نودینى در یهودیت (1)

نودینى در یهودیت (1)

نویسنده: رضا گندمى

اشاره

نودینى یا تغییر آیین (conversion) کمابیش در ادیان مختلف وجود داشته و دارد. متدینان به یک دین به دلایل متعددى از دین خود روى برتافته، به سایر ادیان روى مى آورند. این پدیده بیشتر معلول فشارهاى بیرونى، مطامع دنیوى و جاه طلبى است و در پاره اى موارد، در پى آگاهى از کاستى ها و نارسایى آموزه ها و تعالیم دین خودى و عدم ارائه راه برون رفت از مشکلات و نیز پاسخگو نبودن دین قبلى به دغدغه ها با طیب خاطر صورت مى گیرد. دانشمندانِ علوم رفتارى این موضوع را با کنجکاوى تحسین برانگیزى مطرح و زوایاى پنهان آن را آشکار ساخته اند. اما با توجه به این که در این نوشتار بررسى موضوع نودینى از منظر یهودیت مطمح نظر است، تنها به اشاره اى کوتاه بسنده مى شود. در این مقاله، مطالب ذیل مطرح شده است: معناى نودینى، نودینى از منظر روان شناسى و جامعه شناسى، جهان شمولى و همه نگرى یهودیت (چه آنکه تنها در صورتى مى توان از نودینى سخن گفت که یهودیت دین قومى تلقى نشود)، تبشیرى بودن یهودیت، کاربرد و معانى نودینى در کتاب مقدس عبرى، نودینى در دوره خاخامى، نودینى در عصر هلنى، دیدگاه فلاسفه یهودى درباره نودینى، ملاک هاى یهودى بودن، جایگاه تازه یهودیان، فرآیند تغییر آیین یا نودینى در یهودیت.

نودینى در یهودیت

شواهد تاریخى بیانگر این واقعیت است که در طول تاریخ، برخى از پیروان ادیان مختلف به دلایلى که در اینجا مجال ذکر آنها نیست، از کیش خود سربرتافته، به سایر ادیان گرویده اند. بدون تردید، چنین رویدادى به ندرت اتفاق افتاده است و تازه در همین موارد نادر، به ویژه در جاهایى که تغییر آیین به صورت گروهى صورت گرفته است، بیشتر عوامل بیرونى دخالت داشته اند; چه آن که غالب پیروان ادیان به رغم آگاهى از کاستى ها و ضعف هاى آیین و سنت خویش و نیز نقاط قوت سایر ادیان، مایل نیستند از سنتى که در آن نشو و نما یافته اند فاصله گرفته، سوداى ادیان دیگر را در سر بپرورانند. به عبارت دیگر، حتى اگر آنان در عمل پایبند آیین و سنت خود نباشند، در ظاهر مایلند خود را به آن وفادار نشان دهند.
جامعه شناسان، روان شناسان و نیز عالمان الهیات هر یک از منظرى خاص به این موضوع نگریسته، و مقالات و کتاب هاى زیادى ذیل همین عنوان نوشته اند و به خوبى علل و دلایل نودینى را به بحث گذاشته اند. اما آنچه در اینجا مطمح نظر ماست بررسى نودینى در یهودیت است نه به طور کلى; از این رو، در ابتداى بحث به اختصار معناى نودینى و نیز دیدگاه دانشمندان علوم رفتارى را در این خصوص بررسى مى کنیم.

معناى نودینى

واژه “conversion” از ریشه لاتینى “convertere” به معناى تغییر جهت گیرى یا جهت یابى دوباره معنوى است. معادل این واژه در زبان هاى یونانى و عبرى نیز به معناى حرکت و تغییر است. به عبارت دیگر، این واژه و معادل هاى یونانى و عبرى آن هر سه به طور مستقیم به حرکت یا تغییرفیزیکى یا مادى اشاره دارند. با اینوصف، به اعتقاد تامس فین
در کتاب مقدس عبرى، دو واژه براى نودین بکار رفته است. واژه گِرتُشاو (gertoshab)و واژه گِرصِدِق (gerzedek). واژه نخست به ساکن یا مقیمى اطلاق مى شود که تنها از بت پرستى روى گردانده ولى آیین یهود را نپذیرفته است. واژه دوم در مورد افرادى به کار مى رود که از سر اعتقاد به یهودیت گرویده اند و به سرزمین اسرائیل به قصد ماندن آمده اند، نه به قصد تفرج و سیاحت.
در این جا، مناسب است گونه شناسى مختصرى از واژه هاى وابسته و مرتبط با نودینى ارائه شود. رویگردانى از یک سنتِ دینى بزرگ و روى آوردن به سنتِ دینى بزرگ دیگر را تغییر سنت

نودینى از منظر علوم رفتارى (روان شناسى و جامعه شناسى)

تعریف هاى زیادى از نودینى شده است. در یهودیت و مسیحیت، نودینى به معناى فراخوان و دعوت بنیادى براى ترک شر و بدى و برقرارى رابطه با خدا از طریق ایمان است. برخى از دانشمندان علوم انسانى نودینى را به تغییرات بنیادى و غیرمنتظره در باورها، رفتارها و وابستگى هاى مردم تعریف کرده اند. نودینى را از دو ساحت مى توان بررسى کرد: یک بار نودینى از منظر الهیات و دین مشخصى نظیر یهودیت بررسى مى شود و بار دیگر انواع، فرآیندها و ساختارهاى نودینى بدون در نظر گرفتن دیدگاه دینى خاص به بحث گذاشته مى شود. نودینى فرآیندى پویا و چندبعدى است. برخى آن را بنیادى، ناگهانى و غیرمنتظره مى دانند و دیگران معتقدند که روندى تدریجى را طى مى کند و کلى و فراگیر نیست.
به اعتقاد برخى از دانشمندانِ معاصر، باید بین نودینى و تعهد و التزام فرق گذاشت. از نظر آنان، نودینى و تعهد دو چیز مجزا و مستقل اند که در زمان هاى مختلف ممکن است اتفاق بیفتند; زیرا یک فرد ممکن است به دین جدیدى بگرود قبل از آنکه به آموزه ها و باورهاى آن کاملا ملتزم شود. بنابراین، نودینى اساساً فرآیند و روند تحول درونى است و لازمه آن جایگزین کردن عالم مقال با عالم دیگر است. چنان که آلن سِگل مى گوید: «بُعد محورى نودینى تصمیم و عزم بازسازى و تغییر بنیادى است».
نودینى معمولا بدان سبب روى مى دهد که نظام باورهاى موجود، ناتوان از توجیه موقعیت و شرایط فعلى فرد است، لذا او درصدد تغییر دین خود برمى آید. به عبارت دیگر، نودینان چون در دین فعلى خود راه حلى براى برون رفت از مشکلات نمى بینند، سراغ سایر ادیان مى روند تا شاید در آنجا پاسخ خود را بیابند.
براى درک بهتر مفهوم نودینى و نیز تنوع و پیچیدگى هاى آن، باید این موضوع را از سه جنبه در نظر گرفت: سنت، اما سنت عبارت است از قالب و بافت اجتماعى ـ فرهنگى اى که نمادها، مناسک، جهان بینى ها و نهادها را دربرمى گیرد. سنت وضعیت فعلى اى را که فرد در آن زندگى مى کند، سروسامان مى دهد و در ارتباط و تعاطى با گذشته از آن محافظت مى کند. جامعه شناسان جنبه هاى اجتماعى و نهادى سنت هایى را که در آنها نودینى اتفاق مى افتد بررسى مى کنند. آنان به شرایط اجتماعى زمان نودینى و طرز تأثیر متقابل میان فرد و محیط اجتماعى او، و نیز روابط میان فرد و گروهى که او در بین آنان زندگى مى کند، توجهى تام دارند. مردم شناسان قلمروهاى فرهنگى و ایدئولوژیکى سنت را بررسى مى کنند. آنان فرهنگ را همچون جلوه فعالیت انسانى و نیز نیروى قوى و قدرتمندى مى دانند که در شکل دهى و تجدید حیات افراد، گروه ها و جوامع نقش محورى ایفا مى کند. مردم شناسان، نمادها و روش هاى تغییر دین، تأثیر فرهنگى نودینى، موانع یا وسایل نودینى و مراحل بسط و تحول جهت یابى دینى جدید را مورد بررسى قرار مى دهند.
تحول: روش دوم براى فهم نودینى تأمل بر جنبه تحول است. تحول را مى توان نوعى تغییر دانست که در افکار، احساسات و اعمال مردم نمایان مى شود. روان شناسى رشته اى است که تحول را در هر دو جنبه عینى و ذهنى در نفس، خودآگاهى و تجربه مدنظر قرار مى دهد. ویلیام جیمز در کتاب تنوع تجربه دینى، نودینى را از دیدگاه یک روان شناس بررسى کرده است.
بعد از ویلیام جیمز، بیشتر مطالعات روان شناسى در باره نودینى بر شیوه و روشى تأکید دارند که در آن قبل از نودینى غالباً تشویش و اضطراب، ناآرامى، تعارض، گناه و مشکلاتى ازاین دست وجود دارد.نظریه پردازانِ روان شناسى ازچشم اندازها ودیدگاه هاى مختلفى به مسئله نودینى پرداخته اند: روان تحلیلى، رفتارگرایى، روان شناسى انسانى، اجتماعى و معرفتى. روان تحلیلى بر فعالیت ها و تحرک هاى عاطفى بیرونى به خصوص جایى که روابط میان والدین و فرزندان را منعکس مى کنند، متمرکز مى شوند; رفتارگرایان بر رفتار شخص تأکید دارند و درجه مطابقت و سازگارى آن را با محیط اجتماعى مستقیم، یعنى با پاداش ها و مجازات ها، ارزیابى مى کنند. روان شناسان انسانى بر طریقى تأکید دارند که در آن نودینى به فرد تشخص و شخصیت بیشترى مى دهد. آنان برنتایج مفیدى که از نودینى به دست مى آید، تأکید مى کنند. و در نهایت روان شناسان معرفتى و اجتماعى تأثیر عوامل عقلانى و فراشخصى را بر افراد و گروه ها بررسى مى کنند.
تعالى: تعالى به قلمرو مقدس و نیز آشنایى با امر مقدس اشاره دارد; امرى که هدف و منبع نودینى در ادیان است. عالمان الهیات این بعد را به طور مطلق در کل فرآیندِ تحول و تغییرِ انسانى، اساسى دانسته اند و ابعاد دیگر را فرع آن. رشته هایى از تحقیقات دینى که بر مسئله تعالى متمرکز شده اند، در انتظارات، تجارب دینى و جهان بینى هاى نودینانِ مستعد تحقیق مى کنند. دانشمندان به این نتیجه رسیده اند که نودینى، روند همکارى متقابل و تدریجى است و نتایج و پیامدهایى در جامعه دارد. نودینى تمام ابعاد زندگى نوآیین را متحول مى سازد.
آنچه گذشت، به اختصار به پاره اى از مباحث نودینى به طور عام پرداخت. بدون تردید مطالب زیادى را مى توان ذیل نودینى مطرح کرد، ولى از آنجا که بحث پیرامون نودینى در آیین یهود است، به همین مقدار بسنده مى کنیم. نودینى در یهودیت تنها در صورتى مصداق پیدا مى کند که یهودیت را دینى همه نگر و جهان شمول بدانیم، و از دیدگاه برگزیدگى فاصله بگیریم; زیرا اگر خداى بنى اسرائیل، یهوه، را مختص به ایشان بدانیم و بر اندیشه خداى قومى و نظریه حلول خدا در این قوم مهر تأیید بزنیم، پرداختن به این موضوع نه تنها ضرورتى نخواهد داشت که یک سره بیهوده و عبث خواهد بود.

جهان شمول و همه نگر بودن یهودیت

از دیرباز این مسئله مطرح بوده است که آیا یهودیت دینى همه نگر و جهان شمول است یا این که اختصاص به بنى اسرائیل دارد. زعما و پیشوایان یهودیت هر یک با استناد به پاره اى از آیات کتاب مقدسِ عبرى، اعلام موضع نموده و یکى از این دو قول را اختیار کرده اند. از یک سو، به نظر مى رسد یهودیت واجد پیامى براى تمام بشریت است و با این که پیامبرانِ بنى اسرائیل در ابلاغ این پیام نقش محورى و خطیرى را ایفا کرده اند، روح پیام عام و از اعتبارى جهانى برخوردار است. از سوى دیگر عهد عتیق حاوى آیاتى است که بر اختصاص داشتن آیین یهود به قوم یهود و بنى اسرائیل تأکید مىورزد. و از آنان به عنوان قوم مقدس، یاد مى کند. اگر در کتاب مقدسِ عبرى نیک بنگریم هر دو عنصر را در کنار هم خواهیم یافت.
ابتدا براى این که تصور روشنى از جهان شمولى یهودیت به دست دهیم، عهد خدا با نوح به عنوان نیاى تمام بشر را مرور مى کنیم. خداوند به نوح وعده داد تا بلایایى که قبلا بر بشر نازل مى شد، فرود نخواهد فرستاد. در سفر پیدایش آمده است: «اینک من عهد خود را با شما و بعد از شما با ذریت شما… و حتى با حیوانات استوار مى گردانم…». بدیهى است چنین عهدى که با تمام بشر بسته شده است یک جانبه نیست، بلکه فرزندان نوح نیز مى بایست دستورهاى خداوند را که در هفت قانون نوح تجلى یافته، پایبند باشند وخدا را اطاعت کرده، بت پرستى را به کنارى نهند. بنابراین، نجات تنها از آنِ قومِ برگزیده یا کسانى که از طریق نودینى به یهودیت پیوسته اند نیست، بلکه به روى تمام انسان ها گشوده خواهد بود، مشروط به آنکه قوانین الهى را به کار بندند و پارسایى پیشه کنند.
در تفسیر سفر پیدایش آمده است خداوند هفت فرمان به فرزندان نوح اعطا کرده است. این قوانین هفت گانه که عبارتند از: برپا داشتن دادگاه هاى شرعى، منع کفر، بت پرستى، فساد جنسى، آدم کشى، دزدى، و نخوردن عضو جداشده از حیوان زنده. در هیچ جاى کتاب مقدس بسان ده فرمان موسى به شماره درنیامده اند، بلکه تنها در سفر پیدایش به طور کلى به عهد خدا با نوح اشاره شده است.
ابن میمون در روزگارى که جنبه قومى و قبیله اى یهودیت غالب بود، نوعى جهان شمولىِ تعدیل یافته را ترویج مى کرد. از نظر او، عهد خدا با نوح که در قالب هفت فرمان تجلى کرده است همگانى و فراگیر است. بنابراین اگر بیگانه اى هفت قانون نوح را رعایت کند عادل به شمار خواهد آمد و از جهانِ آینده بهره مند خواهد گشت. ابن میمون در ادامه مى گوید گردن نهادن به مفاد عهد خدا با موسى، که بن مایه تورات است، اختصاص به قوم بنى اسرائیل دارد و سایرین موظف به رعایت آنها نیستند. بنابراین چنان چه فردى با طیب خاطر یا از سر اجبار و اکراه به دستوراتى که در تورات آمده گردن نهد، باید از او استقبال کرد.
ابن میمون در پاسخ به حسداى هلوى مى گوید:
اما سؤال شما درباره ملت ها، مى دانید که خدا به دنبال قلب آدمى است و نیت که امرى قلبى است معیار همه چیز است. به همین دلیل، فرزانگانِ ما مى گویند: انسان هاى باتقوا و پرهیزگار در میان غیریهودى ها کفار و مسیحیان سهمى در جهان آینده دارند; البته مشروط به این که آنچه ما درباره شناخت خدا فراگرفته ایم، فراگیرند و نفوس خود را با صفات ارزشمند و پسندیده شرف بخشند. در این صورت، بدون تردید هر که نفس خود را با اصول اخلاقى و حکمت مبتنى بر ایمان به خدا شرافت بخشد، مطمئناً به انسان هاى جهان آینده تعلق خواهد داشت. به همین دلیل فرزانگان ما مى گویند: «حتى یک غیریهودى اى را که توراتِ سرور ما موسى را مطالعه کند مى توان با کاهن اعظم برابر دانست».
ربى ارمیا مى گوید: ما چگونه بفهمیم که حتى یهودیانى را که به تورات عمل کرده اند باید با کاهن اعظم برابر دانست؟ کتاب مقدس مى گوید: «باید فقط از دستورات و قوانین من اطاعت کنید و آنها را به جا آورید، چون من خداوند، خداى شما هستم. اگر قوانین مرا اطاعت کنید زنده خواهید ماند.
موساى کوزایى، حاخام برجسته فرانسوى، یهودیان را به اصلاح رفتار و کردارشان فرامى خواند. او به یهودیان هشدار مى دهد رفتار خویش را اصلاح کنند تا بیگانگان با مشاهده رفتار ناشایست آنان از یهودیت بیزار نشوند. به واقع، رفتار خوب یهودیان مى تواند زمینه ورود افراد بیشترى را به کیش یهودى مهیا سازد، چه آنکه فلسفه تبعید و سرگردانى قوم یهود چیزى جز اشاعه فرهنگ توحیدى در میان جوامع الحادى و چندخدایى و نیز پیدا کردن پیروان جدید نبوده است. العازار بن پدات، یکى از حاخام هاى قرن سوم، نیز به این مطلب تصریح کرده است. با تأمل در کلمات موساى کوزایى مى توان دریافت که هر چند یهودیت در آغاز توسط انبیاى بنى اسرائیل مخاطبان خود را در میان قوم یهود و اسباط دوازده گانه مى یافت، اما به زودى اقوام و مللِ پیرامونِ ایشان را مخاطب خود ساخت و وعده الهى را براى آنان نیز صلا در داد. بدین ترتیب، مى توان به وجه جمع و راه میانه اى براى ادعاى جهان شمولى یهودیت از یک سو و ادعاى اختصاص داشتن آن به قوم یهود از سوى دیگر دست یازید. برترى و مزیت بنى اسرائیل بر سایر اقوام تنها در این بود که آنان از طرف خداوند برگزیده شوند و رسالت خود را به عنوان منادى و مبشر وعده الهى به همه اقوام جهان به خوبى انجام دهند. در پاراگراف دوم دعاى عالینو (وظیفه ما) نیز آمده است یهودیان براى کمال انسان در پادشاهى خدا وساطت مى کنند. در این بخش از دعا، ادعاى جهان شمولى یهودیت تقویت، و امید وافر به آمدن ملکوت خدا ابراز شده است و آرزوى جهانى که در آن نوع بشر یک دل و یک جهت تنها خداى حقیقى را پرستش کنند و جهان تحت قدرت مطلقه او به کمال برسد، مطرح شده است.
موسى مندلسون، از فیلسوفان یهودى قرن هجدهم، نیز همچون موساى کوزایى و اندیشمندان دیگر بر این باور است که یهودیت صرفاً راهى است که خداوند براى یهودیان قرار داده تا در آن گام نهند. بنابراین یهودیت دین تبلیغى و تبشیرى نیست. ما به عنوان یهودى وظیفه نداریم دیگران را به یهودیت فراخوانیم، زیرا فعالیت تبشیرى با یهودیت بیگانه است. تمام حاخام ها در این نکته هم داستانند که شریعت موسوى تنها بر یهودیان الزامى است و بس. او مى گوید خداوند تمام اقوام را دستور داد که قوانین طبیعى و دین پدران نخستین را مراعات کنند. در صورتى که بر طبق دین عقل یا طبیعت زندگى کنند، بیگانگان پارسا خوانده خواهند شد. مندلسون از آمدن کنفوسیوس هاى دیگر استقبال مى کند و معتقد است اگر چنین رؤیایى به واقعیت بپیوندد، بر طبق آموزه هاى دینى خود، آنان را دوست خواهد داشت و به آنان احترام خواهد گذاشت، بى آن که تغییر آیین دهند و به یهودیت گرایش پیدا کنند. چنانکه ملاحظه شد، او نیز بین ادعاى جهان شمولى یهودیت و اختصاصى بودن آن براى یهودیان به راه حل میانه و یا به عبارت دقیق تر به نظریه جهان شمولى تعدیل یافته رسیده است.
برخى از دانشمندان یهود میان برگزیدگى بنى اسرائیل و عمل آنان به تورات رابطه تنگاتنگى قائلند. به نظر آنان بنى اسرائیل برترى ذاتى بر سایر ملل ندارند تا به خاطر آن شایسته لطف و مرحمت ویژه الهى شوند، بلکه تا زمانى که فرمان هاى تورات را گردن مى نهند، مقام و منزلت خود را حفظ خواهند کرد و در غیر این صورت جایگاه خود را از دست خواهند داد. از طرفى آنان تورات را از بنى اسرائیل نمى دانند، بلکه معتقدند تورات براى تمام بشر آمده است، لذا گفته اند: «هر جمله اى که توسط خداى قادر مطلق گفته مى شد، به هفتاد زبان به گوش مى رسید».
در این جا به چند نمونه از آیاتى اشاره مى کنم که خداوند عناوین عامى نظیر عادلان، نیکوکاران و جز آن را به کار برده است که تمام انسان ها را دربرمى گیرد. در مزامیر داود آمده است: «این دروازه خداوند است که عادلان و نیکوکاران از آن داخل خواهند شد». در این آیات گفته نشده است کاهنان یا اسرائیلیان، بلکه تمام انسان ها مخاطب قرار گرفته اند.
در کتاب دوم سموئیل نیز تعبیر قانون آدمیان و نه قانون کاهنان و غیره به کار رفته است. در سفر لاویان بیگانگانى که به فرمان هاى تورات عمل مى کنند هم ردیف یهودیان مادرزاد دانسته و تورات را قانون همه انسان ها مى داند. سنت یهودى تأکید بسیار دارد که از تازه یهودى استقبال کنید، با محبت زیاد با او برخورد کنید، و هرگز به گونه اى با آنان رفتار نکنید که پیش از یهودى شدن با ایشان رفتار مى کردید.
یهودیت به جز دوره کوتاهى که در دوران حکومت پادشاهان دین غالب و حاکم بود، با ملت ها و اقوام دیگر ارتباط داشت. سرزمین اسرائیل همیشه چندملیتى یا چندقومى بوده است. از این رو، کتاب مقدس عبرى غالباً با رابطه یهودیان و غیریهودیان در این سرزمین سروکار دارد. با این که با دشمنان بیگانه باید با نیروى نظامى و قوه قهریه برخورد کرد، از بیگانه صلح جو که خود را در غم و شادى اسرائیل شریک مى داند باید استقبال کرد، باید آنان را مورد محبت قرار داد و از ایشان دفاع کرد. در لاویان آمده است که همان گونه با غریبه ها رفتار کن که دوست داشتى در غریبى با تو رفتار کنند.
چنانکه ملاحظه شد، از کتاب مقدس عبرى و نیز سیره علماى یهود، دیدگاه جهان شمولىِ یهودیت مستفاد مى شود. امّا کم نیستند حاخام ها و دانشمندانى که با استناد به همین کتاب و برجسته کردن پاره اى از آیات بر اختصاص داشتن تورات و نیز شریعت یهود به بنى اسرائیل اصرار مىورزند. به عنوان مثال، برخى حاخام ها با استناد به این آیه از سفر تثنیه که مى گوید: «موسى براى ما شریعتى امر فرموده که میراث جماعت یعقوب است»، بیگانگان خاصه بت پرستانى را که در پى فراگیرى تورات اند، مهدورالدم و واجب القتل دانسته اند: چه آنکه به اعتقاد ایشان تورات و شریعت موسوى ملک طلق بنى اسرائیل است و بس.
موسى به هنگام خروج از مصر خواستار همراهى خدا با وى شد و خداوند بدو گفت: «خودم پیشاپیش تو مى روم و به تو آرامش مى بخشم» به احتمال قوى، این گونه اظهارات و برداشت ها از کتاب مقدس هم زمان با ظهور مسیحیت مطرح شد، زیرا مسیحیان نیز با مطالعه کتاب مقدس ادعا مى کردند لطف الهى از آن آنان است.
ظاهر برخى از آیات قرآن نیز دلالت بر منطقه اى و قومى بودن آیین یهود دارد. در سوره ابراهیم آمده است: «و لقد ارسلنا موسى بایاتنا ان اخرج قومک من الظلمات الى النور و ذکرهم بایام الله…». سیره نبوى نیز ما را به همین نکته رهنمون مى شود، زیرا پیامبر با پیروان یهودیت که در شبه جزیره عربستان ساکن بودند و به لحاظ نژادى هیچ نسبتى با اسباط و بنى اسرائیل نداشتند، معامله اهل کتاب کرد; در حالى که اگر یهودیت اختصاص به بنى اسرائیل داشت، مسلمانان و شخص پیامبر اسلام نباید آنان را یهودى مى دانستند. بنابراین، باید آیاتى که ظهور در قومى و منطقه اى بودن یهودیت دارند، به این شکل تأویل برد که فرستاده شدن به سوى بنى اسرائیل غیر از اختصاص دعوت به آنان است.
نمونه هاى تاریخى بسیارى را مى توان یافت که نه تنها دعوت به یهودیت وجود داشته، که در پاره اى از اوقات این کار با اِعمال زور و به همراه تهدید صورت گرفته است. این خود بهترین دلیل و گواه است بر این که نژاد یهودى نژاد خالصى نیست، بلکه مختلط از نژادهاى مختلف است و چندان که خود مدعى اند از خلوص نژادى و عرقى برخوردار نیستند. یک قرن قبل از میلاد و نیز بعد از آن دوره تبشیرى و دعوت به یهودیت بوده است. فریسیان که خود را از بقیه جدا ساختند و التزام بیشترى به تورات داشتند، دیگران را به یهودیت فرا مى خواندند. کار تبلیغ در اوایل چنان بالا گرفت که درصد تازه یهودیان به مراتب بیشتر از یهودیان مادرزاد بود. بعضى از فرهیختگان رومى تقریباً در دوره اى که به ظهور عیسى انجامید یهودى شدند. تبشیر و دعوت به یهودیت تا زمان قسطنطین ادامه داشت. قبایل خزر و حتى جمعى از رجال بزرگ مسیحیت در فرانسه و انگلیس به یهودیت گرویدند. بعضى از مارونى ها بعد از خروج از اسپانیا یهودى شدند، چون حکومت در دست پروتستان ها بود و آنان نسبت به یهودیان بیشتر از کاتولیک ها تسامح روا مى داشتند. ناگفته نماند وقتى یهودیان، تحت سلطه حاکمان غیر یهودى قرار مى گرفتند از فعالیت تبلیغى دست مى کشیدند. از طرفى همواره این نگرانى براى زعماى یهود وجود داشته که با فراخوان دیگران به آیین یهود، ممکن است آنان با دین غالب درافتند و آموزه هاى یهودیت را دچار مشکل سازند. پرسشى که در این جا مطرح مى شود، این است که چرا یهودیان خود را درگیر فعالیت تبلیغى نمى کنند و به عبارت دیگر، چه عامل یا عواملى آنان را از این رسالت خطیر بازداشته است؟ دلایل چندى بر این موضوع اقامه شده است که به برخى از آنها اشاره مى کنم. دلیل نخست آن که یهودیان خود طعم تلخ فعالیت هاى میسیونرى و تبلیغى مسیحیان را چشیده بودند و بر پایه این اصلِ اخلاقى، که هر چه را براى خود نمى پسندى براى دیگران نپسند، از انجام این کار سر بازمى زدند. دلیل دوم، چنان که در بحث جهان شمولى یهودیت گذشت، کسانى که مى خواهند از جهان آینده بهره مند گردند، لازم نیست به یهودیت بگروند، بلکه التزام آنان به قوانین هفت گانه نوح آنان را رستگار مى سازد. برخى از اصلاح طلبانِ یهودىِ معاصر بر پایه دو دلیل پیش گفته استدلال کرده اند که در عصر کنونى، که امکان بارورى متقابل پیروان ادیان مختلف از یک دیگر فراهم است، دست کم یهودیان را باید ترغیب کرد که فعالیت تبلیغى خود را متوجه ملحدان و کافران سازند. البته عقیده غالب جامعه یهودى این است که یهودیان نباید آگاهانه به دنبال تغییر آیین پیروان ادیان دیگر برآیند، امّا همچنان باید از تازه یهودیانِ صادق استقبال کنند.
بسیارى از پیشوایان دینى و حاخام ها به کوتاهى در انجام رسالت تبلیغى متهم اند. اگر یهودیت ریشه در فطرت آدمى دارد و خداى واحد و یگانه را صلا درمى دهد، چرا آنان از نمایاندن و معرفى دین خدا به کفار و ملحدان دریغ مى کنند؟ برخى از اندیشمندان یهودى پیشوایان دینى را از این اتهام مبرا دانسته، معتقدند شرایط این گونه ایجاب مى کرد که آنان براى استمرار آیین یهود، یهودیان را از سایر ملل که عموماً مشرک و بت پرست بودند، دور نگه دارند. اگر یهودیان با توسل به زور یا با انگیزه تحبیب قلوب، بیگانگان را به کیش خود فرا مى خواندند، اقلیت موسویان تحت الشعاع اکثریت بیگانگان قرار مى گرفتند و به تدریج از افکار انحرافى آنان تاثیر مى پذیرفتند و هشدارهاى موسى در تورات مبنى بر بازنگشتن به بت پرستى عملى نمى گشت. به رغم این هشدارها، اقوامِ مجاور در یهودیان نفوذ کردند و رسالت پیامبران بعدى بنى اسرائیل این بود که آنان را به طریق موسوى و مسیر توحید باز گردانند.
دلیل دوم آن که یهودیان در پاره اى از اوقات پذیراى رنج و بیدادگرى بسیارى از سوى نودینان شدند. از این رو زعماى یهود افرادى را که تمایل به یهودى شدن داشتند، با نهایت احتیاط مى پذیرفتند تا مبادا از این ناحیه ضررى متوجه یهودیان گردد. به عنوان نمونه، کمى قبل از ظهور عیسى مردى ادومى، موسوى گشت و فرزند او به نام هرود پادشاه قوم یهود شد. در حالى که در سفر تثنیه با این کار مخالفت شده است. با شروع نهضت مسیحیت در اسرائیل و تلاش رومیان براى سیطره یافتن بر یهودا، پادشاه مزبور با رومیان مدارا کرد و یحیى را که بشارت دهنده مسیحا بود، به طرز فجیعى سر برید. مردم در اثر جهل و بى خبرى، هرود را یهودى دانسته ظلم و ستم بسیار بر این ملت روا داشتند. از آن تاریخ، علماى یهود شرایط سختى براى نودینى قرار دادند.کوتاه سخن، از مجموع مطالب فوق همه نگربودن یهودیت و نیز وجود نودینى استفاده مى شود.
ادامه دارد …

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید