برای یافتن پاسخ سئوال مورد نظر توجه به نکاتی ضروری است:
الف) مرحوم علامه طباطبائی می گوید: «به دلیل عقلی و نقلی، امام ـ علیه السلام ـ انسان کامل و دارای مقام نورانیت، بلکه کامل ترین انسان های عصر خویش و مظهر تام همه اسماء و صفات و دارای اسم اعظم الهی است لذا (عالم بماکان و ما یکون و ما هو کائن) تا روز قیامت می باشد. و به محض توجه به مقام نورانیت خود؛ بالفعل به همه جهان و جهانیان و به همه امور عالم و به هر حادثه (خواه شخصی و خواه اجتماعی) که پیش آمده و در حال وقوع است و یا رخ خواهد داد، آشنا و با خبر می گردد. و بدین ترتیب همه اشیاء برای امام ـ علیه السلام ـ روشن و هیچ چیز از نظر و دیده باطنی او پوشیده نیست؛ هر چند در رفتار و کردار مانند سایر مردم، به علل و اسباب ظاهری روی می آورد».[1]
روایات متعددی دلالت صریح بر گستردگی دامنه علوم ائمه اطهار دارند که فقط به یک نمونه آن اشاره می کنیم: از امام صادق ـ علیه السلام ـ نقل شده که فرمود: به راستی من میدانم آنچه در آسمان ها و آنچه در زمین است و می دانم آنچه در بهشت است و آنچه در دوزخ است و می دانم آنچه بود و آنچه می باشد. فرمود: من اینها را از کتاب خدا عزوجل می دانم، زیرا خدا عزوجل می فرماید: «در آن بیان واضح هر چیزی است»[2] یعنی منشأ علوم و اساس علوم ما قرآن است که «تبیانا لکلّ شی» می باشد.
ب) علوم و دانش و آگاهی ائمه اطهار ارادی می باشد یعنی هرگاه اراده کنند و بخواهند می دانند و اگر اراده نکنند و نخواهند نمی دانند، بر خلاف سائر مردم و علماء و دانشمندان که از علوم اکتسابی و تجربی برخوردارند، که بدانچه علم دارند نمی توانند، ناآگاه باشند. روایات متعددی نیز دلالت بر این معنی دارند: از امام صادق ـ علیه السلام ـ نقل شده که فرمود: «به راستی امام هرگاه بخواهد بداند می تواند».[3]
و نیز فرمود: «هرگاه امام بخواهد بداند به وی اعلام می شود».[4] مرحوم علامه طباطبائی قدس سره می گوید: از این روایات فهمیده می شود که ائمه ـ علیهم السلام ـ هروقت می خواستند چیزی بدانند به «مقام نورانیت».[5] خود توجه نموده و آن را می دانستند، ولی همیشه به آن مقام توجه نداشتند، مانند فقیهی که تمام مسائل نزد او حاضر نیست، ولی ملکه اجتهاد را دارد که هرگاه مسأله از او می پرسند، به مأخذ حکم رجوع نموده و آن را می داند.
شواهد و واقعیات تاریخی و نیز آثاری که از ائمه اطهار در علوم مختلف باقی مانده و شاگردان و دانشمندان که وارث علوم بی پایان امامان ـ علیهم السلام ـ بودند از جمله در طب و کیمیاگری مانند جابربن حیان و امثال او نشانگر گستردگی و توسعه مجال علوم آن بزرگواران بوده است.
با توجه به مطالبی که توضیح داده شد، معلوم می شود که ائمه اطهار ـ علیهم السلام ـ، اولا: از علوم و دانش گسترده برخوردار بوده اند و ثانیا علوم آنان ارادی است و اگر چنانکه نخواهند نمی دانند و همانند سائر مردم مکلف به اعمال بر اساس ظواهراند، چنانچه در قضاوت ها و احکام بر اساس ظواهر در میان مردم حکم می کردند نه براساس علوم الهی و واقعی شان. و در زندگی و معاشرت و ازدواج و خویشاوندی بر اساس ظواهر و عرف حاکم بر جامعه عمل می کردند چه آنکه آنان نیز از نظر ظاهر یک انسان بودند و یک عضو از جامعه خودشان، و لذا از قوانین معروف مانند مشورت کردن، کمک گرفتن، و همکاری کردن در امور، تبعیت می کردند، البته این یک امر طبیعی و لازمه اجتماعی زیستن است، افزون بر اینکه عمل ائمه و سیره عملی آن بزرگواران حجت قطعی است و این خود نشانگر این نکته مهم است که آنان مأمور بوده اند مانند سائر مردم زندگی کنند ولو اینکه ازنظر علمی در جایگاه والا و ممتازی قرار داشتند و آگاه به واقعیات و حقایق بوده اند.
و ثالثا سیره قطعیه آن بزرگواران نشان می دهد که آنان وظیفه اصلی و اساسی و الهی شان تبیین احکام و معارف دینی و هدایت مردم و نهادینه کردن ارزش های الهی و دینی بوده است نه امور فرعی دیگر مانند طبابت، صنعت و علوم دیگر که مردم خود می توانند در اثر کوشش و تلاش بدان دست یابند؛ اگر چه دانش فنی و علوم تئوری آن را می دانسته اند و در صورت فراهم بودن زمینه آن را به افراد واجد شرایط و مستعد تعلیم می دادند.
رابعا به کارگیری علوم دیگر مانند طب و امثال آن نیازمند تهیه و به کارگیری وسائل و امکاناتی است که قطعا وظیفه یک رهبر دینی نیست که تمام اوقات اش به امور دینی و اداره جامعه اسلامی مصروف می باشد.[6]
بلکه نیاز به یک نیرو و گروه کاری دارد که باید علاوه بر بهره مندی از دانش فنی آن عملا دارای تجربیات و مهارت و برخوردار از وسائل لازم باشند. مانند افراد خبره متخصص در فنون هر عصر و زمانی به مقتضای آن زمان.
بنابراین این سئوال و یا شبهه، با اندک تأمل و دقت نه تنها قابل رفع است بلکه مجال طرح ندارد که امامان ـ علیهم السلام ـ با علوم سرشاری که در امور مختلف داشته اند چرا خود آن را به کار نبسته اند؛ چگونه معقول است بگوئیم ائمه اطهار با محدودیت فرصت و کمبود مجال حتی برای تبیین احکام و معارف ارزشمند دینی، با توجه به موانع و مشکلاتی که از ناحیه حکام جور دائما مواجه بودند، چرا به خیاطی، کشتی سازی، دارو سازی، و صنایع دیگر نپرداخته اند چون دانش آن را داشته اند؟ آیا برای یک رهبر دینی و الهی که وظیفه اصلی و اساسی او هدایت مردم می باشد، امکان دارد به همه این مشاغل بپردازد؟!
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1ـ اصول کافی، ج2، شرح و ترجمه آیت الله محمد باقر کمره ای.
2ـ در محضر علامه طباطبائی، مجموعه پرسش و پاسخ، محمد حسین رخشاد.
پی نوشت ها:
[1]. رخشاد، محمد حسین، در محضر علامه طباطبائی، قم، نشر سماء قلم، 1386ش، ص173.
[2]. محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ترجمه و شرح آیت الله محمد باقر کمره ای، قم، انتشارات اسوه، 1385ش، ج2، ص305.
[3]. همان، ص297، ح1ـ2.
[4]. همان.
[5]. در محضر علامه طباطبائی، همان، ص197 به نقل از: بحارالانوار، ج26، ص1، ح1.
[6]. در محضر علامه طباطبائی، همان، ص179.