پدیدآورنده: محمدتقی رهبر
«…وَالاَءَمرُ الاءَعجَبُ وَ الخَطبُ الاءَفظَعُ بَعدَ جَحدِکَ حَقَّکَ غَصبُ الصِّدیقَهِ الطّاهِرَهِ الزَّهراءِ سَیِّدَهِ النِّساءِ فَدَکا، وَرَدَّ شَهادَتِکَ وَ شَهادَهِ السَّیِّدَینِ سُلالَتِکَ، وَعِترَهِ المُصطَفِی صَلِّی الله ُعَلَیکُم، وَ قَد اَعلَی اللهُ تَعالی عَلَی الاءُمَّهِ دَرَجَتَکُم، وَ رَفَعَ مَنزِلَتَکُم وَ اَبانَ فَضلَکُم، وَ شَرَّفَکُم عَلَی العَالَمینَ، فَاَذهَبَ عَنکُمُ الرِّجسَ وَطَهَّرَکُم تَطهیراً…؛(1)
… موضوع شگفت انگیزتر و مصیبت هولناک تر، پس از انکار حقّ تو، غصب «فدک» از صدّیقه طاهره، حضرت زهرا (علیهاالسّلام)، سرور زنان بود؛ پس از آنکه گواهی تو و دو بزرگوار از نسل تو و عترت مصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم) را رد کردند؛ و در حالی که خدای متعال درجه ی شما را بالا برد و منزلت شما را بر امّت برتری داد و فضیلت شما را آشکار کرد و از آلودگی زدود و پاک و پاکیزه نمود…»
ماجرای تاریخی فدک از جمله مسائلی است که هم زمان با رحلت پیامبر گرامی (صلی الله علیه و آله و سلم) و از روزهای نخستین تاریخ اسلام تاکنون مطرح بوده است؛ مسئله ای که فراموش ناشدنی است و باید آن را یکی از دردناک ترین فرازهای تاریخ اسلام برشمرد. هرچند طرح این مسئله، مانند بسیاری از مسائل تاریخی دیگر، با آثار عملی همراه نیست و در حال حاضر، سرزمین تاریخی فدک در «صحرای حجاز» و در دل بیابان ها، حرّه ها، سنگ های سوخته و پاره ای نخلستان های اطراف «مدینه ی طیّبه»، گمنام افتاده و کسی را در مالکیّت آن، دعوا و مرافعه ای نیست؛ امّا از آنجا که طیّ قرن ها بحث های فراوانی درباره ی آن بوده و مورّخان، محدّثان و محقّقان؛ سخن ها در این باب گفته اند و یافتن نظر صائب می تواند نکته ی اتّکایی برای مسائل اعتقادی مخصوصاً در مسئله ی خلافت، امامت و مظلومیّت اهل بیت (علیهم السّلام) در آن مقطع تاریخ اسلام باشد، بنابراین طرح آن مانند سایر مسائل تاریخی از بار ارزشی، معنوی و اعتقادی برخوردار است که می تواند پرده از روی حوادث برافکند و برای آیندگان، عبرت آموز باشد. بدین سان نمی توان ماجرای «فدک» را از حوادث فراموش شده ی تاریخ اسلام تلقّی کرد. باتوجّه به این نکته ی مهم، گذر بر تاریخ پرماجرای فدک و مناقشات آن، همواره مورد توجّه عالمان، محدّثان، مورّخان و پژوهشگران شیعه و سنّی بوده است.
در حالی که پیروان اهل بیت (علیهم السّلام) مصادره ی فدک به وسیله ی نظام حاکم، پس از رحلت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) ظلم مضاعفی در حقّ خاندان پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) پس از غصب خلافت امیرمؤمنان (علیه السّلام) می دانند و حتّی اسف بارتر از آن می شمارند. نظریّه پردازان عامّه در مقام توجیه این اقدام برآمده اند و بر مستندات غاصبان، صحّه گذاشته و آن را اقدامی مشروع جلوه داده اند!
نکته ی مورد تأکید این است که: مسئله ی فدک بیش از آنکه بار اقتصادی داشته باشد، بار معنوی و سیاسی داشته که با گذشت زمان، به مسائل اعتقادی پیوند خورده است؛ چنان که امر از آغاز نیز چنین بوده و دفاعیّات حضرت زهرا (علیهاالسّلام) و حمایت امیرمؤمنان (علیه السّلام) از دختر پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در این کشاکش، به روشنی مبیّن این است که اساساً سخن از منافع اقتصادی نبوده؛ بلکه بُعد معنوی و دینی آن، نقطه ی محوری را تشکیل می داده است. این دفاعیّات و خشم و خروش ها در راستای دفاع مستمر از اصول و مبانی اسلامی است که از سوی پروردگار و با رسالت حضرت محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) پی افکنده شد و خطر ارتجاع زودرس به طور جدّی آن را تهدید می کرد و این وظیفه ی سنگرداران ولایت بود که از حریم شرایع دین دفاع کنند و از گسترش خطر ارتجاع و بدعت مانع شوند و از هرگونه امکانات تبلیغی بهره گیرند.
در اعصار بعدی نیز وارثان ولایت در برابر رژیم های حاکم، همان مواضع را دنبال کردند و حتّی مسئله ی «فدک» را به عنوان نمادی از کشور اسلامی مطرح نموده و آن را به گستره ی حاکمیّت دین و ولایت تعمیم داده اند؛ چنان که در سخن امام موسی بن جعفر (علیه السّلام) با مهدی عبّاسی در تحدید حدود فدک روایت آمده که آن حضرت حدود فدک را با مفهوم رمزی اش به قلمروی حکومت اسلامی و جغرافیای آن روز جهان اسلام پیوند داد و خواستار شدند که هرگاه خلیفه ی عبّاسی بخواهد آن را به آل رسول (علیهم السّلام) باز گرداند، باید چنین اقدامی کند؛ یعنی تمام متملّکات دولت اسلامی را واگذارد و این حاکمان، نه تنها غاصب فدکند که غاصب خلافت نیز هستند. در هر حال با توجّه به اهمیّت موضوع و ارتباطی که با مسئله ی ولایت پیدا می کند، در این مقال بر آنیم تا مروری گذرا بر سرگذشت فدک کنیم و مظلومیّت اهل بیت (علیهم السّلام) وامام علی (علیه السّلام) و حضرت زهرا (علیه السّلام) را در لحظات واپسین رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به اجمال بنگریم.
1- موقعیّت جغرافیایی و سابقه ی تاریخی فدک
فدک از جمله قرا، قصبات «حجاز» و حوالی «خیبر» است که با «مدینه ی طیّبه» دو یا سه روز طیّ مسافت فاصله دارد که به مقیاس زمان ما به 130 کیلومتر می رسد. سرزمینی آباد و به لحاظ داشتن آب کافی، از نخلستان های فراوان و محصول برخوردار بوده است. اشتغال مردم این سرزمین را امر کشاورزی و کارهای دستی تشکیل می داده و خرمای آن مشهور بوده و از بافته های فدک در کتب تاریخی سخن به میان آمده است.
فدک با پیشینه ی تاریخی، منزلگاه طایفه ی بنو مُرّه از قبیله ی بزرگ و مشهور عرب، غطفان است. به گفته ی طبری، مادر نعمان بن منذر، پادشاه «حیره» از اهالی «فدک» بوده که سند معتبری در قدمت تاریخی سرزمین فدک به شمار می رود.(2)
و به گفته ی برخی دیگر، فدک نام پسر حام بن نوح بوده و این قریه به نام وی موسوم گشته است. فدک با «خیبر» ده کیلومتر فاصله دارد و به لحاظ اینکه خیبر مرکز عمده ی یهودیان بوده، مردم آن از نظر اجتماعی و مذهبی تابع یهودیان خیبر بوده اند. قلعه ی مشهور قدیمی فدک به «الشمروخ» شهرت داشته که در حقیقت حصن و قلعه ی فدک بوده است.(3)
فدک، با دیرینه ی ممتدّ تاریخی و موقعیّت ویژه اش به عنوان یک سرزمین پرآب و در نتیجه دارای نخلستان ها، نامی مشهور بوده که به رغم کوچکی اش از اهمیّت تاریخی و جغرافیایی برخوردار است.
در قرن سوم هجری قمری، این قریه مسیر و منزلگاه مسافران «مدینه» بوده که در حال حاضر این موقعیّت را از دست داده است.
2-موقعیّت کنونی فدک
بنا به نوشته ی مؤلّف کتاب «مدینه شناسی» که خود از محلّ فدک دیدن کرده است، این منطقه امروزه به «الحائط» موسوم است که تابع «امارت حائل» است که در مغرب «الحُلیفه» و جنوب «ضرغد» قرار دارد و دقیقاً در مرز شرقی خیبر دارای موقعیّت مشخصی است. به گفته ی مؤلّف یاد شده، تا پایان سال 1975م. این منطقه شامل 21 روستا و دارای 11,000 نفر جمعیّت بوده و سکنه ی الحائط بیش از 1400 نفر نبوده است.
«فدک»، سرزمینی پوشیده از نخلستان ها و برخوردار از امکانات کشاورزی و در عین حال مجاور سرزمین های خشک حرّه و تابش آفتاب گرم است.
«حائط»، بی هیچ نشانی از تاریخ در لابه لای نخلستان ها و صحرای خشک متروک، امروزه اهمیّت خود را به عنوان منزلگاه مسافران از دست داده است.(4)
3- مشخّصات فدک و نخل های آن
فدک به لحاظ امکانات کشاورزی، سریزمینی پرمحصول بود و رطب آن شهرت بسیار داشت. در خصوص حجم درآمد کشاورزی و نخلستان های فدک، پس از آنکه در تصرّف پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) قرار گرفت، گزارش هایی به ثبت رسیده است. برخی می گویند: نخلستان هایش در قرن ششم هجری قمری، معادل نخلستان های «کوفه» بوده است.(5)
ابن ابی الحدید می نویسد:
وقتی عمر بر نیمی از فدک با یهودیان مصالحه کرد، از مال عراق پنجاه هزار درهم به آنان داد.(6)
سیّد بن طاووس در «کشف المحجّه» گفتاری دارد که درآمد فدک را بییش از این تخمین زده است. وی می گوید:
درآمد فدک به روایت شیخ عبدالله بن حماد انصاری سالانه بالغ بر هفتاد هزار دینار بوده است.(7)
از اینجا می توان علّت واگذاری این سرزمین پرحاصل به حضرت فاطمه ی زهرا (علیهاالسّلام) از طرف پیامبر گرامی (صلی الله علیه و آله و سلم) و به امر پروردگار متعال در آیه ی «وَآتِ ذَا القُربی حَقَّه» را استنباط کرد. بدیهی است با زندگی زاهدانه ای که اهل بیت رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) داشتند، آنان را برای اداره ی معیشت شخصی به این مبلغ نیازی نبوده و حکمت دیگری در این امر مهم باید باشد که شاید بتوان گفت: هدف از این واگذاری، داشتن بنیه ی مالی و توان اقتصادی جهت اداره ی حکومت اسلامی بوده که می بایست در خاندان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مستقر می شد؛ همان گونه که تصرّف فدک و خارج ساختن آن از دست اهل بیت (علیهم السّلام) به وسیله ی دستگاه خلافت را در همین نکته باید جست و جو کرد که به شرح آن خواهیم رسید.
4- فتح خیبر و فدک
در سال هفتم هجرتِ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، سپاه اسلام موفّق شدند طیّ فتوحات خود، قلعه های «خیبر» را که دژهای استوار یهودیان بود، فتح کنند. دلاوری های امیرمؤمنان (علیه السّلام) در این فتوحات، مشهور است. اسطوره ی شجاعت آن حضرت و به خاک افکندن مرحب، قهرمان غول پیکر یهود و کندن در خیبر با آن حجم افسانه ای اش، برگ دیگری است از افتخارات آن فاتح بزرگ در تاریخ اسلام. همین که خیبر فتح شد و یهودیان سر تسلیم در برابر مسلمانان فرود آوردند، خبر سقوط خیبر با آن عظمت به یهودیان فدک که از ساکنان قلعه ها و مزارع آن خطّه بودند، رسید و از این رهگذر، رعب و وحشتی در دل آنان افتاد و پیش از آنکه سپاه اسلام راهی فدک شود، نمایندگانی نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرستادند و از تسلیم و مصالحه ی خود بر نیمی از حاصل باغات و اراضی فدک سخن گفتند.(8)
ابن ابی الحدید از سیره ی ابن اسحاق چنین نقل می کند:
همین که خیبر فتح شد، رعب و وحشت، یهودیان فدک را گرفت؛ بنابراین نمایندگان خود را نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرستادند و درخواست کردند بر نیمی از فدک با آنان مصالحه کند. نمایندگان یهود در خیبر یا در مسیرِ راه یا در «مدینه» خدمت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) رسیدند و موضوع را عنوان کردند و آن حضرت پیشنهاد آنان را پذیرفت. از این رو،فدک، ملک ویژه ی رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) شد؛ زیرا بدون جنگ به تصرّف درآمد.
همچنین نام برده از کتاب ابوبکر جوهری با اسناد خود از زهری چنین آورده است:
گروهی از اهالی «خیبر» که در محاصره قرار گرفتند، تحصّن کرده و از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) خواستند به آنان امان دهد تا جلای وطن کنند. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) پذیرفت. اهالی فدک این را شنیدند و همین پیشنهاد را دادند و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) قبول کرد و بدین گونه فدک بدون هیچ جنگ و جهاد به تصرّف درآمد و بدین ترتیب ملک خاصّ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شد.(9)
مفسّران سنّی و شیعی نیز به چگونگی تصرّف فدک اشاره کرده و آن را خالصه و فیء رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و از زمین هایی برشمرده اند که بدون سلاح و سپاه فتح شده و آحاد مسلمانان در آن نقشی نداشته اند و بنا به نصّ قرآنی، متعلّق به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) خواهد بود:
«وَ مَا أَفاءَ اللهُ عَلَی رَسُولِهِ مِنهُم فَمَا أَوجَفتُم عَلَیهِ مِن خَیلٍ وَ لا رِکَابٍ وَ لَکِنَ اللهَ یُسَلِّطُ رُسَلَهُ عَلَی مَن یَشَاءُ وَ اللهُ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ * مَا أَفَاءَ اللهُ عَلَی رَسُولِهِ مِن أَهلِ القُرَی فَلِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی القُربَی وَ الیَتَامَی وَ المَساکِینِ وَابنِ السَّبِیلِ کَی لا یَکُونَ دُولَهً بَینَ الاءَغنِیَاءِ مِنکُم…؛ (10)
آنچه را خدا از آنها(یهود) به رسول خدا بازگرداند، چیزی است که شما برای به دست آوردن آن نه اسبی تاختید، نه شتری؛ ولی خداوند، رسولان خود را بر هر کس بخواهد، مسلّط می سازد و خدا بر همه چیز توانا است. آنچه را خدا از اهل این آبادی بازگرداند [فیء] از آن خدا، رسول و خویشاوندان او، یتیمان، مستمندان و در راه ماندگان است تا این اموال میان ثروتمندان شما دست به دست نشود…»
دو آیه ی یادشده خاطر نشان می سازد که آنچه بدون جنگ و جهاد به دست آید، به خدا و رسول تعلّق دارد و سایر مسلمانان در آن حقّی ندارند و آنگاه که در دست پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) قرار گرفت، آن حضرت به عنوان ولیّ امر مسلمانان در مصارفی که صلاح دین و مسلمانان است، خرج می کند و آن را ذخیره ی ثروتمندان نمی سازد. این مصارف به بیان آیه، عبارتند از: راه خدا و ترویج و تقویت دین و اهداف مقدّس رسالت نبوی، خویشاوندان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، ایتام، مستمندان و در راه ماندگان و به طور کلّی در جهت مصلحت دین و مسلمانان.
و هرگاه پیامبر از میان مردم رخت بربندد، زمام چنین اموالی در دست جانشین به حقّ او، امام عادل خواهد بود که از قبل تعیین شده است که او نیز در همان مصارف یادشده خرج و صرف خواهد کرد.
5- واگذاری فدک به حضرت فاطمه (علیهاالسّلام)
چنان که در روایات بی شماری از طریق خاصّه و عامّه آمده است، رسول خدا (صلی الله علیه وآله و سلم) در زمان حیات خود، «فدک» را به حضرت فاطمه ی زهرا (علیهاالسّلام) واگذار کردند و این، سه سال قبل از رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بود؛ یعنی همان ایّامی که فدک به تصرّف آن حضرت درآمد.
طبرسی در «مجمع البیان»، ذیل تفسیر آیه ی «وَآتِ ذَا القُربَی حَقَّهُ وَالمِسکِینَ وَابنَ السَّبِیلِ» از امام باقر و امام صادق (علیه السّلام) و نیز ابوسعید خدری چنین روایت می کند:
«إنَّهُ لَمّا نَزَلَت هِذِهِ الآیَه عَلَی النَّبِی صلّی الله علیهِ و آله أعطاهَا وَ سَلَّمَها فَدَکا وَ بَقیِت فی یَدِها ثَلاث سَنَوات قَبلَ وَفاتِ النَّبِیّ؛(11)
همین که آیه ی کریمه به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دستور داد حقّ ذوی القربی؛ یعنی خویشاوندان پیامبر، مسکین و ابن سبیل را بدهد، آن حضرت، فدک را به فاطمه (علیهاالسّلام) داد و سه سال قبل از وفات حضرتش در دست فاطمه بود.»
همین مطلب را سیوطی در «درّالمنثور» از ابی سعید خدری نقل کرده است:
«أخرج البزاز و ابویعلی و ابن حاتم و ابن مردویه عن أبی سعید الخدری، قال: لَمّا نَزَلَت هِذِه الآیَه وَ آتِ ذَا القُربَی حَقَّهُ… دعا رسول الله فاطمه فأعطاها فَدَکا.»
چون آیه ی شریف نازل شد، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، حضرت فاطمه (علیهاالسّلام) را فراخواند و «فدک» را به او داد.
و نیز از قول ابن عبّاس آمده:
لما نزلت وَآتِ ذَا القُربَی حَقَّه أقطع رسول الله فاطمه فدکا؛
چون آیه ی شریف نازل شد، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فدک را ملک فاطمه (علیهاالسّلام) قرار داد.
هیثمی در «مجمع الزّوائد»، ذهبی در «میزان الاعتدال»، متّقی در«کنز العمال» و برخی دیگر از محدّثان عامّه نیز عین این مطلب را نقل کرده اند.(12)
کوتاه سخن اینکه: فدک، خالصه ی پیامبر گرامی (صلی الله علیه و آله و سلم) بوده و در زمان حیات خود به امر خداوند آن را به حضرت فاطمه ی زهرا (علیهاالسّلام) داده است. این اقدام پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بر اساس مصلحت دین، مسلمانان و آینده ی خلافت اسلام بوده؛ زیرا اوّلاً: هرگاه فدک در دست حضرت زهرا (علیهاالسّلام) و امام علی (علیه السّلام) بود، آن را جز برای دین، مسلمانان و مصالح جامعه ی اسلامی نمی خواستند و همان راه و روش پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را می پیمودند؛ ثانیاً: خلافت آینده ی اسلام که می بایست در دودمان اهل بیت (علیهم السّلام) استمرار می یافت، به بنیه ی مالی و پشتوانه ی اقتصادی نیاز داشت و فدک به عنوان یک منبع درآمد، بخشی از این بودجه را تأمین می کرد و رمز اینکه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آن را به حضرت فاطمه (علیهاالسّلام) دادند و مستقیماً به امام علی (علیه السّلام) نسپردند، شاید این باشد که فاطمه، دختر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بود و مردم نسبت به او احترامی ویژه داشتند و ذی القربای مستقیم رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) بود و دادن فدک به حضرتش، دستور خداوند در آیه ی کریمه بود و بدیهی است که حضرت فاطمه ی زهرا (علیهاالسّلام) نیز با فدک همان گونه عمل می کرد که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می خواست و آن را در جهت خلافت امیرمؤمنان (علیه السّلام) و مصلحت مسلمانان قرار می داد. این در حالی است که گروهی از اهل نفاق و دنیاطلبان، از قبل با خلافت امیرمؤمنان (علیه السّلام) سرستیز داشتند و اگر «فدک» به طور مستقیم در اختیار آن حضرت قرار می گرفت، عکس العمل هایی نشان می دادند.
در هر حال وجود فدک در میان اهل بیت (علیهم السّلام)، خواه در دست حضرت علی (علیه السّلام) یا حضرت زهرا (علیهاالسّلام)، در حقیقت فرقی نداشت. اقدام دستگاه حاکمه نیز در غصب فدک همان هدف را تعقیب می کرد که اشاره شد و آن تهی دست نمودن خاندان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از بنیه ی مالی بود و در این جهت فرقی نداشت که متصرّف زهرا (علیهاالسّلام) باشد یا علی (علیه السّلام).
نکته ی دیگری هم که در اینجا وجود دارد، این است که اگر حضرت زهرا (علیهاالسّلام) تسلیم می شد، می بایست در اصل خلافت نیز تسلیم می شد و حقّی را که خدا و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در ولایت امّت برای اهل بیت (علیهم السّلام) قرار داده، به آنان تسلیم می نمود و این به معنای بر باد رفتن کرسی خلافت بود. بنابراین جنبه ی سیاسی فدک مهم تر از جنبه ی اقتصادی آن بوده است.
6- ابوبکر و مصادره ی فدک
پس از ماجرای سقیفه و تصاحب خلافت، نخستین اقدام خلیفه این بود که «فدک» را از تصرّف حضرت زهرا (علیهاالسّلام) خارج کند. از این رو، دستور داد وکیل آن حضرت را از فدک اخراج کردند و آن را به بیت المال ملحق نمودند. هر چند این اقدام عجولانه و تصرّف غاصبانه هیچ گونه مستند شرعی و قانونی نداشت و تنها یک اقدام صرفاً سیاسی و در راستای تثبیت حکومت بود؛ امّا وی برای توجیه کار خود، به روایتی دست یازید که جز او، هیچ یک از صحابه و روّات، آن را نقل نکرده اند.
در «صحیح» بخاری آمده است که ابوبکر در پاسخ حضرت زهرا (علیهاالسّلام)، که به اقدام وی اعتراض ن مود، چنین گفت:
إنّ رسول الله قال: لا نورث ما ترکناه صدقه؛ (13) ما ارث نمی گذاریم. هر چه از ما بماند، صدقه است.
و در برخی منابع دیگر آمده است:
نحن معاشر الانبیاء لا نورث.(14)
در تحلیل این ماجرا، نکاتی را باید خاطرنشان ساخت:
1. چنان که از پیش ملاحظه کردیم، پیامبرگرامی (صلی الله علیه و آله و سلم) فدک را سه سال قبل از رحلت خود، به فرمان خداوند در آیه ی «وَآتِ ذَا القُربَی حَقَّهُ…» به حضرت فاطمه (علیهاالسّلام) واگذار نمودند و بدین ترتیب فدک، نحله ی ایشان است و تا روی کار آمدن ابوبکر در اختیار حضرت بوده و وکیل و نماینده ی ایشان بر فدک نظارت می کرده و تصدّی آن را در دست داشته است.
و بدین گونه حضرت فاطمه (علیهاالسّلام)، ذوالید، یعنی متصرّف و صاحب اختیار آن بوده و اصولاً خلیفه حق نداشت، ملکی را که در تصرّف زهرا (علیهاالسّلام) بوده از وی بگیرد یا برای مالکیّت آن، از حضرتش شاهد بخواهد و این چیزی است که احکام فقه اسلامی به صراحت بیان می کند و آنها نخواستند به حکم خدا عمل کنند؛
2. با وجود این، هنگامی که ابوبکر شاهد خواست، حضرت زهرا (علیهاالسّلام)، حضرت علی (علیه السّلام)، حسنین (علیهم السّلام) و امّ أیمن را به گواهی فراخواند؛ امّا خلیفه شهادت این بزرگواران را رد کرد که این بزرگ ترین اهانت به ساحت قدس آل الله بود که «قرآن» به طهارت و صدق و عصمتشان گواهی داده و آیه ی «تطهیر» در شأن ایشان فرود آمده است و همه ی راویان، اعمّ از شیعه و سنّی اتّفاق نظر دارند که آیه ی تطهیر جز برای این خاندان نازل نشده و به همین خاطر است که در «زیارتِ غدیرِ حضرت امیرالمؤمنین (علیه السّلام)» این اقدام، مصیبتی بزرگ تر از غصب خلافت خوانده شده است؛ زیرا اگر غصب خلافت یک ظلم آشکار بود؛ امّا ردّ شهادت صدّیقه ی امّت، حضرت فاطمه (علیهاالسّلام) و صدّیق اکبر، حضرت امیرالمؤمنین (علیه السّلام) و دو سبط پیامبر (علیهم السّلام) از بُعد معنوی خسارتی بود جبران ناپذیر، اهانتی آشکار، پشت سرانداختن آیه ی تطهیر، نادیده گرفتن مقامات و فضایلی که رسول گرامی (صلی الله علیه و آله و سلم) برای حضرت علی (علیه السّلام) و حضرت زهرا (علیهاالسّلام) و حسنین (علیهم السّلام) گفته بود و دوست و دشمن خود ابوبکر بدان گواهی داده اند.
7- فقه و فضایل حضرت فاطمه (علیهاالسّلام) و حضرت علی (علیه السّلام)
مگر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نفرمودند:
«فاطمه پاره ی تن من است. هر که او را بیازارد، مرا آزرده است.»
در «صحیح» بخاری و مسلم آمده است که ابن مخرمه گفت:
شنیدم از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) که در منبر فرمودند:
«فاطمه بِضعَهِ مِنّی یُؤذِینی ما آذاها ویریبنی ما رابها.»(15)
و مگر نفرمودند:
«رضای فاطمه، رضای خدا و غضب او، غضب خداوند است.»
ابن ابی عاصم روایت کرده:
«إنّ النبیّ صلی الله علیه و آله قال لفاطمه إنّ اللهَ یَغضِبُ لِغَضَبِکَ وَ یَرضی لِرِضاکَ».(16)
همچنین ترمذی از قول زید بن ارقم آورده:
«إنّ رسول الله قال: علیّ و فاطمه و الحسن و الحسین، أنا حربٌ لمن حاربهم و سِلمٌ لمن سالَمَهُم؛ (17)
هر که با علی و فاطمه و حسنین بستیزد، من با آنها بستیزم و هر که مسالمت کند، با وی مسالمت کنم.»
و نیز فرمود:
«اشتدّ غضب الله عَلی مَن آذانی فی عترتی؛ (18)
خشم خدا بر کسانی که با آزردن عترتم مرا آزردند، شدّت گرفت.»
دکتر محمّد عبده یمانی، یکی از دانشمندان اهل سنّت «عربستان سعودی» در کتاب ارزشمند خود، «انّها فاطمه الزّهراء» فصلی را به فقه حضرت فاطمه (علیهاالسّلام) اختصاص داده و در بخش هایی از آن می نویسد:
شکّی نیست که آن جناب، سرآمد زنان عالم است. سیّده ی فقیهه و فاطمه که در انتقال دادن دین، دعوت، شناخت «قرآن» و سنّت، توانمندی بالایی داشت… هنگامی که از فقه و دانش او در قالب روایات سخن می گوییم می بینیم در موارد بسیاری با مسائل فقهی مواجه بوده و در آن مسائل به نور خدای عزّوجلّ می نگریسته و خداوند قلب او را نورانی می ساخته و وی را گرامی داشته و از زنان برگزیده ی عالم قرار داده است.(19)
اگر در کتاب هایی روایی تتّبع کنیم، موارد بسیاری از فقه و درایت فاطمه را خواهیم یافت که به اعتراف اهل تحقیق، به صورت یک کتاب مستقل می توان ارائه داد. حضرت فاطمه (علیهاالسّلام) دارای روحی دانا و فهمی دقیق نسبت به اسلام و احکام آن بود… او با فقه کامل از کتاب خدا و سنّت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) عمل می کرده و اصرار داشته که همه ی اعمال و رفتارش تابع سنّت مصطفی و هدایت آن حضرت باشد.»(20)
و در همین کتاب از قول عایشه آورده که گفت:
«کسی را راستگوتر از فاطمه ندیدم.»(21)
و بالأخره سراسر این کتاب و صدها نظیر آن از قلم عامّه و خاصّه، مشحون از فضایل صدّیقه ی طاهره (علیه السّلام)است و دستگاه خلافت اینها را نیز مانند هزاران راوی و محدّث دیگر به یاد داشته است؛ امّا در ماجرای «فدک» برخوردشان چنان بود که دیدیم و نیز درباره ی امیرمؤمنان (علیه السّلام) و مقامات، فضایل، حقّانیت، صدقف علم و منزلت معنوی او احدی تردید نداشته و کتب عامّه نیز آکنده از ذکر مناقب آن حضرت است.
ابن حجر هیثمی با اینکه از متعصّبان سرسخت عامّه است، در کتاب «صواعق» چهل حدیث از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در فضایل امیرالمؤمنین (علیه السّلام) آورده و علاوه بر آن، فضایل دیگری برای آن حضرت و خاندانش برشمرده است. از جمله:
«عَلِیَّ مَعَ القُرآن والقُرآن مَعَ عَلِیّ لا یَفتَرِقان حَتّی یَرِدا عَلَیَّ الحَوض؛ (22)
علی با قرآن و قرآن با علی است و این دو جدا نشوند تا در کنار حوض کوثر نزد من آیند.»
و
«أقضاکم علیّ؛
از همه ی شما بهتر علی قضاوت و داوری کند.»
و دعا درباره ی او که:
«اَللهُمَّ اهدِ قَلبَهُ وَ ثَبِّت لِسانَهُ؛ (23)
خدایا! قلبش را هدایت کن و زبانش را استوار دار!
و نیز:
«الصدّیقون ثَلاثَه؛ وَ عَلِیّ بن أبیطَالِبِ أَفضَلُهُم؛ (24)
سه تن صدّیقانند؛ حبیب نجّار، مؤمنِ آل یاسین و علی که افضل همه آنهاست.»
و نیز از سخن پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است
«عَلیٌّ مَعَ الحَقّ وَ الحَقُّ مَعَ عَلِیّ لَن یَزُولا حَتّی یَرِدا عَلَیَّ الحَوض؛ (25)
علی با حق است و حق با علی. از یکدیگر جدا نشوند تا در کنار کوثر نزد من آیند.»
و نیز:
«عَلیٌّ مِنّی بِمَنزِلَه رَأسی مِن جَسَدِی؛ (26)
علی نسبت به من، همانند سر من نسبت به پیکر من است.»
همچنین ابن حجر از قول ابوبکر آورده که گفت:
از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیدم که فرمودند:
«علیّ مِنّی بمنزلتی من ربّی؛ (27)
علی نسبت به من، همانند منزلت من با خدای من است.»
حال با چنین فضایلی آیا جای آن داشت که خلیفه از حضرت زهرا (علیهاالسّلام) شاهد بخواهد و شهادت امام علی (علیه السّلام) را رد کند و گواهی حسنین (علیهم السّلام) را نادیده بگیرد؟! اسف بارتر اینکه در مناقشات مربوط به «فدک»، حرمت حریم ولایت را پاس ندارد؟!
ابن ابی الحدید متن خطبه ای را از ابوبکر در پاسخ به خطابه ی تاریخی حضرت زهرا (علیهاالسّلام) نقل کرده که از گستاخی و جسارت وی نسبت به اهل بیت (علیهم السّلام) پرده برمی دارد و نگارنده ی این مقال، حتّی نقل آن سخنان را دور از ادب می داند.
وی پس از نقل آن خطبه ی موهن می نویسد:
من سخنان ابوبکر را برای نقیب ابویحیی، جعفر بن یحیی بن ابوزید خواندم و گفتم: او به چه کسی گوشه می زند؟ پاسخ داد: گوشه نمی زند؛ بلکه به صراحت می گوید! گفتم: اگر صریح بود، از تو نمی پرسیدم. او خندید و گفت: علیّ بن ابی طالب (علیه السّلام) را اراده کرده است.. گفتم همه ی این سخنان را برای علی گفته است؟! پاسخ داد: آری پسرم! پادشاهی است! گفتم: انصار کجا بودند؟ گفت: آنها نام علی را فریاد کردند و او برای جلوگیری از بلوا و آشوب، آنها را نهی کرد.(28)
آری، پادشاهی دنیا و حکومت و ریاست چند روزه است که آدمی را به اینجا می کشاند تا حرمت حریم حق را می شکند و همه ی ارزش ها را زیر پا می گذارد!
3. چنان که در مناقشات «فدک» آمد، پاسخ خلیفه به حضرت فاطمه ی زهرا (علیهاالسّلام) در پی اعتراض به غصب فدک، استناد به روایتی بود که جز وی آن را نقل نکرده است: ما پیامبران ارث نمی گذاریم؛ در حالی که در آغاز امر، سخن از میراث نبود. حضرت فاطمه (علیهاالسّلام) رفع تعرّض از ملکی را می خواست که در تصرّف وی بوده و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) سه سال قبل از رحلت، خالصه ی خود را به دخترش داده بود؛ امّا ابوبکر به جای اینکه با منطق صحیح پاسخ حضرت زهرا (علیهاالسّلام) را بدهد، سخن را به انحراف برد و بحث میراث را پیش کشید.
و چون سخن از میراث به میان آمد، ناگزیر، دفاع حضرت زهرا (علیهاالسّلام) در این حال به گونه ی دیگر شد و در حقیقت به یک بحث اساسی در باب میراث به عنوان حکمی از احکام الله تبدیل گشت و موضع حضرت زهرا (علیهاالسّلام) دراین مناقشه درست، ردّ دعاوی خلیفه بود که مدّعی شد: از پیامبر کسی ارث نمی برد که این برخلاف قانون ارث است که به صورت عام، برای همه در «قرآن» تعیین شده و تخصیص آن غیر موجّه و بدون دلیل است. همان گونه که وراثت انبیا نیز در قرآن طیّ آیاتی مطرح گردیده و در این جهت فرقی میان آنها و دیگران نیست و وارث، اعمّ از اینکه دختر باشد یا پسر، از اسلاف خود ارث می برد و روایت مورد استناد ابوبکر، خبر واحدی بیش نیست که جز خلیفه راوی ندارد و هرگز نمی توان با چنین روایتی، آیات کلّی و عمومی قرآنی را تخصیص زد. به عبارت دیگر، میراث از احکام مصرّح و عام است که کتاب الله بدان ناطق است و روایت ابوبکر به فرض صحّت، خبر واحد و قطع نظر از مشخّصات راوی، اگر شرایط و قراین حالیه و موقعیّت زمان و مکان و بحران امر خلافت را هم در نظر بگیریم، کمترین اعتباری برای آن خبر نمی توان در نظر گرفت؛ نه تنها از نظر شیعه، از دیدگاه بسیاری از محقّقان عامّه تخصیص کتاب الله را با خبر واحد جایز نمی دانند. به هر حال، با توجّه به شرایط پیش گفته، حضرت زهرا (علیهاالسّلام) مصمّم به میدان آمد تا از حریم دین دفاع کند که از مسئله ی «فدک» فراتر و مهم تر بود.
ادامه دارد…
پینوشتها:
1. بخشی از زیارت امیرالمؤمنین(ع) در روز غدیر.
2. نک: سیّد محمّدباقر نجفی، مدینه شناسی، ج2، ص 489.
3. همان، ص 490.
4. همان، ج2، ص 492.
5. صدر، محمّدباقر، فدک در تاریخ، ص 27.
6. شرح نهج البلاغه، ج4،ص 108.
7. به روایت محدّث قمی در بیت الاحزان، ص 82.
8. معجم البلدان، مادّه ی فدک.
9. شرح ابن ابی الحدید، ج4، ص 108.
10. سوره ی حشر، آیات 6-7.
11. مجمع البیان، اصول کافی، ج1، ص 443.
12. سوگنامه ی فدک، صص 134-135.
13. صحیح بخاری، ج8، صص 3، 5 و 82.
14. شرح نهج البلاغه، ج4، ص 117.
15. به نقل از ابن حجر در الاصابه، ج4، ص 338.
16. همان.
17. همان، و مسند احمد حنبل، ج2، ص 442.
18. کنزالعمال، ج12، ص 93، ح 34143. 19. کتاب فاطمه ی زهرا، صص 261 و 263 دکتر محمّد عبده یمانی، ترجمه محمّدتقی رهبر. 20. همان. 21. انّها فاطمه ی الزهراء، ص 311. 22. صواعق، ص 361 و کنزالعمال، ج11، ص 603. 23. همان، ص 351. 24. همان، ص 365. 25. راغب، محاضرات، ج2، ص 478. 26. صواعق، ص 366؛ کنزالعمال، ج11، ص 603. 27. همان، ص 517. 28. راغب، محاضرات، ج2، ص 478؛ شرح نهج البلاغه، ج4، ص 111.
منبع مقاله: واحد پژوهش مؤسسه فرهنگی موعود عصر(عج)، (1391)، بدانید من فاطمه هستم، تهران: موعود عصر، چاپ اول