نویسنده:ابوالفضل طریقهدار
یا ذبیح الله
تو اسماعیل گزیده خدایی
و رؤیای به حقیقت پیوسته ابراهیم
کربلا، میقات توست
محرم، میعاد عشق
و تو نخستین کس
که ایام حج را
به چهل روز کشاندی
«و اتممناها بعشر» (1) …
کاروان عشق به حرکت درآمد و از شهر رسول خدا(ص) رو به خانه توحید گذاشت. کاروانیان با بینشی عمیق از خود و هستی، سفری از خویش تا حق کرده بودند و با قلبهایی پاکیزه و مصفا میرفتند تا سفرهایی دیگر را بیاغازند: سفری از حق تا خلق با عشق به حق و عطوفت و مهربانی به خلق، و سفری از خلق و با خلق تا حق با عشق و درگیری و صبر.
کاروان در هالهای از نور به پیش میرفت تا سرانجام پس از فراز و فرودهای بسیار به سرزمین عشق رسید و این در دوم محرم سال 61 هجری بود. به دستور امیر قافله عشق، عشاق فرود آمدند و خیمهها را برپا ساختند. این خیمه و خرگاه کوچک در بیابان «طف» چونان نوری بر آسمان پرتو افشانی میکرد. ذکر و نیایش و دعا، رشتهای بود که آنان را به معشوق متصل میساخت. فرشتگان فوج فوج فرود میآمدند و آنان را به بهشت و رحمتالهی، بشارت میدادند: «ان الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل علیهم الملائکه ان لاتخافوا و لاتحزنوا وابشروا بالجنه التی کنتم توعدون.» (2)
چشمهای آنان بر غیب باز شده بود و چالاکانه به آن سوی طبیعت، دست گشوده بودند. درخشش قلبهای صیقلی این عارفان بر چهره و عزم و اراده و شمشیرشان متجلی بود و ترکیبی زیبا از حماسه و عرفان به وجود آورده بود.
روز موعود فرا رسید و مردان حق در نبردی نابرابر در میان غریو «الله اکبر» و چکاچک شمشیرها غیرت و شرف خود را به نمایش گذاشتند و منظومهای بلند از حماسه، ایثار، فداکاری و عرفان سرودند.
از پس سالها و سدههایی که از سرایش این منظومه شگفت گذشته است اندیشورانی سترگ درباره آن سخن گفته و از جنبههای مختلفی بدان نگریستهاند: سیاستمداران از بعد سیاسی، مجاهدان از نظر حماسی، عارفان در نکته سنجیهای عرفانی، فقیهان از دیدگاه فقهی، متکلمان از جنبه کلامی و خلاصه هر کس از دیدگاه خویش در آن تامل کرده و به اندازه توان در رشد فرهنگ انسانی از آن سود برده است.
این تاملات و نظرگاهها اکنون در پیش دید همگان است و میتوان داوری کرد که هر یک از آنها تا چه حد در سوق دادن جامعه به سوی فرهنگ حسینی و علوی و در یک کلام، محمدی(ص) مؤثر بوده است. انصاف باید داد که از آن میان، زبان شعر و بیان ادبی در این فرهنگسازی، سهم بیشتری داشته است، روشن است که منظور اصلی ما از زبان شعر، صرفا ترکیب واژههای آهنگین نیستبلکه موجهای بلندی از عشق و ارادت سوزناک است که در هنگامه شور و وجد و حال از دریای قلب سالک برمیخیزد و رستاخیزی از کلمهها را در ذهن و زبان او برپا میکند. این عشق، پای اصلی سالک در وادی طلب است و عامل اصلی موسیقایی کلام که بدان جذبه میبخشد.
آری، زبان شعر و بیان ادبی در زنده نگه داشتن نهضت کربلا و شورانگیزی آن، سهم عمدهای داشته است و شاعران و نویسندگان ادیب و چیره دست در این میدان، تواناتر بودهاند.
اینک بنگرید هنگامی که محرم آغاز و هر کوی و برزن، سیاهپوش میشود و مردم در خانهها و تکایا به ماتم مینشینند و دستههای عزا چون موجی در شهرها و روستاها و کوچهها و خیابانها سرازیر میگردند، هر کس به دنبال زبانی است که حالتخود را با آن زمزمه کند و به همراه آن سرشک خون از دیدگان، جاری سازد، آن زبان کدام است؟ استدلال و برهان؟ منطق و فلسفه؟ و… نه، هیچ یک از اینها زبان درون نیست، هیچ کدام اشک را جاری نمیسازد، سوز و آه از نهاد آدمی برنمیآورند، پس چه زبانی مناسب است؟ زبان شعر. بیجهت نیست که در عرفان عملی و اخلاق، عارف، یافتههای درونی خود را به زبان شعر بیان میکند.
شاعران پارسی گوی نیز با عشق و ارادتی تمام به اهل بیتعلیهم السلام با استفاده از این زبان، مردم را به برپایی مراسم عزاداری تهییج کردهاند. حتی برخی شاعران اهل سنت نیز تحت تاثیر این حادثه عظیم مرثیههای سوزناکی سرودهاند، در این جا بعضی از این سوگ سرودهها را مرور میکنیم:
سنایی غزنوی، از سخن سرایان چیره دست و متعهد قرن پنجم هجری است، او دلباخته اهل بیتبود و در مدح و رثای آنان اشعار نغز و پرسوزی دارد. یکی از مرثیههای او در کتاب «حدیقه الحقیقه و شریعه الطریقه» این است:
حبذا کربلا و آن تعظیم
کز بهشت آورد به خلق نسیم
وآن تن سربریده در گل و خاک
و آن عزیزان به تیغ دلها چاک
وآن تن سر به خاک غلطیده
تن بیسر بسی بیفتاده
وآن گزین همه جهان کشته
در گل و خون تنش بیاغشته
وآن چنان ظالمان بدکردار
کرده بر ظلم خویشتن اصرار
حرمت دین و خاندان رسول
جمله برداشته زجهل و فضول… (3)
در سرودههای شاعران نامدار قرن چهارم و پنجم، چون ناصر خسرو قبادیانی، قطران تبریزی نیز اشارههایی به حادثه کربلا شده است، مثلا ناصر خسرو گفته است.
دفتر پیش آر و بخوان حال آنک
شهره ازو شد به جهان کربلاش (4)
یا قطران تبریزی که معاصر با ناصر خسرو است، سروده است:
رفتی ز جهان به تشنگی بیرون
مانند شهید کربلا بودی (5)
عطار نیشابوری نیز در «منطق الطیر»، اشاره به کربلا کرده است:
آنچه خود بر انبیا رفت از بلا
هیچ کس ندهد نشان در کربلا (6)
مولانا جلال الدین بلخی عارف شوریده اسلامی در دیوان شمس تبریزی خطاب به شهیدان کربلا سروده است:
کجایید ای شهیدان خدایی
بلاجویان دشت کربلایی
کجایید ای سبک روحان عاشق
پرندهتر زمرغان هوایی
کجایید ای زجان و جا، رهیده
کسی مرعقل را گوید: کجایی؟
کجایید ای در زندان شکسته
بداده وامداران را رهایی
کجایید ای در مخزن گشاده
کجایید ای نوای بینوایی
در آن بحرید کاین عالم کف اوست
زمانی بیش دارید آشنایی
کف دریاست صورتهای عالم
زکف بگذر، اگر اهل صفایی
برآ، ای شمس تبریزی زمشرق
که اصل اصل اصل هر ضیایی (7)
سیف فرغانی هم که از شاعران اواخر قرن هفتم و اوایل قرن هشتم هجری و معاصر با «سعدی» و حنفی مذهب است در زمره سخنورانی است که در رثای شهیدان کربلا، شعر سروده و مردم را به اقامه مراسم تعزیت «کشته کربلا» و «گوهر مرتضی» و «فرزند رسول» و زاری و ندبه در این عزا دعوت کرده است. این شاعر اهل سنت، گریه بر امام حسین(ع) را موجب «نزول باران رحمت» و «شست و شوی غبار کدورت» از دل دانسته است، ابیاتی از مرثیه او را مرور میکنیم:
ای قوم درین عزا بگریید
برکشته کربلا بگریید
با این دل مرده، خنده تا چند
امروز در این عزا بگریید
از خون جگر، سرشک سازید
بهر دل مصطفی بگریید
وز معدن دل به اشک چون در
بر «گوهر مرتضی» بگریید
با نعمت عافیتبه صد چشم
بر اهل چنین بلا بگریید
دل خسته ماتم حسینید
ای خسته دلان، هلا بگریید
در ماتم او خمش مباشید
یا نعره زنید و یا بگریید
تا روح که متصل به جسم است
از تن نشود جدا بگریید
بر جور و جفای آن جماعت
یک دم ز سر صفا بگیریید
اشک از پی چیست تا بریزید
چشم از پی چیست تا بگریید
در گریه به صد زبان بنالید
در پرده به صد نوا بگریید
وزبهر نزول غیث رحمت
چون ابر ، گه دعا بگریید (8)
این مرثیه سرایی برای اهل بیت همیشه در ادب فارسی بوده است اما از قرن نهم به بعد بیشتر شده است.
بابا فغانی از شاعران اوایل قرن دهم هجری است، وی سوگ سرودهای دارد که آغازش چنین است:
ای رفته در قضای خدا ماجرای تو
غیر خدا که میرسد اندر قضای تو
ای رفته با دهان و لب تشنه تا ابد
آب حیات در قدم جانفزای تو…
برخی از شاعران بزرگ، نحوه عزاداری و شور و هیجان مردم در ماتم کشتگان کربلا را در دیوان خود منعکس کردهاند که از نظر تاریخی با اهمیت است; مثلا مولوی در «مثنوی» میگوید:
روز عاشورا همه اهل حلب
باب انطاکیه اندر تا به شب
گرد آید مرد و زن، جمعی عظیم
ماتم آن خاندان دارد مقیم
تا به شب نوحه کنند اندر بکا
شیعه عاشورا برای کربلا
بشمرند آن ظلمها وامتهان (9)
کز یزید و شمر، دیدآن خاندان
از غریو و نعرهها در سرگذشت
پر همی گردد همه صحرا و دشت… (10)
سوزناکترین مرثیه را محتشم کاشانی سرود و قدرت و مهارت خود را در این مورد نشان داد. گویندگان دوره بازگشت ادبی چون وصال، صباحی بیدگلی، ملک الشعرای بهار و شاعران دیگر، ترکیب بندهای بسیار فصیح و سوزناکی در ذکر شهادت و شرح مصیبتحضرت سیدالشهدا(ع) به استقبال از ترکیب بند محتشم سرودند اما ترکیب بند محتشم کاشانی رواج بیشتری یافت و زمزمه اهل حال شد. اکنون که افزون از چهار صد سال از سرایش این مرثیه میگذرد، سوز و آه خود را همچنان حفظ کرده و نقش تمام کتیبههای پارچهای بر در و دیوار تکایا و عزاخانههاست.
محتشم در بند اول ترکیب بند خود، تصویر گویا و زندهای از شور و هیجان امواج انسانی در آغاز محرم که از هر کوی و برزن میجوشند، در پیش روی خواننده شعر خود میگذارد و فضای نوحه و ماتمی که از زمین تا عرش اعظم را پوشانده استادانه ترسیم میکند:
باز این چه شورش است که در خلق عالمست
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتمست
باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین
بینفخ صور خاسته تا عرش اعظم است
این صبح تیره باز دمید از کجا کزو
کار جهان و خلق جهان جمله درهم است
گویا طلوع میکند از مغرب آفتاب
کاشوب در تمامی ذرات عالم است
گرخوانمش قیامت دنیا بعید نیست
این رستخیز عام که نامش محرم است
در بارگاه قدس که جای ملال نیست
سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است
جن و ملک بر آدمیان نوحه میکنند
گویا عزای اشرف اولاد آدم است
خورشید آسمان و زمین نور مشرقین
پرورده کنار رسول خدا حسین
محتشم در قسمتهای دیگر این «نظم گریه خیز» و «شعر خون چکان» خود، خواننده را به صحنههای جانگداز کربلا، نزدیک میکند، گویی که با چشمهای خود آنها را میبیند; مثلا آن زمان که یزیدیان تصمیم گرفتند اهل بیت و زنان و کودکان را بر کشتگان عبور دهند، ناگاه چشم زینب(س) بر پیکر پاره پاره شده امام حسین(ع) افتاد، چه کند، چه بگوید، با که بگوید؟ محتشم در فرازی از بند هشتم شعر خود، این صحنه را این گونه به تصویر میکشد:
ناگاه چشم دختر زهرا در آن میان
بر پیکر شریف امام زمان فتاد
بیاختیار نعره هذا حسین ازو
سر زد چنان که آتش ازو در جهان فتاد
پس با زبان پر گله آن بضعه الرسول
رو بر مدینه کرد که یا ایها الرسول
این کشته فتاده به هامون حسین توست
وین صید دستو پا زده در خون حسین توست
این نخل تر کز آتش جان سوز تشنگی
دود از زمین رسانده به گردون حسین توست
این ماهی فتاده به دریای خون که هست
زخم از ستاره بر تنش افزون حسین توست
سپس زینب مظلوم(س) در شدت غریبی و بیکسی مادرش حضرت زهرا(س) را صدا میکند و میگوید:
ای مونس شکسته دلان حال ما ببین
ما را غریب و بیکس و بیآشنا ببین
اولاد خویش را که شفیعان محشرند
در ورطه عقوبت اهل جفا ببین
تنهای کشتگان همه در خاک و خون نگر
سرهای سروران همه بر نیزهها ببین… (11)
آری ما در این شعر فقط وزن و قافیه و عوامل موسیقایی کلام را نمیبینیم بلکه پیوند عمیق شاعر را با این حادثه مشاهده میکنیم گویی که با سرشک دیدگانش آن را نبشته است.
شاعر دیگر، حاجی سلیمان صباحی بیدگلی از شعرای سده دوازدهم و اوایل سده سیزدهم هجری است. تخلص او «صباحی» و از مردم «بیدگل» کاشان است و در عصر امرای زندیه میزیسته است. وی نیز ترکیببندی در مرثیه حضرت اباعبدالله الحسین(ع) ساخته است. بنداول مرثیهاش با این بیت آغاز میشود:
افتاد شامگه به کنار افق نگون
خور چون سر بریده از این طشت واژگون…
مرثیهسرای دیگر، در قرن سیزدهم وصال شیرازی است. وی شاعر توانایی بوده و دوازده هزار شعر از غزل و قصیده و مثنوی ساخته است. مرثیههای شورانگیز وصال، که به سبک و روش محتشم کاشانی سروده شده، بر شهرت ادبی او افزوده است. مرثیه وصال در سوگ سالار شهیدان این گونه آغاز میشود:
این جامه سیاه فلک در عزای کیست
وین جیب چاک گشته صبح از برای کیست…
میرزا حبیب شیرازی متخلص به «قاآنی» (متوفای 1270 ه.ق) شاعر مشهور دیگری است که در مصیبتحضرت اباعبدالله الحسین(ع) شعر سروده است. بیتهای آغازین مرثیه او این گونه است:
بارد چه؟ خون، که؟ دیده، چه سان؟روزوشب، چرا؟
از غم، کدام غم؟ غم سلطان اولیا
نامش که بد؟ حسین، از نژاد که؟ از علی
مامش که بود؟ فاطمه، جدش که؟ مصطفی
چون شد؟ شهید، شد به کجا؟ دشت ماریه
کی؟ عاشر محرم، پنهان؟ نه، بر ملا
شب کشته شد؟ نه، روز، چه هنگام؟ وقت ظهر
شد از گلو بریده سرش؟ نی نی از قفا
سیراب کشته شد؟ نه، کس آبش نداد؟ داد
که؟ شمر، از چه چشمه؟ زسرچشمه فنا
مظلوم شد شهید؟ بلی، جرم داشت؟ نه
کارش چه بد؟ هدایت، یارش که بد؟ خدا (12)
ملک الشعرای بهار (میرزا محمد تقی) نیز در سوگ شهیدان عشق، این مرثیه را سروده است:
ای فلک آل علی را زوطن آواره کردی
زان سپس در کربلا شان بردی و بیچاره کردی
تاختی از وادی ایمن، غزالان حرم را
پس اسیر پنجه گرگان آدمخواره کردی
چشم پاک شیرمردان را نمودی پاره پاره
هم دل شیر خدا را زین مصیبت پاره کردی…
علامه محمد اقبال لاهوری، اندیشمند بزرگ اسلامی، در رثای امام عاشقان سروده است:
آن امام عاشقان پور بتول
سرو آزادی زبستان رسول
بر زمین کربلا بارید و رفت
لاله در ویرانهها کارید و رفت
تا قیامت قطع استبداد کرد
موج خون او، چمن ایجاد کرد
از معاصران نیز سرآمد غزل سرایان، سید محمد حسین بهجت تبریزی، متخلص به «شهریار» سوزناکانه سروده است:
شیعیان دیگر هوای نینوا دارد حسین
روی دل با کاروان کربلا دارد حسین
از حریم کعبه جدش به اشکی شست دست
مروه پشتسر نهاد اما صفا دارد حسین… (13)
یکی از شاعران پرسوز، مرحوم حجهالاسلام نیر تبریزی است که اشعار زیادی در ماتم شهیدان کربلا سروده است:
ای زداغ تو روان خون دل از دیده حور
بی تو عالم همه ماتمکده تا نفخه صور
با شروع انقلاب اسلامی، فرزندان خمینی با اقتدا به حماسه حسینی، صحنههایی شگفت از حماسه و شهادت و ایثار آفریدند و شاعران متعهد نیز، که برخی خود از نزدیک نقش آفرین حماسهها بودند و در جبهههای نبرد، حضور فعال داشتند، اشعار ماندگاری در رثای مقتدای شهیدان، حضرت اباعبدالله الحسین(ع) سرودند. شرح و بسط این قسمت از مرثیهسرایی در ادب فارسی معاصر، فرصتی فراختر میطلبد که امید است در مجالی دیگر بدان پرداخته شود. یکی از آنها شعر بلندی استبا نام «خط خون» از سید علی موسوی گرمارودی در قالب نو، فرازی از آن را در آغاز همین مقاله خواندیم و اینک فرازی دیگر از آن را در پایان میخوانیم:
نام تو، خواب را بر هم میزند
آب را توفان میکند
کلامت قانون است
خرد در مصاف تو جنون
تنها واژه تو خون است; خون
ای خدا گون
مرگ در پنجه تو
زبون تر از مگسی است
که کودکان به شیطنت در مشت میگیرند
و یزید، بهانهای،
دستمال کثیفی
که خلط ستم را در آن تف کردهای
و در زباله تاریخ افکندی
یزید کلمه نبود
دروغ بود
زالویی درشت
که اکسیژن هوا را میمکید
مخنثی که تهمت مردی بود
بوزینهای با گناهی درشت
«سرقت نام انسان»
و سلام بر تو
که مظلومترینی
نه از آن جهت که عطشانتشهید کردند
بل از این رو که دشمنت این است.
پی نوشت ها:
1) موسوی گرمارودی، خط خون.
2) فصلت (41) آیه30.
3) حدیقه الحقیقه و شریعه الطریقه، سنائی غزنوی، تصحیح مدرس رضوی، چاپ اول: (تهران، انتشارات دانشگاه تهران،1359) ص270.
4) دیوان ناصر خسرو.
5) دیوان قطران تبریزی.
6) منطق الطیر، ص159.
7) گزیده غزلیات شمس تبریزی، دکتر محمد رضا شفیعی کدکنی، (چاپ ششم، تهران: شرکتسهامی کتابهای جیبی، 1365) ص523.
8) ذبیح الله صفا، تاریخ ادبیات، ج3، ص623.
9) خواری.
10) مثنوی، دفتر ششم.
11) دیوان محتشم کاشانی.
12) دیوان حکیم قاآنی شیرازی.
13) دیوان شهریار.
منبع: ماهنامه پاسدار اسلام