چرا لقب مسیح به عیسی بن مریم (علیه السلام) داده شده است؟

چرا لقب مسیح به عیسی بن مریم (علیه السلام) داده شده است؟

نویسنده: حیدر کامل

عیسی (علیه السلام) به این دلیل مسیح نامیده شد که او زمین را مسح (طی) می کرد. واژه ی مسیح، کلمه ای است بر وزن فعیل و مشتق از مصدر مسح است.
در آیه ی: «إِنَّمَا المَسِیحُ عِیسَی ابنُ مَریَمَ رَسُولُ الله؛ (1) مسیح عیسی بن مریم فقط پیامبر خداست.» اصلی واژه ی مسیح به معنای ممسوح (پاک شده) است. یعنی واژه ی مفعول به فعیل صرف شده و خداوند وی را بدین نام نامیده تا وی را از گناهان پاک کند و مجاهد گفته از گناهان و پلیدی هایی که در انسان ها وجود دارد، پاک شده است؛ همان گونه که چیزی که باعث آزار و اذیّت است از چیزی زدوده می شود.
ابوعبیده می گوید:
این کلمه عبری یا سریانی و در اصل مسیح بوده که به عربی درآمده و مسیح خوانده شده است؛ همان گونه که نام سایر پیامبران چون اسماعیل، اسحاق، موسی و عیسی در «قرآن» به عربی درآمده اند.
برخی گفته اند:
این همانند آن نیست؛ زیرا اسماعیل، اسحاق و امثال آنها، اسمند نه صفت و مسیح، صفت است و جایز نیست که عرب ها و دیگر اقوام در توصیف چیزی، مورد خطاب سخنی قرار گیرند که آن وصف را درک نمی کنند. بنابراین این کلمه عربی است.
و گفته شده:
عیسی، مَسیح نامیده شد، چون با برکت، مَسح و لمس شده است.
ابوالعبّاس گفت:
او مسیح نامیده شد؛ چون زمین را می پیمود.
و از ابن عبّاس روایت شده است:
او (مسیح) هرگز بر معیوب یا معلولی دست نمی کشید؛ مگر شفا می یافت و گفته شده: مسیح نامیده شده است؛ چون کف پایش صاف بوده و فرورفتگی نداشته است.
و گفته شد، بدین علّت او مسیح نامیده شده که هنگام تولّد، بدنش روغن مالی شده بود و در مورد فرموده ی خداوند متعال: «بِکَلِمَهٍ مِّنْهُ اسْمُهُ الْمَسِیحُ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ؛ (2) به کلمه ای از جانب خود که نامش مسیح، عیسی بن مریم است»، ابومنصور گفت:
خداوند آغاز کارش را کلمه نامید؛ چون خداوند، کلمه را به او القا کرد و سپس کلمه را به صورت بشر درآورد و کلمه به معنای فرزند است و معنایش این است خداوند به تو ای مریم! بشارت فرزندی به نام مسیح را می دهد. عیسی (علیه السلام) به دلیل گشت و گذارش در زمین برای پند آموزی و عبرت، مسیح نامیده شده است. بنابراین عیسی (علیه السلام)، مسیح هدایت و دجّال، مسیح ضلالت و گمراهی است. (3)
و ابراهیم گفت:
مسیح همان مسیح راستگوست و امّا مسیح دجّال به معنای فرد نابیناست و این کلمه بر وزن فعیل به معنای مفعول (اسم مفعول) است؛ معنای مسیح در عیسی (علیه السلام) یعنی کسی که بدن او از گناهان و آلودگی ها پاک شده است و معنای مسیح در دجّال، یعنی نابینا، نابینایی در چشم راست یا چپ. همانگونه که از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در این مورد روایت شده است و گفته ی خداوند متعال درباره ی او که «رسول الله» است، به معنای آن است که خداوند متعال خبر می دهد که مسیح از سوی خدا فرستاده شده و خداوند او را پیامبر قرار داده است و منظور خداوند از کلمه در این آیه:
«وَکَلِمَتُهُ أَلْقَاهَا إِلَى مَرْیَمَ؛ (4) و کلمه ی اوست که آن را به سوی مریم افکنده»، اوست آن پیام و رسالتی که خداوند به فرشتگانش دستور داد، آن را با خود بیاورند به عنوان مژده و بشارتی از سوی او بر وی بیاورند و این نکته در این آیه ی کریمه ذکر شده است:
«إِذْ قَالَتِ الْمَلآئِکَهُ یَا مَرْیَمُ إِنَّ اللّهَ یُبَشِّرُکِ بِکَلِمَهٍ مِّنْهُ؛ (5) [یاد کن] هنگامی [را] که فرشتگان گفتند: ای مریم! خداوند تو را به کلمه ای از جانب خود مژده می دهد.» یعنی به رسالت و مژده ای از سوی خداوند.
حسن و قتاده می گویند:
آن فرموده ی خداوند: «کُن فَیَکُونُ؛ (6) [موجود] باش پس [فوراً موجود] می شود» است؛ یعنی به محض اینکه اراده فرمود، حادث شد.
و طبری رأی نخست را برگزید و جبایی گفت:
کلمه، مجاز است و منظورش از کلمه، یعنی اینکه آنان به وسیله ی عیسی (علیه السلام)، هدایت می شوند؛ همانگونه که با سخنانش هدایت می شوند؛ همچنین آنها به وسیله ی او از نظر دینی و ایمانی نیز زنده می شوند؛ همانگونه که زنده با روح زنده می شود و بنابراین وی را روح نامید. (7)
و فرموده ی خداوند:
«ألقَاهَا إِلَی مَریَمَ؛ (8) به سوی مریم افکنده است.»
یعنی وی (مریم (سلام الله علیها)) را از آن آگاه کرد؛ همانگونه که گفته می شود: القیت الیک کلمه حسنه؛ تو را از نکته ی نیکی آگاه ساختم.
و جبایی می گوید:
معنای «ألقاها الی مریم؛ یعنی وی را در رحم مریم خلق کرد.»
و در مورد این فرموده ی خداوند: «وَ رُوحٌ مِّنهُ» (9) شش نظر مختلف وجود دارد:
1. برخی گفته اند: و معنای آن، دمی از اوست که آن را روح نامیده است؛ چون در اثر دمیدن جبرئیل به فرمان خداوند در رحم مریم (سلام الله علیها) پدید آمده و این کار به خداوند نسبت داده شده، چون آن به امر خداوند بوده است.
به این دلی دمیدن را روح نامیده اند که آن دم، بادی است که از روح خارج می شود و در این مورد به اشعاری از ذوالرّمه استناد کرده اند.
و در یکی از شعرهای او آمده است:
احییها بروحک؛ آن را با دمیدنت زنده گردان.
2. برخی گفته اند:
معنایش این است که وی انسانی بوده که خداوند بدون هیچ گونه آمیزش جنسی و نطفه، آن گونه که متعارف است، به وجود آورده و زنده کرده است؛
3. برخی دیگر گفته اند:
فرموده ی الهی: «وَ رُوحٌ مِّنهُ.»؛
روح، یعنی رحمتی از سوی وی. همان گونه که در جای دیگری فرموده است:
«و أیدهم بروح منه»
که معنای آن نیز، رحمتی از سوی وی است. همچنین گفته شده:
خداوند عیسی (علیه السلام)، را باعث رحمت برای کسانی که از او پیروی می کنند و به او ایمان می آورند، قرار داده است؛ زیرا او آنان را به راه رستگاری و راه درست، هدایت می کند.
4. برخی دیگر گفته اند:
معنای آن این است: روحی است از جانب خداوند که او آن را خلق کرد و سپس آن روح را نزد مریم (سلام الله علیها) فرستاد و وارد دهانش شد و خداوند آن را روح عیسی (علیه السلام) گرداند.
ابوالعالیه به نقل از ابی بن کعب این نظر را پذیرفته است؛
5. برخی گفته اند:
معنای روح در اینجا، آن نیرو و قدرتی است که با آن مردگان را زنده می کرد؛
6. گروهی گفته اند:
روح در اینجا به معنای جبرئیل است. گفتند: و روح، معطوف به جبرئیل شده که معنای آن این است که القای کلمه به مریم از سوی خداوند متعال سپس از سوی جبرئیل بوده است.
و این گفتار خداوند:
«فَآمِنُوا بالله وَ رُسُلِهِ؛ (10) پس به خدا و پیامبرانش ایمان بیاورید.»
امری است از سوی خداوند به آنان، جهت ایمان به خداوند متعال، تصدیق او، اقرار به وحدانیّتش، تصدیق فرستادگانش در مورد آنچه که از نزد خداوند آورده اند، رسالتی که به آنان خبر داد که خداوند همتا و شریک و فرزندی ندارد و او را یار و فرزندی نیست و آیه: «وَلَا تَقُولُوا ثَلَاثَهٌ انتَهُوا؛ (11) و نگویید [خدا] سه گانه است.» نهی برای آنان است که می گویند: سه خدا وجود دارد و واژه ی ثلاثه به دلیل تأثیر کلمه ی محذوفی که ظاهر کلام بر آن دلالت می کند، مرفوع گردیده است. «ولا تقولوا هم ثلاثه» و تقدیر آن کلمه این بوده و مرفوع شده است. این امر از باب حکایت و نقل قول جایز است و این آیه نیز از این باب است.
«سَیَقُولُونَ ثَلَاثَهٌ رَّابِعُهُم کَلبُهُم؛ (12) به زودی خواهند گفت: سه تن بودند [و] چهارمین آنها سگشان بود.»
همچنین هرگاه پس از نقل قول، مرفوعی بیاید که عامل رفعی پیش از آن نیامده باشد، در آن اسم، عامل رفعی در تقدیر است. سپس با لحن تهدید، به خاطر آن سخن گران آنان که در مورد خداوند، تثلیث را بر زبان آوردند، فرمود:
«ای کسانی که می گویید خداوند سه تاست! دست بردارید از قائل شدن همسر و شریک برای خداوند، حذر کنید که دست برداشتن از آن برایتان بهتر از این گفتارتان است؛ در غیر این صورت مجازات زودهنگامی که در نزد خداوند برای گفته هایتان مقرّر شده، بر شما فرود می آید. اگر شما بر این رأی و گفته ها پا فشاری کنید و به راه حق باز نگردید، دچار مجازات می شوید.»
و این گفته ی خداوند متعال:
«وَ إِلَهُکُم إِلَهٌ وَاحِدٌ؛ (13) و معبود شما معبود یگانه ای است.»
به این معناست که تنها خدا یکتاست و او شایستگی پرستش دارد؛ چون کسی که دارای فرزند باشد، خداوند نیست و همچنین کسی که همسر و همراهی داشته باشد، نمی تواند خداوند مورد پرستش باشد؛ امّا خداوندی که الوهیّت و پرستش از آن اوست، خدای یکتا و معبود واحدی است که نه فرزندی دارد نه پدری، نه همراه، نه همسری و نه شریکی. سپس خداوند متعال خود را از این موارد منزّه ساخته و برای خود عظمت قائل شده و خود را از آنچه یاوه گویان و کافران می گویند، فراتر دانسته و فرموده است:
«سبْحَانَهُ أَن یَکُونَ لَهُ وَلَدٌ؛ (14) منزّه از آن است که برای او فرزندی باشد.»
واژه ی سبحان بر تنزیه از آنچه شایسته ی وی نیست، همانند فرزند و همسر دلالت می کند؛ زیرا کسی که مالک هر آنچه در آسمان ها و زمین و مابین آنهاست، همه ی آنها در تسخیر او هستند. عیسی (علیه السلام) و مادرش نیز جزو آن محسوب می شوند و آنان نیز از بندگانش هستند. او آنان را آفریده و روزی داده است و آنان نیازمند درگاه اویند؛ در این صورت چگونه مسیح می تواند فرزند خداوند باشد؟ او یا در زمین یا در آسمان است و خداوند متعال تمام آن را داراست.
و معنای این گفته ی خداوند متعال:
«وَ کَفَی بالله وکیلاً؛ (15) و خداوند بس کارساز است.»
این است: برای آنچه در آسمان ها و آنچه در زمین است قیّم، مدبّر و روزی دهنده ای کافی است و نیازی به هیچ کس دیگر ندارد.
«کفی بالله؛ به خداوند بسنده کنید.»
مسیحیان در مورد این گفتار خداوند به اشتباه رفته اند و گفته اند:
او دارای سه اقنوم و یک جوهر و حقیقت است.
این گفته به این معنی است که بگوییم او یک چراغ واحد است و سپس بگوییم او سه چیز، یعنی روغن و پنبه و آتش است؛ مثلاً به خورشید می گوییم یک خورشید است و سپس در مورد آن می گوییم: خورشید، جسم و نور و تابش است.
بلخی می گوید:
و این گفته نادرست است؛ چون ما حتّی اگر بگوییم که آن یک چراغ است، نمی گوییم چیز واحدی است و در مورد خورشید نمی گوییم آن چیز واحدی است؛ بلکه می گوییم آن، در حقیقت متشکّل از چیزهایی است؛ همان گونه که می گوییم عشره واحده و نمی گوییم یک انسان، یک خانه، یک ماه و اینها هر یک چیزهای متفاوتی هستند. پس اگر بگویند خداوند حقیقتاً چیز واحدی است همچنین خداوند یکتا است، سپس بگویند خداوند سه تا است، با این مطالبی که گفته شد تناقض دارد و از باب مطالبی که گفتیم، نیست و اگر بگویند آن اشیاء شیء است و نه یک شیء واحد، وارد عقیده ی شبهه شده و توحید را رها کرده اند. شگفت اینکه آنها می گویند: پدر فرزند دارد؛ ولی فرزند پدر ندارد و سپس می پندارند کسی که فرزند دارد، همان کسی است که پدر ندارد و می گویند: کسی که انسان را می پرستد، راه خطا و ضلالت در پیش گرفته است، سپس ادّعا می کنند که مسیح، خدای انسان است و آنان مسیح را می پرستند و ما تا جایی که درک می نمودیم، در مورد شبهه ی تثلیث و اقانیم صحبت کردیم.

پی‌نوشت‌ها:

1. سوره نساء (4)، آیه 171.
2. سوره آل عمران (3)، آیه 45.
3. الثمر الدّانی، ص 123.
4. سوره نساء (4)، آیه 171.
5. سوره آل عمران (3)، آیه 45.
6. سوره بقره (2)، آیه 117.
7. طوسی، محمّد بن طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج 3، ص 401.
8. سوره آل عمران (3)، آیه 171.
9. همان .
10. سوره نساء، آیه 171.
11. همان.
12. سوره کهف (18)، آیه 22.
13. سوره بقره (2)، آیه 163.
14. سوره نساء (4)، آیه 171.
15. همان.
منبع مقاله :
کامل، حیدر؛ (1391)، دجال آخرالزمان، تهران: موسسه فرهنگی موعود عصر (عج)، چاپ اول

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید