نویسنده: سید علینقی میرحسینی
رفتارهای امام سجاد علیه السلام با گروههای مختلف
مقدمه
از آنجا که انسان زندگی اجتماعی دارد، ناگزیر در طول شبانه روز با افراد مختلف در ارتباط است و با گروههای ناهمگون – که دارای عقاید و سلیقههای متفاوت هستند – در تماس میباشد . سؤالی که در اینجا مطرح میشود، این است که: رفتار ما با هریک از این گروههای انسانی چگونه باید باشد؟
با مراجعه به زندگی پیشوایان دین، به خوبی پاسخ این سؤال را در مییابیم . زیرا امامان معصوم علیهم السلام در زندگی اجتماعی خود به عنوان پیشوایان صالح و الگوهای اخلاقی و تربیتی در طول زندگی افتخارآمیز خویش با گونههای مختلفی در تماس بودند . بنابراین، رفتار آن بزرگواران با گروههای مختلف انسانی و حتی حیوانات، میتواند راهگشای زندگی فردی و اجتماعی امروز ما باشد .
در یک نگاه کلی میتوان کسانی که خواسته یا ناخواسته، حضرات معصومین علیهم السلام با آنان در ارتباط بودند را چنین دستهبندی کرد:
– دوستان (اعم از فقیر و ثروتمند)
– غافلان و جاهلان
– گمراهان و فریبخوردگان
– دشمنان و ستمگران
نگاه این نوشتار پیرامون رفتارهای امام سجاد علیه السلام با گروههای فوق میباشد . بدون شک شناسایی رفتارهای آن حضرت با این گروهها و حتی حیوانات، ما را در چگونگی رفتار با دیگران یاری خواهد داد .
مدارا با دوستان
امام سجاد علیه السلام با اصحابش رفتار کریمانه و دلسوزانه داشت . رفتارهای آن حضرت، نمونه کامل صداقت، مهرورزی و سخاوت و تجلیگاه عالی حلم، بردباری و جوانمردی بود .
در رفتارهای آن حضرت با دوستانی که از مکانت فرهنگی و اجتماعی بالاتری برخوردار بودند، بحثی نیست، همگان با چنین افرادی رفتار شایسته دارند; اما آنچه که مهم به نظر میرسد، این است که باید دید آن حضرت با دوستانی که به هر دلیل از اقشار پایین جامعه محسوب میشدند، چگونه برخورد داشت؟
نمونههای زیر میتواند نوع رفتار آن حضرت با دوستان محروم و درماندگان بیبضاعت را مشخص کند:
1 . یاور بینوایان
یاور ناشناس
طاووس یمانی میگوید:
«در سفری که به حج رفته بودیم، در سرزمین «صفا» جوانی را دیدم بسیار با هیبت و شکوه، اما لاغر اندام و ضعیف که جامه مناسبی بر تن نداشت، او سر به آسمان بلند کرده بود و میگفت:
«عریان کما تری، جائع کما تری، فما تری فیما تری، یا من یری و لا یری; برهنهام چنانکه میبینی، گرسنهام چنانکه مینگری، پس چه میبینی در آنچه مینگری؟ ای کسی که میبینی و دیده نمیشوی .»
از گفت و گوی آن مرد ناشناس با خداوند لرزیدم . ناگهان دیدم که از آسمان طبقی فرود آمد و دو برد یمانی در آن بود . در این هنگام، حضرت نگاه محبتآمیزی به من نمود و فرمودند: ای طاووس!
گفتم: لبیک یا سیدی!
از اینکه مرا ندیده شناخته بود، تعجبم بیشتر شد . سپس فرمودند:
آیا تو نیز حاجتی به این طبق داری؟!
و پرده را از روی آن کنار زد . در طبق علاوه بر لباس، چیزی شبیه به نقلهای خراسان بود . عرض کردم:
ای آقای من! مرا به برد و لباس احتیاجی نیست، لیکن قدری از آنچه در میان طبق است، به من عطا فرما .
مشتی از آنها را به من داد . دستش را بوسیدم و نقلها را بر گوشه ردای احرامم بستم و قدری از آن را خوردم که خوراکی به آن مزه و لذت هرگز ندیده و نخورده بودم .
سپس مرد ناشناس دو برد را از طبق برداشت و یکی را به عنوان لنگ و دیگری را به عنوان عبای احرام به تن کرد و لباسهایی را که بر تن داشت، به مستحق رساند .
از آنجا گذشتیم تا به «مروه» رسیدیم . در آنجا اجتماع مردم او را از نظرم غائب کرد و من در تفکری عمیق غرق بودم که آیا او فرشته بود یا یکی از اولیای خداوند؟! ناگهان صدایی بر آمد و گفت:
«ای طاووس! وای بر تو! امام زمانت را نشناختی؟ اوست امام جن و انس . اوست امام الساجدین و زین العابدین .»
آنگاه شتابان در پی آن حضرت دویدم تا اینکه به حضورش رسیدم . دیگر از او جدا نشدم تا اینکه نفع دنیوی و اخروی بسیار، از آن حضرت به من رسید .» (1)
و مورد دیگر روایتی است که بنا بر نقل زهری در شب سرد و زمستانی امام سجاد علیه السلام را دیدم که کیسهای از آرد و دستهای هیزم بر دوش گرفته بود … . (2)
2 . عفو خطاکاران
احتمال خطا و لغزش انسان در زندگی بسیار است و ممکن است هر آن دچار لغزش و اشتباه شود . برخی از دوستان امام سجاد علیه السلام نیز در محضر آن حضرت دچار خطاهایی میشدند که به علتسهوی بودن آنها، آن حضرت آنان را عفو میکرد و خیلی زود از گناهان آنان چشم پوشی میکرد و این، در «زندگی اجتماعی» ما، درس بزرگی است و روش عفو و مهربانی را به ما میآموزد و ما را از انتقام و جنجال آفرینی باز میدارد .
احسان به کنیز
روزی یکی از کنیزان امام سجاد علیه السلام به دستان آن حضرت آب میریخت . ناگهان ظرف آب افتاد و به سر مبارک امام اصابت کرد . به گونهای که سر آن حضرت شکست . حضرت سرش را به طرف کنیز برگرداند . کنیز که نگران و هراسان شده بود با زیرکی این آیه را خواند:
«والکاظمین الغیظ» ; «پرهیزکاران خشم خود را فرو میخورند .»
امام فرمودند: خشم خود را فرو بردم .
کنیز ادامه آیه را تلاوت کرد:
«والعافین عن الناس» ; «پرهیزکاران، خطا کاران را میبخشد .»
امام علیه السلام فرمودند: تو را بخشیدم .
کنیز پایان آیه را خواند:
«والله یحب المحسنین» ; (3)
امام سجاد علیه السلام به کنیز احسان نمود و فرمودند: «برو، تو را در راه خدا آزاد ساختم .» (4)
نمونههای بسیاری از این باب، در کتابهای تاریخی و روایی ذکر شده است . (5)
3 . هدایت گمراهان
گاهی به علت تبلیغات مسموم دشمنان و نرسیدن سخن حق به گوش برخی از دوستان، آنان تحت تاثیر جو حاکم قرار میگیرند و علیرغم میل باطنی، فریفته تبلیغات سوء دشمن میشوند; اما از آن لحظهای که گوش دلشان به نوای سخن حق آشنا شد، از گذشته خویش ندامت میجویند و دل و جان در گرو حقیقت میدهند . این گونه افراد در زمان امام سجاد علیه السلام کم نبودند . عدهای از حقیقتجویان، فریفته جو ناسالم امویان شده بودند . امام زینالعابدین علیه السلام که میدانست آنها فریب دشمن را خوردهاند، با لحن آرام و دلسوزانه با آنها سخن میگفت و سعی میکرد آنها را به راه راست هدایت نماید .
نمونه روشن در این بخش، رفتار مهربانانه امام سجاد علیه السلام با آن پیرمرد شامی است که در هنگام ورود اسیران به شهر شام، خودش را به امام رساند و گفت:
«خدای را شکر که شما را نابود کرد و مردمان را از شر شما آسوده خاطر کرد و امیرالمؤمنین یزید را بر شما پیروز گرداند .»
امام که با یک نگاه فهمیده بود، وی فریب دشمن را خورده استبا کمال ادب و احترام با او گفت و گو نمود . در پایان پیرمرد شامی از سخنان خود اظهار ندامت نمود . سرانجام یزید دستور قتلش را صادر کرد . (6)
عداوت با ستمگران
امام سجاد علیه السلام در مقابل دشمنان رفتار مناسب داشت . آن حضرت با رفتار درخور شان دشمنان، شخصیت کاذب آنان را مخدوش میساخت، وقار دروغین آنان را درهم میشکست و بر اساس آیه شریفه «اشداء علیالکفار» رفتار مینمود . نمونههای زیر گویای رفتار توفنده امام سجاد علیه السلام با دشمنان میباشد:
الف) از زبان فرزدق
فرزدق که شاعر دلباخته اهلبیت علیهم السلام بود، وقتی کبر و غرور هشام بن عبدالملک را در جوار خانه کعبه دید; با سرودن آن قصیده مشهور خویش: چنین به معرفی امام پرداخت:
هذا الذی تعرف البطحاء وطاته
والبیتیعرفه والحل والحرم
«عبدالرحمن جامی» شاعر شیرین سخن پارسیگوی اهل سنت قصیده فرزدق را چنین زیبا به نظم آورده است:
آنکس است اینکه مکه و بطحا
زمزم و بوقبیس و خیف و منی
حرم و حل و بیت و رکن و حطیم
ناودان و مقام ابراهیم
مروه، مسعی، صفا، حجر، عرفات
طیبه و کوفه، کربلا و فرات
هریک آمد به قدر او عارف
بر علو مقام او واقف
قره العین سیدالشهداست
زهره شاخ دوحه زهراست
میوه باغ احمد مختار
لاله داغ حیدر کرار
چون کند جای در میان قریش
رود از فخر بر زبان قریش
که بدین سرور ستوده شیم
به نهایت رسیده فضل و کرم
ذروه عزت است منزل او
حامل دولت است محمل او
از چنین عز و دولتباهر
هم عرب، هم عجم، بود قاصر
جد او را به مسند تمکین
خاتم الانبیاست نقش نگین
از حیا نایدش پسندیده
که گشاید به روی کس دیده
حب ایشان دلیل صدق و وفاق
بغض ایشان نشان کفر و نفاق
گر بپرسند ز آسمان بالفرض
سائلی من خیار اهل الارض؟
به زبان کواکب و انجم
هیچ لفظی نیاید الا «هم»
ذکرشان سابق استبر افواه
بر همه خلق، بعد ذکرالله
هشام بن عبدالملک که آبروی خود را بر باد رفته دید، بسیار غضبناک شد و دستور داد فرزدق را به زندان اندازند و مستمری او را از بیت المال قطع کنند .
هنگامی که فداکاری و دفاع جانانه فرزدق و نیز زندانی شدن و قطع مستمری او به گوش امام زین العابدین علیه السلام رسید، دوازده هزار درهم برای او فرستاد، ولی فرزدق قبول نکرد و گفت:
«این اشعار را به خاطر صله و جایزه نسرودم، بلکه این اشعار ذخیره آخرت من است .»
امام علیه السلام نیز در پاسخ وی بیانی دارد که شاعر شیرین سخنی چنین به نظم کشیده است:
گفت: ما اهل بیت احسانیم
آنچه دادیم باز نستانیم
ابر جودیم بر نشیب و فراز
قطره از ما، به ما نگردد باز
آفتابیم بر سپهر علا
نفتد عکس ما دگر بر ما
چون فرزدق به آن وقار و کرم
گشتبینا قبول کرد درم . (7)
ب) ذلتزدایی و عدم سازش
عبدالملک بن مروان اطلاع پیدا کرده بود که شمشیر رسولخدا صلی الله علیه و آله وسلم در اختیار امام زین العابدین علیه السلام است . تصمیم گرفتبرای مقاصد شوم و سوء استفاده از شمشیر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم، آن را به چنگ آورد . به این منظور قاصدی نزد امام سجاد علیه السلام فرستاد و تقاضا کرد تا آن شمشیر را برای او بفرستد . در پایان نامه اضافه کرد که: هرکاری که داشته باشید، فورا انجام میدهم .
امام به تقاضای عبدالملک پاسخ رد داد . حاکم مستبد که به شدت خشمگین شده بود، نامهای تهدیدآمیزی نوشت که: اگر شمشیر را نفرستی، حقوق تو را از بیت المال قطع میکنم .
امام بدون ذرهای خوف، در پاسخ نوشت:
«اما بعد، خداوند متعال خود عهدهدار شده است که بندگان پرهیزکارش را از امور ناخوشایند نجات بخشد و از آنجا که گمان ندارند، روزی دهد . و در قرآن میفرماید:
«ان الله لایحب کل خوان کفور» (8) ; خداوند هیچ خیانتکار ناسپاسی را دوست ندارد .»
آنگاه خطاب به عبدالملک افزود:
«بنگر کدام یک از ما بیشتر مشمول این آیه هستیم؟» (9)
نفرینهای مستجاب
گاهی برخی از دشمنان دین و غافلان نابخرد، ظلم و طغیان و لجاجت را در مقابل آن حضرت به اوج خود میرساندند . در این صورت امام زین العابدین علیه السلام میدانست که با آلودگی پرونده آنان و سیاه شدن قلبهایشان، هدایت آنان امکانپذیر نیست . آنگاه که بیرحمی و جهل آنان قلب مبارکش را میسوزاند، در حقشان، نفرین میکرد و از خداوند متعال برای آنان عذاب فوری و ابدی تقاضا میکرد; عذابی که به قدرت لایزال خداوند، هماندم، گریبان آنان را میگرفت . نمونههای زیر از جمله آنهاست:
الف) نوید آتش به قاتلان شهدای کربلا
منهال بن عمرو میگوید: برای انجام حجبه مکه رفتم و در آنجا به محضر امام سجاد علیه السلام رسیدم . آن حضرت با دیدن من، از محل اقامتم پرسید و فرمودند: از حرمله بن کاهل اسدی (10) چه خبر؟
گفتم: او زنده است و در کوفه سکونت دارد .
حضرت با دیدگان اشکبار دستبه آسمان بلند کرد و سه مرتبه فرمودند:
«اللهم اذقه حر الحدید، اللهم اذقه حرالنار; پروردگارا! داغی آهن را به او بچشان . پروردگارا! او را به آتش دوزخ بسوزان» .
منهال میافزاید: وقتی به کوفه بازگشتم، باخبر شدم که «مختار» به خونخواهی امام حسین علیه السلام قیام کرده است . با یکی از دوستانم به قصد دیدار او حرکت کردیم . زمانی که به حضور مختار رسیدیم، او اسب خود را طلبید و با سپاهیانش به سوی محله کناسه کوفه حرکت کرد . ما نیز با او همراه شدیم . مدتی نگذشت که ماموران مختار، حرمله را دستبسته آوردند . مختار با دیدن آن مرد جنایتکار گفت:
– حمد و سپاس خدایی را که مرا بر تو مسلط نمود .
آنگاه دستور داد تا دست و پاهای او را قطع کنند . سپس دستور داد تا آتشی روشن کنند و حرمله را در آتش افکنند .
لحظهای نگذشت که حرمله را در میان آتش سوزان دیدم . ناخودآگاه به یاد دعای امام سجاد علیه السلام در مکه افتادم و از روی تعجب چند بار گفتم:
سبحان الله، سبحان الله … !
مختار با شنیدن این ذکر، رو به من کرد و گفت:
چرا تسبیح گفتی؟!
داستان سفر و دعای امام سجاد علیه السلام را نقل کردم و گفتم:
از مشاهده اجرای نفرین آن حضرت به دست تو تعجب کرده، خدایم را تسبیح میکنم .
مختار از شنیدن این خبر بسیار شادمان شد . در حالی که هیجان زده شده بود، گفت:
الله، الله، آیا به راستی ابوالحسن در مورد حرمله چنین نفرین فرمود؟
گفتم: آری، به خدا سوگند!
آنگاه فورا از اسب پیاده شد و دو رکعت نماز خواند و سجدهای طولانی به جا آورد و خدا را به سبب افتخاری که نصیبش شده بود، شکر کرد . (11)
ب) انتقام مبارک
سر بریده عبیدالله بن زیاد و عدهای دیگر از سران حکومتیزید را نزد مختار آوردند . او بعد از شکر خدای، دستور داد تا سریعا سر ابن زیاد را به مدینه، نزد امام زین العابدین علیه السلام بفرستند . زمانی که سر آن ملعون را به نزد امام آوردند، حضرت مشغول صرف صبحانه بود . حضرت با تماشای سر آن ناپاک، خدای را شکر نمود و فرمودند:
هنگامی که ما را به صورت اسیر به کوفه در بارگاه ابن زیاد وارد کردند، دیدم که او صبحانه میخورد و سر مبارک پدرم را در کنار خود نهاده و به آن اهانت میکرد . در آن لحظه از خداوند خواستم مرا نمیراند تا اینکه در هنگام صرف صبحانه سر بریده او را به من نشان دهد .»
آنگاه سر به سجده نهاد و فرمودند:
– «حمد و سپاس خداوندی را که انتقام مرا از دشمنم گرفت; خداوند پاداش نیک به مختار عنایت فرماید .» (12)
ج) کیفر راهزن گستاخ
امام سجاد علیه السلام برای شرکت در مراسم حج، عازم مکه شد . در مسیر راه به بیابان بین مدینه و مکه رسید و همچنان سوار بر شتر خویش حرکت میکرد . ناگاه یک نفر راهزن سر راه حضرت را گرفت و دستور داد:
– پیاده شو!
– از من چه میخواهی؟
– میخواهم تو را بکشم و اموالت را برای خودم بردارم .
– هرچه دارم، آن را جدا کرده به تو میدهم و برای تو حلال میکنم، فقط مقدار اندکی بر میدارم تا مرا به مقصد برساند .
راهزن قبول نکرد و همچنان به کشتن امام اصرار ورزید .
امام که وضع را چنین دید، با لحن دلسوزانهای فرمودند:
– فاین ربک؟ ، پس خدای تو کجاست؟ اگر مرا بکشی خداوند قصاص خواهد کرد .
مرد راهزن با کمال گستاخی گفت:
– هو نائم; خدا در خواب است .
در این هنگام امام از خدا مدد خواست، ناگاه دو شیر قویپنجه حاضر شدند . یکی از آنها سر مرد راهزن و دیگری پای او را گرفتند و دریدند . امام در آن حال خطاب به او فرمودند:
– تو گمان کردی که خدا در خواب است! این است جزای تو، اکنون عذاب گستاخی خود را بچش . (13)
ترحم بر حیوانات
آنچه گذشت، رفتارهای شایسته و مناسب امام سجاد علیه السلام در برابر گروههای مختلف انسانی بود که به اشکال گوناگون با آن حضرت در ارتباط بودند . رفتارهای دلسوزانه آن حضرت زمانی شگفتانگیز مینماید که برخوردهای آن حضرت را در مقابل حیوانات تماشا کنیم . محبتهایی که نسبتبه حیوانات روا میداشت، بیانگر اوج ایمان، صلابت، خداترسی و عقوبتنگری آن حضرت میباشد . موارد زیر تصویرگر رفتارهای خداپسندانه آن حضرت با حیوانات میباشد:
در پاسخ آهوی گرفتار
امام باقر علیه السلام فرمودند:
من و گروهی از مردم در حضور پدرم امام سجاد علیه السلام نشسته بودیم که ناگهان آهویی از صحرا آمد و در چند قدمی پدرم ایستاد و ناله کرد .
حاضران به پدرم گفتند: چه میگوید؟
پدرم فرمودند: میگوید: بچهام را فلانی صید کرده، از روز گذشته تا حال شیرنخورده، خواهش میکنم آن را از او گرفته نزد من بیاور تا به او شیر بدهم .
امام سجاد علیه السلام شخصی را نزد صیاد فرستاد و به او پیام داد آن بچه آهو را بیاور . وقتی آورد، آهوی مادر تا بچهاش را دید، چند بار دستهایش را به زمین کوبید و آه جانکاه و غمانگیزی کشید و بچهاش را شیر داد .
سپس امام سجاد علیه السلام از صیاد خواهش کرد که بچه آهو را آزاد کند، صیاد قبول کرد . امام بچه بچه را از او گرفت و به مادرش بخشید، آهو با همهمه خود سخنی گفت و همراه بچهاش به سوی صحرا روان شد .
حاضران به امام سجاد علیه السلام گفتند: آهو چه گفت؟ امام فرمودند:
«برای شما در پیشگاه خدا دعا کرد و پاداش نیک طلبید» . (14)
از ترس عذاب قیامت
امام سجاد علیه السلام در بستر شهادت به فرزندش امام باقر علیه السلام فرمودند: «پسرم! من بیست مرتبه با شترم از مدینه به زیارت خانه خدا رفتهام و در تمام عمر، حتی یک تازیانه به او نزدهام!»
و در مورد علت این کار فرمودند:
«قصاص در روز قیامتبه قدری دامنگیر مجرمان میشود که من از ترس آن حتی به شترم تازیانه نزدهام .»
هنگامی که حضرت از دنیا رفت و به خاک سپرده شد، آن شتر گردنش را روی قبر امام علیه السلام نهاد و نالههای سوزناک سرداد . امام باقر علیه السلام تا دو مرتبه آن شتر را برگرداند اما طولی نکشید که بازگشت و در خاک غلطید و از دیدگان اشک ریخت و تا سه روز در آن حالتباقی ماند .
امام باقر علیه السلام وقتی این حالت عجیب آن حیوان را ملاحظه نمود، فرمودند: شتر را رها کنید که در حال وداع است .
مدتی نگذشت که آن شتر در کنار قبر مطهر امام سجاد علیه السلام جان سپرد .» (15)
پی نوشت :
1 . معاجز الولایه، کاظمینی بروجردی، ص 175 .
2 . مناقب آل ابیطالب، محمد بن شهرآشوب مازندرانی، ج 4، ص 154، انتشارات علامه، قم، 1379 ش .
3 . آل عمران/134 .
4 . الارشاد، شیخ مفید، ج 2، ص 146 و 147، کنگره شیخ مفید، قم، 1413 ق .
5 . الارشاد، ج 2، ص 145، 146 و ص 147; بحارالانوار، ج 46، ص 56; عیون اخبارالرضا، شیخ صدوق، ج 2، ص 145، انتشارات جهان، تهران، 1378 ق .
6 . لهوف، سید بن طاووس، ص 176 و 177، انتشارات جهان، تهران، 1348 ش .
7 . الارشاد، ج 2، ص 150 و 151; کشف الغمه فی معرفهالائمه، علی بن عیسی اربلی، ج 2، ص 79 و 80، 92 و 94، مکتبه بنیهاشم، تبریز، 1381 ق; الاختصاص، شیخ مفید، ص 191 – 195، کنگره شیخ مفید، 1413 ق .
8 . حج/32 .
9 . بحارالانوار، ج 46، ص 95; مناقب آل ابیطالب، ج 4، ص 165 .
10 . قاتل طفل شش ماهه امام حسین (ع) حضرت علیاصغر (ع)
11 . کشف الغمه، ج 2، ص 112 و 113; بحارالانوار، ج 45، ص 332 .
12 . بحارالانوار، ج 45، ص 336 .
13 . همان، ج 46، ص 41 .
14 . همان، ص 30 .
15 . همان، ص 148 .
منبع:ماهنامه کوثر