نویسنده: حاج بابا قزوینی یزدی
در ذکر آیات و اخباری که دلالت بر مدح و خوبی بنیاسرائیل میکند و معانی آن آیات و اظهار آنچه در این مقام ضرور است
بباید دانست که خداوند صمد به لسان انبیاء بنیاسرائیل ایشان را خبرها داده و در هریک از کتب مضمون آیهی مبارکه «یَا بَنِی إِسْرَائِیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَ أَنِّی فَضَّلْتُکُمْ عَلَى الْعَالَمِینَ» (1) که ترجمهی آن اینست که ای بنیاسرائیل یاد کنید نعمت مرا آنچنان نعمتی که به شما انعام کردم به آن و به درستی که من تفضیل دادم شما را بر خلق عالمیان گوش زد ایشان فرموده.
و مضمون آیهی دیگر که میفرماید: «یَا بَنِی إِسْرَائِیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَ أَوْفُوا بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ وَ إِیَّایَ فَارْهَبُونِ» (2) یعنی ای بنیاسرائیل یاد آورید نعمت مرا که انعام کردم به آن بر شما و وفا کنید به عهد من اگر وفا کنید به عهد من وفا میکنم به عهد شما و از من بترسید و بس.
در چندین موضع به ایشان فرموده و بنیاسرائیل این آیات را دست آویز خود کرده به آن فخر میکنند و چنین میدانند که این مراتب دلیل است بر اینکه باید ایشان یهودیّت را ترک نکرده بر این مذهب استحکام و ابرام ورزیده به هیچ وجه دست از آن ملت منسوخه ندارند، بنابراین لازم گردیده که بعضی از آن آیات را در این مقام نقل نموده به اندازهی فهم خود آنها را ترجمه کنیم که حقیقت آن بر ناظران در این رساله مخفی نماند.
و در این باب دو فصل ایراد میشود: یکی در آیاتی که دلالت بر فضیلت ایشان میکند بدون اینکه شرطی شده باشد و دوم در آنچه با شرط دلالت بر مدعا دارد.
فصل اول
در ذکر آیات و اخباری که دلالت بر فضیلت بنیاسرائیل میکند مطلقاً
«اول»- آیهای است که در آخر پاراش وَا إتْحَنَنْ مذکور است و آن اینست که «کی عَمْ قَارُشْ أتاهْ لأدُنَایْ إلُهِخَا بَخَا بَاحَرْ أدُنَایْ إلُهِخَا لِهْیُوتْ لُولَعَمْ سَقُولاَه میکُل هَا عَمِیمْ أشِرْ عَلْ پَنِ هَا أدَامَا» یعنی قوم خاص تو از برای خدای خالق خود تو را برگزید خدای خالق تو از برای خود قوم برگزیده از همهی قومها که در روی آن زمین ساکناند. (3)
و آنچه علماء یهود در این آیه میگویند اولاً اینست که از کلمهی هاء اشاره که بر سر لفظ أدَامَا مذکور است قطع نظر نموده در ترجمهی آیه میگویند که خدا برگزید بنیاسرائیل را از همهی قومها که بر روی زمیناند و بعد اینکه آیه را حسب الخواهش خود معنی کردهاند میگویند که پس باید قوم خاص خدا منحصر باشد در بنیاسرائیل و در روی زمین کسی از خواص نباشد و معلوم است که خداوند احد دیگری را بر قوم خاص خود ترجیح نمیدهد و بیگانه را از آشنا بهتر نمیداند، پس چگونه میتواند بود که از قومی دیگر که بیگانگان درگاه خالق عالمند کسی به هم رسد که ناسخ طریقه آشنایان بوده ایشان را متابعت او واجب باشد.
و سستی این کلمات ظاهر است، زیرا که در تورات هَا أدَامَا مذکور است و چنانچه دانستنی اشاره است به آن قومی که در آن زمین ساکناند و مؤید همین معنی است آنچه در آیات سابق بر این آیه مذکور است و خلاصه مضمون آنها امر است بداخل شدن در زمین بیت المقدس و شکستن بتها و خراب کردن مذبحها و عبادتخانههای آن جماعت که در آن زمین ساکن بودند و تأکید و تهدید بسیار فرموده است در اینکه مبادا به آن جماعت به هیچ وجه بناء آشنائی بگذارند و با ایشان وصلت کنند و دختر به ایشان دهند و از ایشان دختر بگیرند. و تمام آن آیات منع و زجر بنیاسرائیل است از آشنائی و دوستی با کفار و بت پرستان آن سرزمین.
و بعد از آن آیه منقولست که شما از این بت پرستان بهترید و مع ذلک در آیهی بعد میفرماید که از بسیاری و زیادتی شما بر این قومان بود که شما را برگزیدم و اختیار کردم از برای بودن از قوم زیرا که شما از این قومان بسیار کمترید بلکه به جهت عهدی بود که خدا با پدران شما کرده بود که بیرون آورد شما را و رها کند از دست فرعون پادشاه مصر و اینکه بدانی که خدای خالق تو نگاه دارنده و وفا کننده است به وعدهها و فرمانهای خود. (4)
خلاصه آنچه از تمام این آیات معلوم میشود اینست که خداوند عالم بنیاسرائیل را بجهت خوبی پدران ایشان بر تمام آن قومها که در آن زمین ساکن و مشغول بت پرستی بودند برگزیده و ایشان را نسبت به آن طوائف قوم خاص خود خوانده و از این مراتب ایشان را فخر کردن نمیرسد و بسیار سهل است که خداپرست از بت پرست بهتر باشد و بر تقدیری که ایشان بهترین خلق زمین باشند لازم نیست که تا قیامت بهتر باشند و خدا قومی دیگر را خاص نگرداند، بلکه جایز است مثل اینکه در آن وقت ایشان برگزیده خدا بودند در وقت دیگر طائفهی دیگر خاص خدا گردند و ایشان را تفضیل بر دیگران دهد.
«دوم»- آیهای است که در پاراش راه آنوخی مذکور است و آن آیه این است که «بَانِیمْ آتمْ لأدُنَایْ إلْهُخِمْ لاْ تِتْکَدُدُو و لاَ تَا مِیْمُو تَارْحاه بِنْ عِنْخِمْ لاَمِتْ کی عَمْ قَادُشْ أتَاهْ لأدُنَایْ إلُهِخَا وُبِخَا بَاحَرْ أدُنَایْ یِهْیُوتْ لُو لَعَمْ سَقُولاَه میکْل هَا عَمِیمْ أشِرْ عَلْ پَنِ هَا أدَامَا» (5) و آیهی دوم از این دو آیه بعینها همان آیه است که از پاراش واتحنن نقل شد و استنباط و جواب از آن احتیاج به تکرار ندارد. و معنی آیهی اول اینست که شما طائفه و گروه خدای خالق خودید نه رخسار بخراشید و نه زخم کنید میان چشمها و صورتهای خود را از برای مرده.
و لفظ «بانیم» که در این آیه مذکور است بحسب متن لغت به معنی پسران است و ما در ترجمه متابعت صاحب کتاب شاراشیم کرده آن را به طائفه و گروه ترجمه کردیم و صاحب کتاب مذکور این لفظ را به معانی بسیار ترجمه کرده از آن جمله طائفه و گروه و مردم و فضلاً و تلمیذ و جماعت و غیر ذلک و بر تقدیری که خصم این معانی را از صاحب کتاب شاراشیم قبول نکند و خواهد که به معنی مشهور حمل کند میگوئیم که معلوم است که خداوند یگانه صمد را فرزند به طریق حیوانات نمیباشد و او را زوجه و جفتی نیست پس باید که حمل بر اقرب مجازات نموده بگوئیم که یعنی شما خاصان و برگزیدگان و دوستان به منزلهی پسران خدائید.
و جمع این معانی چه نفع به روزگار ایشان میکند و چه دلالت دارد که باید ایشان بر شریعت خود راسخ بوده پیغمبری دیگر را اطاعت نکنند و تا قیام قیامت و بر یهودیّت باقی باشند و از اینکه میفرماید که شما خاصان خدائید لازم نمیآید که خدا را دیگر خاصی نبوده باشد.
«سوم»- آیهای است که در پاراش اله شموت مذکور است و آن در مقامی است که خداوند عالم حضرت موسی را به سوی فرعون میفرستد و به او امر میفرماید که بگو فرعون را «کُوهْ آمَرْ أدُنَایْ بَنی مَجُوری یَسْرَائل» الی آخرها، یعنی چنین گفت خدا که پسر اول زاد من است اسرائیل و میگوید به تو که بفرست پسر مرا که عبادت کند مرا. (6)
و علماء یهود به همین آیه که فرموده است «بنی مجوری» فخر میکنند و میگویند که ما را فرزند خود خوانده. و ما در جواب سخنان را اعاده میکنیم و می گوئیم که در این فرزند خواندن چه دلالت است بر ابدی بودن احکام تورات و اینکه البته باید شریعت حضرت موسی منسوخ نشود چگونه عاقل خود را به امثال این ادلّهی واهیه تسلی میدهد و در مقابل براهین تامه میایستد و ابرام میورزد «وَ مَنْ لَمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَمَا لَهُ مِنْ نُورٍ» (7).
فصل دوم
در ذکر آیات و اخباری که دلالت بر فضیلت بنیاسرائیل میکند به شرط اینکه فرمانبرداری کنند و از اوامر و نواهی الهی تجاوز نکنند
و عمدهی آن آیاتی است که در پاراش ویشمع یترو در سفر دوم مذکور است و خلاصهی معنی آن اینست که چون بنیاسرائیل از مصر بیرون آمدند به بیابان سینا در آن منزل به حضرت موسی (علیه السلام) وحی رسید که بگو به بنیاسرائیل که دیدید آنچه کردم به مصریان و برداشتم و بلند گردانیدم شما را و اکنون اگر بشنوید سخنان مرا و برپادارید شروط و احکام مرا باشید نزد من برگزیدگان و شما خواهید بود به من بزرگان و قوم خاص. (8)
و قریب به این مضمون در کتب انبیاء بسیار است و در بسیاری از مواضع تورات تصریح شده که برپا دارید شریعت و احکام را تا اینکه من عزت دهم شما را و رفاهیّت بخشم و برکت نهم و در نقل تفاصیل آنها پر فائدهای نیست و بسیاری از آن موضع مثل همین آیات که از پاراش ویشمع یترو نقل شد بعد از وقوع مقدمه است که خداوند عالم از جماعتی که کافر بودهاند انتقام کشیده و به جهت اینکه مبادا بنیاسرائیل را به خاطر برسد که چون خدا این طائفه را به سبب ما هلاک کرد و ما را بر ایشان تفضیل داد پس ما دوستان خدا خواهیم بود و هرگز با ما چنین نخواهد کرد و ما پیوسته مرفّه الحال خواهیم زیست هرچند عصیان و نافرمانی کنیم. فلهذا در هر مقام مضمون آیهی «یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثَى وَ جَعَلْنَاکُمْ شُعُوباً وَ قَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ» (9)
که حاصل ترجمهی آن اینست که ای گروه مردمان بدرستی که ما خلق کردیم شما را از مردی و زنی- یعنی در اصل شما تفاوتی نیست و کسی را مزیّتی بر دیگری از این رهگذر که پسر فلان است یا طائفه بَهمان حاصل نخواهد بود- و قرارداد طائفه و قبیله به جهت اینست هرکس شناخته شود و فلان کس پسر فلان از فلان پسر بَهمان ممتاز باشد و بدرستی که گرامیترین شما در نزد خدا اتقای شما است و آن کس که پرهیزکارتر است نزد خدا عزیزتر است و خدا دانا و باخبر است، گوش زد ایشان فرموده و ایشان را از خواب غفلت بیدار ساخته و تنبیه و تصریح فرموده است به اینکه هرگاه شما شروط مرا برپا دارید و مرا اطاعت کنید و پرهیزکاری را شعار خود ساخته از مراتب بندگی و عبودیّت تجاوز نکنید در نزد من گرامی خواهید بود و من شما را عزیز میگردانم والا اینکه شما و دیگران در صورتی که مرا اطاعت نکنید یکسان خواهید بود و از همه انتقام خواهم کشید.
و به همین جهت است که ایشان را بلسان انبیاء که بعد از حضرت موسی (علیه السلام) مبعوث شدند مذمّت بسیار فرموده و گناهان ایشان را بر ایشان شمرده و ما در این مقام به جهت اتمام حجت قدری از آن مذمّتها و سرزنشها را نقل خواهیم کرد و حاصل سخن ما با طائفهی یهود اینست که چگونه عاقل خود را به این امر راضی کند که امثال این کلمات را حجت خود قرار داده به این دست آویز خود را از سعادت داریْن محروم گردانیده مغرور شود به اینکه خدا ایشان را برگزیده و ایشان را قوم خاص خود خوانده.
بلی کدام متقی است که خدا به او آشنا نیست و کدام ظالم را با خدا آشنائی است «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ الَّذِینَ هَادُوا وَ النَّصَارَى وَ الصَّابِئِینَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صَالِحاً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لاَ هُمْ یَحْزَنُونَ» (10).
پینوشتها:
1.سورهی بقره، آیه 47.
2.سورهی بقره، آیه 40.
3.سفر تثنیه، باب هفتم، آیهی 6.
4.سفر تثنیه، باب هفتم، آیهی 7 الی 9.
5.سفر تثنیه، باب چهاردهم، آیهی 1 و2.
6.سفر خروج، باب چهارم، آیهی 22 و 23.
7.سورهی نور، آیهی 40.
8.سفر خروج، باب نوزدهم، آیهی 1 تا آخر و آیهی 6.
9.سورهی حجرات، آیهی 13.
10.سورهی بقره، آیهی 62 و معنی آن چنین است: (همانا کسانی که ایمان آوردند و کسانی که به یهود گرویدند و نصرانیها و صابئین، هرکه ایمان به خدا و روز قیامت آورد و عمل صالح انجام داد پس هیچ ترس و غمی بر ایشان نیست).
منبع مقاله :
قزوینی یزدی، حاج بابا، (1378)، رسالهای در ردّ یهودیت، قم، مؤسسه فرهنگی- انتشاراتی حضور، چاپ اول