نویسنده:سید امیرحسین کامرانی راد
با توجه به عنایت امام حسین(علیه السلام) در روز عاشورا در مورد سعه ی صدر حضرت زینب(علیها السلام)، آیا صبر ایشان تکوینی و جبری نبود؟
آنچه در این رابطه در بعضى منابع که وقایع کربلا را ذکر کرده اند آمده است این است که امام حسین )ع( اشاره به سینه حضرت زینب نمودند واما این که با ولاء تصرف یک نوع تصرف تکوینى در دل زینب نموده باشد تفسیر بعضى از نویسندگان است. این که بعد از اشاره حضرت صبر حضرت زینب زیاد شد را مى توان به نحوى تفسیر نمود که به هیچ نحو مستلزم جبر نباشد. براى روشن شدن مطلب ذکر یک مقدمه ضرورى است.
مى دانیم اعمال و رفتار انسان تابع ایدئولوژى و عقاید و جهان بینى اوست و انسانها با توجه به مبانى عقیدتى متفاوت در مقابل یک واقعیت واکنش هاى متفاوت نشان مى دهند. مثلا واکنش افراد در مقابل یک عامل خوفناک قطعا متفاوت است. براى نمونه درباره مالک اشتر نقل شده که اگر در شب تاریک در جنگل شیرى به او حمله مى کرد نمى ترسد و درباره حضرت امام مکرر شنیده ام که فرمودند والله در آن شب ]شب 14 خرداد سال 42 ]من نترسیدم. این با توجه به آن مبانى عقیدتى است که خدا را هر جا حاضر و ناظر مى داند، لذا هیچ ترسى هم ندارد. همین طور میزان مقاومت و تحمل افراد در مقابل مصائب متفاوت است و این تفاوت ناشى از اختلاف مبانى و ایدئولوژیکى آنها است حال گاهى حتى یک اشاره ممکن است موجب توجه به آن مبانى شده و میزان تحمل فرد را بالا ببرد. مثلا کسى که به خاطر واقع شدن یک زلزله و مصائب آن بى تابى مى کند یک اشاره به آسمان بدین معنا که همه این وقایع به خواست و حکمت و مصلحت خداوند است یقینا آستانه تحمل فرد را بالا خواهد برد.
بعد از روشن شدن مقدمه عرض مى کنم که در تاریخ عاشورا موارد متعددى چه قبل از این اشاره حضرت و چه بعدش نقل شده که امام حسین )ع( با خواهرش صحبت فرمود و او را امر به صبر و تحمل نمود. از جمله فرمود خواهرم پرهیزکارى پیشه کن وبه آن شکیبایى که خدا بهره ات سازد بردبار باش و بدان که اهل زمین مى میرند و اهل آسمان نخواهند ماند و همه چیز هلاک مى شود جز خداوندى که آفریدگان را به قدرت خود آفرید و موارد متعددى نقل شده که زینب کبرى مکرر مطالبى را به صورت مرثیه و شکوه نقل نموده تا جنایات و قساوت آن جانیان را به سراسر تاریخ برساند.
براى مطالعه کامل در این باره ر. ک:
– زندگانى حضرت فاطمه )س( و دختران، رسولى محلاتى
– منتهى الامال، شیخ عباس قمى
– و آثار دیگر که وقایع کربلا را نقل نموده اند
حال اگر امام حسین به نحو تکوینى در حضرت ایجاد صبر کرده بودند دیگر امر و دستور امام حسین به خواهرش که صبر و تحمل پیشه کن معنا نداشت. چون امر و دستور فرع اختیار است علاوه بر این دیگر مرثیه ها و شکوه هاى حضرت زینب معنایى نخواهد داشت. از این جا روشن مى شود که اشاره امام حسین )ع( یک امر تکوینى که جبرا ایجاد صبر کند نبوده بلکه محتمل است اشاره به یک مطلبى باشد که موجب تحکیم اعتقادات حضرت زینب )س( و در نتیجه بالا بردن آستانه تحمل او شود مثل این که اشاره به این که قلب و سینه انسان جایگاه جلوه حق است و خداوند به همه این وقایع آگاه است. بدون این که به هیچ نحوى موجب جبر باشد. علاوه بر این که پذیرش ولاء تصرف براى ائمه که یک نوع ولایت تکوینى است در امور هستى به هیچ نحو موجب جبر انسان نخواهد بود و ممکن است از جهت نظارت بر ارواح و نفوس و قلوب زمینه تکامل را در افراد ایجاد کنند که این مسأله به هیچ نحو مستلزم جبر نیست که این خود بحث مفصل و دقیقى است که جهت آگاهى کامل در این رابطه مى توانید به کتاب مجموعه آثار استاد مطهرى، ج 2، ص 284 به بعد مراجعه فرمایید.
*********
فلسفه این که روز عاشورا و تاسوعا را به این نام نهادند و معنای آن چه می باشد؟
تسع« در عربى به معناى نٌه و تاسع و تاسوعا به معناى نهم مى باشد. چنانکه »عشر« به معناى ده و عاشورا به معناى دهم مى باشد. کاروان اباعبدالله الحسین علیه السلام در روز دوم محرم به سرزمین مقدس کربلا فرود آمد و تا روز عاشورا در آن سرزمین بودند به لحاظ آن که حوادث مهم کربلا در روز نهم و دهم ماه محرم الحرام اتفاق افتاد این دو روز را برجسته تر نموده و به نام تاسوعا و عاشورا یعنى روز نهم و دهم محرم الحرام نامیدند.
عصر روز تاسوعا، لشکریان عمر بن سعد با محاصره سپاه امام حسین علیه السلام قصد آغاز حمله را داشتند که بنا به درخواست امام حسین علیه السلام که توسط حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام با طرف مقابل در میان گذاشته شد، جنگ را به فردا یعنى روز عاشورا موکول نمود و علت درخواست این مهلت، شب عاشورا را براى راز و نیاز بیشتر با خدا بود. از طرف دیگر روز عاشورا که اوج مصیبت هاى خاندان اهل بیت پیامبر بود و متعلق به خود امام حسین علیه السلام و روز قبل از آن به نزدیک ترین افراد آن سپاه یعنى پرچمدار رشید کربلا ابوالفضل العباس علیه السلام که مظهر غیرت و وفا و خشم علیه ظالمین است مى باشد.
*********
در مورد کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا توضیح دهید؟
این حدیث شریف که از حضرت صادق (ع) است نشانگر این است که عاشورا فرهنگى جارى بر بستر زمان و کربلا نماد استقامت در راه هدف و مبارزه با ظلم و بى عدالتى است. این گونه نیست که عاشورا حادثه اى محدود در چارچوب زمان و واقع در چارچوب مکان معین باشد. پیام این حدیث نورانى این است که هر سرزمینى که صحنه یک و تاز سپاهیان جور و ظلم و بى عدالتى و دین ستیزى باشد در حکم کربلاست و باید همان ایثار و جانبازى و صبر و استقامتى که از طرف امام حسین (ع) و خانواده و یاران فداکارش به ظهور پیوست، در این سرزمین توسط اهل ایمان و معتقدان به امام حسین (ع) و راه مقدس او ظهور یابد و همان صفات عالى انسانى و خدایى که در روز عاشورا متبلور گردید باید در هر زمانى که نیاز به کارى حسینى و شجاعت و از جان گذشتگى حسینى (ع) است تبلور پیدا کند.
مهم، داشتن هدفى حسینى (ع) و درد دین و خدا و فضیلت داشتن است. مهم، در راه بودن و در جاده بندگى گام برداشتن و از آن منحرف نشدن است. در کدام سرزمین بودن و در چه روزگارى به سر بردن چندان اهمیتى ندارد. پس انسان با عقاید و باورها و گفتار و کردارش مى تواند کربلایى و عاشورایى و حسینى (ع) باشد و با شناخت حسین (ع) و راه او و هدف مقدس او و معرفت و عشق و اخلاص و شجاعت و ایثار و صبر و استقامت مى تواند دنباله رو و پیرو سید الشهدا (ع) باشد. جنبه دیگر این حدیث شریف بیان مسؤولیتى است که هر مسلمان شیعه معتقد در هر عصر و زمان و در هر مکانى باید بر عهده بگیرد و متوجه باشد که هر روز و بلکه هر لحظه از عمرش، کربلا و عاشورا و صحنه تقابل و درگیرى سپاهیان حق و باطل است و لذا باید هماره بیدار باشد و مواظبت کند که از جمله لشکریان حق و سپاه حسین (ع) باشد نه از جنود باطل و اعوان و انصار یزید و یزیدیان. هر لحظه و هر ساعت و هر روز، زمان امتحان و سنجش است و در این آزمایش ها صفوف اهل حق از اهل باطل و صفوف حسینیان از یزیدیان از هم جدا مى گردد و این ما هستیم که باید صف خود را در این میدان و معرکه مشخص نماییم و نیت و باور و اعمال خود را حسینى (ع) نماییم.
*********
پیامهای عاشورا چه بوده است؟
پیامهاى عاشورا چنان وسیع و گسترده است که نمىتوان از آن فهرست کاملى داد. بویژه آنکه باگذشت زمان و کاوش هرچه بیشتر و عمیقتر و تحلیل دقیق آن روزنههاى جدیدى گشوده و رازهاى نهفتهاى برملا مىشود. اما برخى از کلیات آن دروس عبارتند از:
1- اصالت دادن به حق در حیات اجتماعى و باطل ستیزى )الا ترون ان الحق لا یعمل به والباطل لا یتناهى عنه(.
2- تقدم حفظ اسلام بر حفظ جان )ان کان دین محمد لم یستقم الا بقتلى فیاسیوف خذینى(.
3- شهامت شجاعت ایثار آزادگى نترسیدن از قدرتهاى ظاهرى. مرگ آرى ننگ هرگز )الموت اولى من رکوب العار( نخست فلسفه قتل شاه دین این است که مرگ سرخ به از زندگى ننگین است نه ظلم کن به کسى نى به زیرظلم برو که این مرام حسین است و منطق دین است.
4- درایت تدبیر موقعیت شناسى.
5- مبارزه با علتها )که علت العلل مفاسد اجتماعى حکومتهاى طاغوتىاند( به جاى پرداختن به معلول.
6- مهربانى عطوفت و وفادارى در نیروهاى داخلى )قضیه حضرت ابوالفضل(.
7- بزرگوارى و کرامت حتى در برخورد با دشمن )آب دادن به حر و نیروهایش(.
8- نقش ارشادى داشتن در همه جا حتى در برابر دشمن در میدان جنگ )سخنرانىهاى امام حسین(.
9- امکان اصلاح و بازگشت در همه حال )توبه حر(.
10- نقش فعال و سازنده زن )مادر وهب و نقش زینب(.
11- اهمیت نماز به ابوثمامه فرمودند: »جعلک الله من المصلین«.
12- تصویر زیباى عواطف انسانى )امام بر بالین شهیدان(.
13- فرماندهى صحیح تاکتیکهاى پیشرفته نظامى )خندق کندن پشت خیمه در اختفا و استتار کامل(.
14- هماهنگى نیروها.
15- عدم توجه به کمبودها و اهمیت ندادن به آنها.
16- غیرت و فتوت )بازگشتن از نهر زمان حمله دشمن به خیمهها(.
17- مروت و جوانمردى )آغازگر جنگ نبودن(.
در شجاعت شیر ربانیستى در مروت خود که داند کیستى
و دهها و صدها درس دیگر.
*********
پشتوانه شهادت طلبی اصحاب حسین(علیه السلام) در کربلا، چه بود؟
این ایثارگرىها و از خود گذشتگىها، زمینهاى معنوى و پشتوانهاى عرفانى دارد. ابن عماره از پدرش نقل مىکند که از امام صادق )ع( پرسیدم چگونه اصحاب امام حسین )ع( این گونه خود را به کام مرگ مىانداختند؟ حضرت فرمود: چون پرده از دیدگان آنها کنار رفته بود و آنها منزلهاى خود را در بهشت دیده بودند. از این رو هر کدامشان اقدام مىکردند تا زودتر به خانهها و همسران بهشتى خود برسند.
البته عشق اصلى آنان به ذات پاک ذوالجلال بود و هدف اصلى آنها تحصیل رضایت پروردگار، که رسیدن به بهشت و حور و قصور بهشتى نشانى از آن رضا بود. چنان که درباره بریر بن خضیر همدانى آمده است که در صبحدم عاشورا تلاش مىکرد تا دوست خود عبدالرحمان را بخنداند. عبدالرحمان به او گفت: این لحظات حساس، زمانى نیست که انسان آن را به بطالت و خندیدن و خنداندن بگذارند. بریر گفت: بستگان و قوم من مىدانند که من نه تنها در سنین پیرى اهل شوخى و خنده نیستم، بلکه در جوانى نیز اهل این گونه مسایل نبودم. این که اکنون چنین حرکاتى از من سر مىزند به خاطر خوشحالى و شادمانى از رفتن به بهشت است. به خدا قسم چیزى نمانده جز این که با شمشیرمان با این قوم ستمگر درگیر شویم و پس از مقدارى جنگیدن به شهادت برسیم و در کنار همسران بهشتى خود آرام گیریم.
