غُلات از دیدگاه امام جعفر صادق (علیه السلام)

غُلات از دیدگاه امام جعفر صادق (علیه السلام)

مقدمه
بحث پیرامون فرقه غلات و غالیان در طول تاریخ اسلام یکی از مهمترین ابحاثی است که هنوز بسیاری از افق های آن ناشناخته باقی مانده است در صورتی که تحقیق پیرامون کشف آنها میتواند راهگشای بسیاری از مسایل اعتقادی ، سیاسی و تاریخی باشد. از نظر تاریخی ، این حقیقت مسلم است که در زمان امامان معصوم خصوصاً در زمان امام محمد باقر(علیه السلام) و امام جعفر صادق(علیه السلام) گروهی برای کسب منافع دنیوی و رسیدن به مطامع سیاسی خود، محبت ائمه معصومین را دست مایه شگردهای خود نمودند و در این راه با استفاده از اذهان ساده مردم تا حد غُلُو و رساندن آن بزرگواران به مقام نبوت و الوهیت پیش رفتند.
اما این حقیقت نیز غیر قابل تردید است، که امامان شیعه (علیهم السلام) و رهپویان اندیشمند آنان همواره در مقابل این موج خطرناک ایستادگی کرده و با تلاشهای مستمر خود توانستند کاری کنند که پس از گذشت دو قرن ، جز نامی از آنها باقی نماند. و به این ترتیب بیشترین سهم را در نابودی آنان ایفا کردند ، و حتی سهمی بیشتر از عباسیان که سعی داشتند با کشتار غُلات به نابودی آنها بپردازند.
ناگفته نماند که دشمنان شیعه نیز به تلاش ناجوانمردانه خود در جهت محکوم کردن شیعه و افکار آنان که منبعث از فرهنگ پاک اهلبیت(علیهم السلام) بود ادامه دادند و این تلاشهای خالصانه اندیشمندان و امامان شیعه را در جهت غُلُو زدائی از دین نادیده گرفتند و جریان غُلُو را بهانه خوبی برای کوبیدن شیعه یافتند و در طول تاریخ کتابهای خود را از نسبت غُلات به شیعه و تبلیغ در جهت فرقه سازی با گرایشهای کلامی غالی پر نمودند و بدین ترتیب به محکوم کردن شیعه و اثبات حقانیت خود پرداختند.
در صده های اخیر مستشرقان بی خبر یا مغرض مثل «گولدزیهر» ، «فان فلوتن» و «ولهاوزن» نیز این گفته را تکرار کرده و با انتساب غُلات به شیعه چهرهای آلوده از شیعه را به جهانیان عرضه داشتند.
لذا با تحقیقی در مورد غالیان و بررسی عقاید و مواضع فکری آنان و تحلیل زیرساختاری عقیدتی ایشان و تقابل آنها با کلمات نورانی اهل بیت روشن خواهد شد به چه میزان اعتقادات غُلات با شیعیان همسوئی دارد و چگونه دشمنان تشیع با طرح اینگونه مسائل انحرافی اذهان ساده لوحان را به طرف خود جذب مینماید.

غُلُو از دیدگاه اسلام
غُلُو ریشه اصلی دین و محور اساسی آنرا که توحید است از بین میبرد و انسانها را مشرک مینماید لذا قرآن کریم و پیشوایان دینی در طول تاریخ به شدت با این انحراف برخورد کرده اند.
در قرآن کریم سوره توبه آیه 30 میفرماید: «و قالت الیهود عزیر بن الله و قالت النصاری المسیح بن الله» و یا در آیه 31 همین سوره میفرماید: «اتخذوا احبارهم و رهبانهم ارباباً من دون الله والمسیح بن مریم» لذا قرآن از هر دو گروه میخواهد که غُلُو و شرک را کنار گذاشته و به حقیقت روی آورند و عزیر و مسیح را فرستادگان خداوند بدانند.
البته این اندیشه های خطرناک مثل یک بیماری واگیر در میان ادیان نفوذ کرده است و در میان مسلمانان تفکر غالیانه بیشتر فعالیت خود را پس از رحلت پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله) و در زمان فقدان آن حضرت آغاز کرده است گروه محمدیه نخستین فرقه گمراه است. مرحوم شیخ مفید(ره)
در مورد غُلات محمدیه مینویسد: «المحمدیه، النافیه لموت رسول الله المتیقنه بحیاته» آنها گروهی هستند که مرگ رسول خدا را نفی کرده و اعتقاد به حیات پیامبر اکرم(صلّی الله علیه وآله) دارند
از قول عمربن خطاب مطلبی را یادآور میشود که میگوید:
«والله لا اسمع احداً یقول مات رسول الله الا قتلته ان رسول الله (صلّی الله علیه وآله) لم یمت و انماغاب عنّا کما غاب موسی عن قومه اربعین لیله والله لیرجعن رسول الله الی قومه کما رجع موسی الی قومه و لیقطعن ایدی رجال و ارجلهم»
به خدا قسم هر کسی که بگوید رسول الله مرده است او را میکشم بلکه او نزد خدا است و فقط از ما پنهان شده است مانند موسی علیه السلام که چهل شب از قوم خود پنهان بود بخدا سوگند که رسول الله به قوم خود مراجعت میکند همانگونه که موسی بازگشت و دستها و پاهای مردانی را قطع کرد.
مرحوم علامه امینی قریب به همین مفاهیم را نقل مینماید و اضافه میکند که:
ابوبکر به عمر اعتراض نمود و او را از اظهار این چنین سخنان نهی کرد و با صدای بلند به مردمی که در آنجا حضور داشتند این چنین گفت:
«ایهاالناس من یعبد محمداً فان محمداً قدمات و من کان یعبدالله سبحانه و تعالی فان الله سبحانه حی لایموت و قد نعیـ نبیه الی نفسه و هو بین اظهرکم فقال: انک میت و انهم میتون»
ای مردم هر کس که محمد را میپرستد بداند که او مرده است و آنکه خدا را عبادت میکند ، خدا زنده است و نمیمیرد ، پروردگار عالم پیامبرش را به سوی خود خواند و بدن او نیز هم اکنون در میان شماست همانگونه که قرآن فرمود: تو میمیری و آنها نیز میمیرند.
در اینجا عمر که باچنین پاسخی روبرو شده، در مقام عذرخواهی چنین گفت :«گویی این آیه از قرآن فراموشم شده بود».
شاید نخستین جرقه غُلُو در تاریخ اسلام از همین جا آغاز شد، سپس غُلات فرقه محمدیه به وجود آمدند. گرایش غُلُو در دوره خلافت حضرت علی توسعه بیشتری پیدا نمود و پس از شهادت آن حضرت گروهی از جمله پیروان محمد بن حنفیه به غُلُو گرایش پیدا کردند و در زمان امام محمد باقر رو به رشد نهاد و فرقههای مختلف در زمان امام جعفر صادق(علیه السلام)بوجود آمدند و تا غیبت صغری و غیبتکبری این گرایشات همچنان ادامه داشت و امامان شیعه (علیهم السلام)بسان دژی محکم از ابتدای پیدایش این نوع تفکر به شیوهای خاص باآنها به مبارزه پرداختند، در بحثهای آینده ما به شیوه مبارزاتی امامجعفر صادق(علیه السلام) بیشتر خواهیم پرداخت. ان شاءاللّه.

بررسی علل کثرت فرق مختلف غُلات منسوب به شیعه
در این مقطع از بحث ، لازم میدانم نظر خوانندگان محترم را به دلایل کثرت و فراوانی غُلات منسوب به شیعه جلب نمایم. زیرا تحقیق در این امور میتواند یکی از راههای پیدایش مکتب غُلُو معرفی گردد.
در بررسی علل فراوانی فرق مختلف غُلات باید بگویم که اکثر این فرقه ها قبل از آنکه حقیقتی خارجی داشته باشند دست پرورده افکار و ذهنیات دشمنان شیعه در طول تاریخ اسلام بوده است تا بدین وسیله تشیع را یک مکتب انحرافی و ساختگی معرفی نموده و اسلوب و شیوه های تربیتی و اخلاقی و فقهی تشیع خالص را در کنار افکار پوچ و غیر قابل دفاع آنان کم اهمیت جلوه دهند و از تاثیرگذاری افکار اهلبیت(علیهم السلام) بر تشنگان حقیقت بکاهند.
پر واضح است شیعیان، درطول تاریخ و، سامان دهندگان و رهبران قیامهای مردمی بر علیه حکام جور و ستم بنی امیه بنی عباس بودهاند و همین امر محبوبیت ویژه ای را برای شیعیان ، در میان اذهان سایرین ایجاد میکرد و باعث میشد که مردم درمورد تشیع به مطالعه و تحقیق بپردازند. خصوصاً در میان نسل جوان که شور و اشتیاق بیشتری به کشف حقایق داشتند. لذا اگر دشمن موفق میشد با اجرای فعالیتهای غیر محسوس و دامن زدن به تبلیغات منفی از قبیل شایعهسازی ، فرقهسازی ، انتساب برخی از افعال زشت و ناروا به رهبران شیعه، محبوبیتها را از بین میبرد یقیناً تمام تلاش خود را در این مسیر تمرکز میداد فرقه هایی مثل: هاشمیه (منسوب به ابوهاشم عبدالله محمدبن حنفیه)، جناحیه (منسوب به عبدالله بن معاویه بن عبدالله بن جعفربن ابیطالب).
مختاریه (منسوب به مختاربن ابی عبیده ثقفی) از جمله اقدامات اولیه فرقه سازی آنان به شمار میآید.
البته ویژگیهای خاص ائمه اطهار (علیهم السلام)، مثل علم و تقوی و شجاعت و ایثار و عدالت و… اینها ـ بدون هیچگونه تبلیغاتی ـ مردم را به رهبران معصوم دعوت میکنند چرا که پویائی و حیات و عدالت اجتماعی و علم و دانش همگی گمشدههای انسانهای اندیشمند و وجدانهای بیدار است که فقط وفقط در این مکتب (مکتباهلبیت(علیه السلام)) یافت میگردید و بهترین راه برای درهم شکستن این جایگاه معنوی و عرفانی نسبت دادن غُلُو و شرک به پیشویان معصوم(علیه السلام) است که توسط دشمنان دوست نما ترویج میشد تشخیص داده میشد.
از دیگر دلایل انتساب غُلُو به شیعیان ، برجستگیهای علمی برخیاز اصحابائمه(علیهم السلام) مثل: مفضل ، یونس بنعبدالرحمن، زراره، هشام بن حکم ، هشام ابن سالم ، مومن الطالق، و پیروزی آنها در مناظرات و بحثهای کلامی بود که مخالفان را به ستوه میآورد، و آنان را به چالش جدی میکشید و آنها نیز مجبور میشدند برای رهایی از اینگونه فشارهای علمی ، جهت استدلالهای خود، فرقههایی را خلق کرده و عقاید باطلی را به آنان نسبت دهند تا بدینوسیله دلایل خود را بر پایه عقاید آن فرقه استوار نموده و مستند کنند ( معرفی و انتساب فرقه شیطانیه به مومن الطاق از اینگونه اقدامات آنان به حساب میآید) و بدینوسیله سعی در تخریب چهره ائمه اطهار بوسیله کوبیدن اصحاب آن بزرگواران مینمودند.
به غیر از انگیزه های سیاسی و جهل و تعصب و دنیا طلبی و یا نیروهای نفوذی در میان مسلمانان – جهت تخریب شخصیت ائمهاطهار(علیهم السلام) که به هر کدام از آنها اشاره شد مرحوم علامه حلی در مورد علل و انگیزه گرایش به غُلُو در میان مردم،نظری جداگانه دارد. او در کتاب انوارالملکوت (فی شرح الیاقوت) میگوید:
«والسبب فی غلطهم ما شاهدوا من معجزاته ( و تلک لایدل علی اقوالهم لصدور امثالها من الانبیاء المتقدمین کموسی و عیسی (علیه السلام)» .
سبب انحراف غُلات این است که آنها کرامات و معجزات امیرالمومنین(علیه السلام) را دیدند (لذا تحمل و ظرفیت لازم را نداشتند) در حالی که وقوع این معجزات دلیل بر الوهیت نظرات آنان نیست زیرا پیامبران گذشته مانند حضرت موسی و عیسی نیز از معجزه برخوردار بودند.

ابن ابی الحدید معتزلی
نیز همین نظریه را تائید میکند او در ذیل فرمایش حضرت امیر المؤمنین(علیه السلام):«سلونی قبل ان تفقدونی» پس از بیان برخی از معجزات حضرت گرایش به غُلُو را در میان برخی از مردم ناشی از عدم ظرفیت آنها میداند سپس پرسشی را مطرح میکند که چرا مردم وقتی اخبار غیبی و معجزات را از حضرت علی(علیه السلام) دیدند و شنیدند او را خدا خواندند ولی در باره پیامبر چنین ادعائی نکردند با اینکه آن حضرت نیز دارای معجزات فراوانی بود؟ و بعد خودش به این سؤال پاسخ میدهد که اصحاب رسول خدا که معجزات را میدیدند از ایمان کامل برخوردار بودند وبهره عقلی بیشتری داشتند ولی غُلات مردمی کم فهم و ضعیف العقل و زود باوراند ; و مجرد دیدن معجزات فکر میکردندکه جوهره الهی در علی (علیه السلام)حلول کرده است. سپس وضعیت اجتماعی و روحی مردم عراق را در پذیرش تفکر غُلُو مورد عنایت قرار میدهد معتقد است به اینکه حضرت علی(علیه السلام) بیشتر عمرش را در مدینه و حجاز سپری کرده است ولی غُلات در سرزمین عراق و کوفه بوجود آمده اند!
البته پاسخ ابن ابی الحدید به این پرسش ، کامل به نظر نمی رسد زیرا همانگونه که در صدر این مقاله آمده است ، شاید نخستین فرقه غُلات در حجاز به نام محمدیه بوجود آمد; ولی به دلیل وجود رسول خدا و رشد سریع اسلام و سطوت و شُکوه و عزت مسلمانان اجازه رشد کافی نیافتند ولی هرچه که مسلمانان از اسلام راستین پس از رسول خدا فاصله گرفتند زمینه های رشد اینگونه فرقه ها بیشتر شد مضافاً بر اینکه دو عامل دیگر در جلوگیری از رشد و پدید آمدن غُلات در زمان رسول خد(صلّی الله علیه وآله) وجود داشتهاند. یکی مسئله وحی در زمان رسول خدا بود که هرگونه آهنگ مخالفی را به شدت درهم میکوبید و طبیعتاً مدعیان غُلُو سرکوب میشدند.و دیگری جایگاه ویژه رسول خدا در میان مردم و قدرت و موقعیت اجتماعی آن حضرت در جامعه بودکه هیچ کسی به خود اجازه نمی داد بر خلاف سخن رسول خدا حرفی بزند و اصول معیارهای ارزشی و اجتماعی توسط حضرت تعیین و تبیین میگردید لذا فرصت برای طرح مسائل انحرافی در زمان حضرت رسول(صلّی الله علیه وآله) وجود نداشت، ولی در زمان امیرالمومنین(علیه السلام)اینچنین نبود حتی شرایط ویژهایی که برای حضرت امیرالمومنین بوجود آمده بود، زمینه را برای رشد جریانات فکری انحرافی مهیا نموده و گروههای انحرافی توانستند با خلاء بوجود آمده براحتی ابراز وجود نمایند.
نکتهای که در اینجا قابل تأمل است این است که در کتاب های سیره و ملل و نحل به انبوهی از فرقه های مختلف غُلات منسوب به شیعه روبرو میشویم مثلاً مقریزی در کتاب الخطط المقریزیه تعداد فرقه های شیعه را 300 فرقه ذکر میکند، که فقط پنجاه فرقه را برای خطابیه که یکی از بزرگترین غُلات است ذکر میکند و بعد تلاش وسیعی را در جهت تطبیق حدیث افتراق امت به هفتاد و سه فرقه میکند. ولی باید بگویم که با مراجعه به منابع تاریخ اسلام یا سایر علوم دیگر مثل تاریخ، رجال و کلام مشاهده می کنیم که نویسنده در هر بحث بیشتر از همه چیز به ذکر مستندات خود میپردازد تا محقق و پژوهشگر بتواندصحت و سقم مطلبی را به وضوح دریابد. ولی در کتب ملل و نحل متأسفانه یا اصلاً سندی ذکر نمیشود بلکه فقط به ذکر شنیده ها و مسموعات خود اکتفاء میکند که طبعاً یکی از منابع مهم اینگونه مطالب ، شایعات و سخنان گزاف مردم است ، خصوصاً اینکه گاهی از اوقات تکثیر فرقهها در اینگونه کتابها جاذبه بیشتری برای مردم پدید میآورد و یا اگر سندی هم ذکر شده است پس از مراجعه به سند اصلی باز حقیقتی خارجی را معرفی نمی نماید مگر در مورد اندکی از گروهها و فرقهها.
بنابراین با دیدن کثرت فرقه های شیعه و بخصوص غُلات منسوب به شیعه. در اینگونه کتب ، (که گاهی از اوقات غرضورزی نویسنده نیز سهم بسزایی در تکثر آنها داشته است) را نباید حاکی از واقعیت دانسته و به دنبال جستجوی تاریخی آنها برویم که البته اگر به جستجوی آنها بپردازیم به نتیجه ای دست نخواهیم یافت.
البته افراد پست و جاه طلبی که درمقام بهره برداری از موقعیت و جایگاه ائمه بودهاند افرادی مثل! «سائد نهدی»، «مغیره بن سعید» ، «ابوالخطاب» ، «بیان بن سمعان» در طول تاریخ تشیع بودند که برای پیشبرد اهداف خود ، در اوصاف ائمه اطهار غُلُو میکردند تا از این راه به منویات پلید خود که همانا جاه طلبی ، ریاست و اباحیگری بود ، دست یابند. و در مقابل، ائمه اطهار خصوصاً وجود مقدس امام صادق(علیه السلام)با شدت با آنان مبارزه میکردند و در هر فرصتی آنان را طرد میکردند دراینجا به صورت اجمالی به معرفی مکتب غُلُو و برخی از فرمایشات امام صادق(علیه السلام) در این زمینه میپردازیم.

مفهوم غُلُو
شیخ مفید در آغاز بحث غُلُو مینویسد:
«الغُلُو فی اللغه هوالتجاوز من الحدوالخروج عن القصد قال الله تعالی یا اهل الکتاب لا تغُلُو فی دینکم ولاتقولو علی الله الاالحق فنهی عن تجاوز الحدفی المسیح و حذّر من الخروج من القصد فی القول و جعل ما ادعته النصاری فیه غُلُواً لتعدیه الحد»
غُلُو در لغت گزار از حد و مرز مشخص و بیرون رفتن از میانه روی است. خداوند متعال میفرماید: ای اهل کتاب در دین خود غُلُو نکنید و به جز گفتار حق کلام دیگری را به خدا نسبت ندهید و نهی نمود از گذشتن حد و مرز اعتدال و برحذر داشته از بیرون رفتن از حد میانه و ادعای مسیحیان را غُلُو دانسته است چرا که آنان از حد گذشتند.
پس غُلُو شامل اعتقادات غلو آمیز واظهارات وگفتارهای خارج از اعتدال است.
شهرستانی نیز در معرفی غُلات مینویسد:
«هم الذین غُلوا فی حق ائمتهم حتی اخرجوهم من حدودالخلیقه و حکموا فیهم باحکام الالهیه»
غُلات کسانی اند که در حق پیشوایان خود غُلُو کردند و آنها را از مرز مخلوق بودن گذراندند و احکام خدائی برای ایشان جاری ساختند.

غلات در زمان امام صادق علیه السلام
امامت در دیدگاه کلی در اعتقادات شیعه بعنوان مهمترین دژ و سنگر پاسداری از ارزشها و سُنتهای پیامبر اکرم(صلّی الله علیه وآله) مورد عنایت و ارزیابی ویژه ای قرار میگیرد. آنان در برابر هرگونه تندرویها و یا کاستیها به عنوان سکانداران جامعه اسلامی ایفاء نقش میکنند و با شناخت کاملی که از شرایط زمان و مکان دارند رسالت خود را که همان هدایت جامعه بشری است به انجام میرسانند.
غُلُو که بعنوان یک پدیده شوم اعتقادی در جوامع بشری محسوب میگردد، در زمانها و دورانهای مختلف دارای شدت و ضعف عجیبی بوده است.
این پدیده در زمان پیامبر اکرم(صلّی الله علیه وآله) ، وحضرت امام حسن، امام حسین، امام سجاد، امام موسی کاظم و امام محمدتقی(علیهم السلام) بسیار ضعیف بوده ولی در دوران دیگر ائمه خصوصاً در زمان امام صادق(علیه السلام) و امامرض(علیه السلام) به اوج خود رسید. احتمال قوی میرود شرایط مساعدی که برای این ائمه بوجود آمد، باعث شد تا مسئله غُلُو جنبه سیاسی به خود بگیرد و رهبران غُلات با درک جایگاه والای معصومان در میان امت اسلامی و تبلیغات گسترده خود حرکتشان را به ائمه شیعیان نسبت دهند. خطابیه، مهمترین فرقه ای بود که در زمان امام جعفر صادق(علیه السلام)شکل گرفت سپس توسط شاگردان آنها فرقه های دیگری تأسیس شد، و اینک خلاصه وار به معرفی آنها میپردازیم.

خطابیـه
آنان پیروان ابوالخطاب محمد بن مقلاص ابوزینب بزار اجدع اسدی بودند. شخصیت تاریخی این فرد بسیار پیچیده و از همه غُلات معروفتر و گزافه گوتر است کُنیه او ابواسماعیل و از اصحاب امام محمد باقر و امام جعفر صادق(علیه السلام) به شمار میآمد و در ابتدا به جهت ارادتی که ابراز میکرد مردم را به امام صادق(علیه السلام) دعوت مینمود و در نهایت قائل به امامت «اسماعیل بن جعفر» شد وبعد از مدتی ادعای نبوت کرد.
و لذا پس از آنکه دخترش درگذشت و او را به خاک سپردند «یونس بن ظبیان» یکی از پیروان او بر سر قبر دختر ابوالخطاب حاضر شد و به قبر دختر ابوالخطاب اشاره کرد و گفت: «السلام علیک یا بنت رسول الله»

معمریه
عده ای از پیروان ابوالخطاب بودند که پس از او از معمر تبعیت کردند او قائل به اباحه ، تأویل و تناسخ بود. ایشان حضرت امام صادق(علیه السلام) و ابوالخطاب را دو فرشته بزرگ میدانست و ادعای خدائی روی زمین را کرد.

مفضلیـه
فرقه ای از خطابیه و پیروان مفضل صیرفی هستند. آنها به دلیل اعلام بیزاری امام صادق(علیه السلام) از ابوالخطاب از او کناره گرفتند ولی بعد در اثر انحراف عقاید، امام صادق(علیه السلام) را خدا دانستند.

سریـه
آنها پیروان «سری اقصم»اند سری اقصم را نبی میدانستند و معتقد به الوهیت امام صادق(علیه السلام) بودند تکالیف و اعمال واجب را برای امام صادق(علیه السلام)انجام میدادند و به او لبیک میگفتند.

عمیریه
فرقهای از خطابیه و پیروان «عمیربن بیان عجمی» بودند بر خلاف «بزیعیه» اعتقاد داشتند که انبیاء و ائمه میمیرند. آنان امام صادق(علیه السلام) را میپرستیدند.

بزیعیه
دومین فرقه خطابیه پیروان «بزیع بن موسی حائک» کوفی بودند. آنها اعتقاد به تاویل و اباحه داشتند و امام صادق(علیه السلام) را خدا میدانستند و میگفتند که انبیاء و ائمه اطهار نمیمیرند.

منیریه
پیروان «منیره بن سعید عجلی» کوفیاند. او حضرت علی(علیه السلام) و سائر ائمه تا امام محمدباقر(علیه السلام) را خدا میدانست. وی سپس ادعای امامت و نبوت کرد و قائل به تجسم و تأویل بود واز مهمترین فعالیتهایش را جعل حدیث دانست و به همین جهت امام جعفر صادق(علیه السلام) او را دروغگو و جعال لقب دادند.

موضع گیری امام جعفر صادق(علیه السلام) برابر غُلات معاصر خود
همه میدانیم که نقش امام معصوم(علیهم السلام) در جامعه منحصر به امور عبادی و دینی نمی شود ، لذا محوریت در مسائل فرهنگی ، اساسی ترین فعالیت معصومان(علیهم السلام) (چه در حکومت ظاهری خود و یا در حکومت باطنی) را تشکیل میدهد.
این حرکت اصولی و روشنگر از زمان پیامبراکرم (صلّی الله علیه وآله) تا امامعصر(عج) ادامه داشته است و در هر مناسبتی آن بزرگواران با ارائه نظرات خود، معارف اسلامی را به گوش مشتاقان خود میرساندند.
امام صادق(علیه السلام) خط بطلان را بر تصورات انحرافی آنها کشید و جریان فکری غلات را خارج از دین و مصداق فسق و شرک معرفی نمود و مدعیان آنرا فاسقان و مشرک نامید.
محمدبن شاذان باسناده عن الصادق(علیه السلام) عن ابائه عن علی(علیه السلام) قال قال رسولالله (صلّی الله علیه وآله) یا علی مثلُک فی امتی مثل المسیح عیسی بن مریم افترق قومه ثلاث فرق ، فرقه مؤمنون وهم الحواریون و فرقه عادوه و هم الیهود و فرقه غُلُو فیه فخرجوا عنالایمان و ان امتی ستفرق فیک ثلاث فرق ففرقه شیعتک و همالمؤمنون و فرقه عدوک وهم الشاکون و فرقه تغُلُوا فیک و هم الجاحدون و انت فی الجنه یا علی و شیعتک و محب شیعتک و عدوک و الغالی فی النار .
امام جعفر صادق(علیه السلام) از اجداد خود از امیرالمؤمنین نقل میفرمایند که رسولخد(صلّی الله علیه وآله) فرمودند: ای علی مثل تو در میان اُمت من شبیه عیسی بن مریم است که قومش به سه فرقه تقسیم شدند یک فرقه از آنان ایمان داشتند که همانا حواریّون بودند و فرقه ای با او به مبارزه برخاستندکه یهود بودند و فرقه ای هم بدلیل غُلُو از ایمان خارج شدند و امت من نیز در مورد تو به سه دسته تقسیم میشوند فرقهای که از شیعیان تو هستند که آنان مؤمنانند و فرقهای هم که از دشمنان توأند و آنان افرادی هستند که در وجود تو شک دارند و گروهی نیز در مورد تو غُلُو میکنند و آنان منکر (حق) تو هستند و تو و شیعیانت و دوستداران شیعیان تو در بهشت هستند و دشمنان تو و غُلات در آتشجهنم.
سدیر یکی از اصحاب امام صادق(علیه السلام) است میگوید:
«قلت لابی عبدالله ان قوماً یزعمون انکم الهه و یتلون بذلک علینا قرانا ((و هو الذی فی السماء اله وفی الارض اله)) فقال یا سدیر سمعی و بصری و بشری و لحمی و دمی و شعری من هولاء براء بریء الله منهم. ما هولاء علی دینی و لا علی دین ابائی لا یجمعنی الله و ایاهم یوم القیمه الا و هو ساخط علیهم».
به امام جعفر صادق(علیه السلام) عرض کردم که گروهی شما را خدا میپندارند و استناد به آیه قرآن میکنند که: «و هوالذی فی السماء اله و فی الارض اله» حضرت فرمودند ای سدیر گوش و چشم و پوست و گوش و خون و موی من از اینها بیزار است. چنانچه خداوند نیز از آنان بیزار است. اینان نه بر دین و مذهب من هستند و نه بر دین پدران من و خداوند میان ما و آنان را روز قیامت جمع نمی کند مگر بر اینکه بر اینان غضبناک است.
در ادامه روایت سدیر میگوید که شما مقام و جایگاه خود را معرفی فرمائید تا بهتر شما را بشناسیم آنگاه امام جعفر صادق(علیه السلام) فرمودند:
«نحن خزان علم الله ، نحن تراجمه امر الله نحن قوم معصومون امر الله تبارک و تعالی بطاعتنا و نهی عن معصیتنا نحن الحجه البالغه علی من دون السماء و من فوق الارض»
امام پاسخ فرمودند: ما گنجینه های علم خداوند هستیم و مفسر فرمان او، ما پاکان و معصومانی هستیم که خداوند به اطاعت از ما دستور داده و از معصیت و نافرمانی ما برحذر داشته است و ما حجت بالغه بر تمامی زمین هستیم (نقل به معنی)
در این دو روایت رابطه عبودیت و بندگی امام صادق در پیشگاه خداوند به وضوح دیده میشود و حضرت بیزاری کامل خود را از عقاید منحرفین اعلام میدارد و آنان را مورد غضب و خشم خداوند و خارج از دین خود و اجداد طاهرین خود معرفی میفرماید.
به هر صورت امام صادق(علیه السلام)در اینجا جایگاه والای امامت را برای مردم تبیین میکند ـ و در بیانی دیگر با تمام آثار غُلُو برخورد منفی مینماید و آنرا مطرود میشمارد عمران بن علی الحلبی میگوید که:
«سمعت الصادق(علیه السلام) یقول لعنالله ابالخطاب و لعن من قتل معه و لعن من بقی منهم و لعن من دخل قلبه رحمه لهم»
شنیدم از امام صادق(علیه السلام) که میفرمود خداوند لعنت کند ابالخطاب (رئیس گروه خطابیه) را و لعنت شود هر کسی که با او کشته شد و از رحمت خدا دور باد هر کسی که از آنها باقی مانده است و مورد لعنت واقع شود هر کسی که در دل او رحمت و شفقتی از آنها وجود داشته باشد.
از این روایت استفاده میشود که امام جعفر صادق(علیه السلام) حتی مودّت و محبت و دوستی غلاه را گناه شمردهاند و آنان را موردنفرین قرار دادهاند. سدیر صیرفی کوفی جریانی را نقل میکند که کشی در رجال خود اینچنین آورده است او میگوید:
«در سال 138 هجری درخدمت امام جعفر صادق(علیه السلام) بودم و شخصی به نام مُیسر نیز در خدمت امام مشرف بود او در یکی از سخنان خود کلماتی که حاکی از گذار زندگی و عمر بود بر زبان جاری کرد و با حالتی متأثر گفت در شگفتم بر گروهی که روزی با ما در این خانه رفت و آمد داشتند (و اشاره به منزل امام جعفر صادق(علیه السلام) داشت) و الان آثار آنان منقطع و عمر آنان به پایان رسیده است امام جعفر صادق(علیه السلام) از او پرسید چه کسانی باشما در این خانه رفت و آمد داشتند که الان عمر آنان به پایان رسیده است؟ مُیسّر جواب داد ابوالخطاب و اصحاب و یارانش».
سدیر میگوید که تا اینجا امام در حالتی راحت تکیه کرده بودند و به حرفهای میسر گوش میدادند ولی وقتی نام ابوالخطاب را شنیدند بر روی پاهای خود نشستند و انگشتان خود را به طرف آسمان بلندکردند و فرمودند: «علی بن ابی الخطاب لعنه الله و ملائکته و الناس اجمعین! فاشهد بالله انه کافر فاسق مشرک! و انه یحشر مع فرعون فی اشد العذاب غدواً وعشیاً»
علی ابن ابی الخطاب! لعنت خدا و ملائکه و تمام مردمان بر او باد. خدا را گواه میگیرم که او کافر فاسق و مشرک است و با فرعون در شدیدترین عذابهای صبحگاهی و شامگاهی محشور خواهد گردید.
حتی در روایتی امام جعفر صادق(علیه السلام) فرمودند:
«من قال باننا انبیاء فعلیه لعنه الله و من شک فی ذلک فعلیه لعنه الله» هرکسی که بگوید ما پیامبریم لعنت خدا بر او باد و حتی هر که در نبوت ما نیز شک کند از رحمت الهی بدور باد.
اینگونه برخوردهای سخت و غضبناک امام جعفر صادق(علیه السلام) با یکی از عناصر غالی بیانگر حساسیت و هدایتگری امام جعفر صادق(علیه السلام)نسبت به حفظ معیارهای ارزشی و اعتقادی جامعه است که حتی جایگاه او را با پلیدترین و سرسختترین دشمنان خدا یعنی فرعون معرفی مینماید.
زیرا با پدید آمدن اینگونه ناهنجاری های فکری و اجتماعی ، زمینه رشد و توسعه و اباحیگری با برچسب دین و شریعت فراهم میآید و معیارهای ارزشی دینی جای خود را به اعتقادات نامشروع و بی محتوا با ظاهری دینی عوض میکند و متاسفانه این انحراف میتواند تا جایی پیشرفت کند که در مکتب غُلات محبت و معرفت امام را جایگزین تمام احکام معرفی نماید. لذا در یکی از بیاناتی که به امام جعفر صادق(علیه السلام) نسبت دادهاند و مرحوم مجلسی آنرا بشدت رد مینماید آن است آن حضرت فرموده است:
«معرفه الامام تکفی منالصوم والصلاه»
شناخت امام از نماز و روزه کفایت میکند.
و یا اینکه صاحب المقالات والفرق میگوید:
«… کان حمزه بن عماره نکح ابنته و احلّ جمیعالمحارم و کان یقول من عرف الامام فلیصنع ماشاء فلا اثم علیه». حمزه بن عماره با دختر خودش ازدواج کرد و تمام حرامها را حلال نمود و میگفت که هر که امام را بشناسد هرکاری که میخواهد انجام دهد و هیچ گناهی بر او نیست.
یاگروهی از پیروان ابوالخطاب میگویندکه بر اساس آیه «یریدالله ان یخفف عنکم»
توسط ابوالخطاب از گناهان ما کاسته و زنجیرهای گران و بارهای سنگین نماز و روزه و حج را از ما برداشتهاند. پس هر که پیغمبر و فرستاده خداوند و امام را بشناسند، هرکاری که بخواهد میتواند انجام دهد!
لذا امام صادق (علیه السلام) افزون بر اینکه یاران خود را از گرایش به این تفکر باز میدارد نسبت به جوانان اعلام خطر میکند در روایتی که از آن حضرت نقل شده است میفرماید:
«احذروا علی شبابکمالغلاه لا یفسدوهم فان الغلاه شرّ خلقالله یصغّرون عظمه الله و یدعون الربوبیه لعباد الله. ثم قال الینا یرجع الغالی فلا نقبله و بنا یلحق المقصر فنقبله فقیل له کیف ذلک یابن رسول الله قال لان الغالی قد اعتاد ترک الصلاه والزکوه والصیام والحج فلا یقدر علی ترک عادته علی الرجوع الی طاعه الله و ان المقصر اذا عرف فاطاع»
جوانانتان را از غُلات برحذر دارید که آنان را فاسد نکنند. زیرا غُلات بدترین مخلوقات خدایند. چرا که عظمت الهی را کوچک شمرده و برای بندگان خدا ادعای ربوبیت میکنند. سپس فرمودند غالی به سوی ما میآید ولی او را نمی پذیریم و قبول نمیکنیم ولی مقصر به ما میپیوند او را میپذیریم. سؤال شد چگونه ای فرزند رسول خدا فرمود: چون غالی به ترک نماز وروزه و زکات و حج عادت کرده است و قادر به ترک عادت خود نیست و به راحتی نمیتواند به پیروی حضرت حق تن دردهد ولی مقصر زمانی که حق را شناخت بدان عمل مینماید.
در این فرمایش محورهای مهم اعتقادی غُلات و دلیل طرد و فسق و شرک آنان از طرف امام صادق(علیه السلام) به وضوح روشن گردیده است که میتوان از جمله آنها:
1.کوچک شمردن عظمت خداوند
2.ادعای ربوبیت مخلوق
3.گرایش به اباحیگری
4.جمود در اندیشه و فکر نام برد.
به هر صورت گرایش به اباحیگری یکی ازاصول مشترک و رایج بین فرق مختلف غُلات بوده است و لذا مرحوم صدوق در کتاب من لا یحضره الفقیه قضیه ای نقل میکند که از آن اینچنین استفاده میشودکه چنانچه متهم به غُلُوّی را در حال عبادت میدیدند ، از او رفع اتهام میشد و او بوسیله التزام به عبادت و تعبد از زمره غُلات خارج به حساب میآمد.

شرایط پذیرش روایات از دیدگاه امام صادق(علیه السلام)
غالیان در زمانهای مختلف مثل سایر دشمنان اسلام و اهل بیت (علیهم السلام)برای پیشبرد اهداف و افکار انحرافی خود ، برخی از اوقات مجبور میشدند که با بهره گیری از نام مقدس ائمه اطهار(علیهم السلام) افکار پلید خود را بعنوان فرمایشات ائمه اطهار جهت جذب بیشتر، مطرح نمایند و لذا همانگونه که گفته شد حتی گاهی معرفت ومحبت را کافی از نماز و روزه و حج معرفیکردند و آنان چون میدانستند که خود هیچ جایگاهی در میان مردم ندارند و کلمات ائمه اطهار(علیهم السلام) بعنوان فصلالخطاب در میان مردم ، سخن اول را میگوید از این اعتقاد پاک مردمی سوء استفاده کرده و بدینوسیله منویات شوم خود را جامعه عمل میپوشاندند.
امام جعفر صادق(علیه السلام) میفرمایند:
«انا اهل البیت صادقون لا نخلوا من کذاّب یکذب علینا فیسقط بکذبه صدقنا عند الناس … ثم ذکرالسرّی و معمّراً و بشّارالشعیری و صاید النهدی فقال لعنهم الله انا لا نخلوا من کذاب کفانا الله مؤونه کل کذاب و اذاقهم الله الحدید»
ما اهل بیت راستگویانی هستیم که همواره دروغگویانی بر ما دروغ میبندند تا با دروغ خود ، صداقت و راستگویی ما را نزد مردم از بین ببرند سپس از (افرادی همچون) سرّی و معمر و بشارالشعیری و صاید النهدی نام بردند و فرمودندکه خداوند لعنت کند آنانرا ، همواره کذابی با ما معاصر بوده است. خداوند کفایت کند ما را از شرّ دروغگویان و بر آنان گرمی آهن ـ جهنم ـ را بچشاند.
بر همین اساس امام جعفر صادق(علیهم السلام) معیارهائی راجهت حفظ و صیانت سُنت رسول خدا و فرمایشات ائمه اطهار از دست این دروغگویان حدیث ساز در اختیار تشنگان حقیقت قرار داده است تا بدینوسیله بتوانند میراث گرانبهای ائمه اطهار را از دست اینگونه حوادث انحرافی محافظت نماید.
هشام بن حکم نقل کرده است که از امام جعفر صادق(علیهم السلام) شنیدم که میفرمود:
« لا تقبلو علینا خلافالقرآن …»
هیچ کلامی را از قول ما نپذیرید مگر اینکه موافق قرآن باشد و به همراه آن دلیل و شاهدی از احادیث قبلی ما باشد. زیرا مغیرهبنسعید (که خدا او را لعنت کند) در کتابهای اصحاب پدرم ، احادیث زیادی را مخلوط کرده است که پدرم آن احادیث را نفرموده است. بنابراین از خدا بترسید و آنچه را که مخالف سخن خدا و سُنت پیامبر است را نپذیرید.
یونس بن عبدالرحمن میگوید به عراق آمده و به خدمت برخی از اصحاب امام محمد باقر(علیه السلام) و جمع زیادی از اصحاب امام جعفر صادق(علیه السلام)رسیدم و از کتابها و نوشته ها و صحبتهای آنان استفاده کردم سپس به خدمت امام رض(علیه السلام) رسیدم آن حضرت برخی از احادیثی که نوشته بودم را منکر شدند و فرمودند: ابالخطاب بر امام صادق(علیه السلام)دروغهای زیادی نسبت داده است همچنین پیروان ابالخطاب این کار را میکردند وآنان همچنان برخی ازاحادیث مجعول رادر میان روایات امامجعفرصادق(علیه السلام) وارد میکنند (خدا لعنت کند آنان را) بعد فرمودند:
لا تقبلوا علینا خلافالقرآن فانا ان تحدّثنا ، حدثنا بموافقه القرآن و موافقه السنه انا نحدث عن الله و رسوله و لا نقول قال فلان وفلان فیتناقض کلامنا ان کلام آخرنا مثل کلام اولنا و کلام اولنا مصداق کلام آخرنا فاذا اتاکم من یحدثکم بخلاف ذلک فردوا علیه و قولوا له انت اعلم و ما جئت به فان مع کل قول منا حقیقه و علیه نوراً فما لا حقیقه معه و لا نور علیه فذلک من قول الشیطان.
از میان کلمات ما آنچه که خلاف قرآن است آنرا نپذیرید زیرا ما اگر کلامی میگوئیم ، کلام ما موافق قرآن و سنت (پیامبر(صلّی الله علیه وآله) ) است ما همواره از خدا و رسولش حرف میزنیم و هیچگاه گفتارهای دیگر را نمیگوئیم که باعث تناقض در کلمات شود. سخنان آخرین ما مثل سخنان اول ماست (یعنی گفتارهای همه ما ائمه، یکسان و یکنواخت است) و اگر کسی چیزی گفت که مخالف آن بود آنرا به خود او برگردانید و به او بگوئید که تو خود بهتر میدانی که چه آوردهای! همانا با هر گفتاری از کلمات ما حقیقتی است و برآن نورانیتی (خاص) پس آنچه را که هیچ حقیقت و نوری ندارد ، آن از کلمات شیطان است.
از این فرمایشات امام جعفر صادق(علیه السلام) بخوبی روشن میگردد که معیارهای پذیرش کلمات ائمه اطهار(علیهم السلام) چه چیزهایی میباشد و از چه راههائی میتوان کلمات نورانی آنها را مورد شناسائی قرار داد.
البته پر واضح است که این معیارها، با اصالتهائی که دارد هیچگونه شکی را در پذیرش کلمات نورانی ائمه اطهار(علیهم السلام) نمیگذارد و قوت متن اینگونه روایات و اتقان آن بهترین راه برای مبارزه با روایات مجعولی است که غُلات برای نیل به اهداف شوم خود آنها را نقل مینماید.

نمونه هایی از برخوردهای امام جعفر صادق(علیه السلام) با مظاهر غُلُو
اسحاق بن عمار ساباطی نقل میکند که شنیدم از امام جعفر صادق(علیه السلام)که به بشّار الشعیری میفرمودند:
« اخرج عنی! لعنک الله ! لا والله لا یظلنّی و ایاک سقف بیت ابداً »
از پیش من برو خداوند تو را لعنت کند! نه بخدا ، من و تو زیر سایه یک سقف جمع نخواهیم شد. وقتی که او از پیش امام رفت حضرت فرمودند:
« ویله الا قال بما قالت الیهود؟! الا قال بما قالت النصاری؟! الا قال بما قالت المجوس؟! … والله ما صغّرالله تصغیر هذا الفاجر احد! انه شیطان لیغوی اصحابی و شیعتی فاحذروه و لیبلغ الشاهد الغائب »
وای بر او مگر نه این است که او همان چیزی را میگوید که یهودیان و نصرانیان و بُت پرستان میگویند بخدا قسم هیچ کسی خدا را مثل این فاسق و گنهکار کوچک نشمرده است او شیطان است که برای گمراهی اصحاب و شیعیان من تلاش میکند از او دوری کنید و کلامم را حاضران به غایبان برسانند.
از امام جعفر صادق(علیهم السلام) رسیده است که حضرت فرمودند:
« لعنالله الغلاه المفوّضه فانهّم صغّروا عصیانالله و کفروا به واشرکوا و ضلّوا و اضلّوا ضرراً من اقامه الفرائض و اداء الحقوق»
خداوند لعنت کند غُلات و مفوضه را ، آنها عصیان و نافرمانی خداوند را کوچک شمردند و به او کافر شدند و شرک به خدا ورزیدند و گمراه شدند و گمراه کننده مردمان و نسبت به اقامه واجبات و اداء حقوق کاستی و بی مبالات بودند.
امام جعفر صادق(علیهم السلام) فرمودند:
« لعنالله المغیره بن سعید انه کان یکذب علی ابی فأذاقه الله حرّالحدید، لعن الله من قال فینا ما لا نقوله فی انفسنا و لعن الله من ازالنا عن العبودیه لله الذی خلقنا و الیه معادنا و بیده نواصینا»
خداوند لعنت کند مغیره بن سعید را او بر پدرم دروغ میبست و خداوند بر او گرمی آتش را چشانید. خداوند لعنت کندهرکسی را که کلامی رامی گوید که ما آنرا نمیگوئیم و از رحمت خداوند به دور باد کسی که ما را از عبودیت و بندگی خداوندی که ما را خلق کرده است و بازگشت ما به او و جان ما در دست اوست محروم و زائل مینماید و ما رابه جای خداوند معرفی کند اینها نمونه هائی کوچک از برخوردهای جدی امام صادق(علیه السلام)با این گروه منحرف میباشد که از دیدگاه آن حضرت مطرح گردید و ما امیدواریم که بتوانیم با الهام از فرمایشات گهربار این بزرگان ، دین خدا را از دیدگاه آنان بشناسیم همان گونه که امام هادی(علیه السلام) در دعای جامعه کبیره فرموده است: «من ارادالله بدأ بکم و من وحّده قبل عنکم و من قصده توجه بکم» ان شاء الله

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید