نویسنده : یدالله دادجو
تقریر استدلال
تا کنون تا حدی با راز آفرینش انسان کامل آشنا شدیم. اینک ضروری است به طور مبسوط به اقامه برهان برای لزوم حضور و وجود انسان کامل بپردازیم.
میدانیم که هر صاحب کمال، بیتردید به کمالات خود علم دارد؛ ولی اگر همه کمالات او در یک مجموعه هماهنگ از طریق یک منعکس کننده قوی و فوق العاده نمایش داده شود وصاحب کمال همه آن را یک جا مشاهده کند، این گونه رؤیت برای او از لذت خاصی برخوردار است. برای وضوح بیشتر، ناگزیریم به مفهوم جلائیه و استجلائیه اشاره ای کنیم.
مراد از جلا، تجلی و ظهور ذات حق در مقام وحدت است ولی استجلا، عبارت است از تجلی و ظهور ذات حق در مراتب کثرت تعینات خارج از ذات در مظاهر.
جلا، خود را در ذات خویش دیدن است؛ ولی استجلا، خود را در مظاهر خارج از ذات دیدن.
محیی الدین عربی در این باره میگوید: «صاحب کمال به کمالات خود علم دارد؛ ولی در آینه دیدن، لذت دیگری است. حال اگر غیر، به گونه ای باشد که هر چه در ناظر وجود دارد، نشان دهد، مقصود حاصل شده است».
از سوی دیگر، با وجود آنکه همه عالم مظهر و جلوه گاه حضرت حق هستند، مرآت کامله نیستند؛ چرا که قیود و حدود هر مظهری مانع از انعکاس جامع و کلی اسمای الهی است؛ لذا موجود کاملی لازم است تا بتواند با هویت جمعی اثر، نمایش دهنده جامع و کلی اسمای الهی باشد و آن، تنها انسان کامل است (قیصری، 1363: ص 61؛آشتیانی، بیتا: ص165).
به هر روی، انسان کامل، جامع جمیع عوالم است؛ به طوری که از جهت روح و عقلش، کتاب عقلی است که به «ام الکتاب» معروف است. از حیث قلبش کتاب «لوح محفوظ» است و از حیث نفس، کتاب «محو و اثبات» است. سپس نسبت عقل اول که همان حقیقت انسان کامل به عالم کبیر و حقایق آن عالم است، نسبت روح انسانی به بدن و قوایش است و این که نفس کلی، قلب عالم کبیر است؛ چنانکه نفس ناطقه، قلب انسان است؛ به این سبب به عالم، انسان کبیر گفته میشود (حسن زاده آملی، 1372: ص590).
« فالعالم کله تفصیل آدم وآدم هوالکتاب الجامع فهو للعالم کالروح من الجسد» (همان ص 655)؛
تمام عالم، تفصیل وجود آدم است وآدم، همان کتاب جامع است؛ پس آدم نسبت به عالم همچون روح نسبت به جسم است.
از نگاه فیلسوف نیز کمال جهان هستی، با وجود انسان کامل تحقق پذیر است.
« کمال العالم الکونی أن یحدث منه انسان و سائر الحیوانات و النباتات یحدث إما لأجله و إما لئلاتضیع الماده… وغایه کمال الإنسان تحصیل ا لقوه النظریه للعقل المستفاد» (ابن سینا، بیتا: ص99-100)؛
کمال جهان هستی این است که از آن انسان کاملی نشأت گیرد و سایر حیوانات و نباتات یا به سبب وجود آن انسان حادث میشوند یا به سبب این که ماده هستی ضایع نشود و …. غایت کمال انسان، این است که قوه نظری او به مرتبه عقل مستفاد نایل شود.
بنابراین میتوان نتیجه گرفت که انسان در جهان هستی، از جایگاهی بسیار بلند برخورداراست؛ به طوری که میتواندرابطه میان خالق و مخلوق، واسطه فیض حق تعالی و صاحب ولایت تکوینی و تشریعی شده و به مقام تعلیم دهنده فرشتگان نائل شود. چنین انسانی بیگمان انسان کامل است که جامع جمیع عوالم است. این انسان، عالم کبیر و عالم انسان، صغیراست. از آنجا که خداوند خواست همه صفات وکمالات خود را درحقیقتی خارج از ذات خود مشاهده کند، انسان کامل را ایجادکردکه کمال جهان هستی با وجود انسان کامل تحقق یابد.
تطبیق انسان کامل بر امام
در قسمت قبل جایگاه انسان کامل بررسی شد. اینک ضروری است به تطبیق انسان کامل بر امام بپردازیم. برای روشن شدن این حقیقت که امام، همان انسان کامل است، لازم است نگاهی مقایسهای به جایگاه و ویژگیهای انسان کامل و امام بیفکنیم.
1. انسان کامل، خلیفه الله است. «إن الإنسان الکامل لکونه خلیفه الله مخلوقا علی صوره الرحمن» (شیرازی، 1981: ج 7، ص 7) انسان کامل از آن جهت که خلیفه خداوند است، بر صورت خدای رحمان خلق شده است.
سر خلافت انسان، در دو سویه بودن او نهفته است؛ یعنی چون یک جهت آن، ربوبی و جهت دیگرش خلقی است و چون یک پای او در عالم است و پای دیگر او در صقع ربوبی است، همین اتصال او به آسمان، ملاک خلافت الهی او است. (جوادی آملی، 1385: ص 484) از سوی دیگر بر اساس آیه سیام سوره بقره نخستین انسان روی زمین، خلیفه الهی بوده است و خداوند تعالی، خلیفه خویش را امام برای مردم قرار داده است (بقره، 124).
از آنجا که انسان کامل، همان مقام رفیع آدمیت تام است و به شخص خاص آدم اختصاص ندارد (طباطبایی، 1393: ج1، ص116)، بیتردید حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام خلیفه تام الهی و مصداق بارز انسان کامل است. همچنین اسم «الله» که جامع جمیع اسمای الهی و محیط به همه آنها است، ناگزیر باید مظهری جامع داشته باشد. آن مظهر، خلیفه خداوند است که به همه کائنات احاطه و حاکمیت دارد و اصل و منشأ کائنات در نزول و صعود و سرّ فیض و امداد است. مقام نبوت و امامت، مظهری از این خلافت و ولایت تکوینی است (یثربی، 1387: ص225).
2. همواره یک انسان کامل در عالم وجود دارد. انسان کامل و خلیفه الهی، همواره در زمین وجود دارد؛ چرا که خداوند متعال، برای بیان موضوع جعل خلیفه از فعل ماضی (جعلتُ) یا مضارع (اجعل) که بر انجام یک بار فعل دلالت دارند، استفاده نکرده است؛ بلکه آن را با صیغه اسم فاعل آورده که بر استمرار این امر دلالت دارد. (حسن زاده آملی، 1372: ص105) نسفی نیز در کتاب انسان کامل میگوید: … و این انسان کامل، همیشه در عالم باشد و زیادت از یکی نباشد؛ از جهت آنکه تمامت موجودات، همچون یک شخص است و انسان کامل، دل آن شخص است و موجودات، بیدل نتوانند بود و دل، زیادت از یکی نبود (نسفی، بیتا: ص5).
انسان کامل، قطب جهان هستی است که احکام عالم بر محور او میچرخد و او از ازل تا ابد، مرکز دایره وجود و واحد است. «فالقطب الذی علیه مدار أحکام العالم و هو مرکز دائره الوجود من الأزل إلی الأبد واحد باعتبار حکم الوحده» (ابن عربی، 1425: ج6، ص5).
از سوی دیگر، یک امام و حجت نیز همواره در جهان وجود دارد و هیچگاه عالم، خالی از او نیست. امیرالمؤمنین علیه السلام میفرماید: اللهم بلی؛ لا تخلو الارض من قائم لله بحجه إما ظاهرا مشهورا و إما خائفا مغمورا لئلاتبطل حجج الله و بیناته… (نهج البلاغه: ص1158) بار خدایا البته چنین است که هیچ گاه زمین از حجت الهی تهی نخواهد ماند؛ چه آشکار باشد و شناخته و چه نگران ازستمگران و پنهان، تا حجتهای الهی و بینات او از بین نرفته و باطل نشود.
علامه طباطبائی با استفاده از آیه شریف هفتادم سوره اسراء(1) میفرماید: «إن الإمام لایخلو عنه زمان من الأزمنه و عصر من الأعصار» (طباطبایی، 1393: ج1، ص273)؛ هیچ زمانی از امام خالی نیست و هیچ عصری بدون امام متصور نیست.
استاد مطهری میگوید:
بنابراین در قرآن، یک چنین برداشت عظیمی برای انسان هست که اولین انسانی که پا در این عالم میگذارد، به عنوان حجت خدا، پیغمبر خدا و موجودی که با عالم غیب پیوستگی و ارتباط دارد، پا میگذارد. تکیه کلام ائمه ما روی همین اصالت انسان است؛ به این معنا که اولین انسانی که روی زمین آمده است، از آن سنخ بوده و آخرین انسانی هم که روی زمین باشد، از همین تیپ خواهد بودو هیچ گاه جهان انسانیت، از موجودی که جامع روح «إنی جاعل فی الأرض خلیفه» باشد خالی نیست. (اصلا محور مسأله این است ) سایر انسانها کأنه موجوداتی هستند فرع بر وجود چنین انسانی، و اگر چنین انسانی نباشد، انسانهای دیگر هم هرگز نخواهند بود (مطهری، 1386: ج4، ص944).
3. از ویژگیهایی که هم برای انسان کامل و هم برای امام ذکر شده، مقام ولایت تکوینی است.
«قدرت وجودی انسان کامل، ولایت تکوینی او نام دارد. ولایت تکوینی انسان کامل، از آن جهت است که هر علتی تکوینا ولی معلول و هر معلولی تکوینا زیر پوشش ولایت علت خود است» (جوادی آملی، 1385: ص301).
شیخ محمد حسین اصفهانی میگوید: «النبی و الأئمه لهم الولایه المعنویه و سلطنه الباطنیه علی جمیع الأمور التکوینیه و التشریعیه…فهم وسائط التکوین و التشریع» (اصفهانی، 1418: ج2، ص379)؛ پیامبر و امامان، صاحب ولایت معنوی و سلطنت باطنی برای جمیع امور تکوینی و تشریعی هستند. آنان، وسایط تکوین و تشریع میباشند.
صدر المتالهین میگوید: «حجت خدا و امام، واسطه در ایجاد خلق است». (صدرالمتالهن، 1367: ج2: ص468).
انسانهای کامل معصوم، همان گونه که در نظام تشریع حجت بالغ خداوندهستند، در نظام تکوین نیز حجت بالغ الهیاند (امام خمینی، 1360: ص177؛ جوادی آملی، 1381: ج3، ص90). اساسا در مکتب شیعه امامت، خلافت خدا و ریاست معنوی بر دین و دنیا است. امام، انسان کاملی است که واسطه فیض خداوند و تنظیم کننده رابطه اسمای حسنای الهی است (همان: ج1، ص431). البته بدون تردید مظاهر ولایت، مراتب گوناگونی دارند. مظهر اتم و اکمل این اسم شریف، صاحب ولایت کلیه، یعنی امیرالمؤمنین علیه السلام است. آن حضرت، در تکوین و تشریع، مظهر ولایت اتم خداوند سبحان است؛ از این رو در کائنات تصرف میکند و قوای زمینی و آسمانی را زیر تسخیر و تسلط خود دارد (همو: ص431).
به هر روی دو جریان بسیار اساسی و سرنوشت ساز به وجود حجت و خلیفه الهی بستگی دارد؛ یکی سامان داشتن کائنات ارضی و دیگری سامان یافتن اجتماعات بشری. جریان نخست به تداوم نظم و تکوین در جهان و جریان دوم به سامان یافتن زندگی و حرکت انسان مربوط است؛ به بیان دیگر، جریان اول به ولایت تکوینی و جریان دوم به ولایت تشریعی مربوط است (حکیمی، 1382: ص 186).
سر انجام چنان که پوشیده نیست، بررسی تطبیقی همه ویژگیهای انسان کامل و امام برای تبیین یگانگی انسان کامل و امام در این مقاله میسور نیست. به نظر میرسد با توجه به شمارش برخی ویژگیهای انسان کامل و امام که از سویی هر دوخلیفه الهی و صاحب مقام ولایت هستند و ازسوی دیگر، هیچگاه جهان از حجت خدا، انسان کامل و خلیفه حق خالی نیست و تنها یک حجت الهی در هر زمانی وجود دارد، برای دریافت وحدت مصداقی آنها و نیل به اینکه امام، مصداق اتم و اکمل انسان کامل است، کافی باشد.
پی نوشت ها :
1. « یوم ندعو کل اناس بامامهم » ؛ روزی که هر انسانی را به امامش میخوانیم.