*********
پیامدهای عملی قیام عاشورای امام حسین(علیه السلام) در زندگی اجتهادی ، عملی ، اقتصادی ، سیاسی و… چیست؟
امام حسین (ع) بر اساس فرموده رسول مکرم اسلام (ص) چراغ هدایت و کشتى نجات است.(1) و محبت و عشق به او، آتش هاى گرما بخش زندگى است که هرگز شعله هاى آن به خاموشى نمى گراید و سرد نمى شود. البته این عشق و محبت براى دلهاى پاک مومنین است.(2) سراسر زندگى امام حسین (ع) درس است و الگو براى همه کسانى که بخواهند در راه خدا حرکت نموده، « قل لا اسئلکم علیه اجرا الا الموده فى القربى»(3)
«قل ما اسئلکم علیه من اجر الا من شا ان تتخذ الى ربه سبیلا»(4) به فیض عظماى رضوان و لقاء الهى برسند، «وعد الله للمومنین و المومنات جنات تجرى من تحتها الانهار خالدین فیها و مساکن طیبه فى جنات عدن و رضوان من الله اکبر ذلک الفوز العظیم»(5) با وجود این عاشوراى حسینى نقطه عطفى در حیات بشریت است.
اولا: تعالى بخشیدن به زندگى انسانى: در حکومت هاى طاغوتى، تلاش براى گسترش همه جانبه فساد است «قالت ان الملوک اذا دخلوا قریه افسدوها»(6) «و من الناس اذا تولى سعى فى الارض لیفسد فیها و یهلک الحرث و النسل و الله لا یحب الفساد»(7) در این صورت هویت انسانى فراموش، هویت جدیدى براى آنها تعریف مى شود و آن «موجود در ظاهر انسان و در باطن مملو از صفات حیوانى و شهوات و غرایز» و این بدترین اهانت به انسانهاست، استضعاف بندگان خدا توسط حکومت هاى طاغوتى قبل از آن که در بعد اقتصادى تحقق یابد در بعد فرهنگى و معنوى صورت مى پذیرد بلکه منشأ اصلى آن است «ان فرعون علا فى الارض و جعل اهلها شیعا یستضعف طائفه منهم»(8) «یقول الذین استضعفوا للذین استکبروا لو لا انتم لکنا مومنین»(9) اصولا در فرهنگ قرآنى مستضعف در برابر مستکبر قرار مى گیرد نه در مقابل پولداران و مرفهین.
نتیجه مسخ هویت انسانى در چنین حکومت هائى این است که انسان حاضر مى شود تن به هر ذلتى بدهد و صرفا به بهاى این که چند لقمه نان خشکى بخورد تاچند روز بیشتر نفس بکشد و زنده (به معناى حیات نباتى و یا حداکثر حیوانى) بماند، با هر رفتارى بسازد و بلکه اصلا ذائقه وى تغییر مى یابد و به جاى مائده بهشتى در سفره انبیاء خیار چنبر و عدس و پیاز زمینى در سفره فرعون مى طلبد «و اذ قلتم یا موسى لن نصبر على طعام واحد فادع لنا ربک یخرج لنا مما تنبت الارض من بقلها و قثائها و فومها و عدسها و بصلها قال اتستبدلون الذى هو خیر اهبطو مصرا فان لکم ما سألتم و ضربت علیهم الذله و المسکنه و باؤا بغضب من الله»(10)
امام حسین علیه السلام این حقیقت قرآنى را احیاء کرد که «یا ایها الذین آمنو استجیبوا لله و للرسول اذا دعاکم لما یحییکم»(11) و بادعوت مردم به ایمان و تقوى و حکومت مبتنى بر ارزشهاى اسلامى در مقابل حاکمیت یزیدى «نه» گفت و با اعلام این که «مثلى لا یبایع مثل یزید» به ما آموخت که نه تنها حسین (ع) بلکه همه حسینیان و همه کسانى که مثل حسین مى اندیشند نه تنها با یزید بلکه با همه یزیدیان و همه کسانى که مثل یزید مى اندیشند و رفتار مى کنند همراهى نخواهد نمود. چرا که با حکومت یزیدى، فاتحه اسلام و ارزش هاى اسلامى و انسانى را باید خواند «و على الاسلام السلام اذ بلیت الامه براع مثل یزید»
اساسا کسى که در رأس حکومت قرار مى گیرد سیماى مردم تحت حاکمیت را بیان مى کند و واى به سیماى کریه ملتى که به حاکمیت یزیدیان تن مى دهند. کریه بودن این سیما در رفتارهاى یزید یعنى سگ بازى، میمون بازى، باده نوشى و زناى با محارم و شهوت رانى و ظلم بر بندگان خدا و بى عدالتى تبلور مى یابد.
حق و باطل در حکومت هاى غیر الهى جاى خود را عوض مى کنند و زشتى ها و کژى ها، هنر و مایه مباهات و حق گوئى و حق جوئى و فضیلت خواهى نشانه عقب ماندگى از قافله روبه جلو و پیشرفت در انحطاط دانسته مى شود. همه این ها ذلت است و «هیهات منا الذله» بلکه آن بزرگوار و عزیز فاطمه (س) در اولین روز ورود به کربلا در میان یاران و فرزندان و افراد خانواده خویش این طور فرمود: «اما بعد، پیشامد ما همین است که مى بینید، جدا اوضاع زمان دگرگون گردیده، زشتى ها آشکار و نیکى ها و فضیلت ها از محیط ما رخت بر بسته است. از فضائل انسانى باقى نمانده است مگر اندکى مانند قطرات ته مانده ظرف آب. مردم در زندگى ننگین و ذلت بارى به سر مى برند که نه به حق عمل و نه از باطل روگردان مى شوند. شایسته است در چنین محیط ننگین، شخص با ایمان و با فضیلت، فداکارى و جانبازى کند به سوى فیض دیدار پروردگارش بشتابد من در چنین محیط ذلت بارى مرگ را جز سعادت و خوشبختى و زندگى با این ستمگران را چیزى جز رنج و نکبت نمى دانم.»(12)
ثانیا: تربیت انسانهاى فضیلت مدار: روح پاک حسین (ع) به او اجازه نمى دهد حیات طیبه انسانى را با هیچ چیز عوض کند، کسى عزت و غیرت و دیندارى و شرف انسانى و الهى او را نشانه گیرد حتى اگر او را در دوراهى بین مرگ سرخ با شمشیر آویخته یا ذلت سازش با ظلم تهدید کنند با صداى رسا فریاد مى زند و به دیگران نیز با تعبیر «الا» هشدار مى دهد که شما نیز بیدار باشید که سخن و فریاد من این است که «الا ان الدعى بن الدعى قد رکز نا بین اثنتین الذله و السله هیهات منا الذله» آرى، وى در جواب خیر خواهى برادرش محمد بن حنفیه مبنى بر حفظ جان خود با گریختن به یمن یا جاى امن دیگر مى فرماید «یا اخى والله لو لم یکن فى الدنیا ملجأ و لا مأوى، لما بایعت یزید بن معاویه ابدا» برادرم به خدا سوگند اگر در دنیا هیچ پناهى نداشته باشم، باز هرگز با یزید ابن معاویه بیعت نخواهم کرد.(13)
این یک راهکار عملى در زندگى اجتماعى است که چنین حاکمیتى را به هیچ وجه نباید تحمیل کنند بلکه با یک قیام انقلابى و اسلامى بساط حاکمیت طاغوت و چنین حاکمانى باید برچیده شود. غیرت دینى، عزت مسلمین و جامعه اسلامى هیچ گونه سکوت یا سازشى را بر نمى تابد. و اگر دیدیم در تاریخ اسلامى که بعداز عاشورا مردم کوفه و جهان اسلام به آن وضع ذلت بار و ننگین مواجه شدند، ریشه هاى آن را باید در همین سکوت و سازش ناشى از بى غیرتى و خوارى روح آنان دانست. مرام حسین (ع) دراین بعد اختصاص به مسلمین و جامعه اسلامى ندارد. بلکه هر انسان آزاده اى مخاطب اوست چنانکه مهاتما گاندى به مردم هندوستان مى گوید: من براى آزادى شما ارمغانى جز دستورات و آئین حسین ابن على (ع) ندارم، مملکت هندوستان را پیروى از راه حسین (ع) نجات داد، شعار و مرام حسین باعث استقلال و آزادى هندوستان شد.
ثالثا: مبناى هر حکومتى در همه ابعاد اعم از اقتصادى یا سیاسى یا فرهنگى و باید عدالت باشد و الا به سان خانه اى است هر چند شکوهمند که بر پایه هاى لغزان بنا شده است. و هرگز استوار نخواهد ماند. این که در روایات آمده است «الملک یبقى مع الکفر و لا یبقى مع الجور» یعنى حاکمیت و حکومت و فرمانروائى با کفر قابل بقا است اما با ظلم و ستم قابلیت دوام ندارد، ناظر به همین اصل است.
و امام حسین (ع) بهتر از هر جامعه شناس و سیاست مدارى، مبناى اصل استوارى جامعه و ریشه کژى ها و انحرافات را نشان داد و خود به همراهى خاندان و جمعى از یاران حقیقتا به اصلاح گرى دست زد و همه روشنفکران و علماى دین را به این راه دعوت نمود. آن سبط رسول (ص) در خطبه اى در منى با عنوان «ثم انتم ایها العصابه عصابه بالعلم مشهوره و بالخیر مذکوره و بالنصیحه معروفه» یعنى شما اى گروه نیرومند، دسته اى هستید که به دانش و نیکى و خیر خواهى معروفید، آنان را دعوت به همکارى با خود نمود و اهداف خود را با شاهد گرفتن خداى متعال چنین بیان مى دارد:
«اللهم انک تعلم إنه لم یکن ما کان منا تنافسا فى سلطان و لا التماسا من فضول الحطام و لکن لنرى المعالم من دینک و نظهر الاصلاح فى بلادک و یأمن المظلومون من عبادک و یعمل بفرائضک و سنتک و احکامک خدایا تو مى دانى که آنچه از ما سر زد (دعوت به نهضت و انقلاب) براى رقابت در فرمانروائى و نیز دسترسى به مال بى ارزش دنیا نبود، بلکه از آن روست که نشانه هاى آیین تو را بنمایانیم و سر و سامان بخشى و اصلاحات را در سرزمین هایت آشکار سازیم تا بندگان ستمدیده تو آسوده گردند و به فرایض و سنن و احکام تو عمل کنند»(14)
در این کلام و دعوت هم راه را نشان داد (اصلاح گرى و انجام اصلاحات) و نشانه هاى اصلاحات راستین را که ایجاد امنیت براى مظلومین و ستمدیدگان را اجراى دستورات الهى و حاکمیت ارزشهاى دینى در مصلحان اجتماعى یعنى همان کسانى که صلاحیت دارند داعیه دار اصلاحات در جامعه باشند یعنى شیفته خدمت بودن، اهتمام به تبلور و تجلى عینى شعائر و ارزش هاى دینى در جامعه و نه تشنه قدرت و مال و منال دنیا و رقابت در دنیا طلبى.
عدالت اجتماعى سنگ بناى جامعه ارزشى و اسلامى و راه تحقق آن اصلاح گرى از سوى مصلحان واقعى باهدف گیرى حاکمیت دین است چون بدون حاکمیت دین عدالت گسترى اگر فرضا ممکن باشد همه جانبه نخواهد بود. و همه این راهکارهاى عملى در راه و کلام ابا عبد الله (ع) در نهضت بزرگ عاشورا بیان شد. در جوامع کنونى شاید شکل ها و قالب هاى اعمال حاکمیت متفاوت از آن زمان باشد ولى این اصل ثابت را نباید از نظر دور داشت که در تنظیم روابط اجتماعى در قالب سیاست هاى کلان و خرد اقتصادى، سیاسى، فرهنگى و باید عدل محور باشیم.
اباعبدالله (ع) نهضت اصلاح طلبى خود را در مواجهه با برادرش محمد بن حنفیه قبل از عزیمت از مدینه به مکه چنین معرفى نمود:
«انى لم اخرج اشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما و انما خرجت لطلب الاصلاح فى امت جدى، ارید ان آمر بالمعروف و انهى عن المنکر و اسیر بسیره جدى و ابى على ابن ابى طالب (ع)» یعنى من از روى هوى و هوس و سرکشى و تبهکارى و ستمگرى قیام نکردم، تنها به انگیزه سامان بخشى در امت جدم برخاستم، مى خواهم به نیکى ها فرمان دهم و از بدى ها بازدارم و روش جد خود و پدرم على (ع) را دنبال کنم. راهى که انبیاء و ائمه بزرگوار براى اصلاح جامعه اتخاذ کردند فرهنگ سازى، امر به معروف و نهى از منکر و همگانى نمودن قیام علیه حاکمیت طاغوت با اهداف شایسته و نیز اقدامات سنجیده و پسندیده بود.(15) متأسفانه مجال ضیق و سخن زیاد است، البته زیاد بودن سخن ناشى از گستره بسیار وسیع ابعاد نهضت عظیم حسینى است از جمله شیوه اقدامات امام حسین (ع) در این نهضت نیز راهکارهاى عملى بسیار زیادى بیان شده است، از جمله:
فرهنگ ایثار، شهادت طلبى، توجه به خدا و مقدم داشتن رضاى او بر هر چیزى، به فکر وظیفه بودن نه در اندیشه نتیجه ماندن، ابلاغ پیام نهضت به وسیله مبلغان شایسته اى که خود در صحنه بودند نه تازه از راه رسیده هائى که بخواهند از آن کلاهى براى خود درست کنند و
پى نوشت ها:
(1)» ان الحسین مصباح الهدى و سفینه النجاه «
(2)» ان الحسین حراره فى قلوب المومنین لن تبرد ابدا «
(3)) شورى/ 23 (
(4)) فرقان/ 57 (
(5)) توبه/ 72 (
(6)) نمل/ 34 (
(7)) بقره/ 204 و 205 (
(8) قصص/ 4
(9) سبا/ 31
(10) بقره/ 61
(11) انفال/ 24
(12) محمد صادق نجمى، سخنان حسین ابن على علیه االسلام از مدینه تا کربلا، انتشارات اسلامى وابسته به جامعه المدرسین، چاپ دهم، 1381، صص 134 و 531
(13) فرهنگ جامع سخنان امام حسین) ع (، گروه حدیث پژوهشکده باقر العلوم) ع (وابسته به سازمان تبلیغات اسلامى، 1377، ص 823
(14)) فرهنگ جامع سخنان امام حسین) ع (، ص 307 و 313 (.
