نویسنده:موسی الرضا حیدری(پژوهشگر و متفکر اسلامی)
۴- پرهیز از تکفیر صاحبان فرقه های اسلامی
یکی از عوامل وحدت بخش در راستای ایجاد فضای سالم ایمانی و دینی وفرو کاهش دادن اختلافات و کاستی از تنش ها، پرهیز از تکفیر کردن است.متأسفانه یکی از بیماریهای جوامع مذهبی رواج تکفیر مخالفان فکری و عقیدتی است.این مذهب آن مذهب را تکفیر می کند و آن یکی این یکی را. این مذهب خود را برحق و دیگری را برباطل می شمارد و بر عکس. تا جایی که در میان پیروان مذاهب فضای سخت و شکننده ای ایجاد می شود که تحمل یکدیگر را ندارند و دست کم بدبینی و کینه در جامعه مسلمین ایجاد شده تا جایی که با ادیان دیگر تعامل می کنند و اما با معتقدان مذاهب اسلامی حاضر به همکاری نیستند.خدای آنها یکی است، قبله آنها یکی است، اما یکدیگر را به کفر نسبت می دهند.
بیماری تکفیر عموماً درمحیط های رشد نیافته از آنجا شکل می گیرد که فرد تصور می کند چون نظرات او درست است، پس دیگری بر باطل و گمراه وقابل تکفیر است. البته طبیعی است که هر فردی نظرات خود را حق وصحیح بداند، اما باید احتمال بدهد که دیگری درباره عقیده او چنین فکر نمی کند و با مقدماتی که در زندگی و محیط دینی تربیت یافته، به نتایج فکر او نرسیده و بسا با مستندات و براهین دیگری به نتیجه ای مخالف آنچه اوعقیده دارد، واصل شده و لذا در پیشگاه خداوند عناد و لجاجی نکرده وبه اصطلاح قرآنی برحق سرپوشی (کفر)نگذاشته ومعذوراست و اگر قرار باشد، هرکس چنین انجام دهد، هر مذهبی مذهب دیگر را تکفیر کند. همه پیروان مذهبی توسط پیروان مذهب دیگر کافر شده اند و این روش موجب درگیری، دو دستگی و رواج تعصب کورکورانه وحب و بغضهای غیرمنطقی و دسته بندی های کاذب و احیاناً نسبتهای خلاف واقع خواهد شد و به رواج کینه، جنگ و برادر کشی خواهد انجامید و به نفع هیچ مذهبی نیست که با این روش با مخالفان خود برخورد کند.به هر حال در قرآن کریم این روش مذمت شده است: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا ضَرَبْتُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَتَبَیَّنُوا وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقى إِلَیْکُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِناً. (نساء/۹۴).
ای کسانی که ایمان آورده اید، چون در راه خدا زمین را طی می کنید، وارسی کنید و به کسی که نزد شما اظهار اسلام می کند مگویید تو مؤمن نیستی.
مفهوم این پیام قرآنی آن است که در گشت و گذار و ارتباط با جوامع و ملتها که انسان افکار و اندیشه های متفاوتی را می بیند، به مجرد اینکه دید کسی بر خلاف عقیده او سخن می گوید، آن کس را طرد ولعن نکند و به دیگران نسبت نا مسلمانی ندهد.ممکن است افراد آن گونه که شما می اندیشید، نیاندیشند، اما دلیل برآن نیست که آنها تکفیر شوند.
در روایتی از امام صادق در مذمت تکفیر دیگران چنین رسیده است:
ملعون ملعون من رمی مؤمنا بکفر و من رمی مؤمن بکفر فهو کقتله
(قمی، عباس، سفینه النجاه ، ج۴، ص۲۳۲، ماده کفر، و بحار الانوار، ج۷۲، ص۲۰۹).
از رحمت خدا بدور باد، بدور باد کسی که مؤمنی را بکفر نسبت می دهد و کسی که مؤمنی را به کفر نسبت می دهد مانند آن است که او را کشته است.
و در روایتی دیگری آن حضرت نیز می فرماید:وای بر شما که لعن به مؤمنان داشته باشید و آنها را تکفیر کنید.(کلینی، اصول کافی، ج۱، ص۳۶۰).
و نیز صدوق از سلیم بن قیس از امیر مؤمنان نقل می کند که شنیدم می فرمود:
احذروا علی دینکم ثلاثه…رجلاًً قرأ القرآن حتی ذا رأیت علیه بهجه، اخترط سیفه علی جاره و رماه بالشرک، قلت یا امیرالمؤمنین ایها اولی بالشرک؟ قال الرامی.(خصال، ص ۱۳۹، مجلسی، بحارالانوار، ج۷۲، ص۳۳۷، بیروت).
از سه گروه در دین خود برحذر باشید.مردی که قرآن می خواند تا جایی که دیده می شود شوق و بهجتی نشان می دهد، اما شمشیر خود را بر همسایه خود می کشد و او را به شرک نسبت می دهد، پس گفتم ای امیر مؤمنان کدام یک به شرک نزدیک تر هستند، آن حضرت فرمود : آن کس که نسبت شرک به دیگران می دهد.
جالبتر از همه اینکه امیر مؤمنان علی مخالفان خود را و حتی کسانی که علناً حضرت را دشنام می دادند و در مرحله ای با حضرت جنگیدند، تکفیر و متهم به کفر و ارتداد و امثال اینها نکرد و از این شیوه ها در برخورد با مخالفان خود استفاده نکرد.از امام باقر در این باره نقل شده است:
ان علیاً لم یکن ینسب احداً من اهل حربه الی الشرک و لا الی النفاق و لکنه کان یقول هم اخواننا بغوا علینا.(حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۱۵، ص۸۳، حدیث۱۰، شماره سلسل ۲۰۰۳۲، آل البیت).
علی هیچ یک از افرادی را که با او جنگیدند به شرک و نفاق متهم نکرد و آنان را تکفیر نکرد، بلکه می گفت آنها برادران ما هستند که به ما ستم کردند.
البته منظور حضرت از اخوان و برادران، اصطلاح در فرهنگ کتابهای فقهی نیست.بویژه درمورد اهل شام. این کلمه قرآنی است، چنانکه قرآن می فرماید: إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَهٌ فَأَصْلِحُوا بَیْنَ أَخَوَیْکُمْ.، بلکه مفهومی حتی توسعه یافته تر از آن است، چنانکه قرآن درباره قوم شعیب و ثمود تعبیر به اخ می کند : وَ إِلى مَدْیَنَ أَخاهُمْ شُعَیْباً (هود/۶۱). وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا إِلى ثَمُودَ أَخاهُمْ صالِحاً. (هود/۸۲).چنانکه همین معنا در روایتی از امام سجاد نقل شده است. (ر.ک:هویزی، نور الثقلین، ج۲، ص۴۵، ح۱۰۸).
یکی از نکات جالب توجه در ارتباط با تکفیر مذهبی، مذمت عجب است. عجب یعنی شیفتگی به دینداری خود است، که آثار و پی آمدهایی دارد که در روایات اهل بیت از آن برحذر داده شده است، چون کسی که همه محور دین و اسلام را خود می داند، گویی که سخنگوی اسلام است، به راحتی دیگران را تکفیر می کند.در روایتی از پیامبر آمده است:
شرار امتی الوحدانی المعجب بدینه، المرائی بعمله، المخاصم بحجته.(متقی هندی، کنز العامل، ج۳، ص۵۱۵، ح۷۶۷۵). بدترین امت من کسی است که شیفته دین وریا کننده به عمل خود است و با حجت و دلیل با دیگران به نزاع می پردازد و ستیزه جویی می کند. و در روایاتی از اهل بیت آمده است: کسانی که خود را به پندار خویش رهیافته و دیگران را گمراه می بینند، خوراک دوزخ و درقعر هلاکت هستند. (جعفریات، ص۱۹۲، صحیح مسلم، ج ۴، ص۱۲۹، ح۲۰۲۴).
بنابراین، عنایت به زدودن فرهنگ تکفیر از جامعه دینی، وجهه دیگر وحدت است، زیرا مبدء نزاعهای مذهبی و مجوز دادن برای بی حرمتی و طرد، از تکفیر آغاز می گردد و با توجیهاتی به ظاهر پسند مجوز قتل گرفته می شود، حال اگر این فرض گذاشته شود که معیار اسلام آن گونه که از پیامبر نقل شده، مشترکات است:
من استقبل قبلتنا و صل صلاتنا و اکل ذبیحتنا فله ما لنا و علیه ما علینا.(صدوق، خصال، ج۱، ص ۱۷۸، ح۲۳۷).
کسی که مانند ما به قبله نماز می خواند و نمازی مانند مسلمانان می خواند، وهمانند مسلمانان حیوانات را ذبح می کند و می خورد، همه حقوق واحکام متقابل مسلمانان دارد.
بدون شک اگر با تکفیر در هر سطحی مبارزه شود، نتیجه ای جز تعالی فکر وشفاف شدن حقایق ونزدیکی قلوب وکاهش اختلافات نخواهند داشت و دیگر کسی از این تکفیرها سوء استفاده برای ایجاد جنگ مذهبی نخواهد کرد.
۵- رعایت حقوق اجتماعی
یکی دیگر از عوامل موثر در وحدت بخشی جوامع مسلمانان، توجه به حقوق متقابل صاحبان مذاهب واقلیت های مذهبی است.مراد از این رعایت حقوق اجتماعی و سیاسی، فرصت و امکان مساوی برای انجام مراسم و اعمال عبادی متناسب با دیدگاههای مذهبی آنان در یک کشور از سوی دولتهای اسلامی است.لازمه به رسمیت شناختن اختلاف و تنوع افکار، طبایع و سلایق بشری _ که در آغاز این نوشته به آن اشاره گردید و توضیح داده شد که این گوناگونی اندیشه ها وعقاید طبیعی است ـ پذیرش اصل رعایت حقوق متقابل یکدیگر است و گرنه آن وحدت طلبی که قرآن به آن دعوت می کند، عملاً تحقق نخواهد پذیرفت.زیرا بسیاری از منازعات اجتماعی و سیاسی از آنجا شکل می گیرد که افراد و گروهها و صاحبان مذاهب احساس ستم و بی عدالتی در حق خود می کنند و در صورتی که از حق آزادی اندیشه و بیان و برگزاری مراسم و انجام تکالیف نداشته باشند و یا در کشور حقوق اجتماعی و سیاسی آنان مانند دیگر شهروندان استیفا نگردد، احساس ظلم می کنند و به حساب ایجاد محدودیت و تبعیض مذهبی گذاشته می شود، و چون تبعیض در هر حال ستم است، با آموزههای قرآنی ناسازگار است.قرآن کریم با نفی اکراه در دین: (در آیات سوره بقره/۲۵۶، یونس/ ۹۹) یا به طور مستقیم حق آزادی دینی را پذیرفته ویا آن که با بیان آزادی انسان ها حتی در صورت انتخاب نادرست، و با بیان عدم مشروعیت الزام مخالفان به تظاهر به حق ـ که خود بخشی از هویت دینی و مذهبی حق است، زمینه اجازه فرصت برای انجام تکالیف را فراهم ساخته است، زیرا بین نفی اکراه در دین و آزادی ملازمه است.اگرنباید کسی رامجبورکرد، پس می توان اندیشه وعقیده ای متفاوت داشت، ازاینرو وقتی اطلاع رسانی انحصاری است، یا انجام شعار دینی در محدودیت است، به صورت مستقیم افراد در محدودیت هستند.هنگامی که اقامه شعائر و ایجاد مراکز عبادی برای غیر مسلمانان جایز است و حکومت های کشورهای مسلمان پذیرفته اند که مسیحیان و یهودیان و زرتشتیان بتوانند مراکز عبادت داشته باشند و برخی از مفسران به مناسبت تفسیر این آیه شریفه : لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِیَعٌ وَ صَلَواتٌ وَ مَساجِدُ یُذْکَرُ فِیهَا اسْمُ اللَّهِ کَثِیراً(سوره حج /۴۰).
و اگر خدا بعضی از مردم را با بعضی دیگر دفع نمی کرد، صومعه ها و کلیساها و کنیسه ها و مساجدی که نام خدا در آنها بسیار برده می شود، سخت ویران می شد.
گفته اند : این که قرآن فریضه جهاد و دفاع را به عنوان پیشگیری از انهدام صومعه ها، کلیساها و کنیسه ها و مساجد ذکر کرده است، دلیلی براین است که نمی خواهد هرگز مراکز اقامه شعار مذهبی و عبادی غیر مسلمانان نابود شود، زیرا مدلول التزامی این سخن، احترام به مذاهب، آزادی انسانی در مقام عبودیت و پرستش خداوند است.اگر قرآن برای مراکز مختلف عبادی انسانها ارزشی قائل نبود، یکی از نتایج دفاع و انگیزه جهاد را برای حفظ این مراکز ذکر نمی کرد.و از میان فوائد بسیار دفاع و جهاد، بقای پایگاه های عبادی رابر نمی شمرد.
وآنگهی، این مراکز عبادی را در جنب مسجد قرار می دهد و به همان اندازه که برای مساجد در میان مسلمانان احترام قائل می شود، برای آن مکانها نیز احترام و ارزش قائل می شود.(از باب نمونه ر.ک:فضل الله، تفسیر من وحی القرآن، ج۱۶، ص۸۴، بیروت، دارالملاک، همچنبن قرطبی، الجامع لاحکام، ج۶، ص۷۰).
بنابراین وقتی مراکز دینی غیر مسلمانان پذیرفته می شود، آزادی انجام مراسم برای مسلمانان درهر مذهبی که باشند به طریق اولی پذیرفته شده و حق آنان محفوظ است.(درباره آزادی برای ایجاد مراکز عبادت و اجرای مراسم دینی ر.ک ایازی، آزادی در قرآن، ص۳۹۳). زیرا یکی از لوازم آزادی اجتماعی، اجازه اقامه شعائر و ایجاد پایگاهها و مراکز عبادی است که به عنوان شهروند جامعه دینی محسوب می شوند.اگر ثابت کردیم که در جامعه اسلامی کسی را نمی توان به زور و اجبار ملزم به پذیرش عقیده ای کرد، الزاماًً پذیرفته ایم که او می تواند عقیده خود را داشته باشد و اعمال و مناسکی را که مرتبط به عقیده اوست انجام دهد وتنها با انتخاب و اختیار آزادنه او از مذهب شما، موضوع دگرگون می شود.
نکته دیگر، هر مخالف عقیدتی، دارای مجموعه ای از عناصر عقیدتی است که به آنها عشق ورزیده، مقدسشان می شمارد و می خواهد آن را به خوبی انجام دهد. وقتی قرآن کریم بدگویی به مشرکان را نهی می کند.(انعام/۱۰۸)نشان می دهد که رفتار با مخالفان عقیدتی (خواه مسلمان باشد یا غیر مسلمان ) باید به گونه ای باشدکه احساسات آنها جریحه دار نشود، چه به صورت سلبی از طریق توهین به مقدسات، ودر مانع شدن از انجام مراسم دینی.به همین دلیل آیه: وَ لا تَسُبُّوا الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَیَسُبُّوا اللَّهَ عَدْواً بِغَیْرِ عِلْمٍ (انعام/۱۰۸) وچه به صورت ایجابی در رعایت حقوقی که احساسات آنان راجریحه دارمی کندوموافق عقیده آنان نیست و تعیین خط قرمزی برای مجادلات و مناظرات عقیدتی است برای غیر مسلمانان(تا چه رسد به مسلمانان)و هم آغازی برای روش تعیین حق آزادی انجام مراسم دینی در سطح رفتارهای اجتماعی و رعایت ارزش های دینی آنان.
این طبیعی است که شیعیان در کشورهایی که در اقلیت هستند، طالب برگزاری مراسم عزاداری و انجام مراسم دینی در کانون و محافل خود هستند و سنیان بر عکس چنین خواسته ای را در کشورهایی که در اقلیت هستند داشته باشند.
از سوی دیگر وقتی سخن درباره رعایت حقوق اجتماعی می شود، تنها یک بخش آن حق آزادی مراسم مذهبی و دینی و انتشار کتاب، و تبیین دیدگاه ها و اندیشه های آنان است و بخشهای دیگر آن در به رسمیت شناختن حقوق اسلامی مخالفان مذهبی با همه دامنه آن در جامعه است.حقوقی که بهره مند شدن فرد از حق تصمیم گیری و دخالت در سرنوشت خود و جامعه می باشد.این حقوق شامل مسائل زیر می گردد:
۱- بهره مندی از حقوق مدنی که مطابق با احکام و شریعت خود باشد و بتوانند در انتخاب همسر، مسکن، روابط مدنی آن برطبق مذهب خود انجام دهندو کسی مانع آنها نشود.
۲- بهره مندی از حقوق شهروندی، حق انتخاب، حق بیان و آزادی اندیشه، حق آزادی سیاسی بمانند دیگر شهروندان مسلمان و مشارکت در فعالیت های سیاسی و تشکیل حزب و داشتن روزنامه و مجله و هم شکلی و همانندی عملی و ظاهری در میان همه مسلمانان با هر مذهب وعقیدهای که هستند.
دلیل این حقوق از قرآن روشن است.وقتی درقرآن کریم برقراری اخوت دینی برای همه مسلمانان در سطح مشترکات اصولی دین قائل است و این اخوت فراتر از اثبات حقوق اولیه انسانی برای اقلیت های دینی غیرمسلمان است، قهراً فراتر از حقوق، رعایت برادری و دوستی و محبت و تأکید بر همانندی است.
در مکتب اهل بیت نه تنها برای مخالفان حقوق اولیه ثابت شده و اختلاف مذهبی مانعی برای ارث و ازدواج آنان در کنار موافقان مذهبی شناخته نشده (آن گونه که برای اهل کتاب و غیر مسلمانان منع شده است) و همانندی و هم شکلی با ایشان در جامعه اسلامی مطلوب شناخته شده، بلکه ائمه اهل بیت، حقوق ثانوی متعددی برای مجموعه مسلمانان از جمله مخالفان مذهبی را باز گفته اند، که بعداً درباره آن صحبت خواهیم کرد.
به هر حال، اگر قبول کردیم که مخالفان مذهبی مسلمان، مانند همه پیروان مسلمان، دارای حقوق مشترک و مساوی است و پذیرفتیم که آزادی حق انسان است و آدمی چون موجودی محق است، حق دارد که انتخابگر باشد، چون آزاد است، حق تصمیم گیری دارد.حق داشته باشد چناچه به او تعدی شد به مراجع و محاکم ملی مراجعه کند و دعوایش را در دادگاه مستقل و بیطرف طرح نماید و دستگاه قضایی موظف باشدکه علنی به کار اورسیدگی کند.واین مسائل ربطی به وظیفه فرد درقبال خداوندندارد.
۶- رعایت نکات اخلاقی
رعایت اصول اخلاقی هرچند در قالب حقوق نمی گنجد، اما در ایجاد وحدت میان مسلمانان تأثیر بسزایی دارد.این مرتبه که بالاترین مرتبه در میان عوامل وحدت بخش تلقی می گردد، از نکاتی است که قرآن به همه مسلمانان سفارش می کند و رعایت آن بمثابه مکارم اخلاق تلقی می گردد و از جایگاه ومرتبه ای بلند درآموزه های قرآنی دارد.در تعالیم قرآن مجید درباره همه مخالفان حتی غیر مسلمانان آمده است:
لا یَنْهاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ لَمْ یُقاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَ لَمْ یُخْرِجُوکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَهٌ فَأَصْلِحُوا بَیْنَ أَخَوَیْکُمْ* إِنَّما یَنْهاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ قاتَلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَ أَخْرَجُوکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ وَ ظاهَرُوا عَلى إِخْراجِکُمْ أَنْ تَوَلَّوْهُمْ وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمون (ممتحنه/۹-۸)
خداوند شما را از نیکی کردن و دادگری نمودن با کسانی که در دین با شما کارزار نکرده اند و شما را از خانه هایتان بیرون نرانده اندبازنمی دارد، همانا خدا دادگران را دوست می دارد، جز این نیست که خدا شما را از دوستی کردن با آنان که در دین با شما کارزار کرده اند و از خانه هایتان بیرون راندند و بر بیرون کردن شما (با دیگران)همکاری کردند باز می داردو هر که با آنان دوستی کند، از ستمکارانند.
جالب توجه اینکه قرآن، نه تنها جنگیدن با مخالفان اعتقادی را نهی می کند، بلکه نیکی کردن و دادگری نسبت به آنان را سفارش می کند وتنها در صورتی کارزار را جایزمی شمارد که آنها از سر دشمنی با مسلمانان برخیزند و مردم را از خانه ها یشان بیرون کنند، یا بامسلمانان به خاطر دینشان بجنگند یا با دشمنان دیگر همدستی و همپیمانی کنند.لذا بحث در آیه جنگ اعتقادی و مذهبی نیست، بلکه جنگ دفاعی و انسانی است.حال اگر درباره غیر مسلمانان سفارش می شودکه نه تنها با دادگری برخورد کنند، بلکه نیکی کنند، این اصل درباره مسلمانان به طریق اولی مطرح است و اگر لازم است درجامعه مسلمانان الفت و دوستی باشد، باید اصل بر نیکی کردن باشد.زشتی وبدی را با خوبی پاسخ دهد :
وَ یَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَهِ السَّیِّئَهَ (رعد/۲۲) و در برخورد با دیگران به بهترین وجه پاسخ دهید: وَ إِذا حُیِّیتُمْ بِتَحِیَّهٍ فَحَیُّوا بِأَحْسَنَ مِنْها أَوْ رُدُّوها.(نساء/۸۶ ) و چون به شما درود گفته شد، شما به صورتی بهتر از آن درود بگویید، یا همان را برگردانید.و در برخورد با مخالف، نباید دشمنی و اختلاف باعث دوری از حق وعدالت شود:
وَ لا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنآنُ قَوْمٍ عَلى أَلاَّ تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوى (مائده /۸).
و البته نباید دشمنی گروهی شما را بر آن دارد که از جاده عدالت خارج شده و عدالت کنید که آن به تقوا نزدیک تر است.
و آیات دیگری که همگی دعوت به مکارم اخلاق و ارزش های والای انسانی می کند واگر جامعه مسلمین آن را رعایت کنند، بهترین تأثیر را برای ایجاد وحدت خواهد گذاشت.
در این باره از اهل بیت پیامبر روایات بسیار رسیده که از حق مسلمان سخن گفته شده و عنوان آن کلی است.(در این باره ر. ک:حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۱۲، باب۱۲۴، از احکام العشره، ص۲۱۵).این روایات گاه با تعبیر حق مسلمین یا حق مسلم آمده و این به جز عناوین خاص ایمانی است که گاه با تعبیر شیعه و امور دیگر رسیده، یا آمده است که مسلمان فکر نمی کند، خدعه نمی کند: من کان مسلماً فلا یمکر ولا یخدع… لیس منا من غش مسلماً ولیس منا من خان مسلماً (همان، ، ص۲۴۱) مسلمان مکر نمی کند، کسی را نمی فریبد.کسی از ما نیست که غش با مسلمین داشته باشد.نیست از ما کسی که به مسلمانی خیانت کند.
معاویه بن وهب می گوید: به امام صادق عرض کردم، چگونه شایسته است برای مردمی که با ما زندگی می کنند و از عقیده ما نیستند:(ممن لیسوا علی امرنا )رفتار کنیم، فرمودند:
تنظرون الی ائمتکم الذین تقتدون بهم فتصنعون. فو الله انهم لیعودون مرضاهم و یشهدون جنائزهم و یقیمون الشهاده لهم و علیهم و یؤدون الامانه الیهم.(کلینی، اصول کافی، ج۲، ص۶۳۶).
نگاه کنید به امامان خود و به آنان اقتدا کنید.هرگونه که آنها رفتار می کند شما نیز رفتار کنید.به خدا سوگند، آنها بیمارانشان را عیادت می کنند و بر سر جنازه هایشان حاضر می گردند ودر (جایی که لازم است)شهادت به سود و زیان می دهند وامانت های آنان را به خودشان بر می گردانند.
در روایتی دیگر عبد الله بن سنان می گوید: شنیدم که امام صادق ازاینکه خداوند در کتاب الهی فرموده است:
وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً (بقره/۸۳) می فرماید: عودوا مرضاهم و اشهدوا جنائزهم و اشهدوا لهم و علیهم و صلوا معهم فی مساجدهم (حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۸، ص۳۰۱). بیماران آنان را عیادت و در تشییع جنازه های ایشان شرکت کنید و برای ایشان (و جایی که در خواست شهادت دارند)بر علیه ایشان به حق شهادت دهید و با ایشان در مساجدشان نمازگذارید.
و روایت دیگری که همین معنا را با عبارت دیگری یادآورمی شود و می گوید: سزوار است که همزیستی داشته باشید.( کلینی، ج۲، ص۶۳۵). و روایت دیگری که کلینی درکتاب العشره از اهل بیت ذکر کرده و به صراحت از رعایت اخلاق و ادب اسلامی برای همه مسلمانان، آنانی که حتی مخالف شما هستند، تأکید می کند و می فرماید: و احبوا للناس ما تحبون لانفسکم. وبرای مردم، آن را دوست بدارید که برای خود دوست می دارید.(همان، ص ۶۳۵-۶۳۶). و خطاب حضرت نسبت به کسانی است که از مجموعه مذهب شیعه نیستند، اما باید معاشرت خوبی داشت و حقوق آنان را پرداخت ودر دین ورع داشت و صدق حدیث و ادای امانت بر حسن خلق که باعث خوشحالی اهل بیت می گردد، انجام داد(همان، ص ۶۳۶).
از نکات قابل توجه درتعالیم اهل بیت علیهم السلام، که مرحوم حر عاملی بابی را به موضوع آن اختصاص می دهد، استحباب حضور در نماز جمعه آنها و حتی حضور در صف اول نماز آنان است، تا جایی که از امام صادق نقل شده است:
من صلی معهم فی الصف الاول کان کمن صلی خلف رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) فی الصف الاول.(وسائل الشیعه، ج۸، باب ۵ از ابواب صلات الجماعه، ص ۲۹۹، ح ۱).
کسی که با آنان در صف اول نماز بخواند، گویی در پشت سر رسول خدا در صف اول نماز خوانده و چنین پاداش و ارزشی برای رعایت وحدت اسلامی و همراهی و مدارا با جمعیت مسلمین وجدا نشدن از سواد اعظم، یعنی توده های از عظیم اکثریت مسلمان، ( اصطلاحی است که امیرمؤمنان بارها آن « را تکرار کرده و تأکید می کند، نهج البلاغه، خ۶۶، ۱۲۷)درنظر گرفته شده، که راه خود جدا نکنید و در جمع باشید و برای خود در چنین محیط هایی نماز جماعتی مستقل راه نیاندازید، فان ید الله مع الجماعه. چون دست خدا با جماعت است.
بنابراین بدرفتاری و یا بی توجهی به معاشرت با مخالفان مذهبی موجب بدبینی و جدایی و عامل اختلاف و جدایی می گردد و شاید به لحاظ تأثیر از حساس ترین عوامل باشد، که رعایت نکات اخلاقی موجب تقویت وحدت و عدم رعایت آن موجب اختلاف و جدایی می گردد.
۷- تعامل علمی میان فرهیختگان مسلمان
یکی از راههای تقریب، سنت حسنه گفتگو است.بخشی از اختلاف ها در اثر فاصله و نفهمیدن حرف یکدیگر است.گفت وگو رویدادی درساحت شناخت دیدگاهها و نقطه نظرات یکدیگر است.پیش فرض گفتگوآن است که طرفین گفتگو می پذیرند.مطالبی از یکدیگر هست که نمی دانند و شاید خطا کنند و با گفتگو نقطه نظرات را به یکدیگر نزدیک سازند.
اگر بنا باشد که هر گروه با قصد هدایت دیگری به گفتگو بپردازد، فضای مناسب برای تعامل و گفتگو فراهم نشده است.قرآن کریم خود کتاب گفتگوهاست، گفتگوهایی که میان خدا و پیامبر انجام گرفته، یا پیامبران با امت خود و یا مخالفان و معاندان سخنانی ردو بدل شده است. قرآن هر چند در جایی به روحیه انسان اشاره می کند: وَ کانَ الْإِنْسانُ أَکْثَرَ شَیْءٍ جَدَلاً (کهف/۵۴) و انسان بیش از هر چیز سَر جدال دارد.قرآن صفت جدل را از صفات طبیعی انسان می داند که همین باعث رشد و شکوفایی او می گردد، اما برای استفاده مثبت از این روحیه معیارهایی ذکر می کند و به پیامبر دستور می دهد در دعوت به خدا از روش مجادله احسن استفاده کن:
ادْعُ إِلى سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَهِ وَ الْمَوْعِظَهِ الْحَسَنَهِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ (نحل/۱۲۵).
با حکمت و اندرز نیکو به راه پروردگارت دعوت کن و با آنان به شیوه ای که نیکوتر است مجادله نمای و در جایی که غرض از گفتگو غلبه و چیزی مانند آن باشدوکشف حقیقت نباشد، مذمت می شود:
وَ لا تُجادِلْ عَنِ الَّذِینَ یَخْتانُونَ أَنْفُسَهُمْ إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ مَنْ کانَ خَوَّاناً أَثِیماً (نساء/۱۰۷).و جدل برای جدل کردن نیز رفتاری شیطانی معرفی می گردد: وَ إِنَّ الشَّیاطِینَ لَیُوحُونَ إِلى أَوْلِیائِهِمْ لِیُجادِلُوکُمْ (انعام/۱۲۱). در حقیقت شیطانها به دوستان خود وسوسه می کنند تا با شما ستیزه کنند.چنانکه جدل کردن در آیات خدا بدون استدلال و دلیل مذموم شده است: إِنَّ الَّذِینَ یُجادِلُونَ فِی آیاتِ اللَّهِ بِغَیْرِ سُلْطانٍ أَتاهُمْ إِنْ فِی صُدُورِهِمْ إِلاَّ کِبْرٌ ما هُمْ بِبالِغِیهِ (غافر /۵۶).
آنان که درباره نشانه های خدا بی آنکه حجتی برایشان آمده باشد به مجادله بر می خیزند، در دلهایشان جز بزرگنمایی نیست و آنان به آن بزرگی که آرزویش را دارند نخواهند رسید.
با این معیارها می توان زمینه وحدت بخشی را فراهم ساخت.گفت گوی بین مذاهب از دو بخش تشکیل می گردد، یکی فضای بدبینی را فروکاهش می دهد و روشن می سازد که بسیاری از بدفهمی ها در اثر دوری و جدایی بوده و یکی سخنانی که از دور و از منابع نچندان معتبر شنیده شده و یا همراه با تفسیرهایی بوده که یا کامل نبوده و یا مورد پذیرش همه نیست، ویا می تواند با تفسیرهای دیگر قابل جمع باشد و فضای جدایی را به نزدیکی و مهر و محبت بدل سازد.
تجربه منادیان وحدت در این یک قرن اخیر نشان داده است که چگونه تعامل علمی میان دانشمندان مسلمان رفع کدورت ها و بدفهمی ها شده است. البته عموماً آنان ادب گفتگو را رعایت کرده و در سخن خود از اخلاق نیکو و نرمخویی و جدال احسن استفاده کرده و همین نکات با عث تقریب شده است.
راه رسیدن به وحدت و انسجام
این روزها اهمیت حفظ وحدت و انسجام بر همگان روشن شده است. اما به طور قطع و یقین در عرصه عمل به نسخه و راهی نیاز است تا این امر تحقق یابد. دقت در روایات مرتبط و آیات کریمه قرآن راه درست را نشان می دهد و این پیش نیازی برای رسیدن به اتحاد و دوری از تفرقه است. «یا ایهاالذین امنوا اتقوالله حق تقاته و لاتموتن الا و انتم مسلمون و اعتصموا بحبل الله جمیعا و لاتفرقوا» (سوره آل عمران- آیات ۱۰۲ و ۱۰۳) در این آیات که می فرماید: «ای کسانی که ایمان آورده اید آنچنان که حق تقوا و پرهیزگاری است از خدا بپرهیزید واز دنیا نروید مگر آن که مسلمان باشید.» چه منظوری نهفته است؟ مگر روی سخن با مومنان نیست؟ در روایات اسلامی و معصومین علیهم السلام نیز این نکته به چشم می خورد که ایمان مراتبی دارد. معرفت قلبی، اقرار به زبان و عمل به ارکان؛ این گوهری است که باید با مراقبت تا پایان عمر آن راحفظ کرد. پس از طرح رعایت تقوا و عمل و مداومت در حفظ آن موضوع چنگ زدن به ریسمان الهی مطرح و سپس رسیدن به اتحاد و دوری از تفرقه توصیه می شود. این که منظور از حبل الله یا همان ریسمان الهی چیست، مفسران احتمالات مختلفی داده اند. بعضی گفته اند منظور از آن قرآن است و بعضی دیگر می گویند اسلام و بعضی دیگر گفته اند منظور خاندان پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه معصومین علیهم السلام است. در روایاتی که از پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه(علیه السلام) نقل شده است همین تعبیرات دیده می شود. به عنوان مثال در تفسیر الدر المنثور از پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) و در کتاب معانی الاخبار از امام سجاد(علیه السلام) نقل شده است که فرموده اند: «حبل الله قرآن است» و در تفسیر عیاشی از امام محمدباقر(علیه السلام) نقل شده است که فرمودند:«ریسمان الهی آل محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) می باشند ومردم مامور به تمسک به آن هستند.» ولی نه این روایات و نه آن تفاسیر هیچ اختلافی با یکدیگر ندارد، زیرا منظور از ریسمان الهی هرگونه وسیله ارتباط با ذات پاک خداوندی است. خواه این وسیله اسلام باشد، یا قرآن یا پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و اهل بیت او که در حقیقت همه این ها در راستای حق و حقیقت و همگی مصادیق حبل الله هستند. نکته ظریف و جالب در بیان قرآن کریم تعبیر حبل الله است که اشاره به حقیقت کلی می کند. انسان در شرایط عادی و بدون داشتن مربی و راهنما در جهل و نادانی وچاه تاریک غرایز سرکش باقی خواهد ماند و برای نجات نیاز به رشته و ریسمان محکمی دارد. این رشته محکم همان ارتباط با خدا از طریق قرآن و آورنده آن و جانشینان واقعی او می باشد که مردم را به تکامل می رساند. همواره باید توجه داشته باشیم که گوهر تسلیم و رعایت حق تقوا را تا آخر عمر حفظ کنیم. درعمل همواره نه سلیقه شخصی بلکه حکم و قانون الهی را مبنا قرار دهیم که در حقیقت اتحاد و انسجام در سایه تقوا و چنگ زدن به ریسمان الهی میسر می شود.البته این راه راهی استپرخطر. در طول تاریخ اکثر اختلافات و از بین رفتن وحدت مسلمانان به دلیل برداشت های اشتباه از دین و حکم الهی بوده است. تا آنجا که می بینیم اسوه تقوا و عدالت، حضرت علی(علیه السلام) قربانی توطئه عده ای می شود که خود را معتقد به اسلام و مبانی آن می دانند و در حقیقت با قرائت اشتباه از دین در راستای اجرای حکم الهی برمی آیند.
در اینجاست که ضرورت داشتن توان تشخیص حق از باطل محرز می شود و این توانایی فقط در سایه تقوا و پیروی از سیره و سنت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و اهل بیت او پدید می آید.
«یا ایها الذین امنوا ان تتقواالله یجعل لکم فرقانا» ای کسانی که ایمان آورده اید اگر تقوا پیشه کنید، خداوند برای شما وسیله ای برای جدایی حق از باطل قرار می دهد.» (سوره انفال- آیه ۲۹) خدایا می دانیم و اعتقاد داریم که سرمنشاء تمام خیر تو هستی، هرکه را بخواهی عزیز می کنی. هر آن کس که عزتت را از او دریغ نمایی، به خاک ذلت می نشیند، هرکس را بخواهی هدایت می کنی و بدون هدایت و لطف تو جز گمراهی نصیب نمی شود. همان طور که بر سر ما منت نهادی و ما را به ایمان و اسلام هدایت فرمودی، عنایتی بفرما تا گوهر تسلیم، تقوا و اتحاد و انسجام را در سایه حکم تو تا آخر عمر حفظ کنیم و مصداق این آیه شریف باشیم که”ولاتموتن الا و انتم مسلمون”
راهکارهای قرآنی برای همگرایی
پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) برپایه آموزه های قرآنی نخست به بازسازی بینشی و نگرشی قوم اقدام کرد. برای این مهم در مفاهیم نیز دست برد و با استفاده از واژگان موجود در فرآیند زمانی و پیچیده ای مفاهیم جدیدی را به مردمان القا کرد. برای شناخت درست و تحلیل دقیق از عملکرد قرآنی پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در ساخت جامعه ای یگانه و امتی واحد به خوانش یکی از راهکارهای قرآنی که از سوی پیامبر عملیاتی شده است می رویم. بنابراین با توجه به عملکرد مثبت و سازنده این روش و شیوه در جامعه سازی و امت سازی، نگاهی گذرا به مساله انصار و مهاجر و امت سازی در مدینه به عنوان جامعه نمونه و مسلمانان صدر اسلام در این شهر به عنوان امت نمونه و شاهد توجه می دهیم.
1-قرآن و امت سازی
امت در تعبیر و اصطلاح قرآنی، گروهی همسان در دین، آیین، زمان و مکان و دیگر مشترکات انسانی است. (بقره آیه 821 و مائده آیه 84 و مانند آن) این اصطلاح هرچند با جامعه در اصطلاح امروزی مشابهت هایی دارد ولی تفاوت های محسوسی نیز در میان است که نمی توان آن را نادیده گرفت. جامعه در اصطلاح جامعه شناختی، گروه سازمان یافته ای از اشخاص و افراد انسانی هستند که با هم در سرزمین مشترک زندگی می کنند و با همکاری در گروه ها نیازهای اجتماعی ابتدایی و اصلی خود را تامین می نمایند و با مشارکت در فرهنگی مشترک و یکسان به عنوان یک واحد اجتماعی از دیگر جوامع متمایز می شوند. (مبانی جامعه شناسی، مجید مساواتی، تبریز، 2731، ص 142) اما امت گروه خاصی از پیروان یک دین یا یک عصر به سبب همسانی در نوع خاصی از عملکرد و یا رویکرد فکری هستند. (المیزان ج 6 ص 39) این امت در نگرش قرآنی دارای حیات و زندگی است که لحظه ای همانند زندگی انسان ها پایان می یابد. (اعراف آیه 34) و به عنوان یک حقیقت دارای کتاب و نوشته مخصوصی است که در قیامت به سوی آن خوانده می شود. (جاثیه آیه 28) و دارای فهم و شعور است (انعام آیه 108) و برای عمل هر جامعه و امتی عذابی مشترک و عمومی است (غافر آیه 5) در ضمن قرآن برای امت ها، سنت هایی نیز اثبات می کند که می توان به سنت ارسال پیامبران، هلاکت امت پس از اتمام حجت و تغییر در سرنوشت امت ها بر اثر عملکرد جامعه و مانند آن اشاره کرد.
قرآن یکی از اهداف پیامبر را امت سازی می نامد و نشان می دهد که چگونه و به چه روشی پیامبر اعظم(صلی الله علیه و آله و سلم) به آن دست یافت و امت شاهد و نمونه ای را در مدینه ایجاد کرد که می تواند الگو برای جوامع دیگر به ویژه امت اسلامی در روزگار ما باشد که از معنا و مفهوم امت تنها اسم و نامی از آن و پوستین بدون محتوا به جا مانده است. از این رو برای دست یابی به امت اسلامی واقعی و مطلوب می بایست دوباره با الگوبرداری از روش پیامبر به ایجاد امت اسلامی واقعی و نمونه اقدام شود.
قرآن امت اسلامی در عصر پیامبر را بهترین امت و جامعه ای دانسته است که تا آن زمان تشکیل شده بود. این امت وسط (بقره آیه 143) و شاهد و نمونه (همان) از چه خصوصیات و ویژگی هایی برخوردار بوده است که مورد ستایش خداوند قرار گرفته است؟
از ویژگی هایی که قرآن برای امت نمونه و شاهد بیان می کند، این است که در کارهای یک دیگر نظارت می کنند و امر به معروف و نهی از منکر می کنند (آل عمران آیه 104)، تعاون بر خیر و تقوا در میان ایشان اصالت دارد: تعاونوا علی البر و التقوی)، برادری ایمانی در میان ایشان در آن حد و اندازه است که از خود می گذرند و ایثار می کنند. در جستجوی وضعیت یک دیگری به تجسس و جاسوسی اقدام نمی کنند، غیبت و تهمت و افترا در میانشان نیست، اختلافات جزیی و کلی را با حکمیت و یا رجوع به قانون حل و فصل می کنند و در میانشان شمشیر قضاوت نمی کند، جان و مال و عرض یک دیگر را محترم می شمارند و امنیت اقتصادی، سیاسی، اجتماعی را برای یکد یگر و جامعه فراهم می آورند و عوامل ایجادی آرامش و آسایش در جامعه را تقویت می کنند. در همه امور اصل بر تقوا و عدالت و قسط نهاده می شود و عفو و گذشت را حتی نسبت به قاتل در نظر می گیرند و اصالت را به قصاص و قتل نمی دهند هرچند که قصاص و امور دیگری از این دست حق ایشان است. به یک معنا از حق خویش برای تقویت همبستگی می گذرند و اصول همدلی و همراهی را در خود تقویت می کنند. از یک دیگر انتقام نمی گیرند و… بسیاری دیگر از مسایلی که در قرآن بدان پرداخته و به تفصیل توضیح داده شده است.
2- مهاجران وانصار؛ واگرایی و همگرایی
انصار که اصطلاح خاصی در فرهنگ اسلامی و قرآنی است، بیانگر حالت عالی از همدلی و همگرایی و هم فکری امت اسلامی است. اگر بخواهیم به مسئله اشاره داشته باشیم که بتواند بهترین شاهد برای امت سازی قرآنی پیامبر باشد همدلی و همگرایی است که در شکل و قالب انصار در مدینه شکل گرفت. انصار که نامی برای مسلمانان مدینه از اوس و خزرج به شمار می آید، در زمانی شکل گرفت که امت در حال شکل گیری بود. اوس و خزرج دو قبیله ساکن در شهر یثرب پیش از اسلام همواره در جنگ و ستیز بودند و هرگز جامعه مدینه به شکل درست آن پیش از ورود اسلام شکل نگرفت؛ زیرا دست کم سه گروه متخاصم در مدینه زندگی می کردند که اجازه پدیداری مفهوم جامعه را به این اشخاص نمی داد. در حقیقت گروه های متخاصمی بودند که تنها در یک سرزمین به جهت آب و آبادانی ابتدایی گرد آمده بودند و به جای همگرایی به رقابت می پرداختند. از این رو در برابر تهاجمات بیرونی بسیار ضعیف و سست عمل می کردند. پیامبر پس از ایجاد د گرگونی در بینش و نگرش مردم مدینه، به تقویت اصول همدلی همت گماشت و با برنامه دقیق و حساب شده ای توانست واگرایی را در میان ایشان از میان بردارد. پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در پیمان های متعددی سران اوسی (بنی عبدالاشهل) و خزرجی (بنی سلمه) را به گونه ای در کنار هم نهاد که با هم یک دل و یک رنگ شدند. اختلاف چند دهه و یا سده تبدیل به وفاق همدلی شد. این گونه شد که انصار به عنوان یک واژه برای دو قبیله متنازع شکل گرفت و پایه های اساسی امت نهاده شد. انصار به معنای یاران پیامبر به جای خزرجی و اوسی نشست و از این زمان است که می بینیم دیگر سخن از قومیت و قبیله در اسناد و گزارش های عصر نخست نیست و در همه جا به جای یاد کرد از قوم و قبیله از واژه و اصطلاح انصار یاد می شود. این مسئله نشان می دهد که پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) برای از میان بردن اختلاف قومی و قبیله ای حتی در کاربرد واژگان دقت می کرد. کاربرد اوسی و خزرجی می توانست به اختلافات دامن بزند و یاد کرد آن دامنه خاطرات گذشته را به امروز بکشاند. از این رو به جای کاربرد اوسی و خزرجی از واژه انصار استفاده کرد که بیانگر محتوایی دینی بود. کاربرد این واژه در آیات قرآنی برای انصار نوعی احساس ویژه را در میان اهالی مدینه برمی انگیخت. در آیات مدنی قرآن کریم این واژه در 7 مورد تکرار شده است که در آن از اقوام و گروه های ساکن مدینه خبر می دهد. مقایسه انصار با انصار حضرت عیسی(علیه السلام) می توانست حس معنوی ویژه ای را در میان بومیان مسلمان یثرب برانگیزد، به گونه ای که آنان خود را یاران و سربازان خداوند احساس کنند و بر ایمان و نگرش آنان به زندگی تاثیر عمیق و ژرف برجای نهد. (آل عمران آیه 52 و نیز صف آیه 14)
ردیابی کاربرد این واژه نشان می دهد که مسلمانان بومی مدینه در سال های دوم و سوم به این نام جدید خوانده شدند. پیش از این آنان هرچند که به عنوان پناهندگان از اعتبار خاصی برخوردار شده بودند ولی به عنوان یک گروه همدل ایمانی از آنان یاد نشده بود. در زمان جنگ بدر آنان نه تنها به این مفهوم جدید اعتبار معنایی خاصی بخشیدند، از این رو به عنوان امتی همدل و همراه در عرصه اندیشه و عمل خودنمایی کردند و مورد ستایش خداوند قرار گرفتند.
این نخستین اقدام پیامبر اعظم(صلی الله علیه و آله و سلم) در ساخت هسته نخست امت اسلامی بود. سپس پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) با حضور مهاجران، با ایجاد پیمان برادری میان انصار و مهاجر گام بعدی را برداشت. انصار به نوعی مهاجران را در مدینه پذیرفتند و آنان را هم چون برادران خونی و قبیله ای گرامی داشتند. کاستی هایشان را جبران کردند و زمینه ادامه زندگی و حیات ایشان را در مدینه فراهم آوردند. آنان مهمانسرایی برای اسکان موقت مهاجران ایجاد کردند و از بهترین محصولات و امکانات خود برای پذیرایی مهاجران استفاده نمودند. (بقره 267) برخی از ایشان در میان تیره های گوناگون انصار توزیع شدند و انصاریان در رقابت با همدیگر براساس قرعه حمایت از خانواده های مهاجر را به عهده گرفتند. (الطبقات ج 13 ص 369)
انصار دارایی و خانه خود را در اختیار مهاجران قرار داده و آنان را در محصولات کشاورزی خود شریک کردند و برخی از آنان زمین های پیرامون منازل مسکونی خود را به پیامبر بخشیدند. این روابط میان انصار و مهاجران با پیمان برادری تقویت شد. (همان ج 3 ص 174 و 523 و دیگر کتب سیره و تاریخ) در آغاز برنامه بر این بود تا از یکدیگر ارث برند که چنین نیز اتفاق افتاد تا این که بعدها احکام تغییر یافت و تنها خویشان از یکدیگر ارث بردند. (انفال آیه 75)
حمایت های همه جانبه انصار از مهاجران، روحیه همدلی و هم فکری را تقویت کرد و امت شاهد شکل گرفت. در گزارشی از پیامبر از این همدلی و رفتار شایسته میان انصار و مهاجران به محبت والدین به فرزند تشبیه شده است. (المستدرک ج 4 ص 83) البته گاه تنش هایی به علل مختلف به ویژه به جهت عامل نفاق رخ می داد که در آیات سوره منافقان به آن اشاره شده است. پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) کوشید تا با آشکار کردن روش های منافقان، ریشه های اختلاف را بخشکاند. این گونه شد که امت با تشکیل دسته انصار و مهاجران شکل گرفت. اندک اندک با ایجاد وفاق و ارتباط نسبی و مانند آن، انصار و مهاجر، ارتباط خویش را افزایش دادند. تجربه های مشترک، فرهنگ و تمدن مشترک و راه و روش و دین مشترک موجب شد تا این عوامل تقویت و تحکیم گردد.
نتیجهگیری و پیشنهاد
اکنون که روشن گردید، وحدت بخشی بدون توجه به راه حل ها و روش هایی که در قرآن و سنت نبوی و علوی آمده امکان پذیر نیست و این روش ها باید جنبه عمل به خود بگیرند و موالیان اهل بیت بیش از هر گروه و مذهب، سزاوار اقتدار به روشی هستند که با سماحت کامل به آنان توصیه کرده و اصول وحدت بخشی را در طول زندگی پایبند بوده اند. آنان به شیعیان این نکات وحدت بخش را توصیه و می خواسته اند از هر گونه سخن و عملی که ایجاد اختلاف و نزاع و برافروختن جنگ مذهبی می کند پرهیز کنند.
بدون شک این نکات نیازمند تنظیم منشور و تدوین روش کاربردی است که از سوی فرهیختگان انجام گیرد، این منشور باید در جمع عالمانی از شیعه و سنی انجام گیرد و فرهنگ سازی و نهادینه شود و به صورت فرهنگی با هر حرکتی که در جهت ایجاد اختلاف میان مسلمانان است مبارزه شود.
فهرست منابع :
– ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، بیروت، دارالاحیاء التراث العربی، ط۲، ۱۳۸۵ق.
– ابن اثیر جزری، الکامل فی التاریخ، بیروت، دارالکتاب العربی، ط۲، ۱۳۸۷ق.
– ابن کثیر دمشقی، البدایه و النهایه، بیروت، دارالاحیاء التراث العربی، بی تا.
– بلاذری، انساب الاشرف، بیروت، موسسه الاعلمی للمطبوعات، بی تا.
– حر عاملی، وسائل الشیعه، قم، تحقیق موسسه آل البیت، چاپ دوم، ۱۴۱۴ق.
– سید رضی، نهج البلاغه، تحقیق تصحیح صبحی صالح، ط۱، ۱۳۸۷ق، افست، قم موسسه بعثت، ۱۳۵۶ش.
– صدوق، محمد بن علی بن بابویه، خصال، بیروت، موسسه الاعلمی، تحقیق علی اکبر غفاری، ط، ۱۴۱۰ق.
– طباطبایی، محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، بیروت، موسسه الاعلمی للمطبوعات، ط۲، ۱۳۹۳ ق.
– طوسی، محمد بن حسن، الامالی، تحقیق و تصحیح بهراد جعفری، علی اکبر غفاری، تهران دارالکتب الاسلامیه، ط۱، ۱۳۸۰ش.
– فضل الله، سید محمد حسین، تفسیر من وحی القرآن، بیروت، دارالملاک، ط۲، ۱۴۱۹ق.
– قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لاحکام القرآن، بیروت، دارالاحیاء التراث العربی، ط۱، ۱۴۱۶ق.
– قمی، عباس، سفینه البحار، مشهد، بنیاد پژوهش های آستان قدس رضوی، ط۱، ۱۴۱۶ه ق.
– کلینی، محمد بن یعقوب، الاصول من الکافی، بیروت، دار الصعب، تحقیق علی اکبر غفاری، ط۴، ۱۴۰۱ق.
– مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، بیروت، دارالوفاء، ط۲، ۱۴۰۳ق.
– متقی هندی، کنز العمال، بیروت، دارالاحیاء التراث العربی، ۱۳۹۹ق.
– مسلم نیشابوری، الصحیح، بیروت، دارالاحیاء التراث العربی، بی تا.
منبع:مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی