مردم مدینه شبها بر در خانههای خود انفاقی از یک ناشناس دریافت میکردند که پس از رحلت امام قطع شد و مردم دریافتند که حامی پنهانی فقرای مدینه جعفربن محمد(ع) بوده است.
حجتالاسلام امیرعلی حسنلو (مدیر گروه تاریخ و سیره مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات حوزه علمیه قم):
1- دوران امامت و شمهای از فضایل
الف) دوران امامت
حضرت امام جعفر صادق ـ علیهالسّلام ـ به سال 83 ه . ق در مدینه چشم به جهان گشود. آن حضرت به سال 114 ه . ق به امامت رسید و در سال 148 ه . ق به شهادت رسید.
ایشان بر اساس وظیفه الهی، امر امامت خود را آغاز کرد و از نظر فضل و دانش از همه اهل زمان برتری داشت و همه دانشمندان از وی به عظمت یاد میکردند.
منزلت و مقامش از همه عالیتر و در میان عامه و خاصه به جلالت قدر معروف بوده و اهل سنت، علوم و اطلاعات بسیاری از وی نقل کردهاند و طالبان علم و دانش از اطراف و اکناف برای فیض کمالات او بر در سرای او بار افکندند و آوازه او در شهرها پیچیده بود و از هیچ یک از اهل بیت او به اندازهای که دانشمندان از خرمن فضائل او استفاده کردهاند، بهرهمند، نشدهاند.
دانشمندان به قدری که از آثار و اخبار آن حضرت نقل کردهاند از دیگر کسی نقل نکردهاند. برخی از رهبران وموسسان مکاتب فقهی اهل سنت به شاگردی خود درمکتب امام افتخار میکردند.
ب) شمهای از فضائل
برای امام صادق – علیهالسلام – فضائل زیادی نقل شده که به برخی از آنها اشاره میشود؛
1- بخشش و بزرگواری آن حضرت
مردی خدمت حضرت صادق ـ علیهالسّلام ـ رسید و عرض کرد پسر عمویت فلان اسم جناب تو را برد و نگذاشت چیزی از بدگوئی و ناسزا مگر آن که برای تو گفت.
حضرت کنیز خود را فرمود که آب وضو برایش حاضر کند پس وضو گرفت و داخل نماز شد، راوی گفت من در دلم گفتم که حضرت نفرین خواهد کرد بر او، پس حضرت دو رکعت نماز گذاشت و گفت: ای پروردگار من این حق من بود من بخشیدم برای او، و تو جود و کرمت از من بیشتر است پس ببخش او را و مگیر او را به کردارش و جزا مده او را به عملش؛ پس رقّت کرد آن حضرت و پیوسته برای او دعا کرد و من تعجب کردم از حال آن جناب.
2. صدقات پنهانی و امداد از بیچارگان
مردم مدینه شبها بر در خانههای خود انفاقی از ناشناسی دریافت میکردند پس از رحلت امام قطع شد و مردم دریافتند که حامی پنهانی فقرای مدینه جعفربن محمد (ع) بوده است.
راوی میگوید امام صادق ـ علیهالسّلام ـ مقداری زر به من داد و فرمود این را بده فلان مرد هاشمی و مگو کدام کسی داده. راوی گفت آن مال را چون به آن مرد دادم گفت خدا جزای خیر دهد به آن که این مال را برای من فرستاده که همیشه برای من میفرستد و من به آن زندگانی میکنم و لکن جعفر صادق یک درهم برای من نمیدهد با آن که مال بسیاری دارد.
3. عطوفت و مهربانی امام
وجود همه ائمه از آنرو که انسان کاملند لبریز از مهر وعطوفت به انسانهاست، منشاء تمام زیبائیها و خوبیهای عالم، در وجود آنان نهفته اگر چه شرایط زمانه و حاکمان جور اجازه ندادند تا مردم از این برکات الهی بهرهمند شوند. اما هر کس در شعاع این انوار قرار گرفت سعادتمند شد.
روزی مردی از یاران به خدمت آن حضرت رسید آن جناب را متغیّرانه دیدار کرد سبب تغّیر رنگ را پرسید آن حضرت فرمود: که من نهی کرده بودم که در خانه کسی بالای بام برود، این وقت داخل خانه شدم یکی از کنیزان را که مسئول تربیت فرزند من بود دیدم که طفل مرا در بر دارد و بالای نردبان است چون نگاهش به من افتاد متحیر شد و لرزید و طفل از دست او افتاد بر زمین و مُرد و تغییر رنگ من از جهت غصّه مردن طفل نیست بلکه به سبب آن ترسی است که آن کنیزک از من پیدا کرد و با این حال آن کنیزک را فرموده بود تو را به جهت خدا آزاد کردم، باکی بر تو نیست، باکی نباشد تو را.
4. احیاگر دین
دین و فرهنگ اسلام در دوره امویان با رفتارهای بدعت آلود آنان در معرض رنگ باختن و در لبه پرتگاه بود؛ با امامت حضرت امام صادق (ع) و فعالیتهای علمی و فرهنگی حضرت دین اسلام و سنت نبوی احیا شد به همین روی نقش فرهنگی امام توسط امام باقر(ع) پیشبینی شد.
روزی حضرت دست بر پشت مبارک امام صادق زده فرمود سوگند به خدا این همان کسی است که باید آئین آل محمد ـ علیهمالسّلام ـ را احیا کند. از این روی امام دین را به تمامه احیا کرد و سیره و سنت نبوی را زنده نمود.
روایاتی که امام صادق علیهالسلام از زبان پیامبر و در تفسیر قرآن فرموده گواهی روشن بر این حقیقت است.
روایات و مکتب علمی و فقهی امام صادق علیهالسلام راهی نوین برای نجات اسلام در مقابل شبهات فکری زمان بود که از هر سو به طرف دین نشانه گرفته میشد؛ از طرفی رفتار علمای درباری وابسته به امویان و عباسیان و از سویی رفتارهای جاهلانه و بدعت آمیز خلفا و از سوی دیگر شبهات مطرح توسط ملحدین و زنادقه، جمعی از تلاشها بود که دین را در معرض تحریف قرار داده بود؛ نهضت علمی امام در مقابل این تحرکات سد دفاعی بود تا دین را نجات دهد.
5. بهترین آفریده
طاهر، مصاحب امام ابوجعفر ـ علیهالسّلام ـ گفت حضور حضرتش شرفیاب بودم، جعفر وارد شد حضرت باقر علیهالسلام فرمود: این آقا، بهترین آفریده خداست.
6. سه نمونه از دامنه علم امام صادق علیهالسّلام
دامنه علوم امام بسط شده و متصل به علم الهی است؛ امام میراث همه پیامبران را که علم وحیانی است در دست دارد و هر چه عمل کند و بگوید و تدریس کند از این منبع لایزال است.
1. ابوبصیر گوید روزی خواستم به حمام بروم دیدم اصحاب ما که شیعیان حضرت صادق علیهالسلام بودند بدیدن آن حضرت متوجهاند. من ترسیدم هرگاه به حمام بروم و برگردم ممکن است از زیارت آن جناب و تشریف به خدمتش محروم بمانم.
به همین مناسبت از رفتن به حمام منصرف شده و همراه آنان وارد منزل حضرت صادق شدم چون برابر آن جناب رسیدم به من توجهی کرده فرمود: ای ابوبصیر مگر نمیدانی آدم جُنب حق ندارد به حال جنابت به خانه انبیاء و فرزندان آنان وارد شود.
من از این فرموده شرمنده شده عرض کردم چنان است که میفرمائید لیکن هنگامی که میخواستم به حمام بروم یاران خود را در راه ملاقات کردم که آهنگ حضور حضرت شما را دارند ترسیدم هرگاه به حمام بروم و مراجعت کنم از زیارت شما محروم شوم و اکنون متعهد میشوم بار دیگر با این حال، حضور حضرتت شرفیاب نشوم و مرخص شدم.
