پیش از آن که به پاسخ سئوال مورد نظر بپردازیم لازم است به دو نکته مهم اشاره نمائیم:
الف: آنچه از اوصاف، فضائل، مناقب و صفات کمالیه درباره امامان معصوم و بزرگوار که مظهر تام و آینه تمام نمای وجود مقدس رسول گرامی اسلام هستند، شنیدهایم، تنها گوشه ای از کمالات موجود در آن بزرگواران میباشند که ما بر اساس آگاهی و در محدوده معرفت خودمان از آن اطلاع یافتهایم و الا شناخت کامل و تحصیل علم به حقایق امامت و اوصاف امام کار هر کس نخواهد بود چنانچه از امام رضا ـ علیه السلام ـ نقل شده که فرمود: «هیهات! هیهات! عقل و دانش در او (معرفت امام و اوصاف او) گم و خردها حیران و چشم ها بیفروغ و بزرگان کوچک و حکیمان متحیّر و خطیبان الکن و خردمندان قاصر و دانایان جاهل و شاعران درمانده و ادیبان ناتوان و بلیغان عاجزند که شأنی از شئون و فضیلتی از فضائل امام را توصیف کنند و به ناتوانی و تقصیر خود معترفند، چه رسد به آن که کنه (حقیقت امامت و اوصاف) او توصیف شود و یا آن که چیزی از اسرار او (امامت و اوصاف آن) فهمیده شود یا کسی قائم مقام او شود؟ نه، از کجا و چگونه چنین چیزی ممکن است، او مانند ستارهای است که از دسترسی و توصیف خلایق برتر است…»[1] و لذا گفتهاند: کتاب فضل تو را آب بحر کافی نیست، که تر کنم انگشت و بشمرم ورقش.
ب: تحصیل علم و آگاهی یافتن درباره اوصاف و ویژگیهای اشخاص خصوصا امامان معصوم مثل سایر علوم باید اسباب و علل داشته باشد و علت علم تصدیقی میتواند یکی از انواع حجتهای سهگانه باشد که عبارتاند از: قیاس، استقراء و تمثیل، و قیاس چه استثنائی و چه اقترانی باید از دو مقدمه تشکیل یافته باشد که ممکن است هر دو مقدمه عقلی باشد و یا هر دو مقدمه غیر عقلی (نقلی) باشد و یا یکی عقلی و دیگری نقلی (شرعی) باشد که فقط در یک صورت دلیل کاملا عقلی به حساب میآید و آن جایی است که هر دو مقدمه در قیاس عقلی باشد.
بنابراین گذشته از این که دامنه تشخیص عقل به کلیات محدود میگردد، اکتفاء نمودن تنها به عقل برای تحصیل علم به مسائل و خصوصا اوصاف شخصی و حتی شخصیتی که ممکن است اکثر آن ها از امور جزئیه باشند کار درستی نخواهد بود. و این در حالی است که در جای خودش ثابت شده که میان احکام عقلی و نقلی در غیر موارد مستقلات عقلیه (حسن و قبح) ملازمه وجود دارد و هیچگاه عقل سلیم بر خلاف نقل معتبر و یا باالعکس نخواهد بود. و لذا هر چه را کتاب و سنّت قطعی، اثبات میکنند عقل آنرا تأئید میکند و هر چه را عقل به دلائل عقلی اثبات میکند شارع و شرع مقدّس آنرا امضاء مینماید و اختلاف و تضاد میان عقل و شرع محال است و این که در سئوال آمده که «تعاریفی که از ائمه میشود با دلائل عقلی قابل اثبات نیست» صرفا یک ادعا است. زیرا اوصافی که برای امامان در آیات قرآن و روایات معتبر و هم چنین در کتب معتبر تاریخی بر اساس استقراء به دست می آیند، نه تنها منافات با عقل ندارد بلکه مورد تأیید عقل و دلائل عقلی میباشد.
و اما پاسخ به سئوال مورد نظر با توجه به دو نکته ای که توضیح داده شده این است: اوصاف و فضائل و مناقب ائمه علیهم السلام به طور کلی به دو بخش تقسیم میگردند:
الف: اوصافی که به عنوان کلی مطرح است مثل عصمت که سر منشأ خیلی از اوصاف و فضایل میباشد، گذشته از دلائل نقلی از کتاب و سنّت، عقل بر ضرورت وجود آن در امام که رهبر و پیشوای بشریت به سوی کمال و سعادت است، دلالت میکند، چه آن که اولا «خداوند متعال جز افراد پاک باطن را خلیفه (و امام) نمیسازد تا از خیانت بر کنار باشد، چون اگر شخص آلوده ای را به عنوان خلیفه (و امام) برگزیند، به مخلوقات خود خیانت کرده»[2] (و آن ها را گمراه نموده است) و ثانیا خداوند متعال اطاعت مطلق و بیچون و چرای امامان را بر مردم واجب فرموده است و لازمه عقلی این دستور معصوم بودن امامان از معصیت و خطاء و سهو میباشد زیرا بر خداوند حکیم محال است اطاعت و پیروی بیچون و چرا را از کسانی واجب کند که دچار گناه و خطا و سهو میگردد.
ب: اوصافی دیگر از قبیل جود، بخشش، ایثار، فداکاری، شجاعت و علم که به صورت جزئی در خیلی از افراد ممکن است وجود داشته باشد و در امامان علیهم السلام به تمام و کمال تحقق دارند، اثبات این اوصاف و ویژگیها چیزی نیست که نیاز به دلائل عقلی داشته باشد بلکه تاریخ زندگانی آن بزرگواران و دوران پر برکت حیات شان که در مرئی و منظر همگان بودهاند، نه تنها دوستان بلکه دشمنان هم به آن اعتراف کردهاند و انکار این فضائل که دوست و دشمن به آن اعتراف دارند با عقل سلیم سازگار نمیباشد و بلکه بر خلاف سیره عقلاء است.وحال آنکه علی رغم سعی دشمنان در نادیده گرفتن فضائل ائمه علیهم السلام، کتب سِیَر و تاریخ آکنده است از ذکر فضائل آنان.
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1ـ امامت، آیت الله مکارم شیرازی.
2ـ امامت و رهبری، شهید مرتضی مطهری (ره).
پی نوشت ها:
[1] . شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمه، ج 2، ص 602.
[2] . شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمه، ج 2، ص20.