نویسنده:حجت الاسلام ابوالفضل هادیمنش
اشاره
بیتردید بررسی ابعاد اخلاقی بزرگمردان تهذیب و پارسایی، موقعیت مناسبی برای تأمل، سنجش و ارزیابی برای فرد ایجاد مینماید و به سان چراغی در مسیر تهذیب نفس، فراروی سلوک معنوی پرتو افشانی نموده، الگوی مناسبی برای دستیابی به اهداف مطلوب این مسیر ترسیم میکند. شهید بزرگوار آیتاللّه سید عبدالحسین دستغیب شیرازی، از چهرههای درخشان و تابناک عرصه اخلاق و تهذیب نفس است که زندگانی سراسر مبارزه و صفات اخلاقی برجسته او، ارائه کننده الکوی کاملی در بهرهگیری از صفات پسندیده و سجایای اخلاقی نیکوست. روز بیستم آذرماه، یادآور عروج عارفانه آن مرد سترگ عرصه تهذیب و حماسه است که این نوشتار تلاش دارد ؛ با نگاهی گذرا به خاطراتی از زندگانی ایشان، به بررسی چهره اخلاقی آن شهید سعید بپردازد.
تهجد و شبزنده داری
خلوت با معبود و عبادتهای نیمه شب، رمز بزرگی از وارستگی شهید دستغیب است، آن گونه که فرزندش حجهالاسلام سید محمد هاشم دستغیب در این زمینه مینویسد: «پدرم چه روزهای گرم تابستان را که به روزه گذرانید و چه شبهای سرد زمستان را که با عبادت به صبح رسانید. فراموش نمیکنم که در کودکی، بعضی نیمه شبها از خواب بیدار میشدم و صدای نالهاش رادر سجده میشنیدم. خودم را به خواب میزدم، اما به زمزمههای همراه با گریهها و اشکهای روانش گوش میدادم. گویا هم اکنون نیز صدایش از اتاق مجاور در گوشم طنین میافکند و آه جانسوزش دلم را میآزاد».
توکل به خدا
اطمینان و توکل، نشانه بارز مردان خداست. شهید دستغیب در ضرورت دستیابی به این باور سترگ، در یکی از درسهای اخلاق خود به جریانی شنیدنی اشاره میکند که به خوبی گویای نفس مطمئن و خدامحور ایشان است. او میگوید: روز اول ماهی که میخواستم شهریه طلاب را واریز نمایم، وقتی پولها را شمردم و محاسبه نمودم، متوجه شدم که یازده هزار و پانصد تومان کمبود بودجه دارم. دست به دعا برداشتم و گفتم: «خدایا، تو خود میدانی که من دست پیش غیر از تو دراز نمیکنم. اینک هم همچنان بر باور خود هستم و امید و اطمینانم به توست». لحظاتی بیش نگذشت که درب منزل به صدا درآمد. یک نفر برای محاسبه وجوهات شرعیاش مراجعه کرده بود. میزان وجوهات او، بیست هزار تومان بود، اما وقتی میخواست آن را بپردازد گفت: آقا، معذرت میخواهم، بیشتر از این را فعلاً نتوانستم تهیه کنم. وجه را که شمردم، دیدم یازده هزار و پانصد تومان است.
نفوذ در دلها
سخن شهید دستغیب چنان تأثیر گذار بود که افراد، شیفته گفتار او میشدند. نوشتهاند روزی مردی میانسال که سرو وضعش نشان میداد از عشایر و قبایل شیراز است، نزد مرحوم دستغیب میآید و میگوید مردی است که سالها سابقه دزدی و شرارت داشته و به جرم سرقتهای فراوان، تحت تعقیب و متواری بوده است. او همچنین میگوید که به هیچ وجه اهل نماز و روزه و عمل به تکالیف شرعی نبوده و جنایتهای بسیاری را هم مرتکب شده است، اما سخنان شیوا و دلنشین شهید دستغیب که آن را هفته قبل در خطبههای نماز جمعه از طریق رادیو شنیده بوده، او را وادار به تأمل و درنگ در رفتار خود کرده و سبب بیداری او شده است و اکنون نیز آمده تا توبه نماید.
ارشاد دیگران با رفتار
رفتار شهید دستغیب برگرفته از سیره وحی و سنت پیامبران و امامان علیهمالسلام بود. در دوران رژیم پهلوی، ایشان را دستگیر نموده و زندانی میکنند و برای اینکه بیشتر مورد آزار روحیاش قرار دهند، وی را با فردی کمونیست و محکوم به حبس ابد همسلول مینمایند؛ فردی که هیچ گونه رابطهای با معنویات نداشت. نیمه شب، شهید دستغیب را وارد سلول او مینماید، اما مرد کمونیست هیچروی خوشی نشان نمیدهد. نزدیک طلوع آفتاب، شهید دستغیب که او را نمیشناسد، برای خواندن نماز بیدارش میکند، ولی او به شدت پرخاش کرده و با تندی فریاد میزند: «من کمونیستم و نماز نمیخوانم». شهید دستغیب از او بسیار پوزش میخواهد. رفتار شهید دستغیب در مدتی که با او هم سلول بودند، به قدری بر وی تأثیر میگذارد که آن شخص همواره ارادت فراوان خود را به ایشان اظهار میدارد.
ساده زیستی
شهید دستغیب، زندگیای بسیار ساده و به دور از زرق و برق دنیایی،و خانهای کوچک با اثاثیهای ساده در کوچههای قدیمی و پرپیچ و خم شیراز داشت. محافظان ایشان که وظیفه حفظ امنیت و پاسداری از آن شهید را بر عهده داشتند، وضع زندگی ایشان را مناسب با مسایل امنیتی ندیده و از آن بزرگوار میخواهند که منزل خود را از درون کوچههای باریک و کهن شهر، به نقطهای دیگر تغییر دهند تا محافظت از ایشان نیز آسانتر شود، اما مورد قبول ایشان قرار نمیگیرد و پاسخ میشنوند: «من در میان این مردم بودهام و تا آخرین نفس هم باید در بین آنها باشم و در سختی و شادیهاشان شریک باشم».
فروتنی
شهید دستغیب، هرگز اجازه نمیداد نام او را با القاب و عناوین بگویند. همواره خود را همسطح با مردم میانگاشت و به توده مردم علاقه زیادی نشان میداد. هیچ گاه بالای مجلس نمینشست و هرگز خود را بر دیگران مقدّم نمیداشت. مراد بود، اما با مرید خود دوست، آنچنان که گاه ارادتمندانش از یاد میبردند که او مراد و مرشدشان است یادوست چندین سالهشان. برای رفتن به نماز جمعه، سوار ماشین نمیشد و میفرمود: «میخواهم در این کوچهها در میان مردم باشم تا اگر کسی سئوال یا گرفتاریای داشته باشد و خجالت بکشد، به منزل بیاید و به کارش رسیدگی کنم». مانند فردی عادی، در بازسازی مسجد جامع شهر، کلنگ به دست گرفت و مشغول کار شد و با این کار خود، دیگران را نیز به کمک در بازسازی مسجد تشویق نمود.
کمک به نیازمندان
روزی شهید دستغیب از عضو اجرایی دفتر خود میخواهند تا مبلغی پول را به دست شخصی برساند. او از دفتر خارج میشود، اما از آنجا که وی شخص مذکور را مدتها ملاقات نکرده است، با خود میپرسد که او را از کجا پیدا کند. از روی اتفاق، شخص مورد نظر را در مسیر خود میبیند که به طرف دفتر امام جمعه در حال حرکت است. نزد او رفته و پول را به وی میدهد. شخص پول را گرفته و پس از شکرگزاری به درگاه خدا میگوید: دیروز منزل آقا آمدم تا مشکلم را به ایشان بگویم؛ چون همسرم در آستانه وضع حمل است، اما موفق نشدم با ایشان دیدار کنم. امروز طاقتم سرآمد و با خود گفتم راه دیگری جز ملاقات با ایشان و درخواست کمک ندارم، اما به خدا سوگند تا این لحظه، به کسی در اینباره چیزی نگفته بودم که شما را دیدم و پول را به من دادید.
بردباری و ایستادگی
شهید دستغیب صبر زیادی در برابر مشکلات داشت و هرگز از فشار مشکلات و آسیبها، کمر خم نمیکرد و روحیه مثبت ایشان، سبب افزایش تحمل و بردباری دیگران نیز میشد. در دوران خفقان رژیم پهلوی، فرزند و نزدیکان ایشان را دستگیر کرده و به سلول انفرادی در عشرتآباد تهران میبرند و مورد شکنجه و آزار قرار میدهند. چند روز بعد، خود ایشان را هم دستگیر کرده و به همان زندان میافکنند و پس از ساعتی شکنجه، به سلول انفرادی میاندازند. صدای ناله از همه سلولها بلند است، اما شهید دستغیب با سرفه به دیگران میفهماند که حالش خوب است. ایشان حتی در برابر شخصی که همواره با او دشمنی میکرد و بر ضد ایشان به سخنپراکنی میپرداخت، بردباری پیشه کرده و با گذشت وصفناپذیری، اشتباههای او را نادیده میگرفت و هتاکیهایش را به دست فراموشی میسپرد.
مهربانی با خانواده و کمک در کاره
رفتار شهید دستغیب در محیط خانواده، رفتاری مهرورزانه و تحسین برانگیز بود. هرگز به اصل خانه سختگیری نمیکرد و وجودش برای اصل خانه، مایه دلگرمی بود. همسر ایشان میگوید: ایشان در امور زندگی، به من اختیار کامل داده بودند و هر کاری که ما انجام میدادیم، هیچ ایرادی نمیگرفتند. با بچهها خیلی مهربان بودند. در اوقات فراغت در حیاط با بچهها قدم میزدند و آن گونه که بچهها و نوهها دلشان میخواست، با آنها رفتار میکردند. ایشان در کارهای خانه علاوه بر کارهای شخصی خود، به ما هم کمک میکردند». ایشان در ایام بستری شدن مادر خانواده، همه کارهای خانه را خود به عهده میگرفتند و حتی نظافت خانه را هم انجام میدادند.
توجه به جوانان و دانشجویان
آیتاللّه دستغیب با جوانان ارتباطی نزدیک داشت و همواره آنان را به تهذیب اخلاق تشویق مینمود و همواره به آنان میگفت: «شما باید الگو و نمونه اخلاق اسلامی در اجتماع باشید». ایشان پس از تأکید حضرت امام خمینی رحمهالله مبنی بر وحدت دانشجو و روحانی، تلاش بیشتری برای نزدیک شدن به این دو قشر نمود تا بتواند زمینههای این وحدت را به وجود آورد. از این رو، از آنان خواست تا در جلسات اخلاقی که هر پنجشنبه توسط ایشان در مدرسه علمیه قوام تشکیل میشد، شرکت نمایند. انبوه جوانان دختر و پسر دعوت ایشان را پذیرفتند و در این جلسات شرکت نمودند.
روحیه پرنشاط
شهید دستغیب، برخلاف سن زیاد و اندام لاغری که داشت، از روحیه پرنشاط و شادابی برخوردار بود. ایشان هر روز بعد از نماز صبح، حدود دوازده کیلومتر پیاده روی میکرد و همین سحرخیزی و ورزش صبحگاهی، در شادابی روحیه ایشان تأثیر زیادی داشت، به طوری که هرگز از کار بدنی احساس خستگی به ایشان دست نمیداد؛ چرا که از دست دادن پدر در کودکی، از ایشان انسانی سختکوش ساخته بود و به دوش گرفتن بار مسئولیت خانواده در سالهای نوجوانی حتی در بالابردن توان جسمانی ایشان هم تأثیر گذاشته بود.
ولایتپذیری
شهید دستغیب، نمونه کاملی از همراهی با ولایت بود و علاقه بسیاری به حضرت امام رحمهالله داشت. جمله معروف «بیعشق خمینی نتوان عاشقی مهدی(عج) شد» از سخنان ظریف اوست. ایشان در کلمات عارفانه خود میفرمود: « هر کس از خمینی رحمهالله پیروی کند، از خدا پیروی کرده است». هر گاه با امام امت دیدار میکرد، در بازگشت خوشحال و شاداب بود و خرسندی دیدار، از چهرهاش خوانده میشد. شهید دستغیب خود را مقیّد میدانست که سخنرانی حضرت امام رحمهالله را از تلویزیون یا رادیو بشنود و آن را محور سخنان خود در خطبههای نماز جمعه قرار دهد. ایشان به یکی از نمایندگان شیراز گفته بود: «پسرجان، باید باورت بشود که حضرت امام [خمینی]، نایب امام زمان(عج) است. احترام به امام، احترام به امام زمان (عج) قلمداد میشود. میخواهی عزّت پیدا کنی، عزّتْ در پیروی از امام است».
عشق به شهادت
عشق به شهادت، چنان در دل شهید دستغیب، این پیرآگاه، شیرین جلوه کرده بود که همواره دم از دیدار خونین با پروردگار میزد و آن را برترین سعادت میانگاشت و میفرمود: «این بدنهای ما حیف است که در بستر جان دهد. همه خواهند مُرد و مرگ حق است؛ پس چه بهتر که در بستر نمیریم». او مژده شهادت خود را سالها پیش، از یکی از استادانش، حاج آقا جواد انصاری شنیده بود و از سالها پیش انتظار آن را میکشید، تا آن هنگام که در خون خود غلطید و به آرزوی دیرینهاش رسید. روحش شاد و یادش جاودان باد.
منبع:ماهنامه گلبرگ