2. شیخ طوسی از داود بن کثیر رقّی روایت کرده که گفت: نشسته بودم خدمت حضرت صادق ـ علیهالسّلام ـ که ناگاه ابتدا از پیش خود به من فرمود ای داود به تحقیق که عرضه شد بر من عملهای شما روز پنجشنبه پس دیدم در بین اعمال تو صله و احسان تو را به پسر عمّت فلان پس این مطلب مرا خشنود گردانید. همانا صله تو سبب شود که عمر او زود فانی و اجل او منقطع شود.
داود گفت مرا پسر عمّی بود معاند و دشمن اهلبیت و مردی خبیث، خبر به من رسید که او و عیالاتش بد میگذرانند، پس برای نفقه او براتی نوشتم و نزد او فرستادم پیش از آن که بسوی مکّه توجه کنم چون به مدینه رسیدم خبر داد مرا بدین مطلب حضرت امام جعفر صادق علیهالسّلام
3. مفضل بن عمر گفته در مکه همراه امام بودم با زنی مواجه شدیم که در مقابل او ماده گاو مردهای بود و آن زن و بچههایش میگریستند.
حضرت فرمود: چه شده؟ آن زن گفت که من و کودکانم از این گاو امرار معاش میکردیم اما مرده و من متحّیر ماندهام که چه کنم؛ فرمود دوست میداری که حق تعالی او را زنده گرداند، گفت ای مرد ما را تمسخر میکنی؟ فرمود: چنین نیست من قصد تمسخر نداشتم. پس دعائی خواند و پای مبارک خود را به گاو زد صیحه زد به او پس آن گاو مرده زنده شد و برخاست.
آن زن گفت به پروردگار کعبه این عیسی است. حضرت خود را در میان مردم داخل کرد که شناخته نشود.
اوضاع سیاسی جهان اسلام معاصر با امام صادق علیهالسلام
اوضاع سیاسی معاصر امام بویژه در دهههای آخر، بسیار آشفته بود. خلفای اموی با چالشهای قومی و قیامهای متعدد مواجه بودند که اقتدار سیاسی آنان را کاهش داده و مشروعیت سیاسی و اجتماعی آنان آسیب جدی دیده بود.
از این روی فشار و جو اختناقی که در دوران ائمه پیشین بود در این دوره از کاهش نسبی برخوردار شده بود. به هر روی در این دوره امام شاهد تغییر قدرت سیاسی از بنی امیه به بنی عباس بود.
وضعیت درون حاکمیت
با مرگ هشام، ولید بر مسند خلافت مینشیند او فردی میگسار و زنباره، است.
لذا کارهایش بر مردم و لشکریانش گران آمد پس طی شورشی کشته شد. همچنانکه سال بعد وقتی یزید بن ولید در شرف مرگ بود ابراهیم، پسرش، جانشین او میشود اما به سرعت توسط مروان بن محمّد و در طی یک لشکرکشی از خلافت خلع میشود.
مدتی بیش نگذشته بود که سلیمان بن هشام که بیش از ده هزار تن در اختیار داشت مروان را مخلوع اعلام نمود و بین آن دو جنگ سختی درگرفت که در نهایت به بقاء مروان انجامید.
اختلاف قبایل هم چشمگیر بوده است، قیسیان با عبدالملک بن مروان درافتادند اما بعد با پسرش هشام همراه شدند همچنانکه در خونخواهی ولید بن یزید کوشیدند و بعد به مروان بن محمّد یاری رساندند در مقابل قبایل یمنی به عباسیان متمایل بودند و در نهایت آنان را به خلافت رساندند.
درگیریهای خارجی
تعداد این جنگها زیاد بوده که به نمونههایی اشاره میشود:
1. جنگ با ترکان خزری در سال 114ه ق و ادامه آن در سال 119ه ق که مسلمین موفق به کشتن خاقان ترک در حوالی بلخ و طخارستان گردیدند.
2. جنگ با رومیان در سال 115ه ق و 118 ه ق و 119 ه . ق.
3. جنگ در ماوراء النهر در سال 121 ه ق که تا تاشکند رسیده بود.
ناآرامیهای داخلی
ناآرامیها دراین دوره چالش جدی برای امویان بود که نتوانستند آنها را سرکوب و بکلی ریشه کن کنند. از این رو بعدها در زوال قدرت امویان و پیروزی عباسیان بسیار موثر افتاد.
شورشها را به دو دسته اجتماعی و سیاسی میتوان تقسیم کرد، شورشهای سیاسی با انگیزه سیاسی و دارای رهبری بودند و شورشهای اجتماعی غالبا بدون برنامه قبلی و بدون رهبری خاص صورت میگرفت.
الف) شورشهای اجتماعی
1ـ شورش مردم حمص پس از کشته شدن ولید که توسط یزید بن ولید سرکوب شد.
2ـ شورش مردم فلسطین و بیرون راندن والی اموی به سال 126 ه . ق.
3ـ در همین سال در خراسان نزاریها و یمانیها به جان هم افتادند. چون فرمان حکومت به نام نصر بن سیار آمد. مصریها از او حمایت کردند و عدهای به پیروی از شخصی به نام جُدیع کرمانی پرداختند.
4ـ شورش مردم یمامه علیه کارگزار اموی به سال 126.
5ـ شورش مردم حمص بار دیگر در دوره خلافت مروان بن محمّد.
ب) قیامهای سیاسی
1. در سال 126 خوارج اباضیه در یمن خروج کردند و مدت سه ماه بر مدینه تسلط یافتند.
2. در سال 127 ه . ق ضحاک بن قیس خارجی قیام کرد و وارد کوفه شد مردم موصل نیز از او پیروی کردند. او با سپاهی صد هزار نفری به جنگ با سپاه خلیفه رفت اما کشته شد. پس از او شیبان حروری رهبری شورشیان را به عهده گرفت بالاخره شیبان گریخت.
3. قیام زید بن علی بن حسین به سال 123 ه . ق در کوفه که مردم بسیاری با او بیعت کردند اما چون او از لعن شیخین امتناع کرد شیعیان کوفه او را رها کردند. بالاخره در جنگ با سپاه اموی زید شکست خورد و اعدام گردید.
در مورد عقاید او اختلاف نظر زیادی وجود دارد. در هر صورت چون زید کشته شد پسرش یحیی به خراسان رفت و در آنجا قیام نمود. امام صادق ـ علیهالسّلام ـ کشته شدن او را از قبل پیش بینی فرموده بود.
قیام عباسیان
نهضت عباسی به سال 129 ه . ق در خراسان توسط ابو مسلم رسماً اعلام موجودیت کرد. قبل از این فعالیتهای آنان از سال 118 توسط امام محمّد به طور کاملاً مخفیانه رهبری میشد، ابو مسلم توانست همکاری اقوام یمنی و ربیعه و نیز خوارج حروریه را جلب کند و به زودی بر سرزمین شرق تسلط یابد.
بالاخره به سال 132 نیروهای عباسی وارد کوفه شدند و ابو سلمه مسئولیت کوفه را عهدهدار گردید. در این زمان بنی عباس که با «شعار الرضا من آل محمّد» همکاری علویان را نیز جلب کرده بودند و حتی با محمّد بن نفس زکیه به خلافت بیعت کرده بودند، به تصفیه کسانی که به عباسیان اخلاص نداشتند پرداختند و بالاخره با ابو العباس سفّاح به عنوان خلیفه بیعت شد.
نا آرامیها و شورشهای دوره عباسی (132 ـ 148)
عدهای به فکر اعاده حکومت اموی بودند از جمله آنها:
1. شورش حبیب بن مرّه در بثیفه فلسطین.
2. ابو الورد در قنّسرین و اسامه بن مسلم در جزیره.
این سه حرکت خود را در مقابل عباسیان سفید جامگان مینامیدند زیرا عباسیان به سیاه جامگان معروف بودند.
3. شورش یزید بن هبیره در واسط (آخرین حرکت اموی)
4. شورش عبدالله بن علی، عموی سفاح، که ادعا داشت او جانشین سفاح خلیفه اول عباسی و ولیعهدش بوده است لذا با سپاهی که برای جنگ علیه روم تهیه شده بود، شورید، منصور دوانیقی که برادر سفاح و جانشین او بود، ابو مسلم را برای دفع او اعزام داشت.
چون منصور از قدرت یافتن ابو مسلم خراسانی وحشت داشت با طرح توطئهای او را ـ که میتوان بنیانگذار حکومت عباسی نام نهادش ـ از سر راه خود برداشت. با قتل ابو مسلم، در مناطقی شورشهایی به عنوان خونخواهی ابومسلم در گرفت که به آنها اشارهای میشود:
1ـ حرکت سنباد در نیشابور و قومس وری، او زردشتی بود و اعلام کرد که کعبه را ویران خواهد نمود به سال 137 سرکوب شد.
2ـ حرکت راوندیه در سال 141 ه . ق.
3ـ حرکت استا ذسیس در سال 150 ه . ق.
علویان
1. نخستین حرکت علوی علیه عباسیان، حرکت محمّد بن عبدالله نفس زکیه بود. آنان که در حاکمیت یافتن عباسیان تلاش کرده بودند اکنون به غصب آنها ناراضی بودند. او با گرفتن فتوا از مالک بن انس مبنی بر جواز شکستن عهد عباسیان و نیز از ابوحنیفه مبنی بر به حق بودن محمّد، در مدینه قیام خود را آغاز کرد. با هجوم لشکر عباسیان به مدینه، این قیام (به سال 145 ه . ق) سرکوب شد.
2. قیام ابراهیم، برادر نفس زکیه، او بر بصره و اهواز و فارس و مدائن تسلط یافت و با او به عنوان امیرالمؤمنین بیعت شد. جنگ بین آنها و عباسیان در باخرا صورت گرفت که به پیروزی بنی عباس انجامید.
استقلال طلبیها:
1ـ حکومت بنی مدرار که توسط خوارج صفریه در مغرب الاقصی (سجلماسه) شکل گرفت به سال 145ه ق.
2ـ حکومت خوارج اباضیه در مغرب الاوسط به سال 144ه ق پا گرفت.
3ـ حکومت اموی در اندلس توسط عبدالرحمان بن معاویه در سال 138 ه . ق که سلسله امویان اندلس را بنیان نهاد.
مواضع سیاسی امام در برخورد با حاکمان و قیامها
با توجه به آشفتگی و نابسامانی وضع سیاسی و اجتماعی معاصر امام، امام در مواجه با این شرایط روشی در پیش رو داشت که از وظایف الهی خود که امامت و هدایت امت سلام و حفظ اسلام اصیل بود ذرهای کوتاهی نکرد.
در این دوره حاکمیت دوگانه که مغایر بودند اقتضا میکرد که امام روشی در پیش گیرد که متعارض باشد اما برعکس امام به اصولی تاکید کرد که بنیان دین با این اصول حفظ میشد و درگیری اموی و عباسی را از آن جدا میکرد که هیچ ربطی به دین نداشت بلکه نزاعی در راه نیل به حکومت بود که از حقوق مسلم امامت بود که در سقیفه بر سر آن اولین نزاع در گرفت و از صاحبان اصلی دور ماند.
خلفای عصر امام صادق علیهالسلام
امام صادق ـ علیهالسّلام ـ از بدو تولد تا شهادت با چند تن از خلفای اموی و دو تن از خلفای عباسی معاصر بود که خلفای معاصر اموی عبارتند از:
1ـ هشام بن عبدالملک (105 ـ 125)
2ـ ولید بن یزید بن عبدالملک (125 ـ 126)
3ـ یزید بن ولید بن عبدالملک (126 ه . ق)
4ـ ابراهیم بن ولید بن عبدالملک (126 ه . ق) (75 روز)
5ـ مروان بن محمّد (مروان حمار) (126 ـ 132)
از خلفای عباسی:
1ـ عبدالله سفاح (132 ـ 137)
2ـ منصور دوانیقی (137 ـ 158)
امام صادق و حاکمان (ع)
با توجه به اینکه دوره امام صادق ـ علیهالسّلام ـ ، دوره ضعف و تزلزل حکومت بنی امیه و فزونی قدرت بنی عباس بود و این دو گروه مدتی در حال مبارزه با یکدیگر بودند، از زمان هشام بن عبد الملک تبلیغات و مبارزات سیاسی عباسیان آغاز گردید و سرانجام در سال 132 هجری به پیروزی رسید و از آنجا که بنی امیه در این مدت گرفتار مشکلات و قیامهای اجتماعی و سیاسی فراوان بودند لذا فرصت تعرض و برخورد با امام صادق ـ علیهالسّلام ـ را نداشتند، در زمان خلافت خلفای بنی عباس، خلیفه اول، ابو العباس سفاح آن حضرت را از مدینه به عراق طلبید و بعد از مشاهده معجزات بسیار و علوم بی شمار و مکارم اخلاق آن امام عزیز نتوانست اذیتی به آن جناب رساند و حضرت را مرخص ساخت و به مدینه مراجعه نمود. بیشترین برخورد حضرت با خلیفه دوم عباسی، منصور دوانیقی بوده است.
1. منصور در سالی به حج آمد و به ربذه رسید و بر حضرت صادق ـ علیهالسّلام ـ خشم گرفت و ابراهیم بن جبله را گفت که: برو جعفر بن محمد را نزد من بیاور، ابراهیم گفت رفتم و حضرت را در مسجد ابوذر یافتم به آستین حضرت چسبیدم و گفتم بیا که خلیفه تو را میطلبد.
حضرت فرمود که: «انا لله و انا الیه راجعون» حضرت را به نزد منصور بردم در حالی که جزم داشتم که حکم به قتل او خواهد کرد، چون نزدیک پرده اتاق منصور رسیدیم امام دعائی خواند و چون نگاه منصور به امام افتاد گفت: به خدا سوگند که تو را به قتل میرسانم.
حضرت فرمود: دست از من بردار که از زمان مصاحبت من با تو چندانی نمانده است و روز مفارقت واقع خواهد شد، منصور چون این سخن را شنید حضرت را مرخص کرد و عیسی بن علی را از عقب آن حضرت فرستاد و گفت: برو از آن حضرت بپرس که مفارقت من از او به فوت من خواهد بود یا به فوت او؟ چون از حضرت پرسید فرمود که: به وفات من، برگشت و به منصور نقل کرد و آن ملعون از این خبر شاد شد.
2. از محمد بن عبدالله اسکندری نقل کردهاند که گفت: من از جمله ندیمان منصور دوانیقی بودم، روزی به نزد او رفتم، او را بسیار غمگین یافتم، علت را پرسیدم، گفتم: صد نفر از اولاد فاطمه را هلاک کردم و بزرگ ایشان جعفر بن محمد مانده است امروز نیز او را خواهم کشت، پس جلّادی را طلبید و گفت: چون امام صادق ـ علیه السّلام ـ را طلب نمایم و مشغول سخن گردانم و کلاه خود را از سرم بردارم او را گردن بزن، در همان ساعت حضرت را طلبید، چون حضرت داخل قصر منصور شد، دیدم که قصر به حرکت درآمد مانند کشتی که در میان دریا مضطرب باشد دیدم که منصور با سر و پای برهنه به استقبال امام دوید و بندهای بدنش میلرزید و ساعتی سرخ و ساعتی زرد میشد و آن حضرت را اکرام بسیار میکرد و روی تخت خود نشانید و گفت: یابن رسول الله به چه سبب در این وقت تشریف آوردی؟ حضرت فرمود که: برای اطاعت خدا و رسول و فرمانبرداری تو آمدهام، گفت: شما را من نطلبیدم، حتماً اشتباهی شده است، حال هر حاجت که داری بخواه، حضرت فرمود: حاجت من آن است که مرا بی ضرورت طلب ننمائی، گفت: چنین باشد.