نویسنده: على اسعدى
اشاره
امام حسین(علیه السلام) گوهر تابناک و چراغ درخشانى است که هماره بر تارک تاریخ درخشیده و خواهد درخشید. طالبان هدایت و انسانهاى خسته از ظلم و تبعیض و ذلت و ستیزه، نامردمى و ناجوانمردى را به حق رهنمون ساخته و بیدار نموده است. عنصر جاودانهاى که به یقین رمز ماندگاریش را در الهى بودنش باید جُست. سیرهى ارجمندش را در قرآن باید نگریست تا به حقیقتش یا شمهاى از حقیقتش دست یافت. امام حسین(علیه السلام) نه تنها شاگرد مکتب قرآن که عِدْل و شریک قرآن است از اینروست که در فرازى از زیارتنامهى شریفش مىخوانیم: «السَّلامُ عَلَیکَ یا شریکَ القُران؛(1) سلام بر تو اى شریک قرآن» و در حدیث «ثقلین» نیز همدوشى امام به عنوان قرآن ناطق و قرآن به عنوان امام صامت گردیده است.
رسولُ اللَّه(صلی الله علیه واله) فرمودند: «انى تارکٌ فیکُمُ الثَّقَلَیْنِ کتابَ اللَّه و عترَتى اهلَ بَیْتى فَأِنَّهُمَا لَنْ یَفتَرِقا حتَّى یَردِا عَلَىّ الحوض»(2) حال که ائمه(علیهم السلام) بطور عام و امام حسین(علیه السلام) به طور خاص چنین نسبت و خویشاوندى محکمى با قرآن دارند باید تفسیر قرآن را در آنان جُست که در «وجود آنها کرامتها و فضیلتهاى قرآن و گنجهاى الهى نهفته است.» «فیِهْم کوائِمُ القرآن و هُمْ کُنوُز الرَّحمان»(3) در این نوشتار بر آنیم که فرازهایى از آیات نورانى قرآن را در سیرهى علمى و عملى آن امام همام جستجو کنیم و آیات این کتاب صامت را با نور وجود این پرتو درخشنده به نطق آوریم.
اگر چه ما را هرگز یاراى آن نیست که عمق شخصیت آن دریاى علم و معرفت و اخلاق و معنویت را بپیماید ولى از باب عرض ارادات به پیشگاه آن شفیع روز محشر چند جملهاى را به تحریر در مىآوریم.
1. انس با قرآن
انس آدمى با هر چیز ریشه در ارج و اهمیتى دارد که انسان براى آن چیز قائل است رهپویان راه یقین و سالکان وادى علم و معرفت از آنجا که محبوبترین محبوب را ذات اقدس خداوند مىدانند و فقط دل در گرو او دارند، کتاب او را که پرتوى از ذات او و واسطه سخن خداوند با بندگان است – پر منزلت و تنها طریق هدایت مىدانند از اینرو با آن انس ویژهاى داشته و قلب و جان و اعمال خویش را با آن گوهر حیاتبخش خدایى مىکنند.
قرآن کریم به لزوم این انس اشاره کرده است. از مؤمنان مىخواهد با تلاوت آیات آن، اولین مرحلهى انس را بپیمایند. «فَاقْرَءُواْ مَا تَیَسَّرَ مِنَ الْقُرْءَان؛(4) هر آنچه برایتان امکان دارد قرآن بخوانید».
در آیهى دیگر آنانکه در قرآن اندیشه نمىکنند مورد نکوهش قرار داده، مىفرماید: «أَفَلَا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْءَانَ أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا؛(5) آیا به آیات قرآن نمىاندیشند؟ یا بر دلهایشان قفلهایى نهاده شده است؟»
امام حسین(علیه السلام) انس ویژهاى با قرآن داشت چون منزلتى بزرگ براى آن قائل بود. نمونهاى از این منزلت را مىتوان در حکایت زیر مشاهده کرد:
«عبدالرحمان» به فرزند امام حسین(علیه السلام) «الحمدللَّه رب العالمین» را آموخت، وقتى که آن را بر پدر خواند، حضرت هزار دینار را به او بخشید و دهان او را پر از طلا کرد. از آن حضرت دلیل آن سؤال شد. حضرت پاسخ دادند: «چگونه مىتوان کار او را [تعلیم قرآن ]با این پاداش مقایسه کرد؟!»(6)
انس امام حسین با قرآن را مىتوان در تمام زوایاى زندگیش ملاحظه کرد، نصایح و مواعظش، سیرهى علمى و عملىاش و حماسه خونینش همه و همه در قرآن و الهام گرفته از آن بود. بنابراین کوتهبینانى که شخصیت حماسى و قیام مردانهاش را زیر سؤال مىبرند و گاه بر چسب خشونتطلبى، عدم توجه به مصالح، بىسیاستى، انتقامجویى و… را به آن حضرت نسبت مىدهند اگر ریشههاى قرآنى عمل آن بزرگوار را بدانند و واقعاً در پى حق و یقین باشند نه بهانهجویى، به حقیقت رهنمون خواهند شد.
آرى، اهلبیت و بویژه امام حسین(علیه السلام) فرزندان پیامبر و شاگرد مکتب قرآنند پس چگونه گفتار و مواعظشان متکى به قرآن نباشد حرکت و قیام حسینى از همان آغاز بر مبناى قرآن همراه بود. نه تنها ریشههاى این حماسه را مىتوان با قرآن بدست آورد بلکه امام(علیه السلام) خود با استناد به آیات قرآن حرکت خود را الهام گرفته از آن مىدانست که نمونههایى از آن را ذکر مىکنیم.
الف) در نخستین برخورد با والى مدینه، خود و اهلبیت را معدن رسالت و… معرفى مىکند و مىفرماید: «در حالىکه یزید مردى فاسق و شرابخوار و… است پس چگونه امام را شایسته است که با او بیعت کند.»(7)
ب) هنگامى که مروان اصرار مىکند که والى مدینه از امام حسین(علیه السلام) بیعت بگیرد امام(علیه السلام) او را پلید و خود را با استناد به قرآن «مُطهّر» بیان مىدارد: «اِلَیک عَنّى، أَنا مِنْ بَیْتِ الطَّهارهِ الّذین أنْزلَ اللَّهُ فیهم عَلى نَبیّه: «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا»(8)
ج) آنگاه که با کاروان خود از مدینه بیرون آمد این آیه را تلاوت فرمود: «رَبِّ نَجِّنِى مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِین»(9) و این همان دعایى است که حضرت موسى(ع) به هنگام خروجش با بنىاسرائیل آن را بر زبان جارى ساخت.
د) آنگاه که به مکه رسید این آیه را تلاوت نمود: «وَ لَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقَاءَ مَدْیَنَ قَالَ عَسَى رَبِّى أَن یَهْدِیَنِى سَوَاءَ السَّبِیل»(10) به این ترتیب هجرت خود را به هجرت موسى که هر دو در جهت کوبیدن بیداد و ظلم بود تشبیه مىکند.
ه) پس از ورود به مکه نامهاى براى سران قبایل بصره نوشت و آنان را به کتاب خدا دعوت کرد: «وَ اَنا ادعوکم اِلى کتابِ اللَّه و سُنه نبیّهِ»(11)
و) وقتى که عصر پنجشنبه نهم محرّم عمر بن سعد فرمان حمله داد و لشکر به حرکت در آمد از برادرش اباالفضل(ع) درخواست مىکند که یک شب از امویان مهلت بگیرید تا در آن شب فقط دعا، نماز، تلاوت قرآن، استغفار و راز و نیاز با خدا داشته باشد:
«فَهُوَ یَعْلَمُ أنّى کُنتُ قَدْ اُحِبُّ الصَّلوه و تلاوه کتابِهِ و کثره الدَّعاء و الاستغفار» و خداوند مىداند که من نماز براى خدا و تلاوت قرآن و بسیارى دعا و استغفار را دوست مىداشتم» امام آن شب به خیمه باز مىگردد و تمام شب را چنین مىکند.(12)
اُنس امام با قرآن به دوران حیات جسمى محدود نمىشود بلکه بعد از شهادت نیز ادامه دارد: «منهال بن عمرو» گوید، چون سر مطهّر امام(ع) را به دمشق آورده بر نى حمل مىکردند، من پیش روى او بودم. شخصى سورهى کهف را مىخواند تا رسید به آیهى شریفهى «أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْکَهْفِ وَ الرَّقِیمِ کَانُواْ مِنْ ءَایَتِنَا عَجَبًا؛(13) آیا پنداشتى که داستان اصحاب کهف و رقیم از آیات شگفت ماست؟!» به خدا سوگند ناگاه آن سر مطهر به سخن آمد و با زبان فصیح فرمود: «شگفتتر از اصحاب کهف، واقعهى شهادت و بردن من بر نى است»(14)
«سلمه بن کهیل» گوید: سر مطهّر را دیدم که بر نى این آیه را مىخواند «فَسَیَکْفِیکَهُمُ اللَّهُ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیم؛(15) خداوند شما را از شر ایشان نگه خواهد داشت و او شنواى داناست».(16)
2. اخلاص و رضایت الهى
اکسیر حیاتبخشى که به کارها و افکار رنگ جاودانگى مىبخشد اخلاص و انجام عمل براى رضاى الهى است خداوند در قرآن از بندگان مؤمن خویش خواسته است که کارها را فقط براى رضاى او انجام دهند.
«صِبْغَهَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَه؛(17) رنگ الهى بگیرید و چه چیز از رنگ الهى نیکوتر است».
و در آیهى دیگر خداوند به پیامبر مىفرماید: «أَن تَقُومُواْ لِلَّهِ مَثْنَى وَ فُرَدَى؛ دو دو به تنهایى براى خدا به پا خیزید» قرآن در ستایش طبقهاى از مجاهدان راه حق و تشویق آنها مىفرماید: «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّه؛(18) در حقیقت خدا از مؤمنان جان و مالشان را به [بهاى ]اینکه بهشت براى آنان باشد خریده است».
چنانکه ملاحظه مىشود خداوند در این آیه بهشت را بهاى جان و مال مؤمنان جهادگر مىشمارد اما در آیهاى دیگر در ستایش تعدادى از انسانهاى بلند پرواز مىفرماید: «وَمِنَ النَّاسِ مَن یَشْرِى نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّه»(19) در این آیه آنانکه جانشان را با عشق به خدا مىفروشند هدفشان در بهشت فقط رضاى الهى است.(20)
امام حسین(علیه السلام) هدف اصلى سفر به کربلا را تحصیل رضاى الهى مىداند از اینرو در آغاز سفر و کنار قبر جدّ بزرگوارش(صلی الله علیه واله) از خداوند مىخواهد که او را به این همه موفق بدارد و راهى در پیش رویش بگذارد که رضاى او و رضاى رسولش در آن است.(21)
این معنا در خطابههاى دیگر آن بزرگوار نیز کاملاً مشهود است.(22)
3.اخلاق کریمانه
سخاوت، عفو و گذشت، احسانگرى و دستگیرى بینوایان نمودهایى از اخلاق کریمانهاى است که در جاى جاى قرآن مىتوان آنها را جست و امام حسین، شاگرد مکتب قرآن تجسم عینى این صفات و اوصاف دیگر قرآنى است و ما در اینجا به عنوان نمونه به ذکر پارهاى از آنها مىپردازیم.
3-1. گذشت
گذشت عالىترین کرامت انسانى است بویژه آنکه آدمى قدرت بر انتقام نیز داشته باشد آموزههاى قرآنى نه تنها به عفو در مقابل بدى تأکید دارند بلکه در سطحى بالاتر توصیه مىکنند که جواب را با خوبى پاسخ دهید «وَأَن تَعْفُواْ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى؛(23) گذشت کردن شما به تقوى نزدیکتر است».
«وَ لَا تَسْتَوِى الْحَسَنَهُ وَ لَا السَّیِّئَهُ ادْفَعْ بِالَّتِى هِىَ أَحْسَن؛(24) و نیکى با بدى یکسان نیست [بدى را] به آنچه بهتر است دفع کن».
«عصام بن المصطلق» گوید: وارد مدینه شدم، حسین بن على(علیه السلام) را مشاهده نموده و خوشنامى و مقام و منزلتش مرا به شگفت آورد به گونهاى که حسدى که در سینه نسبت به پدرش داشتم مرا به شدت برانگیخت به او گفتم: تو پسر ابوتراب هستى؟ ایشان فرمود: آرى. شروع کردم به شتم و سب او و پدرش، حسین(علیه السلام) نگاهى رئوفانه به من کرد و فرمود: «اعوذ باللَّه من الشیطان الرجیم. بسم اللَّه الرحمن الرحیم * خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلِین»
آنگاه فرمود: آرام باش و براى من و خودت از خداوند طلب مغفرت کن اگر از ما یارى مىخواستى ما تو را کمک مىکردیم و اگر طالب حمایت بودى، تو را پشتیبانى مىنمودیم و اگر هدایت و ارشاد طلب مىکردى تو را رهنمون مىشدیم… عصّام مىگوید آثار ندامت و پشیمانى در چهرهام نقش بست. آنگاه امام فرمود: سرزنشى بر تو نیست خداوند تو را مىبخشاید که مهربانترین مهربانان است. آیا تو اهل شامى؟ گفتم: بلى، گفت: خداوند ما و تو را زنده نگه دارد، هر حاجت و نیازى داشتى با ما در میان بگذار، امیدوارم که به خواست خدا هرچه مىخواهى به بهترین وجهى آن را بیابى. عصّام گوید: زمین با تمام وسعتش بر من تنگ شد. دوست داشتم که مرا در خود فرو برد. در همان لحظه ناگهان فکر کردم که در سرتاسر زمین محبوبتر از او و پدرش نزد من هیچ کس وجود ندارد.»(25)
3-2. تواضع و فروتنى
تواضع صفت ارزشمند مردان الهى است و آنان که پیشواى مردمند و الگوى آنان، وجود این صفت در آنان لازمتر است. تواضع در مقابل بندگان خوب و انسانهاى ستمکشیده نوعى جوانمردى، صبر و شجاعت، اما در مقابل مستکبران و کافران نشانهى ذلت است. قرآنکریم از یک سو به نکوهش تکبر مىپردازد:«وَ لَا تَمْشِ فِى الْأَرْضِ مَرَحًا؛(26) در روى زمین با تکبّر راه مرو»؛ «فَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَکَبِّرِین؛(27) بد جایگاهى است جایگاه متکبران» و از سوى دیگر لزوم تواضع را گوشزد مىکند «وَ عِبَادُ الرَّحْمَنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنًا؛(28) بندگان خداى رحمان کسانىاند که در روى زمین به نرمى [و بدون تکبّر] گام بر مىدارند»؛ «وَ اخْفِضْ جَنَاحَکَ لِمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِین»(29) امام حسین(علیه السلام) نیز صاحب این سیرهى ارزشمند قرآنى بود.
«مسعده» گوید: گذر امامحسین(علیه السلام) به فقیرانى افتاد که گلیم خود را پهن کرده و خود را بر آن افکنده بودند (و غذا مىخوردند) و حضرت را دعوت نمودند، حضرت(علیه السلام) به زانو، نشست و با آنان هم خوراک شد. سپس این آیه فوق را تلاوت نمود آنگاه فقرا را به منزل خویش دعوت نمود. پس برخاستند و همراه حضرت(علیه السلام) به منزل او آمدند. حضرت(علیه السلام) به کنیز خود فرمود: «آنچه را ذخیره مىکردى بیرون بیاور.»(30)
3-3. سخاوت
«جود و سخاوت» از فضایل مهم اخلاقى است، هر اندازه «بُخل» نشانهى پستى و حقارت و ضعف ایمان و فقدان شخصیت است «جود و سخاوت» نشانهى ایمان و شخصیت والاى انسانى است. در آیات قرآن هر چند واژهى «جود» و «سخاوت» به کار نرفته اما تعبیراتى دیده مىشود که بر این دو مفهوم منطبق است، انفاق اموال در راه خدا، ایثار اموال و جانها، انفاق از آنچه خود به آن نیازمندیم یا آن را دوست داریم، و… از جمله تعبیرات قرآن براى توصیف سخاوت است که اکنون به چند مورد آن اشاره مىکنیم:
«یُحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَیْهِمْ وَ لَا یَجِدُونَ فِى صُدُورِهِمْ حَاجَهً مِّمَّا أُوتُواْ وَ یُؤْثِرُونَ عَلَى أَنفُسِهِمْ وَلَوْ کَانَ بِهِمْ خَصَاصَه…؛(31)[انصار]… هر کس را که به سوى آنان کوچ کرد. دوست دارند و نسبت به آنچه به ایشان داده شده در دلهایشان حسد نمىیابند، هر چند در خودشان احتیاجى، [مبرم ]باشد.»
«وَ یُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْکِینًا وَ یَتِیمًا وَ أَسِیرًا * إِنَّمَا نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِیدُ مِنکُمْ جَزَاءً وَ لَا شُکُورًا؛(32) و غذاى (خود) را با این که به آن، علاقه (و نیاز) دارند به مسکین و یتیم و اسیر مىدهند (و مىگویند) ما شما را به خاطر خدا اطعام مىکنیم و هیچ پاداش و سپاسى از شما نمىخواهیم.»
امام حسین(علیه السلام) اسوهى سخاوت بود. روایت شده که «ابوهشام قناد» از بصره براى حسین(علیه السلام) کالا مىآورد و آن حضرت از جاى برنخاسته همه را به مردم مىبخشید.(33)
«ابن عساکر» روایت کرده است: گدایى، میان کوچههاى مدینه قدم برمى داشت و گدایى مىکرد تا به در خانهى حسین(علیه السلام) رسید در را کوبید و این چنین سرود «ناامید بر مىگردد امروز آن کسى که به تو امیدوار باشد و حلقهى درخانه تو را حرکت دهد. تو صاحب جود و معدن بخششى و پدرت کشندهى فاسقان بود».
حسین(علیه السلام) مشغول نماز بود. نماز را به زودى به جاى آورد و بیرون آمده و در سیماى اعرابى اثر تنگدستى را مشاهده کرد. برگشت و قنبر را صدا زد. قنبر جواب داد (لبیّک یابن رسولاللَّه) فرمود: از پول مخارج ما چه قدر مانده است. عرض کرد دویست درهم که فرمودى در بین اهل بیت تقسیم کنم. فرمود: آن را بیاور، کسى آمده که از آنها به این پول سزاوارتر است… اعرابى پولها را گرفت و رفت در حالى که مىگفت: «اللَّهُ اَعْلم حَیْثُ یجعل رسالَتَهُ؛(34) خداوند داناتر است به اینکه رسالت خویش را نزد چه کسى قرار دهد»
3-4. احسانگرى
«أنس» گوید نزد امام حسین(علیه السلام) نشسته بودم در این هنگام یکى از کنیزان آن حضرت وارد شد و با دستهى ریحانى که به آن حضرت هدیه کرد سلام و تحیّت گفت، حضرت نیز به او فرمود: تو در راه خدا و براى خدا آزادى.
أنس مىگوید: من به آن حضرت عرض کردم: این کنیز با چند شاخهى ریحان که اهمیتى ندارد به شما تحیّت گفت، حال شما او را آزاد مىکنید؟ حضرت فرمود: حقتعالى ما را چنین تربیت کرده و فرموده است:
«وَإِذَا حُیِّیتُم بِتَحِیَّهٍ فَحَیُّواْ بِأَحْسَنَ مِنْهَا أَوْ رُدُّوهَا؛(35) و چون به شما درود گفته شد شما به [صورتى] بهتر از آن درود گویید یا همان را [در پاسخ] بر گردانید».
4. امر به معروف و نهى از منکر
امر به معروف و نهى از منکر محور تحقق یافتن حکمیت ارزشها و محو پلیدیها است بناى رفیع جامعهى اسلامى بر ستون مستحکم امر به معروف و نهى از منکر گذاشته شده و امت مسلمان بهترین امتى هستند که براى امر به معروف و نهى از منکر برانگیخته شدند.
امام حسین(علیه السلام) مصداق این آیه بود: «وَلْتَکُن مِّنکُمْ أُمَّهٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَیَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکَرِ وَأُوْلَکَ هُمُ الْمُفْلِحُون؛(36) باید از میان شما گروهى به نیکى دعوت کنند و به کار شایسته وادارند و از زشتى بازدارند و آنان همان رستگارانند»
آن بزرگوار هدف قیام خود را اصلاحطلبى و امر به معروف و نهى از منکر معرفى کرد از اولین مراحل امر به معروف که همان اندرز و نصیحت است آغاز کرد و بارها و بارها یزیدیان را پند داد(37) و تا آخرین مرحله که گذشتن از جان خویش است در راه احیاى این عنصر مهم کوشا بود. آن حضرت در اینباره چنین مىفرماید: «اِنَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الأِصلاح فى أَمّهِ جَدّى محمد(صلی الله علیه واله) اُریدُ أَن آمُرَ بِالمَعروف وَانهى عنِ المُنکر…؛ من براى اصلاح در امت جدّم محمد(صلی الله علیه واله) قیام کردم و امر به معروف و نهى از منکر را طالبم…»(38)
5. ایثار
ایثار یکى از جلوههاى عرفانى قیام امام حسین(علیه السلام) و بلکه از زیباترین آنهاست، جلوهاى که قرآن کریم بسیار بر آن تأکید کرده و در نمودهاى مختلف ظاهر گشته است، شهادت در راه خدا و انفاق مال که آیات بسیارى درباره آنها نازل شده از این جمله است؛ اوج ایثار و از خودگذشتگى را در لیلهالمبیت که على(علیه السلام) به جاى پیامبر خوابید مىتوان ملاحظه کرد و خداوند مدال «وَمِنَ النَّاسِ مَن یَشْرِى نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّه…»(39) را دربارهى آن بزرگوار نازل کرد.
در سورهى انسان نیز درخشش دیگرى از این فداکارى را که ناظر بر اهلبیت است ملاحظه مىکنیم «وَ یُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْکِینًا وَ یَتِیمًا وَ أَسِیرًا * إِنَّمَا نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّه…»(40)
اساس قیام امامحسین(علیه السلام) و یاران آن بزرگوار که برگرفته از مکتب آن حضرت است بر محور از خودگذشتگى است. عدم قبول بیعت امام با امویان و از خود گذشتن براى اثبات حقیقت نمونهى بارز ایثار آن بزرگوار بود.
دستیابى حضرت اباالفضل العباس(علیه السلام) به آب و نیاشامیدن آن، جانفشانى دو تن از یاران امام(علیه السلام) در ظهر عاشورا که جهت اقامهى نماز تن خود را سپر بلاى آن حضرت ساختند و به شهادت رسیدند، ارادتهایى که اصحاب آن حضرت در شب عاشورا ابراز کردند و در روز عاشورا تا زنده بودند نگذاشتند که از بنىهاشم وارد میدان شود و بنىهاشم نیز تا زنده بودند نگذاشتند امام(علیه السلام) وارد میدان شود و(41)… همه و همه نمونههایى بىمانند ایثارند که در قیام امام حسین جلوهگر شد.
«محمدعلى جناح» سیاستمدار پاکستانى در اینباره مىگوید: «هیچ نمونهاى از شجاعت بهتر از آنکه امام حسین(علیه السلام) از لحاظ فداکارى نشان داد در عالم پیدا نمىشود»(42) دانشمند اروپایى «موریس دوکبرى» نیز مىنویسد: «امام حسین براى حفظ شرف و ناموس مردم و بزرگى مقام و مرتبه از جان و مال و فرزند گذشت…»(43)
6. توکّل
یکى دیگر از آموزههاى ارجمند قرآنى توکل است، کارها را به خدا سپردن و دل از هر چه غیر اوست برکندن، به یک مبدأ خبیر قادر تکیه کردن و در راه او گام برداشتن است چرا که قرآن خود فرموده است: «و مَن یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُه؛(44) هر کس بر خدا توکل کند خدا او را کافى است»: «عَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُتَوَکِّلُون»(45)
امامحسین(علیه السلام) در طول سفر خود به کربلا، خدا را تنها تکیه گاه خود مىداند، در دومین سخنرانى خود در روز عاشورا پس از آنکه هر دو سپاه آمادهى نبرد شدند خطاب به سربازان عمر سعد فرمود: «سخن مرا بشنوید و عجله نکنید… پس [در] کارتان با شریکان خود همداستان شوید تا کارتان بر شما مشتبه ننماید پس درباره من تصمیم گرفته مهلتم ندهید»؛ «بىتردید سرور من آن خدایى است که قرآن را فرو فرستاده و همواره دوستدار شایستگان است.»(46)
7. جامع اضداد
عدهاى چنین مىپندارند که انسانهایى که اهل عبادت و تهجّد، عرفان و خلوت گزینىاند در صحنهى اجتماع حضورى مؤثر نداشته و بالعکس انسانهاى حماسى و قاطع، از روحیه لطیفى برخوردار نیستند.
اما انسان قرآنى در عین صلابت و قاطعیت، رؤوف و در عین تهجّد شبانگاهى چون شیر در روز، بر دشمنان مىغرّد قرآن رهبانیت را نمىپذیرد و در عین حال قطع ارتباط با خالق را نیز رد مىکند.
از یکسو بر جهاد و شهادت، هجرت و امر به معروف و نهى از منکر به عنوان عناصر کلیدى شجاعت و حضور مؤثر در جامعه تأکید مىکند و از دیگر سو مؤمنانى را مىستاید که شبها به نجواى با معبودشان مىپردازند.
قرآن از یک سو نجواى «وَ مِنَ الَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَهً لَّک»(47) سر مىدهد و از سوى دیگر بانگ «وَقَاتِلُواْ الْمُشْرِکِینَ کَآفَّه»(48) بر مىآورد و حسین(علیه السلام) نیز چنین بود، آمیزهاى از حماسه و دلاورى و شجاعت و عرفان و معنویت، دعاى عرفهى امام حسین(علیه السلام) سراسر زمزمههاى عارفانه او با معبود خویش است: «اِلهى مَنْ کانَتْ مَحاسِنُهُ مساوىِ فکیف لایکون مساویه مساوى؛(49) خدایا کسى که خوبىهایش بدى است چگونه بدیهایش بدى نباشد».
جملات عارفانهى امام حسین تنها یک روى سکهى شخصیت است اما روى دیگر شخصیت حماسى و قهرمانى است که با سلاح خون به دیدار شمشیر مىرود و چنین مىسراید که:«اِنْ کانَ دینُ مُحَمَّدٍ لَمْ یَسْتَقِم اِلاَّبِقتلى یا سیوف خذینى؛(50) اگر دین محمد(صلی الله علیه واله) جز با کشتن من پایدار نمىماند پس اى شمشیرها مرا دریابید.»
8. جاودانگى
قرآن کریم کتابى است که با گذشت زمان رنگ کهنگى بر چهرهى مفاهیم بلندش نمىنشیند و همواره ماندگار و جاودانه است. مردى از امام صادق(علیه السلام) سؤال کرد چگونه است که قرآن با بحث و گفتگو در مورد آن فرسوده نمىشود و همواره شاداب و تازه است؟ حضرت فرمودند: «بدان جهت که خداوند قرآن را مخصوص عصر و دورانى خاص قرار نداد. همچنانکه آن را به مردم خاصى اختصاص نداده است بلکه قرآن براى همهى اعصار جدید و نزد هر گروهى تا به قیامت تازه است.»(51)
از آنجا که سرشت سیرهى گفتارى و رفتارى امامحسین(علیه السلام) با آموزههاى قرآنى عجین گشته است، شخصیت او، قیام او و سیرهى او جاودانه است. حضرت زینب، شیر زن کربلا، این جاودانگى را پیشبینى کرده و خطاب به امام سجاد در دلدارى آن حضرت بعد از واقعه دلخراش عاشورا مىفرماید: «… بر فراز آرامگاه پدرت قبلهاى ترتیب خواهد داد که نشانههایش کهنه نمىگردد و گذشت روزگار آن را از بین نمىبرد، هر چه ستمگران براى نابودى آن کوشش کنند، هرگز به خواستهى خود نائل نمىشوند، پیوسته شکوه و جلال آن رو به افزایش است»(52)
شیخ «عبدالحسین الاعم» شاعر متعهّد عرب در سوگ شهادت آن حضرت شعرى ناظر به همین معنا دارد که:
«گرچه جسم مطهّر حسین(علیه السلام) در صحراى کربلا مدتى اندک بدون دفن باقى ماند… لیکن قبر او در درون سینه و قلب دوستدارانش تا ابد جاى دارد»(53)
9. حق تلاوت قرآن
در قرآن، ایمانآورندگان به این کتاب الهى کسانى معرفى شدند که حق تلاوت را به جاى آورند:«الَّذِینَ ءَاتَیْنَهُمُ الْکِتَابَ یَتْلُونَهُ حَقَّ تِلَاوَتِهِ أُوْلئکَ یُؤْمِنُونَ بِه؛(54) کسانى که کتاب آسمانى به آن دادیم و آنرا چنانکه باید مىخوانند ایشانند که بدان ایمان دارند…»
امام صادق(علیه السلام) دربارهى چگونگى رعایت حق تلاوت قرآن مىفرماید: «آیاتش را روشن و شمرده مىخوانند، سعى مىکنند معنایش را بفهمند، احکام و فرامینش را به کار مىبندند و به وعدههایش امیدوارند و از عذابش مىترسند… به خدا سوگند که حق تلاوت قرآن به حفظ آیات و پشتسر هم خواندن حروف و کلمات و تلاوت سورهها و مطالعه حواشى و هوامش آن نیست…»(55)
امام حسین از کسانى بود که در گفتار و کردار حق تلاوت قرآن را رعایت کرد از اینرو در قسمتى از زیارتنامهاش مىخوانیم: «أشهد أنّکَ…تَلَوتَ الکتاب حَقَّ تِلاوَتِهِ…؛(56) گواهى مىدهم که تو حق تلاوت قرآن را ادا نمودى» و نیز آن حضرت خدا را به خاطر فراگیرى معناى قرآن و رسیدن به مقام فقاهت دینى حمد و سپاس مىگوید: «اللهم اِنى اَحْمَدُکَ عَلى ان اَکْرَمْتَنا بِالنَّبُوَّهِ وَعلَّمْتنَا القرآن وفقَّهتَنا فى الدّین»(57)
10. حقگویى
قرآن کریم خود سخن حق است «وَ إِنَّهُ لَحَقُّ الْیَقِین»(58)؛«وَأَنزَلْنَآ إِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ…»(59)
امام حسین(علیه السلام) نیز زندگى و گفتارش بر مبناى حق و راستى بود چرا که بر مبناى آیهى تطهیر امامان از هر گونه ناحق و پلیدى مبرّایند. در بخشى از زیارت آن بزرگوار که خطاب به ایشان است مىخوانیم: «أَنَّ الحقَّ مَعَکَ و اِلَیْکَ وَ أنتَ أهْلُهُ و مَعْدِنُه؛(60) همانا حق با تو و به سوى توست و تو اهل حق و معدن آن هستى»
11. چند بُعدى بودن
قرآن کریم کتابى است که از زوایاى مختلف مىتوان به آن نگریست هر چند همهى این ابعاد در یک جهت و آن هم هدایتگرى است آیهاللَّه جوادى آملى در اینباره چنین مىنویسد: «آیات قرآن که خود را هدایتگر مردم مىداند «هدىً للنّاس»(61) طورى تنظیم شده است که هر کس مىتواند به مقدار سطح فکر خود از خرمن معارف و مآثر آن خوشهاى بر گیرد، هم براى عارفان، حکیمان و سایر اندیشوران برنامهى هدایتى دارد و هم براى تودهى مردم و اعراب بیابانگرد… سالار شهیدان، حسینبن على(علیه السلام) همانند قرآن در چهرههاى گوناگون براى مردم جهان درخشید، براى عارفان در چهرهى دعاى عرفه، براى زمامداران حامى قسط و عدل و حامى مستضعفان و محرومان در چهرهى نهضت و قیام علیه طغیانگران امویان، براى پرهیزکارى در چهرهى تارک دنیا و براى دیگران در چهرههاى دیگر…»(62)
12. حضور در محضر الهى
عارف، عالَم را محضر خدا مىداند و او را شاهد و ناظر بر جمیع امور مىشمارد. در قرآن کریم مىخوانیم که «قُلِ اعْمَلُواْ فَسَیَرَى اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُون …؛(63) و بگو [هر کارى مىخواهید] بکنید که به زودى خدا و پیامبر و مؤمنان در کردار شما خواهند نگریست»
امام حسین(علیه السلام) در روز عاشورا بعد از شهادت اصحاب سرش را به آسمان بلند کرد و گفت: «الَّلهُمَّ اِنّک تَرى ما یُصْنَعُ بولد نبیّک؛(64) خدایا تو شاهدى که با پسر پیغمبر تو چه مىکنند» همچنانکه پس از شهادت طفل شیرخوار دست مبارک خود را زیر گلوى او گرفت وقتى که دستش پر از خون شد آن را به طرف آسمان پاشید و گفت: «هَوّن عَلىّ ما نَزَل بىِ أنّه بعین اللَّه؛ آنچه که این مصیبت را بر من آسان مىکند این است که این مصایب در محضر خدا و منظر او واقع مىشود»
13. خوف و خشیت الهى
قرآن کریم مؤمنان را مىستاید که فقط از خدا مىترسند و جز او از کس دیگر هراس ندارند:«الَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللَّهِ وَیَخْشَوْنَهُ وَ لَا یَخْشَوْنَ أَحَدًا إِلَّا اللَّه …؛(65) کسانى که پیامهاى خدا را ابلاغ مىکنند و از او مىترسند و از هیچ کس جز خدا بیم ندارند…»
سیرهى عملى امام حسین در جریان کربلا مصداق واقعى این آیه است چرا که اگر ترس از نابودى خود و فرزندانش داشت هرگز پاى به این صحنهى پرمخاطره نمىگذاشت. امام در زمرهى عارفانه خود در دعاى عرفه چنین مىفرماید که: «الّلهم اخشاک کأنى أراک؛(66) خدایا مرا آنچنان قرار ده که از تو بیمناک باشم بطورى که گویا تو را مىبینم»
14. مقام ذکر
از دیگر اوصاف پارسایان رسیدن به مقام ذکر است. یاد خدا را در دل داشتن و همواره به یاد او بودن، یاد خدا مایهى آرامش است: «أَلَا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَنُّ الْقُلُوب»(67) و مؤمنان راستین آنانند که خرید و فروش و مشغولات دنیوى آنها را از یاد خدا غافل نمىسازد.«رِجَالٌ لَّا تُلْهِیهِمْ تَجارَهٌ وَ لَا بَیْعٌ عَن ذِکْرِ اللَّه…»(68)
سرور و سالار شهیدان از جمله کسانى بود که به این مقام شریف نائل گشته بود و همواره یاد خدا مىکرد موقع حمله به دشمن ذکر «لاحول ولاقوّه اِلّا باللَّه العلىّ العظیم»مىگفت(69) هنگام احساس خطر مرگ «اناللَّه و انا الیه راجعون» بر زبان جارى مىساخت(70) هنگام رسیدن به کربلا از بلاها و مصیبتهاى آن به خدا پناه مىبرد «الّلهم أَعوذُبِکَ مَنِ الکَربِ وَ البَلاء»(71)
و بالاخره دشمنان خود را سرزنش مىکند که: «شیطان بر شما مسلط شده و یاد خداى بزرگ را فراموشتان ساخته، ننگ بر شما و آنچه مىخواهید، ما از خداییم و به سوى خدا باز مىگردیم.»(72)
15. صبر و تسلیم
صبر در برابر مصیبتها و تسلیم در برابر اراده الهى یکى دیگر از خصلتهاى نیک عارفان است. عارف معتقد است که آنچه در عالم وجود واقع مىشود قضاى الهى است و تا چیزى از جانب او مقدّر نشده باشد واقع نمىشود. اگرچه حرکت و تلاش براى دگرگونى وضع موجود و تغییر ناهنجارىهاى خود، قضا و قدر الهى و مرزى جدا از آن ندارد.
در قرآن کریم هفتاد بار مقولهى صبر مطرح شده که ده مورد آن مرتبط با پیامبر اکرم(ص) است. خداوند به مؤمنان دستور داده از صبر و صلوه براى حل مشکلات کمک بگیرید. «یا أَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ اسْتَعِینُواْ بِالصَّبْرِ وَ الصَّلَوه» (73) و در آیه دیگر «صبر و تقوى» از استوارترین امور شمرده شده است «وَإِن تَصْبِرُواْ وَتَتَّقُواْ فَإِنَّ ذَ لِکَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُور» (74)
«تسلیم» نیز اگرچه از جنس صبر است اما مقامى بالاتر است در مقام تسلیم «خود»ى باقى نمىماند تا انسان بگوید آنچه را جانان مىپسندند مورد پسند من است بلکه خود و هرچه را در اختیار دارد تسلیم مولاى خود مىکند.
سخن حضرت اسماعیل که در جواب «یا بُنَىَّ إِنِّى أَرَى فِى الْمَنَامِ أَنِّى أَذْبَحُک» (75) گفت: «یَأَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِى إِن شَآءَ اللَّهُ مِنَ الصَّبِرِین؛ (76) مأموریت خود را انجام بده که اگر خدا بخواهد مرا صابر خواهى یافت» نشانهى دستیابى آن حضرت به مقام تسلیم و تفویض است.» (77)
حسین(ع) قهرمان صبر و تسلیم است و گفتار و کردارش بر آن گواه، آن بزرگوار در وصیتنامهى خود که به محمد بن حنفیه نوشته فرموده است: «هر کس مرا رد کند و از یارى من سر باز زند صبر مىکنم تا خدا بین من و قوم اموى حکم کند که او بهترین حکمکنندگان است.» (78)
صبحگاه عاشورا یاران خویش را چنین به صبر فرا مىخواند که: «اى کریم زادگان! صبورى کنید زیرا مرگ چونان پلى است که شما را از سختىها و آسیبها عبور داده و به بهشتهاى پهناور و نعمتهاى جاودانه مىرساند…» (79)
در قتلگاه و عروجگاه، عصر عاشورا در نیایشى عاشقانه با تن و بازوى زخمدار چنین عرضه مىدارد: «بر قضا و حکم تو صبر مىکنم، اى خداى من، جز تو خدایى نیست. اى فریادرس فریادگران.» (80)
16. عبادت
«عبادت» پیوند مخلوق با خالق و اوج کمال انسانى و ارج بخشیدن خداوندى است که نعمات فراوانى به ما عطا کرده است. قرآن کریم، گاه پرستش را هدف آفرینش و گاه عامل نفى سلطههاى شیطانى، و گاه زمینهى وحى و پیامبرى و… معرفى مىکند. خداوند در این زمینه مىفرماید «وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُون؛57.(81) و جن و انس را نیافریدیم جز براى آنکه مرا بپرستند.»
امام حسین(علیه السلام) عبدصالح خدابود و تجسم عینى آیات الهى، در عین حال که پهلوانى بزرگ بود، عابدى تمام عیار و عارفى کامل در پیشگاه الهى بود. از «مصعب زبیرى» روایت شده که گفت: « حسین(علیه السلام) با فضیلت و متمسّک به دین بود و نماز و روزه و حج او بسیار بود.» (82)
«عقاد» نیز گوید: علاوه بر نمازهاى پنجگانه نمازهاى دیگر بجاى آورد و علاوه بر روزهى ماه رمضان در ماههاى دیگر هم روزهائى را روزه مىگرفت و در هیچ سال حج خانهى خدا از او فوت نشد مگر آنکه ناچار به ترک شده باشد. (83)
امام حسین(علیه السلام) انس ویژهاى با نماز داشت. چنانکه قبلاً بیان شد از برادرش حضرت اباالفضل خواست یک شب از امویان مهلت بگیرد تا در آن شب فقط به دعا، نماز، تلاوت قرآن و استغفار و راز و نیاز با خدا بپردازد.
در ظهر عاشورا نیز که تنور جنگ به شدت گرم شده بود وقتى صحبت از نماز شد به فکر اقامهى نماز افتاد و به شخصى که وقت نماز را به ایشان یادآورى کرد فرمود: «نماز را به یادمان آوردى خدا تو را از نمازگران قرار دهد، بلکه اکنون وقت آن است، از دشمنان بخواهید که دست از جنگ بشویند تا نمازمان را بخوانیم.» و چون آنان حاضر به این امر نشدند، سعیدبن عبداللَّه حنفى و زهیر بن قین، پاسدارى از جان امام را بر عهده گرفته و در این راه شهید شدند. (84)
17. عزتطلبى و ذلّت ستیزى
عزّت از آن خداست و هرکس طالب عزت است باید آن را نزد خدابجوید «مَن کَانَ یُرِیدُ الْعِزَّهَ فَلِلَّهِ الْعِزَّهُ جَمِیعًا» (85) در قرآن کریم خطاب به پیامبر خود مىفرماید که: «وَ لَن تَرْضَى عَنکَ الْیَهُودُ وَ لَا النَّصارى حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُم؛ (86) یهود و نصارى هرگز از تو خشنود نخواهند شد تا زمانى که از آنان تبعیت کنى» بنابراین در صورتى که پیامبر ذلت تبعیت از آنان را بپذیرد تا آنها از او خشنود مىگردند و توطئه نکنند. اما در ادامه آیه خداوند به پیامبر دستور مىدهد که بگوید: «إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الْهُدَى» (87) به طور قاطع و با عزت تمام سخن آنان را رد کند.
اساساً نفوذناپذیرى از صفات قرآن است، هرگونه بطلان، دروغ، تحریف، تغییر و شکست در آن راه ندارد. از اینرو دربارهى صفت قرآن در این کتاب مىخوانیم «إِنَّهُ لَکِتابٌ عَزِیزٌ * لَّا یَأْتِیهِ الْباطِلُ مِن بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لَا مِنْ خَلْفِه؛ (88) این کتاب نفوذناپذیر [و صاحب عزّت ]است هیچ باطلى چه از پیشِ رو یا از پشت سر به آن راه نمىیابد…»
سیرهى امام حسین(علیه السلام) نیز بر مبناى همین حبل متین الهى بود و لحظهاى تن به ذلت و سر به خوارى نداد و سطر سطر قیام او نشانگر عزتمدارى و پایدارى بر راه هدایت الهى بود.
امام(علیه السلام) در روز عاشورا در مقابل سپاه دشمن فریاد بر آورد که: «آگاه باشید که زنازاده پسر زنازاده (ابن زیاد) مرا بین دو چیز مخیّر ساخته یا شمشیر کشیده آماده جنگ شوم و یا لباس ذلّت بپوشم و با یزید بیعت نمایم ولى ذلت از ما بسیار دور است.» (89)
پی نوشت :
1. بحار الانوار، ج 98، ص 355.
2. منبع پیشین، ج 23، ص 133: مرحوم سید هاشم بحرینى در کتاب غایه المرام این حدیث را با سى و نه سند از دانشمندان اهل تسنن و با هشتاد سند از دانشمندان شیعه نقل کرده است.
3. نهج البلاغه، خطبهى 154.
4. مزمل/ 20.
5. محمد/ 24.
6. تفسیر البرهان، ج 1، ص 100.
7. الفتوح، ج 5، ص 14.
7. احزاب/ 33.
9. قصص/ 21 و 22.
10. قصص/ 22 ؛ الفتوح، ج 2، ص 25.
11. تاریخ طبرى، ج 3، ص 28.
12. بحارالانوار، ج 44، ص 392 و ج 45، ص 3.
13. کهف/ 9.
14. بحار الانوا، ج 45، ص 32 و 188.
15. بقره/ 137.
16. معالى السبطین، ج 2، ص 115.
17. بقره/ 138.
18. توبه/ 111.
19. بقره/ 207.
20. حماسه و عرفان/ 247.
21. بحار الانوار، ج 44، ص 328.
22. بحارالانوار، ج 44، ص 377.
23. بقره/ 237.
24. فصلت/ 34.
25. سفینهالبحار، مادّهى خ ل ق، ج 2، ص 116.
26. اسراء/ 37.
27. زمر/ 72.
28. فرقان/ 63.
29. شعراء/ 215.
30. بحارالانوار، ج 44، ص 189.
31. حشر/ 9.
32. انسان/ 8 و 9.
33. پرتوى از عظمت حسین(ع)، به نقل از سمعوالمعنى، ص 150 – 151.
34. پرتوى از عظمت حسین(ع)، ص 168 – 169، به نقل از سمعوالمعنى، ص 151.
35. نساء/ 86.
36. آل عمران/ 104.
37. ر.ک: «نصیحتگرى و خیرخواهى» در همین مقاله.
38. بحار الانوار، ج 44، ص 329.
39. بقره/ 207.
40. انسان/ 8 و 9.
41. حماسه عرفان، ص 246.
42. مجله نور دانش، سال دوم، ش 3.
43. تاریخ سیاسى اسلام، ج 1، ص 451.
44. طلاق/ 3.
45. ابراهیم/ 12.
46. بحارالانوار، ج 45، ص 6؛ تاریخالطبرى، ج 3، ص 318، برگرفته از آیات: اعراف196/ و یونس/ 71.
47. اسراء/ 79.
48. توبه/ 36.
49. دعاى عرفه، مفاتیج الجنان.
50. اعیان الشیعه/ 581.
51. بحار الانوار، ج 17، ص 213.
52. مقتل مقرم، ص 397 – 398.
53. قرآن،حسین،شهادت، ص 118.
54. بقره/ 121.
55. تنبیه الخواطر و نزهه النواظر، ج 2، ص 236، نقل از میزان الحکمه، ج 10، ص 4824.
56. کامل الزیارات، ص 371.
57. تاریخ الطبرى، ج 3، ص 315.
58. حاقه/ 51.
59. مائده48/.
60. بحار الانوار/ ج 100، ص 294 و 20.
61. بقره/ 185.
62. حماسه و عرفان، ص 229 – 230.
63. توبه/ 105.
64. بحارالانوار، ج 44، ص 321.
65. احزاب/ 39.
66. مفاتیح الجنان، دعاى عرفه.
67. رعد/ 28.
68. نور/ 37.
69. بحارالانوار، ج 45، ص 50.
70. بحارالانوار، ج 44، ص 379.
71. پیشین، ص 381.
72. پیشین، ج 45، ص 6.
73. بقره/ 153.
74. آلعمران/ 186.
75. صافات/ 102.
76. صافات/ 102.
77. حماسه و عرفان، ص 258.
78. بحارالانوار، ج 44، ص 330.
79. معانى الاخبار، ص 289.
80. مقتل مقرّم، ص 283.
81. ذاریات/ 56.
82. پرتوى از عظمت حسین(ع)، ص 165، به نقل از اسدالغابه، ج 2، ص 20.
83. منبع پیشین، به نقل از: ابوالشهداء/ 73.
84. پیشین.
85. فاطر/ 10.
86. بقره/ 120.
87. بقره/ 120.
88. فصّلت/ 41 – 42.
89. لهوف، ص 139، مقتل الحسین للخوارزمى، ص 9 و 10.
منبع: پاسدار اسلام ـ ش267-268