درباره ی امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) روایاتی از پیامبر بزرگوار اسلام و ائمه ی اطهار (علیه السّلام) وارد شده که اهمیت و ضرورت بحث مهدویت را- از همان سال های نخستین ظهور اسلام- می رساند. یکی از اخبار مهمی که از جانب نبی مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) به دست ما رسیده است، بیان صفات و ویژگی های امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) در خطبه غدیر است؛ آن هم با عباراتی زیبا و در زمانی حساس که بحث انتساب امیرالمؤمنین (علیه السّلام) مطرح بود. این نوشتار بر آن است تا با بهره گیری از آیات قرآن کریم و اخبار اهل بیت (علیه السّلام) این عبارات را (که حدود بیست و یک عبارت است) شرح دهد. در این شرح، هم به ظرافت های واژگان و هم به معنای کلی عبارات- با در نظر گرفتن آیات و احادیث- توجه شده است.
مقدمه
در خطبه ی شریف غدیر به امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) توجه خاصی شده است و سه فراز خطابه، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به وجود مبارک آن حضرت اشاره فرموده اند. در فراز اول می فرمایند:
« مَعَاشِرَ النَّاسِ آمَنُوا بِاللهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِی اُنزِلَ مَعَهُ مِن قَبلِ أن نَطمِسَ وُجُوهاً فَنَّرُدُّها عَلی أدبارِها … مَعاشِرَ النّاسِ، النُّورُ مِنَ اللهِ عَزَّوَجَلَّ مَسلوکٌ فِی ثُمَّ فی عَلیِّ بنِ أبی طالِبٍ، ثُمَّ فِی النَّسلِ مِنهُ إِلَی القائِمِ المَهدِیِّ، الَّذِی یَأخُذُ بِحَقِّ اللهِ وَ بَکُلِّ حَقِّ هُوَ لَنَا.»(1)
در این قسمت، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به صراحت جریان نور را علاوه بر خود، در امیرالمؤمنین (علیه السّلام) و امامان از نسل ایشان تا مهدی موعود (عج الله تعالی فرجه الشریف) جاری و ساری می دانند و آن بزرگوار را گیرنده ی تمام حق الله و حق اهل بیت (علیه السّلام)- که به آن ها ظلم شده است- معرفی می کنند.
فراز دوم از گفتار پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)- که اصل نگارش ما را در بر می گیرد- به صورت مستقل به امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) و بیان ویژگی های آن حضرت اختصاص دارد. حساسیت این قسمت از سخن را از آن جا می توان دریافت که حضرتش هجده بار مردم را با تکرار لفظ هشدار دهنده «ألا» (= هان، آگاه باشید!) به دقت در کلام خود فرا می خواند. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در آغاز این بخش، بار دیگر روند پیوسته ی نبوت و امامت را مطرح نموده و یادآور می شوند که سررشته ی این نظم، در دست علی (علیه السّلام) است و پایان بخش این روند، حضرت مهدی (عج الله تعالی فرجه الشریف) خواهد بود:
«مَعاشِرَ النّاسِ، ألا وَ إنّی رَسولٌّ وَ عَلِیٌّ الإِمامُ وَ الوَصِیُّ مِن بَعدی،… ألا إنَّ خاتَمَ الإَئِمَهِ مِنَّا القائِمَ المَهدِی»(2)
پس از آن، بیست و یک ویژگی اساسی و مهم آن امام را ترسیم می نمایند که به آن ها خواهیم پرداخت.
سومین فراز، اواخر خطابه و هنگام بیعت گرفتن از مردم است که می فرمایند:
«فَأمِرتُ أن آخُذَ البَیعَهَ مِنکُم وَ الصَّفقَهَ لَکُم بِقَبُولِ ماجِئتُ بِهِ عَن اللهِ عَزَّوَجَلَّ فی عَلِیٍّ أمیرِ المُؤمِنینَ وَ الأوصِیاءِ مِن بَعدِهِ الَّذینَ هُم مِنِّی وَ مِنهُ إمامَهٌ فیهِم قائِمَهٌ، خاتِمُها المَهدیُّ إِلی یَومِ یلقَی اللهَ الَّذی یُقَدِرُ وَ یَقضی»(3)
« مأمورم که از شما پیمان بگیرم تا دست در دست من نهید، در پذیرش آن چه از سوی خداوند درباره ی علی امیر المؤمنین (علیه السّلام) آورده ام و درباره ی اوصیای پس از او که از من و اویند، این امامت در میان آنان پایدار است و خاتم آنان مهدی (علیه السّلام) است و پیشوایی استوار است تا روزی که با خداوند قدر و قضا دیدار کند (قیامت)».
نقطه اوج خطبه ی غدیر- که از افتخارات شیعه به شمار می آید- این است که پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) آینده ی جهان را به صورت تابلوی بسیار دقیق و زیبایی طراحی کرده اند (همین فراز دوم). البته در سه جای دیگر هم (دو بار در قسمت ششم و یک بار در قسمت دهم خطابه) درباره ی امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) مطالبی را گفته اند؛ ولی قسمتی که دارای حساسیت است- و اگر کنار هم چیده شود، حکومت، شخصیت، علم، عصمت و ولایت تکوینی امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) روشن می شود- همین قسمت هشتم خطابه ی غدیر است. ما نیز در این نوشتار برآنیم تا ویژگی های امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) را در خطبه ی غدیر ذیل همین فراز دوم درباره ایشان شرح دهیم تا ظرافت های بیانی آن حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) درباره ی امام زمان بیش از پیش آشکار گردد.
شرح عبارات پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) درباره ی ویژگی های امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف)
عبارت اول:
«أَلَا إِنَّ خَاتَمَ الأَئِمَهِ مِنِّا القَائِمُ المَهدِی»
« آگاه باشید که القائم المهدی از ماست.»
در ابتدا نکاتی را درباره ی اعراب جمله ی فوق بیان می کنیم و آن این که ممکن است اعراب فوق درست باشد؛ یعنی «القائم المهدی»، خبر «انّ» و مرفوع باشد؛ اما قول صحیح تر آن است که بگوییم: «خاتم الائمه»، اسم «انّ» و «منّا» خبر آن باشد و «القائم المهدی» صفت برای «خاتم الائمه» باشد؛ یعنی منصوب بخوانیم. در این صورت ترجمه ی عبارت فوق به این شکل می شود: « آگاه باشید که خاتم الائمه ای که قیام کننده و هدایت شده (یا هدایت کننده به امر پنهان) است از ماست». با این ترکیب، عبارت فوق، بار معنایی دیگری خواهد داشت و آن این که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با بیان جمله به این شکل (یعنی با نصب «القائم المهدی» ) می خواهد فخر و مباهات کند که آن وجود مبارک از خاندان ایشان است.
نکته ای را درباره ی نحوه ی اسم گذاری اعراب بیان می کنیم به این ترتیب که اَعراب روی شخص سه نوع اسم می گذارند: اسمی که در بدو تولد بر روی او می گذارند، لقب و کنیه. کنیه معمولاً با توجه به ویژگی های خاصی که آن شخص دارد یا با توجه اسم فرزند ارشد او انتخاب می شود؛ مثلاً وقتی در مورد امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) می گوید «ابوصالح» به این معناست که آن بزرگوار در صالح بودن سرآمد است. اما لقب به معنای صفتی است که خود شخص دارد؛ مثلاً برخی از القاب امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) عبارتند از: طاهر، زکی، رضی، مهدی، هادی، قائم، مُؤَمَّل (یعنی کسی که مورد آرزوست)و… .
نکته قابل توجه در فرق بین لقب و کنیه این است که وقتی کسی را با کنیه اش می خوانند، احترام و ارزشی والاتر برای آن شخص قائل شده اند که این بار معنایی در القاب کمتر است. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در این عبارت، امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) را با القاب «القائم» و «المهدی» خطاب کرده و ایشان و مشخصاتش را با این القاب برای مردم معرفی نموده است. این در حالی است که اسم و کنیه حضرت (علیه السّلام) همان اسم و کنیه ی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است. در روایتی آمده است که پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:
« المَهدیُّ مِن وُلدِی اسمُهُ اسمِی وَ کُنیَتُهُ کُنیَتِی»(4)
« اسمش اسم من است (یعنی همان اسم خاص) و کنیه اش هم، کنیه من است (یعنی ابوالقاسم).»
نکته دیگر این که غیر از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، سایر ائمه (علیه السّلام) نیز به تبعیت از آن حضرت، هرگز حضرت حجت (عج الله تعالی فرجه الشریف) را با نام اصلی خود نخوانده اند و پیوسته ایشان را با القاب و کنیه ها یاد کرده اند. در روایات گوناگونی از نام بردن آن حضرت نهی شده و دلیل خاصی برای این دستور بیان نشده است؛ مثلاً:
«عَن أَبِی جَعفَرٍ (علیه السّلام) قَالَ: سَأَلَ عُمَرُ أَمِیرَ المُؤمِنِینَ (علیه السّلام) عَن المَهدِیِّ. قَالَ یَا ابنَ أبِی طَالِبٍ أَخبِرنٍی عَنِ المَهدِیِّ مَا اسمُهُ؟ قَالَ أَمَّا اسمُهُ فَلَا، إِنَّ حَبِیبِی وَ خَلِیلِی عَهدِ إِلَیَّ أن لَا أُحَدِّثَ بِاسمِهِ حتَّی یَبعَثَهُ اللهُ عَزَّوَجَلَّ».(5)
یا این عبارت از امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) که در یکی از توقیعات آمده است:
«مَلعُونٌ مَلعُونُ مَن سَمَّانِی فِی مَحفِلٍ مِنَ النَّاس». (6)
البته از برخی روایات به طور غیر مستقیم می توان فهمید مراد از این عمل ائمه (علیه السّلام) که امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) را با القاب و کنیه ها خطاب می کردند- چه بوده است. مثلاً وقتی او را «قائم» می خوانند، ویژگی حضرت در قیام و زنده کردن دین از یاد رفته ی اسلام- پس از غیبت طولانی- به ذهن متبادر می شود؛ قیامی که در آن از قاتلین کربلا و از همه ظالمان عالم انتقام خواهد گرفت:
« عَنِ الثُّمَالیِّ قَالَ: سَأَلتُ البَاقِرَ صَلَواتُ اللهِ عَلَیهِ یَا ابنَ رَسُولِ اللهِ أَ لَستُم کُلُّکُم قَائِمِینَ بِالحَقِّ؟ قَالَ: بَلَی. قُلتُ: فَلِمَ سُمِّیَ القَائِمُ قَائِماً؟ قَالَ لَمَّا قُتِلَ جَدِّیَ الحُسَینُ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ ضَجَّتِ المَلَائِکَهُ إِلَی اللهِ عَزَّ وَجَلَّ بِالبُکَاءِ وَ النَّحیبِ وَ قَالُوا: إِلَهَنَا وَ سَیِّدَنَا أَتَغفَلُ عَمَّن قَتَلَ صَفوَتَکَ وَ ابنَ صَفوَتِکَ وَ خِیَرَتَکَ مِن خَلقِکَ؟ فَأَوحَی اللهُ عَزَّ وَجَلَّ إِلَیهِم: قَرِّوا مَلَائِکَتِی فَوَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی لَأَنتَقِمَنَّ مِنهُم وَ لَو بَعدَ حِینٍ ثُمَّ کَشَفَ اللهُ عَزَّ وَجَلَّ عَنِ الأَئِمَهِ مِن وُلدِ الحُسَینِ (علیه السّلام) لِلمَلَائِکَهِ فَسّرَّتِ المَلَائِکَهُ بِذَلِکَ فَإِذَا أَحَدُهُم قَائِمٌ یُصَلَّی فَقَالَ اللهُ عَزَّ وَجَلَّ بِذَلِکَ القَائِمِ: أََنتقِمُ مَنهُم».
« (ابوحمزه) ثمالی می گوید از امام باقر (علیه السّلام) پرسیدم: مگر همه شما قیام به حق نمی کنید؟ کار شما مگر حق نیست؟ مگر برای به اصطلاح اثاره حق و ترویج حق به پا نمی خیزید؟ پس چرا به قائم گفتند قائم؟ حضرت فرمودند: موقعی که جدم حسین – که درود خدا بر او باد- کشته شد، فرشتگان در درگاه خدا به شیون و زاری گریه کردند و گفتند: ای پروردگار و مولای ما! رها می کنی کسانی را که برگزیده تو از میان خلقت را کشتند؟ پس خداوند به فرشتگان وحی کرد که: ای فرشتگان در جای خود آرام گیرید. قسم به عزت و جلال خودم، از تمام آنها انتقام خواهم گرفت ولو بعد از مدتی باشد. عجله نکنید. سپس خدا پرده را برداشت و ائمه از نسل امام حسین (علیه السّلام) را نشان داد. فرشتگان خوشحال شدند و فرزندان امام حسین (علیه السّلام) را دیدند، که نُه نفر بودند (همه نشسته بودند ولی) یک نفر ایستاده و مشغول نماز بود. خداوند فرمود: به وسیله آن کسی که در حال قیام و مشغول نماز است، از آن ها انتقام خواهم گرفت».(7)
دلیل این که آن حضرت به «مهدی» ملقب شده اند، این است که ایشان از جانب پروردگار هدایت شده و در دامان و ساحت قدس ربوی تربیت و هدایت یافته است. البته معنای دیگری نیز دارد که آن عبارت است از هدایت کننده ی به امر پنهان. به همین شکل است سایر القاب و کنیه های ایشان که شرح و بسط هر کدام در مورد وجود مقدس آن بزرگوار در این جا برای ما مقدور نیست.
اما در مورد عبارت بیان شده توسط پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در روز غدیر باید گفت که در آن روز گویی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می خواست بفرماید: آگاه باشید ای مردم! من امروز اتمام حجت کردم و ائمه راستین و حقیقی شما را که علی و اهل بیتش (علیه السّلام) هستند، به شما معرفی کردم و نام آن ها را برای شما بردم. حال اگر بنابر هر دلیلی از صراط اهل بیت (علیهم السّلام) من منحرف شدید و تن به ولایت کس دیگری دادید و مسیر اسلام را منحرف کردید، بدانید که در نهایت مردی از اهل بیت (علیه السّلام) من خواهد آمد که از جانب خدای تعالی هدایت شده است و هیچ اشکال و نقصی در او نیست و قیام می کند تا دین و سنت حقیقی اسلام را زنده نماید.
عبارت دوم:
«أَلَا إِنَّهُ الظَّاهِرُ عَلَی الدِّین»
« بدانید که اوست غلبه کننده بر همه ادیان.»
در تشریح این جمله باید نکاتی را در ابتدا بیان کنیم؛ اولاً فرق است بین دین و دینداری؛ دین یک ارزش است و دینداری ارزشمند. مانند رابطه ی بین ایمان و مؤمن که ایمان ارزش است و مؤمن ارزشمند. در مورد ائمه (علیه السّلام) بحثی وجود دارد که ائمه (علیه السّلام) ارزش هستند یا ارزشمند؟ ایمان هستند یا مؤمن؟ عدل اند یا عادل؟ علم اند یا عالم؟ انتقام اند یا منتقم؟ رأفت اند یا رئوف؟
در این باره باید بگوییم که انسان ها غیر از ارزش ها هستند. انسان ها باید ارزش ها را کسب کنند تا دارای آن ارزش ها بشوند. لذا اگر در مورد امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) بپرسند که ایشان دین است یا دیندار؟ عدل است یا عادل؟ پاسخ این است که ایشان دیندار و عادل است و در نهایت می گوییم ایشان ارزشمند است. در اصطلاح ادبیات می گویند: «ذات ثبت له صفه»؛ یعنی ذاتی که صفت و ارزشی برایش ثابت شده است که در این صورت عبارت «ألَا إِنَّهُ الظَّاهِرُ عَلَی الدِّین» این گونه معنا می شود: « الا ان دینه ظاهر علی الدین»؛ یعنی دین او یا دین به سبب او بر همه ادیان غالب است.
نکته دیگر درباره این عبارت این است که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده اند: « شخص امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) بر ادیان غالب است». در بیان معنای آن یک توجیه این است که بگوییم او غالب بر ادیان است؛ یعنی او دین را غلبه می دهد بر تمام ادیان. در مورد ائمه طاهرین (علیه السّلام) هر دو تعبیر (یکی این که بگوییم آن بزرگواران دین هستند و دیگر این که بگوییم دیندار هستند) وجود دارد؛ یعنی وقتی قرآن می فرماید:
( إِنَّمَا یخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ )(8)
((آری) حقیقت چنین است؛ از میان بندگان خدا، تنها دانشمندان از او می ترسند.)
می گویند منظور از «العلماء» یعنی ائمه (علیه السّلام)؛ یعنی این ها دانشمند هستند. از طرفی در زیارت آل یاسین می خوانیم:
« السلام علیک ایها العلم المنصوب و العلم المصبوب»
« سلام بر تو ای دانش ریخته شده از آبشار توحید و خدا شناسی.»
پس اطلاق علم، بر امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) شده است. همچنین می گوییم:
«اللَّهُمَ وَ صَلِّ عَلَی وَلِیِّ أَمرِکَ القَائِمِ المُؤَمِّلِ وَ العَدلِ المُنتَظَرِ احفُفهُ بِمَلَائِکَتِکَ المُقَرَّبِینَ وَ أَیَدَهُ بِرُوحِ القُدُسِ یَا رَبَّ العَالَمِینَ»(9)
« خداوندا درود فرست بر ولی امر خودت که قائم و آرزو و عدلِ مورد انتظار است (پس ایشان را) با ملائکه مقربین (درگاهت) بپوشان و با روح القدس یاری اش کن ای پروردگار جهانیان».
پس به امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) گفته می شود عدل؛ نه عادل. در ادبیات عرب هم به این گونه استعمال، مبالغه از باب «زیدُ عدلُ» می گویند، یعنی کسی که یک صفتی را زیاد دارد، دیگر نمی گویند «زیدُ عادلٌ» (یعنی مشتق را بر اسم ذات حمل نمی کنند؛ بلکه خود مصدر را بر آن حمل می کنند) در نتیجه می گویند: « زیدٌ عدلٌ، زیدٌ رحمهُ، زیدٌ علمٌ». لذا در این جا که گفته «انه الظاهر علی الدین»؛ یعنی خودِ امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) بر ادیان چیره است؛ وقتی هم خودِ امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) دین باشد پس جدّ ایشان- یعنی حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)- نیز دین خواهد بود.
لذا در این جا پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)می خواهد بگوید: آگاه باشید که خود امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) دین و آیین من است و شخصِ اوست که غالب بر ادیان است و یا این که می خواهد بگوید که دین امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) بر همه ادیات غالب است. پس آگاه باشید که اگر از راه ولایت اهل بیت (علیه السّلام) بیرون رفتید در نهایت او خواهد آمد، مؤاخذه خواهید شد و به ناچار باید به دین او بگروید.
معنای دیگری که می توان برای این عبارت در نظر گرفت، این است که بگوییم « الدین» یعنی دین اسلام. «أَلَا إِنَّهُ الظِاهِرُ عَلَی الدِّین» یعنی او راهنمای دین است. ایشان راهنمای کلِ دینِ اسلام و غالب بر دین هستند. اگر بخواهیم دین را تعریف کنیم باید بگوییم که دین چتری دارد که بالای آن وجود مقدس امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) قرار دارد. یعنی دین در اینجا به معنای ادیان نبوده و به معنای دین اسلام است. یعنی او غالب و حاکم و چیره بر کل دین اسلام است.
این که می گوییم دین اسلام نقطه بلندش وجود مقدس امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) است، یعنی او ولی الله است و اتصال و پیوند بلاواسطه با الله دارد. چون معنای ولی و ولایت، قرب بدون حجاب است. حجاب ممکن است گناه، غفلت و یا حتی نور باشد که بین انبیا و خداوند حجب نوری نیز وجود دارد. در نتیجه « أَلَا إِنَّهُ الظَّاهِرُ عَلَی الدِّینِ» یعنی کل دین، امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) است و در رأس مخروطِ دین قرار دارد و اگر اور ا نگاه کنیم، همه دین را داریم، لذا در روایات وارد شده است که اگر کسی ولایت امیرالمؤمنین (علیه السّلام) را قبول کند و بپذیرد، همه چیز را قبول کرده، و وقتی امیرالمؤمنین (علیه السّلام) را قبول نکند، همه چیز را منکر شده است. این امر بدان سبب است که کل دین عبارتست از وجود مقدس ائمه طاهرین (علیهم السّلام).
« عن أبی حمزه الثمالی، قال قال لنا علی بن الحسین زین العابدین علیهما السلام أی البقاع أفضل. فقلت الله و رسوله و ابن رسوله أعلم. فقال إن أفضل البقاع ما بین الرکن و المقام، و لو أن رجلا عمر ما عمر نوح فی قومه ألف سنه إلا خمسین عاما، یصوم النهار و یقوم اللیل فی ذلک الموضع، ثم لقی الله بغیر ولایتنا، لم ینفعه ذلک شیئا».(10)
پس « أَلَا إِنَّهُ الظِاهِرُ عَلَی الدِّین» نقطه اوج آن «ألَا إِنَّ خَاتَمَ الأِئِمَهِ مِنَّا القَائِمُ المَهدِی» است؛ یعنی در سه واژه تمام مختصات امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) و حکومت جهانی او که همه انبیا به آن وعده داده اند، آمده که « خاتم الائمه»: یعنی وارث کل انبیاء است. «القائم» یعنی قیام کننده ی خالص؛ یعنی برای همه چیز قیام می کند: وضع دینی، اجتماعی، اقتصادی و … که تمام این معانی در القائم مندرج هست. «المهدی» هم یعنی هدایت شده از جانب خدا.
به نظر می رسد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) احتمالاً در ذکر یه عنوان: « خاتم الائمه»، «قائم» و «مهدی» نکته «الأَهَم فالأَهَم» را رعایت نموده است. یعنی به این صورت که اول مهم ترین بعد مهم تر و بعد مهم، به تدریج پایین می آید و ادامه می دهد. روش نگارش کتب حدیثی هم توسط بزرگانی همچون کلینی در کافی و علامه مجلسی در بحار به همین صورت بوده است.
آیات مربوط به بحث
در قرآن کریم سه آیه در تأیید جمله « الا انه الظاهر علی الدین» آمده است که عبارتند از:
( هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَ دِینِ الْحَقِّ لِیظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَلَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ)(11)
در تفاسیر متعددی آمده است که آیه ی فوق درباره ی قائم آل محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شده است.(12)
( هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَ دِینِ الْحَقِّ لِیظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَ کَفی بّاللهِ شَهیداً؛)(13)
البته غیر از این آیات و روایت ذیل آن ها، روایات گوناگونی از جانب ائمه اطهار (علیه السّلام) صادر شده اند که مضمون و معنای عبارت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) درباره ی امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) را در روز غدیر معنا و تأیید می کنند.
عبارات سوم و چهارم:
«ألَا إِنَّهُ المُنتَقِمُ مِنَ الظَّالِمِینَ»
« آگاه باشید که امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) انتقام گیرنده از ستمکاران است».
«ألَا إِنَّهُ فَاتِحُ الحُصُونِ وَ هَادِمُهَا»
«آگاه باشید که او فاتح دژها و منهدم کننده ی آنهاست.»
این فراز از ویژگی های آن حضرت، نشان دهنده ی آن است که دنیای قبل از ظهور ایشان، دارای ویژگی های خاصی است که سبب شده است تا پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آن بزرگوار را این گونه و با این صفاتِ با اقتدار و هول انگیز معرفی نمایند. البته همه این ها درست است؛ زیرا اخبار فراوانی از عامه و خاصه به ما رسیده است که نمایانگر این است که دنیای قبل از ظهور ایشان، جولانگاه ظالمان، مشرکین و بی دینان است؛ کسانی که با در دست داشتن قدرت، پیوسته در حال ظلم و خیره سری در دنیا هستند. لذا پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) آن بزرگوار را این گونه معرفی نکرده است و به دلیل صلابت و بزرگی در وجود ایشان است که سبب شده تا توجه بسیاری از پیروان سایر ادیان را به خود جلب کند.
از طرف دیگر، خود، دلگرمی است به شیعیان آن حضرت و مردمی که مورد ظلم و ستم واقع شده اند و به آن ها روح امید و زندگی را تزریق می کند؛ لذا اعتقاد به چنین منجی ای، سرآغاز حیاتی امیدبخش در جامعه اسلامی و حتی سایر جوامع است که این روند رو به افزایش ظلم و ستم در جهان، بالاخره در نقطه ای متوقف خواهد شد و آن منجی با در هم کوفتن صلابت ظالمین و مشرکین و بی دینان، آرامش و عدل و داد جهانی را به ارمغان خواهد آورد.
البته فراموش نشود که روایات گوناگونی وجود دارد که نشان می دهند وقتی آن حضرت ظهور می کنند، آن چنان با صلابت و هیبت هستند که در دل مردم ایجاد رعب و وحشت می کنند. از جمله این روایت:
« عن محمد بن مسلم الثقفی قال سمعت أبا جعفر محمد بن علی الباقر (علیه السّلام) یقول القائم منا منصور بالرعب مؤید بالنصر تطوی له الأرض و تظهر له الکنوز یبلغ سلطانه المشرق و المغرب و یظهر الله عزوجل به دینه علی الدین کله و لو کره المشرکون…»(14)
عبارت پنجم:
« أَلَا إِنَّهُ غالب کُلِّ قَبِیلَهٍ مِن أَهلِ الشِّرک و هادیها»
« آگاه باشید که او غلبه کننده بر تمامی قبیله های اهل شرک و هدایت کننده ی آنهاست.»
در این عبارت دو نکته، مهم و قابل توجه به نظر می رسند: یکی این که در این عبارت دو ویژگی متناقض را در امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) معرفی می کند که یکی از آن غالب بودن و دیگری هادی بودن برای دسته مغلوب است. باید توجه داشت که بسیاری از افراد غالب و پیروز، ویژگی هادی بودن را ندارند؛ یعنی خیلی از افراد نمی توانند همه صفات متضاد و متناقض را با هم و در آنِ واحد در وجودشان داشته باشند، ولی ائمه (علیهم السّلام) دارای این نوع ویژگی ها هستند. مثلاً امام علی (علیه السّلام) هم یک جنگ جوی شجاعِ به تمام معناست و هم وقتی بچه یتیمی را می بیند، تمام پشتش به لرزه درمی آید و گریه می کند. امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) هم جامع این دو صفت متضاد است؛ یکی «غالب کَلِّ قَبِیلَه»، و دیگری «هادیها» است. یعنی ضمن این که غلبه دارد، ولی با قهر و غلبه آن ها را از بین نمی برد؛ بلکه هدایت می کند. از همین جمله فهمیده می شود که وقتی امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) ظهور می کند، تمام وجودش زور و غضب نیست. لذا در برخی از روایات داریم که حضرت در زمان ظهورش جنگ و خون ریزی زیادی خواهد داشت.(15) اما از طرف دیگر روایت هایی داریم که حضرت ابتدا اتمام حجت می کنند؛ مثل آن روایاتی که می گویند امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) در لحظه ی آغازین ظهور از جانب کعبه ندا می دهد که مردم به سوی حق بیایند که محتمل همین مضمون هستند.(16)
در زیارت آل یاسین می خوانیم: « السلام علیک ایها العلم المنصوب و العلم المصبوب و الغوث و الرحمه الواسعه» که صفت « واسعه» در مورد ائمه دیگر نیست؛ ولی در مورد امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) به کار رفته است و این یعنی رحمتشان فراگیر است و معلوم می شود چیزی که غلبه دارد، رحمت امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) است تا انتقام و از بین بردن مشرکان؛ چون ائمه مُظِهر و مَظهَر تمام نمای صفات جمال و جلال خداوند هستند و یکی از صفات جمال خداوند این است: « یا من سبقت رحمتُه غضبَه»؛ یعنی ای کسی که رحمتش بر غضبش پیشی گرفته است. با این بیان که در مورد خداوند اصل بر این است که رحمت کند ولی به خاطر دوام امواج خروشان رحمت، غضب نیز می کند. غضب خداوند به خاطر این است که مزاحمین رحمت را کنار بزند، تا رحمت ادامه پیدا کند. لذا امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) هم می آید تا موانع انتشار رحمتش را برچیند و این موانع چیزی جز مشرکان و ملحدان نیستند.
نکته بعدی در مورد این عبارت این است که اهل شرک در مقابل اهل توحید قرار گرفته است. توحید و شرک نیز با هم متناقض هستند؛ یعنی انسان ها یا مشرک اند یا موحد. البته قابل توجه است که توجه به توحید و خداپرستی و یگانه پرستی در فطرت مردم است و مردم از آن موقع که آفریده شده اند، به دنبال تحقق کامل این فطرت در عالم بیرون هستند. این موضوع در عالم بشریت فقط به وسیله موعود امم و ادیان، حضرت مهدی (عج الله تعالی فرجه الشریف) انجام شود و این را قرآن نیز وعده داده است:
( وَعَدَ اللهُ الَّذینَ آمَنُوا مِنکُم وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیَستَخلِفَنَّهُم فِی الأَرضِ کَمَا استَخلَفَ الَّذینَ مِن قَبلِهِم وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُم دینَهُمُ الَّذِی ارتَضی لَهُم وَ لَیُبّدِّلَنَّهُم مَن بَعدِ خَوفِهِم أمناً یَعبُدَونَنی لا یُشرِکُونَ بی شَیئاً وَ مَن کَفَرَ بَعدَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ الفاسِقُون.)(17)
و اساساً این مسئله، هدفِ آمدنِ امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) است. در روایات داریم که وقتی ایشان ظهور می کنند، در تمام نقاط زمین ندای پذیرش اسلام بلند خواهد شد. به عنوان نمونه در روایتی امام صادق (علیه السّلام) فرمودند:
«( وَلَهُ أسلَمَ مَن فِی السَّماواتِ وَ الإَرضِ طَوعاً وَ کَرهاً) قَالَ: إِذَا قَامَ القَائِمُ لَا یَبقَی أرضٌ إلَّا نُودِیَ فِیهَا شَهَادَُهُ أن لَا إلَهَ إلَّا اللهِ وَ أنَّ مَحَمَّداً رَسُولُ اللهِ»(18)
و در آیه دیگری از قرآن داریم که زمین را بندگان صالح خداوند به ارث می برند و صاحب می شوند:
( وَلَقَدْ کَتَبْنَا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یرِثُهَا عِبَادِی الصَّالِحُونَ)(19)
و عباد صالح کسانی هستند که موحد و پرچمدار توحید هستند. از طرفی مهم ترین ویژگی اصحاب امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) موحد بودن ایشان است.
لذا به این نکته مهم می رسیم که عبارت « الا انه غالب کل قبیله من اهل الشرک» در واقع برگردان و ترجمه آیه ی (وَعَدَ اللهُ الَّذینَ آمَنُوا مِنکُم وَ عَمِلُو الصَّالِحاتِ لَیَستَخلِفَنَّهُم فِی الأَرضِ…)(20) یا آیه ی(وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّهً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ)(21) است. نکته مهم دیگری که از این مقدمات به دست می آید این است که دغدغه ی اصلی امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) این است که مردم، موحد و یکتاپرست شوند؛ زیرا اصل و اساس رکن جامعه جهانی، توحید است و تا این مهم تحقق نیابد، نمی توان جامعه اسلامی جهانی را تشکیل داد. لذا ایشان در حین این که غالب و پیروز است، مشرکین را نیز به راه راست و یکتاپرستی دعوت می کند.
عبارت ششم:
« ألَا إِنَّهُ مُدرِکٌ بِکُلِّ ثَارٍ لِأَولِیَاءِ الله»
« آگاه باشید او، به دست آورنده خون همه ی دوستان خداست.»
«مدرک» در لغت به معنای درک کننده است؛ ولی در این عبارت بهتر است به معنای «خون خواه» بگیریم و خون خواه یعنی «ولی دم»؛ این عبارت امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) را ولی دم اولیای الاهی معرفی می کند.
واژه «ثار» چند معنا دارد؛ یکی به معنای انقلاب و برانگیختن است که اصل معنای لغتی آن نیز همین است. معنای دوم «خون» است؛ چون خون برانگیخته می شود و بر می انگیزاند در زیارت عاشورا داریم که: « السلام علیک یا ثار الله و ابن ثاره». این جا هم هر دو معنا هست که یک معنای آن، این است که تو خون خدا هستی. یعنی آنقدر خونت در راه خدا ریخته شده که اگر قرار بود خدا، خون داشته باشد، خون تو (امام حسین (علیه السّلام)) خون خدا بود و یا آن قدر خون تو به خون خدا پیوند خورده است که ثار الله هستی. معنای دیگرش این است که تو کسی هستی که خدا خون خواه و ولی دم تو است. اما در عبارت « ألَا إِنَّهُ مُدرِکٌ بِکُلِّ ثَارٍ لِأَولِیَاءِ الله»، ثار به معنای خون است نه خون خواه؛ چون قبل از ثار «کُل» آمده است؛ یعنی او ولی دم همه ی خون های اولیا و دوستان خداست.
از طرفی به کار رفتن کلمه «کل» نشان دهنده ی این است که ایشان خون خواه خون های تمام اولیای الاهی از ابتدای تاریخ تا انتهای آن است. اما در این جا این سؤال مطرح است که ایشان از چه کسی می خواهد خون خواهی کند؟ مگر نه این است که تمام آن قاتلان از دنیا رفته اند؟
در پاسخ به این سؤال می گوییم که در برخی از روایات داریم که ایشان وقتی ظهور می کنند بعضی از قاتلان انبیاء و ائمه (علیه السّلام) را زنده می کنند و انتقام خون آنها را خواهد گرفت.(22) از طرف دیگر در قرآن آیه ای وجود دارد که نشان می دهد خداوند به ولی دم و خون خواه، قدرت و اختیاراتی را داده است:
( وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِیهِ سُلْطَانًا فَلَا یسْرِفْ فِی الْقَتْلِ إِنَّهُ کَانَ مَنْصُورًا)(23)
سلطنت و قدرت ولی دم می تواند یا با قصاص باشد یا با دیه باشد و یا اصلاً ببخشد و از آن جایی که اصل قصاص فطری است (یعنی ولی دم تا خون خواهی از قاتل نکرده باشد آرام و قرار ندارد) در تمام اقوام- از قرون کهن تا به حال- وجود داشته است. در حکومت حقه امام عصر (عج الله تعالی فرجه الشریف) که موعود و منتظَر همه ادیان الهی است، مسائل فطری به عنوان مکمل مسائل حکومتی هستند. لذا در زمان امام عصر (عج الله تعالی فرجه الشریف) همه ی ادیان و همه ی گروه ها- حتی گروههای ماتریالیستی و لائیک بر اساس ویژگی ها و فطرت انسانی شان- منتظر حکومت عادله یا مدینه فاضله هستند و در این حکومت همه چیز باید سر جای خودش باشد؛ زیرا عدل یعنی (وضع کل شی فی موضعه) یا ( اعطاء کل شی حقه)، عدل یعنی هر چیزی در جای خودش قرار بگیرد و یا این که به هر صاحب حقی حقش را بدهیم.
در روایت داریم که «انه کان منصورا» امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) است(24) و یکی از القاب آن حضرت است. منصور به این دلیل از القاب آن حضرت است که در خون خواهی از قاتلان اولیاء الله،(25) از طرف فرشتگان یاری شده و تأیید می شود. لذا امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) دارای این اختیار است که در مقابل قاتلین اولیای الاهی قانون قصاص، دیه، یا عفو و بخشش را جاری سازد.
عبارت هفتم:
«أَلَا إِنَّهُ النَّاصِرُ لِدِینِ اللهِ»
«آگاه باشید که او یاور دین خداست.»
این عبارت در واقع تکمیل کننده ی عبارت «أَلَا إِنَّهُ الظِاهِرُ عَلَی الدِّین» است. در این عبارت مراد از دین خدا «اسلام» است که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در همین خطبه غدیر به این موضوع اشاره کرده است: ( إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلَامُ)(26)
ما می دانیم که تمام انبیاء و ائمه (علیهم السّلام)، یار دین خدا و یاری دهنده آن هستند ولی معلوم می شود ذکر این خصوصیت برای امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) به گونه ای است که با دیگران فرق دارد و فرقش این است که نصرت واقعی دین خدا وقتی است که کلیه آثار شرک از دنیا برداشته شده و دین خدا بر تمامی زمین گسترده شود و آیات خدا تحقق یابد:
( هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ )(27)
و روایات متعددی داریم که مصداق این آیات، قائم آل محمد، امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) است. با توجه به عبارت «أَلَا إِنَّهُ الظِاهِرُ عَلَی الدِّین»، عبارت «أَلَا إِنَّهُ النَّاصِرُ لِدِینِ اللهِ» به این معناست که امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) تمام اسلام را در جهان پیاده می کند و دین خدا را در تمامی گستره ی زمین با ابلاغ و اجرا یاری می کند؛ لذا امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) هم وظیفه ی ابلاغ و هم وظیفه ی اجرا دارند.
یکی از ویژگی های قابل ذکر یاران امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) این است که آنان باید در دوران غیبت، دین خدا را هم قولاً و هم عملاً یاری کنند و تمام تلاش خود را به کار بندند تا با یاری دین خدا زمینه ظهور آن حضرت را فراهم آورند.
عبارت هشتم:
«أَلَا إِنَّهُ الغَرَّافُ من بَحرٍ عَمِیق»
« بدانید او از دریایی عمیق بهره می گیرد.»
«بحر عمیق» یعنی دریای ژرف و «غرقه» پیمانه. اتاق را هم غرقه می گویند؛ زیرا به معنای جایی محدود است. «غراف» صیغه مبالغه است؛ یعنی بسیار پیمانه بر می دارد؛ به این معنا که متصل به دریای ژرف است.
در اصطلاح روایات و ادبیات عرب و غیر عرب، دریا به معنی دانش است. البته دریا را بعد از دانش به رحمت و عطوفت نیز تشبیه می کنند؛ مثلاً می گویند: دریای عطوفت، دریای رحمت، دریا فضل، دریای جود، دریای عدل و … . ولی اصل دریا که آب زلال است به معنای علم و دانش به کار رفته است. در قرآن هم به این معنا اشاره شده است که آب را به معنای علم و دانش ائمه (علیهم السّلام) گرفته اند:(28) (فَمَنْ یأْتِیکُمْ بِمَاءٍ مَعِینٍ)(29)؛ یعنی چه کسی آب گوارا برایتان خواهد آورد؟ لذا «أَلَا إِنَّهُ الغَرَّافُ من بَحرٍ عَمِیق» یعنی امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) در کنار دریای رحمت، دریای دانش و دریای رأفت و عطوفت الهی قرار گرفته است و همه ی این ها پایان ناپذیر است؛ زیرا به دریای لایزال الهی متصل است. از طرفی وظیفه ی ما نیز این است که به آن دریا و سرچشمه متصل باشیم. در قرآن کریم خداوند می فرماید:
( یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صَابِرُوا وَ رَابِطُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ)(30)
امام باقر (علیه السّلام) در ذیل این آیه می فرمایند: « و رابطوا إمامکم المنتظر».(31) این یعنی ارتباط ما با امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) باید یک ارتباط دوطرفه باشد و از خداوند بخواهیم که رفاقت و ارتباط ما را با آن حضرت از طریق ترک گناهان بیشتر نماید و در ارتباط بیشتر با ایشان است که انسان مسلمان زندگی می کند، می میرد و محشور می شود. این که گفته اند روح همه ی عبادات و اعمال، وجود امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) است، یا « بالإمام تمام الصلاه و الزکاه و الصیام و الحج و الجهاد و توفیر الفیء و الصدقات و إمضاء الحدود و الأحکام …»،(32) به خاطر این است که اگر این ارتباط نباشد روح عبادت در انسان از بین می رود.
لذا «أَلَا إِنَّهُ الغَرَّافُ من بَحرٍ عَمِیق» یعنی امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) از بحر عمیق غرفه بر می دارد و پیمانه پیمانه از آن استفاده می کند. همان طور که گفتیم غراف، صیغه مبالغه است؛ به این معنا که امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) وقتی حکومت جهانی را تشکیل می دهد، یک دستش در دریای عمیق و یک دستش در اجرای قوانین در جهان است و این نشان می دهد که آن حضرت به دریای ژرف نامتناهی وصل است. دارایی و سرمایه وسیع دنیوی و اخروی را در اختیار دارد. البته به این معنا نیست که امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) علمش از پیغمبر بیشتر است؛ بلکه یعنی پیغمبر علومی داشته که نمی توانسته است در آن زمان ابراز کند و امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) آن ها را ابراز می کند. در تأیید این مطلب روایتی از امام صادق (علیه السّلام) وجود دارد که می فرمایند:
« العِلمُ سَبعَهٌ وَ عِشرُونَ حَرفاً فَجَمِیعُ مَا جَاءَت بِهِ الرُّسُلُ حَرفَانِ فَلَم یَعرِفِ النَّاسُ حَتَّی الیَومِ غَیرَ الحَرفَینِ فَإِذَا قَامَ قَائِمُنَا أخرِجَ الخَمسَهَ وَ العِشرِینَ حَرفاً فَبَثَّهَا فِی النَّاسِ وَ ضَمَّ إلَیهَا الحَرفَینِ حَتَّی یَبُثَّهَا سَبعَهً وَ عِشرِینَ حَرفاً»(33)
« همه علم و دانش بیست و هفت حرف (باب) است پس همه آن هایی که از آدم تا خاتم و از خاتم، تا امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) آورده اند دو حرف است که وقتی امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) ظهور می کند، آن بیست و پنج حرف دیگر را خارج می کند و با ضمیمه کردن آن دو حرف- که تا قبل از ظهور خارج شده بود- آن بیست و هفت حرف از را در بین مردم منتشر می کند.»
البته این علوم غیر از علوم ظاهری است که منظور اصلی از علم، علم خداشناسی و توجه به خدا و مبادی و مبدأ و معاد جهان است.
عبارت نهم:
«أَلَا إِنَّهُ یَسِمُ کَلَّ ذی فَضلٍ بِفَضلِهِ وَ کُلَّ ذی جَهلٍ بِجَهلِهِ»
«آگاه باشید! که او به هر ارزشمندی به اندازه ی ارزش او و به هر نادان و بی ارزشی به اندازه ی نادانی اش نیکی کند.»
در برخی از نسخه ها به جای «یسم»، واژه ی «قسیم» (34) آمده است. واژه ی «یسم» از ریشه (وسم- یسم- وسماً) است و به معنای علامت و نشانه گذاری است. از طرف دیگر ضمیر «هاء» در « بفضله» و «بجهله» به همان افراد «ذی فضل» و «ذی جهل» بر می گردد و امام زمان است که به هر دو قسم از گروه های فاضل و جاهل اعطا می کند.
در بیان معنای این عبارت در ابتدا به شرح واژه های «قسیم» در یک نسخه و «یسم» در نسخه دیگر می پردازیم. به این ترتیب که درست است که این دو واژه با هم به لحاظ ظاهری و حتی معنای اصلی با هم فرق می کنند، ولی طبق قاعده اشتقاق در زبان عربی که می گوید: «اگر در دو واژه دو حرف از حروف اصلی آن ها مثل هم باشند، آن دو کلمه قطعاً دارای اشتراک معنایی هستند.» در مورد این دو کلمه هم این قاعده جاری می شود؛ یعنی چون در حروف «سین» و «میم» با هم مشترک اند، قطعاً دارای معنای مشترکی در باطن معنایشان با هم هستند و آن معنا «قطع و بریدگی» است. لذا در هر صورت امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) در زمان ظهور خود، به انسان های فاضل، به اندازه ارزش آن ها و به انسان های جاهل به قدر خود آن ها اعطاء می کند.
در بیان عبارت «یَسِمُ کُلَّ ذی فَضلٍ بفَضلِهِ»؛ باید گفت که این عبارت خیلی شبیه به این آیه از قرآن است که می فرماید: ( وَیؤْتِ کُلَّ ذِی فَضْلٍ فَضْلَهُ )(35) (به هر صاحب فضلیتی، به مقدار فضیلتش ببخشد.) از این جا می توان دریافت که مراد از افراد «ذی فضل» و در مقابل آنها «ذی جهل» چه کسانی هستند. علامه طباطبایی (ره) در این قسمت نکات قابل توجهی را بیان می کند که خلاصه اش به قرار زیر است:
«مراد از «ذی فضل» در این آیه شریفه کسانی هستند که صفات و اعمالی بهتر و بیشتر از دیگران دارند. … نکته دیگر اعتناء به فضل هر صاحب فضل است. … و خلاصه کلام این است که هر کسی را در جایی که لایق آن است قرار می دهد، نه اینکه فاضل و مفضول در دینداری را، به یک چوب براند، و خصوصیات افراد را نادیده بگیرد و بر روی درجات و منازلی که اعمال و مساعی اجتماع دارند، خط بطلان بکشد، و چنان نیست که در آن سرای، حال افراد زحمتکشِ با نشاط و افراد تنبل و کسل یکسان باشد.»(36)
لذا با توجه به این توضیحات بیان می داریم که در روایات فراوانی در ذیل این آیه داریم که آن کسی که فضل هر صاحب فضلی را اعطا می کند، علی بن ابی طالب (علیه السّلام) است؛ مثل این روایت:
«عَن أبِی جَعفَرٍ (علیه السّلام): وَ یُؤتِ کُلَّ ذِی فَضلٍ فَضلَهُ هُوَ عَلِیُّ بنُ أَبَیطَالِبٍ (علیه السّلام)»(37)
لذا اگر امام علی (علیه السّلام) اعطا کننده فضل است، پس امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) را که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) این گونه معرفی کرده، اعطا کننده فضل خواهد بود و این فضل را با توجه به درجه اتصاف افراد به صفات حسنه اعطا می کند و آنها را در جایگاه مخصوص خود که در شأنشان است، قرار می دهد و نیز به افرادی که در درجه پایین تری از فضائل اخلاقی و علوم دینی باشند- و خطاب به جهال شده اند- به اندازه خودشان اعطا می کند.
نکته دیگر این که شاید طبق قرینه لفظیه کلام، احتمالاً آن اعطا شده، همان علومی باشد که در زمان ظهور ایشان به اتمام و اکمال می رسد. اما سؤال این است که چرا به همه به طور یکسان اعطا نمی شود؟ که در جواب باید گفت: درک و فهم افراد با هم گوناگون است و لذا پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) افراد با درک و فهم پایین را خطاب به جاهل نموده است و افراد با درک و فهم بالا را با عنوان فضلاء یاد کرده است و این ها هستند که اهل علم اند؛ زیرا علم است که مایه فضلیت می باشد؛ لذا «ذی فضل» یعنی «ذی علم» و در روایات گوناگونی علم و فضیلت را کنار هم و در ردیف همدیگر قرار داده اند مثل آنچه که از امام علی (علیه السّلام) آمده است: «غایه الفضائل العلم» و «رأس الفضائل العلم»(38)، که امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) قطعاً از علومی که در دست اوست و مالک اصلی آنهاست، به طالبان آن بیشتر اعطا خواهد نمود.
عبارت دهم:
«أَلَا إِنَّهُ خِیَرَهُ اللهِ وَ مُختَارُه»
«بدانید او خیره الله است، مختار الله است.»
خیره (مصدر یا صفت مشبه) و مختار (اسم مفعول) هر دو از یک لغت هستند و دارای معنای نزدیک به هم می باشند. لغت «خیر» یعنی بهتر و برتر، و «خیر»، «أخیَر» بوده است که بر اثر، کثرت استعمال الف آن افتاده و تبدیل به «خیر» شده است که به معنای «بافضلیت» هم بکار می رود. لذا «أَلَا إِنَّهُ خِیَرَهُ اللهِ وَ مُختَارُه» یعنی امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) توسط خدا انتخاب شده و بهترین است.
پیشینه خلقتی انسان به سه عالم باز می گردد. عالم نور، عالم روح، عالم جسم؛ یعنی ما دارای سه بعد در طول هم هستیم: بعد جسمانی، بعد روحانی و بعد نورانی که این سه در طول هم هستند؛ نه در عرض هم. خداوند متعال وجود مقدس ائمه طاهرین (علیه السّلام) و امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) را از همه جهات انتخاب کرده و برگزیده و برتر قرار داده است. امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) خِیَرَهُ الله است؛ یعنی از جمیع جهات از جانب خدا برگزیده شده است و این یعنی جسم و روح و نور او برگزیده است. در این باره روایتی نیز وارد شده است:
صَفوَهُ اللهِ مِن خَلقِه؛(39)
البته باید توجه داشت که بسیاری از این فضیلت ها در وجود ائمه (علیه السّلام) اکتسابی هستند یعنی خداوند ائمه (علیه السّلام) را در یک مرحله ای قرار داده است و درجات بالاتر را خودشان کسب کرده اند.
نکته بعدی که قابل توجه می باشد، این است که آیا این ائمه (علیهم السّلام) که برگزیده شده اند، قابل اقتدا هستند یا نه؟ در پاسخ این سؤال می گوییم که: یکی از وجوه امامت ائمه (علیهم السّلام) این است که قابل اقتدا، الگو و پیشوا هستند و به همین دلیل خداوند متعال پیغمبران و امامان را از بشر آفریده است. اما چرا از بشر آفریده است؟ به این دلیل که بتواند برای افراد دیگر الگو باشند. بنابراین، ائمه طاهرین (علیه السّلام) و از جمله امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) خیره الله هستند تا دیگران در حد وسع و توان خود با تأسی به آنان- هم در فضیلت های خدادادی و هم در فضایل اکتسابی- ضمن کسب فضایل، زندگی ایشان رنگ و بوی آن بزرگواران را بگیرد؛ زیرا آنان «صراط الله المستقیم» و آگاه به راه و راهنماهای خوبی برای تمام بشریت هستند. تا آن جا که پبامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:
«أنَّا صِرَاطُ اللهِ المُستَقِیمُ الَّذِی أمَرَکُم بِاتِّبَاعِهِ ثُمَّ عَلِیٌّ مِن بَعدِی ثُمَّ وُلدِی مِن صُلبِهِ أئِمَّهٌ یَهدُونَ إلَی الحَقِّ وَ بِهِ یَعدِلُون»(40)
جهت دیگری که ائمه (علیه السّلام) خیره الله و مختار الله هستند این است که ایشان تأمین کننده غرض آفرینش اند. به این دلیل که غرض آفرینش عبادت و بندگی خداست: ( وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیعْبُدُونِ)(41). این ها چون برترین بندگان خدا هستند، پس تحقق بخش و تأمین کننده ی بندگی خدا هستند. اگر آن بزرگواران نبودند، بندگی خدا کامل نمی شد؛ زیرا در بندگی خدا سرآمدِ تمام خلق از آدم تا خاتم هستند.
نکته ی دیگر این که وقتی کسی «خیره الله و مختاره» بود، در این صورت باید «تضمین شده» باشد که مردم بتوانند آن ها را الگو قرا دهند؛ پس از «خیره الله و مختاره» استفاده می شود که ایشان معصوم هستند و از هرگناه و اشتباه و سهو و ترک اولایی مصون هستند؛ از سویی دیگر اگر معصوم اند پس دارای علم الهی نیز هستند؛ چون عصمت و علم الهی لازم و ملزوم یکدیگر و تفکیک ناپذیر هستند. اگر کسی بخواهد معصوم باشد، باید علم الهی نیز داشته باشد؛ یعنی خدا یک آگاهی به او داده باشد که در اثر آن آگاهی، اختیاراً از گناه پرهیز کند. بنابراین از «خیره الله و مختاره» عصمت و از عصمت هم علم بر می آید. این در حالی است که علم و عصمت بالاترین کمالات هستند.
دیگر این که علم با قدرت مساوق و نزدیک است. مساوق یعنی هم سیاق؛ نه این که علم با قدرت مساوی است؛ بلکه نزدیک به یکدیگرند. کسانی که دارای علم الهی هستند، حتماً دارای قدرت الهی نیز هستند. در حالی که علم های بشری قدرت آور نیستند. پس از «خیره الله و مختاره» بر می آید که این ها دارای کمالات الهی هستند و از جمله کمالات الهی عصمت است؛ لذا وقتی که عصمت باشد باید علم هم باشد. علم هم که باشد باید در کنارش قدرت باشد و برترین نعمت هایی که خداوند متعال برای برگزیدگان خود قرار داده، همین علم و قدرت است. علم و قدرت جزو ابزارهای برتر انبیا و ائمه (علیهم السّلام) است. لذا آن بزرگواران از تمام جهات برگزیده و برتر هستند و می توانند الگو و شاخص تمام عیاری برای خلق و هدایت آن ها باشند.
عبارت یازدهم:
«ألَا إنَّهِ وَارِثُ کُلَّ عِلمٍ وَ المُحِیط بکل فهم».
« بدانید او وارث تمامی علم است و به تمامی فهم و ادراک احاطه دارد.»
اگر کسی بخواهد مدیر گروهی باشد، می بایست امتیازاتی را داشته باشد. اولین امتیازها بعد از حیات و زندگی، دو امتیازِ علم و قدرت است که از فضایل و کمالات انسانی می باشند. بشر از ابتدای آفرینش تاکنون هیچ دقت در علم و قدرت به صورت اجتماعی، ایستایی نداشته است و همیشه در حال پویایی بود تا علم و قدرتش را بیشتر کند. اکتساب علم و قدرت برای انسان فطری است، یعنی انسان به طور فطری به دنبال علم و قدرت است. پیامبران و ائمه (علیهم السّلام) که انسان های برتر هستند؛ علم و قدرت جزء برترین فضائلشان است، به طوری که به این دو صفت بیشتر از صفات دیگرشان اهمیت داده اند.پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در خطبه ی غدیر راجع به امیرالمؤمنین (علیه السّلام) می فرمایند:
« وَ مَا مِن عِلمٍ إِلَا وَ قَد عَلَّمتُهُ عَلِیَّاً»(42)
هیچ علمی وجود ندارد مگر آن که آن را به علی یاد داده ام.
یا می فرمایند:
«النُّورُ مِنَ اللهِ عَزَّ وَجَلَّ فِیَّ مَسلُوکٌ ثُمَّ فِی عَلِی»(43)
یا در ابتدای قسمت ششم می فرمایند:
«آمِنُوا بِاللهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِی أُنزِلَ مَعَهُ»(44)
خداوند متعال نیز می فرماید:
(وَ کُلَّ شَیءٍ أَحْصَینَاهُ فِی إِمَامٍ مُبِینٍ)(45)
( و هر چیزی که ما داشتیم در امام مبین احصا کردیم) ( که امام مبین را حضرت علی (علیه السّلام) می دانند).
تعبیر نور، علم، فکر، عقل و تعبیرات دیگر در قرآن کریم جزو پرکاربردترین الفاظ در قرآن است. خداوند در قرآن می فرماید:
(اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ یتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَینَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ وَ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحَاطَ بِکُلِّ شَیءٍ عِلْمًا)(46)
(خداوند آن کسی است که هفت آسمان را آفرید و مانند آن آسمان ها، زمین را خلق فرمود و امر نافذ خود را بین هفت آسمان و زمین نازل کرد تا بدانید که خدا به هر چیز توانا و به احاطه علمی بر همه ی امور آگاهست.)
یعنی هدف آفرینش «دانستن» است. در هر مکتبی از مکاتب علمی، دانشگاهی، سیاسی و مکاتب دینی، غیر از اسلام، به علم اهمیت نداده است. در عبارت «لتعلموا» لام، لام نتیجه است؛ یعنی هفت آسمان را خلق کرده برای این که بدانید.
این عبارت از شاهکارهای قرآن کریم است که هدف از آفرینش را علم معرفی کرده است و در آیه 56 سوره ذاریات فرموده:
( وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیعْبُدُونِ)
( ما جن و انس را خلق نکردیم مگر برای این که من را عبادت کنند.)
یعنی هدف آفرینش عبادت است. می دانیم که در قرآن پارادوکس و تناقض نیست، پس بایستی یک نسبتی بین عبودیت و علم باشد؛ زیرا در یک آیه هدف خلقت، علم آمده و جای دیگر عبودیت. لذا می بایست تناسب و اتحادی بین علم و عبودیت باشد. در آیه 282 بقره می فرماید:
(وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ یعَلِّمُکُمُ اللَّهُ )
(تقوا پیشه کنید، خدا شما را آمرزش می دهد.)
یعنی تقوی مقدمه ی علم است. یا در روایات است که:
« العلم نور یقذفه الله فی قلب من یشاء»(47)
علم نوری است که خداوند در قلب عده ای از بندگان قرار می دهد.
در این جا علم و عبودیت بر هم منطبق می شوند؛ زیرا مصداق آن، بندگان کامل هستند. بندگان کامل ضمن این که عبد هستند، عالم نیز می باشند. لذا در آیه 28 سوره فاطر می فرماید:
( إِنَّمَا یخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ)
( از میان بندگان، علماء از خدا می ترسند.)
پس از میان بندگان کسانی که دارای دانش هستند، خدا ترس بوده و خداترسی از ویژگی های بندگی است. پس نسبتی میان بندگی و علم وجود دارد.
نکته ی دیگر اینکه دانش بشری که در اصطلاح فلسفه، دانش حصولی به آن می گویند، دانش عکس برداری از دنیای بیرون است. در دانش الهی پیامبران، علم و قدرت با هم مساوق اند (یعنی هم سیاق اند) و نمی گویم مساوی هستند؛ یعنی در مورد انبیاء و اوصیاء باید گفت جایی که علم باشد، حتماً قدرت نیز هست و جایی که قدرت باشد، حتماً علم نیز هست. مثل داستان آصف ابن برخیا که توانست تخت ملکه سبا را از دور دست ها بیاورد در حالی که هنوز سلیمان پلک نزده بود، و این قدرت نتیجه ی قسمتی از علم بود. اما ائمه معصومین ما (علیهم السّلام) که علم تمام کتاب را می دانند قطعاً قدرتشان برتر از آصف ابن برخیا می باشد.(48)
حال به عبارت «أَلَا إِنَّهُ وَارِثُ کُلِّ عِلم» بر می گردیم که یعنی امام زمان (علیه السّلام) وارث تمامی دانش های آفرینش، شامل علم آدم ابوالبشر (علیه السّلام) تا خاتم الانبیاء (صلی الله علیه و آله و سلم) و علم امیرالمؤمنین (علیه السّلام) تا امام حسن عسکری (علیه السّلام) و تمامی علم علما و دانشمندان هستند. در طول تاریخ هر کسی هر دانشی دارد، آن دانش نزد امام زمان (علیه السّلام) است. لذا در روایات آمده که مواریث انبیا مثل عصای حضرت موسی (علیه السّلام) در نزد امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) است.(49) پس این که مواریث همه ی انبیاء در نزد امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) است، تجسم و تبلور این مسأله است که تمام علوم و دانش های انبیاء و گذشتگان نزد آن حضرت است.
«و المحیط بکل فهم» یعنی هر چه ما می فهمیم و درک می کنیم، امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) هم آن را می فهمد و درک می کند. در مورد خداوند داریم:
( لَا تُدْرِکُهُ الْأَبْصَارُ وَ هُوَ یدْرِکُ الْأَبْصَارَ وَ هُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ)(50)
(دیدگان او را درک نمی کنند در حالی که اوست که دیدگان را درک می کند.)
و امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) نیز مسلط بر دیدن ها و شنیدن ها و همه حواس ما می باشد. لذا حضرت می توانند با تسلطی که بر ادراکات دارند، ادراکات ما را کنترل کنند، از کار بیندازند و یا تقویت کنند. لذا اگر اراده ی ایشان تعلق بگیرد، ادراکات ما قوی تر می شود.
عبارت دوازدهم:
« أَلَا إِنَّهُ المُخبِرُ عَن رَبِّهِ عَزَّ وَجَل و المشید لامر آیاته»
«بدانید او از جانب خدایش خبر می دهد و محکم کننده آیات او است.»
«تشیید» یعنی محکم کردن و عبارت فوق یعنی کار آیات خدا را محکم می کند. با این بیان که، آیات خدا دو نوع است: آیات تکوینی و آیات تدوینی. آیات تدوینی یعنی نوشتاری مثل قرآن و حدیث و آیات تکوینی؛ یعنی موجودات عینی که خداوند متعال در آفرینش خلق کرده است.
آیات تکوینی- نسبت به انسان- نیز مستقیم می شود به: آیات انفسی و آیات آفاقی، یعنی به آیات درونی و بیرونی. خداوند در قرآن می فرماید:
(سَنُرِیهِمْ آیاتِنَا فِی الْآفَاقِ وَ فِی أَنْفُسِهِمْ)(51)
( نشان می دهیم به آن ها، آیات خود را در افق ها و در نفس هایشان (یا درون و جانشان))
و این یعنی اینکه ما در افق ها و جان هایشان آیاتی داریم. لذا امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف)، هم محکم کننده ی آیات تدوینی و هم محکم کننده ی آیات تکوینی هستند. شاهد ما برای محکم کنندگی آیات تدوینی ایشان آن است که در زیارت آل یاسین می خوانیم: « السلام علیک یا تالی کتاب الله و ترجمانه»؛ « سلام بر تو ای تلاوت کننده کتاب خدا و ترجمه کننده ی آن». یعنی تو ترجمه و تفسیر کننده ی کتاب خدا هستی. مترجم بودن امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) برای آیات خدا به دو مقوله ی ترجمه ی قولی و فعلی تقسیم می شود؛ یعنی امام آیات قرآن را قولاً و فعلاً ترجمه می کند. قولاً، مانند پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) که در خطابه ی غدیر، 100 آیه را ترجمه و تفسیر فرمودند (که حدود 80 آیه از جملات آیات و حدود 20 آیه را در حد اشاره تفسیر نمودند). از طرف دیگر امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف)، مفسر و مؤَوَّل آیات بوده و عملاً نیز مترجم آیات هستند؛ مثل آیاتی که راجع به تقوی، صلاح، دانش، بینش و توحید است، همه را در نفس و اعمال خود پیاده می فرمایند. از طرفی این عبارت از زیارت آل یاسین به حدیث ثقلین نیز اشاره دارد آنجا که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرماید:
«إنی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی و لن یفترقا حتی یردا علی الحوض».(52)
عترت مقوِّم قرآن است. در خطابه ی غدیر نیز آمده است:
« فَکُلُّ وَاحِدٍ مُنبِئٌ عَن صَاحِبِهِ وَ مُوَافِقٌ لَه»(53)
«هر کدام از این ها (قرآن و عترت) از همراه خود خبر می دهد و موافق با اوست».
پس « والمشید لامر آیاته» یعنی حقانیت آیات را با ترجمه ی قولی و فعلی تثبیت می کند. لذا وجود و سکون و زندگی و فریاد و قیام و قعود و گفتارشان ترجمه قرآن است. یکی از شاهکارهای زیارت آل یاسین این قسمت است:
« السلام علیک حین تقوم، السلام علیک حین تقعد، السلام علیک حین تقرا و تبین، السلام علیک حین تصلی و تقنت»
اگر ما به زمان های نماز و قنوت و حمد و استغفار و الله اکبر و گفتن لا اله الا الله و قیام و قهود امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) سلام می کنیم معنایش این است که تمام این لحظات، لحظات ارزشمندی هستند. به خاطر ارزش دو چیز، یکی خود امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) و یکی کاری که امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) انجام می دهند. اگر این کار حضرت، عین حق و حقانیت نباشد، سلام به آن بی معنا خواهد بود؛ ولی چون سلام می کنیم معنایش این است که فعل حضرت عصمت داشته و از هر خطا و اشتباه و ترک اولایی مبرا است و همه آن اعمال زیر نظر خداوند و با تأیید ایشان انجام می شود.
در بیان محکم کنندگی آیات الاهی توسط امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) باید گفت که مثلاً وقتی ما دو قطعه چوب را کنار هم می گذاریم؛ آنها محکم و تشیید می شود و این چنین است وجود امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) که وقتی کنار آیات قرآن قرار می گیرند. به آنها معنا و استحکام می بخشد و اسرار نهان آن را آشکار خواهد نمود. به عبارت دیگر کتاب تدوین مشتمل بر امام ناطق (ائمه معصومین (علیهم السّلام) از امام علی (علیه السّلام) تا امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف)) و امام صامت (قرآن کریم) است. از طرف دیگر حق- که خود امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) است- قرآن می باشد و قرآن نیز با حق است؛ لذا وقتی این دو حق با هم آمیختند، آنگاه محکم می شوند. لذا وقتی می گوییم «والمشید لامر آیاته» یعنی یک یک آیات قرآن را امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) محکم و حقانیتش را بیان می کند و چون امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) در قول و عمل خود آیات کریمه ی قرآن را تشیید می فرمایند. لذا ما با دیدن هر آیه ای از قرآن وجود امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) را درخواهیم یافت و او را تجسم می کنیم؛ زیرا که ایشان (عج الله تعالی فرجه الشریف) مصداق اتم و اکمل قولی و عملی آیات قرآن می باشند. همچنین طبق این آیه در قرآن کریم: ( لَا یمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ)(54) که مماس حقیقی قرآن کریم، پاک شدگانند، امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) از جمله پاک شدگان است؛ یعنی این که حقیقت قرآن با حقیقت امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) با هم مماس هستند.
عبارت سیزدهم:
« ألَا إِنَّهِ الرَّشِیدُ السَّدِیدُ»
«بدانید او رشد یافته و استوار است.»
«رشید»، صفت مشبه از ریشه «رشد» به معین اسم مفعول یعنی «رشد کرده» است و «رشد» یعنی روشن، پیشرفته و بالیده. رشد در مقابل «غی» است. در قرآن هم آمده که: (قَدْ تَبَینَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَی)(55)؛ (راه روشن از گمراهی روشن و بیان و واضح شد.) واژه «سدید» هم به معنی استوار است.
وقتی می فرماید: «ألَا إِنَّهُ الرَّشِیدُ» یعنی آگاه باشید که حتماً امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) رشد یافته و راه هدایتش را پیدا کرده است و در صراط مستقیم است.
نکته دیگر اینکه «ألَا إِنَّهُ الرَّشِیدُ» عبارت دیگری است از:
«أنَّا صِرَاطُ اللهِ المُستَقِیمُ الَّذِی أمَرَکُم بِاتِّبَاعِهِ ثُمَّ عَلِیٌّ مِن بَعدِی ثُمَّ وُلدِی مِن صُلبِهِ أئِمَّهُ یَهدُونَ إلَی الحَقّ وَ بِهِ یَعدِلُون».(56)
این عبارت از طرف پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)عصمت امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) و روشنی راه ایشان را تضمین می کند. اما همه ی امامان (علیهم السّلام) معصوم اند؛ ولی به چه دلیلی درباره این امام بیشتر تأکید فرمودند؟ در جواب می گوییم که این تأکید به خاطر این است که امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) مسئولیت مهم و بسیار بزرگی دارد که آن تشکیل حکومت جهانی و تأیید و تثبیت آن است. لذا کار هر قدر بزرگ تر باشد، احتمال خطای آن نیز بیشتر است و چون برنامه آن حضرت یک برنامه ی استثنایی است که هیچ کدام از پیامبران الهی (علیهم السّلام) و حتی معصومین (علیهم السّلام) برای اجرای آن برنامه مکلف نشده اند لذا پیامبر می فرمایند: « ألَا إِنَّهُ الرَّشِیدُ» تا احتمال وارد شدن هرگونه نقصی در کار آن بزرگوار منتفی شود.
از لغت رشید دو مطلب دیگر نیز استباط می شود. یکی صحیح بودن و دیگری در حال رشد بودن. لذا «الرشید» یعنی اینکه امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) غیر از این که در حال رشد و تکامل می باشد، در راه مستقیم نیز قرار دارد.
اما درباره واژه «سدید» باید گفت که: « ألَا إِنَّهُ السَّدِیدُ» یعنی در کار خودش محکم است، کوتاه نمی آید، سست نیست و تحت تأثیر ملامت کسی قرار نمی گیرد. یکی از صفاتی که امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) دارند این است که ترجمان آن، همان جمله ای است که پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) راجع به امیرالمؤمنین (علیه السّلام) فرمودند: « وَ لَا تَأخَذَهُ فِی اللهِ لَومَهُ لَائِم»؛(57) « او کسی است که ملامتِ ملامت کننده ای در راه خدا دستخوش تغییرش نمی کند» و این مسئله مهم به خاطر این است که آن حضرت هم تکامل دارد و هم محکم است. آیه (إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیهِمُ الْمَلَائِکَهُ أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّهِ الَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ)(58) نشان می دهد که راه دین و تدین راه استقامت است و سران دین که پیامبران اند همیشه در ناراحتی و اذیت و آزار بودند؛ ولی پیوسته در مقابل آن سختیها مقاومت می کردند.
عبارت چهاردهم:
«ألَا إِنَّهُ المُفَوِّضُ إِلَیه»
« آگاه باشید! او کسی است که امور به او تفویض شده است.»
تفویض کارها دو معنا دارند: یک معنا این است که خدا کاری را واگذار کند و خودش دستش بسته شود که این با تفکر توحیدی اسلام سازگاری ندارد؛ زیرا طبق تفکر توحیدی، این خداوند است که جهان، انسان و موجودات را اداره می کند. ارتباط خدا با این جهان ارتباط حکیمانه و تدبیر دائمی و پیوسته با جهان است. باید توجه داشت که معنای غلط تفویض این است که بگوییم: خدا خلق کرده است و دیگر هیچ کاری با جهان ندارد- که این عقیده یهود و مفوضه است-؛ در حالی که معنای صحیح تفویض این است که خودش در اختیار گذاشته و خودش مالک است. مثلاً شما برای فرزندتان دوچرخه می خرید، پول هم می دهید، آزاد هم هست؛ ولی شما املک هستید و مالک تر بودن خود به فرزندتان را حفظ می کنید.
پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در خطبه ی غدیر در مورد امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) آن را بیشتر نمایان کرده است، به این دلیل است که در این جا تفویض یکی از اصول اولیه ی شخص امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) است؛ یعنی امام عصر (عج الله تعالی فرجه الشریف)- که تنها مجری به تمام معنا و همه جانبه ی اسلام و قرآن است- باید مفوض الیه باشد؛ یعنی خداوند باید امر دین را به او تفویض کند تا بتواند دین را در گستره ی زمین نشر بدهد. مرحوم کلینی در این مورد ده روایت در کتاب کافی آورده است که یک نمونه را ذکر می کنیم:
« عَن أبی إسحَاقَ النَّحوِیِّ قَالَ دَخَلتُ عَلَی أبِی عَبدِ اللهِ (علیه السّلام) فَسَمِعتُهُ یَقُولُ إنَ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَدَبَ نَبِیَّهُ عَلَی مَحَبَّتِهِ فَقَالَ وَ إنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظیمِ. ثُمَّ فَوَّضَ إلَیهِ فَقَالَ عَزَّوَجَلَّ وَ ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مَا نَهاکُم عَنهُ فَانتَهُوا وَ قَالَ عَزَّ وَجَلَّ مَن یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَد أطاعَ اللهَ قَالَ ثَمَّ قَالَ وَ إنَّ نَبِیَّ اللهِ فَوَّضَ إِلَی عَلِیٍّ وَ ائتَمَنَهُ فَسَلَّمتُم وَ جَحَدَ النَّاسُ فَوَ اللهِ لَنُحِبُّکُم أن تَقُولُوا إِذَا قَلنَا وَ أن تَصمُتُوا إذَا صَمَتنَا وَ نَحنُ فِیمَا بَینَکُم وَ بَینَ اللهِ عَزَّوَ جَلَّ مَا جَعَلَ اللهُ لِأَحَدٍ خَیراً فِی خِلَافِ أمرِنَا»(59)
« ابی اسحاق نحوی گوید: وارد شدم بر امام صادق (علیه السّلام) شنیدم که حضرت فرمود: خداوند متعال با روش محبت، پیامبرش را تربیت کرده بود. و آنگاه فرموده است: « تو دارای خلق، اخلاق و آداب بزرگی هستی. سپس به او تفویض نمود (یعنی زمینه تفویض محبت است) سپس گفته است: آنچه پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) برای شما می آورد بگیرید و آنچه نهی می کند از آن باز دارید. سپس حضرت صادق (علیه السّلام) فرمودند: پیغمبر خدا امور دین را به علی (علیه السّلام) واگذار کرد و او را امین دانست. آنگاه به ابی اسحاق نحوی می گوید: شما شیعیان، تسلیم شدید و مردم، علی را منکر شدند. به خدا قسم ما دوست داریم، بگوئید؛ موقعی که ما گفتیم و ساکت بشوید؛ موقعی که ما ساکت شدیم و ما واسطه بی شما و خدا هستیم و خدا قرار نداده برای کسی چیزی را برخلاف امر و فرمان و راه ما. [ یعنی کسی که خیر می خواهد، خیرش در این است که راه ما را طی کند.]»
عبارت پانزدهم:
«ألَا إِنَّهُ قَد بُشِّرَ بِهِ مَن سَلَفُ بَینَ یَدَیه»
« بدانید او کسی است که گذشتگان قرون پیش به او بشارت داده اند.»
اعتقاد به مهدویت و وجود مصلح کل، اعتقاد همه ی ادیان، و تمامی سیستم های فکری، حتی نظام های فکری غیر دینی (که اغلب سیستم های فکری سیاسی هستند) می باشد. همان طور که می دانیم برخی از نظام های فکری بشر، دینی هستند- که در رأس مخروط اندیشه ی آن ها خدا قرار دارد- و تعدادی هم غیر دینی هستند؛ مثل سیستم فکری ماتریالیسم؛ چون بشر به طور طبیعی و فطری انتظارِ حکومت و دنیایی را می کشد که در آن، هیچ بی عدالتی، ظلم و ستمی نباشد تا در آن جا بتواند حکومت کند. در این قسمت، که به اصطلاح، بخش موعود ملل و ادیان است، حضرت می فرمایند: « … ألَا إِنَّهُ قَد بُشِّرَ بِهِ مَن سَلَفُ بَینَ یَدَیه …» و نمی فرمایند: تمام انبیا به او بشارت داده اند؛ بلکه می فرمایند: « قد بشّر به من سلف القرون بین یدیه»؛ تمام قرونی که در گذشته بوده اند به او وعده داده اند. منظور حضرت این است که چه نظام های دینی، چه نظام های غیر دینی، چه فکرهای فلسفی و چه فکرهای اجتماعی، تمامشان به مهدی موعود وعده داده اند؛ منتها هر کدام از اینها یک بعد از این موعود را معرفی کرده اند؛ چون اولاً این وعده، فطری است؛ ثانیاً موعود ادیان است؛ ثالثاً تمام نظام های فکری در انتظار چنین حکومتی هستند. پس تشکیل چنین حکومتی که (از نظر عمومی) در آن جا عدل و داد، حکومت کند و پایه این حکومت، خدا باشد، بسیار مطلوب است که این مطلب را برخی از آیات و روایات هم بدان اشاره دارند:
(یعْبُدُونَنِی لَا یُشْرِکُونَ بِی شَیئًا)(60)
« لَا یَبقَی أَرضٌ إِلَّا نُودِیَ فِیهَا شَهَادَهُ أَن لَا إِلَهَ إِلَا اللهُ وَ أَنَّ مُحَمَداً رَسُولُ الله».(61)
این مسأله مورد تأکید آموزه ها و مدارک دینی ما است. پس نکته ی مهم و شاهکار این وعده حتمی و بطلان ناپذیر بودن و قطعی بودن ظهور امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) و غلبه اش بر دنیا است؛ زیرا خداوند فرمود:
( وَ لَقَدْ کَتَبْنَا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یرِثُهَا عِبَادِی الصَّالِحُونَ)(62)
و نیز فرمود:
(وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ …)(63)
که اگر در مدارک دینی ما، پیش گویی های اناجیل اربعه، اسفار تورات، کتاب های زند، پازند و پانیشال های زرتشتی ها و در کتب هندوها، کتب براهمایی ها و نوع کسانی که الان در دنیا اسمی از آن ها هست را مشاهده کنیم- با وجود همه ی تحریفات شان- به آن حضرت (علیه السّلام) وعده داده اند.
عبارت شانزدهم:
«ألَا إِنَّهُ البَاقِی حُجَّهً وَ لَا حُجَّهَ بَعدَه»
« بدانید! او حجت باقی است و هیچ حجتی بعد از او نیست.»
حجت یعنی « ما به یحتج فعل»؛ دلیلی که یک کار با استناد به آن انجام می شود و احتجاج یعنی دلیل آوردن. وقتی می گوییم برای چیزی دلیل می آوریم، خود دلیل، حجت است. همچنین این واژه (حجت) یک نوع اسم و لقب برای ائمه (علیهم السّلام) است. لذا حضرت می فرماید این آخرین حجت پایدار خداست؛ یعنی از سال 260 ق که امام حسن عسکری (علیه السّلام) به شهادت رسیدند، امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) حجت روی زمین هستند.
سؤالی که اینجا مطرح می شود این است که اگر پس از آن حضرت حجتی نیست، مسئله رجعت حضرت عیسی (علیه السّلام) و ائمه (علیهم السّلام) چگونه توجیه پذیر است؟ در پاسخ می گوییم روایات زیادی داریم که برخی از ائمه (علیه السّلام) پس از امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) باز می گردند و حکومت می کنند؛ مثل امام علی (علیه السّلام)، امام حسین (علیه السّلام) و برخی از ائمه (علیهم السّلام). در این که اصل رجعت طبق آیه ی: « پروردگارا! ما را دوبار میراندی و دو بار زنده کردی»،(64) جزء ضروریاتِ اعتقادات شیعه است شکی نیست؛ اما تعبیر «لا حجه بعده»، ناظر به عنوان حجت که امامت و مسئولیت است می باشد و نظری به رجعت دیگر امامان ندارد؛ زیرا که آنان حجت های قبلی هستند که دوباره رجعت خواهند کرد؛ مثل حضرت عیسی (علیه السّلام) که می آیند و به عنوان وزیر امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) پشت سر ایشان نماز می گزارند: «.. یُصَلَّی خَلفَه …»؛(65) اما حضرت عیسی (علیه السّلام) به تنهایی حجت مستقل نیستند. حجت بودن ایشان تحت حجیت امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) خواهد بود. اگر هم امیرالمؤمنین و امام حسین (علیه السّلام) تشریف بیاورند،- با این که افضل از امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) هستند- ولی حکومت به نام امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) است و لذا « … ألَا إِنَّهُ البَاقِی حُجَّهً وَ لَا حُجَهَ بَعدَه …» نشان می دهد که ایشان به عنوان آخرین نفر است که حکومت جهانی خدا را تشکیل می دهد و اگر قرار است تا قیامت بقیه ائمه (علیهم السّلام) هم بیایند- که می آیند- ذیل حکومت امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) هستند؛ نه این که حجیت مستقلی داشته باشند.
عبارت هفدهم:
«و لا حق الا معه و لا نور الا عنده»
« هیچ حقی نیست مگر همراه اوست و هیچ نوری نیست مگر در نزد اوست.»
در عبارت فوق بر سر کلمات «حق» و «نور»، «لا»ی نفی جنس آمده است و می گوید که حق همیشه همراه آن حضرت و نور حقیقی در نزد اوست و با وجود او نه حقی و نه نور حقیقی دیگری وجود دارد.
حق کلمه ای است که جمع ندارد و این عبارت نمی خواهد بگوید که چندین حق وجود دارد و حق اصلی، همراه امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) است بلکه می گوید که هر کسی که ادعای حق بودن داشته باشد ادعایش باطل است؛ زیرا که حق یکی است و آن هم همراه امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) است. اما مراد از «حق» چیست؟ در پاسخ عرض می کنیم که در آیات و روایات مراد از «حق» خداوند عزّوجل می باشد. آنجا که خداوند در قرآن می فرماید: ( أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِینُ)(66) و نیز در روایات که داریم: « عَن أبِی عَبدِ اللهِ (علیه السّلام) … أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّهُ هُوَ رَبُّهُ …»(67): از امام صادق (علیه السّلام) که فرمودند: به راستی که خداوند حق است و اوست پروردگارش (با توجه به سیاق حدیث یعنی: پروردگار عقل آدمی).
نکته دیگری که در مورد این عبارت قابل توجه است این است که علت اینکه «حق» با اوست، آن است که خروج و ظهور ایشان از جانب پروردگار، حق است آنجا که در روایتی داریم:
«عَن أبِی بَصیرٍ عَن أبِی عَبدِ الله (علیه السّلام) قَالَ سَأَلتُهُ عَن قَولِ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ … ( حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَهُم أنَّهُ الحَقُّ) قَالَ خُرُوجُ القَائِمِ هُوَ الحَقُّ مِن عِندِ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ یَرَاَهُ الخَلقُ لَا بُدَّ مِنهُ»(68)
«ابوبصیر از امام صادق (علیه السّلام) از این قول خداوند که فرمود ( حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَهُم أنَّهُ الحَقُّ)، سؤال کرد. پس ایشان فرمودند که خروج قائم (عج الله تعالی فرجه الشریف)، آن همان حق است در نزد خدای تعالی که خلق آن را خواهند دید و هیچ شکی هم در آن نخواهد بود.»
اما نکته دیگری که می توان از این عبارت استفاده کرد این است که خدایی که تنها، او حق است، حقانیت خود را به ولی خود اعطا نموده است و آن را ملازم ایشان گردانیده است تا با این عمل بیان دارد که امر و نهی و رضایت غضب او، امر و نهی و رضایت غضب خدای تعالی است و اطاعت و فرمانبرداری از او تکلیف است. چرا که خداوند در قرآن می فرماید:
( یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ )(69)
حال به واژه «نور» می پردازیم. واژه «نور» در قرآن نیز به کار رفته است، من جمله در آیه نور: (اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ )(70) که در مورد نورانیت خداوند بوده اما اینکه به چه معناست نظرات گوناگونی در این باره مطرح گردیده که گزیده ای از آنها به قرار زیر است:
مرحوم شیخ طوسی در ذیل این آیه می گوید:
نور بودن خداوند به دو معناست: یکی اینکه بگوییم خداوند هدایت کننده اهل آسمان ها و زمین است و دیگر اینکه بگوییم خداوند بوسیله ستارگان و خورشید و ماه روشنایی بخش آسمان ها و زمین می باشد.(71)
مرحوم علامه طباطبایی می گوید:
خدای سبحان نوری است که به وسیله او آسمان ها و زمین ظهور یافته اند؛ چون نور را به آسمان و زمین اضافه کرده، و آن گاه آن را حمل کرده بر اسم جلاله «الله» و فرموده نور آسمان و زمین الله است و منظور عمده اش این بوده که کسی توهم نکند نور خداوند، نور غیرمستقل و قائم به آسمان ها و زمین است و از اینجا استفاده می شود که خدای تعالی برای هیچ موجودی مجهول نیست، چون ظهور تمامی اشیاء برای خود و یا برای غیر، ناشی از اظهار خدا است، اگر خدا چیزی را اظهار نمی کرد و هستی نمی بخشید ظهوری نمی یافت. پس قبل از هر چیز، ظاهر بالذات، خدا است.(72)
مرحوم طبری در ذیل این آیه می گوید:
مراد از نور بودن خداوند یکی همان هادی بودن اهل آسمان ها و زمین است و دیگری تدبیر کننده امر در آسمان ها و زمین است.(73)
فخر رازی نیز می گوید:
مراد از نور بودن خداوند چهار حالت است: 1- اینکه خداوند هادی اهل آسمان ها و زمین است. 2- خداوند مدبر آسمان ها و زمین است با حکمت بالغه خود. 3- او نظم دهنده آسمان ها و زمین است. 4- خداوند روشنایی بخش آسمان ها و زمین است که خود سه وجه دارد: اول: او منور آسمان است با ملائکه و روشنایی بخش زمین است با انبیاء. دوم: منور آسمان است با خورشید و ماه و ستارگان. سوم: منور آسمان است با خورشید و ماه و ستارگان و روشنایی بخش زمین است با انبیاء و علماء.(74)
حال با توجه به معانی نور که برای خدا متعال در نظر گرفته شده است و از طرفی چون امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) از جانب پروردگار حق است، به حق آمده است و فرمان و اطاعت او فرمان و اطاعت خداوند است لذا همه آن تعابیر و معانی بر امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) هم منطبق است، یعنی امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) هم به اذن الله هدایت کننده اهل آسمان ها و زمین است و هم روشنایی بخش آسمان ها و زمین است و هم به اذن خداوند مدبر آسمان ها و زمین است و هم به اذن الله ناظم آسمان ها و زمین است.
عبارت هجدهم:
« أَلَا إِنَّهُ لَا غَالِبَ لَهُ وَ لَا مَنصُورَ عَلَیهِ»
آگاه باشید که کسی بر او (امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف)) غلبه نمی کند، و هیچ کس علیه او یاری نمی شود.
یکی از آیاتی که درباره ی امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) وجود دارد این است که می فرماید:
( … وَمَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلیِّهِ سُلْطَانًا فَلَا یسْرِفْ فِی الْقَتْلِ إِنَّهُ کَانَ مَنْصُورًا)(75)
پس او منصور است. در روایات زیادی نیز داریم که او غالب است و کسی بر او نه مسلط می شود و نه ایشان مغلوب خواهد بود:
« عَن مُحَمَّدِ بنِ مُسلِمٍ قَالَ سَمِعتُ أَبَا جَعفَرٍ (علیه السّلام) یَقُولُ القَائِمُ مَنصُورٌ بِالرُّعبِ مُؤَیِّدٌ بِالنَّصرِ …»(76)
«حضرت قائم (عج الله تعالی فرجه الشریف) با ایجاد رعب و وحشت (در دل دشمنان) یاری می شود و با نصر و یاری (از جانب پروردگار) قدرتمند گردیده است.»
در روایات زیادی داریم، قبل از آنکه حضرت با قدرت های بزرگ بجنگد، رعبی در دلشان می افتد، که حکومتشان را تحویل می دهند (مانند روایت فوق) که این مثل همان چیزی است که در جریان فتح فدک و مکه اتفاق افتاد. لذا پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در دو جمله (که تأکید همدیگر هستند) می فرمایند: «… أَلَا إِنَّهُ لَا غَالِبَ لَهُ وَ لَا مَنصُورَ عَلَیهِ» و «لا» در « لَا غَالِبَ لَهُ»، نفی جنس است. معنایش این است که هیچ غلبه کننده ای و ظفرمندی بر او غلبه نخواهد کرد.
البته قبل از این جمله، جملات دیگری هم با این مضمون بودند که عبارتند از: «أَلَا إِنَّهُ المُنتَقِمُ مِنَ الظَّالِمِین» و « أَلَا إِنَّهُ مُدرِکٌ بِکُلِّ ثَارِ لِأَولِیَاءِ اللهَ» که ما آنها را در قسمت های قبل توضیح دادیم.
معنای «وَ لَا مَنصُورَ عَلَیهِ» نیز این است که در زمان ظهور حضرت (عج الله تعالی فرجه الشریف) هیچ کس نمی تواند با هم متحد شود و علیه امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) بشورد زیرا که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند که: « هیچ کس علیه او نیز یاری نمی شود». لذا این جمله تأکید « لا غالب له» خواهد بود.
عبارات نوزدهم، بیستم و بیست و یکم:
«أَلَا إِنَّهُ وَلِیُّ اللهِ فِی أََرضِهِ وَ حَکَمُهُ فِی خَلقِهِ وَ أمِینُهُ فِی سِرِّهِ وَ عَلَانِیَتِهِ».
»آگاه باشید که او (حضرت مهدی (عج الله تعالی فرجه الشریف) در زمین ولی خداست و در میان مخلوقاتش حَکَم خداست و در آشکار و پنهان امانت دار خداوند است.»
«ولی» به معنای سرپرست و اولی به تصرف است. ما از جمله اول دو معنا برداشت می کنیم:
یکی این که امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) متولی خداست در زمین، اما چون این امر مطلق بیان شده و مقید به بعد از ظهور نگشته، پس امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) در زمان غیبت هم، ولی و سرپرست از جانب خدا در زمین است.
در معنای دیگر، «ولی» از نظر علامه طباطبایی چنین است:
وقتی می گوییم خدای تعالی ولی بنده مؤمنش می باشد، معنایش این است که آن چنان وصل به بنده است و آن چنان متولی و مدبر امور بنده است که هیچ کس دیگری این چنین ارتباطی را با آن بنده ندارد. اوست که بنده را به صراط مستقیم هدایت می کند، امر و نهی می کند، به آن چه سزاوار است وامی دارد، از آن چه نکوهیده است باز می دارد و او را در زندگی دنیایی و آخرتی اش یاری می کند، هم چنان که از این طرف نیز می گوییم مؤمن واقعی ولی خداست؛ زیرا آن چنان وصل به خداست که متولی اطاعت او در همه اوامر و نواهی اوست و تمامی برکات معنوی از قبیل هدایت، توفیق، تأیید، تسدید و به دنبالش اکرام به بهشت و رضوان را از خدای تعالی می گیرد.(77)
این یعنی ولی خدا؛ یعنی کسی که با خداوند هیچ گونه فاصله ای ندارد. اما چه چیزی بین ما و خدا فاصله می اندازد؟ پاسخ «گناه» است. حجاب های ظلمانی گناه و غفلت، بین ما و خدا فاصله می اندازند. حال اگر ولی الله هیچ گونه فاصله ای بین خود و پروردگارش ندارد، پس همه نگاه و حرکت و قدرت و علم و دانشش از طرف خداست؛ یعنی در عبودیت به مرحله ای رسیده است که ولی الله گردیده است. لذا ولایتِ کسی که ولی خداست دو جنبه دارد: یکی این که خیلی به خدا نزدیک است، دیگر این که از طرف خدا سرپرست است. پس «اشهد ان علی ولی الله» دو معنا دارد: یکی این که به خداوند خیلی نزدیک است و هیچ گونه فاصله ای از نظر گناه و امثال این ها ندارد و دیگر این که از طرف خدا مبعوث است که اولی به تصرف باشد و در زمین حکومت کند.
«وَ حَکَمُهُ فِی خَلقِهِ»، «حَکَم» یعنی کسی که حُکم می کند؛ اما در کجا حکم می کند؟ در پاسخ می گوییم: « فِی خَلقِهِ». سؤال دیگر این که خلق بزرگ تر است یا ارض؟ در جواب می گوییم که خلق بزرگ تر است؛ چون ارض فقط زمین را شامل می شود، ولی خلق شامل همه ی مخلوقات است. امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) از طرف خداوند در زمین سرپرست است. اما حَکَمیت ایشان در تمام آفرینش است و این معنایش آن است که خداوند متعال او را برای فرشتگان، انسان ها، حیوانات، نباتات، جمادات و هر موجودی که دارای هستی و کمالات هستی است، حجت و حکم قرار داده است.
از « وَلِیُّ اللهِ فِی أََرضِهِ » ولایت تکوینی استفاده نمی شود؛ اما از « وَ حَکَمُهُ فِی خَلقِهِ» این نکته برداشت می شود؛ یعنی وجود امام عصر (عج الله تعالی فرجه الشریف) در آفرینش حَکَم است. با توجه به آیه ( لا رَطْبٍ وَ لَا یابِسٍ إِلَّا فِی کِتَابٍ مُبِینٍ)(78) (یعنی هیچ تر و خشکی (در عالم) نیست مگر آن که در کتاب مبین (یعنی امام معصوم) آمده است.)(79) می توانیم بگوییم که تمام موجودات به اذن امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) حرکت می کنند و حَکَمیت امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) بر تمام موجودات از جمادات تا فرشتگان سایه افکنده است.
بعد هم می فرماید: « … وَ أَمِینُهُ فِی سِرِّهِ وَ عَلَانِیَتِهِ …»؛ « امانت دار خداوند است در آشکار و پنهان. آشکار یعنی عالم ماده و پنهان یعنی عالم معنا و آن به این دلیل است که چون امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) ولی خداست و بین ولی الله و الله هیچ فاصله ای نیست، لذا امام خدایی می شود و رنگ و بوی خدایی می گیرد. خداوند هم او را در عالم ماده و معنا امین خود قرار داده و کلید خزائن آن دو عالم را در اختیار و اراده آن حضرت می گذارد. روایاتی هم وجود دارند که نشان می دهند وقتی امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) ظهور می کنند، خداوند تمام گنج های زمین را برای او آشکار می کند؛ مانند این روایت:
« عَن جَابِرٍ الإَنصَارِیِّ قَالَ سَمِعتُ رَسُولَ اللهِ (صلی الله علیه و آله و سلم)یَقُولُ إنَّ ذَا القَرنَینِ کَانَ عَبداً صَالِحاً جَعَلَهُ اللهُ حُجّهً عَلَی عِبَادِه … وَ إنَّ اللهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی سَیُجزِی سُنَتَّهُ فِی القَائِم مِن وُلدِی وَ یُبَلِِّغُهُ شَرقَ الإَرضِ وَ غَربَهَا … وَ یُظهِرُ اللهُ لَهُ کُنُوزَ الأَرضِ وَ مَعَادِنَهَا …»(80)
حاصل کلام
ما با بررسی عباراتی چند درباره امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) در خطبه ی غدیر، با برخی از ویژگی های ذاتی آن حضرت آشنا شدیم. البته توجه به این نکته هم ضروری است که اصل برپایی جریان غدیر برای معرفی امیرالمؤمنین (علیه السّلام) به عنوان امام و ولی بعد از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در جامعه اسلامی بوده است، اما این که در میان آن سخنان گهربار، به امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) نسبت به سایر ائمه (علیهم السّلام) توجه خاصی شده، به این دلیل است که اولاً وقتی آغاز و انجام امری، با استحکام و پیش بینی همه جانبه ی آن امر صورت بگیرد، توجه و اهتمام مردم در گرویدن و پایبند بودن به آن دین بیشتر خواهد بود؛ زیرا در خطبه ی غدیر ابتدا به مسأله مهم امامت امام علی (علیه السّلام) اشاره شده و سپس مسأله ی امامت امام مهدی (عج الله تعالی فرجه الشریف) با توجه خاصی مطرح شده است. ثانیاً توجه خاصی به امام مهدی (عج الله تعالی فرجه الشریف) در این خطبه، به این دلیل است که وقتی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مردم را برحذر داشت که از صراط اهل بیت (علیهم السّلام) عدول نکنند، فرمود که ایشان ( امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف)) دارای ویژگی اصلاح کنندگی است (و چنان چه انحرافی اتفاق بیافتد) دین خدا را اصلاح خواهد نمود و همه ظلم ها و بی عدالتی هایی که در حق اهل بیت (علیهم السّلام) شده را جبران خواهد نمود. ثالثاً پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می خواهد بگوید که این دین در سلسله ی امامت، انجامی خواهد داشت؛ زیرا در صورت نداشتن پایان و رها شدن به حال خود، هم بعثت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به عنوان خاتم الانبیاء عبث خواهد بود و هم در مرتبه ای بالاتر، کار خداوند بیهوده خواهد بود و خداوند هم کار بیهوده نمی کند.
پی نوشت ها :
نویسنده: امین خوشرفتار
1- مجلسی، بحار الانوار، 211/37.
2- همان، 213.
3- همان، 215.
4- مجلسی، بحار الأنوار، 71/51 و 304/38؛ شیخ طوسی، الغیبه، 271؛ شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمه، 411/2.
5- مجلسی، بحار الانوار، 33/51.
6- شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، 242/16؛ مجلسی، بحار الأنوار، 33/51.
7- مجلسی، بحار الأنوار، 28/51.
8- فاطر/ 28.
9- کفعمی، البلد الأمین، 194.
10- شیخ طوسی، امالی، 132؛ نوری، مستدرک الوسائل، 149/1؛ مجلسی، بحار الانوار، 171/27. با همین مضمون.
11- توبه/ 33؛ صف/ 9.
12- قمی، تفسیر القمی، 289/1. قال علی بن ابراهیم فی قوله( هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَ دِینِ الْحَقِّ لِیظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَو کَرِهَ المُشرِکُونَ). فإنها نزلت فی القائم من آل محمد و هو الذی ذکرناه مما تأویله بعد تنزیله.
13- فتح/ 28.
14- صدوق، کمال الدین و تمام النعمه، 330/1.
15- نعمانی، 285. عن معمر بن خلاد قال ذکر القائم عند أبی الحسن الرضا (علیه السّلام) فقال: «أنتم الیوم أرخی بالا منکم یومئذ قالوا و کیف قال لو قد خرج قائمنا (علیه السّلام) لم یکن إلا العلق و العرق و النوم علی السروج و ما لباس القائم (علیه السّلام) إلا الغلیظ و ما طعامه إلا الجشب.» (که به همین مضمون است).
16- مجلسی، بحار الانوار، 1/52: «… أنَا المَهدِیُّ أنا قَائِمُ الزَّمَانِ أنَا الَّذِی أملَوُهَا عَدلاً کَما مُلِئَت ظُلماً وَ جَوراً … .»
17- رعد/ 31.
18- مجلسی، بحار الانوار، 34/52؛ عیاشی،تفسیر، 183/1.
19- انبیاء/ 105.
20- رعد/ 31.
21- قصص/ 5.
22- مجلسی، بحار الانوار، 12/53. عن الصادق (علیه السّلام) … فَیَقُولَُ النَّاسَ یَا مَهدیَّ آلِ مَحَمَّدٍ (صلی الله علیه و آله و سلم) مَا هَاهُنَا غَیرُهُما إنَّهُمَا دفُِنَا مَعهُ لأَنَّهُما خَلیِفَتا رَسوُلِ اللهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ أبَوا زوجَتَیهِ فَیقُولُ للِخَلقِ بَعدَ ثَلاثٍ أخرِجُوهُمَا مِن قَبرَیهِمَا فَیُخرَجَانِ غَضَّینِ طَرِیَّینِ لَم یَتَغَّیر خَلقُهُمَا وَ لَم یَشحُب لَونُهُما … .
23- اسراء/ 33.
24- مجلسی، بحار الانوار، 30/51؛ کوفی، تفسیر فرات الکوفی، 240. « عَن أبَی جَعفَر (علیه السّلام) فِی قَولِه تعَالیَ وَ مَن قُتِلَ مَظُلوماً فَقَد جَعَلنا لِوَلَّیهِ سُلطاناً قَالَ الحُسَینُ فَلا یُسرِف فِی القَتلِ إنَّهُ کَانَ مَنصوراً قَال سَمَّی الله المَهدِیَّ المَنُصورَ کَما سُمِّیَ أحَمدُ وَ مُحَمَّدُ [مَحمُوداً] و محمود وَ کَما سُمُّیَ عِیسَی المَسِیحَ (علیه السّلام)».
25- قمی، کامل الزیارات، 63؛ عیاشی، تفسیر عیاشی، 290/2 با اختلافی اندک: فی قوله تعالی وَ مَن قُتِلَ مَظلُوماً فَقَد جَعَلنا لِوَلِّیهِ سُلطاناً فَلا یُسرِف فِی القَتلِ إنَّهُ کَانَ مَنُصوراً قَال ذلک قائم آل محمد یخرج فیقتل بدم الحسین (علیه السّلام) فلو قتل أهل الأرض لم یکن مسرفاً و قوله فَلا یُسرِف فی القَتلِ لم یکن لیصنع شیئا یکون سرفا ثم قال أبو عبدالله (علیه السّلام) یقتل و الله ذراری قتله الحسین (علیه السّلام) بفعال آبائها.
26- آل عمران/ 19.
27- توبه/ 33؛ صف/ 9؛ فتح/ 28.
28- مجلسی، بحار الانوار، 50/51؛ همان/ 24، 100. سُئِلَ الرِّضَا صَلَواتُ اللهِ عَلَیهِ عَن قَول اللهِ عَزَّ وَ جَل ( قُل أرَایَتُم إن أصبَحَ ماؤُکُم غَوراً فَمن یأتِیکُم بِماءٍ معَیِنٍ) فَقالَ (علیه السّلام): مَاؤُکُم أبوَابُکُم الأئَمهُ وَ الأئمهُ أبوَابُ اللهِ فَمَن یَاتیکُم بمَاءٍ مَعیِنٍ یَعنی یأتیِکُم بعِلمِ الأمَامِ.
29- ملک/ 30.
30- آل عمران/ 200.
31- نعمانی، الغیبه، 26 و 199؛ استرآبادی، تأویل الأیات الظاهره، 133.
32- طبرسی، الاحتجاج، 434/2.
33- مجلسی، بحار الانوار، 336/52؛ نیلی نجفی، منتخب الانوار المضیئه، 201.
34- مجلسی، بحار الانوار، 213/37.
35- هود/ 3.
36- طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، 143/100.
37- ابن شهر آشوب، المناقب، 98/3؛ حسکانی، شواهد التنزیل، 355/1.
38- آمدی، غرر الحکم، 41، ح15 و ح 16.
39- کلینی، الکافی، 483/1 ؛ مجلسی، بحار الانوار، 94/48.
40- فتال نیشابوری، روضه الواعظین، 95/1؛ طبرسی، الاحتجاج، 62/1؛ حلی، العدد القویه، 177؛ ابن طاووس، التحصین، 586. از دو منبع آخر با اندکی اختلاف.
41- ذاریات/ 56.
42- مجلسی، بحار الانوار، 208/37.
43- مجلسی، بحار الانوار، 211/37.
44- همان.
45- یس/ 12.
46- طلاق/ 12.
47- مصباح الشریعه، 16.
48- کلینی، الکافی، 229/1: « عَن أبَی عبَدِالله (علیه السّلام) قَال قالَ الَّذی عِنَدهُ عِلمُ مِنَ الکِتابِ أنَا آتیِکَ بهِ قَبلَ أن یَرتَّدَ إلیکَ طَرفُکَ قَال فَفَرِّجَ أبُو عبدالله (علیه السّلام) بَینَ أصَابِعهِ فَوَضعَها فِی صَدرهِ ثُمَّ قَالَ وَ عنِدنَا و اللهُ عِلمُ الکِتَابِ کُلُّهُ».
49- مجلسی، بحار الانوار، 248/26؛ دیلمی، ارشاد القلوب، 418/2؛ صفار، بصائر الدرجات، 62. عَن أبَی جَعفَرٍ (علیه السّلام) قَالَ: سَمعِتهُ یَقُول … نَحنُ مُستَودَعُ مَوارِیثِ الأنبِیاء.
50- انعام/ 103.
51- فصلت/ 53.
52- صدوق، عیون اخبار الرضا، 62/2.
53- مجلسی، بحار الانوار، 208/37.
54- واقعه/ 79.
55- بقره/ 256.
56- فتال نیشابوری، روضه الواعظین، 95/1؛ طبرسی، الاحتجاج، 62/1؛ حلی، العدد القویه، 177؛ ابن طاووس، التحصین، 586؛ از دو منبع آخر با اندکی اختلاف.
57- ابن طاووس، إقبال الأعمال، 296.
58- فصلت/ 30.
59- کلینی، الکافی، 265/1؛ عاملی، وسائل الشیعه، 73/2.
60- نور/ 55.
61- مجلسی، بحار الانوار، 340/52.
62- انبیاء/ 105.
63- نور/ 55.
64- غافر/ 11.
65- طبرسی، الاحتجاج، 48/1.
66- نور/ 25.
67- کلینی، الکافی، 28/1.
68- همان، 381/8؛ مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، 62/51؛ نعمانی، کتاب الغیبه، 269؛ مجلسی، بحار الانوار، 241/52؛ از دو منبع آخر با اندکی اختلاف.
69- نساء/ 59.
70- نور/ 35.
71- شیخ طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، 436/7.
72- طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، 121/15.
73- طبری، جامع البیان فی تفسیر القرآن، 105/18.
74- فخر رازی، مفاتیح الغیب، 379/23.
75- اسرا/ 33.
76- طبرسی، اعلام الوری، 463؛ اربلی، کشف الغمه، 534/2؛ شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمه، 330/1.
77- طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، 88/10.
78- انعام/ 59.
79- استرآبادی، تأویل الأیات الظاهره، 478؛ مجلسی، بحار الانوار، 116/26. مفضل بن عمر قال دخلت علی الصادق (علیه السّلام) ذات یوم. فقال لی یا مفضل هل عرفت محمدا و علیا و فاطمه و الحسن و الحسین (علیه السّلام) کنه معرفتهم قلت یا سیدی و ما کنه معرفتهم؟ قال یا مفضل تعلم أنهم فی طرف عن الخلائق بجنب الروضه الخضره فمن عرفهم کنه معرفتهم کان مؤمنا فی السنام الأعلی. قال قلت عرفنی ذلک یا سیدی قال یا مفضل! تعلم أنهم علموا ما خلق الله عزو جل و ذرأه و برأه و أنهم کلمه التقوی و خزناء السماوات و الأرضین و الجبال و الرمال و البحار و عرفوا کم فی السماء نجم و ملک و وزن الجبال و کیل ماء البحار و أنهارها و عیونها و ما تسقط من ورقه إلا علموها و لا حبه فی ظلمات الأرض و لا رطب و لا یابس إلا فی کتاب مبین و هو فی علمهم و قد علموا ذلک فقلت یا سیدی قد علمت ذلک و أقررت به و آمنت قال نعم یا مفضل نعم یا مکرم نعم یا محبور نعم یا طیب طبت و طابت لک الجنه و لکل مؤمن بها».
80- مجلسی، بحار الانوار، 322/52.
فهرست منابع تحقیق:
قرآن کریم.
دیلمی، حسن بن ابی الحسن، إرشاد القلوب إلی الصواب، اول، شریف رضی، 1412 ق.
طبرسی، فضل بن حسن، إعلام الوری بأعلام الهدی، سوم، تهران، دار الکتب الاسلامیه.
طبرسی، احمد بن علی، الإحتجاج، مشهد، مرتضی، 1403 ق.
سید رضی الدین علی بن موسی بن جعفر بن طاووس، الإقبال بالأعمال الحسنه، دوم، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1367 ق.
طوسی، الأمالی، اول، قم، دار الثقافه، 1414 ق.
مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، مؤسسه الوفاء، 1404 ق.
صفار، بصائر الدرجات، دوم، قم، کتابخانه آیه الله مرعشی نجفی، 1404 ق.
کفعمی، ابراهیم بن علی عاملی، البلد الأمین و الدرع الحصین، چاپ سنگی.
حسینی استرآبادی، سید شرف الدین، تأویل الأیات الظاهره فی فضائل العتره الطاهره، اول، قم، جامعه مدرسین، 1409 ق.
طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
ابن طاووس، التحصین لأسرار ما زاد من أخبار کتاب الیقین، اول، قم، مؤسسه دارالکتب، 1413 ق.
محمد بن مسعود عیاشی، تفسیر عیاشی، تهران، چاپخانه علمیه، 1380 ق.
فرات بن ابراهیم کوفی، تفسیر فرات بن ابراهیم، اول، مؤسسه چاپ و نشر وابسته به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
قمی، علی بن ابراهیم بن هاشم، تفسیر علی بن ابراهیم قمی، سوم، قم، مؤسسه دار الکتاب، 1404 ق.
طبری، ابوجعفر محمد بن جریر، جامع البیان فی تفسیر القرآن، اول، بیروت، دار المعرفه، 1412 ق.
فتال نیشابوری، محمد بن حسن، روضه الواعظین و بصیره المتعظین، قم، رضی.
عبیدالله بن عبدالله بن حسکان (حاکم حسکانی)، شواهد التنزیل لقواعد التفضیل فی آیات النازله فی أهل البیت صلوات الله و سلامه علیهم. اول، مؤسسه چاپ و نشر وابسته به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1411 ق.
رضی الدین علی بن یوسف بن مطهر حلی، العدد القویه لدفع المخاوف الیومیه، اول، قم، کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، 1408 ق.
محمد بن علی بن حسین بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، عیون أخبار الرضا علیه السلام، جهان، 1378 ق.
تمیمی آمُدی، عبدالواحد بن محمد، غرر الحکم و درر الکلم، اول، قم، دفتر تبلیغات، 1366 ش.
کلینی، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی، چهارم، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1365 هجری شمسی.
جعفر بن محمد بن قولویه قمی، کامل الزیارات، نجف اشرف، مرتضویه، 1356 ق.
24. محمد بن ابراهیم نعمانی، کتاب الغیبه، تهران، مکتبه الصدوق، 1397 ق.
25. محمد بن حسن طوسی (شیخ طوسی)، کتاب الغیبه للحجه، اول، قم، مؤسسه معارف اسلامی، 1411 ق.
26. علی بن عیسی إربلی، کشف الغمه فی معرفه الأئمه، تبریز، مکتبه بنی هاشم، 1381 ق.
27. محمد بن علی بن حسین بن بابویه قمی( شیخ صدوق)، کمال الدین و تمام النعمه، دوم، قم، دار الکتب الاسلامیه، 1395 هجری قمری.
28. نوری، میرزا حسین، مستدرک الوسائل، اول، قم، مؤسسه آل البیت لإحیاء التراث، 1408 ق.
29. امام جعفر بن محمد الصادق (علیه السّلام)، مصباح الشریعه، اول، مؤسسه الأعلمی للمطبوعات، 1400 ق.
30. فخر الدین رازی، محمد بن عمر، مفاتیح الغیب، سوم، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1420 ق.
31. رشید الدین محمد بن شهر آشوب مازندرانی، مناقب آل ابی طالب، قم، علامه، 1379 ق.
32. نیلی نجفی، سید علی بن عبدالکریم، منتخب الانوار المضیئه
، قم، خیام، 1401 ق.
33. طباطبائی، محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، جامعه مدرسین، پنجم، 1417 هـ . ق.
34. حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، اول، قم، مؤسسه آل البیت لإحیاء التراث، 1409 ق.
منبع مقاله :
فصلنامه ی تخصصی امامت پژوهی، پاییز 1390