نویسنده: مهدی چهل تنی
برای صحبت کردن درباره موضوعی مثل عاشورا، مقداری سنخیت و نزدیکی لازم است تا آدم آن چه را که در عاشورا گذشته، درک کند. همه اش را نمی توانیم واقعا درک کنیم. اگر نزدیک نباشد، نه تنها آدم نمی فهمد، که اشتباه هم می گیرد و این، سابقه بسیار زیادی هم، در تاریخ دارد.
در تاریخ، کشته و کشته شده، بسیار زیاد است. تهور و بی باکی و شجاعت هم کم نبوده؛ آدم هایی که تا آخر، بر سر حرف شان ایستاده اند. اگر چه مصیبت کربلا، بسی عظیم و وفاداری یاران امام حسین (ع)، غریب و بهت آور است، اما واقعه عاشورا، یک خصوصیت دیگری هم دارد که در وقایعی نظیر آن، اتفاق نیفتاده است. نکات تامل برانگیز، بسیار زیاد است که من دو سه نمونه اش را عرض می کنم. یکی، زبان مکالمه است. زبان های مکالمه، متفاوت است. زبانی که آدم، مقصودش را به طرف می رساند. آن زبان مکالمه شب هفتم و هشتم تا ظهر عاشورا و دعای امام که عرض می کند به خدای متعال، زبان خاصی است. زبان جنگ های معمولی نیست.
نکته دیگر، این سوال است که اصلا چرا این حادثه اتفاق افتاد. مگر می شود یک عده ای بر مسند جانشینی پیامبر تکیه بزنند و پسر همان پیامبر را آن هم با همان وضعی که شما شنیده اید و در تاریخ خوانده اید، به شهادت برسانند؟ چگونه است که چنین حادثه ای در تاریخ اتفاق می افتد؟ این سوال، سوالی اساسی است و واقعا هم باید درباره این سوال تحقیق کرد که چرا چنین حادثه ای اتفاق افتاد. حقیقتش هم این است که این حادثه، مربوط به آن روز و آن شب نیست. باید برگشت به عقب، تا سقیفه. بنیان این کار، در سقیفه اتفاق افتاده. ما در تاریخ، کم قهرمان نداشتیم که برای این که ثابت کنند از مرگ نمی ترسند، آخرین لحظه، طناب دار را خودشان به گردن انداخته اند، اما صحنه کربلا این طور نیست. شما در کربلا، حتی برای یک لحظه، خدا را غایب نمی بینید. منظورم حسین بن علی و یاران اوست. خدا و رضای خدا را غایب نمی بیند. آن بزرگوار، بدون شک از مرگ نمی ترسید. نمونه اش را در روز عاشورا نشان داد. چه تاریخ عاشورا، چه حکومت امیرالمومنین و چه حتی حکومت امام حسن، نمونه دوم در تاریخ ندارند، یک بار دیگر اتفاق نیفتاده که بگوییم این هم مثل آن است.
به امام علی می گویند: «عبدالله وهب» و «زید بن طایی» برای شما توطئه کرده اند و می خواهند کار را برای شما خراب کنند.» کار را خراب کنند یعنی این که می خواهند کودتا کنند. راوی اش هم سنی است. حضرت پرسید: «به نظر شما من چه کار کنم؟» گفتند: «آن ها را یا باید بگیری و حبس شان کنی یا به قتل برسانی.» شما نمونه دیگری از آن در تاریخ سراغ دارید؟ اتفاق نیفتاده در تاریخ. نه جملاتش نه عملش. مردی را تصور کنید میان 30 هزار گرگ درنده.
در شب هفتم یا هشتم. تنها و بی کس با بچه و زن. این جا، جای یارگیری است به اصطلاح ما و سیاست مدارها. هر چه می توانیم یار جمع می کنیم تا حالا که این جوری شده، کار را به تاخیر بیندازیم، اما امام، این کار را نمی کند. خطبه ای دارد که از عجایب خطبه های آن بزرگوار است. می فرماید: «وقتی با من بیرون آمدید، می دانستید که من به سوی قومی ره سپارم که با زبان و از جان و دل با ما بیعت کرده اند، اما امروز، آن دانسته ها برعکس شده.» لااقل شرایط را می توانیم در نظر آوریم. مردی تنها در میان 30 هزار گرگ. «شیطان بر قلوب مردم کوفه تسلط یافته و آنان را از یاد خدا غافل کرده و اینان مقصدی جز کشتن من و یارانم ندارند. و الخدع عندنا اهل البیت محرم. حقه در نزد ما اهل بیت، حرام است. من اهل خدعه نیستم. و اخشی انکم لا تعلمون و تستهون.
نگرانم. می ترسم شما ندانید موضوع چیست و حیا کنید و این جا مانده باشید.» هر که در رودربایستی بماند، خونش هدر است. دارد اجرای رحمت هم می کند. «اگر آن استعداد را ندارید که تا مقام عند ربهم یرزقون پرواز کنید، بودن با من، شما را از خدا دور نکند. رفتنی ها هم باید بروند. آن هایی که می خواهند بروند، باید بروند.»
قضیه این است که هر کس از مرگ کراهت دارد (فمن کره منکم ذلک فلینصر)، برگردد. آن وقت می فرماید: «بیعتم را برداشتم.» برایش عذر هم می آورد. «واللیل ستیز؛ شب، پرده خوبی برای شماست. اگر می خواهید، بروید. و السبیل غیر خطیر؛ راه هم بدون خطر است. و الوقت لیس بهجیر؛ هوا هم، چندان گرم نیست. شب است، هر که می خواهد برود، برود.
و من بنفسه؛ اما اگر کسی بماند، کان معنا فی الجنه؛ یا ما در بهشت خواهد بود.» چنین حادثه ای در تاریخ، کجا اتفاق افتاده؟ در شدت گرفتاری، در شدت محنت بگوید خون تان را هدر ندهید. شمایی که با رضای دل به این جا نیامده اید، برگردید. آغاز و انجام این حادثه، از آن جایی که حضرت از مدینه به مکه و سپس تا کربلا و مجلس عبیدالله و یزید و اسرا، گویی تمام این لحظات و ساعاتی که اتفاق افتاده، تمام معنای مومن و مومنین و صفات مومنین را در خود دارد. از آن سو هم، صفات منافقین را می بینید که قبلا قرآن، این ها را یک به یک تصویر کرده و نشان داده. می خواهم بگویم که مصداق هر دو گروه در قرآن مجید هست.
منبع: مجله خیمه شماره 33-34