خواستگاران حضرت فاطمه (س)

خواستگاران حضرت فاطمه (س)

مسلّم است که حضرت فاطمه (علیهاالسّلام) خواهان بسیاری داشته است. در این باره نیازی به ذکر روایات نداریم. پدرش پیش از آنکه به پیغمبری برسد، در دیده ی همشهریان، مقامی ارجمند داشت.
عمر و ابوبکر، هر یک خواهان حضرت فاطمه (علیهاالسّلام) بودند؛ لیکن چون خواست خود را با حضرت پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در میان نهادند، وی فرمود:
«منتظر قضای الهی هستم.»(1)
نسائی که از محدّثان بزرگ اهل سنّت است، در «سنن» گوید:
پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در پاسخ آنان گفت: «فاطمه خردسال است.» و چون علی (علیه السّلام) او را از وی خوستگاری کرد، پذیرفت.
امّا نسائی این حدیث را ذیل بابی که به عنوان «برابری سنّ زن و مرد» نوشته، آورده است. باری، از میان خواستگاران، نام این دو تن را از آن جهت نوشته اند که از لحاظ شخصیّت، سرشناس تر از دیگرانند؛ نه آنکه خواستگاران دختر پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) تنها این دو مرد سالخورده بودند. یعقوبی نوشته است:
گروهی از مهاجران، حضرت فاطمه (علیهاالسّلام) را از پدرش خواستگاری کردند.(2)
آنچه درباره ی خواستگاری حضرت فاطمه (علیهاالسّلام) و زناشویی او با حضرت علی (علیه السّلام) خواهد آمد، در کتاب های شیعه و سنّی آمده است.
دختر پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) خواستگارانی داشت؛ لیکن پدرش از میان همه ی پسرعموهای خود، علیّ بن ابی طالب (علیه السّلام) را برای شوهری او برگزید و به دخترشان فرمودند:

«زَوجَتُکِ خَیرَ أَهلی، أعلَمَهُم عِلَماً وَ أَفضَلَهُم حِلماً وَ أَوَّلَهُم سِلماً؛(3)
تو را به همسری بهترین بستگان خود درآوردم؛ آری، علم او از همگان بیشتر و حلمش فراوان تر و اسلامش از همه مقدّم تر بود.»
ابن سعد می نویسد:
«چون ابوبکر و عمر از پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) پاسخ موافق نشنیدند، علی را گفتند تو به خواستگاری او برو!
و هم او می نویسد:

قَالَ نَفَرٌ مِنَ الأَنصَارِ لِعَلیِّ بنِ أَبِی طالِبٍ (علیه السّلام) اخطُب فَاطِمَهَ فَأتَی رَسُولَ اللهِ ص فَسَّلَمَ عَلَیهِ فَقَالَ لَهُ مَا حَاجَهُ عَلِیِّ بنِ أَبِی طَالِبٍ قَالَ یَا رَسُولَ اللهِ ذَکَرتُ فَاطِمَهَ بِنتَ رَسُولِ الله ص فَقالَ مَرحَباً وَ أَهلَاً لَم یَزِد عَلَیهَا فَخَرَجَ عَلِیٌّ عَلَی أُولئِکَ الرَّهطِ مِنَ الأنصارِ وَ کانُوا یَنتَظِرُونَهُ قَالُوا مَا وَرَاکَ قَالَ مَا أَدرِی غَیرَ أَنَّهُ ص قَالَ مَرحَباً وَ أَهلاً قَالُوا یَکفِیکَ مِن رَسُولِ اللهِ أَحَدُهُمَا أَعطَاکَ الأَهلَ وَ الرَّحبَ فَلَمَّا کانَ بَعدَ ذَلِکَ قَالَ یا عَلِیُّ إنَّهُ لا بُدَّ لِلعُرسِ مِن وَلیمَهٍ فَقَالَ سَعدٌ عِندِی کَبشٌ وَ جَمَعَ لَهُ رَهطٌ مِن الأنصَارِ آصُعاً مِن ذُرَهٍ فَلَمَّا کانَ لَیلَهٌ البِنَاءِ قَالَ لَا تُحدِثَنَّ شَیئاً حَتَّی تَلقَانِی فَدَعا رَسُولُ اللهِ ص بِماءٍ فَتَوَضَّأَ مِنهُ ثُمَّ أَفرَغَهُ عَلِی عَلِیٍّ وَ قَالَ اللهُمَّ بَارِکُ فِیهِمَا وَ بَارِک عَلَیهِمَا وَ بِارِک لَهُمَا فِی شِبلَیهِمَا؛(4)
گروهی از انصار به حضرت علیّ بن ابی طالب (علیه السّلام) گفتند: فاطمه را از پیغمبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) خواستگاری نما. حضرت امیر به حضور آن حضرت آمد و سلام کرد. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به وی فرمود: «چه حاجتی داری؟» گفت: «برای خواستگاری فاطمه ی زهرا آمده ام.»
پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «مرحبا! خوش آمدی!» و چیز دیگری نفرمود. وقتی که حضرت علی (علیه السّلام) نزد آن گروه که در انتظارش بودند آمد، به وی گفتند: چه خبر؟ فرمود: «نمی دانم. فقط آن حضرت به من فرمود: «مرحبا، خوش آمدی.»
گفتند: همین که آن بزرگوار به تو فرموده: «مرحبا، خوش آمدی.» برای تو کافی خواهد بود.
مجلسی به نقل از «عیون اخبار الرّضا (علیه السّلام)» چنین نوشته است:

«یَا عَلیُّ لَقَد عَاتَبَنِی رَجَالٌ مِن قُرَیشٍ فِی أَمرِ فَاطِمَهَ وَ قَالُوا خَطَبنَاهَا إِلَیکَ فَمَنعتَنَا وَ زَوَّجتَ عَلِیّاً؛(5)
یا علی! گروهی از مردان قریش راجع به فاطمه ی زهرا مرا مورد عتاب قرار دادند و گفتند: ما خواستگار فاطمه بودیم و تو نپذیرفتی، اکنون او را به علیّ بن ابی طالب دادی.»
مجلسی نیز به نقل از «امالی» شیخ طوسی چنین نویسد:
علی (علیه السّلام) گفت: «ابوبکر و عمر نزد من آمدند و گفتند: چرا فاطمه را از پیغمبر خواستگاری نمی کنی؟ من نزد پیغمبر رفتم. چون مرا دید، خندان شد. پرسید: «ابوالحسن! برای چه آمده ای؟» من پیوندم را با او و سبقت خود را در اسلام و جهادم را در راه دین برشمردم.
فرمود: «راست می گویی! تو فاضل تر از آنی که برمی شماری!» گفتم: برای خواستگاری فاطمه آمده ام. گفت: «علی! پیش از تو کسانی به خواستگاری او آمده بودند؛ امّا دخترم نپذیرفت. بگذار ببینم وی چه می گوید.»
سپس به خانه رفت و به دخترش گفت: «علی تو را از من خواستگاری کرده است. تو پیوند او را با ما و پیشی او را در اسلام می دانی و از فضیلت او آگاهی.» زهرا (علیهاالسّلام) بی آنکه چهره ی خود را برگرداند، خاموش ماند.
پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) چون آثار خشنودی در آن دید، گفت: «الله اکبر! خاموشی علامت رضای اوست.»(6)
شیخ طوسی در «امالی» آورده است که:
چون پیغمبر به زناشویی علی و فاطمه رضایت داد، فاطمه (علیهاالسّلام) گریان شد. پیغمبر گفت: «به خدا اگر در اهل بیت من بهتر از او کسی بود تو را بدو می دادم.»(7)
و نیز مؤلف «کشف الغمّه» و به نقل از او مجلسی نوشته است:
علی (علیه السّلام) به پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:
«پدر و مادرم فدای تو باد! تو می دانی که مرا در کودکی از پدرم، ابوطالب و مادر، فاطمه بنت اسد گرفتی و در سایه ی تربیت خود پروردی و در این پرورش از پدر و مادر بر من مهربان تر بودی و از سرگردانی و شک که پدران من دچار آن بودند، رهانیدی. تو در دنیا و آخرت تنها مایه و اندوخته ی من هستی. اکنون که خدا مرا به تو نیرومند ساخته است، می خواهم برای خود سامانی ترتیب دهم و زنی بگیرم. من برای خواستگاری فاطمه آمده ام. آیا دخترت را به من خواهی داد؟»
امّ سلمه گوید:
چهره ی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از شادمانی برافروخت و در روی علی خندید و فرمودند: «آیا چیزی که مهریه ی دخترم باشد؟» علی (علیه السّلام) فرمودند: «حال من بر تو پنهان نیست. جز شمشیر و شتری آبکش چیزی ندارم.» پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «شمشیر را برای جهاد و شتر را برای آب دادن نخلستان خرما و تهیه ی نان خود و بارکشی در سفر می خواهی. همان زره را مهر قرار می دهم.»(8)
زبیر بکار که کتاب او، «الموفقیّات» از مصادر قدیمی به شمار می رود، از گفته ی حضرت علی (علیه السّلام) چنین آورده است:
«نزد رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) رفتم و در پیش روی او خاموش نشستم؛ چرا که حشمت و حرمت او را کسی نداشت. چون خاموشی مرا دید، پرسید: «ابوالحسن!(9) چه می خواهی؟» من همچنان خاموش ماندم تا پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) سه بار پرسش خود را مکرّر فرمود. سپس فرمود:
– «گویا فاطمه را می خواهی؟»
– «آری!»
– «آن زره که به تو دادم چه شد؟»
– «دارم!»
– «همان زره را کابین فاطمه قرار بده.»(10)
در بعض روایات ابن سعد، به جای زره، پوست گوسفند و پیراهن یمانی فرسوده نوشته است.
و بعضی گویند که حضرت علی (علیه السّلام) شتر خود را فروخت و بهای آن را کابین قرار داد. بهای این زره یا رقم این کابین چه بوده است؟ حمیری مؤلّف «قرب الاسناد» آن را سی درهم نوشته است(11) و دیگران تا چهارصد و هشتاد درهم نوشته اند.
باری کابین دختر پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) چهارصد درهم یا اندکی بیشتر یا کمتر بود. همین و همین و بدین سادگی نیز پیوند برقرار گردید. این پیوندی مقدّس است که باید دو تن شریک غم و شادی زندگانی یکدیگر باشند. کالایی به فروش نمی رفت تا خریدار و فروشنده بر سر بهای آن با یکدیگر گفت و گو کنند. زره، پوست گوسفند یا پیراهن یمانی هر چه بوده است، به فروش رسید و بهای آن را نزد پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آوردند.
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بی آنکه آن را بشمارد، اندکی از پول را به بلال داد و گفت: «با این پول برای دخترم بوی خوش بخر!» سپس مانده را به ابوبکر داد و گفت: «با این پول آنچه را دخترم بدان نیازمند است، آماده ساز.» عمّار، یاسر و چند تن از یاران خود را با ابوبکر همراه کرد تا با صلاحدید او جهاز حضرت زهرا (علیهاالسّلام) را آماده سازند. فهرستی که شیخ طوسی برای جهاز نوشته، چنین است:
پیراهنی به بهای هفت درهم، چارقدی به بهای چهار درهم، قطیفه ی مشکی بافت خیبر، تخت خوابی بافته از برگ خرما، دو گستردنی (تشک) که رویه های آن کتان ستبر بود؛ یکی را از لیف خرما و دیگری را از پشم گوسفند پر کرده بودند، چهار بالش از چرم طائف که از اذخر(12) پر شده بود، پرده ای از پشم، یک تخته بوریای بافت هجر، (13) آسیای دستی، لگنی از مس، مشکی از چرم، قدحی چوبین، کاسه ای گود برای دوشیدن شیر در آن، مشکی برای آب، مطهرّه ای(14) اندوده به زفت، سبویی سبز، چند کوزه ی گِلی.(15)
چون جهاز را نزد پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آوردند، آن را بررسی کرد و فرمود:
«خداوند به اهل بیت (علیهم السّلام) برکت دهد.»
هنگام خواندن خطبه ی زناشویی رسید. ابن شهرآشوب در «مناقب» و مجلسی در «بحارالأنوار» و جمعی از علما و محدّثان شیعه این خطبه را با عبارت های مختلف و به صورت های گوناگون نوشته اند. از میان آنها این صورت که بیشتر محدثّان آن را ضبط کرده اند، انتخاب شد. تفصیل بیشتر آن، در بحارالأنوار موجود است:
«سپاس خدایی که او را به نعمتش ستایش کنند و به قدرتش پرستش، حکومتش را گوش به فرمانند و از عقوبتش ترسان و عطایی را که نزد اوست، خواهان و فرمان او در زمین و آسمان روان.
خدایی که آفریدگان را به قدرت خود بیافرید و هر یک را تکلیفی فرمود که در خود او می دید و بر دین خود ارجمند ساخت و به پیغمبرش، محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) را گرامی فرمود و بنواخت. خدای تعالی زناشویی را پیوندی دیگر کرد و آن را واجب فرمود. بدین پیوند، خویشاوندی را درهم پیوست و این سنّت را در گردن مردمان بست.»
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرماید:
«اوست که آفرید از آب، بشری را. پس گردانیدش نسبی و پیوندی و پروردگار تو تواناست.(16)همانا خدای تعالی مرا فرموده است که فاطمه را به زنی به علی بدهم و من او را به چهارصد مثقال نقره به او به زنی دادم.
– علی! راضی هستی؟
– آری یا رسول الله.»
چنان که نوشتیم ابن شهر آشوب در مناقب»(17) خطبه را بدین عبارت آورده و مجلسی نیز آن را به همین صورت از «کشف الغمّه» نقل کرده است(18) و پس از آن یک سطر دیگر اضافه دارد.
مدّت همسری حضرت فاطمه (علیهاالسّلام) با امام علی (علیه السّلام) از سال دوم هجری قمری و در سنّ نُه سالگی تا سال یازدهم، به مدّت نُه سال به طول انجامید.
فرزندان: 1. امام حسن مجتبی (علیه السّلام)، 2. امام حسین (علیه السّلام)، 3. زینب کبرا (علیهاالسّلام)، 4. ام کلثوم (علیهاالسّلام).
همچنین حضرت فاطمه (علیهاالسّلام) فرزندی را حامله بود که پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) وی را محسن نامیده بود و پس از رحلت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بر اثر قرارگرفتن حضرت فاطمه (علیه السّلام) بین در و دیوار خانه، توسط مهاجمان، سقط شد.

اصحاب و یاران حضرت فاطمه(علیها السّلام)

1. امّ هانی بنت أبی طالب؛
2. أمامه بنت ابی العاص؛
3. أسماء بنت عمیس؛
4. امّ سلمه؛
5. امّ ایمن؛
6. فضّه؛
7. سلمی بنت عمیس(همسر حمزه سیّدالشّهداء)؛
و…

پی‌نوشت‌ها:

1. ابن سعد، محمّد، الطبقات الکبری، ج8، ص 11.
2. نسائی، احمد، السنن الکبری، ج2، ص 31.
3. حسینی فیروز آبادی، مرتضی، فضائل الخمسه من الصحّاح السّته و غیرها من الکتب المعتبره عند اهل السّنه و الجماعه، ج2، ص 244؛ الغدیر، ج3، ص 20.
4. بحارالأنوار، ج43، ص 137.
5. همان، ص 92.
6. همان، ص 93.
7. امالی شیخ طوسی، ج1، ص 39.
8. کشف الغمّه، ج1، ص 355؛ نجفی، محمّدجواد، زندگانی حضرت زهرا(س)، ص 147.
9. این تعبیر(ابوالحسن) در بعضی روایات دیگر نیز دیده می شود، معمولاً کنیه از نام نخستین فرزند گرفته می شود. (هر چند شرط اساسی نیست) و ممکن است علی (علیه السّلام) هنگام روایت به جای نام خویش، کنیه را آورده باشد یا راویان چنین تعبیری کرده اند.
10. ابن بکار، زبیر، الاخبار الموفقیّات، ص 375 و نک: کشف الغمّه، ج1، ص 348.
11. بحارالأنوار، ج43، ص 105.
12. کاه مکّی، گیاه بوریا، گیاهی است با برگ ریز که برگ آن خاصیّت دارویی نیز دارد.
13. گویا مقصود از این هجر، مرکز بحرین است. نیز هجر، دهی بوده است نزدیک مدینه.
14. ابریق، آبدستان، آنچه بدان طهارت کنند.
15. امالی شیخ طوسی، ج1، ص 39.
16. سوره ی فرقان(25)، آیه ی 56.
17. الحمدلله المحمود، بنعمته. المعبود بقدرته، المطاع فی سلطانه، المرهوب بی عذابه المرغوب الیه فیما عنده. النافذ امره فی ارضه و سمائه. الّذی خلق الخلق بقدرته. و میزهم باحکامه و اعزهم بدینه. و اکرمهم بنبیه محمّد. ثمّ انّ الله جعل المصاهره نسبا لا حقاً و امرا مفترضا. و شبح بها الارحام و الزمها الانام. فقال تبارک اسمه و تعالی جده «و هوالّذی خلق من الماء بشراً فجعله نسبا و صهرا».(سوره الفرقان، آیه ی 56).
18. کشف الغمّه، ج3، ص 350.
منبع مقاله: واحد پژوهش مؤسسه فرهنگی موعود عصر(عج)، (1391)، بدانید من فاطمه هستم، تهران: موعود عصر، چاپ اول

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید