گریه از خوف خدا و گریه در محبت به خدا

گریه از خوف خدا و گریه در محبت به خدا

نویسنده: آیت الله سید محمد حسن میرجهانی(ره)

بدانکه بالاترین اقسام گریه، یکی گریستن از خوف خدا و دیگر گریستن در مصائب اولیاء خدا به تخصیص ائمه هدی – صلوات الله علیهم اجمعین – و بالخصوص مصائب حضرت سیدالشهداء ابی عبدالله الحسین – علیه الصّلاه و السّلام – [می باشد]. هر چند این دو نوع گریه در اجر و ثواب با هم شرکت دارند و هر دو محبوب و موجب رضایت و خشنودی خدای تعالی است، امّا در اینکه کدام یک از این دو نوع گریه در نزد خدا محبوبتر و فضیلتش از دیگری بیشتر و در اثر آن تقرب به خدای تعالی و ثواب هائی که به سبب آن بر گریه کننده داده می شد برتر و بالاتر است، می گوئیم: اگر چه این دو نوع کاشف است از ایمان گریه کننده است، ولی نکته ای است که نسبت به این دو نوع گریه باید تذکر داده شود تا بتوانیم در افضلیّت هر کدام بر دیگری حکم کنیم، و آن این است که در گریه و خوف کردن گریه کننده، برای خود گریه کردن است، و در مصائب حضرت سیّدالشهداء، خدا را در نظر آوردن و برای ولیّ خدا گریه کردن است، بلکه محض برای خدای گریه کردن است.

[فرق میان دو گریه]
و امّا نسبت تا به گریه که از سوزش دل و رقّت قلب و محبت و معرفت و اخلاص به ولیّ خدا حسین(ع) بخصوص، یا همه ائمه طاهرین(ع) و یا سائر اولیاء خدا یا فقط و فقط گریه خالص برای محبت به خدا باشد. در اینجا سزاوار است که به ذکر مطالبی چند عنان قلم را رها کنم و به نقل نکاتی چند که مورد تنبیه و روشنی قلب است بسط کلام دهم.

[محبت به خدا ذاتی او و نسبت به غیر او، عرضی است]
نکته اُولی: بدانکه مستحق محبّت و دوستی و عشق به او ورزیدن، اوّلاً و بالذات ذات اقدس احدیت – جلّت عظمته – است که ذاتاً تمام موجبات و اسباب دوست داشتن در او جمع است و بس، هر چند در غیر او هم وجود داشته باشد که نسبت همه آنها به خدای تعالی، ذاتی او است و نسبت بغیر عارضی است. زیرا که خدای عزّوجلّ جمال و جلال و کمالش، همه عین ذات او است و زائد بر ذاتش نیست، و همچنین محبّت او هم ناشی از صفت حال است که نیز عین ذات او است، و آنچه غیر از آن است، درخشندگی نور او و رشحات وجود او و ظلال هویّت او است. و بدانکه محبّت سرّی است پنهانی و امری است ذوقی و وجدانی که تا آدمی شربت آن را نچشد، نداند و بیان آن را نتواند.
همانا علم و شعور به دو وجه تعلق می گیرد:
یکی: به حصول ظلل و صورت معلومات، چنانچه وقتی گفته می شود: حسن یا حسین و امثال این دو، در ذهن صورتی حاصل می شود که به آن صورت از غیر تمیز داده می شود.
و یکی: به حضور ذوات معلومات، مانند: علم پیدا کردن به گرسنگی یا تشنگی یا سیری و سیرابی و شهوت و غضب و دوستی و دشمنی بعد از اینکه نفس متصف به آنها شود.
این نحوه از علم، علمی است ذوقی و ادراکی و وجدانی، و شکّی نیست که راه یافتن و حضور محبّت در دل و شعور به آن پیدا کردن بطریق اوّل که از کسی بشنوی یا در کتابی ببینی و بخوانی یا در پیش خود فکر کنی، موجب سعادت و کرامتی نمی شود، بلکه سعادت و خوشبختی دو جهانی و کرامت همیشگی در آن است که به صفاء جبلی و استعداد اصلی و دوام سعی و کوشش، خود را مورد الطاف الهیه و محل فیوضات و جذبات ربّانیه قرار دهی و موانع مادّی و شهوانی و هواهای نفسانی را از خود بیرون و دور کنی تا خدای تعالی چاشنی محبّت خود را به تو بچشاند، چنانچه در این باب شاعر گفته است:
زخویش گم شو و آنگه خدای را میجو
که واجب است زخود گمشدن خداجو را
و نیز گفته:
چو کشتی نفس خود را می کنی قدر و خطر پیدا
صدف را چون شکستی می شود از وی گهر پیدا
خداجوئی زاسباب جهان قطع نظر می کن
شکوفه چون فرو ریزد از او گردد ثمر پیدا

کلید درهای سعادت
روشن و آشکار است که آنچه انسان را به مرتبه کمال می رساند، محبت خدای تعالی است که کلید درهای سعادت و سرمایه رسیدن به مقاصد است. در حدیث است که:
«حضرت عیسی – علی نبیّنا و آله علیه السلام – گذشت به سه نفر که بدن هایشان کاهیده و رنگ هایشان پریده بود. از آنها پرسید که: چه چیز شما را اینطور رنجور کرده؟ گفتند: ترس از آتش. فرمود: حق است بر خدا که ایمن سازد ترسنده را.
پس گذشت سه نفر دیگر که کاهیدگی بدنهاشان بیشتر و رنگهاشان پریده تر بود، فرمود: چه چیز شما را چینن فرسوده کرده؟ گفتند: شوق بهشت. فرمود: حق است بر خدا که عطا کند به شما آنچه را که امیدوارید.
پس گذشت سه نفر دیگر که کاهیدتر و پریشان حال تر بودند، به نحوی که گویا بر صورت های ایشان آینه ای از نور بود، فرمود: چه چیز شما را چنین کرده؟ گفتند: محبّت خدا: فرمود دو مرتبه: شمائید مقربان، شمائید مقربان به خدا».(1)
حضرت صادق(ع) فرموده:
«دوستی خدا، چون به خانه دل پرتو افکند، او را از هر ذکری و فکری خالی سازد و از هر یادی بجز یاد خدا نپردازد،‌نه به چیزی مشغول می گردد و نه بجز یاد خدا چیزی به یاد آرد».(2)
و بدانکه اگر کسی محبّت خدا را در دل گرفت، نشانه اش این است که از برای محبت بالاترین لذّتها، [لذّت] وصل محبوب و تقرب پیدا کردن به او است و یاری خواستن از او، و به لسان حال و مقال مفاد این بیت را که گفته ام در نظر گیرد.
از تو تو را می طلبم ای حبیب
نصر من الله و فتح قریب
و دشوارتر از تمام دشواری ها و تلخ تر از تمام تلخی ها، دوری و جدایی از محبوب است. پیش خودت قکرکن که امام المتقین و قبله العارفین و امیرالمؤمنین در دعائی که به کمیل بن زیاد تعلیم داده،‌ از جمله فقراتش این جمله است که در مقام مناجات با خدا عرض می کند:
«فهبنی یا الهی و سیّدی و مولای، صبرت علی عذابک، فکیف أصبر علی فراقِک».(3)
یعنی: (ای خدای من و آقای من و مولای من، گیرم که بتوانم صبر کنم بر عذاب تو، پس چگونه توانم صبر کرد بر جدائی و فراق تو).
این است سرّ آنچه خاتم الانبیاء(ص) فرمود در بیان حال شهداء کربلا، بنا به روایت حضرت امام محمد باقر از جد بزرگوارش حضرت سیّدالشهدا حسین(ص) در شب عاشورا، در خبر مفصلی که این جمله از آن است از رسول خدا(ص) که فرمود:
«لا یجدون الم مسّ الحدید».(4)
یعنی: (نمی آیند و درک نمی کنند الم و درد شمشیر را).