(15) فرهنگ جامع سخنان امام حسین) ع (، ص 033
*********
با توجه به ابهت و شوکتى که حضرت امام حسین(علیه السلام) داشتند چرا در برخى مراسم و مجالس، چهره مظلوم و خوار، از ایشان ترسیم مىکنند چگونه توجیه مىشود؟
عزت- به معناى سخت، محکم و استوار بودن- صفت پسندیدهاى است که در برخى آیات قرآنى بر آن پا فشارى شده و آن را زیبنده خداوند، و رسولش و مؤمنان دانسته است.(1)
امام حسین (ع) و اصحاب ایشان، با تأسى به این آموزه قرآنى در گفتار و عمل همواره پیش قدم بودند و هیچ گونه زبونى و ذلت را تاب نیاوردند تا آنجا که «هیهات منا الذله» به یکى از شعارهاى اصیل نهضت عاشورایى تبدیل شد. اما متأسفانه در بعضى از منابع و نوشتهها- که دستمایه برخى از مجالس عزادارى نیز هست- عنصر عزت در سیره نهضت سیدالشهداء (ع) مفقود و مغفول است.
ریشه و عامل روانى این شیوه، در این نکته نهفته است که برخى از مبلغان نهضت حسینى، به جاى آنکه سعى و تلاش خود را در افزایش شناخت مردم با ابعاد گوناگون این واقعه عظیم قرار دهند تنها به تحریک احساسات و عواطف آنان پرداخته و براى این منظور به نقل مطالب از هر منبع غیر موثق و غیرمستند روى مىآورند و چهرهاى ذلیلانه از نهضت اباعبدالله (ع) براى مردم ترسیم مىکنند . به هر روى، بیان پارهاى از مطالب- که صورتى رقّت بار و به دور از عزّت براى امام حسین (ع) و اصحاب و همراهان وى مطرح مىسازد- با اصل غیرتمندى دین اسلام و سیره نبوى و علوى و اهل بیت (ع) ناسازگار و کارى غیرموجّهاست.
البته روایت «مظلومیت اباعبدالله (ع)» به معناى تحلیل ظلمهاى مستندى که بر حضرت و صحابه او رفت، هیچ منافاتى با عزّتمندى آن شخصیت عظیم ندارد بلکه عزّت سیدالشهداء و همراهانش را بیشتر روشن مىسازد زیرا با تبیین ظلم دشمنان آن حضرت و چگونگى برخورد اباعبدالله (ع) با آن و تشریح ابعاد ظلمستیزى ایشان، مشخص مىگردد که روحیه عزیزانه چگونه و در چه قالبى مىتواند در برابر ظلم ایستادگى کند.
پى نوشت ها:
(1) نگا: نساء (4): آیه 139 منافقون (7): آیه 8. در روایات نیز بر این مهم تأکید شده است نگا: نهجالبلاغه، حکمت 371، 113 منتخب میزانالحکمه، ص 346
*********
چرا بر دشمنان امام حسین(علیه السلام) لعن مىفرستید. این کار براى چیست و چرا دشمنان ابى عبد الله(علیه السلام) را لعن مىکنید؟ این کار نوعى خشونت و بدبینى است. این یک نوع احساسات منفى است و با منش «انسانِ مدرن» نمىسازد. امروز زمانى است که باید با همه مردم با خوشى و شادى و لبخند رفتار کرد. امروز باید دم از زندگى زد، دم از شادى زد، دم از صلح و آشتى زد. این روحیه لعن و تبرى و پشت کردن به دیگران خشونتهایى است که به هزار و چهار صد سال پیش، یعنى زمانى که امام حسین(علیه السلام) را کشتند برمىگردد و با آن زمان مناسبت دارد. اما امروز دیگر جامعه و مردم این کارها را نمىپسندند. چرا مقید به صد لعن هستید؟!
همان گونه که سرشت انسان فقط از »شناخت« ساخته نشده است، تنها از احساسات و عواطف »مثبت« هم ساخته نشده است. آدمیزاد موجودى است که هم احساس مثبت و هم احساس منفى دارد. هم عواطف مثبت و هم عواطف منفى دارد. همان گونه که شادى در وجود ما هست، غم هم هست. خدا ما را این گونه آفریده است. هیچ انسانى نمىتواند بى غم و یا بى شادى زندگى کند. همچنان که خدا استعداد خندیدن به ما داده، استعداد گریه کردن هم به ما عطا فرموده است. در جاى خودش باید خندید و به جاى خود هم باید گریست. تعطیل کردن بخشى از وجودمان، به این معنا است که از دادههاى خدا در راه آنچه آفریده شده استفاده نکنیم.
دلیل اینکه خدا در ما گریه را قرار داده، این است که در مواردى باید گریه کرد. البته مورد آن را باید پیدا کنیم، و مگر استعداد گریه در وجود ما لغو خواهد بود. خدا چرا در انسان این احساس را قرار داده است که به واسطه آن، حزن و اندوه پیدا مىکند و اشک از دیدگانش جارى مىشود؟ معلوم مىشود گریه کردن نیز در زندگى انسان، جاى خود را دارد. گریه براى خدا، به انگیزه خوف از عذاب یا شوق به لقاى الهى و شوق به لقاى محبوب، در تکامل انسان نقش دارد. انسان در اثر دلسوزى نسبت به محبوب مصیبت دیده خود، رقت پیدا مىکند این طبیعت انسان است که در مواردى باید رقت قلب پیدا کند و در اثر آن گریه سر دهد. خداوند در ما محبت را آفریده است تا نسبت به کسانى که به ما خدمت مىکنند، نسبت به کسانى که کمالى دارند،- خواه کمال جسمانى، یا کمال عقلانى یا روانى و یا عاطفى- به ابراز علاقه و محبت بپردازیم.
هنگامى که انسان احساس مىکند، در جایى کمالى و یا صاحب کمالى یافت مىشود، نسبت به آن کمال و صاحب کمال محبت پیدا مىکند. علاوه بر آن در وجود انسان نقطه مقابل محبت به نام »بغض و دشمنى« قرار داده شده است. همان گونه که فطرت انسان بر این است که کسى را که به او خدمت مىکند دوست بدارد فطرتش نیز بر این است که کسى را که به او ضرر مىزند، دشمن بدارد.
البته ضررهاى مادى دنیوى براى مؤمن اهمیتى ندارد. چون اصل دنیا براى او ارزشى ندارد. اما دشمنى که دین و سعادت ابدى را از انسان بگیرد، آیا قابل اغماض است؟ قرآن مىفرماید: »ان الشیطان لکم عدو فاتخذوه عدواً«(1) شیطان دشمن شما است، شما هم باید با او دشمنى کنید. با شیطان دیگر نمىشود لبخند زد و کنار آمد، وگرنه انسان هم مىشود شیطان.
اگر باید با اولیاى خدا دوستى کرد، با دشمنان خدا هم باید دشمنى کرد. این فطرت انسانى است و عامل تکامل و سعادت انسانى است. اگر »دشمنى« با دشمنان خدا نباشد، به تدریج رفته رفته رفتار انسان با آنها دوستانه مىشود و در اثر معاشرت، رفتار آنها را مىپذیرد و حرفهاى آنان را قبول مىکند. کم کم شیطان دیگرى مثل آنها مىشود.
به عبارت دیگر، دشمنى با دشمنان، سیستمى دفاعى در مقابل ضررها و خطرها ایجاد مىکند. بدن انسان همان گونه که عامل جاذبهاى دارد که مواد مفید را جذب مىکند، یک سیستم دفاعى نیز دارد که سموم و میکربها را دفع مىکند. این سیستم با میکرب مبارزه مىکند و آنها را مىکشد. کار گلبولهاى سفید همین است. اگر سیستم دفاعى بدن ضعیف شد، میکربها رشد مىکنند. رشد میکربها به بیمارى انسان منجر مىشود و انسان بیمار ممکن است با مرگ رو به رو شود. اگر بگوییم ورود میکرب به بدن ایرادى ندارد به میکرب خوش آمد گفته و بگوییم مهمان هستید احترامتان واجب است آیا در این صورت بدن سالم میماند؟ باید میکرب را از بین برد. این سنت الهى است. این تدبیر و حکمت الهى است که براى هر موجود زندهاى، دو سیستم در نظر گرفته است: یک سیستم براى جذب و دیگرى سیستم دفع. همان طور که جذب مواد مورد نیاز، براى رشد هر موجود زنده اى لازم است، دفع سموم و مواد مضر از بدن هم لازم است. اگر انسان سموم را دفع نکند، نمىتواند به حیات خود ادامه دهد.
موجودات زنده قوه دافعه دارند. این قوه دافعه به خصوص در حیوانات و انسان همین نقش را ایفا مىکند. در روح انسان نیز باید چنین استعدادى وجود داشته باشد. باید یک عامل جاذبه روانى داشته باشیم تا از کسانى که براى ما مفید هستند، خوشمان بیاید، دوستشان بداریم، به آنها نزدیک شویم. از آنان علم، کمال، ادب، معرفت و اخلاق فرا بگیریم.
چرا انسان باید افراد و امور پسندیده را دوست دارد؟ براى اینکه وقتى به آنان نزدیک مىشود، از آنها استفاده مىکند. نسبت به خوبانى که منشأ کمال هستند و در پیشرفت جامعه مؤثرند باید ابراز دوستى کرد و در مقابل، باید عملًا با کسانى که براى سرنوشت جامعه مضر هستند دشمنى کرد: »قد کانت لکم اسوه حسنهفى ابراهیم و الذین معه اذ قالوا لقومهم انّا برئاء منکم و ممّا تعبدون من دون اللّه، کفرنا بکم و بدا بیننا و بینکم العداوه و البغضاء ابداً حتّى تؤمنوا باللّه وحده«(2).
قرآن مىفرماید شما باید به حضرت ابراهیم )ع( و یاران او تأسى کنید. مىدانید که حضرت ابراهیم )ع( در فرهنگ اسلامى جایگاه بسیار رفیعى دارد. پیغمبر اکرم )ص( هم مىفرمود من تابع ابراهیم هستم.
اسلام هم نامى است که حضرت ابراهیم )ع( به این دین و آیین داد: »هوسمّاکم المسلمین من قبل«(3) خداوند مىفرماید شما باید به ابراهیم )ع( تأسى کنید. کار ابراهیم )ع( چه بود؟ ابراهیم )ع( و یارانش به بتپرستانى که با آنها دشمنى کردند و ایشان را از شهر و دیار خود بیرون راندند، گفتند: »انّا برئاء منکم« ما از شما بیزاریم. اعلان برائت کردند. بعد به این هم اکتفا نمىکند، مىفرماید: بین ما و شما تا روز قیامت دشمنى و کینه برقرار است مگر اینکه دست از خیانتکارى خود بردارید. تنها دوستى دوستان خدا کافى نیست اگر دشمنى با دشمنان خدا نباشد، دوستى دوستان هم از بین خواهد رفت. اگر سیستم دفاعى بدن نباشد، آن سیستم جذب هم، نابود خواهد شد. آنچه مهم است این است که ما جاى جذب و دفع را درست بشناسیم. گاهى متأسفانه امور مشتبه مىشود. در موردى که باید جذب کنیم، عملًا به دفع مىپردازیم. کسى که از روى نادانى سخنى به اشتباه و خطا گفته و لغزشى براى او پیش آمده و بعد هم پشیمان گردیده است و یا اگر براى او توضیح دهیم، از روى انصاف قبول خواهد کرد نسبت به چنین کسى نباید دشمنى کرد. صرف اینکه کسى مرتکب گناهى شد، نباید او را از جامعه طرد کرد بلکه باید در صدد اصلاح او برآییم. او بیمارى است که باید به پرستارىاش پرداخت. در این مورد جاى اظهار دشمنى نیست مگر کسى که تعمد داشته باشد و به طور علنى گناه را در جامعه رواج دهد. این دیگر خیانت است، و باید با چنین شخصى دشمنى کرد.
ما نمىتوانیم از برکات حسینى استفاده کنیم مگر اینکه اول دشمنان او را لعن کنیم، بعد بر او سلام بفرستیم. قرآن هم اول مىفرماید: »أشدّاء على الکفّار«،(4) بعد مىفرماید: »رحماء بینهم«.(5) پس در کنار سلام، باید لعن هم باشد. در کنار ولایت، تبرّى و اظهار دشمنى نسبت به دشمنان اسلام نیز باید باشد.
پى نوشت ها:
(1) فاطر (35)، آیه 6.
(2) سوره ممتحنه (60)، آیه 4.
(3) سوره حج (22)، آیه 78.
(4) فتح (48)، آیه 29.
(5) همان.
*********
آیا صرف گریه کردن و عزادارى براى امام حسین(علیه السلام) براى افرادى که دچار روزمرگى و معاصى هستند، مىتواند سودمند باشد؟
با توجّه به حقیقت »شفاعت« پاسخ به این پرسش روشن مىشود. در برخى روایات، مواردى ذکر شده که موجب مىگردد انسانها از گناهان، آلودگىها، تعلّقات و وابستگىها پاک گردند. براساس روایات سرّ این شفاعت- که یکى از مصادیق آن گریه بر اهلبیت و خصوصاً امام حسین )ع( بوده و هم گناهکاران را فرا مىگیرد و هم غیرگناهکاران را- برقرارى رابطه خاص میان انسان و معصومان )ع( است یعنى، هر انسانى که با انسانى در زندگى دنیوى در ارتباط روحى بوده، هر دو در یک راه بودند، همفکرند، همسلیقه، همعقیده و همروش بودند، با هم آشنا بوده و به یکدیگر معرفت داشتند نسبت به یکدیگر محبت و مودت داشتند واز نظر واقعیت یک رابطه تکوینى میان این دو انسان برقرار است.
بنابراین هر شخصى که به معصومان )ع( معتقد بوده و مطیع آنان باشد و حدالمقدور به گفتههایشان عمل کند، فکرش، فکر آنان و عقیدهاش، عقیده آنان یا دستکم مشابه آنان باشد و بر این اساس به ایشان محبت و معرفت داشته باشد این همه، بیانگر آن است که میان او و معصومان )ع( رابطهاى هست یعنى، رابطه درونى میان وجود او و وجود معصومان در عالم ارواح و عالم باطن برقرار است. هر چه سنخیت او با معصومان )ع( بیشتر باشد، این ارتباط به همان اندازه قوىتر خواهد بود. هر چه کاملتر باشد، رابطهاش بیشتر و هر چه ناقصتر باشد رابطهاش کم و کمتر خواهد بود.
وقتى این رابطه رابطه تکوینى و واقعى پدید آمد موجب مىشود تا وحدتى میان او و معصومان ایجاد شود و این وحدت نتیجه خود را در قیامت به این صورت نشان مىدهد که معصومان )ع( وى را- که یا گناهکار و آلوده است یا دلبسته و وابسته به غیر خدا- با جذبه خاص خود براساس وحدت و ارتباط تکوینى که با آنها پیدا کرده است، به سوى بالا کشیده و در رسیدن به جایگاه بهشتى و لقاى حق و نجات از عذابها و رنجها یارى مىدهند.
با توجه به سرّ شفاعت، درخواهیم یافت که در آدمى، باید آمادگى لازم و کشش به سوى خدا وجود داشته باشد تا با ضمیمه شفاعت آنان، از گناه و تعلّق رهایى یابد و این آمادگى تنها در پرتو همرنگى با روح آنان میسر مىشود یعنى، این نوع شفاعت، تنها به افرادى تعلق مىگیرد که مؤمن بوده، عمل صالح داشته باشند و خداوند تا حدى از ایشان راضى بوده و آنان مطیع اوامر الهى و معصومان و پیرو راستین آنان باشند و خیلى طاغى و عاصى نباشند.(1)
بنابراین هر کسى، مشمول چنین شفاعتى نیست و هر کس با صرف گریه بر اباعبدالله )ع( راهى بهشت نمىشود و گناهانش بخشوده نمىگردد تا هر خلافى را مرتکب شود و با صرف محبت و رابطه و گریه، بپندارد که از عذابها، فشارها، ترسها و اضطرابها نجات خواهد یافت. هر چند محبت حقیقى، انسان را از انجام گناه و دلبستگىها- تا حد امکان- بازمىدارد ولى شرایطى براى این نوع شفاعت وجود دارد و آن، راضى بودن حضرت حق از انسان، ایمان و عمل صالح است.
امام صادق )ع( در نامهاى که به اصحابش نوشت این مهم را متذکر گردید: »بدانید حقیقت آن است که هیچ کس از خلق خداوند، انسان را از خداوند بىنیاز نمىکند، نه ملک مقرب نه نبى مرسل و نه غیر از اینها پس هر که مسرور ]و شاد است که[ شفاعت شفاعتکنندگان براى او سودمند است، باید ]صبر کند[ و از خدا بخواهد که از او راضى شود«(2).
پس باید آلودگىها، گناهها، تعلقها در حدى باشد که خدا از انسان ناراضى نباشد چرا که اگر خداوند از آدمى خشنود نباشد، دیگر این نوع شفاعت، شامل حال او نخواهد شد. اگر انسان با خاطر جمع گناه کند و پشیمان نباشد و ضجّه نکشد و حتى به این فکر نیفتد که چرا از آن گناه خلاص نمىشود و صرفاً در مجالس امام حسین )ع( اشکى بریزد از مواردى است که خداوند از او راضى نبوده و در نتیجه مشمول شفاعت امام حسین )ع( نمىشود. اما اگر در عین آلودگى و گناه ندامتى و ضجّهاى دارد، تأمل و تفکرى در خلاصى از آنها دارد، کوشش مىکند خود را همرنگ او در عقیده، فکر و عمل سازد و چون در سرّ وجودش تنفرى به گناه و آلودگى داشته و یک نوع ابتهاج و لذت به همرنگى با اباعبدالله )ع( ممکن است اشک و عزادارى او، براى محو گناهانش سودمند افتد.
به هر حال اگر خواهان شفاعت حضرت حسین )ع( هستیم، باید به او محبت ورزیده، با عقاید، افکار، اوصاف، اعمال، خصلتها و اخلاق او موافقت کرده و مخالفت نکنیم و مهمتر آن که از حضرت حق- که در حقیقت شافع اصلى است- بخواهیم که از ما راضى شود تا در پرتو خشنودى او، از شفاعت امام حسین )ع( بهرهمند گردیم.
اى خدا آن کن که از تو مىسزد که ز هر سوراخ مارم مىگزد
جان سنگین دارم و دل آهنین ورنه خون گشتى در این رنج و حنین
وقت تنگ آمد مرا و یک نفس پادشاهى کن مرا فریادرس
گر مرا این بار ستارى کنى توبه کردم من ز هرناکردنى
توبهام بپذیر این بار دگر تا ببندم بهر توبه صد کمر
من اگر این بار تقصیرى کنم پس دگر مشنو دعا و گفتنم(3)
پى نوشت ها:
(1) در این خصوص نگا: تجسم عمل و شفاعت، صص 116 -106.
(2) بحارالانوار، ج 8، ص 53.
(3) مثنوى، دفتر 5، ابیات 2262 -2267.
*********
غرض امام حسین(علیه السلام) از یادآوری اصل و نسب خود در کربلا، چه بود؟
صحنه خونین کربلا شاهد نبرد دو گروهى بود که یکى از آن دو گروه نه تنها از حیث اعمال و کردار فردى در اوج عظمت و کرامت بودند، بلکه از حیث حسب و نسب خانوادگى نیز در غایت شرافت بودهاند. بسیارى از اینها منسوب به دامان پاک و مطهر زهراى مرضیه و على مرتضى (سلامالله علیهما) بودهاند. در مقابل، گروهى بودند که نه تنها از حیث اعمال فردى در نهایت پستى و خفّت و سردمدار هر گونه رذیلت و مروج و مشوّق آن بودهاند، بلکه از حسب و نسب خانوادگى در حضیض ذلت و حقارت بودهاند لذا بیشتر آنها به اسم مادرانشان خوانده مىشدند و از حیث پدر وضعیت روشنى نداشتند (پسر زرقاء، پسر مرجانه، پسر هند،) حسب و نسبى که ذکر آن باعث ملوّث شدن چهره سفید کتاب مىشود و قلم براى بیان آن از گردش روى کاغذ، شرم دارد.
اگر امام حسین (ع) کراراً به این مطلب توجه مىدهد و به حسب و نسب خویش اشاره مىکند قصد حضرت، فحّاشى و هتاکى آن گروه و فخر فروشى و مباهات براى این گروه نیست، بلکه براى بیان این نکته است که دو گروه متخاصم سنخیتى با هم ندارند تا این گروه دست بیعت به سوى آن گروه دراز کند و احیاناً با آنها بر سر یک سفره بنشیند و با آنها دمساز و معاشر شود و کار آنها را تأیید و تصدیق کند.
*********
لطفاً درباره تأثیر شخصیت و نهضت امام حسین(علیه السلام) در ادبیات فارسى به طور مشروح توضیح دهید.
بررسى این موضوع به صورت گسترده و مفصل خارج از ظرفیت و گنجایش یک نامه است لذا به اختصار مطالبى را بیان مىکنیم:
موضوع قیام امام حسین (ع) از اواسط قرن سوم در ادبیات فارسى وارد شد. البته اوایل به صورت جدى نبود بلکه در قالب تمثیلها و استنادها اشاراتى به مقتل امام حسین (ع) و شهداى کربلا مىشد.
یکى دو قرن بعد (حدود قرن 5 و 6 هدددد.) «سنایى» به طور خاص به شهادت امام حسین (ع) اشاره مستقیم دارد. پس از قرن پنجم (زمان ناصر خسرو) تلویحاً اشاراتى جزئى به موضوع عاشورا و ابا عبداللّه شده است، اما به طور کامل و جزئى نگر از دوره تیموریان به بعد به این مسأله پرداخته شد. در دوره صفوى به نسبت رسمیت مذهب تشیع و تغییر نظام حکومتى و شیوع تفکر شیعه در ایران، گرایش شاعران به سمت عاشورا دیده و ثبت شده است.(1)
یکى از چهرههاى شاخص که در باب پرداختن به موضوع عاشورا پیش از عهد صفوى «ابن حسام» است. وى شاعرى بود که بیشتر آثارش مربوط به وقایع عاشورا است و پس از آن شعراى فراوانى ظهور کردند تا جایى که در دوره قاجار و بعد از آن، دفتر شعر در خصوص مسأله عاشورا تدوین شد. اینک به اجمال مواردى را بیان مىداریم:
یک. یکى از این شعرا «محتشم کاشانى» است که همه با آثار او در خصوص عاشورا و امام حسین (ع) آشنا هستند. او یکى از مهمترین و معروفترین شعراى دوره صفوى بود که اشعارى در باب تذکار اهل بیت سروده و در این سبک شهرت یافته است. به طورى که مىتوان او را معروفترین شاعر مرثیه گوى ایران دانست. مرثیه دوازده بند معروف او تا به امروز لطف خود را- که ناشى از صفا و صداقت حقیقى آن است- حفظ کرده است:
باز این چه شورش است که در خلق عالم است؟ باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است؟
باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین بى نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است(2)
دو. صباحى بیگدلى شاعر سده دوازدهم، اوایل سده سیزدهم هجرى و معاصر امراى زندیه بود که ترکیب بندى به تقلید از کلیم ساخته است در سوگ و مرثیه امام حسین (ع) است:
افتاد شامگه به کنار افق نگران خور چون سربریده از این طشت، واژگون
گفتم محرم است و نمود از شفق هلال چون ناخنى که غمزده آلایدش ز خون(3)
سه. ملک الشعرا محمدتقى بهار (شاعر دوره مشروطیت» نیز در رثاى سید الشهدا داد سخن داده و گفته است:
اى فلک آل على را از وطن آواره کردى زآن سخن در کربلا شان بردى و بیچاره کردى
تاختى از وادى این غزالان حرم را پس اسیر پنجه گرگان آدمخوار کردى(4)
چهار. سید محمدحسین شهریار شاعر بزرگ معاصر- که شیفته و دلباخته اهل بیت و ائمه اظهار بود- بارها در رثاى امام حسین (ع) و شهیدان کربلا شعر سروده و براى آن مصایب گریسته است. استاد شهریار غزلى دارد تحت عنوان «کاروان کربلا» که مطلع آن بدین گونه است:
شیعیان دیگر هواى نینوا دارد حسین (ع) روى دل با کاروان کربلا دارد حسین (ع)
دشمنانش بى امان و دوستانش بىوفا با کدامین سرکند، مشکل دو تا داردحسین (ع) (5)
پرداختن به آثار منظوم و منثور ادب فارسى- که در موضوع شخصیت و نهضت امام حسین (ع) نگارش یافته- منجر به اطاله کلام مى شود. لذا مطالعه منابع ذیل در این زمینه رهگشا است:
1. پیشینه مرثیه سرایى عاشورا در ادبیات فارسى، مجله بصائر، سال سوم، شماره 24.
2. جایگاه شعر در تبیین فرهنگ عاشورا، نشریه ره توشه راهیان نور، ویژه محرم الحرام، نشر دفتر تبلیغات اسلامى، 1375.
3. مرثیه پردازى در ادبیات فارسى، نشریه سروش، نشر صداوسیما، 1360، ش 132.
4. نگاهى به انقلاب کربلا در ادب فارسى، نشریه اطلاعات 22/ 1/ 81.
پى نوشت ها:
(1) حماسه حسینى در ادبیات فارسى، گفتگو با عبدالجبار کاکایى، نشریه خراسان، 27/ 12/ 80.
(2) دکتر ابوالقاسم رادفر، چند مرثیه از شاعران پارسى گو، ص 75.
(3) همان، صص 69، 70 و 17.
(4) همان، ص 116، 711.
(5) دیوان اشعار شهریار، انتشارات زرین و نگاه، چاپ هفتم، 1371، ج 1، ص 89.
منابع:
1. حماسه حسینى، علامه شهیدمطهرى(رحمت الله علیه)
2. حماسه و عرفان، آیت الله جوادی آملی(دامت برکاته)
3. سیماى فرزانگان، آیت الله جعفر سبحانى(دامت برکاته)
4. آذرخشى دیگر از آسمان کربلا ، آیت الله محمدتقى مصباح یزدی(دامت برکاته)
5. خلاصه تاریخ اسلام ، حجت الاسلام سید هاشم رسولى محلاتى
6. فضایل و سیره امام حسین (علیه السلام)، عباسعزیزى
7. شرع و شادى، ابوالفضلطریقهدار
8. نهاد نمایندگی ولی فقیه در دانشگاهها