المهموم این است که خواننده با بررسی و مطالعه دقیق این کتاب می‏تواند حداقل با مهم‏ترین مقاتلی که از قرن دوم هجری تا پایان قاجاریه نگارش یافته‏اند،آشنا شود و نمونه آرای هرکدام ازاین مقاتل را در یک موضوع مشخص ببیند.
شیخ عباس هرگاه لازم دیده با صراحت به نقد نظرات علمای گذشته پرداخته است. وی درآغاز کتاب در بخش معرفی منابع، مقتل الحسین مجعول منسوب به ابومِخْنَف را بررسی و رد کرده. دقت وی در نقد منابع به حدی است که گاهی در جزئیات یک حادثه اظهار نظر می‏کند. مثلاً در جایی می‏نویسد: «سوار شدن مسلم بن عقیل را بر اسب قبل از شهادتش در کوفه، فقط سید بن طاووس و ابن نماحلی ذکر کرده‏اند و من سیمی بر آن نیافتم». در داستان دو طفل مسلم، شیخ عباس قمی پس از نقل خبر با صراحت می‏نویسد: «من این داستان را فقط به اعتماد شیخ صدوق نقل کردم و الا چنین قصه‏ای با این کیفیت و تفصیل از نظر من بعید است.»
موضع شیخ عباس در مورد کتاب روضه الشهدا نیز مشخص است. وی در این خصوص به استادش محدث نوری اقتدا می‏کند و واعظ کاشفی نویسنده روضه الشهدا را متهم می‏کند که داستان‏هایی مثل عروسی حضرت قاسم، زعفر جنی و منصور ملک، ذوالجناح و برخی مطالب دیگر را از پیش خود ساخته و پرداخته است.
نکته‏ای که در ترجمه نفس المهموم به قلم مرحوم شعرانی قابل توجه و موجب تأسف است اینکه مترجم در بسیاری جاها دیدگاه‏های شیخ عباس را تخطئه می‏کند و حداقل در یک مورد سخن شیخ عباس را ترجمه نکرده و به جایش مطلب دیگری را از بحارالانوار ترجمه کرده تا بتواند آنچه را در سر داشته است به اثبات رساند!
مترجم در موارد زیر تضاد خود را با مؤلف و دیدگاه‏های وی نمایان کرده است: مجعول بودن کتاب منسوب به ابومخنف، داستان طرماح، داستان دو طفل مسلم،نقد رجال نجاشی، روضه الشهدا ملاحسین کاشفی، ابن شهرآشوب، داستان مسلم گچکار.
تنها موردی که شیخ عباس آن را بیان کرده و از کنار آن گذشته است و مترجم تلاش کرده آن را نقد کند، ولی توفیق نیافته داستان زیر است که شیخ عباس آن را از قول ابی الفرج اصفهانی در کتاب مقاتل الطالبین می‏نویسد: عباس بن علی علیه‏السلام و سه برادر تنی‏اش یعنی فرزندان ام البنین همسر علی علیه‏السلام در کربلا حضور داشتند. در روز عاشورا عباس بن‏علی علیه‏السلام به برادرانش گفت: شما فرزندی ندارید، لذا اول به میدان بروید. عباس بن‏علی علیه‏السلام دارای دو فرزند بود. عباس نیز پس از آنها به میدان رفت.
جالب این است که راوی خبر، امام محمد باقر علیه‏السلام است. نکته‏ای که بسیاری و از جمله مرحوم شیخ عباس بدان توجه نکرده‏اند، این است که امام باقر می‏فرماید: «و زعمو ان العباس بن علی قال لاخوته من ام…» یعنی مردم پنداشتند که عباس بن علی علیه‏السلام به برادرانش چنین گفت و این پندار مردمی بوده که از دور شاهد جانبازی عباس و برادرانش بوده‏اند.
درمجموع باید گفت شیخ عباس قمی صاحب نفس المهموم در کتاب یاد شده هر کجا تاریخ را با کلام درآمیخته، از واقعیت فاصله گرفته و بدیهی‏ترین امور را هم نادیده انگاشته است. به عنوان مثال در همه تواریخ موجود است که بعد از رفتن سپاه عمر بن سعد از کربلا و نیز انتقال اسرا به کوفه، گروهی از افراد قبیله بنی اسد که ساکن روستای غاضریه بودند، اجساد شهدا را دفن کردند. در تذکره سبط بن جوزی آمده است که زهیر بن القین با حسین کشته شد و زنش به غلام وی گفت: برو مولای خود را کف کن.او رفت و حسین را برهنه دید. گفت: چگونه مولای خود را کفن کنم و حسین را برهنه گذارم. به خدا قسم که نکنم. پس حسین را در کفن پوشید و زهیر را کفنی دیگر کرد. شیخ عباس در نقد این روایت می‏نویسد: بدان که در محل خود ثابت شده است که ولایت بر معصوم ندارد، مگر معصوم و امام را باید غسل دهد و اگر امام در مشرق باشد و وصی او در مغرب، خداوند میان آنها را جمع کند. جالب اینکه دو صفحه قبل از روایت یاد شده، شیخ عباس از قول حضرت زینب و در پاسخ به شکوای امام زین العابدین از عدم غسل و کفن و به خاکسپاری شهدای کربلا می‏نویسد: اینها تو را به جزع نیاورد… زیرا جماعتی از این امت این استخوان‏های پراکنده را فراهم می‏کنند و با این پیکرهای خون‏آلود به خاک می‏سپارند و…

فیض الدموع

یکی از مقاتلی که به زبان فارسی شیوا در دوران قاجاریه نگاشته شده، کتاب ارزنده فیض الدموع است که محمد ابراهیم نواب تهرانی ملقب به بدایع نگار متوقی به سال 1299 هجری قمری تألیف کرده و نخستین بار با خط زیبای مرحوم کلهر خوشنویسی و چاپ شده است.
از انگیزه‏های مؤلف در تدوین کتاب، عدم دسترسی عموم مردم دوران خودش به کتاب موثق و صحیح به فارسی شیوا و بلیغ است. ازاین‏رو وی تلاش کرد، مقتلی بنگارد که هم خالی از نقایص باشد و هم دربرگیرنده نثری فصیح و صناعات سخن و علم معانی باشد تاطبع لطیف و خاطر بلیغ بدین گونه سخن، رغبت زیادت افتد و بر مطالعات آن ،نشاط خاطر بیشتر شود.
فیض الدموع نیز چونان سایر مقاتل دربرگیرنده مقتل مسلم و دیگر شهدای کربلا و نیز غارت خیام امام و اسارت خاندان او در کوفه و شام و خطبه‏های حضرت زینب و امام سجاد در مجلس یزید است. این کتاب اخیراً توسط اکبر ایرانی قمی تصحیح و تحقیق شده و همراه با مقدمه‏ای به چاپ رسیده است.
سیف اللّه‏ نواب در مقدمه چاپ دوم می‏نویسد: «به طوری که مشاهده می‏شود، مورخان اسلامی و متتبعین غربی، وقایع عاشورا را هر یک با سبکی مخصوص تقریر و انتشار داده‏اند و یادداشت‏های مورخان خارجی هم که بعضی تفصیل داده‏اند، مراتبی را متذکر می‏شوند که در نظر مطالعه کننده تاریخ، قابل بحث و تحقیق است، لکن مرحوم محمد ابراهیم نواب در فحص و تحقیق اخبار مراقبت نموده است که در کلیات واقعیه صرف وقت شده و جریانات از روی صحت تقسیم بندی شده باشد…» مؤلف از منابع معتبر درحد امکان بهره برده و دقت کافی در ضبط روایات و نقل صحیح آنها کرده است.
بیشترین منابع وی اللهوف یا الملهوف اثر سیدبن طاووس است که بارها چاپ شده است. آقا بزرگ در الذریعه، استاد احمد منزوی در فهرست نسخه‏های فارسی و استاد دانش پژوه و دیگران، به اشتباه فیض الدموع را ترجمه اللهوف دانسته‏اند، درحالی‏که با اندک مقایسه، می‏توان به خلاف آن پی برد. اللهوف یکی از منابع این کتاب است که در جاهای مختلف از آن نام برده شده است.
به رغم همه کوششی که مؤلف به‏کار برده، این کتاب دارای برخی نقاط ضعف است و البته این اشکالات ناشی از اعتمادی است که مؤلف به بزرگان قبل از خود کرده است. به عنوان مثال برخی منابع کهن و حتی بزرگانی چون شیخ مفید پیرامون ملاقات محرمانه‏ای که بین امام حسین علیه‏السلام و عمر بن سعد در شب عاشورا صورت گرفت، آورده‏اند که امام به عمر بن سعد پیشنهاد کرد دشمن به او اجازه دهد به جای خویش بازگردد یا به یکی از ثغور اسلامی رود و حق او چون حقوق دیگر مسلمانان گزارده آید. مرحوم بدایع نگار نیز به اعتبار بزرگان قبل از خویش این خبر کذب را در کتاب خود جای داده است. در جای دیگری وی به استناد از مقتل‏الحسین ابومخنف موجود در دست مردم که تحقیقاً مجعول است، خبر کذبی را نقل می‏کند. اشکال دیگر این مقتل که البته به بزرگانی چون ابن شهرآشوب و دیگران برمی‏گردد، این است که اگر با حوصله ارقام کشتگان دشمن که در این کتاب آمده است جمع‏آوری شود، جعل و کذب آن روشن می‏شود.
به قول یکی از نویسندگان معاصر، در دوران صفویه و قاجاریه تعجب از شکست اصحاب امام حسین علیه‏السلام سبب شد آمار کشته‏های دشمن در مقابل این دوره رو به ازدیاد گذارد. در این‏باره، نگاهی به کتاب اسرار الشهاده ملاآقا دربندی ارقام نجومی را که با هیچ ملاک تاریخی قابل اثبات نیست، نشان می‏دهد.(2)این قبیل آثار به قدری دور از واقع بود که میرزا حسین نوری که خود عالمی اخباری بود و بخش اعظم روایات ضعاف را در مستدرک فراهم آورد،برآن شد با نوشتن کتاب لؤلؤ و مرجان به جنگ مقتل نویسان و مقتل خوانان برود.

نقد مقاله :

نوشته کوتاه آقای جودکی از جهات بسیاری قابل اشاره و نقد است که ابتدا به بخش «نفس المهموم» و سپس «فیض الدموع» می‏پردازیم:

نفس المهموم

1. آقای جودکی معتقد است به یک اعتبار «نفس المهموم آخرین و جامع‏ترین مقتلی است که نگاشته شده است.» اولاً اگر آن اعتبار را می‏فرمودند خیلی خوب بود و ثانیاً اگر منظور جامعیت آن و اشتمال آن بر منابع پیشین است باید گفت این اثر در زمان خود، چنین ویژگی داشته،ولی در همین دوره پس از انقلاب مقاتل بسیاری نوشته شده که برخی از آنها جامعیت لازم را هم دارند. از نمونه‏های آخرآن می‏توان قصه کربلا اثر علی نظری منفرد را نام برد که همه کتاب‏های قبلی حتی نفس المهموم را دیده است.
2. آقای جودکی که از نگرش اخباری شیخ عباس قمی سخن گفته و از تأثیراین نگرش در نقدها و اشکالات آن محدث بزرگوار خبر می‏دهد. در حالی که اولاً رویکرد اخباری‏گری در دوره ی مرحوم محدث قمی ضعیف شده و آنها به اصولیان نزدیک بودند و ثانیاً بیشتر اشکالات و نقدهای مرحوم محدث قمی به نقد تاریخی و دخالت دادن تحلیل‏های عقلی در نقد گزارش‏های تاریخی مربوط است. اگرچه روح پای‏بندی و التزام به اخبار و روایات معصومین که ناشی از تقوا و ورع اوست بر محتوای کتاب سایه گسترده، ولی «تبحر و مهارت و اشراف مؤلف بر کتب پیشینیان و اخبار و حدیث» باعث شده تا ایشان گزارش‏های تاریخی را با روحیه ی نقادانه تحلیل کرده و صحت و سقم آن را بررسی کند. گفتنی است آنچه در این کتاب نقد و تحلیل شده عموماً اخبار و گزارش‏های تاریخی است نه اخبار و احادیث معصومان. بنابراین روحیه اخباری‏گری وی، زمینه ی زیادی بروز و ظهور ندارد.
3. از سخنان ناصواب و غیر دقیق آقای جودکی در این مقاله مختصر این است که گفته «هرچه را مؤلف [محدث قمی] رشته، نخستین مترجم کتاب پنبه کرده است و حتی در برخی موارد مطالب کتاب مؤلف را هم تحریف کرده است». و سپس در پاورقی «مراد از مترجم نخست را مرحوم استاد ابوالحسن شعرانی» دانسته است. ای کاش یک نمونه از پنبه کردن‏ها یا تحریفات مترجم را ذکر می‏کرد یا در پاورقی ارجاع می‏داد. وی با ادبیاتی نامناسب پس از چند پاراگراف برای مرحوم علامه شعرانی تأسف خورده!!! و چنین می‏گوید: «حداقل در یک مورد سخن شیخ عباس را ترجمه نکرده و به جایش مطلب دیگری را از بحارالانوار ترجمه کرده تا بتواند آنچه را در سر داشته است به اثبات رساند». سپس هشت مورد از موارد تضاد مؤلف و مترجم را بعنوان نمونه ذکر می‏کند. قابل توجه و اشاره جدی است که:
اولاً: تضاد نظرات مترجم و مؤلف ربطی به تحریف یا زمینه‏سازی برای اثبات «آنچه در سر دارد» ندارد و بسیار معمول است که مترجم گاهی نقد یا اشکالی به نظرش می‏رسد و آن را مطرح می‏کند.
ثانیا: این همه نقد و اشکال بر علامه شعرانی ادعا شده، ولی حتی یک مورد هم نام برده نشده و لااقل یک ارجاع هم در پاورقی آن نیست. تنها در مورد آخر «ترجمه مطلبی از بحار به جای ترجمه متن مرحوم محدث قمی» یک ارجاع داده، آن هم به مقاله خودش در یک مجموعه مقاله، که موفق به یافتن آن نشد. وی لااقل مطلب مورد نظر را نگفته تا در کتاب آن را بیابیم.
ثالثاً: اگردرآن «حداقل یک مورد» که ایشان می‏گوید بر فرض اینکه مترجم مطلبی را ترجمه نکرده و مطلب دیگری از بحارالانوار را ترجمه کرده باشد؛ آیا این به معنی تخطئه مؤلف یا اثبات «آنچه در سر دارد» است؟ پرسیدنی است که به نظر ایشان مترجم چه «در سر دارد»؟ اگر مترجم نظر مؤلف را قبول نداشته باشد مثل بسیاری موارد دیگر صریحاً آن را ذکر کرده و با استدلال از نظر خود دفاع می‏کند. به اعتراف خود ایشان، مترجم چیزی را کم و زیاد یا تحریف نکرده است، عدم ترجمه هم دلیل بر مدعای ایشان نیست. منصفانه و محققانه این بود که احتمال می‏داد شاید نیاز به ترجمه نداشته، شاید عبارت بحارالانوار همان عبارت کاملی است که شیخ عباس بخشی از آن را آورده و مترجم در صدد تأیید و تکمیل مطلب بوده، شاید مترجم مناسب دیده که پس از بیان مطلبی از بحار آن را ترجمه کند و ایشان به ادامه مطلب توجه نکرده و شاید… گو اینکه اگر آن عبارت موجود بود، مطلب روشن‏تر می‏بود.
نکته جالب و قابل توجه این‏که مرحوم دوانی رحمه‏الله که مرحوم علامه شعرانی را دیده و از محضرش استفاده کرده درباره ترجمه نفس المهموم چنین می‏نویسد: «مرحوم شعرانی در سال 1369 قمری پس از تصحیح نفس المهموم و آماده ساختن آن برای چاپ اقدام به ترجمه آن نمود و در سال بعد هم چاپ و منتشرشد. گذشته از ترجمه کتاب، در موارد بسیاری هم توضیحات و اضافاتی به نثر و نظم دارد. ولی در چاپ درست از هم تفکیک نشده و اصولاً این ترجمه نیاز به بازنگری و ویراستاری دارد تا ارزش آن چنانکه باید معلوم گردد».(3)
با این توضیح روشن گردید که مرحوم علامه شعرانی ابتدا آن را تصحیح کرده و سپس در موقع چاپ ترجمه هم کرده است. از این استفاده نمی‏شود که ترجمه‏اش از دقت کافی برخوردار نیست، بلکه به معنی این است که در صدد تصحیح مطالب و مسائل محتوایی کتاب بوده است. امّا متأسفانه نحوه چاپ و ویراستای آن مناسب نبوده است. بنابراین می‏توان گفت که این نحوه چاپ و مخلوط شدن نظر مؤلف و مترجم، موجب خرده‏گیری برخی شده که به این متون آشنایی ندارند.
4. آقای جودکی ضمن بحث از منابع کتاب نفس المهموم در یک پاورقی کوتاه چنین می‏نویسد «البته همه این منابع معتبر نیستند، چون خود شیخ عباس هم بسیاری از آنها را نقد و رد می‏کند».
این اتهام بزرگی به آن محدث بزرگواراست. اصلاً یکی از علل نوشتن این کتاب این بود که کتب رایج آن روزگار استنادات معتبری نداشتند. دغدغه این محدث بزرگوار در عباراتش پیداست. شیخ عباس «در سال 1338 قمری یعنی سه سال پس از تألیف کتاب شرح مختصری به فارسی نگاشته که در آغاز اولین طبع حروفی کتاب چاپ شده است و آن این است: بسم اللّه‏ الرحمن الرحیم همانا معلوم باشد که این احقر مطالب این مقتل شریف را به کد اکید و تعب شدید از کتب معتبره و تواریخ معتمد، جمع آوری کرده و در مسلک انتظام کشیدم و در نهایت اتقان و احکام نگاشتم چنانچه بر اهلش پوشیده نیست».(4)
بنابراین مؤلف هیچ یک از منابع خود را رد نکرده است. گرچه هر منبع، هر چند معتبر ممکن است در چند مورد قابل نقد باشد (لااقل برای برخی). اما توجه کنیم نقد کتاب موجب نمی‏شود از اعتبار ساقط شود و الا چیزی جز قرآن بر ایمان نمی‏ماند.
به نظر می‏رسد آنچه موجب اشتباه و سوء برداشت آقای جودکی شده، جریان مقتل ابومخنف است.(5) همان مقتلی که ایشان در چند جای مقاله بر جعلی بودن آن اصرار دارد و آن را «تحقیقاً مجعول» می‏داند. قصه این مقتل چنین است که لوط بن یحیی ازدی معروف به ابومخنف اولین مقتل امام حسین علیه‏السلام را نگاشته است. اصل این کتاب از بین رفته و آنچه ما از آن مقتل می‏دانیم نقل‏هایی است که طبری در ذکر وقایع سال 60 و 61 قمری از آن نقل کرده است. بنابراین بخشی از این کتاب با واسطه طبری در دسترس است. اما از طرفی در زمان علامه مجلسی رحمه‏الله یک کتاب به نام مقتل الحسین ابومخنف بوده که مرحوم مجلسی رحمه‏الله آن را در آخر جلد دهم بحارالانوار ضمیمه کرده است. نکته این جاست که مرحوم محدث قمی به خاطر همان «تبحرو مهارت و اشراف بر کتب پیشینیان» که آقای جودکی بر آن اعتراف کرده، با بررسی آنچه در ضمیمه جلد دهم بحارالانوار است در می‏یابد که این کتاب، آن کتاب معروف ابومخنف نیست و بنابراین اعتبار ندارد. پس آن را کنار می‏گذارد و آنچه را می‏خواهد از ابومخنف نقل کند از کتاب طبری اخذ می‏کند.(6) محدث بزرگوار در ضمن نام بردن از منابع خود نوشته «.. و از مقتل ابومخنف به توسط طبری… تعبیر می‏کنم».(7) سپس متذکر می‏شود که در کتاب از نام «ابومخنف» استفاده نمی‏کند و به جای آن «ازدی» بکار می‏برد «تا مردم گمان نبرند ازاین مقتل معروف به ابومخنف که با عاشر بحار به طبع رسیده است آن را نقل کرده‏ام،چون نزد من ثابت و محقق گردیده است که این مقتل از آن ابومخنف معروف یا مورخ معتبر دیگری نیست و چیزی که در آن مقتل یافت شود و دیگری نقل نکرده باشد اعتماد را نشاید… و اکثر بل اجل منقولات تاریخ طبری در مقتل از ابومخنف گرفته شده است».(8) بنابراین روشن شد که مقتل ابومخنف دوتاست: یکی ضمیمه جلد دهم بحارالانوار که متعبر نیست و منبع محدث قمی قرار نگرفته و دیگری در لابه لای تاریخ طبری که معتبر است و منبع محدث قمی نیز هست. حال به جمله آقای جودکی توجه کنیم که گفت خود شیخ عباس بسیاری از منابع را نقد و رد کرده است. در نتیجه محدث قمی آنچه را رد کرده، منبع قرار نداده و آنچه را منبع خویش قرار داده، رد نکرده بلکه آن را معتبر می‏داند.
5 . آقای جودکی می‏گوید «تنها موردی که شیخ عباس آن را نقل کرده و از کنار آن گذشته است و مترجم تلاش کرده آن را نقد کند ولی توفیق نیافته» داستان درخواست حضرت عباس از برادران خود است که زودتر از وی به میدان رفته و به شهادت برسند. پرسیدنی است که منظور ایشان از جمله «از کنار آن گذشته است» چیست؟ به هر حال محدث قمی پس از ذکر نسب ام البنین و اینکه دارای چهار پسر از امیرالمؤمنین علی علیه‏السلام بود و همه آنها در کربلا شهید شدند چنین می‏نویسد: «ابوالفرج گفت: عباس بن علی بن ابی‏طالب کنیت او ابوالفضل بود و مادرش ام البنین و پس از برادران ابوینی خویش شهید شد»(9) تا اینجا مشکلی نیست. سپس تحلیل خود را ذکر می‏کند «چون عباس فرزند داشت و آنها نداشتند آنها را پیش فرستاد تا کشته شدند و ارث آنان بدو رسید. آنگاه خود کشته شد؛ پس وارث همه عبیداللّه‏ بن عباس گشت. و عمر بن علی با او در ارث برادران خصومت کرد و به چیزی صلح کردند».(10) سپس مترجم در پاورقی در رد این تحلیل ابوالفرج می‏گوید «ابوالفرج و هر کس دیگر که گفت عباس برای ارث بردن فرزندان خود از برادرانش، آنها را پیش فرستاد، از گمان خود گفت و از راز دل او آگاه نبود»(11)
هر کس به این بخش کتاب مراجعه کند و با شیوه محدث قمی مأنوس باشد،می‏فهمد که شیخ در مقام تأیید یا توقف نیست، بلکه آن را به عنوان قول ضعیفی نقل می‏کند که ارزش رد کردن ندارد. اما مرحوم علامه شعرانی پس از توضیح خود درباره ارث مطرح شده، صریحاً این تحلیل را «از گمان» ابوالفرج می‏داند؟ آیا جواب کسی که بی‏دلیل و غیر مستند مطلبی را طرح می‏کند چیست؟
6. آقای جودکی درباره روش شیخ عباس قمی نیز انتقاد کرده که آن بزرگوار «هرکجا تاریخ را با کلام درآمیخته از واقعیت فاصله گرفته و بدیهی‏ترین امور را هم نادیده گرفته است».
البته رابطه علم تاریخی و علم کلام بحث مفصّلی است، اما از خود ایشان می‏پرسیم اگر یک گزارش تاریخی داشتیم که قبول آن مستلزم نسبت دروغ یا جهل یا غفلت یا فریب به امام معصوم بود، چه می‏کنید؟ اگر یک خبر تاریخی با عقاید مسلّم اسلامی یا شیعی درتضاد بود، چه می‏کنید؟
نکته دیگر اینکه ایشان در مثالی که برای ادعایش آورده می‏نویسد «به طورمثال در همه تواریخ موجود است که بعد از رفتن سپاه عمر سعد از کربلا و نیز انتقال اسرا به کوفه، گروهی از افراد قبیله بنی اسد که ساکن روستای غاضریه بودند، اجساد شهدا را دفن کردند». مخاطب منتظر است که ردّیه‏ای از محدث قمی بر این خبر متواتر آورده شود تا ادعای نویسنده مقاله ثابت شود و شاهدی برای آمیختن کلام و تاریخ باشد. ولی ایشان از این مطلب رد شده و مطلب دیگری را از سبط بن جوزی در مورد کفن شدن امام حسین علیه‏السلام توسط غلام زهیر نقل می‏کند و بعد نقد کلامی محدث قمی را در برابر این نقل تاریخی متذکر می‏شود.
اولاً: کفن شدن امام توسط غلام زهیر از «بدیهی‏ترین امور» نیست.
ثانیاً: آنچه بدیهی است یعنی دفن شهدا توسط بنی اسد، نه تنها توسط محدث قمی رد نشده، بلکه بارها تکرار شده است.
ثالثاً: خبر کفن شدن امام توسط غلام زهیر با بسیاری از اخبار تاریخی در متلاشی شدن جنازه امام و سختی کفن کردن آن توسط بنی اسد و البته همین روایت‏هایی که فراوان از دفن اجساد توسط بنی اسد حکایت دارند. ولی چون شیخ در مقام رد آن نیست و فقط به‏عنوان یک قول ذکر می‏کند، هیچ دلیلی در رد آن نمی‏آورد.
رابعاً: متأسفانه نحوه چاپ ترجمه آقای شعرانی طوری است که گاهی تشخیص کلام مؤلف و مترجم سخت است. و مخاطب نامأنوس در اشتباه می‏افتد.(12) در اینجا شیخ عباس به مناسبت خبر ابن جوزی در صدد بیان یک مسئله اعتقادی است و نه در صدد رد و قبول خبر ابن جوزی. مطالب محدث قمی در این رابطه زیاد است، ولی مترجم ابتدا دو خط آن را آورده، سپس توضیح خود را بیان کرده و بعد از آن بقیه کلام محدث قمی را می‏آورد. توجه کنیم که رد قول ابن جوزی نیازی به این تفصیل نداشت و محدث بزرگوار در مقام بیان یک اصل کلی است.
7. نکته دیگری که نویسنده ی مقاله درباره آن سخن گفته این است که وی پس از بیان اینکه مرحوم محدث قمی «همانند بسیاری دیگر از مقتل نویسان از کنار خطاها به سادگی نمی‏گذرد»، مثال‏هایی زده، ازجمله اینکه «در داستان دو طفل مسلم، شیخ عباس قمی پس از نقل خبر با صراحت می‏نویسد من این داستان را فقط به اعتماد شیخ صدوق نقل کردم و الا چنین قصه‏ای با این کیفیت و تفصیل از نظر من بعید است».
اگر منظور آقای جودکی این است که شیخ عباس اصل قصه را قبول دارد، ولی از خطاهای آن در کیفیت و تفصیل ماجرا نگذشته است،سخنی درست است، کما اینکه مرحوم علامه شعرانی نیز به تفصیل این مطلب را توضیح داده‏اند.(13) ولی اگر منظور ایشان این است که شیخ عباس در صدد رد اصل قضیه طفلان مسلم نیز هست، این از عبارت مرحوم محدث قمی استنباط نمی‏شود.
گفتنی است در بسیاری از امور مانند تولد پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم، معراج، تولد یا شهادت بیشتر ائمه اختلاف است، ولی این موجب نمی‏شود اصل قضیه زیر سؤال رفته و رد شود.

فیض الدموع:

1. از اشتباهات شگفت‏آور نویسنده مقاله این است که می‏نویسد «آقا بزرگ در الذریعه… و دیگران به اشتباه فیض الدموع را ترجمه اللهوف دانسته‏اند، در حالی که با اندک مقایسه‏ای می‏توان به خلاف آن پی برد. اللهوف یکی از منابع این کتاب است».
کاملاً مشخص است که ایشان به الذریعه مراجعه نکرده است. ضمن اینکه این پاراگراف به‏طور کامل از مقدمه آقای اکبر ایرانی قمی گرفته شده(14) و مناسب‏تر این بود که در پاورقی اشاره می‏کردند که این مطلب را از ایشان گرفته‏اند. به هر حال اگر کسی به الذریعه مراجعه کند، بطلان این ادعا را درمی‏یابد. برای رفع اتهام از مرحوم آقابزرگ عین کلام ایشان را می‏آوریم: «1943 ـ (فیض الدموع) اوالدمع مقتل فارسی لبدایع‏نگار، الآقامحمد ابراهیم النواب الطهرانی المدفون بالنجف ابن الآقا محمد مهدی النواب المدفون فی الحجره الیسری للداخل الی مزار ابن بابویه مقابل مقبره الشیخ محمد جعفر النوری. و قد طبع بطهران فی 1286. اوله [خدای سبحانه در مبدی شهود ذرات عوالم وجود…]. و ذکر فی «فهرست کتابهای چاپی فارسی» انه ترجمه اللهوف سید بن طاوس»(15). گفتنی است که صاحب الذریعه با ذکر جمله اول کتاب، نشان داده که کتاب را دیده و این مطلب برایش مخفی نبوده است. البته اگر در عبارت مرحوم آقا بزرگ دقت شود، آشکار می‏شود که ایشان تنها نقل کرده که صاحب کتاب «فهرست نسخه‏های چاپی فارسی» چنین عقیده‏ای دارد نه خودش.
2. از اشتباهات فاحش نویسنده این است که یکی از نقاط ضعف کتاب (فیض الدموع) را اعتماد به «بزرگان قبل از خود» می‏داند. سپس در یک تحلیل شگفت‏انگیز و تعجب‏آور معتقد است «برخی منابع کهن و حتی بزرگانی چون شیخ مفید پیرامون ملاقات محرمانه‏ای که بین امام حسین علیه‏السلام و عمر بن سعد در شب عاشورا صورت گرفت»، فلان مطلب را آورده‏اند و سپس در مقام اشکال به مرحوم بدایع‏نگار می‏نویسد: «مرحوم بدایع‏نگار نیز به اعتبار بزرگان قبل از خویش این خبر کذب را در کتاب خود جای داده است». پرسیدنی است اگر به اعتبار بزرگان قبل و امثال شیخ مفید نگوید، پس به چه اعتباری بگوید؟ فراموش نکنیم که تاریخ علم منقول است و راهی جز این ندارد.
بعلاوه اینکه اگر به کتاب فیض الدموع مراجعه کنیم درمی‏یابیم که این نسبت نارواست و از یک سوء برداشت ناشی شده است. البته احتمال دارد آقای جودکی بدون مراجعه به اصل کتاب به خاطر «اعتماد بر بزرگی» این مطلب را نقل کرده باشد. مرحوم بدایع‏نگار کلمه‏ای از سخنان رد و بدل شده میان امام حسین علیه‏السلام و ابن سعد را نقل نکرده است. یعنی این مطالب را در ضمن نامه ابن سعد به ابن زیاد آورده که آن هم از سر خیرخواهی!!! و از طرف خود ابن سعد است. جالب اینکه ابن زیاد از نامه ابن سعد همین تلقی را داشت که پس از خواندن آن شمر را با لشکری روانه کربلا کرد و دستور داد یا بیعت بگیر یا جنگ کن.
عین عبارت فیض الدموع چنین است: «و چون امام ابوعبداللّه‏ آن سپاه عظیم را بدید و اتفاق ایشان بر کلمه الحاد و سیره و ارتداد مشاهدت فرمود، به عمر کس فرستاد که مرا با تو سخنی است و می‏خواهم آن سخن خود با تو در میان آرم، بر این جمله شبانگاه اتفاق ملاقات افتاد. زمانی دراز بنشستند و از هر دری سخن راندند. عمر بازگشت و به عبید زیاد نامه کرد که… حسین مرا عهد سپرد که به جای خویش بازگرد یا به ثغری از ثغور اسلام رود و…»(16). حتی مصحح کتاب نیز متوجه شده که مرحوم بدایع‏نگار سخنان رد و بدل شده ی امام و ابن سعد را نیاورده و آنچه نقل شده از جانب عمر سعد برای خاموش کردن آتش جنگ بوده، لذا متن این گفت‏وگو را در پاورقی آورده است.
3. پاراگراف آخر مقاله که محتوای آن صحیح است از نظر ارجاع مشکل جدی دارد. ایشان در وسط پاراگراف یک ارجاع داده آن هم به کتاب حماسه حسینی شهید مطهری رحمه‏الله، ص 23. اولاً حماسه حسینی سه جلد است و ایشان شماره جلد را نگفته. ثانیاً صفحه 23 در هر سه جلد حماسه حسینی و حدود 10 صفحه قبل و بعد آن بررسی شد، چنین مطلبی در آن وجود ندارد. ثالثاً در جلد اول حماسه حسینی، آن هم در شصت صفحه اول که شامل دو فصل است تنها یک بار از ملا آقابندری نام برده شده و انتقاد شده که البته انتقاد شهید مطهری رحمه‏الله با مطالب مقاله یکی نیست. شهید مطهری رحمه‏الله پس از نقد مفصل کتاب روضه الشهدای ملاحسین کاشفی چنین می‏نویسد: «در شصت هفتاد سال پیش مرحوم ملاآقابندری پیدا شد. تمام حرفهای روضه الشهدا را به‏اضافه چیزهای دیگری پیدا کرد و همه را یکجا جمع کرد و کتابی نوشت به نام اسرارالشهاده، واقعاً مطالب این کتاب انسان را وادار می‏کند به اسلام بگرید»(17) و سپس با مطالبی از حاجی نوری بحث خود را ادامه می‏دهد.
جالب توجه اینکه هم این پاراگراف (بطور کامل) در کتاب تأمّلی در نهضت عاشورا از رسول جعفریان وجود دارد.(18) ایشان این پاراگراف را بی‏کم و کاست از آن کتاب نقل کرده، ولی متأسفانه هیچ اسمی از آن نبرده و به اشتباه به حماسه حسینی آدرس داده است.

پی نوشتها :

1.البته همه این منابع معتبر نیستند؛چون خود شیخ عباس هم بسیاری از آنها را نقد و رد می کند.
2.ر.ک.به مطهری،حماسه حسینی ،ص23.
3. علی دوانى،مفاخر اسلام، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامى،1379، چ 2، ج 11 (بخش دوم)، ص 134.
4. همان، ص 128.
5. براى اطلاعات بیشتر نک: مقتل ابومخنف، نخستین گزارش مستند از نهضت عاشورا، تحقیق محمد هادى یوسفى غروى، ترجمه و تدوین جواد سلیمانى، مؤسسه آموزشى پژوهشى امام خمینى رحمه‏الله، به‏ویژه مقدمه آن.
6. دوانى، همان، ص 124 به بعد.
7. شیخ عباس قمى، حماسه کربلا ترجمه نفس المهموم، ترجمه ابوالحسن شعرانى، قم، قائم آل محمد، 1384، ص 16.
8. همان.
9. شیخ عباس قمى، حماسه کربلا، ص 291.
10 . همان.
11.همان.
12. دوانى، همان، ص 134.
13. شیخ عباس قمى، همان، صص 140 و 141.
14.محمد ابراهیم نواب تهرانی ،بدایع نگار،فیض الدموع ،مقدمه و تصحیح و تحقیق :اکبرایرانی قمی ،قم ،هجرت ،1374،صص23 و24.
15. آقابزرگ تهرانى، الذریعه الى تصانیف الشیعه، بیروت، دارالاضواء، چاپ سوم، ج 16، ص 406.
16.بدایع نگار ؛همان،ص153.
17. شهید مطهرى، مرتضى، حماسه حسینى، تهران، صدرا، چاپ 15، 1369،چ15، ج 1، ص 55.
18. جعفریان، رسول، تأملى در نهضت عاشورا، قم، انصاریان، 1382،چاپ 4 ،ص 38.

منبع:نشریه بازتاب اندیشه،شماره 108

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید