عدالت اخلاقی فلسفه رسالت و بعثت رسول‌الله(ص)

عدالت اخلاقی فلسفه رسالت و بعثت رسول‌الله(ص)

از نظر قرآن، «عدالت» اصل و مبدأ هستى بوده وخلقت بر پایه عدالت صورت گرفته است; یعنى هستى بر اساس آن به وجود آمده است: (وَ تَمَّتْ کَلِمَتُ رَبِکَ صِدْقاً وَ عَدْلا لاَّ مُبَدِّلِ لِکَلِمَاتِهِ) (انعام: 115) یعنى؛ والاترین هدف خلقت جهان و بشریت، رسیدن به عدالت و تحقق آن در جامعه و نفوس انسان‌ها معرفى شده است. از این رو، فرمود: «لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ» (حدید: 25) تا انسان‌ها براى عدل و قسط قیام کنند.
بنابراین، عدالت در نگاه قرآنى، ارزش ذاتى و نفس الامرى داشته و امنیت همه امور بدان وابسته است؛ یعنى عدالت صرف یک مفهوم انتزاعى نیست، بلکه مفهومى عقلى و نفس الامرى است که ریشه در هستى و فطرت انسانى دارد و همه ابعاد وجودى عالم را در بر مى‌گیرد.(1) از این رو، به صورت پیوسته و مداوم مورد تأکید قرار گرفته است: «إِنَّ اللّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالإِحْسَانِ» (نحل: 90)؛ قطعاً خداوند به اجراى عدالت و نیکى امر مى‌کند.
امام خمینى(قدس سره) در این باره مى‌فرماید: ما اگر کوشش کنیم و آنهایى که خودشان را تابع قرآن مى‌دانند، مسلمین جهان، اگر کوشش کنند تا اینکه این بُعد از قرآن را، که بعد اجراى عدالت اسلامى است، در جهان پخش کنند، آن وقت یک دنیایى مى‌شود که صورت ظاهر قرآن است.(2)

* کاربردهاى «عدل» در فرهنگ اسلامى

در مجموع، چهار معنا و کاربرد مى‌توان براى این مفهوم ذکر کرد:
1. به معناى موزون بودن؛ اگر مجموعه‌اى از اجزا براى هدف خاصى در کنار هم منظور شده باشند، باید شرایط کمّى و کیفى و نحوه ارتباط آنها با هم مورد ملاحظه قرار گیرد تا به صورت متعادل و موزون، نقش خود را ایفا کنند و به نتیجه مطلوب برسند.
در مقابل این معنا، کلمه بى تناسبى و ناهماهنگى وجود دارد. از این رو، این معناى عدل از موضوع بحث خارج است؛ چراکه معناى موردنظر عدل در مقابل «ظلم» است؛ اگر چه بعضى از دانشمندان معناى عدل را در مقابل بى تناسبى گرفته اند و به تبعیض، تفاوت و بدى پرداخته‌اند؛ یعنى به جاى طرح مسئله عدل و ظلم، به مسئله تناسب و عدم تناسب پرداخته اند.
2. «عدل» به معناى تساوى و نفى هرگونه تبعیض؛ این معنا در مقام اجرا، ممکن است به دو صورت باشد:
الف. به همه کس و همه چیز به یک چشم نظر شود و هیچ استحقاقى در نظر گرفته نشود. این معنا عین ظلم است؛ چراکه مى‌توان گفت: اگر اعطاى بالسویه عدل است، پس منع بالسویه هم عدل است، در حالى که این معنا معقول و منطقى نیست.
ب. اگر «عدل» به معناى رعایت تساوى در همه استحقاق ها باشد این معنا از لوازم عدل است که در معناى سوم، بررسى خواهد شد.
3. رعایت حقوق افراد و عطا کردن حق به صاحب حق; با توجه به این معنا، اگر حقوق کسى پایمال شود و یا مورد تجاوز قرار بگیرد، «ظلم» محقق مى شود.
این تعریف همان معناى «عدالت اجتماعى» است که توسط قانونگذار تعریف شده و همه افراد باید آن را محترم بشمارند.
در این معنا، توجه به دو چیز بسیار مهم است:
الف. حقوق و اولویت هاى فردى و اجتماعى که افراد نسبت به همدیگر پیدا مى‌کنند.
ب. خصوصیت ذاتى بشر در استخدام اندیشه هاى اعتبارى است تا کارها و افعال را به صورت انشایى و در قالب بایدها و نبایدها ارائه دهد.
4. رعایت استحقاق ها از سوى خداوند در افاضه وجود و امتناع نکردن از افاضه و رحمت به آنچه امکان وجود یا کمال وجودى دارد.
موجودات در نظام هستى، از نظر قابلیت ها و امکان فیض گیرى از مبدأ هستى، با یکدیگر متفاوتند؛ یعنى هر موجودى در مرتبه وجودى اش از نظر قابلیت فیض گیرى و استحقاق وجود، ظرفیت خاص خود را دارد و ذات مقدّس حق، که فیّاض على الاطلاق است، به هر موجودى به اندازه سعه وجودى‌اش، وجود و کمال عطا مى‌کند.
طبق این نظریه، عدل الهى در تکوین اشیا معنا یافته که هر موجودى به اندازه استحقاق و امکان وجودى، از کمال برخوردار شده است. در مقابل، «ظلم» یعنى منع فیض از وجودى که استحقاق آن را دارد.
از نظر حکماى الهى، عدل، که یک صفت کمالى است، براى ذات احدیت اثبات شده و ظلم نقصى است که از ساحت ربوبى به دور است.

* «عدالت» در مفهوم نبوى

به نظر مى رسد نبى مکرّم اسلام(صلى الله علیه وآله)، مفهوم کلى عدل را در نظر داشت و بیشتر به دنبال تناسب و اعتدال و برابرى حقیقى بود که در رفتار انسانى بروز و ظهور مى کند. به عبارت دیگر، مى توان گفت: آن حضرت در بحث عدل وجودى، به توازن یا برابرى مبتنى بر حکمت توجه داشت؛ یعنى عدل را همان قرار گرفتن امور در جایگاه حقیقى خود بر اساس حکمت و مصلحت کلى وجود مى‌دانست.
از همین معنا، مى‌توان به ارتباط عدل وجودى در معناى چهارم، یا عدل به مفهوم انسانى آن پى برد که در واقع، مساوات حقیقى یارعایت جایگاه راستین امور است.
بنابراین، «عدل» به مفهوم انسانى آن، میزان خدا در زمین است; یعنى ترازوى امور، که فرمود: «بالعدل قامت السموات والارض»(3)چه اینکه آن حضرت فقط به موعظه انسان ها نپرداخته، بلکه شاخص‌هاى اخلاقى و رفتارى عدالت را نیز ارائه نموده است؛ یعنى عدالت را صرفاً در قالب انتزاعى آن ارائه نکرده، بلکه شاخص ها و معیارهاى عملى آن را هم طرّاحى و به مردم ابلاغ نموده است تا از شراب طهور عدالت در زندگى پر زحمت دنیا بى بهره نباشند و آرامش لازم را به دست آورند.

* اصول عدالت از منظر پیامبر اعظم(صلى الله علیه وآله)

اولین اصل عدالت از منظر رسول اکرم(صلى الله علیه وآله) «برابرى و یکسانى انسان ها در اصل و اساس» است؛ فرمودند: «الناسُ کأسنان المشط» (4)مردم مانند دانه‌هاى شانه با هم برابرند.
دومین اصل عدالت، «آزادى مبتنى بر برابرى نوع انسانى» است؛ یعنى در اصل خلقت، همه انسان ها با هم برابرند و در سایه اختیار و آزادى برابر، حق تعیین سرنوشت خود را دارند. از این رو، سیادت و آقایى تک تک آدمیان را در قالب این حدیث بیان مى‌فرماید: «کلُّ نفس من بنى آدم سیدٌ، فالرجل سید اهله والمرأه سید بیتها.»(5) هر یک از فرزندان بنى آدم داراى سیادت هستند؛ مرد فرمانرواى کسانش و زن فرمانرواى خانه‌اش است.
سومین اصل عدالت «اخوت و برادرى» است. بدین روى، فرمود: «یا ایهاالناس انما المؤمنون اخوه.»(6)یکى از لوازم عدالت برابرى و برادرى است که اگر در روابط اجتماعى مورد عنایت باشد، ده‌ها حق دیگر را به دنبال مى‌آورد که در رساله حقوق امام سجاد(علیه السلام) اشاره شده است.
اصل چهارم «دیگر خواهى و توجه به مصالح عمومى» است؛ یعنى با دیگران یکى شدن و دیگران را مثل خود دیدن و خود را همچون دیگران دیدن؛ فرمود: «خیرالناس انفعهم للناس» (7) بهترین مردم کسى است که بیشتر به دیگران نفع برساند.
اصل پنجم «مهرورزى» و دوست داشتن انسان هاست، به گونه اى که آن حضرت پس از ایمان، مهم ترین اساس و بنیان عقل را تودّد و دوستى با مردم مى‌داند، فرمود: «رأس العقل بعد الایمان باللّه التودّدُ الى الناس و اصطناعُ المعروفِ الى کلُّ برٍّ و فاجر» (8) اساس خرد پس از ایمان به خداوند، درستى و نیکوکارى با همه مردم است.
همان گونه که روشن گردید، حضرت، عدل مجسّم بود و عدالت را محور و بنیان خلقت مى‌دانست. از این رو، سعادت و نجات انسان‌ها را در سایه تمسّک به عدالت جست‌وجو مى‌نمود؛ یعنى در نگاه ایشان، عدالت معیار تمام امور جمعى و فردى، معنوى و مادى، جسمانى و روحانى، سیاسى و غیرسیاسى است (9)چرا که فرمودند: «العدل جُنهٌ واقیه و جنهٌ باقیهٌ» (10) عدل سپرى نگه دارنده است و بهشتى پایدار.

* پیامبر اعظم(صلى الله علیه وآله)؛ عدل مجسّم

فلسفه رسالت پیامبران و ارسال رسل، هدایت انسان‌ها به سوى کمال و فضیلت و تحقق عدالت در جامعه بشرى است. رسول مکرم اسلام(صلى الله علیه وآله)نیز براى احیا و تحقق عدل و قسط در جامعه بشرى و در نفوس انسان‌ها، به رسالت مبعوث شدند و این حقیقت را در قالب حدیث شریف «اِنّى بُعثتُ لاتمم مکارمَ الاخلاق»؛ (من براى تکمیل سجایاى اخلاقى مبعوث شده ام) بیان نمودند.
حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام) درباره حضرت رسول(صلى الله علیه وآله) چنین مى فرماید: «سیرته القصد و سنّته الرشد و کلامه الفضل و حکمه العدل» (11) سیره و مشى ایشان میانه روى و اعتدال است و سنّتش تکامل و شکوفایى، گفتارش جداکننده حق از باطل و فرمان و فرمان روایى اش عدالت.
خداوند متعال درباره پیامبر اعظم(صلى الله علیه وآله) فرمود: (وَ مَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَى)(نجم: 3)؛ او هرگز از روى هوا و هوس سخن نمى‌گوید. در قرآن کریم خداى متعال آن حضرت را امر به اقامه عدل مى‌کنند و مى‌فرمایند: (وَ أُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَیْنَکُمُ)(شورى: 15) (من مأمورم تا در میان شما عدل و قسط را اجرا کنم.) به نظر مى‌رسد اجراى عدالت مهم ترین وظیفه پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله)است که براى تحقق آن، مأمور به استقامت نیز هست. از این رو، فرمود: (فَاسْتَقِمْ کَمَا أُمِرْتَ.)(هود: 112) تا اینکه با استقامت و عزم جدى این رسالت عظیم را انجام دهد.

* لایه‌هاى مختلف عدالت:

1. عدالت کبرا

عدالت یکى از خواسته‌هاى فطرى بشر است که در کنار دیگر خواسته هاى فطرى، مختص انسان است. به دلیل آنکه مسائل فطرى همچون مبدأ، وحى، معاد و عدالت جنبه فکرى نیز دارد؛ از عمق ویژه‌اى برخوردار است و تأثیر خود را در اخلاق و رفتار به جاى مى گذارد.(12) یعنى عدالت اخلاقى و رفتارى متأثر از جنبه هاى فکرى و ارزشى انسان است؛ چه اینکه عدالت در ابعاد بینشى و فکرى سبب گسترش عدالت در همه ابعاد وجودى انسان مى شود.
وقتى عدالت تمام ابعاد وجودى وشخصیتى فرد را فرابگیرد، بى شک او عدل مجسّم مى گردد؛ یعنى در فقر و توانگرى، خشم و خشنودى، در آشکار و نهان، با آشنا و بیگانه، با دوست و دشمن، براى خود یا دیگران و در تمامى حالات درونى و بیرونى، به عدالت قضاوت مى‌کند و رفتار عادلانه دارد. اگر انسان در همه ابعاد، به عدل عمل کند از اعتدال لازم در افکار، اخلاق، رفتار برخوردار است و الگو براى دیگران خواهد بود. خداوند مى‌فرماید: (وَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ)(احزاب: 21) و در جاى دیگر مى فرماید: (جَعَلْنَاکُمْ أُمَّهً وَسَطاً.)(بقره: 143) بى شک، پیامبر این امّت از عدالت و اعتدال در همه ابعاد برخوردار است که خداى عادل، او را الگوى همه امّت ها قرار داده است.
پیامبر گرامى(صلى الله علیه وآله) در حدیثى، شرک و بغض به عدالت را در کنار هم نام برده است. به نظر مى‌رسد، همان گونه که شرک یک مسئله اعتقادى است، بغض به عدالت هم ریشه اعتقادى و فکرى دارد که حضرت مى فرماید: «الشرک اخفى فى أمّتى من دبیب النمل على الصفا فى اللیله الظلماء و ادناه أن تحبّ على شىء من الجار أو تبغض على شىء من العدل» (13) شرک در میان امّت من از گذر کردن مورچه بر صخره اى صاف در شبى تاریک، مخفى تر است …. و نزدیک تر از همه به شرک آن است که چیزى از ستم را دوست بدارى یا چیزى از عدل را دشمن داشته باشى.

2. عدالت اخلاقى

عدالت اوسط یا عدالت اخلاقى از جمله مباحثى است که فراتر از عدالت رفتارى است و هر انسان مؤمنى از آن برخوردار است. علامه طباطبائى مى فرماید: عدالت اخلاقى همان ملکه اى است که در جان انسان رسوخ یافته، باطن او را اصلاح مى کند. (14) چه بسا مهم ترین تأثیر ایمان و تقواى انسان ها در قالب عدالت اخلاقى و اجتماعى بروز و ظهور پیدا کند و به اصلاح ظاهر و باطن بینجامد؛ یعنى در نگرش به عدل، آسمانى بیندیشد و در تجلى اخلاقى، محب اهل آسمان و در رفتار خود، معشوق اهل زمین باشد.
رسول خدا(صلى الله علیه وآله) معیار عدالت اخلاقى و اجتماعى را با ساده‌ترین شیوه بیان نمودند که همان گذشتن از منافع فردى یا فردنگرى است که در بخش اصول عدالت بیان گردید. عادل در مرحله عدالت اوسط (اخلاقى) به مصالح عمومى مى‌اندیشد و یکسان انگارى و یکسان نگرى و یکسان رفتارى بین خود و دیگران را دنبال مى‌کند.
از این رو، پیامبر در جمع اصحاب، همواره با عدالت بود در نگاه و گفتار و کردار. امام صادق(علیه السلام) مى‌فرماید: «کان رسول اللّه(صلى الله علیه وآله) یقسم لحظاته بین اصحابه فینظر الى ذا بالسویه.»(15)
از همه مهم‌تر، کلام مبارک حضرت درباره عدالت وسطاست که فرمود: «اِنّى بُعثتُ لاتممّ مکارم الاخلاق.»

3. عدالت رفتارى

عدالت از جمله امورى است که با اجراى آن، مى توان بالاترین مدارج انسانى را طى کرد. بى شک، پیامبر گرامى(صلى الله علیه وآله) براى رسیدن به مراحل بالاتر انسانیت و قرب الهى، در تمام ابعاد انسانى از عدالت برخوردار است. حتى در امورى که از توانایى بشر عادى خارج است. براى مثال، سخت ترین و مهم ترین منش عدالت رفتارى اجراى عدالت در میان همسران است که قرآن کریم مى فرماید: (وَ لَن تَسْتَطِیعُواْ أَن تَعْدِلُواْ بَیْنَ النِّسَاء وَلَوْ حَرَصْتُمْ)(نساء: 129)؛ شما هرگز نمى‌توانید بین زنان خود به عدالت رفتار کنید، حتى اگر حریص و مشتاق اجراى آن باشید. اما پیامبر گرامى(صلى الله علیه وآله) مأموریت الهى داشت تا ازدواج‌هاى متعددى انجام دهد.(16) و حتى براى اجراى عدالت میان آنان، وحى نیز به کمکش آمده است.(17) تا این آزمایش الهى را با سربلندى و افتخار پشت سر بگذارند.
بنابراین، نه تنها آن حضرت الگوى عدالت محورى بود، بلکه وجود آن حضرت عدل مجسّم است؛ چرا که در سخت ترین مواضع، از امتحان و ابتلاى الهى سربلند بیرون آمد و مدارج انسانى الهى را طى نمود.
حاصل سخن اینکه حضرت درباره عدالت فرمودند: «إنّى بُعثتُ لاتممّ مکارم الاخلاق» (18) قطعاً مبعوث شده‌ام تا سجایاى اخلاقى را کامل کنم. با توجه به مطالب مزبور، به نظر مى رسد آن حضرت عدالت اخلاقى (وسطا) را فلسفه رسالت خود بیان نمود تا به دنبال عدالت اخلاقى، عدالت رفتارى هم در جامعه نهادینه شود؛ زیرا عدالت اعتقادى بعد درونى عدالت به شمار مى آید و پیش از هر چیز، انسان خودساخته از بینشى متعادل و عدالت فکرى و درونى برخوردار است و پس از آن، عدالت در اخلاق و رفتار وى تجلّى پیدا مى کند.

پی‌نوشت‌ها:

1ـ نظریه عدالت از دیدگاه فارابى، شهید صدر و امام خمینى؛ محمّدحسین جمشیدى، پیشین، ص 113.
2ـ امام خمینى، صحیفه امام، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى (ره)، 1361، ج 17، ص 434.
3 و 4 و 5ـ مرتضى مطهّرى، مجموعه آثار، چ دوم، تهران، صدرا، 1370، ص 80ـ81.
6ـ نهج الفصاحه، ح 3149.
7ـ همان، ح 2177.
8ـ همان، ح 829.
9ـ محمّدحسین جمشیدى، پیشین، ص 165.
7ـ نهج الفصاحه، ح 1500.
8ـ همان، ح 1636.
9ـ محمّدحسین جمشیدى، پیشین، ص 165.
10ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، تهران، کتابفروشى اسلامى، 1375، ج 77، ص 167.
11ـ نهج البلاغه، ترجمه محمّد دشتى، قم، نشر امام على(علیه السلام)، 1367، خ 94، ص 46.
12ـ امام خمینى، شرح چهل حدیث، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى (ره)، 1371، ص 181ـ187.
13ـ نهج الفصاحه، ح 1819.
14ـ سید محمّدحسین طباطبائى، پیشین، ج 6، ص 299.
15ـ محمّدرضا حکیمى و دیگران، الحیات، چ سوم، قم، انتشارات اسلامى، 1360، ج 1، باب 4، ص 382.
16ـ احزاب: 49ـ52.
17ـ تحریم: 1.
18ـ محدث نورى، مستدرک الوسائل، ج 11، ص 187، باب «استحباب التخلق بمکارم الاخلاق».

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید