مأموریت انبیا و اوصیای الهی ـ علیهم السّلام ـ محدود به مکان و زمان خاصّی نبوده، بلکه رسالت پیامبر و امامت امامان ـ علیهم السّلام ـ، جهانی و جاودانی است. چگونه ممکن است کسی چنین مأموریت گستردهای داشته باشد، در حالیکه هیچ گونه آگاهی جز بر زمان و محیط محدود خود نداشته باشند؟ آیا کسی را که مثلاً مأمور امارت و استانداری بخش عظیمی از کشوری میکنند، میتواند از آن منطقه آگاهی نداشته باشد و در عین حال، مأموریت خود را به خوبی انجام دهد؟! به تعبیر دیگر پیامبر و امام ـ علیهم السّلام ـ در مدّت حیات خود باید آنچنان احکام الهی را بیان و اجرا کند که جوابگوی نیازمندیهای همه انسانها در هر زمان و هر مکان باشد و این ممکن نیست مگر اینکه بخشی از اسرار غیبت را بداند.[1]
شاهد قرآنی:
برخی از آیات قرآن، علم غیب را از غیر خداوند نفی میکند و لکن وقتی درکنار بعضی دیگر از آیات، قرار میگیرد، معلوم میشود که خداوند، اجمالاً علم غیب را در اختیار برگزیدگانش قرار میدهد. مثلاً در آیه 179 سوره آل عمران، این طور آمده است «چنان نبود که خدا شما را از علم غیب آگاه کند، ولی خداوند از میان رسولان خود، هر کس را بخواهد، بر میگزیند (و قسمتی از اسرار غیب را در اختیار او میگذارد).» قرآن در معجزات حضرت عیسی ـ علیه السّلام ـ میگوید که عیسی فرمود:« و اُنبئکم بما تأکلون و ما تدّخرون فی بیوتکم.»[2] یعنی: «من شما را از آنچه میخورید و آنچه در خانههای خود ذخیره میکنید، خبر میدهم.»
اصولاً وحی آسمانی که بر پیامبران نازل میشود، نوعی غیب است که در اختیار آنان قرار میگیرد. چگونه میتوان گفت: آنها آگاهی از غیب ندارند، در حالیکه وحی بر آنان نازل میشود؟[3]
هم چنین خداوند متعال میفرماید:«عالم الغیب فلا یظهر علی غیبه أحداً إلاّ من ارْتضی من رسول …»[4] یعنی«او دانای و عالم غیب عالمست، و هیچ کس بر عالم غیب او آگاه نیست، مگر آن کس که از رسولان برگزیده است…» وقتی این آیات را در کنار آیاتی که علم غیب را مختص خداوند میداند، قرار میدهیم، چنین نتیجه میدهد که: خداوند متعال، غیب را ذاتاً و استقلالاً میداند، و غیر خداوند غیب را به تعلیم الهی میدانند.
طبق آیه، رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ ، پسندیده نزد خداوند است، پس غیب را به تعلیم الهی میداند. و ائمه معصومین ـ علیهم السّلام ـ نیز وارثان پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ هستند، (پس آنان نیز علم غیب را یاد میگیرند.)
امام رضا ـ علیه السّلام ـ در تفسیر این آیه فرمودند:«فرسول الله ـ صلی الله علیه و آله ـ عند الله مرتضی و نحن ورثه ذلک الرسول الذی إطّلعه الله علی ما یشاء من غیبه، فعلمنا ما کان و ما یکون إلی یوم القیامه» یعنی«پس رسول الله ـ صلی الله علیه و آله ـ نزد خداوند، برگزیده است و ما اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ وارثان همان رسولی هستیم که خداوند او را از آنچه از غیبش بخواهد، آگاه میگرداند، پس آنچه بوده و آنچه تا قیامت اتّفاق خواهد افتاد را، میدانیم.» پس پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ آن را به وسیله وحی از خداوند دریافت میکند و ائمه به واسطه وراثت، از پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ .[5]
در آیه دیگری خداوند متعال این چنین میفرماید:«و قل اعملوا فسیری الله عملکم و رسوله و المؤمنون»[6] یعنی:«وای پیامبر، به مردم بگو، هر چه خواستید، انجام دهید، ولی بدانید که خدا و رسولش و مؤمنان عمل شما را میبینند.» تکیه روی مؤمنان در صورتی صحیح است که منظور همه اعمال و از طریق غیر عادّی باشد، و الاّ اعمال آشکار را هم مؤمنان میبینند و هم غیرمؤمنان. از اینجا ضمناً این نکته روشن میشود که منظور از مؤمنان در این آیه ـ همانگونه که در روایات فراوانی نیز آمده است ـ تمام افراد با ایمان نیست، بلکه گروه خاصّی از آنهاست که به فرمان خدا، از اسرار غیب آگاهند، یعنی جانشینان راستین پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ .[7]
صادق آل محمد ـ علیهم السّلام ـ در تفسیر این آیه فرمودند: منظور از مؤمنان در این آیه، ما هستیم «ایّانا عنی» «المؤمنون، هم الأئمه» مؤمنان همان ائمه هستند. همه کارهای ما در مشهد و منظر آنان است، نه تنها اعمال ما را میبینند، و از آن خوشحال یا ناراحت میشوند، بلکه در قیامت مطابق آنچه دیدهاند، شهادت میدهند.[8]
ب: پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ و اوصیای ایشان، علم انبیاء پیشین را به ارث بردهاند و عالم به ما کان (گذشته) و ما یکون (آینده) میباشند.
امام باقر ـ علیه السّلام ـ فرمود:… همانا خدای عزّوجلّ، سنتهای تمام پیغمبران را از آدم تا برسد به خود محمد ـ صلی الله علیه و آله ـ برای او (پیامبر اکرم) گرد آورد. عرض شد: آن سنّتها چه بود؟ فرمود: همه علم پیغمبران و رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ تمام آن را به امیر المؤمنین ـ علیه السّلام ـ تحویل داد.[9]
در حدیث دیگری از امام باقر ـ علیه السّلام ـ فرمود: که پیغمبر ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمود: نخستین وصیّی که در روی زمین بود، هبه الله پسر آدم بود و هیچ پیغمبری درنگذشت جز اینکه او را وصیی بود و همه پیغمبران، یکصد و بیست هزار تن بودند که پنج نفر آنان اولو العزم اند: نوح، ابراهیم، موسی و عیسی و محمّد ـ صلی الله علیه و آله ـ و علی بن ابیطالب ـ علیه السّلام ـ مانند هبه الله است، برای محمد، و علم اوصیاء و پیشینیان خود را به ارث برده است. همانا محمّد ـ صلی الله علیه و آله ـ علم پیامبران و مرسلین پیش از خود را به ارث برده است.[10]
امام باقر ـ علیه السّلام ـ فرمودند: علی ـ علیه السّلام ـ علم گذشته و آینده را تا قیامت میداند حتّی شناختن هر انسانی را با اسم و نسب او و اینکه چه کسی با مرگ طبیعی میمیرد و چه کسی کشته میشود و اینکه چه کسی اهل بهشت و چه کسی اهل آتش میباشد.[11] در تفسیر قمی نیز ذیل آیه 27 از سوره جن، همین مطلب روایت شده است . (با اضافاتی). شخصی به نام ابو محمّد میگوید: امام صادق ـ علیه السّلام ـ فرمود:«… إن عندنا علم ما کان و علم ما هو کائن إلی أن تقوم الساعه.»[12] یعنی:« … همانا علم گذشته و علم آینده تا قیام قیامت، نزد ما امامان میباشد.»
امام صادق ـ علیه السّلام ـ فرمود:«قسم به پروردگار کعبه و قسم به خانه خدا (3 مرتبه) اگر بین موسی و خضر ـ علیهما السلام ـ میبودم، به ایشان نشان میدادم که از آنها، اعلم و داناتر هستم و آنها را آگاه میکردم به چیزی که نزد آنها نبود، زیرا موسی و خضر ـ علیهما السلام ـ علم گذشته را داشتند ولی علم آینده به آنها داده نشده بود، و همانا به رسول الله ـ صلی الله علیه و آله ـ علم گذشته و علم آینده تا روز قیامت، عطا شده است، پس ما اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ، آن را از پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ به ارث میبریم.[13]
خلاصه مطلب آن که:
1. خداوند متعال، علم غیب را استقلالاً میداند و اجمالاً آن را در اختیار معصومین قرار میدهد.
2. پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ ، نزد خداوند متعال برگزیده است، و خداوند غیب را به ایشان تعلیم نموده است.
3. ائمه ـ علیهم السّلام ـ وارثان پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ هستند و علم و فهم ایشان را، به ارث میبرند.
4. امامان ـ علیهم السّلام ـ، علم گذشته و حال و آینده تا روز قیامت را میدانند.
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
2. منشور جاوید، آیت الله سبحانی، ج8، نشر دارالقرآن کریم، چ1، 1410 هـ. .
3. علم غیب، علی نمازی شاهرودی، چ شفق، چ1، 1377.
پی نوشت ها:
[1] . مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1399، ج8، ص127 ـ 128، با تصرف.
[2] . آل عمران/ 49.
[3] . تفسیر نمونه، ج25، ص148 ـ 144، (با تصرف).
[4] . جن/ 26 و 27.
[5] . طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان، بیروت، الاعلمی، چ2، 1394 هـ. ، ج20، ص 53 و 59، با تصرف.
[6] . توبه/ 105.
[7] . تفسیر نمونه، ج8، ص127 ـ 128.
[8] . جوادی آملی، ادب فنای مقربان، قم، نشر اسراء، چ1، 1381 هـ .ش، ج1، 154.
[9] . کلینی، اصول کافی، نشر فرهنگ اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ ، ج1، ص 323، کتاب الحجه.
[10] . همان منبع، ج1، ص325.
[11] . حافظ رجب برسی، مشارق انوار الیقین، نشر شریف رضی، چ1، 1380، ص 267.
[12] . بحرانی، سید هاشم، ینابیع المعاجز، قم، چاپ علمیه، ص 128.
[13] . مجلسی، بحارالانوار، بیروت، الوفاء، چ2، 1403، ج17، ص144 ـ 145.