نویسنده: عبدالرحیم سلیمانى
چکیده
در متون مقدس یهودى درباره برگزیدگى قوم یهود سخن به میان آمده است; قرآن کریم نیز این برگزیدگى را ـ دست کم در مقطع زمانىِ خاص ـ مورد تصدیق قرار داده است. برخى از یهودیان به نژادپرستى روى آورده، این اعتقاد خود را به متون مقدس یهودى مستند ساخته اند. آیا از برگزیدگى قوم مى توان برداشتى نژادپرستانه کرد؟ در میان خود یهودیان دیدگاه هاى بسیار متنوعى در این باره ارائه شده است. این نوشتار به بررسى چگونگى طرح این موضوع در متون مقدس و دیدگاه هاى مختلف درباره آن و معناى واقعى برگزیدگى، پرداخته است.
از ادبیات مکتوب یهودیت برمى آید که در طول تاریخ این دین، همیشه گونه اى از این اندیشه وجود داشته است که قوم اسرائیل قوم برگزیده خدا است و از جهاتى بر دیگر اقوام و ملل برترى دارد. اعتقاد بر این بوده است که این اندیشه در اصلى ترین بخش متون مقدس یهودى، یعنى کتاب تورات ریشه دارد و در بخش هاى بعدى متونِ مقدسِ یهودى شرح و بسط یافته است.[1] دانشمندان یهودى در طول تاریخ نگرش هاى متفاوتى در باره این اندیشه داشته اند. برداشت برخى از آنان از این آموزه از نژادپرستىِ صرف و افراطى سردرآورده، اما برداشت برخى دیگر معتدل تر است. آنان تلاش کرده اند بیانى خردپذیر از این اندیشه ارائه دهند. و باز دیگرانى اصل اندیشه را رد کرده اند. در این نوشتار برآنیم که ریشه هاى این اندیشه را در متون مقدس و نیز شرح و تفسیرها، و نگرش هاى مختلف نسبت به آن را به اختصار بررسى کنیم.
الف) قوم برگزیده عهد قدیم
در کتاب تورات، که در سنت یهودى به شخص حضرت موسى منسوب است، فقراتى آمده است که جایگاه ویژه قوم اسرائیل را نشان مى دهد. از این کتاب برمى آید که برنامه خدا این بوده که از نسل ابراهیم قومى به وجود آورد و به آن قوم جایگاهى ویژه دهد. اصل اعتقاد به برگزیدگى قوم اسرائیل به عهدى برمى گردد که بین خداوند و حضرت ابراهیم بسته شده است.[2] در واقع، این امر وعده اى است که خدا در ازاى اطاعت بى چون و چراى ابراهیم در ماجراى ذبح فرزندش به او داده است:
بار دیگر فرشته خداوند از آسمان ابراهیم را صدا زده، به او گفت: «خداوند مى گوید به ذات خود قسم خورده ام که چون مرا ملاقات کردى و حتى یگانه پسرت را از من دریغ نداشتى، تو را چنان برکت دهم که نسل تو مانند ستارگان آسمان و شن هاى دریا بى شمار گردند. آنها بر دشمنان خود پیروز شده، موجب برکت همه قوم هاى جهان خواهد گشت، زیرا تو مرا اطاعت کرده اى» (سفر پیدایش، 22:15ـ18).
در بخش هاى بعدى تورات و نیز دیگر قسمت هاى عهد قدیم بحث اصلى در راستاى تحقق اینوعده است. از نسل ابراهیم قومى شکل مى گیردکه به نواده او یعقوب (اسرائیل) منسوب است. این قوم در مصر تحت فشار و شکنجه و اسارت قرار مى گیرد و خداوند حضرت موسى را براى نجات آن مأمور مى کند. از این پس، سخن در باره این قوم و ماجراهاى آن است. حضرت موسى به یارى خداوند، قوم را ازاسارت مصرنجات مى دهد و دربیابان به دستور خداوند، به آنان گوشزد مى کند که آنان قوم خاص و برگزیده خدا هستند. در واقع، موسى عهد خداوند با ابراهیم را تجدید و یادآورى مى کند:[3]
خداوند از میان کوه خطاب به موسى فرمود: «دستورات مرا به بنى اسرائیل بده و به ایشان بگو: شما دیدید که من با مصرى ها چه کردم و چطور مانند عقابى که بچه هایش را روى بال ها مى برد، شما را برداشته، پیش خود آوردم. حال اگر مطیع من باشید و عهد مرا نگه دارید، از میان همه اقوام، شما قوم خاص من خواهید بود. هر چند سراسر جهان مال من است، اما شما براى من ملتى مقدس خواهید بود و چون کاهنان مرا خدمت خواهید کرد (سفر خروج، 19:3ـ6).
و در جاى دیگر آمده است:
قربانگاه هاى کافران را بشکنید، ستون هایى را که مى پرستند خرد کنید و مجسمه هاى شرم آور را تکه تکه نموده، بت هایشان را بسوزانید; چون شما قوم مقدسى هستید که به خداوند، خدایتان اختصاص یافته اید. او از بین تمام مردم روى زمین شما را انتخاب کرده تا برگزیدگان او باشید. شما کوچک ترین قوم روى زمین بودید، پس او شما را به سبب این که قومى بزرگ تر از سایر قوم ها بودید، برنَگُزید و محبت نکرد، بلکه به این دلیل که شما را دوست داشت و مى خواست عهد خود را که با پدرانتان بسته بود به جا آورد. به همین دلیل است که او شما را با چنین قدرت و معجزات عجیب و بزرگى از بردگى در مصر رهانید (سفر تثنیه، 7:5ـ8).
و در دیگر قسمت هاى عهد قدیم همین مضمون به صورت هاى مختلف تکرار شده است:
از میان تمام اقوام روى زمین، من تنها شما را انتخاب کرده ام (عاموس، 3:2).
ب) برداشت نژادپرستانه
در طول تاریخ یهودیت برداشت هاى متفاوتى از اندیشه قومِ برگزیده صورت گرفته است. افراطى ترین برداشت از این اندیشه، برداشتِ صهیونیست هاى یهودى است. مطابق این برداشت، قوم اسرائیل برتر و بالاتر از اقوام دیگر و در واقع از جنس دیگرى است. بنابراین در قوانین و مقررات اجتماعى و نیز حتى در برخوردهاى اخلاقى بین یهودیان و غیریهودیان، تفاوت و تبعیض قائل است. مشکل این اندیشه، که جهان امروز به هیچوجه آن را نمى پذیرد، از این جهت حادتر گشته که در یک کشور و یک حکومت به صورت قانون رسمى درآمده است.
دکتر اسرائیل شاهاک، استاد دانشگاه عبرانى بیت المقدس و رئیس جامعه حقوق بشر اسرائیل، مى گوید: فعالیت هاى سیاسى من در سال 1965ـ1966 با یک اعتراض آغاز گردید. من در اورشلیم به چشم خود دیدم که یک یهودىِ مذهبىِ افراطى، اجازه نداد که در روز شنبه از تلفن او براى نجات همسایه غیریهودى او که در حمله اى مجروح شده بود، استفاده کنند، و آمبولانس خبر کنند. من به جاى آن که این خبر را به روزنامه ها بدهم، از دادگاه حاخامىِ اورشلیم را براى گفتوگو خواستار شدم. از اعضاى این دادگاه، که اعضاى آن از حاخام هاى منصوب دولت اسرائیلند، پرسیدم که آیا این شیوه رفتار، با تفسیر آنان از مذهب یهود سازگار است؟ به من پاسخ دادند که یهودى مزبور رفتارى صحیح و حتى مؤمنانه داشته، و مرا به یکى از قوانین تلمود، که در قرن ما گردآورى شده است، ارجاع دادند. این ماجرا را به روزنامه عبرى زبان هاآرتص خبر دادم. خبر طنین انداز شد و جنجال و رسوایى رسانه اى به پا کرد که پیامدهاى آن، تا آنجا که به من مربوط است، بیشتر منفى بود تا مثبت.
نه مقامات حاخامىِ اسرائیلى و نه مقامات دیاسپورا یهودیانى که در غیر کشور اسرائیل زندگى مى کنند هیچ کدام در این حکم تجدیدنظر نکردند: یک یهودى نباید شنبه را به خاطر نجات جان یک «بیگانه» غیریهودى نقض نماید. از این رو با بهره گیرى از معلوماتى که در جوانى به دست آورده بودم، به بررسى قوانین تلمود درباره روابط یهودیان و غیریهودیان پرداختم، و بر من آشکار شد که نه صهیونیسم و نه سیاست دولت اسرائیل از آغاز کار آن و نه رفتارهایى که حامیان اسرائیل در دیگر نقاط جهان در پیش گرفته اند، بدون در نظر گرفتن نفوذ عمیق این قوانین و جهان بینى اى که ایجاد و بیان مى کنند، قابل درک نیستند. من نمى خواهم ادعا کنم که ملاحظات سیاسى یا استراتژیک بر رفتار رهبران اسرائیل تأثیر نداشته، بلکه مى خواهم بگویم علاوه بر این امور، اعتقادات هم در این کار مؤثر بوده است. هر چه این تأثیرات، کمتر مورد بحث قرار گیرند و هر چه کمتر در معرض روشنایى قرار گیرند، مهم تر به نظر مى آیند. هر شکلى از نژادپرستى ، تبعیض و بیگانه ستیزى به هر اندازه که توسط جامعه اى که آلوده به آن است بدیهى تلقى گردد، به لحاظ سیاسى تعیین کننده تر مى شود. اگر بحث در این زمینه، آشکارا یا به صورت مخفى ممنوع گردد وضع بدتر خواهد شد. در این زمان، نژادپرستى، تبعیض و بیگانه ستیزى در میان یهودیان رواج یافته و براى آنها دلایلِ دینى اقامه مى شود. این اعمال با حالت مقابلشان، یعنى یهودستیزى و انگیزه هاى دینىِ آن فرقى ندارند. اما در حالى که امروزه با دومى مبارزه مى شود، وجود اوّلى را، در بیرون از اسرائیل ـ حتى بیش از درون آن ـ عمداً نادیده مى گیرند.[4]
به هرحال، این دانشمند یهودى اهل اسرائیل به مبارزات خود برضدنژادپرستى ادامه مى دهد. او معتقد است که نژادپرستى، که امروزه در کشور اسرائیل و صهیونیست هاى دیگر نقاط جهان، اصلى مسلم است، با دیانت یهود ارتباطى ندارد و برداشتى انحرافى از این دین است. او در راه آرمان هاى بشردوستانه خود بسیار کوشیده و کتاب هایى منتشر کرده است. او در برخى از کتاب هایش از جمله، کتابى به نام نژادپرستى دولت اسرائیل به تفصیل به ابعاد نژادپرستى این رژیم پرداخته است.
اما نژادپرستان با این استاد مبارزه کرده، او را طرد نمودند و حتى خارج از دین دانستند. در بخشى از یک اعلامیه که علیه او صادر شده، آمده است:
ما از دانشگاه مى خواهیم این بى دین و پلید را اخراج کند. ما از همکاران شاهاک مى خواهیم از او فاصله بگیرند. و تو اى شاهاک! تو در کشور ما چه مى کنى؟ از اینجا بیرون برو و اسمت را که «اسرائیل» است عوض کن و به جاى آن «ننگ اسرائیل» را انتخاب نما.[5]
همان طور که مشهور است و نیز از سخنان اسرائیل شاهاک برمى آید، صهیونیست هاى یهودى و طرفداران حکومت اسرائیل، قوم خود را نژادى برتر مى دانند و براى آن امتیاز قائلند. آنان این برترىِ نژادى را به دین خود مستند مى سازند. حال سؤال اساسى این است که آیا از متون مقدس یهودى چنین برداشتى مى شود؟ متن مقدس اصلى یهودیان همه عهد قدیم را شامل مى شود که مهم ترین بخش آن، اسفار پنج گانه تورات است. متن دیگرى که در واقع از اعتبار درجه دوم برخوردار است، کتاب تلمود است. سنت یهودى قائل است که مجموعه عهد قدیم را انبیاء و بزرگان قوم اسرائیل در طى زمانى نزدیک به هزار سال، یعنى از حدود 1300 قبل از میلاد تا حدود چهار قرن قبل از میلاد، به وجود آورده اند. اما مجموعه عظیم تلمود توسط دانشمندان پرشمارى از اواسط قرن دوم میلادى تا قرن ششم میلادى به رشته تحریر درآمده است. قبلا گذشت که بنا به کتاب مقدس یهودى، یعنى عهد قدیم، قوم اسرائیل قوم برگزیده و خاص خدا است. آیا این برگزیدگى همان نژادپرستى است که به قول دکتر اسرائیل شاهاک امروزه مبناى قانون اسرائیل است؟ اگر این گونه نیست، پس نژادپرستى از کجا به وجود آمده است و اصولا معناى برگزیدگى چیست؟
ج) منشأ نژادپرستى
در باره اصل و منشأ نژادپرستى نظریه هاى مختلفى ارائه شده که برخى از آنها از این قرار است:
1. نظریه مدافعان نژادپرستى; بى تردید کسانى که بنى اسرائیل را قوم برتر مى دانند نظریه خود را به عهد قدیم و نیز کتاب تلمود مستند مى سازند. گفته مى شود در گذشته و از قرون وسطا این نظریه پیروانى داشته است و کسانى مانند ابن میمون این اعتقاد را داشته اند.[6]
2. نظریه نقادان جدید; در عصر جدید و در دیدگاه مدرنیست ها، چه یهودى و چه غیریهودى، پذیرش این که قومى در درگاه خداوند از جایگاه ویژه اى برخوردار باشد و با دیگر اقوام و ملل تفاوت داشته باشد، بسیار مشکل است. آنان عموماً این اندیشه را به طور کامل رد کرده اند. اعتقاد عمومى این بوده که یهودیان انسان هایى در میان انسان هاى دیگر، و بنى اسرائیل قومى در میان دیگر اقوام است و دلیلى ندارد که با آنها متفاوت و متمایز باشد.[7] شاعرى در سروده معروف خود گفته است:
چه عجیب وشگفت انگیزاست براى خدا
که یهودیان را برگزیده باشد![8]
نقادان جدیدِ کتاب مقدس، عبارات دالّ بر برگزیدگى قوم را سخن واقعى خدا نمى دانند، بلکه آنها را به نسل هاى بعدى بنى اسرائیل منتسب مى کنند که در مقابل واقعیات موجود، به امورى از قبیل برگزیدگى تمسک جسته اند.[9]
یک اندیشه مهم در این باره این است که زمان نگارش و یا تدوین نهایى همه کتاب هاى مجموعه عهد قدیم، دوره پس از اسارت بابلى است. در این زمان، این قوم به اسارت رفته و انواع خفت و خوارى را تحمل کرده و در واقع، آرمان هاى خود را در قالب تورات و دیگر بخش هاى تاریخى عهد قدیم بیان کرده است. به گفته برخى از نویسندگان جدید یهودى، قومِ به اسارت رفته پس از بازگشت، کتاب تورات و دیگر کتاب هاى تاریخى را نگاشت و در این میان، دو امر را محور تاریخ خود قرار داد: یکى قومى که مقدس است و قوم خاص و برگزیده خداست و دیگرى سرزمینى که مقدس است و خدا آن را به این قومِ برگزیده بخشیده است. به همین سبب، کل تاریخ قوم، که در بخش تاریخى عهد قدیم منعکس شده، بر گرد همین دو محور مى چرخد. قوم اسرائیل برگزیده خدا است و خدا به او وعده عزت و عظمت داده است، اما این وعده در قالب یک عهد و پیمان است; اگر از خدا اطاعت کند او را عزیز مى کند و سرزمین موعود را به او مى دهد و اگر اطاعت نکند قوم به اسارت مى رود و سرزمین را از دست مى دهد. از آنجا که این داستان در زمانى نگاشته شده که قوم به سرزمین موعود بازگشته و آن را در اختیار گرفته، پس دو امر اهمیت اساسى دارد; یکى سرزمین که نماد مهم آن معبد اورشلیم است، و دیگرى قوم مقدس خدا. اما در زمان نگارش تلمود وضعیت متفاوت بوده است. از اواسط قرن دوم میلادى، تدوین تلمود آغاز گشت، در حالى که حدود هفتاد سال قبل از آن، یعنى در سال 70 میلادى، یهودیان کشور خود را از دست داده و پراکنده شده بودند. آخرین تلاش آنان براى بازپس گیرى کشور و بازسازى معبد اورشلیم در سال هاى 32 تا 35 میلادى با شکست سختى مواجه شده بود. در واقع عالمان یهود که تلمود را مى نگاشتند، نسبت به یکى از دو امرى که در زمان نگارش تورات، یعنى حدود پنج قرن قبل از میلاد، تقدس یافته بود، مأیوس شده بودند و آن، کشور اسرائیل با نماد معبد سلیمان بود. بنابراین، بر تقدس امر مقدس دیگر، یعنى قوم، افزوده شد تا بدینوسیله بدبختى هاى قوم و آزار و فشارهایى که بر آن تحمیل مى شد، قابل تحمل گردد. به همین سبب در تلمود، اندیشه قوم برتر بسیار جدى شده است.[10]
بنابر این نظریه، منشأ اصلىِ اندیشه قوم برتر در واقع همان عهد قدیم است. اما این اندیشه در تلمود بسیار پررنگ تر و جدى تر شده است.
3. نظریه منشأ تلمودى; بنابراین نظریه، منشأ نژادپرستى به تلمود و به ویژه تفسیرى از آن، که در قرون وسطا توسط افرادى چون ابن میمون شده است برمى گردد. دکتر اسرائیل شاهاک را مى توان طرفدار این نظریه شمرد. او در کتاب تاریخ یهود، مذهب یهود و کتاب نژادپرستى دولت اسرائیل تلاش مى کند تا ضمن نشان دادن موارد متعددى از نژادپرستى، ثابت کند که این اندیشه در تلمود ریشه دارد. او قوانین متعددى را که به صورتى جدى و شدید تبعیض آمیزند و لازمه آنها تجویز ظلم و ستمى بى رحمانه به غیریهودیان است برمى شمارد و منشأ آنها را در احکام هلاخایىِ[11] تلمود نشان مى دهد. برخى از نمونه هایى که ایشان ذکر کرده، به قرار زیر است:
قتل و کشتار; در قوانین دولت اسرائیل، که بر قوانین تلمودى و بیان ابن میمون از آن استوار است، حکم قتل یک یهودى با حکم قتل یک غیریهودى متفاوت است. اگر کسى یک یهودى را به قتل برساند، گناه بزرگى را انجام داده، باید مجازات شود. اگر یک یهودى به طور غیرمستقیم باعث قتل یهودى دیگرى شود مجازات دنیوى ندارد و فقط نزد خدا گناهکار است. اما اگر مقتولْ غیریهودى باشد، اگر یک یهودى به طور مستقیم او را کشته باشد تنها نزد خدا گناهکار است و مجازات دنیوى ندارد و اگر به طور غیرمستقیم او را بکشد، حتى گناهى هم مرتکب نشده است. براى مثال، اگر یک غیریهودى در گودالى افتاده باشد، فرد یهودى مى تواند نردبان او را بردارد. اگر یک قاتلْ غیریهودى باشد باید اعدام شود; چه مقتول یهودى باشد و چه غیریهودى، اما اگر مقتولْ غیریهودى باشد و قاتل به یهودیت بگرود اعدام نمى شود.
نجات جان; نجات جان یک یهودى از مهم ترین وظایف شرعى است، اما نجات جان یک غیریهودى ممنوع است. قاعده کلى تلمود این است که «غیریهودیان نه از چاه بیرون آورده مى شوند و نه به داخل آن هل داده مى شوند». ابن میمون مى گوید: ما نباید موجب مرگ کسانى شویم که با آنان در جنگ نیستیم، اما اگر آنان در معرض جنگ قرار داشته باشند نجاتشان ممنوع است. یک پزشک یهودى حق ندارد یک غیریهودى را مداوا کند و اگر مجبور به چنین کارى باشد، حتماً در ازاى کار خود مزد دریافت کند.
جرایم جنسى; ارتکاب زنا در یهودیت حرام است، اما بنابه تعالیم تلمودى، فرق است بین زناى یک مرد یهودى با یک زن یهودى، و زناى وى با یک زن غیریهودى. بنابه این کتاب، غیریهودیان همه بدکاره اند و حتى تجاوز به عنفِ یک مرد یهودى به یک زن غیریهودىِ شوهردار نیز حکم زنا را ندارد و مجازاتى در پى ندارد و حتى در بسیارى از موارد، زنِ غیریهودى مجازات مى شود.
تبعیض در مسائل مالى; هدیه دادن به غیریهودى جایز نیست. گرفتن بهره پول از یهودى حرام است، اما از غیریهودى واجب است. اگر یک یهودى مالى پیدا کند و احتمال دهد که صاحب آن یک یهودى است، باید براى یافتن صاحب آن تلاش کند، اما اگر صاحب آن، غیریهودى باشد مى تواند آن را تصاحب کند. فریب دادن یک یهودى در معامله، گناه کبیره است، اما در مورد غیریهودیان شرکت غیرمستقیم در چنین معامله اى روا است. کلاهبردارى از یهودیان ممنوع است، اما این اصطلاح در مورد غیریهودیان کاربرد ندارد. حتى سرقت که مطلقاً حرام است، در شرایطى نسبت به اموال غیریهودیان جایز است.[12]
اما نویسنده اى دیگر به صورت دیگرى به تلمود نگاه مى کند. او این را مى پذیرد که توجه به قومیت و نیز ترویج و تبلیغ این که خدا توجهى ویژه به قوم دارد و آنان نزد خدا موقعیتى خاص و ممتاز دارند، دارویى براى تسکین آلام و دردهاى قوم بوده است; اما تلاش مى کند در تلمود و سخنان دانشمندان یهود، بیانى معقول را از برگزیدگىِ قوم ارائه کند. او علت برگزیدگى قوم را، بنا به تلمود، این مى داند که اقوام دیگر زیر بار پذیرش تورات نرفتند و قوم اسرائیل آن را پذیرفت. این نویسنده موارد متعددى را نقل مى کند که در تلمود، یهودیان را مانند غیریهودیان دانسته اند و حتى گفته شده که اگر یک غیریهودى دستورات خدا را انجام دهد، از کاهن اعظم یهود بالاتر است:
از کجا بدانیم که حتى اگر یک غیریهودى فرمان هاى تورات را به جا آورد، او با کاهن اعظم برابر خواهد بود؟ از کلماتِ این آیه: «هر آدمى که آنها را به جا آورد، به واسطه آنها زیست خواهد کرد». گفته نشده است که هر کاهن یا هر لاوى یا هر اسرائیلى، بلکه «هر آدمى». همین طور گفته شده است: «و این است قانون آدمیان، اى خداوند خدا» (کتاب دوم سموئیل، 7:19). گفته نشده است: و این است قانون کاهنان یا لاویان یا اسرائیلیان، بلکه و این است قانون آدمیان. همین طور گفته نشده است: این دروازه خداوند است که کاهنان یا لاویان یا اسرائیلیان به درون آیند، بلکه گفته شده است: «دروازه ها را بگشایید تا ملتِ عادل که امانت را نگاه مى دارند به درون آیند» (اشعیاء، 26:2). همین طور گفته نشده است: این دروازه خداوند است که کاهنان یا لاویان یا اسرائیلیان از آن داخل خواهند شد. بلکه گفته شده است: «این دروازه خداوند است که عادلان و نیکوکاران از آن داخل خواهند شد». (مزامیر داوود، 118، 20). به همین گونه گفته نشده است: اى کاهنان یا لاویان یا اسرائیلیان، با خداوند شادى نمایید، بلکه گفته شده است: «اى عادلان و نیکوکاران، با خداوند شادى نمایید» (مزامیر داوود، 33:1). گفته نشده است: اى خداوند به کاهنان یا لاویان یا اسرائیلیان خوبى بکن، بلکه گفته شده است: «اى خداوند، به خوبان و پاکدلان خوبى بکن» (مزامیر داوود، 125:4). از مطالب فوق چنین استنباط مى کنیم که حتى اگر یک غیریهودى فرمان هاى تورات را به جا آورد، او با کاهن اعظم برابر خواهد بود» (سیفرا مربوط به آیه 5 از باب 18 از سفر لاویان; یلقوط شیمعونى مربوط به آیه فوق، بند 591).[13]
بحث تبعیض بین یهودیان و غیریهودیان در رعایت اصول اخلاقى نیز مطرح شده است. در تلمود آمده است که دانشمندِ برجسته یهود، ربّى عقیوا مى گفت که اصل اساسىِ تورات جمله اى است که در شماره هجدهم از باب نوزدهم از سفر لاویان آمده است: «همنوعت را مانند خودت دوست بدار».[15]
نویسنده فوق مى پذیرد که در موارد متعددى در تلمود از عبارت هایى تند و خشن بر ضد غیریهودیان استفاده شده است، اما چنین توجیه مى کند که فشارها و شکنجه هاى شدیدى که بر قوم اعمال مى شده باعث شده که آنان چنین تعبیرهایى را به زبان آورند.[17]
ادامه دارد…
پی نوشت ها :
[1] . CJRT, P.55.[2] . BDJ, P.88.
[3] . Ibid.
[4] . رک: شاهاک، اسرائیل، تاریخ یهود ـ مذهب یهود، ترجمه دکتر مجید شریف، ص30ـ32.
[5] . شاهاک، اسرائیل، نژادپرستى دولت اسرائیل، ترجمه امان الله ترجمان، ص5.
[6] . شاهاک، اسرائیل، تاریخ یهود، مذهب یهود، ص189ـ190.
[7] . EJ, V.5, P. 501-502.
[8] . TJR, P.77.
[9] . Ibid.
[10] . Judaism, P.309-312 & 320-323.
[11] . هلاخا بخشى ازتلموداست که به احکام شرعى یهود مى پردازد. بخش دیگر، اگادا است که دربردارنده حکایت ها وداستان ها است.
[12] . رک: تاریخ یهود ـ مذهب یهود، ص190ـ224.
[13] . گنجینه اى از تلمود، ص82ـ83.
[14] . همان، ص232.
[15] . رک: همان، ص232ـ233.
[16] . رک: همان، ص233.
[17] . رک: همان، ص86.