نویسنده:علی اصغر رضوانی
ب: اعتراف به حقّ
طرح مباحث علمی محض و عاری از تعصّب و جدال غیر احسن و تالیف در آنها, نه تنها منجرّ به تمایل برخی از شخصیت های طراز اوّل اهل سنت در اعتراف ب جواز تعبّد به مذهب جعفری و قبول شیعه امامیه به عنوان مذهبی که دارای اصول و فروع مستند به عقل و قرآن و حدیث است, شد, بلکه باعث شد که عده ای دیگر از بزرگان اهل سنّت مذهب خود را رها کرده, مذهب تشیع را در آغوش بگیرند. و اعتراف کنند که حقّ یکی است و آن در هیچ مذهبی جز تشیع که همان مذهب اهل بیت ـ علهیم السّلام ـ است, نیست . اینک تعدادی از این اشخاص را معرفی می کنیم:
1. علامه شیخ محمّد مرعی, امین انطاکی:
او در قریه عنصو از توابع انطاکیه در سال 1314 هـ متولد شد. مذهب شافعی داشت. به همراه برادرش احمد برای فراگیری علوم به مصر عزیمت نمود و بعد از طیّ مراحل مقدماتی از ضخصت های طراز اول ازهر؛ از قبیل : شیخ مصطفی مراغی, محمود ابوطه مهنی, شیخ رحیم و دیگران استفاده کرده و به درجات عالی از علم رسید. هنگام بازگشت به وطن,بزرگان از هر از آن دو دعوت کردند که در مصر باقی مانده و هر کدام تدریس در ازهر را به عهده گرفته و شاگردان را از علوم خود سیراب کنند, ولی نپذیرفته و به شهر خود باز گشتند. با گذشت زمانی نه چندان دور با مطالعه کتاب ها به حقانیت شیعه پی برده و هر دو برادر داخل در مذهب تشیع می شوند.
شیخ محمد در کتاب خود « لماذا اخترت مذهب الشیعه » می گوید: « به طور قطع خداوند مرا هدایت کرد. و برایم تمسک به مذهب حقّ مقدّر فرمود؛ یعنی مذهب اهل بیت ـ علیهم السّلام – مذهب نوه رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ امام جعفر بن محمد صادق …
او در عوامل و اسبابی که منجر به تمسک به مذهب اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ شد می گوید:
اولاً: مشاهده کردم که علم به مذهب شیعه مجزی است و ذمه مکلف را به طور قطع بری می کند. بسیاری از علمای اهل سنت ـ از گذشته و حال ـ نیز به صحت آن فتوا داده اند …
ثانیاً: با دلایل قوی, برهان های قطع آور و حجت های واضع , که مثل خورشید درخشان در وسط روز است, ثابت شد حقانیت مذهب اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ و این که آن مذهب همان مذهبی است که شیعه آن را از اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ اخذ کرده واهل بیت نیز از رسول خدا و او از جبرائیل و او از خداوند جلیل اخذ کرده است …
ثالثاً: وحی در خانه آنان نازل شد و اهل خانه از دیگران بهتر می دانند که در خانه چیست. لذا بر عاقل مدبّر است که دلیل هایی که از اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ رسیده رها نکرده, و نظر بیگانگان را دنبال نکنند.
رابعاً: آیات فراوانی در قرآن کریم وارد شده که دعوت به ولایت و مرجعیت دینی آنان نموده است.
خامساً: روایات فراوانی از پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ نقل شده که ما را به تعبد به مذهب اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ دعوت می کند, که بسیاری از آنها را در کتاب الشیعه و حججهم فی التشیع آورده ام.
2. علامه شیخ احمد امین انطاکی:
او برادر شیخ محمد مین است که بعد از مطالعه کتاب المراجعات سید شرف الدین عاملی و تدبر و تفکّر در مطالب آن, از مذهب خود عدول کرده, مذهب تشیع را انتخاب نموده است. او نیز در مقدمه کتابش فی طریقی إلی التشیع می گوید: « سبب تشیع من گفتاری است از پیامبر اکرم که تمام مذاهب اسلامی بر آن اتفاق نظر دارند. پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرمود: «مثل اهل بیت من همانند کشتی نوح است, هر کسی بر آن سوار شد نجات یافت هر کسی از آن سرپیچی کرد غرق شد». ملاحظه کردم که اگر از اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ پیروی کرده و احکام دینم را از آنان اخذ کنم بدون شک نجات یافته ام. اگر آنان را رها کرده و احکام دین خود را از غیر آنان اخذ نمایم, از گمراهان خواهم بود … ».
و نیز می فرماید: « با تمسک به مذهب جعفری, ضمیر و درونم آراشم یافت. مذهبی که در حقیقت مذهب آل بیت نبوت ـ علیهم السّلام ـ است, که درود و سلام خدا تا روز قیامت بر آنان باد. به عقیده ام از عذاب خداوند متعال با پذیرفتن ولایت آل رسول ـ علیهم السّلام ـ نجات یافته ام, زیرا نجات جز با ولایت آنان نیست .
.. ».
3. دکتر محمد تیجانی سماوی:
او در تونس متولد شد. و بعد از گذر از ایام طفولیت , به کشورهای غربی مسافرت نمود, تا بتواند از شخصیتهای مختلف علمی بهره مند شود. در مصر, علمای الزهر از او دخواست کردند که در آنجا بماند و طلاب الأزهر را از علم فراوان خود بهره مند سازد, ولی قبول نکرد و در عوض سفری که به عراق داشت, با مباحثات فراوان با علمای شیعه امامیه , مذهب تشیع را انتخاب نمود و الآن در دنیا از مروجین تشیع شناخته می شود و کتابهایی را نیز در دفاع از این مذهب تألیف نموده است.
او در بخشی از کتابش می گوید:« شیعه ثابت قدم بوده و صبر کرده و به حقّ تمسک کرده است … و من از هر عالمی تقاضا دارم که با علمای شیعه مجالست کرده و با آنان بحث نماید: که به طور قطع از نزد آنان بیرون نمی آید جز آن که به مذهب آنان که همان تشیع است, بصیرت خواهد یافت … آری من جایگزینی برای مذهب سابق خود یافتم و سپاس خداوند را که مرا بر این امر هدایت نمود و اگر هدایت و عنایت او نبود, هرگز بر این امر هدایت نمی یافتم.
ستایش و سپاس خدایی را سزاست که مرا بر فرقه ناجیه راهنمایی کرد؛ فرقه ای که مدتها با زحمت فراوان در پی آن بودم. هیچ شک ندارم هر کس به ولای علی و اهل بیتش تمسک کند به ریسمان محکمی چنگ زده که گسستنی نیست. روایات پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ در این مورد بسیار است, روایاتی که مورد اجماع مسلمین است. عقل نیز به تنهایی بهترین راهنما برای طالب حق است … آری, جایگزین را یافتم, و در اعتقاد به امیر المؤمنین و سید الوصیین امام علی بن ابی طالب ـ علیه السّلام ـ, به رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ اقتدا کردم و نیز در اعتقاد به دو سیّد جوانان اهل بهشت و دو دسته گل از این امّت امام ابو محمّد حسن زکّی و امام ابو عبدالله حسین , و پاره تن مصطفی خلاصه نبوت, مادر امامان و معدت رسالت و کسی که خداوند عزیز به غضب او غضبناک می شود, بهترین زنان, فاطمه زهراء.
به جای امام مالک, با استاد تمام امامان امام جعفر صادق ـ علیه السّلام ـ و نه نفر از امام معصوم از ذریه حسین و امامان معصوم را برگزیدم .. ».
او بعد از ذکر حدیث « باب مدینه العلم » می گوید: « چرا در امور دین و دنیای خود از علی ـ علیه السّلام ـ تقلید نمی کنید, اگر معتقدید که او باب مدینه علم پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ است؟ چرا باب علم پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ را عمداً ترک کرده و به تقلید از ابو حنیفه و مالک شافعی و احمد بن حنبل ابن تیمیه پرداخته اید, کسانی که هرگز در علم, عمل, فضل و شرف به او نمی رسند؟
آن گاه خطاب به اهل سنت نموده می گوید:« ای اهل و عشیره من! شما را به بحث و کوشش از حقّ و رها کردن تعصّب دعوت می کنم، ما قربانیان بنی امیه و بنی عباسیم، ما قربانیان تاریخ سیاهیم. قربانی ها ی جمود و تحجر فکری هستیم که گذشتگان برای ما به ارث گذاشته اند.
او کتاب هایی در دفاع از تشیع نوشته که برخی از آنها عبارت از: ثم اهتدیت, لأکون مع الصادقین, فاسألوا أهل الذکر, الشیعه هم أهل السنه, اتقوا الله و یا قومنا أجیبوا داعی الله, که زیر چاپ است.
4. نویسنده معاصر, صائب عبد الحمید :
او شخصی عراقی است که با سفر به ایران و تحقیقات فراوان, با عنایات خداوند مذهب اهل سنت را رها و تشیع را انتخاب نموده است. او در بخشی از کتاب خود می نویسد: « من اعتراف می کنم بر نفس خود که اگر رحمت پرور دگار و توفیقات او مرا شامل نمی شد, به طور حتم نفس معاندم مرا به زمین میزد. این امر نزدیک بود وحتی یک بار نیز اتفاق افتاد. ولی خداوند مرا کمک نمود. با اطمینان خاطر به هوش آمدم در حالی که خود را در وسط کشتی نجات می یافتم , مشغول به آشامیدن آب گوارا شدم و الآن با تو از سایه های بهاری آن گلها سخن می گویم.
بعد از اطلاع دوستانم از این وضع همگی مرا رها نموده به من جفا کردند. یکی از آنان که از همه داناتر بود به من گفت: آیا می دانی که چه کردی؟ گفتم: آری, تمسک کردم به مذهب امام جعفر صادق , فرزند محمد باقر, فرزند زین العابدین, فرزند سید جوانان بهشت, فرزند سید وصیین و سیده زنان عالمیان و فرزند سید مرسلین. او گفت: چرا این گونه ما را رها کردی, و می دانی که مردم در حقّ ما حرف ها می زنند؟ گفتم: من آن چه رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرموده می گویم. گفت چه می گویی: گفتم: سخن رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ را می گویم که فرمود: من در میان شما چیزهایی قرار می دهم که با تمسک به آنها بعد از من گمراه نمی شوید: کتاب خدا و عترتم , اهل بیتم» گفتار پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ در حق اهل بیتش که فرمود: « اهل بیتم کشتی های نجات اند, که هر کس بر آن ها سوار شود, نجات یابد.»
صائب عبد الحمید کتاب هایی را نیز در دفاع از اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ و تشیع نوشته که برخی از آنها عبارتند از: منهج فی الانتماء المذهبی و ابن تیمیه, حیاته, عقائده و تاریخ الاسلام الثقافی و السیاسی.
5. استاد عبد المنعم حسن:
او نیز از جمله کسانی است که با مطالعات فراوان پی به حقانیت تشیع برده, او مذهب اهل سنت را رها کرده تشیع را انتخاب می کند. او از جمله کسانی است که بدون خوف و ترس از کسی , به طور علنی اعتراف به تشیع نموده و مردم را نیز درمصر به آن مذهب دعوت می نماید.
در بخشی از کتاب خود الخدعه, رحلتی من السنه الی الشیعه می نویسد:« در مدتی که سنی بودم, مردم را به عقل گرایی دعوت کرده و شعار عقل را سر دادم, ولی در میان قوم خود جایگاهی نیافتم و از هرطرفی تهمت ها و شایعات علیه خود شنیدم … و من به خوبی می دانستم که کوتاه آمدن از عقل یعنی ذوب شدن در پیشینیان و در نتیجه انسان بدون هیچ شخصیتی خواهد بود که واقع را بر او روشن کند… من هرگز چیزی را بدون تحقیبق و دقت نظر نمی گویم… عقل گرایی من عامل اساسی و تمایلم به سوی تشیع و خط اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ و اختیار مذهب آنان بود…»[1]
6. استاد معتصم سید احمد سودانی:
او با مطالعات فراوان در تاریخ و حدیث, به حقانتی مذهب اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ پی برده و با رها کردن مذهب خود, تشیع را انتخاب می کند. او در توصیف و وجه نام گذاری کتابش, بنور فاطمه اهتدیت می گوید:« هر انسانی در اندرون خود نوری را احساس می کند که راهنمای به حق است, ولی هواهای نفسانی و پیروی ازگمان بر آن نور پرده می اندازد, لذا انسان نیازمند تذکر و بیداری است و فاطمه ـ علیها السّلام ـ اصل آن نور است. من آن نور را دائماً در وجود خود احساس می کنم…»[2]
او نیز درباره نظریه عدالت صحابه می گوید: « عدالت صحابه نظریه ای است که اهل سنت در مقابل عصمت اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ جعل نمودند, و چقدر بین این دو فرق است. عصمت اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ حقیقتی است قرآنی و پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ نیز بر آن تأکید دارد و در واقع نیز تحقق پیدا کرده است. اما نظریه عدالت صحابه, مخالف قرآن کریم است. همان گونه که پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ نیز تصریح به خلاف آن نموده است, بلکه خود صحابه به بدعت هایی که در زمان پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ نیز تصریح بر خلاف آن نموده است, بلکه خود صحابه به بدعت هایی که در زمان پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ و نیز بعد از آن ایجاد کردند, اقرار نمودند.»[3]
و نیز می فرماید: « من در وجود خود چیزی می یابم و احساس می کنم, که نمی توانم توصیفش کنم. ولی نهایت تعبیری که می توانم از آن داشته باشم این که: هر روز احساس می کنم که به جهت تمسک به ولای اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ در خود قرب بیشتری به خداوند متعال پیدا کرده ام, و هر چه در کلمات آنان بیشتر تدبر می کنم معرفت و یقینم به دین بیشتر می شود. معتقدم اگر تشیع نبود, از اسلام خبری نبود. و هر گاه در صدد تطبیق و پیاده کردن تعلیمات اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ در خود بر می آیم, لذت ایمان و لطافت یقین را در خود احساس می کنم.و هنگامی که دعاهای مبارکی را که از طریق اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ رسیده و در هیچ مذهبی یافت نمی شود, قرائت می کنم, شیرینی مناجات پروردگار را می چشم…»[4]
7. وکیل مشهور مصری, دمرداش عقالی:
او از شخصیت های مشهور و بارز مصری است که در شغل وکالت مدت هاست فعالیت می کند. هنگام تحقیق در یک مسئله فقهی و مقایسه آرا در آن مسئله , فقه و استنباط های شیعه امامیه را از دیگر مذاهب فقهی قوی تر می یابد و همین مسئله فاصله دارد تشیع را در دلش روشن می گرداند, تا این که حادثه ای عجیب سر نوشت او را به کلی عوض کرده و او را مفتخر به ورود در مذهب تشیع می نماید و آن , این بود که: وقتی گروهی از حجّاج ایرانی همراه با حدود بیش از بیست کارتن کتاب اعتقادی وارد عربستان می شوند. تمام کتاب ها از طرف حکومت مصادره می شود. سفیر ایران در زمان شاه, موضوع را با ملک فیصل در میان می گذارد . او نیز به وزارت کشور عربستان می نویسد تا به موضع رسیدگی کنند. وزیر کشور دستور می دهد که تمام کتا بها را بررسی کرده, اگر مشکلی ندارد آن را به صاحبش برگردانند. در آن زمان « دمرداش عقالی » در حجاز به سر می برد, از او خواستند که این کتاب ها را بررسی کند و در نهایت رأی و نظر قانونی خود را بدهد.
او با مطالعه این کتاب ها به حقانیّت تشیع پی می برد و از همان موقع قدم در راه اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ می گذارد…»[5]
8. علامه دکتر محمد حسن شحّاته
او نیز که استاد سابق دانشگاه ازهر است پس از مطالعات فراوان در رابطه با شیعه امامیه پی به حقانیت این فرقه برده و در سفری که به ایران داشت در سخنرانی خود برای مردم اهواز می گوید:
« عشق به امام حسین ـ علیه السّلام ـ سبب شد که از تمامی موقعیت هایی که داشتم دست بردارم.» و در قسمتی دیگر ازسخنانش می گوید: « اگر از من سؤال کنند: امام حسین ـ علیه السّلام ـ را در شرق یا غرب می توان یافت؟ من جواب می دهم که امام را می توان در درون قلب من دید و خداوند توفیق تشرف به ساحت امام حسین ـ علیه السّلام ـ را به من داده است.»
وی در ادامه می گوید: « 50 سال است که شیفته امام علی ـ علیه السّلام ـ شده ام و سالهاست که هاله ای از طواف پیرامون ولایت امام علی ـ علیه السّلام ـ در خود می بینم.»[6]
9. عالم فلسطینی شیخ محمد عبد العال:
او کسی است که بعد از مدت ها تحقیق در مذهب تشیع, پی به حقانیّت آن برده, و به اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ اقتدا نموده است. در مصاحبه ای می گوید: « … از مهم ترین کتاب هایی که قرائت کردم کتاب المراجعات بود, که چیزی بر ایمان من نیفزود و تنها بر معلوماتم اضافه شد. تنها حادثه ای که مطلب را نهایی کرده و مرا راه ولایت اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ رهنمود ساخت . این بود که: روزی در پیاده رو, رو به روی مغازه یکی از اقوامم نشسته بودم, مغازه ای کوچک بود. شنیدیم که آن شخص به یک نفر از نوه های خود امر می کند که به جای او در مغازه بنشیند, تا نماز عصر را به جای آورد. من به فکر فرو رفتم, که چگونه یک نفر مغازه خود را رها نمی کند تا به نماز بایستد, مگر آن کسی را به جای خود قرار دهد که بتواند حافظ اموالش باشد, حال چگونه ممکن است که پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ یک امتی را بدون امام و جانشین رها کند!! به خدا سوگند که هرگز چنین نخواهد بود…
هنگامی که از او سؤال شد که آیا الآن که در شهر غربت لبنان به سر می بری احساس وحشت و تنهایی نمی کنی؟ او در جواب می گوید: « به رغم این که عوارض و لوازم تنهایی زیاد و شکننده است, ولی در من هیچ اثری نگذاشته و هرگز آنها را احساس نمی کنم؛ زیرا در قلبم کلام امیر المؤمنین را حفظ کرده ام که فرمود: « ای مردم هیچ گاه از راه حق به جهت کمی اهلش وحشت نکنید.»[7]
او نیز می گوید:«مردم به خودی خود به دین اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ روی خواهند آورد, زیرا دین فطرت است,ولی چه کنیم که این دین در زیر چکمه های حکومت ها قرار گرفته است.»
و نیز در پاسخ این سؤال که آیا ولایت احتیاج به بیّنه و دلیل دارد می گوید:« ما معتقدیم که هر چیزی احتیاج به دلیل دارد مگر ولایت اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ , که دلیل محتاج به آن است…»[8]
و نیز می گوید: « هر کسی که دور کعبه طواف می کند ـ دانسته یا ندانسته, جبری باشد یا اختیاری یا امر بین الامری ـ در حقیقت به دور ولایت طواف می کند, زیرا کعبه مظهر است و مولود آن , جوهر, و هر کسی که برگرد مظهر طواف می کند در حقیقت به دور جوهر طواف می کند. »[9]
10. مجاهد و رهبر فلسطینی محمد شحّاده
او کسی است که هنگام گذراندن محکومیّت خود در زندان های اسرائیل با بحث های فراوانی که با شیعیان لبنانی در بند زندان های اسرائیل داشت پی به حقانیت شیعه برد و با انتخاب تشیع و مذهب اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ از دعوت کنندگان صریح و علنی مردم فلسطین به اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ است. اینک قسمت هایی از مصاحبه ای را که با او انجام گرفته نقل می نماییم:« بازگشت فلسطین به محمد و علی است.» « من آزاد مردان عالم را به اقتدا و پیروی از امام و پیشوای آزاد مردان حسین ـ علیه السّلام ـ دعوت می کنم.»
و نیز می فرماید:« من هم دردی فراوانی با مظلومیت اهل بیت پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ دارم و احساسم این است که علی بن ابی طالب ـ علیه السّلام ـ حقاً مظلوم بود و این احساس به مظلومیت آن حضرت ـ علیه السّلام ـ در من عمیق تر و ریشه دار تر شده , هر گاه که ظلم اشغالگری در فلسطین بیشتر شود.
جهل من به تشیع عامل این بود که در گذشته در تسنّن باقی بمانم. و امیدوارم که من آخرین کسی نباشم که می گویم: « ثم اهتدیت»؛ آنگاه هدایت شدم. « رجوع من به تشیع هیچ ربطی به مسئله سیاسی ندارد که ما را احاطه کرده است. من همانند بقیه مسلمانان افتخار ها و پیروزی هایی را که مقاومت در جنوب لبنان پدید آورد در خود احساس می کنم, که در درجه اول آن را « حزب الله» پدید آورد. ولی این بدان معنا نیست که عامل اساسی در ورود من در تشیع مسائل سیاسی بوده است, بلکه در برگرفتن عقیده اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ از حانب من, در نتیجه پذیرش باطنی من بوده و تحت تأثیر هیچ چیز دیگری نبوده است. راه اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ راه حق است که من به آن تمسک کرده ام». « تشیع من عقیدتی است نه سیاسی». « زود است که در نشر مذهب امامی در فلسطین بکوشم و از خداوند می خواهم که مرا در این امر کمک نماید».
« امام قائم آل بیت نبوت ـ علیه السّلام ـ برای ما برکت ها و فیض های دارد که موجب تحرک مردم فلسطین است. و در ما جنب و جوشی دائمی ایجاد کرده, که نصرت و پیروزی را در مقابل خود مشاهده می کنیم و فرج او را نزدیک می بینیم ان شاء الله و من با او از راه باطن ارتباط دارم و با او نجوا می کنم و از او می خواهم که ما را در این موقعیت حساس مورد توجه خود قرار دهد».
« آزاد مردان عالم خصوصاً مسلمانان با اختلاف مذاهب را نصیحت می کنم که قیام حسین ـ علیه السّلام ـ و نهضت او بر ضد ظلم را سرمشق خود قرار داده و هزگز سکوت بر ظلمی را که آمریکا, شیطان بزرگ و اسرائیل آن غده سرطانی که در کشورهای اسلامی رشد کرده, رو اندازد».
من در کنفرانس ها و جلساتی که در فلسطین تشکیل می شود و مرا برای سخنرانی دعوت می کنند، در حضور هزاران نفر, تمام کلمات و سخنان خود را بر محور مواقف و سیره اهل بیت پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ قرار می دهم که این سخنان سهم به سزایی در تغییر وضع موجود در جامعه فلسطین رابطه با اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ داشته, و این روش را ادامه می دهم تا این که مردم قدر آنان را بدانند و با اقتدا به آنان به اذن مشیت خداوند به پیروزی برسند…».
زود است که با مشیّت خداوند با گروهی از برادران مؤمنم مذهب اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ را در فلسطین منتشر خواهیم کرد تا این که زمینه ساز ظهور مهدی آل محمد عجل الله تعالی و فرجه الشریف گردد.»
هنگامی که رئیس علمای ازهر مصر به طور صریح به جهت نشر تشیع و دفاع از آن, او را مورد هجوم قرار داد, در جواب فرمود:« من تنها ( این را ) می گویم: بار خدایا قوم مرا هدایت کن, که آنان نمی دانند … » سپس می گوید: « من مردود کلامی را که به زبان جاری کرد: که جهل و نادانی من نسبت به مذهب شیعه باعث شد که وارد تشیع شوم و تنها بر این نکته تأکید می کنم که در حقیقت این جهل به تشیع بود که مرا در مذهب تسنّن تا به حال باقی گذارد, تا الآن که به حقانیّت آن اعتراف می کنم.»[10]
11. طبیب فلسطینی اسعد وحید قاسم:
او نیز بعد از مطالعات بسیار در رابطه با شیعه, تشیع را انتخاب نمود و از راه های مختلف در صدد اثبات حقانیت و نشر تشیع بر آمد و در این راه سعی و کوشش فراوان نمود. در مصاحبه ای که با او انجام گرفته می گوید:« به عقیده من تشیع همان اسلام است و اسلام نیز همان تشیع.»[11] او نیز تألیفاتی در دفاع از مذهب تشیع دارد که از آن جمله می توان به ازمه الخلافه و الامامه و آثارها المعاصره اشاره کرد.
لازم به ذکر است که حقانیت تشیع باعث گرایش تعداد فراوان از پیروان اهل سنّت و سایر ادیان به این مذهب گردیده و انسانهای پاک نهاد و حقیقت گرا؛ پس از درک حقانیّت شیعه, پیرو این مکتب پویا و مقدس می شوند.
آن چه در این مختصر آورده شد, تنها به عنوان نمونه مطرح گردید.
4. تعیین مرجع دینی
مسئله امامت دو جنبه دارد: یکی جنبه تاریخی و دیگری دینی. بر فرض که از جنبه تاریخی عصر آن گذشته باشد, از جنبه دینی, اثر آن تا کنون باقی است و تا روز قیامت نیز باقی خواهد ماند. اگر از امامت و ولایت بحث می کنیم, یک جهت مهمّش این است که مرجع دینی ما کیست و دین را از چه کسانی باید اخذ کرد؟ سنت واقعی پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ نزد چه کسانی است؟ آیا دین و معارف اسلام را از امثال ابوالحسن اشعری و ابن تیمیه و فقه و فروع دین را از ائمه مذاهب چهار گانه بگیریم, همان گونه که اهل سنت و وهابیون می گویند, یا از راه افرادی معصوم که جز اهل بیت پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ کسان دیگر نیستند, پیروی کنیم؟
همان گونه که آیات و روایات بر این امر تأکید فراوان نموده است و شیعه امامی بر آن اصرار دارد؛ بر هر مسلمان واجب است که بعد از گذشت زمان و فاصله زیاد از صاحب رسالت, پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ و اختلاف مذاهب و آرا, راهی را برای رسیدن به سنت نبوی و معارف دینی بپیماید که مورد اطمینان اوست.
و لذا نصب امام علی ـ علیه السّلام ـ به مقام ولایت و خلافت غیر از آن که خلأ زعامت و حاکمیت اسلامی را در امور سیاسی, بعد از پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ جبران می کند, او را مرجعی برای رفع مشکلات دینی و مسائل شرعی مردم نیز قرار می دهد. مشکلاتی که طبیعتاً بعد از پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ پدید آمده بلکه شدید تر می شود و به همین جهت است که امام علی ـ علیه السّلام ـ بر این امر مهم تأکید کرده در توصیف عترت پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ خطاب به مردم می فرماید:
1. « فَأینَ تَذهَبُونَ؟وَ أنَّی تُؤفَکُونَ وَ الأعلاَمُ قَائِمَهٌ وَ الآیَاتُ وَاضِحَهٌ وَ المَنَارُ مَنصُوبَهٌ فَأینَ یُتَاهُ بِکُم وَ کَیفَ تَعمَهُونَ وَ بَینَهُم عِترَهُ نَبِیِّکُم؟ وَ هُم أزِمَّهُ الحَقِّ وَ أعلاَمُ الدِّینِ وَ ألسِنَهُ الصِّدقِ»؛[12]
« مردم کجا می روید؟ چرا از حق منحرف می شوید؟ پرچم های حق برپاست, و نشانه های آن آشکار است, با این که چراغهای هدایت روشنگر راه اند, چون گمراهان به کجا می روید؟ چرا سرگردان هستید؟ در حالی که عترت پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ شما در میان شماست. آنان زمام داران حق اند، پیشوایان دین, و زبان های راستی و راست گویانند, پس در بهترین منازل قرآن جایشان دهید همچون تشنگانی که به سوی آب شتابانند, به سویشان هجوم ببرید.»
2. « اُنظُرُوا أهلَ بَیتِ نَبِیِّکُم فَالْزَمُوا سَمتَهُم وَ اتَّبِعُوا أثَرَهُم فَلَن یُخرِجُوکُم مِن هُدًی وَ لَن یُعِیدُوکُم فِی رُدًی فَإِن لَبَدُوا فَالبُدُوا وَ إِن نَهَضُوا فَانْهَضُوا وَ لا تَسبِقُوهُم فَتَضِلُّوا وَ لا تَتَأخَّرُوا عَنهُم فَتَهلِکُوا.»؛[13] « مردم! به اهل بیت پیامبرتان بنگرید از آن سو که گام بر می دارند و گام را به جای گام آنان گذارید, آنان شما را از راه هدایت بیرون نمی برند و به پستی و هلاکت باز نمی گردانند. اگر سکوت کردند سکوت کنید و اگر قیام کردند, بپاخیزید. از آنان پیشی نگیرید که گمراه می شوید و از آنان عقب نمانید که نابود گردید.»
3. « نَحنُ الشِّعَارُ وَ الأصحَابُ وَ الخَزَنَهُ وَالأبوابُ وَ لا تُؤتَی البُیُوتُ إِلّا مِن أبوَابِهَا فَمَن أتَاهَا مِن غَیرِ أبوابِهَا سُمِّیَ سَارِقاً.»[14] « مردم! ما اهل بیت پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ چونان پیراهن تن او و یاران راستین او خزانه داران علوم و عارف وحی و درهای ورود به آن معارف, می باشیم, که جز از در, هیچ کسی به خانه ها وارد نخواهد شد.»
4.« أینَ الَّذینَ زَعَمُوا أنَّهُمُ الرَّاسِخُونَ فِی العِلمِ دُونَنَا کَذِباً وَ بَغیاً عَلَینَا أن رَفَعَنَا اللهُ وَ وَضَعَهُم وَ أعطَانَآ وَ حَرَمَهُم وَ أدخَلَنَا وَ أخرَجَهُم بِنَا یُستَعطَی الهُدَی وَ یُستَجلَی العَمَی»؛[15] « کجایند کسانی که پنداشتند دانایان علم قرآن آنان می باشند نه ما؟ که این ادعا را بر اساس دروغ و ستمکاری بر ضد ما روا داشتند. خدا ما اهل بیت پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ را بالا آورد و آنان را پست و خوار کرد, به ما عطا فرمود و آنها را محروم ساخت, ما را در حریم نعمت های خویش داخل و آنان را خارج کرد, که راه هدایت را با راهنمایی ما می پویند و روشنی دل های کور از ما می جویند.»
5. « إِنَّمَا مَثَلِی بَینَکُم کَمَثَلِ السِّراجِ فِی الظُّلمَهِ یَستَضِیءُ بِهِ مَن وَلَجَهَا.»؛[16] « همانا من در بین شما چونان چراغ درخشنده در تاریکی هستم که هر کس به آن روی می آورد از نورش بهرمند می گردد.»
6. « هُم عَیشُ العِلمِ وَ مَوتُ الجَهلِ یُخبِرُکُم حِلمُهُم عَن عِلمِهِم وَ ظَاهِرُهُم عَن بَاطِنِهِم وَ صَمتُهُم عَن حِکَمِ مَنطِقِهِم لا یُخَالِفُونَ الحَقَّ وَ لا یَختَلِفُونَ فِیهِ»…[17] « آن ها اهل بیت پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ رمز حیات دانش و راز مرگ نادانی هستند, حکمشان شما را از دانش آنان , ظاهرشان از باطنشان و سکوتشان از منطق آنان اطلاع می دهد, نه با دین خدا مخالفتی دارند و نه در آن اختلاف می کنند.»
5. نقش امامت در ساختار زندگی انسان
یکی از امتیازات ادیان این است که اگر هدفی عالی را برای انسان مشخص کرده و راه رسیدن به آن را ترسیم می کنند، الگو و نمونه ای را نیز برای آن مشخص می نمایند تا با در نظر گرفتن سیره عملی او, و اقتدا و پیروی از او, انسانها بهتر بتوانند به سر منزل مقصود برسند, زیرا طبق نظر روانشناسان و روان کاوان, با الگوی کامل, بهتر می توان انسان ها را به حقّ و حقیقت وهدف راهنمایی کرد.
خداوندمتعال پیامبر اسلام را الگوی خوبی برای مسلمین معرفی کرده می فرماید: « لَقَد کانَ لَکُم فِی رَسُولِ اللهِ أسوَهٌ حَسَنَهٌ»؛[18] « قطعاً برای شما در ( اقتدا به ) رسول خدا سرمشقی نیکوست.»
باید دانست که موقعیت ها و مواقفی بعد از پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ پدید آمد که هرگز در عصر پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ پدید نیامده بود, تا آن حضرت ـ صلّی الله علیه و آله ـ را در آن مواقف الگو قرار دهیم, از آن جمله اتفاقی بود که در عصر امام حسین ـ علیه السّلام ـ پدیدی آمد, که حاکمی به اسم اسلام ولی بر ضد اسلام به اسم یزید حاکم بر کشورهای اسلام شود, در آن وقت تنها کسی که بهترین الگو را تا روز قیامت به جامعه انسانی عرضه کرد امام حسین ـ علیه السّلام ـ بود. این الگو برای جامعه شیعه و پیروان اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ از آن جمله امام حسین ـ علیه السّلام ـ است, که اهل سنت چنین الگویی ندارند.
بحث از امامت و خلافت بعد از پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ اگر چه از جهتی تاریخی است, ولی همین تاریخ صد اسلام است که انسان ساز است. بحث امامت بعد از پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ در حقیقت بحث از این موضوع است که امام باید قابلیت امامت داشته باشد و از جانب خداوند منصوب گردد. بحث از این که امام بعد از پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ چه کسی بوده, در حقیقت بحث از این است که چه کسی باید تا روز قیامت برای جامعه اسلامی, بلکه جامعه بشریت الگو باشد؛ آیا مثل علی ـ علیه السّلام ـ الگو باشد که جامع همه صفات کمال است, در شجاعت, عدالت, سخاوعت, عبادت, زهد, تقوا, فروتنی, و دیگر صفات که نظیر نداشت, یا آن که ابوبکر الگو باشد که به قول عبد الکریم خطیب, نویسنده مصری؛ هیچ موقفی در هیچ جنگی نداشته است؟ یا مثل عمر بن خطاب که فرّار غیرکرار در جنگ ها بوده است. امت اسلامی احتیاج به الگوهایی جامع در بین بزرگان صدر اسلام دارد, که بتوانند محرّک آنان تا روز قیامت باشند. و مردم با خواندن مواقف و فضائل و کمالاتشان در راه آنان قرار گرفته, به حق و حقیقت نزدیک شوند.
مگر نه این است که ماهاتماگاندی به عنوان الگو و نمونه ضد استعمار در شبه قاره هند مطرح است؟ مگر نه این است که دهقان فداکار به عنوان الگوی فداکاری و از خد گذشتگی در کتاب های کودکان مطرح می شود, تا از ابتدا کودکان با ترسیم موقعیت او در روح و روان و ذهنشان فداکار بار آیند. چرا امت اسلامی در خواب است در حالی که دشمنان اسلام و مسلمانان بر بلاد آنان غلبه و سیطره پیدا کرده و دین و منابع مادی آنان را به غارت می برد؟ مگر خداوند متعال در قرآن کریم نمی فرماید: « وَلَن یَجعَلَ اللهُ لِلکافِرِینَ عَلی المُؤمِنِینَ سَبِیلاً»؛[19] « و خداوند هرگز بر مؤمنان, برای کافران راه ( تسلطی ) قرار نداده است. »
مگر اسلام نفرموده است: « الإسلام یَعلو و لا یُعلی علیه»؛[20] « اسلام بر هر دینی برتری دارد و هیچ دینی بر او علو و برتری ندارد.»
چرا مسلمانان باید در خدمت به استعمار, حتّی بر ضدّ بلاد دیگر اسلامی سبقت گرفته و مسابقه دهند؟ چرا باید یک کشور اسلامی به خاطر خوش خدمتی به استعمار؛ به خاطر اشغال یکی از بلاد اسلامی به اشغاگر مدال افتخار عطا کند؟ چرا در خوابیم؟ چرا غافلیم؟ چرا ملت افغانستان با ده ها سال انقلاب و شهادت صدها هزار بلکه میلیون ها شهید , به پیروزی نرسید؟ چرا ملت تاجیکستان با تقدیم دویست هزار شهید و دو میلیون آواره به پیروزی نرسید؟ ولی ملت ایران با تقدیم کمترین شهید در حدود شصت هزار ظرف یک سال, حکومت طاغوتی 2500 ساله را بر انداخت, این به جهت داشتن الگوهایی همانند علی ـ علیه السّلام ـ و حسین ـ علیه السّلام ـ بود. کدام کشوری می توانست هشت سال جنگ را که از سوی استکبار و استعمار تحمیل شده بود, از همان اوایل پیروزی انقلابش تحمل کند و در نهایت, سرفراز از جنگ بیرون آید؟ آیا غیر از داشتن الگوهایی همچون حسین ـ علیه السّلام ـ و اهل بیت پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ بود؟ آیا به غیر از داشتن الگویی هم چون اباالفضل العباس ـ علیه السّلام ـ بود؟ این اعا از من نیست که یک نفر شیعی هستم, بلکه این ادعای افراد و شخصیت های بزرگ سیاسی و انقلابی برخی از کشورهای اسلامی است, که از بی تحرّکی امّتشان رنج می برند. در قضیه فلسطین متأسفانه شاهد بوده و هستیم که برخی از کشورهای اسلامی از خود هیچ گونه تحرکی نشان ندادند, حتی درسطح یک راهپیمایی, که در حقیقت به نفع خودشان بود, زیرا اسرائیل چشم طمع به تمام کشورهای اسلامی دوخته است, ولی گویا که هیچ اتفاقی برای ملّت فلسطین که هم نوع و هم دین آنان است نیفتاده است و آنان همانند پرنده ای که سر بزیر برف کرده و شکارچی را نمی بیند و می گوید دشمن وجود ندارد, مشغول عیش و نوش خود هستند, اما زهی غفلت که یک مرتبه دشمن بر بالای سر آنان آمده و همه را شکار کرده و نابود کنند ولی ملت مسلمان شیعه دوازده امامی با پیروزی بر استکبار, به فکر تمام ملت های اسلامی است, و از فلسطین و افغانستان و چین و عراق گرفبه تا بوسنی و سایر ملت های مسلمان در صدد یاری رساند به آنان از هر طریق ممکن بر آمده است اگر چه دراین راه بهای سنگینی را پرداخته است.
اینها نیست مگر آن که شیعه امامی الگوهایی دارد که برای او درس هایی تا پایان تاریخ به یادگار گذاشته است. شیعه الگویی مثل علی ـ علیه السّلام ـ دارد که معتقد است اگر به خاطر ربودن خلخال از پای زن یهودی, انسان بمیرد جا دارد. شیعه الگویی دارد مثل حسین بن علی ـ علیه السّلام ـ که می گوید: « نه ظلم کن به کسی نه به زیر ظلم برو» کسی که می گوید: « هیهات منّا الذله». کسی که می گوید: مرگ سرخ به از زندگی ننگین است». کسی که معتقد است به خاطر امربه معروف و نهی از منکر گاهی جان باید داد.
بحث از امام در این زمان در حقیقت بحث از این الگوهاست. بحث از امامت در حقیقت بحث از الگو در تمام زمینه هاست: در زمینه عبادت, نظام خانواده, وظائف فردی و اجتماعی, و … این الگو ها هستند که آینده انسان را ترسیم کرده ورق می زنند. فرزند خردسالی که از کودکی پرچم «هیهات منّا الذله» را بر پیشانی می بندد و در مجالس امام حسین ـ علیه السّلام ـ شرکت کرده و او را الگوی خود می بیند, هرگز در سنین بالاتر زیر بار ذلت نمی رود, همان گونه مولایش حسین ـ علیه السّلام ـ چنین بود, نزدیکی به او همان, و نزدیک شدن به خدا همان, پس چه بهتر که در الگو, بهترین ها انتخاب شوند, آنانی که در طول عمر خود هرگز گناهی انجام نداده و هرگز خطا و اشتباهی از آنان سر زنده است. امام حقیقتی است که برای انسان حقّ را از باطل , نیک از بد, مضر از مفید را تمییز می دهد. و با ارتباط به خط امامت است که راه انسان از هر یک از دو طرف جدا می شود. اگر من پیرو حسین بن علی باشم هرگز دست بیعت به حاکم فاسق و فاجر نمی دهم, ولی اگر پیرو فردی مانند عبد الله بن عمر باشم, حاضرم حتی با دست حجاج بن یوسف ثقفی آن خون خوار معروف تاریخ هم بیعت کنم, همان گونه که احمد بن حنبل با الگو قرار دادن عبدالله بن عمر, با متوکّل بیعت کرد. امامت است که معیار ها و شعار ها را مشخص می کند. پس بحث از « امامت » و « غدیر » بحثی تاریخی و بی ثمر عقیم نیست, بحث روز است, بحثی است زنده که حیات جامعه اسلامی بلکه بشری به آن وابسته است. امامت امری است که با حقیقت و شالوده و روح انسانی ارتباط دارد. امامت مسیر و آینده انسان را روشن می کند، امامت مربوط به دنیا و آخرت انسان است, امامت حقیقتی است که در جای جای زندگی انسان تأثیر گذار است.
6. انتخاب مذهب با دلیل و برهان
آیا هر یک از ما مذهب خود را با دلیل و برهان و تحقیق انتخاب کرده ایم, یا این که موروثی به دست ما رسیده است؟ چون پدر و مادرمان بر این مذهب و عقیده اند ما نیز چنین هستیم؟ آیا امامت از اصول اعتقادی نیست که هر یک باید بر آن دلیل اقامه کنیم؟
چه عاملی باعث شده که من این اعتقاد و مذهب را پذیرفته ام؟ آیا عامل قرآنی است یا حدیثی یا عقل سلیم قطعی یا تعصّبات قومی و قبیله ای و خانواده ای که به هیچ اصلی تکیه ندارد؟ به چه دلیل مذاهب دیگر از مذهب من برتر نباشد؟ آیا در آینده بر این اعتقاداتی که دارم مسئول نیستم؟ این ها سؤال هایی است که ممکن است در ذهن هر کسی خطور کند و طبیعتاَ باید پاسخگوی آن بود پاسخ آن جز با بحث از امامت نخواهد بود, زیرا محور همه مذاهب بر مسئله امامت است.
تقلید مذموم
تقلید هر چند در برخی از موارد صحیح و ممدوح است؛ مثل تقلید جاهل ازعالم در مسائل فقهی, لکن در برخی از موارد دیگر صحیح نیست و مورد سرزنش عقل و شرع است, مثل تقلید جاهل از جاهل, یا تقلید عالم از عالم بر خلاف آنچه که خود به آن نتیجه رسیده است. لذا قرآن کریم می فرماید: « وَ إذا قِیلَ لَهُم تَعالَوا إِلی ما أنزَلَ اللهُ وَ إِلی الرَّسُولِ قالُوا حَسبُنا ما وَجَدنا عَلَیهِ آباءَنا أوَ لَوْ کانَ آباؤُهُم لا یَعلَمُونَ شَیئاً وَ لا یَهتَدُونَ»؛[21]« و چون به آنان گفته شود: « به سوی آنچه خدا نازل کرده و به سوی پیامبر ( ش) بیایید», می گویند:« آنچه پدران خود را بر آن یافته ایم ما را بس است.» آیا هر چند پدرانشان چیزی نمی دانستند و هدایت نیافته بودند؟
و نیز می فرماید:« وَ کَذلِکَ ما أرسَلنا مِن قَبلِکَ فِی قَریَهٍ مِن نَذِیرٍ إِلّا قالّ مُترَفُوها إِنّا وَجَدنا آباءَنا عَلی آمهٍ و إنّا عَلی آثارِهِم مُقتَدُونَ»؛[22]
« و بدین گونه در هیچ شهری پیش از تو هشدار دهنده ای نفرستادیم مگر آن که خوش گذرانان آن گفتند: « ما پدران خود را بر آیینی (و راهی) یافته ایم و ما از پی ایشان راه سپاریم.»
و نیز می فرماید: « یَومَ تُقَلَّبَ وُجُوهُهُم فِی النّارِ یَقُولُونَ یا لَیتَنا أطَعنا اللهَ وَ أطَعنَا الرَّسُولا* وَ قالُوا رَبَّنا إِنّا أطَعنا سادَتَنا وَ کُبَراءَنا فَأضَلُّونَا السَّبِیلا رَبَّنا آتِهِم ضِعفَینِ مِنَ العَذابِ العَنهُم لَعناً کَبِیراً»؛[23] « روزی که چهره هایشان را در آتش زیر و رو می کنند, می گویند:« ای کاش ما فرمان خدا را فرمان می بردیم و پیامبر را اطاعت می کردیم.»؛ و می گویند:« پروردگارا, ما رؤسا و بزرگان خویش را اطاعت کردیم و ما را از راه به در کردند.»؛ پروردگارا, آنان را دو چندان عذاب ده ولعنتشان کن لعنتی بزرگ.»
پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرمود: « امتی نباشید که بگویید اگر مردم کار خوب کردند ما نیز خواهیم کرد و اگر مردم ظلم کردند ما نیز ظلم می کنیم. ولی خو را آماده کنید که اگر مردم کار خوب کردند شما نیز چنین کنید و اگر بد کردند شما بد نکنید.»[24]
7. تعیین فرقه ناجیه
پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرمود: « امت موسی بر هفتاد و یک فرقه متفرق شدند و امت عیسی بر هفتاد و دو فرقه و زود است که امت من بر هفتاد و سه فرقه متفرق گردند, یک فرقه آنان اهل نجات و سایر فرقه ها در آتش دوزخ اند.»[25] می دانیم که عمده اختلافات در مسئله امامت است و همین مسئله بود که سر منشأ بسیاری از فرقه ها در جامعه اسلامی شده است. لذا برای آن که به فرقه ناجیه برسیم باید از امامت و رهبری در جامعه اسلامی بحث کنیم.
8. شناخت امام زمان
شیعه و سنی روایات فراوانی از پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ به این مضمون نقل کرده اند که هر کس وظیفه دارد تا امام زمان خود را بشناسد . پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرمود: « هر کس بمیرد و امام زمان خود را نشناسد به مرگ جاهلیت از دنیا رفته است.»[26] و نیز فرمود: « هر کس بدون امام بمیرد به مردن جاهلیت از دنیا رفته است.»[27]
از طرف دیگر می دانیم که قیامت روزی است که هر کس و گروهی با امام خود خوانده می شود و با او به جایگاه ابدی خود رهسپار می شود, خداوند متعال می فرماید:
« یَومَ نَدعُوا کُلَّ أناسٍ بِإِمامِهِم»؛[28] « (یاد کن) روز را که هر گروهی را با پیشوایان فرا می خوانیم.» پس باید با بحث از امامت, امام خود را بشناسیم, تا مردنمان مانند مردن جاهلیت نباشد و نیز امام خود را در روز قیامت مشخص کنیم.
پی نوشت ها:
منبع: اندیشه قم
[1] . صالح الوردانی, الخدعه, العقل المسلم بین أغلال السلف و أوهام الخلف.
[2] . المتحّولون, ج1, ص 123.
[3] . همان, ج3, ص 126.
[4] . همان, ج3, ص 127.
[5] . همان, ج3, ص 86 ـ 87, به نقل از صالح الوردانی.
[6] . به نقل از روزنامه جمهوری اسلامی, شماره 6771, قسمتی ازسخنرانی ایشان در اهواز.
[7] . همان, ج3, ص 113.
[8] . همان, ج3, ص 117.
[9] . همان
[10] . المتحولون, ج1, ص 709.
[11] . همان, ج1, ص 462.
[12] . نهج البلاغه, عبده, ج2, ص 19.
[13] . نهج البلاغه, عبده , ج2, ص 19.
[14] . همان, ج1, ص 278.
[15] . همان, ج2, ص 55.
[16] . همان, عبده, ج5, ص 362.
[17] . نهج البلاغه, صحبی صالح, خطبه 147.
[18] . احزاب(33) آیه 21.
[19] . نساء(4) آیه 141.
[20] . بحار الانوار, ج39, ص 44؛ کنز العمال, ج1, ص 166, ح 246.
[21] . مائده(5) آیه 104.
[22] . زحرف(43) آیه 23.
[23] . احزاب(33) آیه 66 ـ 68.
[24] . الترغیب و الترهیب, ج3, ص 341.
[25] . سنن ابن ماجه, باب الفتن, حدیث 3991؛ سنن ترمذی, حدیث 2640.
[26] . ینابیع الموده, ص 117؛ کافی, ج2, ص 20.
[27] . سمند احمد, ج4, ص 96؛ مستدرک حاکم, ج1, ص 117, مجمع الزوائد, ج5, ص 218.
[28] . ساراء(17) آیه 71.