حق اللّه
فاءَمَّا حَقُّ اللّه الاکبر فانّک تعبده لا تُشرک به شیئا فاذا فَعَلتَ ذلک باخلاص جَعَلَ لَکَ عَلى نَفسِهِ اءَن یَکفِیَکَ اءَمر الدُّنیَا وَالاخِرَهِ و یحفظ لک ما تحبّ منها.
((و اءما حق بزرگتر خداوند آن است که او را بپرستى و چیزى را شریک او قرار ندهى و اگر از روى اخلاص چنین کنى ، خدا بر خود مقرر کرده کار دنیا و آخرت تو را به عهده گیرد و آنچه از آن بخواهى برایت نگه دارد)).
در آغاز بیان این حق و رسیدن به نتیجه بسیار مهم آن ؛ یعنى حل و فصل همه کارهاى دنیا و آخرت که مطلوب همه انسانهاست ، دو مطلب باید روشن شود، نخست : کلمه عبادت ؛ و دوم : کلمه اخلاص .
الف – عبادت
عبادت و عبودیت ، در لغت به معناى اظهار ذلت و خضوع ، اطاعت و پرستش معبود است که ممکن است معلول چند علت باشد:
نخست ، کمال معبود و این که هر ناقصى ، فطرتا در مقابل کمال ، خاضع است .
دوم ، احسان و انعامى است که از ناحیه معبود، نسبت به او صورت گرفته است .
سوم ، چون موجود ناقص ، به طور کلى براى به دست آوردن منافع و دفع زیانها و آفات ، خود را نیازمند به وجود کامل مى بیند، او را عبادت مى کند.
چهارم ، از آن جا که موجود کامل ، برترى ، استیلا و سیطره اى بر موجود ناقص دارد، به علت ترس از قهر و استیلاى او که باعث عذاب و تنبیه و تاءدیب مى شود، او را اطاعت و پرستش مى کند.
حال ممکن است اطاعت ، تمکین و پرستش به خاطر مجموعه این عوامل ، یا یکى از آنها باشد، ولى نکته قابل توجه این است که سلطان مطلق ، و کمال مطلقى که هیچ نقصى ندارد، جز ذات ذوالجلال کس دیگرى نمى تواند باشد و آن اسمى است که مترادف ذات مستجمع جمیع اوصاف کمال است ، نام مبارک ((اللّه )) تبارک و تعالى است ، که امام علیه السلام نیز در آغاز سخن آن را به کار برده و فرموده اند:
فاءَمَّا حَقُّ اللّه الاکبر… این نوع عبادت ، همان عبادت اختیارى است .
انواع عبادت
ما دو نوع عبادت داریم :
1 – عبادت اختیارى
آن عبادتى است که وجه مشترک همه ادیان الهى است که در قرآن نیز به آن اشاره شده است :
قل یا اءهل الکتاب تعالوا الى کلمه سَواء بَینَنَا و بَینَکُم اءلا نَعبُدَ اءلا اللّه و لا نشرک به شیئا و لا یتخذ بَعضُنا بعضا اءَربابا مِن دونِ اللّه.
((اى رسول ما! به اهل کتاب بگو، بیایید به سوى سخنى که میان ما و شما یکسان است ، که جز خداوند یگانه را نپرستیم و چیزى را همتاى او قرار ندهیم و بعضى از ما بعض دیگر را غیر از خداى یگانه به خدایى نپذیرد)).
پیغمبر، از جانب خدا مامور مى شود که به همه اهل کتاب ، همه ادیان الهى و موحدان ، این معنا را ابلاغ کند که این آلودگى ها، شوائب و زواید را که بعد از انبیاى سلف ، به ادیان آسمانى اضافه شده ، رها کنند و بیایند روى آن نکته مشترک که یگانگى ذات ذوالجلال الهى است ، تفاهم کنند و به این طریق مردم را به پرستش خداى یکتا و اطاعت و عبادت او دعوت مى کند و این همان عبادتى است که در اختیار انسانهاست . این انتخاب و اختیار یک مزیت و امتیاز براى انسان است ، در مقابل آن عبادت اختیارى ، عبادت اجبارى نیز داریم که در قرآن از آن یاد شده است .
2 – عبادت اجبارى
در سوره رعد آمده است :
و للّه یَسجُدُ مَن فِى السَّموات و الارض طَوعا و کَرها
((همه مخلوقات آسمانى و زمینى ، خدا را از روى اختیار و یا اجبار سجده مى کنند)).
در آیه دیگرى مى فرماید:
اءَلَم تَرَ اءَنَّ اللّه یَسجُدُ مَن فِى السَّموات و مَن فِى الاَرض و الشَّمس و القَمَر و النُّجوم و الجِبال و الشَّجر و الدَّوآب
((آیا ندیدى ، همه اهل آسمانها و اهل زمین ، آفتاب ، ماه ، ستارگان ، کوه ها، درختان و جنبندگان براى خدا سجده مى کنند)).
یا در آیه دیگرى مى فرماید:
والنَّجم والشَّجر یَسجُدان
((و ستارگان و درختان سجده مى کنند)).
و بالاخره قرآن مى فرماید همه موجودات ، خدا را اطاعت و پرستش مى کنند.
هرکس به زبانى صفت حمد تو گوید بلبل به غزل خوانى و قمرى به ترانه
سجود و خضوع همه کاینات ، امرى نیست که در اختیار آنها باشد؛ چون اختیار، یک امتیاز است که خداى متعال ، فقط به انسانها عنایت کرده است . بنابراین عبادت و پرستشى که در کلام امام سجاد علیه السلام به عنوان یک حق ذکر شده و از انسان مطالبه اداى آن شده است ، همان عبادت اختیارى است و عبادتى که انسانها توان انجام آن و همین طور زمینه ترک ، تعطیل و رها کردن آن را نیز دارند و در حقیقت از افعال اختیارى انسان است .
افعال اختیارى ، هرگز بدون باعث و انگیزه از انسان صادر نمى شود که در غیر این صورت افعال غیرارادى و غیراختیارى خواهند بود. بنابراین لازم است عوامل مختلفى را که مى توانند به عنوان انگیزه و عامل تاثیرگذار در عبادت ، پرستش و اطاعت نقش داشته باشند، یک به یک بررسى کنیم .
انگیزه هاى عبادت انسان
1 – طمع
ممکن است انگیزه انسان در عبادت و اطاعت ، طمع باشد. انسان نسبت به انعام و اکرام دنیوى یا اخروى خدا طمع کرده ، و براى این که خدا در دنیا و آخرت ، به او جزا و پاداش دهد و دست او را بگیرد، اعمالش را مطابق میل و اراده الهى انجام مى دهد و خدا را اطاعت و عبادت مى کند. در قرآن نیز از اینگونه عبادت یاد شده است :
وَعَدَ اللّه الَّذینَ آمَنوا و عَمِلوا الصَّالحاتِ لَهُم مغفره و اءَجر عَظیم
((خدا به انسانهاى مؤ من و انسانهایى که او را عبادت کردند و عمل صالح انجام دادند وعده داده است که هم آنها را مى آمرزد و هم به آنها پاداش مى دهد)).
یا در آیه دیگر مى خوانیم :
من یُطع اللّه و رسوله یُدخله جنّات تجرى من تحتها الانهار
((هرکس خدا و پیامبرش را اطاعت کند، خداوند وى را در باغهایى از بهشت وارد مى کند که همواره آب از زیر درختانش جارى است )).
و نیز کلام امام سجاد علیه السلام در رساله مورد بحث بدین معنا اشاره دارد، آنجا که مى فرمایند: وقتى خدا را عبادت و اطاعت کردى جعل لک على نفسه اءن یکفیک اءمر الدُّنیا و الاخره در مقابل اطاعت و عبادت تو، خدا هم ملتزم شده است که امر دنیاو آخرت تو را کفایت کند. بنابراین ، گاهى عبادت انسان با این انگیزه صورت مى گیرد که کارى انجام داده و در واقع تجارتى کند.
2 – ترس از عقاب
ممکن است عامل دیگر براى عبادت ، ترس از عقاب و مجازات دنیا و آخرت باشد، قرآن به این انگیزه نیز اشاره کرده است :
انّى اءخاف اءن عصیتُ ربّى عذاب یوم عظیم
((من مى ترسم اگر عصیان خدا بکنم (خدا را عبادت و اطاعت نکنم ) در آن روز موعود سخت عذاب و مجازات شوم )).
در سوره انسان آمده است :
انّا نَخافُ مِن ربّنا یوما عبوسا قمطریرا
((از خدا مى ترسیم در آن روزى که عبوس و سخت است )).
گاهى هم در قرآن هر دو عامل با هم آمده است :
تتجافى جنوبهم عن المضاجع یدعون ربهم خوفا و طمعا
((شب از بستر بر مى خیزند و خداى خود را از روى خوف و به امید پاداش مى خوانند)).
هم از خدا مى ترسد و هم طمع دارد. مى گوید: خدایا! ما که از ترس ، این چند رکعت نماز را مى خوانیم ، ولى طمع هم داریم که بهشت را هم به ما بدهى . این نوع عبادت هم مستحسن و خوب است . قرآن هم مى گوید:
وادعوه خوفا و طمعا ان رحمت اللّه قریب من المحسنین
((خدا را بخوانید، هم به خاطر ترس و هم به خاطر طمعتان که اگر انسانهاى خوبى باشید رحمت الهى شامل حال شما مى شود)).
3 – شکرگزارى
انگیزه دیگرى که براى عبادت مى توان ذکر کرد، عبادت انسانهایى است که نه طمعى دارند، نه ترسى . نه از مجازات و عقاب وحشتى دارند و نه به دنبال تحصیل نعمت دنیا و بهشت آخرت هستند، بلکه چیزى وراى همه اینها مى طلبند، که به زیباترین شکل در کلام امیرالمومنین علیه السلام آمده است :
الهى ما عبدتک خوفا من نارک ، و لا طمعا فى جنتک ، بل وجدتک اءهلا للعباده فعبدتک
((خدایا! تو را نه از ترس آتش جهنم و نه به خاطر طمع در بهشت عبادت مى کنم ، بلکه تو را شایسته عبادت یافته ام و مى پرستم )).
از سیدالشهدا علیه السلام تعبیر دیگرى نزدیک به همین مضمون ، نقل شده که فرمودند:
ان قوما عبدوا اللّه رغبه ، فتلک عباده التجار، و ان قوما عبدوا اللّه رهبه ، فتلک عباده العبید، و ان قوما عبدوا اللّه شکرا، فتلک عباده الاحرار، هى اءفضل العباده (
امام علیه السلام بندگان مطیع خداوند را بدین گونه تقسیم مى فرمایند:
((عده اى خدا را به دلیل رغبت و دستیابى به نعمتهاى او اطاعت مى کنند؛ این عبادت تجارت پیشگان است ، و جمعى عبادتشان از روى ترس و واهمه عذاب است و این عبادت بردگان است ، و گروهى فقط براى شکرگزار (و درک ذات معبود) عبادت مى کنند این عبادت آزادگان است که بهترین نوع عبادت است )).
این تعبیر در فرمایشهاى امیرالمؤ منین على بن ابى طالب علیه السلام هم آمده که فرموده اند: یک عده از بندگان به خاطر وحشت و ترس از عقابى که در قرآن آمده تو را عبادت مى کنند. این که مى دانند برزخ ، جهنم و عذاب آتش چنین و چنان است ، ملائکه غلاظ و شداد چنین و چنانند و… بدنشان مى لرزد که دو رکعت نماز صبحشان قضا شود؛ این دسته ، چون مى دانند خدا همیشه حاضر و ناظر است ، نمازشان را به وقت مى خوانند، روزه شان را هم مى گیرند، اما در حقیقت عبادتشان ، از روى خوف و ترس است .
یا در بعضى تعبیرات آمده ، و قوم عبدوا اللّه عزَّ وَ جَلّ حبا له فتلک عباده الاحرار نه کارى به بهشت دارند و نه کارى به جهنم ، بلکه فقط در شوق رسیدن به لقاى الهى و خلوت با او هستند و این اشتیاق چیزى نیست ، جز همان وجدان او، یعنى این انسان ، دریافته که هیچ موجودى جز خدا، شایستگى و لیاقت پرستش ندارد؛ چون فقط او کامل بالذات است و او جامع کامل اوصاف جمال و جلال است . انسان هم که فطرتا کمال جو مى باشد، جز آن نقطه یعنى ذات ذوالجلال الهى نه به سمت دیگرى مى رود و نه براى او شریکى قرار مى دهد. نه خوف و ترسى او را به پرستش وامى دارد و نه زیاده خواهى و طمعى او را به عبادت مى کشاند. فقط او را مى جوید چون مشتاق اوست . به تعبیر امیرالمومنین علیه السلام :
ما راءیت شیئا الا و راءیت اللّه قبله و بعده و معه
((هیچ چیزى را نمى بینم مگر آن که به همراه آن و قبل و بعد از آن ، خداى را مى بینم )).
به تعبیر شاعر:
به صحرا بنگرم ، صحرا تو بینم به هرجا بنگرم ، کوه و در و دشت به دریا بنگرم ، دریا تو بینم نشان از قامت رعنا، تو بینم
فقط او را مى بیند و در عبادتش با او خلوت مى کند و قصدش از عبادت ، خلوت با اوست . از اباالحسن الرضا علیه السلام نقل شده است که فرموده اند:
قلوب خَلَت عن ذکر اللّه ، فاءذاقها اللّه حب غیره
((دلهایى که خالى از یاد خداست ، محبت دیگران در آن ها جایگزین مى گردد)).
دلى که از محبت خدا خالى باشد، ممکن است عشق به بهشت ، علاقه به نعمت هاى الهى ، طمع در حورالعین و قصور، جایگزینش شوند، اما دلى که سرشار از عشق خدا باشد و مالامال از دوستى و محبت معبود و معشوق واقعى ، عبادتش فقط براى این است که با او معاشقه ، راز و نیاز و درد دل کند.
در حالات رسول اکرم صلى اللّه علیه و اله و سلم نوشته اند که وقتى وقت نماز ظهر، مغرب یا صبح نزدیک مى شد، حضرت در مسجد بى تاب بود و به بلال مى فرمود: اءَرِحنَا یَا بَلال ؛ بلال ! روح ما را نوازش کن ؛ یعنى با صداى زیبایت که به یاد و نام خدا بلند مى شود، قلوب و دلها را آرامش ببخش . از این رو مى بینیم در آیه کریمه قرآن آمده است که دلهاى مومنان ، فقط به ذکر خدا آرامش مى پذیرد:
اءلا بذکر اللّه تطمئن القلوب
((تنها با یاد خدا دلها آرامش مى یابد)).
ب – اخلاص
انسانهاى آزاده و بریده از هر قیدى که حتى در بند بهشت و نعمتهاى اخروى نیستند، از آن جهت بهشت را مى طلبند که بهشت ، منزلگاه قرب الهى است و از آن جهت نعمت هاى الهى را مى خواهند که نشانه عنایت و لطف خداوند به چنین بندگانى است . کارى به اصل منزل ، و آنچه که در آن هست ندارند و این همان اخلاص در عبادت است که مى تواند از دسترس همه وسوسه هاى شیطانى ، دور باشد.
وقتى شیطان از فرمان الهى تخلف کرد، خداوند او را از مکان قربش بیرون کرد و فرمود: قال فاخرُج مِنهَا فَاءِنَّک رجیم # و انَّ عَلَیکَ لَعنَتِى الى یَومِ الدِّین گفته شد که از منزلگه قرب بیرون برو که لعنت الهى تا قیامت بر تو باد. او گفت : خدایا! من سالهاى طولانى تو را عبادت کردم نوشته اند چهارهزار سال و از تو مزد عبادتم را مى خواهم ، خطاب آمد: چه مى خواهى ؟ قال ربِّ فانظُرنُى الى یِوم یُبعِثُون به من مهلت بده تا روز قیامت زنده باشم . از جانب خداوند خطاب آمد: قال فانَّکَ مِنَ المُنظَرِین # الى یَومِ الوَقتِ المَعلوم به تو مهلت دادیم ولى تا روز و زمان معین . او هم در جواب گفت : قال فبعزَّتِکَ لاغوِیَنَّهُم اءَجمعین # الا عِبادک مِنهُمُ المُخلصین قسم به عزت تو، همه انسانها را گمراه خواهم کرد؛ در کمین همه انسانها مى نشینم مگر آنهایى که مخلص هستند و از دسترس من دورند
بنابراین ، دورى از وسوسه هاى شیطان ، جز با عبادت خالص ممکن نیست .
قرآن هم مى فرماید:
و ما اءمروا الا لیعبدوا اللّه مخلصین
((شما ماءمور شده اید که خدا را خالصانه عبادت و اطاعت کنید)).
یا در آیه دیگر آمده است :
فمن کان یرجوا لقاء ربه فلیعمل عمل صالحا و لا یشرک بعباده ربه اءحدا
((پس هرکه به لقاى پروردگارش امید دارد، باید کارى شایسته انجام دهد، و هیچ کس را در عبادت پروردگارش شریک نکند)).
آن کسى که لقاى الهى را مى طلبد؛ یعنى مى خواهد با عبادت به ملاقات خداوند برود و به خلوت او راه پیدا کند، نباید در این عبادت ، انباز و شریکى قائل شود.
درباره اخلاص روایات فراوانى وارد شده است ؛ از آن جمله :
ما اءخلص عبد للّه عزَّ وَ جَلّ اءربعین صباحا الا جَرَت ینابیع الحکمه من قلبه على لسانه
((اگر کسى چهل روز، خدا را خالصانه عبادت کند، قلبش از آلودگى ها منزه مى شود و چشمه هاى حکمت از دل او بر زبانش جارى مى شود)).
مهم این است که انسان بتواند این اخلاص را که جدا در معرض خطر بوده و آفات و بلاهایى آن را تهدید مى کند به دست آورد. در روایت معروفى آمده است :
الناس کلهم هالکون الا العالمون ، والعالمون کلهم هالکون الا العالمون ، و العالمون کلهم هالکون الا المخلصون ، و المخلصون على خطر عظیم
((همه انسانها در معرض سقوط و خطرند، جز علما و همه علما در معرض سقوط و خطرند، مگر آنان که به عملشان عمل مى کنند و همه علماى اهل عمل در معرض خطرند، مگر آنان که عمل خالص آنجام مى دهند و آنان که عمل خالص انجام مى دهند با خطرى بزرگ و عظیم مواجه هستند)).
خلوص ، متاعى است که اگر کمترین غشى در آن پیدا شود، خود را نشان مى دهد. لقمان نسبت به فرزندش مى فرماید:
اءخلص العمل فان اللّه الناقد بصیر(
((اگر مى خواهى عملى عرضه کنى ، عمل خالص بیاور، براى اینکه ناقد کسى که به امرى و کارى رسیدگى مى کند و سره را از ناسره بازشناسد خیلى بینا است )).
نقاد معیار و سنگ محک دارد، سنگ محک براى اعمال انسانها وجود مقدس امیرالمومنین علیه السلام است ، در زیارت نامه آن حضرت مى خوانیم : السلام على میزان الاعمال
عمل انسانها براى پیدا کردن درصد خلوص و میزان پاکیزگیشان ، با عمل یک انسان به تمام معنا خالص ؛ یعنى وجود مبارک امیرالمومنین علیه السلام محاسبه مى شود.
اخلاص ، گوهر گرانبهایى است که بیش از هر چیزى در معرض خطر است .
و اصولا چیزهاى قیمتى ، در معرض خطرند. اگر انسان در خانه ، چیزهاى بى ارزشى داشته باشد، اولا اگر دزدى وارد خانه اش شود، به آنها اعتنا نمى کند و ثانیا خود او هم هیچ انگیزه اى براى حفاظت و صیانت از آنها ندارد، اما اگر درّى گرانبها، طلایى ناب یا کیمیا و اکسیرى در اختیار داشته باشد، آن را در جایى مطمئن پنهان کرده ، حتى وسایل و ابزارى را براى نگهبانى از آن به کار مى گیرد.
بنابراین ، اخلاص گوهر ارزشمندى است که در معرض انواع و اقسام آفت ها قرار دارد. مهمترین و خطرناکترین تهدیدکننده این کیمیاى ارزشمند دو چیز است : یکى عجب ؛ دیگرى ریا.
آفت اول : عجب
اخلاص در عبادت ، گاه آلوده به عجب و موجب بطلان آن مى شود، به این دلیل که عجب اساسا تضاد ماهوى با عبادت دارد؛ زیرا عبادت چه از نظر لغوى و اصطلاحى و چه با در نظر گرفتن غرض از تشریع آن ، به معناى تذلل ، خضوع و انکسار است . معناى عبادت شکستن خود و باور کردن معبود است . خود را هیچ انگاشتن در نزد کمال مطلق و ذات ذوالجلال الهى است و اما عجب یعنى خود را بزرگ دیدن و شایسته و وارسته دانستن ، و این معنا با مفهوم عبادت و غرض از تشریع عبادت ، در تضاد است .
امام سجاد علیه السلام ، در دعاى مکارم الاخلاق ، یکى از کمالاتى که از خدا مى خواند این است که مى گوید: و عبّدنى لک و لا تفسد عبادتى بالعجب خدایا! مرا توفیق ده تا مطیع ، بنده و فرمانبردار تو باشم ؛ خدایا! این عبادت و پرستش مرا با عجب ، خودبزرگ بینى و خودباورى من ، فاسد مکن ؛ یعنى این مرض و آفت را که من تصور کنم فرمانبردار خوبى هستم باید خدا درمان کند. در قرآن آمده است که :
قل هل نُنِبِّئکم بالاخسرین # الَّذین ضلَّ سَعیهم فِى الحَیوهِ الدُّنیا و هم یَحسَبون اءَنَّهم یحسَنون صَنَعا # اولئک الَّذین کفروا بآیات ربِّهم و لِقَائِهِ فَحَبِطَت اءَعمَالهم فَلا نُقِیمُ لهم یَومَ القیامهِ وَزنا
((آیه به شما خبر بدهم که زیانکارترین مردم در عمل چه کسانى اند؟ آنها که در دنیا تلاش مى کنند، و زحمت مى کشند، اما از این زحمت هیچ حاصلى به دست نمى آورند و آن کسانى که به خدا کفر مى ورزند و گمراه مى شوند، و راهى را مى روند که تصور مى کنند راه درست و صحیحى است . عبادت مى کنند، نماز مى خوانند، روزه مى گیرند، بیدارى شب دارند، اما این عبادت ، بیدارى ، گرسنگى و تشنگى در گرما و روزهاى طولانى ، باعث مرض خودباورى آنها شده است . اینها خدا را نشناختند و لقاى خدا را فراموش کردند، لذا ثمره اش این است که اعمال آنها از بین رفته و حبط مى شود و در قیامت ، هیچ ثمره و وزنى براى او نخواهد داشت )).
عجب ، چنان پرده و حجابى به وجود مى آورد که انسان نمى تواند وراى پرده ها را ببیند و نتیجه آن چیزى جز هلاکت و نابودى نیست . رسول بزرگوار اسلام صَلَّى اللّه عَلَیهِ و آلِهِ و سَلَّم فرمودند:
ثلاث مهلکات : شحّ مطاع ، و هوى متَّبع ، و اعجاب المرءِ بنفسه
((سه چیز موجب هلاکت مى شود: بخلى که نفس آن را اطاعت کند، هوایى که نفس آن را متابعت نماید و عجبى که در انسان به وجود آید)).
روایت به این نکته اشاره دارد که خودباورى مذموم است و غرور نفس ، موجب هلاکت انسان مى شود. عجیب تر از این ، روایت دیگرى از وجود مقدس رسول اکرم صَلى اللّه عَلَیهِ و آلِهِ و سَلَّم است که فرمودند:
لو لم تذنبوا لخشیتُ علیکم ما هو اءکبر من ذلک ، العجب
((شما اگر اهل گناه هم نباشید و فعل حرام و معصیت هم انجام ندهید، من بالاتر از آن از عجب و خودنگرى شما مى ترسم )).
اگر شخص ، گناهکار نباشد و همه اعمال و افعالش در مسیر اطاعت الهى صورت گیرد، اما به عجب مبتلا شود، مشمول بیان رسول اکرم صَلَّى اللّه عَلَیهِ و آلِهِ و سَلَّم مى شود که فرمودند: من از ابتلاى شما مومنان امتم به این مرض و آفت مى ترسم .
امیرالمومنین علیه السلام بهترین مفسر وحى و فرموده هاى رسول اکرم صَلَّى اللّه عَلَیهِ و آلِهِ و سَلَّم در ((نهج البلاغه )) اینگونه فرموده اند:
سیئه تسوءک خیر عند اللّه من حسنه تعجبک
((گناهى که موجب هشدار تو شده ، تو را ناراحت و نگران کند، بهتر از حسنه اى است که موجب عجب و خودباورى تو شود)).
دلیل آن روشن است ، حسنه اى که یک مؤ من کم ظرفیت ، انجام مى دهد موجب غرور، تباهى و سقوط او مى شود، ولى گناهى که هشداردهنده است ، مى تواند نجات بخش او باشد. گاه ارتکاب گناه ، ضربه اى روانى و روحى به فرد مى زند که آن ضربه موجب بیدارى ، هشیارى و در نهایت نجات وى از خطا و گناه مى شود. در سخن دیگرى از امام صادق علیه السلام نقل شده است :
انَّ اللّه عَلِمَ اءنَّ الذّنب خَیر للمؤ من مِنَ العُجب و لَولا ذلک مَاابتَلى مؤ من بِذَنب اءَبَدا
((خدا بهتر مى داند که نفع گناه ، براى مؤ من بیشتر و بهتر از عجب است . اگر غیر از این بود، خدا هیچ مومنى را به گناه و نافرمانى ، امتحان و آزمایش نمى کرد)).
همین که مومنان گرفتار گناه مى شوند، نشان این است که گاهى گناهان موجب نجات و رستگارى ایشان مى شود. براى بیان بهتر مطلب ، روایتى از امام صادق علیه السلام را که حکایتى زیبا و آموزنده است نقل مى کنیم :
دخل رجلان المسجد، اءحدهما عابد و الاخر فاسق ، فخرجا من المسجد و الفاسق صدِّیق ، و العَابد فاسق ، و ذلک انَّه یَدخُل العابِد المَسجد مُدلا بعبادته یُدلُّ بها فَتَکون فِکرَته فى ذلک ، و تکون فِکرُهُ الفَاسِق فِى التَّنَدُّم على فِسقِهِ و یَستَغفِراللّه ممَّا صَنَعَ مِن الذُّنوب
((دو مرد با هم وارد مسجدى شدند؛ یکى اهل عبادت بود و در زهد و تقوا معروف و دیگرى در فسق و خطاکارى مشهور. بعد از انجام عبادت هر دو از مسجد خارج شدند؛ در حالى که آن که مشهور به فسق بود، انسانى راستگو و منزه شده بود و مرد عابد، انسانى فاسق و تبهکار. از امام علیه السلام سوال شد علت چه بود؟ حضرت علیه السلام اینگونه فرمودند: عابد، در حالى وارد مسجد شد که مبتهج به عبادتش بود و در حالى از مسجد خارج شد که فکرش این بود که چه کار زیبایى انجام دادم ، اما آن انسان فاسق مشهور به گناه ، نادم و پشیمان از کرده هاى سابق خود، به درگاه الهى استغفار کرد. در نتیجه ، خدا او را بخشید و انسانى صدیق و زاهد شد)).
در روایتى از رسول اکرم صَلَّى اللّه عَلَیهِ و آلِهِ و سَلَّم آمده است که فرمودند: خداوند متعال به داوود پیغمبر، اینگونه وحى کرد:
یا داود، بشِّرِ المُذنِبِین ، و اءَنذِرِ الصِّدِّیقِین ، قال : کیف اءُبَشِّر المُذنِبِین و اءَنذِرِ الصِّدیقین ؟ قال : یا داود، بشِّرِ المُذنِبِینَ باءَنِّى اءقبل التَّوبَه و اءعفُو عَنِ الذَّنب ، و اءَنذِر الصِّدیقین ، اءَن لا یعجَبُوا بِاَعمَالهم ، فانَّه لیسَ عبد یعجَب بالحَسَنات الا هَلَک
((اى داود! انسانهاى گناهکار را بشارت بده و انسانهاى راست گفتار درست کردار را بترسان و داود عرض کرد: خدایا! چگونه است که باید گناهکاران را بشارت داده و راستگویان و راست کرداران را بترسانم ؟
خطاب آمد: اى داود! گناهکاران را بشارت بده که اگر توبه کنند، توبه آنها را پذیرفته ، از گناهشان در مى گذرم . صدیقین را بترسان که گرفتار عجب و خودباورى نشوند هیچ انسانى در اعمال و عباداتش مبتلا به آفت خودباورى و عجب نمى شود، مگر این که در نهایت ، این مرض او را به نابودى و هلاکت کشاند)).
زیرا کسى که در دام عجب گرفتار مى شود، گاهى به مرحله اى مى رسد که خود را از خداى خود طلبکار مى بیند و در عبادت و اطاعتى که به حسب ظاهر انجام مى دهد، بر خدا منت مى گذارد. راوى از امام موسى کاظم علیه السلام روایت مى کند:
ساءلته عن العُجب الَّذى یُفسد العَمَل فقال : العُجب درجات منها اءن یزیّن للعبد سوءُ عَمَلهِ فیَراهُ حَسَنا فیُعجِبه و یحسب اءَنّه یُحسن صنعا و منها اءن یؤ من العَبد بربِّهِ فیمنُّ على اللّه عزَّ وَ جَلّ و للّه علیه فیه المنّ
((خدمت امام هفتم علیه السلام عرض کردم : آن عجبى که موجب فساد، نابودى و حبط عمل است چیست ؟ حضرت فرمودند: عجب هم ، مراتب و درجاتى دارد: یک درجه از عجب این است که نزد انسان رفتار بدش زیبا جلوه کند و گمان کند عمل خوبى انجام داده است . درجه دوم عجب این است که فرد به خداى خود ایمان آورده ، او را عبادت مى کند، اما بعد از آن ، بر خدا منت گذاشته و در اعمال و رفتارش نسبت به خدا حالت طلبکارى پیدا مى شود. در حالى که خداوند بر او منت دارد)).
محدثان ، روایتى را از امام صادق علیه السلام ذکر کرده اند که حضرت فرمودند:
اءتى عالِم عابِدا فقَال لَه کَیفَ صَلاتک فَقال مِثلِى یَساءَل عَن صَلاتِهِ و اءَنا اءَعبُد اللّهَ مُنذُ کَذَا و کَذَا قال فکیف بُکاؤ ک قال اءَبکى حتَّى تَجرى دُموعى فقال لَه العالِم فانَّ ضَحکک و اءَنتَ خائِف اءَفضَلُ مِن بُکائِکَ و اءَنتَ مُدِل
((عالمى نزد عابدى رفت و سوال کرد: وضع نماز و عبادت چگونه است ؟ عابد گفت : از فردى مثل من ، راجع به نماز سوال مى کنى ؟ من سال هاست که خدا را عبادت مى کنم و نماز مى خوانم . عالم گفت : اشک و ناله ات به درگاه خدا چگونه است ؟ جواب داد: آنقدر گریه مى کنم که اشکم جارى مى شود. عالم که در حقیقت خدا را درست شناخته و درک کرده بود، به عابد گفت : اگر خندان باشى ، ولى در عین حال خداترس ، بهتر از آن است که اشک بریزى و به عمل خود فخر کنى )).
روایت قابل توجه دیگرى از امام صادق علیه السلام نقل شده که حضرت فرمودند:
العُجبُ نَبات ، حَبُّها الکُفر، و اءَرضها نِفَاق ، و ماؤ ها البَغى ، و اءَغصانها الجَهل ، و وَرَقُهَا الضَّلالَه ، و ثَمَرُها اللَّعنه والخُلود فى النَّار، فَمَنِ اختَارَ العُجبَ فقَد بَذَرَ الکفرَ، و زَرَعَ النِّفاقَ، و لابدَّ له مِن اءَن یُثمِرَ
((عجب ، مانند گیاهى است که بذر آن کفر؛ و زمینى که این بذر در آن رشد مى کند، نفاق و آبى که این بذر را سیراب مى کند، طغیان و سرکشى است . طبیعتا درختى که بذر آن در زمین نفاق روییده و آب طغیان سیرابش کرده باشد، شاخ و برگش چیزى جز جهل و گمراهى نخواهد بود، و قطعا میوه درختى که دانه آن کفر، زمین کشت آن نفاق ، شاخ و برگ آن جهل و گمراهى است ، نمى تواند چیزى جز لعنت و خلود در آتش باشد و این میوه و ثمره حتمى آن است )).
مراحل عجب
گام اول عجب ، فراموشى اعمال زشت و گناهان است . با فراموشى گناهان ، دیگر تلاشى براى جبران آنها صورت نمى گیرد؛ تا این که فرد با همین آلودگى ها از دنیا مى رود.
گام دوم عجب ، خودباورى ، خودپسندى ، و خودبزرگ بینى است ، که خود نوعى تکبر است با این تفاوت که در عجب ، شخص ، خودباور و خودبین است و این خودبینى ، بروز و ظهورى ندارد، اما شخص متکبر، خودباور و خودبین است و خودبینى او، نمود بیرونى دارد. در سخنى از امام صادق علیه السلام نقل شده است که فرمودند:
الکِبرُ ردَاء اللّه فَمَن نَازَعَ اللّه عزوجل ردَاءَهُ لَم یَرِدُهُ اللّه الا سفالا
((کبریایى جامه اى است که مخصوص ذات بى نیاز خداوند است و کسى که در این وصف با او به معارضه برخیزد جز پستى و حقارت چیزى بر خود نمى افزاید)).
یکى از نشانه هاى ناتوانى و کمبود عقل همین عجب است ؛ زیرا عجب ، منحصر در امور عبادى نیست . گاه انسان به جمال و مال خود و گاه به علم و دانشى که اندوخته مغرور مى شود و این غرور، موجب ابتلا به مرض خودباورى مى شود که سرآغاز سقوط و نابودى است .
کبر، بحث مستقلى است که بصورت جداگانه ، به آن پرداخته خواهد شد.
آفت دوم : ریا
ریا در عبادت
ریا، کارى است که انسان به وسیله آن ، خواهان فراهم کردن جاه و مقام ، در نظر اشخاص دیگر و اجتماع باشد. این رذیله اخلاقى هم ، مثل عجب تفاوت ماهوى با عبادت دارد؛ چون ماهیت عبادت و اطاعت ، انجام عمل خالص براى ذات ذوالجلال حق تعالى است و دخالت دادن دیگران در عبادت ، منافى با اصل عبادت بوده و بالطبع عمل منافى با اصل ، از بین برنده ماهیت عبادت است .
خداوند در قرآن مى فرماید:
فَوَیل لِلمُصَلِّین # الَّذین هم عن صَلاتِهِم سَاهوُن # الَّذین هم یُرَائون # و یَمنَعونَ المَاعوُن
((واى بر نمازگزارانى که در نماز خود سهل انگارى مى کنند! همان کسانى که ریا مى کنند و دیگران را از وسایل ضرورى زندگى منع مى نمایند)).
نماز ریایى ، نمازى است که در آن معبود فراموش و مورد غفلت واقع شود.
آیه مبارکه نیز اشاره دارد: کسانى که نماز مى خوانند و از این که اتیان نماز، براى چه کسى و براى چیست غافلند، در عمل ریاکارند.
قرآن این خصیصه منفى اخلاقى را ناشى از نفاق دانسته و در وصف منافقان مى فرماید:
انَّ المنافقین یُخادِعونَ اللّه و هو خادِعهُم و اذا قاموا الَى الصَّلاه قاموا کُسالى یُراءون النَّاس و لا یذکرون اللّه الا قلیلا
((منافقان ، عمل و عبادتشان خدعه و نیرنگ با خداست . وقتى به نماز برمى خیزند با کسالت و بى حوصلگى ، آن هم براى ریاکارى نزد مردم ، اقامه نماز مى کنند و توجهشان نسبت به خدا ناچیز است ؛ زیرا قصد ریا و مردم فریبى دارند)).
بنابراین ، مى توان گفت که ریاکارى نشانه اى از این جریان نفاق است .
خداوند در آیه دیگرى مثل افراد ریاکار را چنین بیان مى کند:
یا ایُّها الَّذین آمنوا لا تبطلوا صدقاتکم بالمَنِّ و الاَذَى کالَّذى ینفق ماله رئاء الناس و لا یومن باللّه والیوم الاخر فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ صِفوَان علیه تُراب فاءَصبه وَابِل فترکه صَلدا لایَقدِرونَ على شى ء ممَّا کَسَبوا واللّه لا یهدى القوم الکافرین
قرآن خطاب به مومنان مى فرماید: اگر براى کمک به فقرا و ضعفا صدقاتى مى دهید، مبادا این کار را به منت گذارى و اذیت و ریا آلوده سازید، تا دیگران بگویند که این فرد اهل بذل و بخشش است . یا بگویند که چه فرد مومنى است که از دیگران دستگیرى و دلجویى مى کند. این عمل ریایى ، ناشى از کفر است . در واقع این کار ارزشمند؛ یعنى اعانت ، دستگیرى و صدقه دادن ، اگر از نیت ریایى سرچشمه بگیرد، نشانه آن است که فرد به خداى متعال و معاد، ایمان نیاورده است . لذا این اعمال هیچ ثمره اى براى او نخواهد داشت . خداوند متعال در قرآن مثال جالبى ذکر فرموده است : فرد ریاکار، مانند کسى است که مقدارى خاک را روى سنگى صاف قرار داده باشد و بعد بارانى بر آن باریده ، خاک ها را از روى این سنگ بشوید. در نتیجه ، فقط همان سنگ صاف و صیقلى باقى خواهد ماند، بدون این که بارى روى آن وجود داشته باشد.
ریا در عمل
انسانى که از روى ریا انفاق مى کند، نماز مى خواند، روزه مى گیرد، مثل کافر است . در روایتى از رسول اکرم صَلَّى اللّه عَلَیهِ و آلِهِ و سَلَّم آمده است که حضرت فرمودند:
انّ اءخوف ما اءخاف علیکم الشرک الاصغر، قالوا: وما الشرک الاصغر یا رسول اللّه ؟ قال صلّى اللّه علیه و آله و سلم : هو الریاء
((یکى از چیزهایى که من سخت بر شما مى ترسم این است که به شرک اصغر مبتلا شوید، عرض کردند: یا رسول اللّه صلى اللّه علیه و آله و سلم ! شرک اصغر چیست ؟ حضرت فرمودند: شرک اصغر، همان ریا است )).
در روایتى از امام صادق علیه السلام آمده است که خداوند مى فرماید:
اءنا خیر شریک
((من در نیت بندگان ، بهترین شرک هستم )).
یعنى اگر بندگان ، غیر از خداوند را در نیت داشته باشند، خداوند نیز حاصل عبادت را هرچه که باشد به بنده واگذار مى کند. در روایت دیگرى از امام صادق علیه السلام آمده است که خداوند مى فرماید: اءنا اءغنى الاغنیاء عن الشریک من بى نیازترین بى نیازان از شریک هستم ؛ اما اگر کسى مرا در امرى شریک کند، بر خلاف دیگر شریکان که خواهان سهم بیشترى هستند، همه سهم خود را به آن شریک مى دهم .
و نیز مى فرماید: فمن عمل عملا ثم اشرک فیه غیرى فاءنا منه برى ءحالا اگر کسى عملى را از روى ریا انجام دهد؛ مثلا نماز را به خاطر حضور دیگران ، با آداب بسیارى ادا کند تا مورد مدح آنان واقع شود، این نماز براى ایشان خواهد بود و چیزى براى من یعنى خدا باقى نمى ماند تا اجر و مزدى به آن بدهم . و من از کسانى که در عمل عبادى ، غیر من را در نیت خود شریک قرار دهند، بیزارم . امام صادق علیه السلام به عباد بصرى فرمودند:
ویلک یا عباد ایاک والریاء فانّه من عمل لغیر اللّه وَکَّلَهُ اللّه الى من عمل له .
((خداوند عابد ریایى را یعنى کسى که در عمل و عبادت براى خدا دیگرى را شریک قرار مى دهد به همان دیگرى واگذار خواهد کرد)).
مى توان گفت عبادتى که از روى ریا انجام مى شود با ترک عبادت هیچ فرقى ندارد؛ زیرا در حقیقت عابد ریایى نیز مانند تارک عبادت ، به فرمان خدا بى اعتنایى کرده است . و این که براى او شریک قرار مى دهد، و خدا را در حد حقیرترین بندگانش پائین مى آورد؛ خدا و فرمان او را کوچک شمرده است و کوچک شمردن خدا، با تقرب نزد او قابل جمع نیست و به همین دلیل گفته شد که ریا تنافى ماهوى با عبادت دارد و کسى که به این رذیله اخلاقى مبتلا باشد، مشکل مى تواند خود را نجات دهد، در داستان معروفى آمده است :
فردى ، به اداى نماز جماعت عادت داشت – البته این عمل قابل تقدیر است که انسان نمازهاى یومیه را در مسجد و با جماعت بخواند – و سنتش هم این بود که در صف اول نماز جماعت و پشت سر امام جماعت بایستد. یکى از روزها، قدرى دیر به مسجد رسید و جاى همیشگى خود را اشغال شده دید، به ناچار در صف دوم یا سوم ایستاد. نماز که شروع شد، احساس حقارت کرد که چرا جاى من اشغال شده و من مجبور شدم در این جا بایستم . وقتى به خود آمد، دید که نماز جماعتى که در طول سى سال خوانده است خالص نبوده ، بلکه آلوده به خودنمایى بوده است
داستان دیگرى نقل کرده اند که شخصى در انجام عبادت ، دچار ریا بود، به مسجد که مى رفت با صداى بلند در منظر دیگران نماز شب مى خواند تا به واسطه این عمل ، براى او جاه و حشمتى فراهم شود. بعد از مدت ها، شبى به این رذیله اخلاقى خود پى برد، بنابراین به مسجد متروکه اى که در خارج از شهر رفت تا در آنجا عبادت کند؛ شاید بتواند این خصوصیت زشت اخلاقى را از خود دور سازد.
مشغول نماز شب شد، ولى هرچه تلاش مى کرد، احساس شب هاى قبل را که صداى العفو و گریه اش بلند مى شد، پیدا نمى کرد. در این هنگام صداى باز شدن در مسجد را شنید، احساس کرد حالش بهتر شده و نمازش را مثل سابق با حالت خاص خود خواند، وقتى هوا روشن شد، دید سگى از سردى هوا به آنجا پناه آورده است
عبادت حقیقى
خوب است در این مطلب تامل شود، عبادتى که در آن العیاذ باللّه سگ شریک نیت باشد، چه ارزشى دارد و اصلا چه شباهتى بین این نماز و نماز امیر المومنین علیه السلام مى توان یافت ، آورده اند که :
یُنسب الى مولانا امیرالمومنین علیه السلام اءنّه وقع فى رجله نصل فلم یمکن من اخراجه ، فقالت فاطمه علیهاالسلام : اءخرجوه فى حال صلاته فانه لا یحسّ بما یجرى علیه حینئذ، فاخرج و هو علیهاالسلام فى صلاته
وقتى مى خواهند تیرى را که در یکى از جنگ ها به پاى حضرت رفته بیرون بیاورند، مى گویند وقت نماز تیر را بیرون بکشید تا او متوجه نشود.
در حالات امام سجاد علیه السلام آمده است که :
و سقط له ابن فى بئر فتفزع اهل المدینه لذلک حتى اءخرجوه ، و کان قائما یصلى فما زال عن محرابه فقیل له فى ذلک ، فقال : ما شعرت انّى کنت اناجى ربّا عظیما
((امام سجاد علیه السلام مشغول نماز بود که فرزندش در چاه افتاد، ولى حضرت متوجه نشدند و بعد فرمودند: من مشغول عبادت و مناجات با پروردگار بزرگم بودم )).
یا روایت کرده اند:
و وقع الحریق والنار فى البیت الَّذى هو فیه و کان ساجدا فى صلاته فجعلوا یقولون له : یابن رسول اللّه ! یابن رسول اللّه ! النار! النار! فما رفع راءسه من سجوده حتى اطفئت فقیل له : ماالَّذى اءلهاک عنها؟ فقال : نار الاخره
((روزى منزل امام علیه السلام آتش گرفته بود و چون امام علیه السلام مشغول نماز بودند متوجه آن نشدند؛ بعد، از امام علیه السلام سوال کردند چه چیزى باعث شد متوجه آتش نشوید؟ فرمودند: آتش آخرت )).
و این عبادت ، همان مطلوب درگاه الهى است که انسانها را به منزل سعادت مى رساند.