عبادت کنندکان سه دسته اند
روایت شده که عبادت کنندگان سه دسته اند:
دسته اوّْل: کسانیند که خدا را عبادت می کنند از ترس عذاب و آتش جهنم.
دسته دوم: کسانی هستند که خدا را عبادت می کنند برای طلب ثواب.
[دسته] اوّل عبادتشان عبادت غلامان و [دسته] دوم عبادت مزدوران است.
و امّا دسته سوم: آنها کسانی هستند که عبادتشان عبادت آزاد مردان است که زبان حالشان این است:
نه جنّت جویم و نی حور و نه انهار می خواهم
بتو ارزانی ای زاهد که من دیدار می خواهم
پیغمبر اکرم(ص) فرموده:
«اعُبْدُالله فی الرِضا فان لم تستطع ففی الصّبر علی ما تکره خیر کثیر».(5)
یعنی: (بندگی کن خدای را در حالتی که خوشنود و راضی باشی، و اگر طاقت آن را نداری در صبر کردن بر آنچه مکروه خاطرت است، خیر بسیاری است).
پس بدانکه صفت رضا از آثار محبت است و ثمره آن درخت پاکیزه اکسیر اعظمی است که بنده را به مرتبه قرب و لقاء رحمت الهی می رساند. پس رضا بدون محبّت صورت نمی گیرد و محبّ کسی است که به آنچه بخواهد راضی باشد و هوای خود را فدای خواسته محبوب گرداند و میل و خواهش خود را تابع آنچه که محبوب می خواهد قرار دهد و زبان حال و قالش این باشد:
اگر از تست به شادی نفروشم غم را

عربیه:
أرید وصاله و یرید هجری
فاترک ما ارید لما یرید(6)
یعنی: (من خواهش وصال محبوب را دارم و او طالب دوری از من است. پس خواهش او را پذیرفتم و از خواهش خود صرف نظر کردم، برای رضای او).
یار آن بود که صبر کند بر جفای یار
ترک رضای خویش کند بر رضای یار
از حضرت صادق(ص) روایت شده که فرموده:
«چون دوستی خدا به خلوتخانه دل پرتو افکند، او را از هر فکری باز می دارد و از هر خیالی جز خیال او خود را خالی می کند و یاد چیزی نمی کند بجز یاد خدا».(7)
و سرّ آن این است که از برای محبّ بالاترین لذّتها، لذّت وصل محبوب است و نزدیک شدن به او و تلخ ترین تمام تلخی ها، تلخی دوری و جدائی از او است. منسوب به حضرت سیدالشهداء(ع) است که فرموده:
ترکت الخلق طرّاً فی هواکا
و اتیمت العیال لکی اراکا
فلو قطّعتنی فی الحبّ ارباً
لما حفنّ الفؤاد إلی سواکا(8)
حضرت زین العابدین(ع) در مناجات نهم عرض می کند:
«خدای من! کیست که شیرینی محبت تو را چشیده باشد و عوض از تو محبّت دیگری را در دل گیرد، و کیست که انس به قرب تو گرفته باشد و میل به جدائی از تو پیدا کند».(9)
و در مناجات یازدهم عرض می کند که:
«ای خدا! سوزش دل مرا خنک نمی سازد مگر زلال وصال تو، و شعله کانون سینه مرا فرو نمی نشاند مگر لقای تو، و آتش اشتیاق مرا خاموش نمی کند مگر دیدار تو، و اضطراب من ساکن نمی گردد مگر در کوی تو، و اندوه مرا زایل نمی کند مگر نسیم گلشن تو، و بیماری مرا شفا نمی بخشد مگر دوای مرحمت تو، و غم مرا تسلّْی نمی دهد بجز قرب آستانه تو، و جراحت سینه من بهبودی حاصل نمی کند مگر به مرهم لطیف تو، و زنگ آئینه دل مرا نمی زداید مگر صیقل عفو تو».(10)
بدانکه عبادت خودبینی و خودخواهی با عبادت خدابینی و خداخواهی با هم فرق دارد و هیچ نسبتی با هم ندارند. خدا طلب را با بهشت طلب، و راحت طلب فرق است. هر گاه عبادت کننده لذّت بهشت را در نظر گیرد یا عذاب دوزخ را به نظر آورد، حقیقت خود را دیده و راحت خود را طلبیده. این کجا و خدا دیدن کجا؟ پس باید دانست و شکی در آن نیست که خودبین، خدابین نیست و خدابین، خودبین نخواهد بود. بعضی در آئینه نگاه می کنند که خود را ببینند، و بعضی آئینه را می خواهند ببینند، نه خود را. پس توحید کامل آن است که شخص خدابین باشد، نه خودبین.
حاصل آنکه، اخلاصی که در عمل معتبر است، آن است که عمل را خالص برای خدا بجا آورند و نظر به ثواب و جزا نداشته باشند که عمل مقربین درگاه خدا بر همین بوده، امّا با کمال تأسف باید این بنده شرمنده گنهکار تبه کردار با غایت شرمساری نسبت به حال خود به شعر عارف تمثل جویم و بگویم:
آئین تقوی ما نیز دانیم
امّا چه چاره با بخت گمراه

[نشانه محبت به خدا]
نکته دوم: روشن و واضح است که در پیشگاه الهی کسی شایسته قرب و احسان و سزاوار نوازش و اکرام است که حقیقتاً خدا را دوست بدارد، نه به زبان بازی. و همچنین در پیشگاه او کسی سزاوار دور بودن از او و شایسته عذاب و سیاست و انتقام است که از نعمت محبّت خدا محروم و بی بهره باشد، هر چند به دروغ اظهار دوست داشتن خدا را به زبان آورد، چنانچه خدای تعالی حال و مال این دو دسته را بیان فرموده. نسبت به دسته اوّل فرموده:
(یُحِبُّهُمْ وَ یُحَبُّونَهُ)(11) (وَالَّذینَ آمَنُوا أشَدُّ حَبًّا لِلهِ)(12)
یعنی: (خدا دوست می دارد ایشان را و ایشان هم دوست می دارند او را، و آن کسانی که ایمان آورده اند، محبّت ایشان شدیدتر است).
و نیز در آیه 65 از سوره یونس فرموده:
(الَّذین آمَنُوا وَ کانُوا یَتَّقُونَ)(13) (لَهُمُ الْبُشْری فِی الْحَیوهِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَهِ).(14)
یعنی: (آن کسانی که ایمان آوردند و پرهیزکار بودند، برای ایشان بشارت است در زندگانی دنیا و آخرت).
و اما نسبت به دسته دوم، در سوره فصّلت آیه 28 فرموده:
(ذلِکَ جَزاءُ أَعْداءِ اللهِ النّارُ لَهُمْ فیها دارُ الْخُلْدِ جَزاء بِما کانُوا بِآیاتِنا یَجْحَدُونَ).
یعنی: (آن است مزد دشمنان خدا که آتش مخصوص ایشان است که در آن جاویدان می مانند به سبب اینکه کسانی بودند که نشانه های ما را انکار می کنند).

[محبت به خدا علت استحقاق جزای خیر]
پس بدانکه محبّت خدا علّت تامّه است برای استحقاق جزای خیر و نیکی، و در حدیث هم روایت شده که آنچه از فیض های الهیّه در دار دنیا به خلق می رسد، تمام آنها به برکت اهل ایمان است که دارای محبت خدا می باشند و اگر وجود اهل ایمان نبود، نعمتی بر اهل زمین نازل نمی شد.
و عداوت علّت تامّه است از برای استحقاق جزای بدو. امام(ع) فرموده که:
«اگر دنیا را به اندازه بال پشه ای نزد خدای تعالی مرتبه ای بود شربت آبی خدا به کفّار نمی داد».(15)
و بدانکه خدای تعالی اگر وقتی مؤمنی را در دنیا مبتلا کند یا در آخرت او را عذاب کند، در حقیقت عذاب نیست، بلکه برای تکمیل و تطهیر و تصفیه است تا پاک و پاکیزه شود و قابل رفتن بهشت و جاویدان ماندن در آنجا شود و در کمال راحت و استراحت و متنعم به نعمت های بهشتی گردد، چنانچه رسول خدا(ص) فرموده:
«قال الله تعالی: ما من أرید أن أدخله الجنّه إلا ابتلیته فی جسده، فان کان ذلک کفاره لذنوبه و إلاّ شددت علیه عند موته، حتّی یاتینی و لا ذنب له، ثم أدخله الجنّه».(16)
یعنی: (نیست بنده ای که بخواهم او را داخل بهشت کنم مگر اینکه جسد او را مبتلا می کنم. پس اگر آن ابتلاء، کفاره گناهان او شد، شد، والاّ وقت مردن به او سخت می گیرم تا بیاید در حالی که هیچ گناهی بر او نباشد، پس از آن او را داخل بهشت می کنم).
و در روایت دیگر فرموده است:
«قال الله تعالی: و عزّتی و جلالی لا اخرج عبداً من الدّنیا و أنا أرید ارحمه، حتی أستوفی من کلّ خطیئه عملها، أمّآ بسقم فی جسده و إمّا بضیق فی رزقه و إمّا بخوف فی دنیاه، فإن بقیت علیه بقیه شددت علیه عند الموت».(17)
یعنی: (فرمود خدای تعالی: به عزّت و جلال خودم سوگند که بیرون نمی برم بنده ای را از دنیا که می خواهم او را رحمت کنم تا اینکه پاک شود از هر گناهی که کرده است. یا بیماری که در جسد او عارض شود، یا به تنگ شدن روزی او یا به ترسی که در دنیا عارض او شود، و اگر چیزی از گناه بر او باقی ماند، سخت می گیرم بر او مردن را).
پس بدانکه از ضروریات دین است که بنده مؤمن گناهکار اگر برای پاک شدن او از گناهان داخل بهشت هم بشود، نظر به محبّتی که به خدا دارد در آتش جاویدان نخواهد ماند، زیرا که هر چه باشد دوست است و مستحق احسان است، بلکه احسان وجود نیافته مگر برای او، امثال او.
و اگر کافری را نعمت و راحت دهد، در حقیقت راحتی برای او نیست، بلکه برای امتحان و خذلان و خاری او است تا به خود مشغول گردد و به گناهان خود ادامه بدهد و استحقاق کامل برای رفتن به جهنّم و عذاب شدید آن پیدا کند، که آن برای دشمنان خدا و دشمنان دوستان او مهیّا است.
قال الله تعالی: (أَیَحْسَبُؤن أَنِما نُمِدُّهُمْ بِهِ مِنْ ‌مالٍ وَ بَنینَ)(18) (نُسارِعُ لَهُمْ فِی الْخَیْراتِ بَل لا یَشْعُرُونَ).(19)
یعنی: (آیا گمان می کنند دشمنان که مدد می کنیم ایشان را به آن از مال و اولاد و می شتابیم برای ایشان به نیکی ها، بلکه شعور ندارند. یعنی: گمانشان بی جا است).
و نیز خدای تعالی فرموده:
(وَلا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ کَفَرُوا أَنَّما نُمْلِی لهم خَیْرٌ لِأَنْفُسِهُمْ إِنَّما نُمْلی لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْمًا وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهینٌ).(20)
یعنی: (و باید البته گمان نکنند آنهائی که کافر شدند، غیر از این نیست که ما این مهلتی که به ایشان می دهیم، نیکی است که برای ایشان است. جز این نیست که این مهلتی که به ایشان داده ایم برای آن است که گناه زیاد کنند و برایشان است عذابی که خوارکننده است).
و نیز در احادیث قدسیّه است که خدای عزّوجلّ فرموده است:
«و عزتی و جلالی لا اخرج عبداً من الدنیا و أنا أرید أن أعذبه حتّی اوفیه کل حسنه عملها امّا بسعه فی رزقه، و إمّا بصّحه فی جسمه، و إمّا بأمن فی دنیاه، و إن بقیت علیه بقیه هوّیت علیه به الموت».(21)
یعنی: (سوگند به عزّت و جلال خودم که بیرون نمی برم بنده را از دنیا که من می خواهم او را عذاب کنم تا اینکه وفا کنم به او هر نیکی ای را که کرده، یا به گشایش در روزی او، و یا به صحت دادن به جسم او، و یا به ایمنی در دنیای او، و اگر بقیه ای هم بر او از کارهای خوب او باقیمانده به سبب آن بقیه آسان می کنم برای او مردن را).
«و قال: ما من عبد ارید أن ادخله النّار إلاّ صححت له جسمه، فان کان ذلک تماماً لطلبه عندی، و إلاّ آمنت خوفه من سلطانه، فان کان ذلک تماماً لطلبه عندی، [و إلا وسعت علیه فی رزقه، فإن کان ذلک تماما لطلبته عندی] و إلاّ هونت علیه الموت حتی یأتینی، و لا حسنه لم ثم عندی ادخله النار».(22)
یعنی: (فرمود: نیست بنده ای که بخواهم او را داخل آتش کنم مگر اینکه جسم او را صحّت می دهم، برای اینکه طلبی که نزد من دارد تمام داده باشم، و اگر طلب او تمام داده نشده باشد او را امان می دهم از سلطه و قدرتی که دارد [و این برای این است که تمام طلبی را که در نزد من دارد تماماً داده باشم و الاّ در روزی او وسعت می دهم تا تمام طلبی را که در نزد من دارد داده باشم] و اگر باز طلب او تمام نشده باشد نزد من، مردن را بر او آسان می کنم تا آنکه وارد شود بر من در حالتی که دارای حسنه ای نباشد. پس او را داخل در آتش نمایم).
در کتاب کافی و بعض دیگر از کتب معتبره از حضرت صادق(ع) روایت کرده اند حدیثی را که حاصلش این است که:
«خدای تعالی دو ملک را فرستاد به سوی زمین. آن دو ملک در هوا با یکدیگر ملاقات کردند و از هم سؤال کردند. یکی از آن دو گفت که: من در امر عجیبی بودم، و آن این است که سلطانی که در طول عمرش در بُت پرستی است،‌ مریض شده و مرضش شدید گشته. اطبّاء گفته اند که: علاج آن منحصر است به ماهی ای که در این ایام در دسترس نیست و صید کردن آن ممکن نمی باشد. پس آن سلطان بعضی از خدّام خود را فرستاد بروند، شاید آن ماهی را پیدا کنند و صید نمایند. خدای تعالی مرا امر فرمود که ماهی را از محلّ خود بیاورم و در صید ایشان بیندازیم. پس آن را برای سلطان صید کردند و بردند، چون سلطان آن ماهی را خورد آسوده شد.
آن ملک دیگر گفت: امر من عجیب تر است. مردی صالح عابد در فلان شهر که هر روز صائم است، برای افطار خود غذائی تهیّه کرده مشغول پختن آن است. خدای تعالی مرا امر فرموده بروم و دیگ او را سرنگون کنم تا بی افطار بماند و با همان حال فردایش روزه بگیرد.
پس آن دو ملک رفتند به محلّ خود و عرضه داشتند: که خدایا حکمت در این دو فرمان نسبت به این دو نفر چه بوده؟ خدای تعالی فرمود: چون آن کافر کارهای خیری می کرد و رعیت و با عدالت بود، خواستم جزای اعمالش را در دنیا داده باشم بطور کامل و تمام تا پس از مردن بر من حجّتی نداشته باشد.
و امّا آن مؤمن، برای کفاره گناهانش خواستم از گناهانش پاک و پاکیزه شود و به سوی من آید و او را در جوار رحمت خود جای دهم. زیرا که شایسته آن کافر جز عذاب و نقمت نیست و شایسته این مؤمن جز احسان و رحمت نمی باشد».

[ثواب گریه به قدر معرفت گرینده است]
نکته سوم: بدانکه اخباری که در فضیلت و اجر و ثوابی که بر گریه در مصائب حضرت ابی عبدالله الحسین(ع) وارد شده، هر چند بسیاری از آن عمومیّت دارد و مطلق است، لکن حمل کرده می شود بر کسانی که دارای معرفت در حق خانواده آل محمد(ص) می باشند و دارای ولایت و محبّت ایشانند. زیرا که گریستن بر ایشان مانند سایر عبادات شرعیّه است، چنانچه هیچ عملی و عبادتی بر وجه حقیقت عبادت نیست که موجب اجر و ثواب گردد – به نحوی که وعده داده شد – مگر اینکه دارای شرائط معتبره باشد – هم در ظاهر و هم در باطن – از داشتن معرفت در حق اهل بیت رسالت و واجب الاطاعه دانستن ایشان.
پس گریستن بر حسین(ع) هم بدون معرفت و ولایت پدر بزرگوارش و سایر ائمه(ع) مردود و بی اثر است، بلکه مایه حسرت و اندوه خواهد بود و فضیلت و اجر و ثوابی نخواهد داشت و جز موجب ندامت و ملامت نیست، مانند: گریه اهل کوفه و کثیری از لشکر شقاوت اثر، پس از کشته شدن آن حضرت، و گریه عمر سعد و ابن زیاد و یزید پلید که لعنت خدا بر ایشان باد ابدالآباد.

[گریه بر حسین(ع) مایه نجات از آتش]
نکته چهارم: در بیان اشارت های بلند مرتبه و بشارت های گرانبهائی است که در بر دارد مختصری از فضیلت و شرافت و برتری و زیادتی اجر و ثواب هائی که در گریه بر حضرت امام حسین(ع) ذکر شد، لکن باید دانست که زبانهای کلیه بشر و درّاکه همه انسان ها، عاجز است از درک ثواب های و فضیلت هائی که بر گریستن بر آن حضرت خدای تعالی مقرر فرموده، به نحوی که احدی از عهده تقریر و احاطه آنها نمی تواند برآید، هر چند همه دریاهائی که خدای تعالی آفریده است مداد شوود و همه درختان قلم گردد و همه انس و جن نویسنده شوند [و] از اوّل دنیا تا قیامت گوینده باشند، البته بجائی نخواهند رسید.
چگونه زبان و قلم تواند از عهده تقریر و تحریر برآید یا عقل ها و وهم ها را مجال تصور و تصویر باشد و حال آنکه به حد و اندازه و مرتبه ای نیست، با اینکه وفور اجر و ثواب به درجه ای است که البته از این دریای بی پایان فیض، کسی محروم نمی ماند و با دست خالی بر نمی گردد، محققاً خدای تعالی گریه بر حضرت حسین(ع) را مایه نجات و سعادت تمام خلق و وسیله خلاصی همه گناهکاران قرار داده و سبب آزادی تمام رو سیاهان است،‌ و این چنین خاصیت و فضیلت در هیچ عملی از شرعیّات و عبادتی از عبادات نیست و از تمام طاعت ها ممتاز است، [و] برای خلاصی از عذاب قیامت و نجات از آتش در آخرت، راه واسع و اکسیر اعظم است.
و کسی که دارای ولایت و آل محمد(ص) است و در بجا آوردن عبادات واجبه تفریطی و تقصیری کرده، به اندازه آن تفریط و تقصیر در این دنیای فانی به ابتلائات و سختی و شدت و اَلَم و اندوه و ترس و امثال آنها مبتلا بر بلا می شود به علت آنچه نافرمانی و معصیتی که بسوء اختیار خودش برای خود مهیّا کرده تا برسد به مرتبه ای که در تمام تکالیف و عبادات مقصّر بوده، در هنگام مردن و عالم قبر و برزخ و قیامت، عذاب و سختی و رنج و الم و تعب خواهد دید، و اگر باز هم عقوبت معصیت او جبران نشد او را داخل آتش می کنند تا تصفیه شود. پس از آن او را از عذاب آتش نجات داده، داخل بهشت می نمایند، بر خلاف کفار و مشرکین و منافقین که آنها در جهنّم جاوید خواهند ماند ابدالآباد.
و بسا می شود که دوست گناهکار در اثر گریه بر حسین(ع) در حال احتضار و پس از مردن تا روز قیامت در تمام مواقف، وقتی که همه مردمان ترسانند او در کمال راحت و آسایش باشد؛ طبق اخبار و احادیثی که بعضی از آنها قبلاً ذکر شد.
پس از گریه کننده بر مصائب جانسوز حضرت سرور شهیدان حسین(ع)، مژده باد تو را به این کلید باب نجات و سعادت که همه انبیاء و مرسلین و ملائکه مقربین در اثر قبول ولایت آل محمد و به تخصیص، جهت محزون و غمناک شدن و گریستن در مصائب آن حضرت، نیازمند به این عبادت بزرگ که اعظم از همه طاعات و عبادات است بوده اند، چنانچه اندکی از بسیار آن را در این اوراق به معرض عرض می گذارم.

پی نوشت ها :

1-شرح نهج البلاغه، ج 10، ص 156؛ میزان الحکمه، ج 3، ص 2539 به نقل از تنبیه الخواطر، ج 1، ص 224.
2-کافی، ج 2، ص 130؛ وسائل الشیعه، ج 16، ص 13؛ بحارالأنوار، ج 73، ص 56.
3-مصباح المتهجد، ص 847؛ مصباح الکفعمی، ص 557؛ اقبال، ص 708، بحارالأنوار، ج 70، ص 196.
4-خرائج و الجرائح، ج 2، ص 848؛ بحارالأنوار، ج 45، ص 80.
5-مجموعه ورام، ج 1، ص 91.
6-نهج السعاده، ج 7، ص 405.
7-کافی، ج 2، ص 130؛ وسائل الشیعه، ج 16، ص 13؛ بحارالأنوار، ج 73، ص 56.
8-تاریخ مدینه دمشق، ج 6، ص 306؛ زندگی امام حسین(ع)، ص 533.
9-بحارالأنوار، ج 98، ص 14 (المناجاه التاسعه: مناجاه المحبین).
10-بحارالأنوار، ج 98، ص 149 (المناجاه الحادیه عشر: مناجاه المفتقرین).
11-سوره مائده، آیه 54.
12-سوره بقره، آیه 165.
13-سوره یونس، آیه 63.
14-سوره یونس، آیه 64.
15-کنز العمال، ج 3، ص 213؛ ح6211، الطبقات الکبری، ج 1، ص 466.
16-کافی، ج 2، ص 446 (باب تعجیل عقوبه الذنب)؛ بحارالأنوار، ج 6، ص 172.
17-کافی ج 2، ص 444 (باب فی تفسیر الذنوب)؛ ارشاد القلوب، ج 1، ص 181.
18-سوره مؤمنون، آیه 55.
19-سوره مؤمنون، آیه 56.
20-سوره آل عمران، آیه 178.
21-کافی، ج 2، ص 444، ح 3 (باب تعجیل عقوبه الذنب)؛ ارشاد القلوب، ج 1، ص 186.
منبع: میرجهانی، محمد حسن، (1371)، البکاء للحسین(ع)، در ثواب گریستن و عزاداری یر حضرت سید الشهداء(ع) و وظایف عزاداری، تحقیق روح الله عباسی، قم، نشر رسالت، 1385، چاپ دوم.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید