سنت ‏الهى تعمیم ‏درقرآن و نمود آن در نهضت ‏عاشورا (3)

سنت ‏الهى تعمیم ‏درقرآن و نمود آن در نهضت ‏عاشورا (3)

نویسنده : محمدمهدى آصفى
ترجمه: عبدالله امینى

نفرین‏شدگان در زیارت وارث

سه گروه در زیارت وارث نفرین شده بودند: قاتلان، تأیید کنندگان و خشنود شوندگان.
متن زیارت چنین است:
«لعن الله ُأمهً قتلتْکم، و لعن اللّهُ أمهً ظلمتکم، و لعن الله أمهً سمعتْ بذلک فرضیتْ به؛
بدان راضى شد.»
گروه نخست محدود به حاضران در کربلا، در محرم 61هجرى است. گروه دوم گسترده‏تر از دسته اوّل، و شامل کسانى است که پشتیبانى کردند و کار قاتلان را تأیید نمودند وبه امام ستم کردند؛ چه در عاشوراى 61 هجرى، در کربلا حاضر باشند، چه در این‏تاریخ، درکربلا نباشند.
دسته سوم، از این دو گروه فراتر رفته، طول تاریخ را شامل مى‏شود و حلقات و رشته‏هاىآن تا به امروز که هستیم و زندگى مى‏کنیم، به هم مرتبط است. شگفت است که گروه سوم مانند نخستین و دومین دسته، سزاوار لعن و عذاب و برائت است. اگر امام حسین(ع) از کسى یارى مى‏خواست و وى اجابت نمى‏کرد، امام به او توصیه مى‏کرد دور شود تایارى‏خواهى‏اش را نشنود. وى فرمود:
«مَن سمع و اعیتنا فلمْ یُعِنّا، کان حقّاً على الله أنْ یکبّه على منخرهِ فى النار؛
هر که نداى ما را بشنود و ما را یارى نکند، خداوند حق دارد او را با صورت در آتش اندازد.»
بینش تاریخى تعمیم و فراش مولى و ربط حاضران با گذشتگان و نسلها با هم‏دیگر، بهصورت روشن و با گفته‏هایى تأثیرگذار، در زیارت عاشورا بازتاب دارد. در ادامه برخى ازاین نصوص را نقل‏مى‏کنیم:
«لعن الله أمهً أسّستْ أساسَ الظلم و الجور علیکم أهل البیت. و لعن الله أمهً دفعتْکم عَنمقامکم و أزالتْکم عن مراتبکم التى رتَّبکم اللهُ فیها و لعن اللهُ الممهّدین لهم بالتمکین مِنقتالکم. برئتُ إلى الله و إلیکم منهم و مِن أشیاعهم و أتباعهم و أولیائهم. إنّى سلمٌ لمَنسالمکم، و حربٌ لمَن حاربکم إلى یوم القیامه؛
خداى لعن کند امتى که اساس ظلم و جور بر شما اهل بیت را پى ریخت. نفرین خدا بر امتىبادکه شما را از جایگاه و مقامتان (خلافت) را ند و مرتبه‏اى را که خدا برایتان مقرر داشته بود،گرفت. خدا لعنت کند مردمى را که از امراى ظلم و جور براى جنگ با شما اطاعت کردند.براى رضایت خدا و شما، از آن ظالمان و پیروان و دوستانشان بیزارى مى‏جویم و منتاروز قیامت، در صلحم با هر که با شما در صلح است و در جنگ و نبردم با هر که با شمادرجنگ است.»

عاشورا مَحَک ولایت و برائت

زندگى میدان مبارزه است و کشمکش ستون فقرات تاریخاست. بهتر از این نمى‏توان تاریخ را تعریف کرد. تاریخ جز مبارزهو نبرد نیست و هر چه جز این مى‏باشد، در حاشیه تاریخ است، نهدر صُلْب و متن آن. مقصود از مبارزه، تضاد طبقاتى نیست (چنانکه مارکس مى‏گوید) یا هماوردى نظامى و یا رقابت اقتصادى وسیاسى، بلکه منظور، نبرد میان توحید و شرک و جنگ میان حق وباطل است. این نبرد جوهر و ستون فقرات تاریخ است و هرمبارزه دیگر، در حاشیه و کنار تاریخ بوده، از دل تاریخ نیست.
ابراهیم(ع) با امامت و رهبرى خویش، در تاریخ این نبرد راآغاز کرد و پیامبران، رسولان و بندگان شایسته و صالح آن را ادامهدادند. این نبرد است که ساحت حیات را تقسیم مى‏کند و همگان،با درجات و مراتب مختلف، میان دو جبهه نبرد[حق و باطل‏]هستند. گاه جنبه‏ها و طرف‏هاى درگیر، در هم شده، خط و خطوطآمیخته مى‏شود، آن چنان که شناخت حق و باطل در جبهه نبردسخت و مشکل مى‏گردد و آن که مى‏خواهد جانب حق را بگیرد،مى‏بایست شناخت دقیق داشته باشد و براى تشخیص حق ازباطل، آگاهى و بصیرت یابد. در این فضاى مه‏آلود و مشوش،انسان نمى‏تواند موضع درستى بگیرد مگر آن که آگاهى و معرفتداشته باشد. عامل مهم آگاهى، تقوا و پارسایى است:
«اتّقوا الله و یعلّمکم الله؛
[40] از خدا بترسید تا شما را تعلیم و آگاهى دهد.»
«یا أیّها الذین آمنوا اتَّقوا الله و آمِنوا برسوله یُؤْتِکم کفلین مِن رحمته ویجعل لکم نوراً تمشون‏به؛
[41] اى کسانى که ایمان آورده‏اید!ازخدابترسیدو به پیامبرش ایمان بیاورید تاشمارا ازرحمت خود دو نصیب دهدو شما رانورىعطاکند که در روشنایىآن، راه بجویید.»
عاشورا عامل دقیقى براى تشخیص حق و باطل است
هر چند حق و باطل به هم آمیخته شود. کاش مى‏دانستیم چه سرّ و حکمتى خداى متعال دراین روز شگفت قرار داده است! عاشوراى 61 هجرى عاملى اساسى براى تقسیم مردم دردوجبهه مشخص بود؛ جبهه حسینى و جبهه ضد حسینى. جبهه نخست در طول تاریخ باپیامبران و رسولان و مردمان صالح بوده، جبهه دوم در برابر دعوت پیامبران ایستاده و بامجرمان ومفسدان بوده است.
از آن رو که حسین(ع) وارث پیامبران و رسولان است، دعوت او در امتداد و دنباله دعوتان بیاست و یزید چون وارث طاغیان تاریخ و وارث طغیانگرى و سرشت آنان است، ازسردمداران طاغوت و از خیل سپاه آنان به شمار مى‏آید.
جبهه حق و باطل در طول تاریخ امتداد داشته، هر یک تاریخ را با رنگ و بوى خودآراسته‏اند. هر جبهه که یگانه‏پرستى و ارزشها را به ارث برده، با حق بوده، از موضع‏گیرى امام خشنود است و کرده بنى‏امیه در عاشورا را نمى‏پسندد، با حسین و در خط پیامبران و رسولاناست. اما آن که در پى میراث بنى‏امیه و استکبار بوده، از مرز الهى و احکام خدا بیرون رفته، دربرابر سبیل الله ایستاده و در عاشورا بر حسین خشم گرفته، برضد وى بوده، در خط طاغیان ومستکبران تاریخ است.
عاشورا خط معیار این دو جبهه در طول تاریخ و در هر جامعه‏اى است. عاشوراتاریخ‏وجامعه را به قطب متضاد حق و باطل تقسیم مى‏کند. گرچه تمامى درگیرى‏هاى میان‏حق و باطل مى‏تواند این دو را در طول تاریخ و در هر جامعه‏اى، از هم جدا ومشخص‏سازد، اما خداوند از بین رخدادهاى بسیار به عاشورا چنین ویژگى عظیم وروشنى‏بخشیده است. موضع‏گیرى در این دو جبهه، به دوستى یا بیزارى است. دوستى نشانه جبهه نخست و دشمنى نشانه دسته دوم است و حسین حدّ فاصل و جداکننده میان جبهه حقو باطل است:
«إنّى سلمٌ لِمَن سالمکم و حربٌ لِمَن حاربکم و ولىٌّ لِمَن والاکم و عدوٌّ لِمَن‏عاداکم.»
گستره این دو جبهه در طول تاریخ و جوامع گسترش یافته، پهناورترین گستره درحیات‏آدمى است و خشنودى یا ناخشنودى آن را رنگ دوستى یا دشمنى، ولایت یا عداوت زده است.
دوستى یا دشمنى، به عمل است
دوستى و دشمنى بدان معنا نیست که آدمى فقط در دل دوست بدارد یا دشمن باشد و اقبالو ادبار قلبى داشته باشد بلکه به معناى تمام کلمه، موضع‏گیرى عملى است. شایددرست‏ترین سخن براى تعبیر از موضع‏گیرى عملى، جمله تأثیرگذار و رسایى است که درزیارت عاشورا به چشم مى‏خورد:
«با دوستانتان، در صلح و سلامتم و با دشمنانتان، در جنگ و نبرد.
دوستدار علاقه‏مندان شمایم و از خصمتان بیزارم.»
گستره صلح یا جنگ با دوستان یا دشمنان حسین(ع) فقط عاشورا نیست بلکه در هرتاریخ و جامعه‏اى است [کلّ یومٍ عاشورا و کلّ أرضٍ کربلا] و عامل گسترش، رضا یا سَخَطاست. از زیارت عاشورا پى به این بینش ژرف در مورد تاریخ و جامعه مى‏بریم:
«لعن اللهُ أمهً قتلتْکم و لعن اللهُ الممهّدین لهم بالتمکین.»
این دو گروه در گستره پهناورى از جامعه وجود داشته، زیارت وارث گروه سوم را نیزمشمول لعن و برائت مى‏داند:
«لعنت خدا بر امتى باد که این ستم را شنیدند و بدان راضى بودند!».
پس از این گستردگى و شمول، در هر تاریخ و جامعه‏اى، صلح و جنگ، دوستى و دشمن جریان دارد و عاشورا نقطه برخورد دو جبهه حق و باطل، توحید و شرک است که در طول تاریخ با هم نبرد داشته‏اند و انتساب و اَنگ هر جبهه را داشتن، به عمل و رضایت است.
رضایت‏مندى سطحى و عمقى
آنچه از تأثیر رضایتمندى گفتیم، در صورتى است که راستى باشد، اما آرزوها وخواسته‏هاى دروغین و دوستى سطحى، آدمى را به دایره ولایت وارد نکرده، او را از برائتبیرون نمى‏برد. رضایت یا نارضایتى جز با عمل و عزم، درست نخواهد بود. اگر خشنودى یاناخشنودى، تهى از عزم و عمل باشد، ارزشى ندارد. فرزدق شاعر – رحمه الله علیه – بدین حقیقت آگاه بود و وقتى امام از وى از حال اهالى عراق پرسید، پاسخ درست داد و عرض کرد:دلهایشان با توست و شمشیرهایشان بر توست! این واقعه پس از آن بود که امام در ذی‏حجه سال شصت هجرى، حجاز را به سوى عراق ترک کرد. اگر دلها جداى از شمشیرها و همراه در رضایت و نارضایتى همراه نباشند. اما آثار این سنت، فقط در دنیاست نه در آخرت، در حالى که سنتتعمیم – که از آن سخن مى‏گوییم – در دنیا و آخرت، همگان را اگر در رضا و نارضایى شریک باشند در برمى‏گیرد و کسانى را که در رضا و نارضایى با آنان همراه نیستند، شامل نمى‏شود.

پی‌نوشت‌ها:

[40]. بقره، 282.
[41]. الحدید، 28

منبع فصلنامه حکومت اسلامی شماره 27

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید