نویسنده: حافظ نجفی
اشاره
(ما عندکم ینفد وما عندالله باق و لنجزین الذین صبروا أجرهم بأحسن ما کانوا یعملون)(1)«آن چه پیش شماست تمام میشود و آنچه پیش خداست پایدار است، به طور قطع کسانی را که شکیبایی کردند به بهتر از آنچه عمل میکردند، پاداش خواهیم داد».
هدف ما در این مقال به تصویر کشیدن سیرهی عملی اولیای دین، در زمینهی وقف است؛ البته (به جهت رعایت اختصار و گنجایش مقاله) کوشیده شده است، سیرهی عملی چند تن از امامان معصوم به صورت مستند از منابع معتبر روایی ارائه شود.
پیش از ورود به بیان سیرهی معصومان، نگاهی اجمالی به «اندیشهی جاودانگی انسان» که عامل مهم فعالیتهای خیرخواهانهی انسان در طول تاریخ بوده نیز صورت گرفته است.
اندیشهی جاودانگی انسان
انسان موجودی جاودانی است واز فنا و نابودی نفرت دارد. «مرگ»، در حقیقت، وسیلهی انتقال به عالم دیگر برای زندگی ابدی است.
تاریخ بشر نشان میدهد که حتی ناباوران به خدا و دین، خود را موجودی فانی به شمار نمیآورند. از این رهگذر، انسان دوست دارد پس از وی، نامی از او در عالم به یادگار بماند.
به قول شاعر، اگر نام نیک از انسان باقی بماند، از سرای زرنگار بهتر است. از آن جا که دنیای زودگذر، تأمین کنندهی آرامش انسان نیست، بسیاری از آگاهان میکوشند به گونهای نام خود را با امتداد تاریخ گره زده، بلند آوازه کنند.
همی بگذرد بر تو ایام تو
سرایی جز این باشد آرام تو
کاوشهای باستانشناسی نشان میدهد که بسیاری از اقوام بشر با مرگ عزیزانشان، اموال و اشیای زینتی آنان را به همراه اجساد مردگان دفن میکردند با این هدف که وقتی زنده میشوند، از آن اموال و زیورها استفاده کنند.
هماکنون در برخی از مناطق ایران در گورستانها مجسمهی سنگی شیر و پلنگ در حالی که بر یالش شمشیر و تفنگ و دیگر ادوات جنگی حک شده بر بالای قبر مردگان نصب شده است. بدون شک، انگیزهی این عمل، زنده نگهداشتتن یاد و نام و ابزار توانمندی صاحب قبر است.
ساختن تندیس از نامآوران تاریخ و مشاهیر عالم، امروزه در دنیا به فرهنگ عمومی تبدیل شده است. مرسوم است که مؤسسههای مهم و بناهای گرانبها را به نام بزرگ یا انسان عزیزی مینامند.
نمونههای پیشین و دیگر موارد حاکی از آن است که هیچ کس نمیخواهد گرد و غبار گذشت تاریخ، یاد و نامش را بپوشاند. در فرهنگ اسلامی، یکی از بهترین راههای زنده نگه داشتن نام انسان، عموم کارهای خیر به ویژه وقف و صدقات جاریه که در اصطلاح قرآنی، باقیات صالحات گفته میشود، نام برده شده است و مردم به آن دعوت شدهاند:
(المال و البنون زینه الحیاه الدنیا و الباقیات الصالحات خیر عند ربک ثوابا و خیر أملا)(2)؛ مال و پسران، زیور زندگی دنیایند، و نیکیهای ماندگار از نظر پاداش، نزد پروردگارت بهتر و از نظر امید [نیز] بهتر است.
دولت جاوید یافت هر که نکونام زیست
کز عقبش ذکر خیر، زنده کند نام را
آنان که به جاودانگی ابدی میاندیشند، میدانند که عمر کوتاه و دنیای ناپایدار، ارزش هدف شدن برای انسان را ندارد؛ بنابراین، به وسیلهی فعالیتهای خیرخواهانه دائم به دنبال هدف بزرگتری از زندگی هستند.
امام علی (ع) میفرماید:
«و من ارتقب الموت سارع الی الخیرات؛ و آن کس که مرگ را انتظار میکشد، در نیکیها شتاب میکند.»(3).
به گفتهی رجاء اصفهانی:
سفر در پیش و ره بسیار و منزل هست ناپیدا
رجا امروز فکر توشهای از بهر فردا کن (4).
بزرگان دین اسلام همواره میکوشیدند مردم را با زندگی ابدی آشنا، و آمادگی لازم را برای کار خیر و نیکوکاری در فکر و ذهنشان ایجاد کنند:
«من أعطی درهما فی سبیل الله کتب الله له سبعمائه حسنه؛ هر کس یک درهم در راه خدا ببخشد، خداوند هفتصد حسنه به او میدهد.»(5).
تهیدستی نمیبیند هر آن کو بهره میبخشد
چو شاخ گل تهی گردید، دیگر بارور گردد
نشد سرمایهاش کم آن که ریزش، خوی او آمد
تهی گردید چون دولاب، دیگر بار برگردد(6).
اصولا اعتقاد به حیات پس از مرگ و دستیابی به نتیجهی اعمال نیک، نقش بسیاری در حس انساندوستی دارد.
حضرت علی (ع) فرمود:
«من أیقن بالخلف جاد بالعطیه؛ هر کس یقین داشته باشد به این که پولش جانشین دارد، بخشش و انفاق میکند.»(7).
برگ عیشی به گور خویش فرست
کس نیارد ز پس تو پیش فرست
عمر برف است و آفتاب تموز
اندکی مانده و خواجه غره هنوز
ای تهیدست رقته در بازار
ترسمت پر نیاوری دستار(8).
جابر بن عبدالله انصاری گفته است: لم یکن من الصحابه ذو مقدره الا وقف وقفا؛ [در صدر اسلام] هیچ صحابی توانمندی نبود، مگر این که بخشی از مالش را وقف کرد(9).
امام صادق (ع) فرمود:
«سته تلحق المؤمن بعد موته: ولد یستغفر له و مصحف یخلفه و غرس یغرسه و قلیب یحفره و صدقه یجریها و سنه یؤخذ بها من بعده؛ شش چیز [فایدهاش] پس از مرگ به انسان میرسد: فرزند صالحی که برای وی دعا و استفغار کند؛ قرآنی که از خود به یادگار میگذارد؛ درختی که در زمین مینشاند؛ چاهی که برای استفادهی عموم حفر میکند؛ صدقهی جاریه [مساوی بنای عامالمنفعه که همگان از آن استفاده کنند]؛ روش نیکویی که از خود به جای بگذارد، و مردم به آن عمل کنند.
رسول خدا (ص) فرمود:
«در قیامت، هر کس مستقیم با خدا سخن میگوید و بین او و خدا مترجم و واسطه وجود ندارد. این هنگام هر که به پیش رو و جانب راست خود مینگرد، فقط فرستادهی خود را میبیند. هنگامی که به جانب چپ نگاه میکند، آتش سوزانی را مشاهده میکند. ای مردم! از آن آتش بترسید ولو با دادن یک خرما و اگر نتوانستید دست کم با یک سخن نیکو!»(10).
هر که فریادرس روز مصیبت خواهد
گو در ایام سلامت به جوانمردی کوش
عایشه میگوید: روزی گوسفندی را ذبح و تقسیم کردند. پیامبر از من پرسید: از گوسفند چه باقی مانده است؟ گفتم: «مابقی منها الا کتفها؛ فقط یک سر دست از آن باقی مانده است.»
پیامبر (ص) فرمود:
«بقی کلها غیر کتفها؛ اتفاقا همه باقی مانده، غیر این یکی [که میخوریم و از دست میرود]»(11).
امام علی (ع) فرمود: «جودوا بما یفنی تعتاضوا عنه بما یبقی؛ آنچه را از دست میرود ببخشید تا در عوضش آنچه را میماند دریافت کنید.»(12).
نیکوکاری در زمان پیامبر
رسول خدا (ص) از کنار مردی میگذشتند؛ در حالی که وی، مشغول کاشتن درخت در باغش بود. حضرت رسول پس از احوالپرسی و خدا قوت، فرمود: آیا میخواهی تو را به درختی راهنمایی کنم که ریشهی آن ثابت است و خیلی زود ثمر میدهد و میوههای پاکیزهای از آن به دست میآید؟
مرد گفت: بلی ای رسول خدا!
حضرت فرمود: در هر صبح و شام بگو: «سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا اله و الله اکبر»؛ سپس فرمود: اگر چنین کنی، خداوند برای هر تسبیح، ده درخت از انواع میوههای بهشتی، برایت ذخیره میکند که باقیات صالحات برای تو خواهد بود. آن مرد با شنیدن کلام پیامبر عرضه داشت: ای رسول خدا! شاهد باش که این باغ را برای فقیران اهل صفه صدقه دادم.
در این لحظه، این آیهی شریفه نازل شد: (فأما من أعطی و اتقی و صدق بالحسنی فسینسره للیسری)(13).(14).
مفسران برای سورهی لیل، شأن نزولی از ابن عباس نقل کردهاند که عین آن را از مجمع البیان نقل میکنیم:
مردی میان مسلمانان زندگی میکرد که شاخهی یکی از درختان خرمای او، بالای خانهی مرد فقیر و عیالمندی قرار گرفته بود. صاحب نخل، هنگامی که بالای درخت میرفت تا خرماها را بچیند، گاهی چند دانهی خرما در خانهی مرد فقیر میافتاد، و کودکانش آن را برمیداشتند. آن مرد از نخل فرود میآمد و خرما را از دستشان میگرفت [و آن قدر بخیل و سنگدل بود که] اگر خرما را در دهان یکی از آنها میدید، انگشتش را داخل دهان او میکرد تا خرما را بیرون آورد! مرد فقیر به پیامبر (ص) شکایت آورد. پیغمبر فرمود: برو تا به کارت رسیدگی کنم. سپس صاحب نخل را ملاقات کرد و فرمود: این درختی را که شاخههایش بالای خانهی فلان شخص آمده است به من میدهی تا در برابر آن، نخلی در بهشت از آن تو باشد؟ مرد گفت: من درختان نخل بسیاری دارم؛ ولی خرمای هیچ کدام، به خوبی این درخت نیست [و حاضر به چنین معامله ای نیستم].
یکی از یاران پیامبر که این سخن را شنید، عرض کرد: ای رسول خدا! اگر من بروم و این درخت را از این مرد بخرم و واگذار کنم، شما همان چیزی را که به او میدادید به من عطا خواهی کرد؟ پیامبر اکرم (ص) فرمود: بلی.
آن مرد رفت و صاحب نخل را دید و با او گفتوگو کرد. صاحب نخل گفت: آیا میدانی که محمد حاضر شد درخت نخلی را در بهشت در برابر این به من بدهد [و من نپذیرفتم] و گفتم من ازخرمای این بسیار لذت میبرم و نخل فراوان دارم و هیچ کدام خرمایش به این خوبی نیست؟ خریدار گفت: بلی. آیا میخواهی آن را بفروشی؟
او گفت: نمیفروشم، مگر آن که مبلغی را که گمان نمیکنم کسی بدهد، به من بدهی!
صحابی پیامبر گفت: چه مبلغی؟ گفت: چهل نخل. خریدار تعجب کرد و گفت: عجب بهای سنگینی برای نخلی که کج شده مطالبه میکنی چهل نخل! سپس بعد از کمی سکوت گفت: بسیار خوب، چهل نخل به تو میدهم. فروشندهی [طمعکار] گفت: اگر راست میگویی، چند نفر را برای شهادت بطلب! اتفاقا گروهی از آنجا میگذشتند. آنها را صدا زد، و بر این معامله شاهد گرفت؛ سپس خدمت پیامبر آمد و عرض کرد: ای رسول خدا! این نخل به ملک من درآمد و تقدیم [محضر مبارکتان] میکنم. رسول خدا (ص) به سراغ خانوادهی فقیر رفت و به صاحب خانه گفت: این نخل از آن تو و فرزندان تو است.
این جا بود که سورهی «و اللیل» نازل شد و گفتنیها را دربارهی بخیلان و سخاوتمندان گفت. در بعضی از روایات آمده که مرد خریدار شخصی به نام ابودحداح بود(15).
موقوفات علی
ابونیزر (16)میگوید: من در دو زمین زراعی امام علی بن ابیطالب (ع) به نام عین ابی نیزر و بغیبغه مشغول کار بودم که امام (ع) به آنجا آمد و به من فرمود: آیا غذایی داری؟ گفتم: غذایی است که برای امیرمؤمنان نمیپسندم. کدویی است که از همین جا کنده و با روغن پیهی نامطبوعی سرخ کردهام. فرمود: همان را بیاور؛ سپس برخاست بر لب جوی رفت؛ دست خود را شست و اندکی از آن میل فرمود و باز بر لب جوی رفت و دستهای خود را تمیز شست؛ آن گاه دستها را مشت کرد و مشتی آب از همان جوی نوشید و فرمود: ای ابانیزر! کف دستها پاکیزهترین ظرفهاست؛ آن گاه با همان تری دست بر شکم کشید و فرمومد: هر که [با خوردن حرام] آتش در شکم خودکند، از رحمت حق به دور باد، سپس کلنگ را برداشت و درون چاه رفت و مشغول کندن شد؛ ولی آب برنایمد. از آن جا بیرون شد؛ در حالی که پیشانی مبارکش خیس عرق بود. عرق از پیشانی پاک کرد و باز کلنگ را برداشت و درون چاه رفت و پیوسته کلنگ میزد به حدی که صدای نفس مبارکش به گوش میرسید. ناگهان آب فوران کرد و مانند گردن شتر از زمین بیرون جست. امام به سرعت از چاه بیرون آمد و فرمود: خدا را گواه میگیرم که این چشمهی آب، صدقه است. کاغذ و قلم بیاور، من به سرعت کاغذ و قلم آوردم وحضرت وقفنامهای را به این صورت نوشت:
صورت وقف نامه
«بسم الله الرحمن الرحیم هذا ما تصدق به عبدالله علی أمیرالمؤمنین تصدق بالضیعتین المعروفتین بعین أبی نیزر و البغیبغه علی فقراء أهل المدینه و ابن السبیل لیقی الله بهما وجهه حر النار یوم القیامه لاتباعا و لا توهبا حتی یرثهما الله و هو خیر الوارثین ألا أن یحتاج الیهما الحسن و الحسین فهما طلق لهما و لیس لأحد غیرهما؛ یعنی: به نام خداوند بخشندهی مهربان. این چیزی است که بندهی خدا علی، امیرمؤمنان صدقه داده است. یعنی انی دو زمین به نامهای «عین ابینیزر و بغیبغه» را بر فقیران مدینه و در راه ماندگان صدقه کرد تا بدین وسیله در روز قیامت چهرهی خود را از آتش دوزخ مصون دارد. کسی حق فروش و بخشش آنها را ندارد. تا آن گاه [قیامت] که خدا وارث آنها شود و خدا بهترین وارثان است. مگر آن که حسن و حسین بدانها محتاج شوند که ملک خالص آنها خواهد بود و هیچ کس دیگر حقی در آنها ندارد.»(17).
محمد بن هشام میگوید: زمانی امام حسین (ع) بدهکار شد. معاویه دویست هزار دینار برای خرید «عین أبینیزر» نزد امام فرستاد، ولی حضرت از فروش آن خودداری کرد و فرمود: پدرم آنها را صدقه داد تا چهرهی خود را از آتش دوزخ مصون دارد و من آنها را به هیچ قیمتی نخواهم فروخت(18).
امام صادق (ع) فرمود: امیرمؤمنان علی (ع) در شهر مدینه خانهای در منطقهی «بنی زریق» داشت و آن را وقف کرد که صورت وقفنامه چنین است:
صورت وقفنامه
«بسم الله الرحمن الرحیم هذا ما تصدق به علی بن أبیطالب و هو حی سوی. تصدق بداره التی فی بنیزریق صدقه لا تباع و لا توهب حتی یرثها الله الذی یرث السماوات و الارض و أسکن هذه الصدقه خالاته ما عشن و عاش عقبهن فاذا انقرضوا فهی لذی الحاجه من المسلمین (19)؛ یعنی: به نام خداوند بخشندهی مهربان. این چیزی است که بندهی خدا علی بن أبیطالب صدقه داده؛ در حالی که زنده وسلامت است. صدقه داد خانهای را که در محلهی «بنیزریق» است. کسی حق فروش و بخشش آن را ندارد. تا آن گاه [قیامت] که خدا[ی وارث آسمانها و زمین] وارث آنها شود و در این خانهی [وقفی] خالههایش ساکن هستند تا مادامی که خود و اعقابشان زنده و موجودند. پس ازانقراض آنان، [این خانه] در اختیار مسلمانان مستمند قرار میگیرد».
امام صادق و امام باقر (ع) فرمودند:
در یکی از جنگها، رسول خدا با لشکر خود به منطقهی ینبع رسیدند. هوا به شدت گرم بود. حضرت با یارانش زیر سایهی درختی به نام سمر (20)قرار گرفته، اسلحههای خود را به شاخههای آن آویختند (آن جنگ از جمله نبردهایی بود که خداوند، پیروزی را نصیب حضرت رسول (ص) فرمود.) رسول خدا، محلی را که درخت سمره در آن قرار داشت و لحظاتی زیر سایهی آن آرمیده بود به صورت غنیمت جنگی به علی (ع) داد.
امام علی (ع) بیدرنگ دستور داد در آن زمین، [چشمهای] حفر کردند. از قدرت خدا چنان آب فراوانی یافت که به دلیل فوران آب به سوی آسمان، نام آن را «ینبع» نهادند. پیکی نزد امام (ع) آمد تا از آب فراوان چاه، به اوبشارت بدهد. حضرت به طنز فرمود: به وارث بشارت دهید؛ سپس همانجا وقفنامهای به این صورت تنظیم کرد.
صورت وقفنامه
«هی صدقه بتلا بتلا فی حجیج بیت الله و عابر سبیله لا تباع و لا توهب و لا تورث فمن باعها أو وهبها فعلیه لعنه الله
و الملائکه و الناس أجمعین. لا یقبل الله منه صرفا و لا عدلا(21). یعنی: [تمام آن زمین با آبش] با هدف استفادهی حجاج بیت الله و عابران صدقه است. کسی حق فروش و بخشش و ارث بردن آن را ندارد. اگر کسی آن را بفروشد، نفرین خدا و فرشتگان و مردم بر او باد. خداوند از چنین کسی هیچ عملی را نخواهد پذیرفت.
صورت وقفنامه
هنگامی که جنگ صفین با همهی رنجهایش پایان یافت علی (ع) به کوفه بازگشت، حضرت دربارهی اموالش این وصیت نامه را بیان فرمود:
«هذا ما أمر به عبدالله (علی بن أبی طالب) فی ماله ابتغاء وجه الله لیوجه به الجنه و یعطیه به الامنه و أنه یقوم بذلک الحسن بن علی یأکل منه بالمعروف و ینفق فی المعروف فان حدث بحسن حدث وحسین حی قام بالامر بعده و أصدره مصدره و أن لا بنی فاطم من صدقه علی مثل الذی لبنی علی و انی انما جعلت القیام بذلک الی بنی فاطمه ابتغاء وجه الله وقربه الی رسول الله و تکریما لحرمته و تشریفا لوصلته و یشترط علی الذی یجعله الیه أن یترک المال علی أصوله و ینفق من ثمره حیث أمر به و هدی له و أن لا یبیع من أولاد نخل هذه القری و دیه حتی تشکل أرضها غراسا و من کان من امائی اللائی أطوف علیهن لها ولد أو هی حامل فتمسک علی ولدها و هی من حظه فان مات ولدها و هی حیه فهی عتیقه قد أفرج عنها الرق و حررها العتق؛ این دستوری است که بندهی خدا علی بن ابیطالب، امیرمؤمنان دربارهی اموال شخصی خود برای خشنودی خدا داده است تا خداوند، با آن به بهشتش درآورد، و آسودهاش کند. همانا سرپرستی این اموال برعهدهی فرزندم حسن بن علی است؛ آن گونه که رواست از آن مصرف، و از آن انفاق کند.
اگر برای حسن حادثهای رخ داد و حسین زنده بود، سرپرستی آن را پس از برادرش به عهده گیرد، و کار او را تداوم بخشد. پسران فاطمه از این اموال به همان مقدار سهم دارند که دیگر پسران علی خواهند داشت. من سرپرستی اموالم را به پسران فاطمه وامیگذارم تا خشنودی خدا، و نزدیک شدن به رسول خدا (ص) و بزرگداشت حرمت او، و احترام پیوند خویشاوندی پیامبر (ص) را فراهم آورم. و با کسی که این اموال در دست اوست، شرط میکنم که اصل مال را حفظ کرده، فقط از میوه و درآمدش بخورند و انفاق کنند. و هرگز نهالهای درخت خرما را نفروشند تا همهی این سرزمین، یکپارچه زیر درختان خرما به گونهای قرار گیرد که راه یافتن در آن دشوار باشد و زنان غیر عقدی من که با آنها بودم و صاحب فرزند یا حامله هستند پس از تولد فرزند، فرزند خود را گیرد که او بهرهی او باشد، و اگر فرزندانش بمیرد، مادر آزاد است، کنیز بودن از او برداشته شود، و آزادی خویش را بازیابد.»(22).
موقوفهی حضرت زهرا
امام باقر به ابوبصیر مرادی فرمود: آیا میخواهی وصیت مادرم زهرا را دربارهی وقف، به تو نشان بدهم که این وقفنامه با درخواست مادرم زهرا (س) و به وسیلهی جدم علی (ع) نوشته شده است؟
ابوبصیر عرض کرد: بسیار خوشحال میشوم.
امام از ظرفی که کنارش بود، کاغذی درآورد که در آن چنین نوشته شده بود:
«بسم الله الرحمن الرحیم هذا ما أوصت به فاطمه بنت محمد (ص) أوصت بحوائطها السبعه بالعواف و الدلال و البرقه و المبیت و الحسنی و الصافیه و مال امابراهیم الی علی بن أبیطالب. فان مضی علی فالی الحسن فان مضی الحسن فالی الحسین فان مضی الحسین فالی الاکبر من ولدی. أشهد الله علی ذالک و المقداد بن الاسود و الزبیر بن العوام،؛ یعنی: این
وصیت نامهی فاطمه دختر محمد است. وصیت کرد بستانها [باغها]ی هفتگانهای که در محلهایی به نام «عواف» و «دلال» و «برقه» و «مبیت» و «حسنی» و « صافیه» و «مال امابراهیم» قرار دارند. وصیت این است که درآمد این بستانها با دست علی پس از وی حسن و پس از وی حسین و پس از آن به وسیلهی اولاد ارشد هزینه شود. خداوند را بر این وصیت شاهد میگیرم. مقداد و زبیر بن عوام نیز شاهد این وصیت هستند.»
مرحوم شیخ طبرسی و مرحوم صدوق میگویند: آن باغها وقف بودند و هر گاه برای رسول خدا (ص) مهمان میآمد یا رهگذرانی برای کمک نزد حضرت میآمدند، از درآمد یا محصول آن باغها خرج میکرد.
پس از وفات حضرت رسول (ص) عباس آمد که آن باغها را از حضرت فاطمه (س) تحویل بگیرد، اما علی (ع) و گروهی دیگر شهادت دادند که آن باغها وقف بوده است(23).
موقوفهی حضرت امام صادق برای روضهخوانی
مهران بن محمد میگوید: از امام صادق (ع) شنیدم که وصیت فرمود برای حضرت هفت سال نوحه سرایی کنند و برای موسم هر سال، مالی را وقف کرد تا برای اجرای مراسم روضه خوانی هزینه شود.
موقوفهی حضرت امام کاظم
عبدالرحمن بن حجاج، صورت وقفنامهی حضرت امام موسی بن جعفر (ع) را چنین نقل کرده است:
صورت وقفنامه
«… تصدق موسی بن جعفر بصدقته هذه و هو صحیح. صدقه حبسا بتلا بتلا مبتوته لا رجعه فیها و لا رد. ابتغاء وجه الله و الدار الآخره لا یحل لمؤمن یؤمن بالله و الیوم الاخر أن یبیعها و لا یبتاعها و لا یهبها و لا ینحلها و لا یغیر شیئا مما وصفته علیها حتی یرث الله الارض و من علیها و جعل صدقته هذه الی علی و ابراهیم فاذا انقرض أحدهما دخل القاسم مع الباقی فاذا انقرض أحدهما دخل اسماعیل مع الباقی منهما فاذا انقرض أحدهما دخل العباس مع الباقی فاذا انقرض أحدهما دخل الاکبر من ولدی مع الباقی و ان لم یبق من ولدی الا واحد فهو الذی یلیه؛ یعنی:… موسی بن جعفر این ملک را صدقه داد در حالی که [از هر نظر] صحیح است. [این ملک] صدقه [وقف] مؤبد است و برگشت و پشیمانی در آن وجود ندارد.
[این وقف] با هدف جلب رضایت پروردگار [ثواب] آخرت صورت گرفته است و هیچ شخص باایمانی حق ندارد این ملک را در معرض خریدو فروش قرار دهد یا آن را به کسی ببخشد. یا تغییراتی در آن ایجاد کند، تا روز [قیامت] که خداوند، وارث زمین و زمینیان خواهد شد.
متولی این صدقه علی و ابراهیم هستند. اگر یکی از آن دو درگذشت، قاسم با فرد باقی در تولیت شریک خواهد بود. اگر باز یکی درگذشت، اسماعیل جایگزین میشود. اگر باز یکی درگذشت، عباس جایگزین وی میشود. اگر باز یکی درگذشت، از میان فرزندانم، بزرگترینشان جایگزین میشود. اگر هیچ کدام باقی نماندند، یگانه فردی از فرزندانم که هست، متولی میشود(24).
پی نوشت:
1- سورهی نحل، آیهی 96.
2- سورهی کهف، آیهی 46.
3- حکمت، 31.
4- رجاء اصفهانی.
5- امالی طوسی، ص 183.
6- لامع.
7- امالی صدوق، ص 363.
8- سعدی.
9- مستدرک الوسائل، ج 14، ص 47.
10- رسول الله (ص): کلکم مکلم ربه یوم القیامه لیس بینه و بینه ترجمان فینظر أمامه فلا یجد الا ما قدم ثم ینظر عن یمینه فلا یجد الا ما قدم ثم ینظر عن یساره فاذا هو بالنار فاتقوا النار و لو بشق تمره فان لم یجد أحدکم فبکلمه طیبه. (النوادر للراوندی).
11- کنزالعمال.
12- غررالحکم.
13- سورهی لیل، آیات 7 – 5.@؛ اما آن که [حق خدا را] داد و پروا داشت، [پاداش] نیکوتر را تصدیق کرد، به زودی راه آسانی را پیش پای او خواهیم گذاشت.
14- بحارالانوار، ج 3، ص 182.
15- تفسیر نمونه.
16- محمد بن اسحاق بن یسار میگوید: ابونیزر که چشمهای به او انتساب دارد، غلام علی بن ابیطالب (ع) است. وی فرزند نجاشی پادشاه حبشه بود که مسلمانان صدر اسلام به حبشه نزد او هجرت کردند. علی (ع) او را در مکه نزد تاجری دید. او را از آن تاجر خرید و به پاس خدمتی که پدرش نجاشی به مسلمانان مهاجر کرده بود، آزاد کرد. میگویند: پس از مرگ نجاشی اوضاع حبشه آشفته شد و مردم آنجا هیأتی را نزد ابونیزر هنگامی که درخدمت علی (ع) بود، فرستاد تا حکومت را به او بسپارند و تاج سلطنت بر سرش نهند و تسلیم بیچون و چرای او باشند، ولی او نپذیرفت و گفت: پس از آن که خداوند نعمت اسلام را به من بخشید، دیگر خواهان ملک و سلطنت نیستم. ابونیزر بسیار بلند قامت و زیباروی بود و مانند مردم حبشه سیاه پوست نبود؛ بلکه اگر کسی او را میدید، مردی از نژاد عرب میپنداشت.
17- بحارالانوار، ج 103، ص 184.
18- معجم البلدان، ص 176 مادهی عین.
19- وسایل الشیعه، چاپ آل البیت، ج 19، ص 187.
و بحارالانوار، ج 103، ص 184.
20- سمره، درخت صمغ عربی است.
21- وسایل الشیعه، ج 19، ص 186.
و بحارالانوار، ج 103، ص 184.
22- نهج البلاغه نامهی 24.
23- وسایل الشیعه، ج 19، ص 198.
24- همان، ج 19، ص 203.
منبع: میراث جاویدان