درپاسخ به سئوال لازم است به نکاتی اشاره نماییم:
الف: حدیث منزلت یکی از احادیث و روایاتی است که در منابع روائی شیعه و سنی آمده است و از دلائل نقلی و از جمله نصوصی است که به صراحت بر امامت و خلافت بلافصل علی ـ علیه السلام ـ دلالت می کند.
این حدیث مطابق تحقیق سید هاشم بحرانی در کتاب غایه المرام (ج1، ص20) از یکصد طریق از طرف اهل سنت و هفتاد طریق از طرف شیعه نقل شده و در این گفتار فقط به برخی از منابع درجه اول اهل سنت که این حدیث را آورده اشاره می شود:
1. صحیح بخاری ج5، ص24، طبع داراحیاء التراث العربی.
2. صحیح مسلم، ج4، ص187، طبع داراحیاء التراث العربی.
3. سنن ابن ماجه، ج1، ص42.
4. تاریخ الخلفاء سیوطی، ج1، ص65.
5. صواعق المحرقه ابن حجر، ص177، طبع مکتبه القاهره.
این حدیث را بیش از 30 نفر از صحابه پیامبر از جمله جابر بن عبدالله انصاری، زیدبن ارقم و… نقل نموده اند و در میان ناقلان این روایت اسم معاویه بن ابی سفیان نیز به چشم می خورد.
محب الدین طبری در کتاب ذخائر العقبی، ص79، طبع مکتبه القدس آورده است که کسی از معاویه سئوالی کرد و او گفت این مسأله را از علی ـ علیه السلام ـ بپرس سائل گفت دوست دارم جواب این مسأله را از زبان شما بشنوم زیرا جواب شما برای من بهتر از جواب علی است، معاویه گفت ای مرد حرف بدی گفتی زیرا پیامبر در حق علی ـ علیه السلام ـ این جمله را فرمود:« الا ترضی ان تکون منی بمنزله هارون من موسی؟» آیا راضی نمی کند تورا که نسبت شما به من نسبت هارون به موسی ـ علیه السلام ـ باشد؟ یعنی نسبت تو به من نسبت هارون به موسی است.
ب: این حدیث را پیامبر همانند حدیث ثقلین در موارد و مناسب های مختلف بیان نموده است که به برخی از موارد آن اشاره می شود:
1. در یوم المواخاهاول یعنی در نخستین مرتبه که پیامبر میان یاران خویش پیمان برادری بست در این جریان علی ـ علیه السلام ـ را برای این پیمان برای خود انتخاب کرده و فرمود:
شما نسبت به من به منزله هارون نسبت به موسی هستی.[1]
2. در یوم المواخاه دوم که در مدینه پیمان اخوت را بین مسلمانان بست و آنان را دو نفری برادر قرار داد.
3. روزی که پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ دستور داد درهای خانه هایی را که به سوی مسجد پیامبر گشوده می شدند، ببندند و تنها در خانه علی را باز بگذارند. این جا باز حضرت حدیث منزلت را ایراد کرد.
4. یکی از موارد که حضرت رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ حدیث منزلت را ایراد نموده است، جریان جنگ تبوک است؛ این ها برخی از مواردی است که پیامبر این کلام را گفته است.[2]
بنابراین کلام حضرت اختصاص به مورد خاصی ندارد تا گفته شود این حدیث مخصوص جریان خاصی است و اختصاص دارد به جانشینی و خلافت حضرت علی ـ علیه السلام ـ در جریان جنگ تبوک.
ثانیا بر فرضی که این کلام را حضرت فقط در ماجرای تبوک فرموده باشد، وارد شدن حکم کلی و کلام عام به مناسبت خاص، موجب تخصیص آن به همان مورد نمی شود و به عبارتی دیگر مورد مخصص نمی باشد.
اما اینکه مفاد حدیث عام و کلی است و ناظر به زمان حیات و بعد از رحلت پیامبر است، دلیل آن این امر است که:
در این حدیث کلمه «منزلت» به کار رفته است که اسم جنس می باشد و به وی اسم شخص یعنی «هارون» اضافه شده و مطابق ادبیات زبان عربی اسم جنس مضاف مفید عموم است و نیز در ذیل این حدیث استثنائی وجود دارد که دلیل بر عمومیت مستثنی منه بوده که از آن فقط «نبوت» استثناء شده است و معنای حدیث با توجه به این دو نکته ادبی این است که:
پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ نسبت علی را به خودش نازل منزله نسبت هارون به موسی ـ علیه السلام ـ دانسته است و مطابق این تشبیه و تنزیل علی ـ علیه السلام ـ بعد از پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ افضل و بالاترین فرد امت بوده همان گونه که هارون بعد از حضرت موسی ـ علیه السلام ـ افضل افراد بوده و زیر نظر موسی ـ علیه السلام ـ انجام وظیفه می کرده است و مطابق آیات 29 ـ 31 سوره طه، هارون، وزیر، معاون خاص، پشتیبان و شریک در برنامه رهبری موسی ـ علیه السلام ـ و در غیاب آن حضرت مطابق آیه 142 سوره اعراف خلیفه و جانشین حضرت موسی ـ علیه السلام ـ بوده و این شئوون و مناصب و مقامات را قرآن کریم برای حضرت هارون ثابت کرده است و پیامبر خاتم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ همه این مقامات را به طور عام و برای همیشه برای حضرت علی ـ علیه السلام ـ از طریق تنزیل و تشبیه نسبت امام علی ـ علیه السلام ـ به خودش به نسبت هارون به موسی ـ علیه السلام ـ اثبات نموده و فقط مقام نبوت را از امام علی ـ علیه السلام ـ نفی و به عبارت دیگر استثناء کرده است.
یعنی همه مقامات که برای هارون ثابت بود برای امام علی ـ علیه السلام ـ مطابق حدیث منزلت ثابت است جز اینکه امام علی ـ علیه السلام ـ پیامبر نخواهد بود چون حضرت محمد ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ خاتم پیامبران است. معنای این استثناء اثبات تمام شئوون پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ برای امام علی ـ علیه السلام ـ آن هم برای همیشه می باشد نه خصوص خلافت آن حضرت در جریان جنگ تبوک زیرا اگر کلام پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ فقط به زمان حیات آن حضرت ناظر می بود معنای حدیث این می شد که تو فقط درزمان حیات من به منزله هارون نسبت به موسی ـ علیه السلام ـ هستی و می دانیم در این صورت جمله «جز اینکه بعد از من پیامبری نخواهد بود» هیچ لزومی نداشت چون وقتی کلام حضرت ناظر به زمان حیاتش باشد سخن گفتن ایشان درباره بعد از رحلتش نامناسب و اصطلاحاً استثناء منقطع خواهد بود که استثناء منقطع خلاف ظاهراست و اصل این است که استثناء متصل باشد.
از همین جا روشن می شود که وفات هارون قبل از موسی ـ علیه السلام ـ و اینکه وصی حضرت موسی یوشع بن نون بوده مشکلی در دلالت حدیث منزلت بر خلافت بلافصل امام علی ـ علیه السلام ـ ایجاد نمی کند چون وجود استثناء و جمله «الا انه لا نبی بعدی» به خصوص با توجه به کلمه «بعد» به خوبی نشان می دهد که گفتار پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ در مقام اثبات مقامات هارون برای علی ـ علیه السلام ـ ناظر به زمان حیات و نیز رحلت پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ می باشد و همه مقامات به جز نبوت پیامبر برای حضرت علی ـ علیه السلام ـ در زمان حیات پیامبر ولی غیبت ایشان نظیر جریان جنگ تبوک و هم چنین در زمان بعد از رحلت حضرت، ثابت است همان گونه که برای هارون ثابت بود.
به بیان دیگر تشبیه علی ـ علیه السلام ـ به هارون در کلام پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ از نظر داشتن مقامات است نه از نظر مدت ادامه این مقامات. هارون اگر بعد از موسی زنده می بود بدون تردید هم مقام جانشینی و خلافت موسی ـ علیه السلام ـ را می داشت همان طوری که در زمان حیاتش داشت و هم مقام نبوت را زیرا برترین فرد بعد از موسی در میان بنی اسرائیل بوده است.
ثانیا بر فرض که ذیل حدیث یعنی جمله «جز اینکه بعد از من پیامبری نخواهد بود» صریح در امامت و خلافت بلافصل امام علی ـ علیه السلام ـ نباشد باز هم جای استدلال به حدیث منزلت بر امامت امام علی ـ علیه السلام ـ باقی است چون مطابق تنزیل و تشبیه پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ وقتی امام علی ـ علیه السلام ـ همه مقامات و شئوونات هارون را داشته باشد و بر اساس همین لیاقت و صلاحیت در زمان حیات پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ همانند هارون خلیفه رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ باشد، به اولویت و طریق قطعی با توجه به این مقدمه روشن عقلی که ترجیح فاضل بر افضل قبیح است؛ بعد از رحلت آن حضرت نیز خلیفه و امام مسلمین خواهد بود یعنی وقتی معیار خلافت پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ در کسی وجود داشت او خلیفه پیامبر است حال این خلافت چه در زمان حیات ولی غیبت پیامبر باشد همان طوریکه هارون خلافت موسی را در ایامی که موسی به میقات حق تعالی رفته بود بر عهده داشت (اعراف / 142) و همان گونه که امام علی ـ علیه السلام ـ درجریان جنگ تبوک خلیفه پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ بود، و یا این خلافت بعد از رحلت پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ باشد.[3]
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1ـ مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، دارالکتب الاسلامیه، 1361ش، ج6، ص349 و ج 13، ص193.
2ـ الشیخ حمود، محمد جلیل، الفوائد، البهیه فی شرح عقائد الامامیه، الاولی، 1425ق، ج2، ص205.
پی نوشت ها:
[1]. هندی، متقی، کنزالعمال، موسسه الرساله، بیروت، تحقیق شیخ بکری هیانی، ج5، ص724 و ج6، ص390.
[2]. المیلانی، سید علی الحسینی، حدیث المنزله، مرکز الابحاث العقائیدیه، ص63 به بعد.
[3]. ر.ک: المیلانی، سید علی الحسینی، حدیث المنزله، مرکز الابحاث العقائدیه، ص43 به بعد.