چگونه مىتوان به زیبایىهاى عاشورا پى برد و این کلام حضرت زینب(سلام الله علیها) را که فرمودند: «ما رایت الا جمیلا» را درک کرد؟
اگر گاهى «عظمت در نگاه است، نه در چیزى که بدان مىنگرند.»- آن گونه که برخى گفتهاند- گاهى هم زیبایى در نگاه و دید انسان است، نه در دیدنىها.
آن که به چشم «نظام احسن» به همه هستى مىنگرد از این نگاه، خیلى چیزها هم «دیده» مىشود، هم «زیبا» دیده مىشود تا چه عینکى بر چشم زده باشیم و از کدام زاویه به هستى و حوادث بنگریم.
«زیبابینى» هستى و حیات، هم آرامش روح و وجدان مىبخشد، هم صلابت و پایدارى و پایمردى مىآفریند و هم قدرت تحمل ناگوارىها را مىافزاید. از این نگاه، «عاشورا»- همان گونه که زینب کبرى (س) فرمود-، جز «زیبایى» نبود.
آنچه زینب قهرمان در مقابل طعنه و طنز دشمن نسبتبه این حادثه، بر زبان راند (ما رایت الا جمیلا((1)، پیش تر آرزوى حسین بن على (ع) بود که در طلیعه این سفر، آرزو و اظهار امیدوارى کرده بود که آنچه پیش مىآید و آنچه اراده خدا است، «خیر» براى او و یارانش باشد چه به صورت «فتح»، چه به شکل «شهادت»: «ارجو ان یکون خیرا ما اراد الله بنا، قتلنا ام ظفرنا«(2).
زیبا دیدن خواهر و خیر دیدن برادر، مکمل یکدیگرند. جلوههاى زیبایى و نمادهاى جمال در آینه کربلا بسیار است که به برخى از آنها اشاره مىشود:
1. تجلى کمال آدم
اینکه انسان تا کجا مىتواند اوج بگیرد، و خدایى گردد و فانى در او، در «میدان عمل» روشن مىشود. کربلا نشان داد که سقف تعالى انسان و آستانه رفعت روحى و تصعید وجودى و ظرفیت کمال جویى و کمال یابى او تا کجا است. پرونده آن حماسه نشان داد «که تا چه حد است مقام آدمیت». این نکته براى جویندگان ارزشها بسى زیبا است و معیار
2. تجلى رضا به قضا
در مقامات و مراحل عرفانى و سلوک، رسیدن به مقام «رضا» بسى دشوار و ارجمند است. اگر حضرت زینب، حادثه کربلا را زیبا مىبیند، به دلیل بروز این شاخصه متعالى در عملکرد ولى خدا سیدالشهدا (ع) و یاران و دودمانش است.
به راستى که حسین بن على (ع) در میان آنان- که یکى به درد یا درمان و یکى به وصل یا هجران مىاندیشید و آن را مىپسندید- «آنچه را جانان پسندد» مىپسندید. کربلا تجلىگاه رضاى انسان به قضاى خدا بود. آن حضرت در واپسین لحظات حیات در قتلگاه، چنین زمزمه مىکرد: «الهى رضى بقضائک». خواهر خویش را نیز به همین نکته توصیه کرده بود: «ارضى بقضاء الله».
این مرحله از عرفان یعنى خود را هیچ ندیدن و جز خدا ندیدن و در مقابل پسند خدا اصلا پسندى نداشتن. در آغاز حرکت از مکه به سوى کوفه نیز در خطبهاى فرموده بود: «رضا الله رضانا اهل البیت«(3) »رضا و پسند ما خاندان، همان پسند خدا است».
این مبناى جانبازى و عشق حسین (ع) است و زینب عزیز، این را زیبا مىبیند و این منطق و مرام را مىستاید.
آن روز که جان خود فدا مىکردیم
با خون به حسین اقتدا مىکردیم
چون منطق ما منطق عاشورا بود
با نفى «خود»، اثبات «خدا» مىکردیم
3. رسم الخط حق و باطل
از زیبایىهاى دیگر عاشورا، خط کشى میان حق و باطل و تبیین منطقه حضور و عمل انسانهاى «دد منش» و «فرشتهخو» است.
وقتى خوبى و بدى و حق و باطل به هم در آمیزد، تیرگى باطل حق را هم غبار آلود و ناپیدا و مشوّه جلوه مىدهد. در ظلمت آبادى این چنین، گمراهى اندیشهها و انسانها طبیعى است و «کفر نقابدار»، مسلمانان ساده لوح و سطحى نگر را به شبهه مىافکند زیبایى کار امام حسین (ع) آن بود که مشعلى روشن کرد، تا راه، روشن و تیرگىها زدوده شود و، چهرهها در آن هواى گرگ و میش «فتنه و دروغ»، نمایان و باز شناسانده شود، تا دیگر فریب و نقاب، بىاثر گردد آیا این زیبا نیست؟
عاشورا یک رسم الخط بود ترسیم روشن خطى که حق و باطل را جدا کرد و مسلمان ناب را از مسلمان نماى مدعى باز شناساند و پیروان رحمان و جنود شیطان هر کدام در یک سو به عیان دیده شدند. حق، پى برده و صریح، به نبرد باطل آمد که عیان و بىنقاب به کربلا لشکر کشیده بود و مزورانه بر طبل «یا خیل الله ارکبى» مىکوبید. اگر هم اندک تردیدى در «شناخت» باقى مانده بود، خطبههاى زینب در کوفه و شام، آن را زدود. این از زیبایىهاى بس قیمتى حادثه خونین عاشورا بود.
4. تبلور فتح ناب
از زیبایىهاى
دیگر عاشورا، مفهوم تازهاى از «پیروزى» است. عدهاى به غلط، پیروزى را تنها در «غلبه نظامى» مىپندارند وشکست را در مظلومیت و شهادت عاشورا نشان داد که در اوج مظلومیت هم مىتوان «فاتح» بود و با کشته شدن هم مىتوان دفتر و کتاب پیروزى را نگاشت و با خون هم ترسیم «تابلوى ظفر» میسر است. پس فاتح معرکه کربلا امام حسین (ع) بود و چه فتح زیبایى
این همان «پیروزى خون بر شمشیر» است که در سخن امام راحل (قدس سره) هم جلوه گر شد و فرمود: «ملتى که شهادت براى او سعادت است، پیروز است ما در کشته شدن و کشتن پیروزیم«(4) و این همان آموزش قرآنى «احدى الحسنیین» است که فرهنگ مبارزان الهى است.
کسى که به «تکلیف» عمل کرده باشد، در هر حال پیروز است آن هم پیروزى ناب.
گر چه از داغ لاله مىسوزیم
ما همان سر بلند دیروزیم
چون به تکلیف خود عمل کردیم
روز فتح و شکست پیروزیم
این دیدگاه را، هم امام حسین (ع) داشت، هم امام سجاد و هم حضرت زینب. با این دید، همه آن حوادث تلخ، چون پیامدى به سود اسلام و حق داشت، جمیل و شیرین بود. وقتى ابراهیم بن طلحه از امام زین العابدین پرسید: «چه کسى غالب شد؟» حضرت فرمود: «آن گاه که وقت نماز فرا مىرسد، اذان و اقامه بگو، خواهى فهمید که چه کسى پیروز شد«(5)
آیا این، در حادثه کربلا زیبا نیست؟ پیروزى، حتى در صورت کشته شدن و شهادت
5. حرکت در مسیر مشیت خدا
زیباترین جلوه این است که انسان، یک عمل و حادثه را در بستر «مشیه الله» و همسو با «خواست خدا» ببیند. اگر سالار شهیدان و یارانش به خون نشستند و اگر زینب و دودمان مصطفى به اسارت رفتند، این در لوح مشیت الهى رقم خورده بود و چه جمالى برتر از اینکه کار گروهى، با جدول مشیتخدا هماهنگ گردد؟
مگر به حسین بن على (ع) از غیب، خطاب نیامده بود که خواسته خدا آن است که تو را کشته ببیند: «ان الله شاء ان یراک قتیلا»؟ و مگر مشیتخدا آن نبود که عترت پیامبر در راه نجات دین و آزادى انسان، به اسارت بروند: «ان الله شاء ان یراهن سبایا»؟ پس چه غم از آن شهادت و این اسارت؟
هر دو، هزینهاى بودند که براى بقاى دین و افشاى طاغوت، مىبایست پرداخته مىشدند آن هم عاشقانه، صبورانه و قهرمانانه
براى زینب بزرگ- که پرورده دامان وحى و تربیتشده مکتب على (ع) است- این حرکت در بستر مشیت الهى، اوج ارزشها و زیبایىها است. وى مجموعه این برنامه را از آغاز تا انجام، زیبا مىبیند چون تک تک صحنهها را منطبق با آن «خواسته ربوبى» مىبیند. آیا با این تحلیل و نگاه، حادثه عاشورا زیبا نیست؟
6. شب قدر عاشورا
این صحنه، از درخشانترین جلوههاى زیبایى است. کسانى که در سر دوراهى رفتن و ماندن، «ماندن» را- که نشان «وفا» و «ایثار» است- بر مىگزینند و «زندگى بدون حسین» را ذلت و مرگ مىشمارند.
آن خطبه امام، ابراز وفادارى یاران، سخنان و سؤال امام با قاسم، شب بیدارى اصحاب تا سحرگاهان، زمزمه تلاوت قرآن و نیایش از خیمهها، اعلام وفادارى یاران در حضور زینب کبرى و امام حسین (ع) و، هر کدام برگى زریّن از این «کتاب جمال» است چرا زینب، عاشورا را زیبا نبیند؟
آنچه در کربلا اتفاق افتاد، به یک «بنیاد»، براى مبارزه با ستم در طول تاریخ و در همه جاى زمین تبدیل شد آیا این زیبا نیست؟
لحظه لحظههاى عاشورا، به صورت یک «مکتب» در آمد که به انسان «آزادگى»، «وفا»، «فتوت»، «ایمان»، «شجاعت»، «شهادت طلبى» و «بصیرت» آموخت آیا این زیبا نیست؟
خونهاى مطهرى که در آن دشتبر زمین ریخت، سیلى شد و بنیان ستم را ویران کرد آیا این زیبا نیست؟
هر بساطى را که عمرى شامیان گسترده بود نیم روزى این حسین بن على برچید و رفت
فاجعهآفرینان کوفه و شام، فکر مىکردند با قتل عام اصحاب حق، خود را جاودانه مىسازند ولى در نگاه ژرف زینب، آنان گور خویش را کندند و چهره نورانى اهل بیت روشنتر و نامشان جاودان و دین خدا زنده و کربلا یک دانشگاه شد.
زینب قهرمان و عارف، اینها را مىدانست و از وراى قرون مىدید. این بود که در مقابل سخن نیشدار و زخم زبان والى کوفه- که با طعنه خطاب به این بانوى اسیر گفت: کار خدا را با برادر و خاندانت چگونه دیدى- فرمود: «ما رایت الا جمیلا» جز زیبا چیزى ندیدم
پی نوشت :
(1) بحارالانوار، ج 45، ص 116.
(2) اعیان الشیعه، ج 1، ص 597.
(3) موسوعه کلمات الامام الحسین، ص 328.
(4) صحیفه نور، ج 13، ص 65.
(5) اذا دخل وقت الصلاه فاذن و اقم، تعرف من الغالب) امالى شیخ طوسى، ص 66).
گریه در فرهنگ شیعى چه جایگاهى دارد که این همه بر آن تأکید شده است؟
ابتدا باید به این نکته توجّه کرد که در جهان هستى، بسیارى مطالب از اسرار است و انسانها از آنها بىخبرند. برخى نیز تنها به ظواهر پدیدهها توجّه دارند و فهم خویش را در همان نمود، محدود مىکنند و هیچگاه نمىاندیشند که در وراى امر ظاهرى، امرى مهمتر و عظیمتر نهفته است.
گریه نیز از جمله همین امور است. بسیارى تخیّل مىکنند که گریه صرفاً امرى است حکایتگر و نشاندهنده تألّم و عواطف آدمى. برخى نیز کودکانه گریه را به باد استهزا گرفته، آن را نشانهاى از ارتجاع تلقى مىکنند. عدهاى دیگر منتقدانه مىگویند: گریه جز خمودى، چیز دیگرى به ارمغان نمىآورد و حال آن که دنیاى امروز، دنیاى تحرّک و نشاط است و انسان جدید طالب شادى است نه تشنه آب چشم.
امیدواریم با توضیحى مختصر از ابعاد گوناگون این پدیده، دیدگاه تشیع در خصوص حقیقت و جایگاه گریه مشخص شود.
الف. انواع گریه
گریه انواع و اقسامى دارد که مهمترین آن با شرحى مختصر چنین است(1):
1. گریه ترس و هراس: این نوع گریه غالباً در اطفال وجود دارد و در واقع کودک با این وسیله، ترس خویش را نمایان مىکند.
2. گریه جلب ترحّم: خود بر دو قسم است: «طبیعى» که بسیار مؤثر و برانگیزاننده است مانند گریه کودکى که پدر و مادر خویش را از دست داده است. «تصنعى» که در ظاهر به دیگران مىخواهد بباوراند که ناراحت و اندوهگین است.
3. گریه غم و اندوه: این گریه انعکاسى از ظلمتى که فضاى درون را فرا گرفته ابراز مىکند. جنبه مثبت این نوع گریه تنها تخلیه درون است و به همین جهت است که پس از آن، آدمى کمى احساس آرامش مىکند.
4. گریه شوق و شادى: این نوع گریه ناشى از رقّت قلبى است که غالباً پس از دورهاى از یأس و ناامیدى درباره موضوعى نمودار مىگردد.
5. گریه تقوا و رشد روحانى: این نوع گریه مختص مردان و زنان الهى است و بیان سوز درون و ابراز عجز و پشیمانى، پریشانى، توبه و عشق به معبود است. این گریه، موجب پالایش روح و زمینهساز قرب به خداوند است.
گریه تقوا و پرهیزگارى، همان اشکى است که اگر از سوز دل، بر گونهها جارى گردد توجه حضرت حق را به بنده خود جلب کرده، بستر رحم و فضل او را فراهم مىسازد.
تا نگرید ابر، کى خندد چمن تا نگرید طفل، کى جوشد لبن
طفل یک روزه همى داند طریق
که بگریم تا رسد دایه شفیق
تو نمىدانى که دایه دایگان
کم دهد بىگریه شیر او را رایگان
گفت: فلیبکوا کثیراً گوشدار
تا بریزد شیر فضل کردگار(2)
براى این گریه عواملى شمارش کردهاند:
1- 5. ندامت از گناهان گاهى اشک مردان الهى، به دلیل پشیمانى از گناهى است که مرتکب شدهاند. این اشک باعث مىشود که آدمى از عمل زشت خود پشیمان گشته، عزم خود را بر ترک افعال ناپسند تقویت کند، چنان که امام على (ع) مىفرماید: «خوشا کسى که به فرمانبردارى پروردگار روى آرد و بر گناه خود بگرید«(3).
ورنمىتانى به کعبه لطف پر
عرضه کن بیچارگى بر چارهگر
زارى و گریه قوى سرمایهاى است
رحمت کلى قوىتر دایهاى است
دایه و مادر بهانهجو بود
تا که کى آن طفل او گریان شود
طفل حاجات شما را آفرید
تا بنالید و شود شیرش پدید
گفت: ادعو الله بىزارى مباش
تا بجوشد شیرهاى مهرهاش(4)
2- 5. احساس ابهام در بازگشت نهایى به سوى خدا مشتاقان کوى الهى همیشه خود را در خطر مىبینند و نگران از آن که آینده چه خواهد شد؟ و آنان چگونه به منزل مقصود بار خواهند یافت و با چه کیفیتى در محضر پروردگار حاضر خواهند شد؟ آیا تا رسیدن به معبود ازلى، از خدعههاى نفس و مکر شیطان در اماناند؟ این نگرانى و احساس ابهام در رجعت به سوى خداوند، موجب گریه آنان مىشود.
فرازهایى از مناجات امام سجاد (ع) حکایتگر این عامل است: «و مالى لا ابکى ولا ادرى الى مایکون مصیرى و ارى نفسى تخادعنى و ایامى تخاتلنى و قد خفقت عند رأسى اجنحه الموت فما لا ابکى، ابکى لخروج نفسى، ابکى لظلمه قبرى ابکى لضیق لحدى«(5).
3- 5. شوق و محبت دوستداران حقیقى پروردگار، از آنجا که تنها محبوبرا او مىدانند، گاهى از شوق و نشاط لقاى او مىگریند و زمانى از هجران او در شکوهاند. چنین گریهاى هم از فراق یار است و هم از شوق دیدار او.
ز دو دیده خون فشانم زغمت شب جدایى
چه کنم که هست اینها گل خیر آشنایى(6)
4- 5. خشیت
ترسى مبتنى بر بینش و فهم است و هنگامى که مردان و زنان الهى، عظمت خداوند را درک مىکنند- البته به قدر فهمشان- خوف از حضرتش پیدا کرده، این ترس موجب گریستن آنان مىشود. امام صادق (ع) مىفرماید: «هر چشمى در روز قیامت گریان است، مگر چشمى که از محارم خدا اجتناب کند و چشمى که شب را در طاعت خدا بیدار باشد و چشمى که در دل شب از خشیت خدا گریه کند«.(7)
5- 5. فقدان دوستان حقیقى از آنجا که از دیدگاه آیات قرآن و روایات، محبوبان الهى در شمار دوستان حقیقى به شمار مىآیند و محبت به آنها، محبت به خدا است(8) در صورت فقدان ظاهرى چنین محبوبانى، مردان الهى گریاناند و گریه آنها در واقع به دلیل هجرانى است که در مراتب پایینتر از محبوب ازلى و انسانهاى کامل، براى آنان پیش آمده است.
این محبت از محبتها جداست
حبّ محبوب خدا حبّ خداست
گریه ائمه (ع) بر یکدیگر، گریه رسول اکرم (ص) بر از دست دادن حمزه و همسر خود و همه ریشه در چنین گریهاى دارد.(9)
6- 5. نداشتن فضایل و اوصاف راستین گاهى اشک مردان الهى بر نبود اوصافى است که باید در وجودشان تجلى مىیافت و این گریه در هنگام اندیشه در داشتههاى انسانهاى برتر و راه طىکردهها و فقدان آن در گریه کننده شدت مىگیرد و موجب آن مىشود که آدمى در نیل به آن اوصاف کوشش کند.
به کنج میکده گریان و سرفکنده شدم
چرا که شرم همى آیدم زحاصل خویش(10)
فرازى از دعاى امام سجاد نیز حکایتگر این عامل است: «واعنى بالبکاء على نفسى فقد افنیت با التسویف والآمال عمرى«(11).
ب. گریه ارزشى
هر چند در خصوص انواع گریههاى دیگر، منعى وارد نشده است ولى آنچه که در آموزههاى قرآنى و روایى بر آن تأکید شده است همان گریه تقوا و رشد روحانى است. گریهاى که در این سوى پرده، «سوز دل» و در آن سوى پرده «آرامش، لذت، ابتهاج و کرامت» است.(12) این سو، «غم و پریشانى دل» است و آن طرف، «ابتهاج، شراب طهور و لذت شهود«.(13)
شاد از غم شو که غم دام لقاست
اندر این ره سوى پستى ارتقاست
غم یکى گنجست و رنج تو چوکان
لیک کى درگیرد این در کودکان(14)
این طرف گریه روحانى، گریه کردن است و در همان حال آن سوى قضیه، به حضرت معبود نزدیک شدن.(15)
حافظا شاید اگر در طلب گوهر وصل
دیده دریا کنم از اشک ود ر او غوطه خورم
از دیدگاه قرآن و روایات این گریه، داراى خصایص ذیل است:
یکم. منشأ آن فهم و شعور است گریه رشد روحانى- باتمام عواملش- از فهم و شعور سرچشمه مىگیرد و از روى تقلید و گمان جارى نمىشود.
گریه پرجهل و پرتقلید و ظن
نیست همچون گریه آن مؤتمن
تو قیاس گریه بر گریه مساز
هست زین گریه بدان راه دراز(16)
قرآن مىفرماید: «اى رسول ما به امت بگو: شما به این کتاب ایمان بیاورید یا نیاورید (مرا یکسان است) به درستى که به آنان که پیش از این به مقام علم و دانش رسیدند، هرگاه این آیات برایشان تلاوت شود همه با کمال خضوع و فروتنى سر طاعت بر حکم آن فرود آورند و گویند: پروردگار ما پاک و منزّه است. البته وعده خداى ما محقّق واقع خواهد شد و آنها با چشم گریان همه سر به خاک عبودیت نهاده و پیوسته بر خوف و ترسشان از خدا مىافزاید«.(17)
از این آیات به روشنى استفاده مىشود که: هر کس از علم بالا، فهم بالا و معرفت بالا بهرهمند باشد با شنیدن آیات قرآن به حقایق پى مىبرد و در این حال در محضر ربوبى، صورت بر خاک مىنهد و با سوز دل اشک مىریزد به امید آن که به اشک چشم او نظرى شود و عنایتى به سراغ وى آید. بنابراین آن که نمىفهمد، نه سوزى در دل دارد و نه اشکى در چشم.
آب در جوزان نمىگیرد قرار
زانک آن جو نیست تشنه و آب خوار(18)
مثلًا شخصى که نمىفهمد حقیقت گناه چیست و گناه چه تأثیر سویى در روح آدمى مىگذارد به راحتى معصیت مىکند و همین معاصى موجب قساوت قلب او شده و قلب قسى، هیچگاه سوز دل ندارد تا اشکى داشته باشد. از این رو در روایات وارد شده که: خشکى چشم به دلیل قساوت قلب است(19) و قساوت قلب تنها به واسطه کثرت گناهان ایجاد مىشود(20) و معالاسف این بدبختى نیز ریشه در جهل و عدم
معرفت دارد.
تا نداند خویش را مجرم عنید
آب از چشمش کجا داند دوید(21)
دوم. گریه سرمایه جهاد اکبر است در جنگ با دشمن درونى، اسلحه انسان آه و گریه است چنان که حضرت على (ع) در دعاى شریف کمیل فرموده است: «و سلاحه البکاء». خداوند این اسلحه کارآمد را به همه داده است ولى افسوس که قدر و منزلت آن را نمىشناسیم.
سوم. گریه از انعام و تفضلات الهى است خداوند متعال مىفرماید: «آنان کسانى از پیامبران بودند که خداوند برایشان نعمت ارزانى داشت: از فرزندان آدم بودند و از کسانى که همراه نوح بر کشتى سوار کردیم و از فرزندان ابراهیم و اسرائیل و از کسانى که آنان را هدایت نمودیم و برگزیدیم و هرگاه آیات خداى رحمان برایشان خوانده مىشد، سجدهکنان و گریان به خاک مىافتادند«(22).
خداوند در این آیه، سوز دل و گریه را از خصوصیات بارز پیامبران- که تعلیم دهندگان عارفان واقعىاند- مىشمارد.
سوز دل، اشک روان، آه سحر
این همه از نظر لطف شما مىبینم(23)
چهارم. گریه از علایم الهى بودن عبد است خداوند متعال مىفرماید: «و چون آیاتى که به رسول فرستاده شد بشنوند، از دیدگان آنان اشک جارى مىشود زیرا حقانیت آنچه بر رسول نازل شده شناخته، گویند: بارالها ما به رسول تو محمد و کتابت قرآن ایمان آوردیم، ما را در زمره گواهان صدیق او بنویس«(24).
پنجم. باطنش خنده و شادى است گریه ارزشى از جمله اسرار الهى است که در این سوى پرده، سوز و آتش است ولى در آن سوى پرده، شادى، ابتهاج، لذت و لقا است.(25)
آتشى را شکل آبى دادهاند
واندر آتش چشمهاى بگشادهاند(26)
این طرف غم و پریشانى دل و اشک دیدهها است و آن طرف شادى دل.
غبار غم برود، حال به شود حافظ
تو آب دیده ازین رهگذر دریغ مدار
ج. گریه ارزشى در روایات
منزلت گریه ارزشى- که همان گریه رشد و تقواى روحانى است- از پارهاى روایات، از جمله احادیث ذیل روشن مىشود:
1. امام صادق (ع) مىفرماید: «نزدیکترین حالت بنده نسبت به پروردگار عزّوجل، حالتى است که او در سجده با گریه است«.(27)
2. امام باقر (ع) مىفرماید: «هیچ قطرهاى نیست که نزد خداى عزوجل محبوبتر باشد از قطره اشک در ظلمت شب که از خوف خدا باشد و غیر از جانب او منظورى نباشد«.(28)
3. »واعوذ بک من قلب لایخشع و من عین لاتدمع» «پناه مىبرم به تو از قلبى که خاشع و چشمى که اشکبار نباشد«.(29)
4. »واعنى بالبکاء على نفسى» «و مرا به گریه به حال خود یارى کن«.(30)
5. امام صادق (ع) مىفرماید: «اگر اشک چشمى نداشتى براى گریستن، حالت تباکى و حزن و اندوه داشته باش«.(31)
چو نالان آیدت آب روان پیش
مدد بخشش زآب دیده خویش
پی نوشت :
(1) در این خصوص نگا: تفسیر و نقد و تحلیل مثنوى، ج 2، دفتر 2، صص 263- 272.
(2) مثنوى، ج 3، دفتر 5.
(3) نهجالبلاغه، خ 176، ص 185.
(4) مثنوى، ج 1، دفتر 2.
(5) مفاتیحالجنان، دعاى ابوحمزه ثمالى.
(6) حافظ.
(7) اصول کافى، ج 2، کتاب الدعاء، باب البکاء.
(8) نگا: دوستشناسى و دشمنشناسى در قرآن، فصل 3.
(9) نگا: السیره الحلبیه، ج 2، ص 247 بحارالانوار، ج 36، ص 349، ج 43، ص 238، ج 28، ص 37، ج 22، ص 484، همان، ج 82، ص 104، همان، ج 42، ص 283 و ص 288 و.
(10) حافظ.
(11) دعاى ابوحمزه ثمالى.
(12) اصول کافى، ج 2، کتابالدعاء، باب البکاء.
(13) بحارالانوار، ج 73، ص 157.
(14) مثنوى، ج 2، دفتر 3.
(15) اصول کافى، همانجا.
(16) مثنوى، ج 3، دفتر 5.
(17) اسراء (17)، آیه 107- 109.
(18) مثنوى، ج 1، دفتر 2.
(19) میزانالحکمه، ج 1، ص 455، روایت 1845.
(20) همان، ح 1846.
(21) مثنوى، ج 3، دفتر 5.
(22) مریم (19)، آیه 58
(23) حافظ.
(24) مائده (5)، آیه 83.
(25) مقالات، ج 3، ص 379.
(26) مثنوى، ج 3، دفتر 5.
(27) اصول کافى، همانجا.
(28) همان.
(29) مفاتیحالجنان، دعاى بعد از زیارت امیرالمؤمنین.
(30) دعاى ابوحمزه ثمالى.
(31) مرآهالعقول، ج 12، ص 56.
از نگاه عرفانى چگونه مىتوان سوز و گریه براى امام حسین(علیه السلام) را با عشق به خدا و سیر و سلوک پیوند داد؟
یک. سوز دل و گریه
سالک باید سوز دل و گریه با اخلاص را در مقام استغفار، بسیار عزیز و مغتنم بداند و در تحصیل آن بکوشد. اگر در تحصیل اصل آن هم موفق نشد یعنى، سوز و اشک را به دست نیاورد، لااقل بااخلاص در تحصیل حال گریه- )تباکى(- جدیت کند.
به طور کلى، در سلوک عبادى، در هر حال و هر مقامى- چه حال و مقام استغفار باشد و چه غیر آن- سوز دل و گریه را حسابى هست که شرح آن در عبارت نگنجد و تفسیر آن در بیان نیاید.
سوز دل و گریه، چه از شوق باشد، چه از خوف، چه در مقام استغفار باشد، چه در مقام تلاوت آیات و استماع آنها، چه در حال سجده باشد و چه در حال دیگر، هر کجا و هر مقامى باشد، از درک بالا و فهم و شعور سرچشمه مىگیرد. آن که مىفهمد، مىسوزد و اشک مىریزد و آن که نمىفهمد، نه مىسوزد و نه اشک مىریزد.
اگر به آیات 107 -109 سوره »اسراء« نظر افکنیم، خواهیم دید این آیات به روشنى مىگوید: راه و روش آنان که مىفهمند، خضوع در برابر آیات حق، خشوع دل و سوز و گریه است:
»قل آمنوا به أو لا تؤمنوا إن الذین أوتوا العلم من قبله إذا یتلى علیهم یخرونللأ ذقان سجداً و یقولون سبحان ربنا إن کان وعد ربنا لمفعولًا و یخرونللأ ذقان یبکون و یزیدهم خشوعاً«.
سالکان با اخلاص را به تدبر در این آیات شریفه توصیه و بر آن تاکید مىکنیم. این آیات را بخوانند، و عمیقاً در معانى و دقایق آنها فکر کنند و توجه داشته باشند که اینها کلام حق و حق کلام است.
به روشنى از این آیات بر مىآید: هر کس از علم، فهم و معرفت بالا بهرهمند باشد، با شنیدن آیات قرآن و تلاوت آنها به حقایق پى مىبرد، آنها را باور مىکند، وعدههاى ربوبى را مسلم مىبیند و مىفهمد، آنچه مىفهمد. در نتیجه، بر خضوع، خشوع و یقین او افزوده مىشود و شوق و اشتیاق و خوف و خشیت وجود او را فرا مىگیرد. در عین اینکه مجاهدتش را بیشتر و کاملتر مىکند، راه فقر و مسکنت در پیش مىگیرد و در محضر ربوبى صورت بر خاک مىنهد و با سوز دل اشک مىریزد به امید اینکه به سوز دل و اشک چشم او نظرى شود و عنایتى به سراغ وى آید.
کسى که حقیقتهاى موجود را درک نکرده، جهنم خود را- که براى خود ساخته و در آن دست و پا مىزند- خوب نشناخته و پرده حایل را- که با افتادن آن مصیبتها شروع مىگردد- آن چنان که باید، نفهمیده است.
ناگفته نماند علم و معرفتى که آیات مذکور به آن اشاره کرده و صاحبان آن را اهل سوز و اشک معرفى مىکند، علم رسمى و معرفت نظرى نیست بلکه علم و معرفت دیگر است و گر نه چه بسا عالمان و عارفانى که از علم رسمى و عرفان نظرى، در حد بالا برخوردار بودهاند و هستند لیکن این خصوصیات را نداشتهاند و ندارند.
به هر صورت، سوز دل و گریه، همراه با صورت بر خاک فقر نهادن، از خصوصیات عارفان و عالمان بالله است. قرآن کریم این را از خصوصیات بارز پیامبران- که تعلیم دهندگان عارفان واقعى و عالمان بالله هستند- بر مىشمارد. در سوره »مریم« به ذکر جمعى از انبیا و برگزیدگان پرداخته و یکایک آنان را با اشاره به اوصافشان یاد مىکند و در خصوص آنان مىفرماید:
»أولئک الذین أنعم الله علیهم من النبیین من ذریه آدم و ممن حملنا مع نوح و منذریه إب راهیم و إسرائیل و ممن هدینا و اجتبینا إذا تتلى علیهم آیات الرحمن خروا سجداً و بکیا«.(1)
جمله »إذا تتلى علیهم آیات الرحمن خروا سجداً و بکیا« از خضوع وسر به سجده نهادن، و گریههاى آنان به هنگام تلاوت آیات رحمان بر آنها خبر مىدهد چه از گریههاى شوق و محبت و چه از گریههاى خوف و خشیت.
دراین آیه رمز و اشارتى هم براى اهل توحید هست که رمزى دقیق و اشارتى لطیف است. در اول آیه از انعام الهى نسبت به جمع مذکور از پیامبران و برگزیدگان سخن به میان مىآورد و مىگوید: اینان که ذکرشان گذشت، همانها هستند که خدا بر آنان انعام فرمود: »أولئک الذین أنعم الله علیهم من النبیین« سپس در آخر آیه با جمله »اذا تتلى علیهم« به خضوع، سجده و گریههاى آنان به عنوان نمونه بارزى از
انعام الهى نسبت به ایشان اشاره مىکند و این، اشارتى است لطیف به این رمز دقیق که: خضوع و سجده و سوز دل و گریه، به هر کسى دهند، از انعام و تفضلات او است.
گریه و خنده غم و شادى دل
هر یکى از معدنى دان مستقل
هر یکى را مخزن و مفتاح آن
اى برادر در کف فتاح دان(2)
حافظ هم گوید:
سوز دل اشک روان آه سحر ناله شب
این همه از نظر لطف شما مىبینم
قرآن در جاى دیگر مىفرماید:
»و من یؤمن بالله یهد قلبه« »و هر کس به خدا ایمان بیاورد، خدا دل او را هدایت مىکند«.
رسول خدا )ص( نیز مىفرماید: »قلب المؤمن بین اصبعین من اصابع الرحمن«.(3)
امام باقر )ع( هم فرموده است: »ان القلوب بین اصبعین من اصابع الله، یقلبها کیف یشاء، ساعه کذا، و ساعه کذا«.(4)
از این دو روایت در این باب، هر کسى مىتواند به اندازه خود استفادهها داشته باشد. از روایت اول بر مىآید: دل آن کس که ایمان جدى به خداى متعال آورده، تحت تصرف اسم »رحمن« و تحت تدبیر و تربیت تجلیات این اسم است یعنى، دلهاى صاحبان ایمان به حسب صلاحیتها، استعدادها و حالات گوناگون، تحت ولایت مظاهر گوناگون این اسم است.
از روایت دوم بر مىآید که دلها- چه دلهاى صاحبان ایمان و چه دلهاى غیر آنان- تحت تصرف اسم »الله« است و این اسم مبارک با ظهور در مظاهر اسما، هر دلى را به حسب آن تحت تدبیر قرار مىدهد و حال به حال مىکند آن چنان که مىخواهد، ساعتى چنین و ساعتى چنان.
سالک باید گریه با اخلاص را در سلوک عبودى، در هر حال و هر مقامى مغتنم بداند مخصوصاً در این مقام )مقام استغفار(. هر چه با سوز دل و احتراق باشد، قدر آن را بداند و هر وقت چنین توفیقى دست داد، تضرع و دعا و اصرار در استغفار را با چیز دیگر عوض نکند و مراقب باشد دشمن او را فریب ندهد و از راهى که به روى وى باز شده است، به لطایف الحیل باز ندارد. پس گریه و تضرع و دعا و استغفار را قطع نکند و حال خود را بهم نزند و به بعد حواله ندهد که این عنایتها به آسانى حاصل نگردد و این فرصتها، همیشه به دست نیاید.
امام صادق )ع( مىفرماید: »اذا اقشعر جلدک و دمعت عیناک، فدونک دونک، فقد قصد قصدک«.(5)
اشک مىبار و همى سوز از طلب
همچو شعمى سربریده جمله شب(6)
آن سوى سوزها و گریهها
سوز دل عارفان و گریه مشتاقان و خائفان، در این سوى پرده »سوز دل و گریه« است و در آن سوى پرده »آرامشها، لذتها، ابتهاجها و کرامتها«.
اینک با استفاده از بیانات رسول اکرم و ائمه اطهار )ع( این معنا را به اجمال توضیح مىدهیم:
1. سوز و گریه و آرامش و اطمینان
امام صادق )ع( فرموده است: »کل عین باکیه یوم القیامه الا ثلاثه: عین غضت عن محارم الله و عین سهرت فى طاعه الله و عین بکت فى جوف اللیل من خشیه الله«(7) »هر چشمى در روز قیامت گریان است مگر چشمى که از محارم خدا اجتناب کند و چشمى که شب را در طاعتخدا بیدار باشد و چشمى که در دل شب از خشیتخدا گریهکند«.
از این بیان بر مىآید آنچه در این سوى پرده به صورت خشیت از خدا و سوز و گریه در دل شب مىباشد در پشت پرده به صورت آرامش و اطمینان است و به هنگام آشکار شدن حقایق پشت پرده )در روز قیامت( به ظهور مىرسد.
روز قیامت، روز ظهور بواطن و سرایر و روز آشکار شدن حقایق پشت پرده است و آنچه در آن روز پیش مىآید، حقیقتهایى است که در پشت پرده موجود است.
2. سوز و گریه و لذت و ابتهاج
رسول اکرم )ص( فرموده است: »ان الله یحب کل قلب حزین« »خداى متعال هر دل محزون را دوست مىدارد«.(8)
دوست داشتن جناب او، به معناى جذب بنده به سوى خود است. در نتیجه، معناى حدیث این مىشود که دل بنده در حال سوز و گریه، در آن سوى پرده مجذوب به سوى او است، در حال جذبه و در لذت و ابتهاج مخصوص آن است.
امام باقر )ع( هم مىفرماید: »ما من قطره احب الى الله عزوجل من قطره دموع فى سواد اللیل مخافه من الله لا یراد بها غیره«(9) »هیچ قطرهاى نیست که نزد خداى عزوجل محبوبتر باشد از قطره اشک
در ظلمتشب که از خوف خدا باشد و غیر از جانب او منظورى نباشد«.
این بدان معنا است که بنده در حال سوز و گریه در دل شب- آنجا که از خوف خداى متعال اشک مىریزد- محبوب جناب او است یعنى، در پشت پرده مجذوب به سوى او و در لذت و ابتهاج جذبات ربوبى است.
پشت پرده جذبههاى ربوبى است که متصلًا سالک را مجذوب مىکند و همین جذبهها است که در این سو به شکل سوز و اشک به ظهور مىرسد.
این طرف، غم و پریشانى دل و اشک دیدهها است و آن طرف، جذبهها یعنى، شادى دل، ابتهاج شراب طهور و لذت شهود است.
بر رهگذرت بستهام از دیده دو صد جوى باشد که تو چون سرو خرامان به درآیى(10)
اگر کسى باشد که اشراف و احاطه بر این سو و آن سو داشته باشد یعنى در افق بالایى قرار بگیرد که هم این طرف پرده را ببیند، هم آن طرف پرده را، چیز عجیبى خواهد دید. یک شخص را در یک زمان در دو حالت- که نقطه مقابل هم هستند- مشاهده خواهد کرد.
در این طرف )طرف دنیوى( او را در سوز و گداز و اشک و نیاز خواهد دید و در آن طرف )طرف اخروى( در ابتهاج شراب طهور، لذت شهود و نعمتها و کرامتها واقعاً تحیّرآور است که باطن غم، شادى باطن شادى، غم باطن گریه، خنده و باطن خنده، گریه باشد.
تحیّر بالاتر در این است که ما پیش خود گمان مىکنیم از هستى و دقایق آن و اسرار و عجایب آن چیزى فهمیدهایم همین گمان آنچه را که باید بکند، کرده است چیزى که هست، توجه به این معنا هم نیست.
3. سوز و گریه و قرب حضرت مقصود
امام صادق )ع( در روایتى به ابى بصیر در خصوص دعا و گریه مطالبى را مىفرماید و در ضمن آن از پدر بزرگوارش امام باقر )ع( نقل مىکند که فرمود:
»ان اقرب ما یکون العبد من الرب عزوجل و هو ساجد باک«(11) »نزدیکترین حالتبنده نسبتبه پروردگار عزوجل، حالتى است که او در سجده با گریه است«.
از این بیان هم استفاده مىشود که این سوى قضیه، با سوز دل صورت بر خاک نهادن و گریه کردن است و در همان حال آن سوى قضیه به حضرت معبود نزدیک شدن و در جوار او متنعّم و مبتهج گشتن.
حافظ زدیده دانه اشکى همى فشان
باشد که مرغ وصل کند قصد دام ما
پی نوشت :
(1) مریم (19)، آیه 58.
(2) دفتر پنجم مثنوى.
(3) بحار الانوار، ج 70، ص 39.
(4) همان، ج 70، ص 53.
(5) اصول کافى، ج 2، ص 478.
(6) دفتر پنجم مثنوى.
(7) اصول کافى، ج 2، کتاب الدعاء، باب البکاء.
(8) بحار الانوار، ج 73، ص 157.
(9) اصول کافى، ج 2، کتاب الدعا، باب البکاء.
(10) حافظ.
(11) اصول کافى، ج 2، کتاب الدعا، باب البکاء.
آیا ترغیب به گریه براى امام حسین(علیه السلام) ترغیب به غمگینى که حالتى منفى مىباشد نیست؟ چرا اسلام با ترغیب به گریه براى امام حسین(علیه السلام) ما را به حزن و اندوه ترغیب مىکند؟ ترغیب به حالات نا بهنجار و منفى از جانب یک دین مدعى کمال، چه توجیهى دارد؟
در فرهنگ اسلامى و روایات معصومان (علیهم السلام) ، ترغیب فراوانى به گریه شده و براى آن ثوابها و پاداشهاى زیادى گفته شده است.(1) در این رابطه دو انگاره مهم قابل توجه و دقت است:
یک. هر گریهاى نشان از غم و اندوه ندارد. گریه اقسام متعدد دارد که باید بر اساس نوع آن قضاوت شود.
دو. هر گریه غمگسارانهاى، منفى و نابهنجار نیست.
نخست با تکیه بر محور دوم و اینکه گریه بر امام حسین )ع( یک نوع ماتم سرایى و شکلى از حزن و غمگینى است، به پاسخ سؤال مىپردازیم:
گریه کردن غیر از غم ) ) feirg نابهنجار و غمگین بودن ) ) airohpsyd بیمار گونه است که شما ازآن به حالتى منفى تعبیر مىکنید. البته تعریف و حدود معناى ماتم و حالات غمگین همراه با آن، در زبان علمى چندان مشخص و صریح بیان نشده است و ماتم، غم، داغدیدگى و عزادارى، هریک به جاى دیگرى به کار مىروند و فاقد حوزه کاربردى متمایز هستند. با این توصیف مىتوان هریک از حالات مذکور را این گونه تعریف کرد:
»ماتم«، نشان بالینى است که پاسخهاى فیزیولوژیک، روان شناختى، رفتارى و در برابر داغدیدگى را مشخص مىکند و ممکن است تظاهرات حاد و مزمن پیدا کند.
»داغدیدگى«، به معناى فقدان ناشى از مرگ اطرافیان یا موضوع )خاص( باشد که نسبت به آن دلبستگىهاى عاطفى وجود دارد.
»عزادارى« نیز جلوه اجتماعى رفتار و اعمال پس از داغدیدگى است و این معنا با مفهوم روان کاوانه عزادارى- که به عنوان روندى درون درمانى است- تفاوت دارد.
»غم« حالت ووضعیت عاطفى است که در نتیجه از دست دادن یک شىء مهم پیدا مىشود.
»غمگینى« مىتواند واکنشى نسبت به یک رویداد رنج آور باشد و معادل افسردگى نیست. اما بى تردید افسردگى شامل حالت غمگینى مىشود که به زندگى روزمره فعالیت، ارزشیابى خود، قضاوت، کنشهاى ابتدایى )مانند خواب و اشتها و( اثر مىگذارد.
حال باید بررسى کرد که آیا هر نوع غم و ماتمى- به تعبیر شما- منفى و به بیان دیگر نابهنجار و مرض تلقى مىگردد؟ تا ببینیم که غمگین بودن براى امام حسین )ع( از کدام نوع است؟
از دیدگاه علمى- به ویژه بر اساس رویکرد روان شناختى- هر نوع غمگینى و غمگین بودنى، مرض، بیمارى و نابهنجارى تلقى نمىشود. غمگینى هنگامى مرض محسوب مىشود که از لحاظ شدت و طول مدت، با در نظر گرفتن اهمیت این رویداد )رنج آور(، جنبه افراطى پیدا کند به خصوص وقتى که بدون علت ظاهرى آشکار شود. ماتم و غمگینى نابهنجار، هنگامى ایجاد مىشود که شدت ماتم به اندازهاى باشد که فرد را تحت فشار قرار دهد به طورى که به رفتارهاى غیر تطابقى پناه برد و یاآنکه مدت طولانى، اسیر ماتم باشد بدون آنکه با گذشت زمان فراگشت ماتم پایان پذیرد.
به بیانى دیگر و در قالب نشانگان معتبر و قابل اعتماد، اگر غمگین بودن و عزادارى با علایم زیر همراه باشد، باید آن را یک غم بیمار گونه و مرض تلقى کرد:
1. افول سلامتى،
2. کنارهگیرى اجتماعى،
3. احساس بى ارزشى،
4. احساس گناه،
5. ایده خود کشى،
6. بیش فعالى بدون هدف،
7. طولانى بودن نشانگان غم،
8. بروز و ظهور نشانگان به طور ناگهانى.
حال مىتوان قضاوت کرد که آیا غمگین بودن شیعیان در عزاى سرور شهیدان، با این علایم جسمى و روحى فوق همراه است یا نه؟ تجربه شخصى شماچیست؟ آیا عزادارى براى امام حسین )ع( با از دست دادن سلامتى و افت سطح سلامت، انزواطلبى، گوشهگیرى، احساس بى ارزشى و عدم کفایت، افکار خود کشى و احساس گناه همراه است؟ شما با چه احساسى به عزادارى مىپردازید؟ به هنگام عزادارى براى سالار آزادگان چه احساسى دارید؟
از دیدگاه علمى، سوگوارى براى سیدالشهدا )ع( کاملا از شرایط یک عزادارى و غمگینى طبیعى برخوردار است و بر رفتارهاى اجتماعى مبتنى بر شناخت، انجام مىگردد.
از این رو بدون تکیه و اصرار بر قالب رفتارى خاص و بر اساس فرهنگ دینى و اجتماعى مردم، برگزار مىشود و بر شناخت و آگاهى استوار است و صرفاً یک رفتار نمادین و عزادارى بى روح و خشک نمىباشد. عزادارى مسلمانان بر اساس شناختى که عزاداران از حسین بن على )ع( و اهداف عالى آن حضرت و حرکت منتهى به شهادت ایشان دارند، انجام مىپذیرد. لذا در حین مرثیه سرایى، سوگوارى روشنگرانه دارند، نه شیون بى هدف بلکه آنان با عزادارى به تمام زندگى خود هدف مىبخشند و حیات خود را حسینى مىسازند و کسب نشاط مىکنند و به سمت زندگى با عزّت و فرار از مرگ ذلّت
آفرین و احساس ارزشمندى گام برمى دارند.
بنابراین اشک ریختن و عزادارى براى امام حسین )ع(، غمگینى و ماتم نابهنجار و بیمارگونه نیست بلکه عین هنجارهاى دینى و اجتماعى و مساوى با سلامت روح و روان است. اگر اشکى که ما براى امام حسین )ع( مىریزیم، در مسیر هماهنگى روح ما باشد، پرواز کوچکى است که روح ما با روح حسینى مىکند.
از منظر علمى و دیدگاه روانشناسى، شاید حتى بتوان گفت که اگر این نوع واکنشهاى عاطفى از یک مسلمان بروز نکند، نشان بیمارى و مرض باشد. همانگونه که فقدان علایم غمگینى وعدم ظهور رفتارهاى عزادارى و ماتم سرایى، نشان بیمارى تلقى شده است. شاید برخوردارى از این روحیه، قابل ستایش باشد که افرادى- به رغم داغدیدگى و رابطه نزدیک با شىء و فرد از دست رفته- هیچ یک از علایم ماتم و غمگینى را نشان نمىدهند و در نگاه سطحى ممکن است روحیه این افراد قابل تحسین به نظر آید اما در حقیقت در ژرفاى این برخورد سطحى دچار استفاده بیش از حد از مکانیزمهاى دفاعى و انکار غم شده است.
این مکانیزم شاید در کوتاه مدت به وى کمک کند، اما همین افکار و مقاومت اگر بیش از دو هفته به طول انجامد، نقشى مخرّب خواهد داشت. نه تنها فقدان رفتارهاى عزادارانه بلکه تأخیر در ظهور آنها، خود علامت بیمارى است.
همان گونه که وجود هشت علامت یاد شده، به هنگام بروز ماتم و عزا، موجب مىگردد تا آن عزا و ماتم را نابهنجار و نوعى بیمارى تلقى کنیم، افرادى که فقدان نشانگان عزا، یا منع از بروز نشانگان و یا تأخیر در بروز نشانگان عزادارى را نشان دهند نیز بیمار شمرده مىشوند. پس از دیدگاه روان شناختى هر که نشانگان عزا و ماتم را بروز ندهد، باید بیمار شمرده شود.
شاید بگویید لازمه این سخن آن است که هر شخصى که در عزاى حضرت حسین )ع( سوگوارى نکند، بیمار است و باید چنین فردى را بیمار نامید؟ نه، هرگز چنین نمىگوییم که هر شخصى که علایم سوگوارى را در حق امام حسین )ع( بروز نمىدهد و براى آن حضرت گریه و زارى نمىکند و ماتم سراى ایشان نیست، از نظر روانشناسى علمى بیمار شمرده شود بلکه شاید او با سیدالشهدا )ع( دلبستگى ندارد تا از فقدان و شهادت آن حضرت و مصایب وارده بر خاندان عصمت و اهل بیت احساس رنج نماید. چون وى به امام حسین )ع( دلبستگى ندارد و از آن حضرت جدا است، نمىتواند احساس رنج و غم نماید همانگونه که در تعریف غم و ماتم گذشت، باید بین آن شخص و یا شىء از دست رفته و شخص مورد نظر، یک دلبستگى و تعلّق خاطر باشد تا موجب بروز حالت غم و اندوه گردد و چنین شخصى اصلًا با امام حسین )ع( دلبستگى ندارد و نداشته است تا از شهادت آن حضرت و محرومیت از فیض وجودش، دردناک شود و حداقل به میزان محرومیت از مغازه دار محله خود، دچار رنج گردد. اگر این شخص با اباعبدالله )ع( دلبستگى داشته باشد- حداقل مسلمان باشد- ولى با این وجود، فاقد نشانگان غم باشد و یا منع از بروز نشانگان داشته باشد و یا در بروز نشانگان عزا و سوگوارى دچار تأخیر گردد این شیوه رفتارى او نابهنجار تلقى مىگردد.
اگر وجود علایم سه گانه، به واسطه عدم دلبستگى با امام حسین )ع( باشد، از نظر روانشناسى فرد سالم و رفتارش بهنجار شمرده مىشود ولى از نظر دیندارى و تعلق به دین و اولیاى دین، باید در خود تأمل کند او چگونه مسلمانى است که ذرهاى دلبستگى و تعلق خاطر به امام و مقتداى خود ندارد و از انبوه مصایب او، اندکى احساس رنج و اندوه نمىکند
این افراد در دایره وصف امام صادق )ع( نمىگنجند که مىفرماید: »شیعیان ما از سرشت ما خلق شدهاند و به نور ولایت ما آمیختهاند و به امامت ما دل خوش دارند و ما نیز به پیروى و دوستى آنان راضى هستیم. مصیبتهاى ما به آنان سرایت مىکند و رنج و گرفتارى ما آنان را مىگریاند و اندوه ماآنان را اندوهگین مىسازد و نیز شادمانى ما آنان را شادمان مىکند. ما نیز از حال آنان با خبر و با آنها هستیم و رنج و پریشانى آنان ما را رنجیده خاطر مىسازد و آنان از ما جدا نمىشوند و ما نیز از آنان جدا نمىشویم«.(2)
پس غمگین بودن براى امام حسین )ع( نشان سلامت است نه، بیمارى و نه
حالتى منفى و نابهنجار و چه بسا غمگین نبودن و سوگوارى نکردن براى یک فرد مسلمان، نشان بیمارى و یا رفتارى نابهنجار تلقى مىگردد. افزون بر آنکه سوگوارى نشانه سلامت و تأمین کننده سلامت است چه اینکه گریستن براى شخص مصیبت زده و غم دیده، اثر شفا بخشى دارد.
گریستن موجب رهایى از فشارهاى هیجانى مىگردد در حالى که فشارهاى )روحى و روانى ناشى از داغدیدگى( موجب به هم خوردن تعادل شیمیایى در بدن مىگردد. گریستن این تعادل شیمیایى را به او باز مىگرداند. برخى معتقدند: گریستن موجب خروج مواد سمى از بدن مىشوند و تعادل حیاتى را برقرار مىکند.
نگاه ما به حادثه کربلا، تنها یک نگاه علمى از دریچه یافتههاى روانشناسى نیست تا براى این حادثه الهى توجیه زمینى و بشرى هستند به علم ارائه کنیم و مثلًا براى گریستن و سوگوارى براى امام حسین )ع(، توجیه روان شناختى داشته باشیم نگاه صرفا بشرى و تحلیل طبیعى و زمینى از یک حادثه الهى و آسمانى و ماوراى فکر انسانى، بى تردید بى ثمر و ناصحیح است بلکه مقصود آن است که بگوییم شکل سوگوارى و غمگسارى براى امام حسین )ع(، با نظریههاى دقیق روان شناختى در مورد غم و ماتم و داغدیدگى کاملًا مطابقت دارد و موجب از بین رفتن تمام پیامدهاى منفى داغ غم بر سینه نشسته مىگردد.
از این رو مشاهده مىکنیم که تمام اشکال سوگوارى و ماتم سرایى در عزاى سرور شهیدان، بر پایههاى صحیح روانشناسى داغدیدگى و مصیبت زدگى استوار است که در اینجا به چند شکل صحیح علمى و مذهبى آن اشاره مىکنیم:
1. اگر در سوگوارى براى سرور آزادگان، به ذکر حادثه جانگداز کربلا مىپردازیم و خاطره کشته شدن امام شهیدان )ع( و اسارت خاندان عصمت و طهارت را مرور مىکنیم از این رواست که مرور خاطرات، یکى از راههاى کاهش آلام و تسکین درد جانکاه شهادت و اسارت اهل بیت )ع( است. آن گونه که صحبت کردن درباره شخص مورد علاقه و بیان ویژگىهاى خوب او- که چگونه انسانى بود و چه خصایل پسندیدهاى داشت و براى چه جان شریفش را از دست داد و- جملگى در تسکین داغدیدگى بسیار مؤثر است.
البته زنده نگه داشتن حادثه کربلا در اندیشه دینى، تنها بهاین سبب نیست بلکه دمیدن لحظه به لحظه فرهنگ حسینى در شریانهاى زندگى و ابلاغ دین و استمرار خط رسالت است. محفل سوگوارى اباعبدالله )ع( مکتب حسین است و دراین مکتب درس دیندارى، آزادگى و جوانمردى تعلیم مىگردد، نه صرفاً مرهم نهادن بر دل داغدیدگان )گرچه این هم هست(. از این رو هم »شعر« است، هم »شعور« هم »احساس« است، هم »ادراک«.
2. عزادارى و سوگوارى براى امام حسین )ع( از دو منبع »سنتهاى الهى و آیینهاى مذهبى« و »آداب و رسوم بومى و ملى« شکل مىگیرد یعنى، هم دینى و الهى است و هم بر سلایق مردمى و ابتکارات مشروع قومى و محلهاى تکیه دارد. این نوع ابزار سوگوارى و عزادارى، خود راهى دیگر جهت دل ماتمزده و غمدیده است آن گونه که برگزارى مراسم مذهبى و آیین دینى، خود راهى براى درمان داغدیدگى و کاهش آرام داغدیدگان معرفى مىشود.
مرثیه سرایى واعظان و روضه خوانى به سبکى که ائمه )ع( آن را تعلیم نمودهاند و الان مرسوم است از بهترین و دقیقترین آیینهاى مذهبى و دینى در عزادارى و سوگوارى شمرده مىشود. این آیین از تمام رفتارهاى بى هدف و کنشهاى افراطى شیون گونه به دور است و خود یکى از راههاى التیام بر دلهاى شکسته از غم امام حسین )ع( مىباشد. البته آن دلى که بند در گرو حسین )ع( دارد و اسیر محبت او و بسته به ریسمان اهل بیت )ع( است، چنین مىباشد اما دل فارغ از تعلق حسینى، شکسته نشده تا به التیام نیازمند باشد و براى وى تمام این عزادارىها، همانند شیون مادر داغدیده ناآشنا، داد و فریاد دیوانه وار است.
3. در محفل سوگواران اباعبدالله حسین )ع( نشستن و احساس اندوه و غم نمودن و دل محزون را در فضاى غم آلود وارد کردن، خود راه دیگرى براى کاهش درد داغدیدگى است. شخصى که غم دیده است، از حضور در محفل اهل غم، احساس آرامش بیشترى مىکند تا حضور در جمع انسانهاى شاد و یا افرادى که با احساسات وى بیگانه و بىتفاوتاند. از این رو باید احساس غم و اندوه نماید و دل غم دیده را از کانالهاى احساسى با غم درونى همسو کند تا آرامش یابد.
آن که از غم سالار شهیدان
دل پر التهاب دارد و اسیر مصایب شهیدان و اسیران اهل بیت )ع( است حتى با تباکى و خود را به گریه زدن، بهتر مىتواند خود را آرام سازد مگر آنکه دلش از این شور و شین حسینى، تهى باشد که خود مسأله دیگرى است و باید براى آن دل، راهى جست و جو کرد )چه آن دل از بى دردى بیمار است(.
بنابراین نه تنها عزادارى و سوگوارى براى امام حسین )ع(، حالتى منفى نیست بلکه بى غم بودن بیمارى است و راه تسکین دل اسیر غم امام حسین )ع(، شرکت در محافل عزادارى و ماتم سرایى و انجام دادن آیین دینى سوگوارى و یا حداقل تباکى کردن و خود را به گریه زدن است. افزون برآنکه عزادارى براى آن حضرت موجب ثواب اخروى و ثمرات دنیوى- همانند نشاط و حرکت پر انرژى در مسیر نهضت حسینى و زنده نمودن روحیه ایثارگرى، شهادتطلبى، شهامت، حقطلبى، و حقیقت جویى- مىگردد.
4. گروه درمانى و شرکت در مجالس و محافل، یکى از راههاى کاهش فشارهاى ناشى از داغدیدگى و غم است. عوامل مؤثر در فرایند کاهش درد و فشار روانى ناشى از داغدیدگى و- که در پرتو گروه مؤثر واقع مىشود- عبارت است از: ایجاد امید، انتقال اطلاعات، عمومیت دادن به مشکل )هر گاه مشکل عمومیت یابد تحمل آن سهلتر مىگردد(، بروز رفتارهاى تقلیدى، یادگیرى همنشینانه، تخلیه روانى، نوع دوستى و. این عوامل در تأثیر و عمل منفک از هم نیستند و در مجموع دست به دست هم داده و کاهش فشار و تألم را در پى دارند.
حال در مجلس عزاى حسینى- که گروهى از شیعیان ماتم زده اهل بیت شرکت مىکنند- تمام عوامل یاد شده، در یک مشارکت گروهى به خدمت گرفته مىشود تا فراق و رنج ناشى از دلبستگى به امام حسین )ع( را بیان کنند و شخص مؤمن مبتلا به اندوه اهل بیت را آرام سازند.
پی نوشت :
نویسنده: سید امیرحسین کامرانی راد
(1) بحارالانوار، ج 44، ص 291 الخصائص الحسینیه، ص 241.
(2) بحار الانوار، ج 51، ص 151.
منابع:
1. حماسه حسینى، علامه شهیدمطهرى(رحمت الله علیه)
2. حماسه و عرفان، آیت الله جوادی آملی(دامت برکاته)
3. سیماى فرزانگان، آیت الله جعفر سبحانى(دامت برکاته)
4. آذرخشى دیگر از آسمان کربلا ، آیت الله محمدتقى مصباح یزدی(دامت برکاته)
5. خلاصه تاریخ اسلام ، حجت الاسلام سید هاشم رسولى محلاتى
6. فضایل و سیره امام حسین (علیه السلام)، عباسعزیزى
7. شرع و شادى، ابوالفضلطریقهدار
8. نهاد نمایندگی ولی فقیه در دانشگاهها