من درخصوص وجود مقدّس فاطمه ی زهرا علیها السلام چند جمله یی بگویم؛شاید این سررشته یی در زمینه ی بقیه ی ائمه و بزرگان بشود و بتوانید فکرکنید .
شما خانمی که در دوره ی پیشرفت علمی و صنعتی و تکنولوژی و دنیای بزرگ و تمدن مادی و این همه پدیده های جدید زندگی می کنید، ازالگوی خودتان در مثلاً هزار و چهارصد سال پیش توقع دارید که در کدام بخش، مشابه وضع کنونی شما را داشته باشد، تا ازآن بهره بگیرید . مثلاً فرض کنید می خواهید ببینید چگونه دانشگاه می رفته است؛ یا وقتی که مثلاً در مسایل سیاست جهانی فکر می کرده، چگونه فکر می کرده است ؟ اینها که نیست .
یک خصوصیت اصلی در شخصیت هر انسانی هست؛آنها را بایستی مشخص کنید و الگو را در آنها جستجو نمایید . مثلاً فرض بفرمایید در برخورد با مسایل مربوط به حوادث پیرامونی،انسان چگونه باید برخورد بکند؟ حالا حوادث پیرامونی، انسان چگونه باید برخورد بکند؟ حالا حوادث پیرامونی، یک وقت مربوط به دوره یی است که مترو هست و قطار هست و جت هست و کامپیوتر هست؛ یک وقت مربوط به دوره یی است که نه، این چیزها نیست، اما حوادث پیرامونی بالاخره چیزی است که انسان را همیشه احاطه می کند.
انسان دو گونه می تواند با این قضیه برخورد کند: یکی مسؤولانه ،یکی بی تفاوت. مسؤولانه هم انواع و اقسام دارد؛ با چه روحیه یی، با چه نوع نگرشی به آینده، آدم باید این خطوط اصلی را در آن شخصی که فکر می کند الگوی او می تواند باشد، جستجو کند و از آنها پیروی نماید.
من این موضوع را یک وقت در سخنرانی هم گفته ام. در این سخنرانیهای ما هم گاهی حرفهای خوبی در گوشه کنار هست؛ منتها غالباً دقت نمی شود و همین طور گم می شود. ببینید،مثلاً حضرت زهرا علیها السلام در سنین شش سالگی، هفت سالگی بودند – اختلاف وجود دارد؛ چون در تاریخ ولادت آن حضرت،روایات مختلف است – که قضیه ی شعب ابی طالب پیش آمد، شعب ابی طالب، دوران بسیار سختی در تاریخ صدر اسلام است؛یعنی دعوت پیامبر شروع شده بود، دعوت را علنی کرده بودند، بتدریج مردم مکه – بخصوص جوانان، بخصوص برده ها – به حضرت می گرویدند؛ بزرگان طاغوت – مثل همان ابولهب و ابوجهل و دیگران – دیدند که هیچ چاره یی ندارند، جز این که پیامبر و همه ی مجموعه ی دور و برش را از مدینه اخراج کنند؛ همین کار را هم کردند . تعداد زیادی از اینها را که دهها خانوار می شدند، و شامل پیامبر و خویشاوندان پیامبر و خود ابی طالب – با این که ابی طالب هم جزو بزرگان بود – و بچه و بزرگ و کوچک می شدند، همه را از مکه بیرون کردند. اینها از مکه بیرون رفتند؛اما کجا بروند؟ تصادفاً جناب ابی طالب ،درگوشه یی از نزدیکی مکه – فرضاً چند کیلومتری مکه – در شکاف کوهی ملکی داشت؛ اسمش «شعب ابی طالب» بود. شعب، یعنی همین شکاف کوه، یک دره کوچک . ما مشهدیها به این طور چیزی «بازه » می گوییم. اتفاقاً این ازآن لغتهای صحیح دقیقِ فارسیِ سره هم هست، که به لهجه ی محلی، روستاییها به آن «بَزَه » می گویند؛ اما همان اصلش «بازه » است .جناب ابی طالب یک بازه یا یک شعبی داشت؛گفتند به آن جا برویم. حالا شما فکرش را بکنید، در مکه، روزها هوای گرم؛ شبها بی نهایت سرد بود؛ یعنی وضعیتی غیر قابل تحمل. اینها سه سال در این بیابانها زندگی کردند. چه قدر گرسنگی کشیدند، چه قدر سختی کشیدند. چه قدر محنت بردند، خدا می داند. یکی از دوره های سخت پیامبر، آن جا بود. پیامبر اکرم در این دوران، مسؤولیتش فقط مسؤولیت رهبری به معنای اداره ی یک جمعیت نبود؛ باید می توانست از کار خودش پیش اینهایی که دچار محنت شده اند، دفاع کند .
می دانید وقتی که اوضاع خوب است، کسانی که دور محور یک رهبری جمع شده اند، همه از اوضاع راضیند؛می گویند خدا پدرش را بیامرزد،ما را به این وضع خوب آورد. وقتی سختی پیدا می شود، همه دچار تردید می شوند، می گویند ایشان ما را آوردند؛ ما که نمی خواستیم به این وضع دچار بشویم !
البته ایمانهای قوی می ایستند؛ اما بالاخره همه ی سختیها به دوش پیامبر فشار می آورد. در همین اثنا،وقتی که نهایت شدت روحی برای پیامبربود،جناب ابی طالب که پشتیبان پیامبر و امید او بود، و خدیجه ی کبری که او بزرگترین کمک روحی برای پیامبر بود، در ظرف یک هفته از دنیا رفتند؛ حادثه ی خیلی عجیبی است، یعنی پیامبر تنهای تنها شد .
من نمی دانم شما هیچ وقت رئیس یک مجموعه ی کاری بوده اید، تا بدانید معنای مسؤولیت یک مجموعه چیست . در چنین شرایطی ، انسان واقعاً بیچاره می شود . در این شرایط ، نقش فاطمه ی زهرا را ببینید. آدم تاریخ را که نگاه می کند، این گونه موارد را در گوشه کنارها هم باید پیدا بکند؛ متأسفانه هیچ فصلی برای این طور چیزها باز نکرده اند .
فاطمه ی زهرا مثل یک مادر، مثل یک مشاور، مثل یک پرستار برای پیامبر بوده است. آن جا بوده که گفتند فاطمه «امّ ابیها»؛ مادر پدرش است . این مربوط به آن وقت است؛ یعنی وقتی که یک دختر شش ساله، هفت ساله این طوری بوده است. البته در محیط های عربی و در محیطهای گرم، دختران زودتر رشد جسمی و روحی می کنند؛ مثلاً به اندازه ی رشد یک دختر ده، دوازده ساله ی حالای ما .این،احساس مسؤولیت است . آیا این نمی تواند برای یک جوان الگو باشد، که نسبت به مسایل پیرامونی خودش زود احساس مسؤولیت کند، زود احساس نشاط کند؟ آن سرمایه ی عظیم نشاطی که در وجود او هست، اینها را خرج کند، برای اینکه غبار کدورت و غم را از چهره ی پدری که حالا حدود مثلاً پنجاه سال از سنش می گذشته و تقریباً پیرمردی شده است، پاک کند. آیا این نمی تواند برای یک جوان الگو باشد؟ این خیلی مهم است .
نمونه بعد، مسأله ی همسرداری و شوهر داری است. یک وقت انسان فکر می کند که شوهرداری ،یعنی انسان در خانه و در آشپزخانه غذا را مرتب کند و اتاق را تر و تمیز کند و پتو را پهن کند و مثل قدیمیها تشکچه را بگذارد که آقا از اداره یا از دکان بیاید. شوهر داری که فقط این نیست. شما ببینید شوهر داری فاطمه ی زهرا چگونه بود. در طول ده سالی که پیامبر در مدینه بودند، حدود نه سالش حضرت زهرا و حضرت امیرالمؤمنین با همدیگر زن و شوهر بودند. در این نه سال، جنگهای کوچک و بزرگی ذکر کرده اند – حدود شصت جنگ اتفاق افتاده – در اغلب آنها هم امیرالمؤمنین بوده است . حالا شما ببینید، او خانمی است که در خانه نشسته و شوهرش مرتب در جبهه است، و اگر در جبهه نباشد،جبهه لنگ می ماند – این قدر جبهه وابسته ی به اوست – از لحاظ زندگی هم وضع روبه راهی ندارند؛ همان چیزهایی که شنیده ایم :«و یطعمون الطّعام علی حبّه مسکیناً و یتیماً و اسیراً انّما نطعمکم لوجه الله »؛ یعنی حقیقتاً زندگی فقیرانه ی محض داشتند؛ درحالی که دختر رهبری هم هست ، دختر پیامبر هم هست ، یک نوع احساس مسؤولیت هم می کند .
ببینید انسان چه قدر روحیه ی قوی می خواهد داشته باشد، تا بتواند این شوهر را تجهیز کند؛ دل او را از وسوسه اهل و عیال و گرفتاریهای زندگی خالی کند؛ به او دلگرمی بدهد؛ بچه ها را به آن خوبی که او تربیت کرده ، تربیت کند. حالا شما بگویید امام حسن و امام حسین، امام بودند و طینت امامت داشتند؛ زینب که امام نبود. فاطمه ی زهرا او را در همین مدت نه سال تربیت کرده بود. بعد از پیامبر هم که ایشان مدت زیادی زنده نماندند .
این طور خانه داری، این طور شوهر داری و این طور کدبانویی کردند و این طور محور زندگی فامیل ماندگار در تاریخ قرار گرفتند. آیا اینها نمی تواند برای یک دختر جوان، یک خانم خانه دار یا مشرف به خانه داری الگو باشد ؟ اینها خیلی مهم است .
حالا بعد از قضیه ی وفات پیامبر، آمدنِ به مسجد، و آن خطبه ی عجیب را خواندن، خیلی شگفت انگیز است. اصلاً ماها که اهل سخنرانی و حرف زدن ارتجالی هستیم، می فهمیم که چه قدر این سخنان عظیم است. یک دختر هجده ساله، بیست ساله و حداکثر بیست و چهار ساله – که البته سن دقیق آن حضرت مسلّم نیست؛ چون تاریخ ولادت آن بزرگوار مسلّم نیست و در آن اختلاف است- آن هم با آن مصیبتها و سختیها به مسجد می آید، در مقابل انبوه جمعیت، با حجاب سخنرانی می کند؛ :که آن سخنرانی ، کلمه به کلمه اش در تاریخ می ماند .
عربها به خوش حافظه گری معروف بودند . یک نفر می آمد یک قصیده ی هشتاد بیتی را می خواند، بعد از این که جلسه تمام می شد، ده نفر می گرفتند آن را می نوشتند . این قصایدی که مانده، غالباً این طوری مانده است. اشعار در نوادی – یعنی آن مراکز اجتماعی – خوانده می شد و ضبط می گردید. این خطبه ها و این حدیثها، غالباً این گونه بود. نشستند، نوشتند و حفظ کردند، و این خطبه ها تا امروز مانده است. کلمات مفت در تاریخ نمی ماند؛ هر حرفی نمی ماند . این قدر حرفها زده شده،این قدر سخنرانی شده،این قدر مطلب گفته شده، این قدر شعر گفته شده، اما نمانده است و کسی به آنها اعتنا نمی کند.آن چیزی که تاریخ در دل خودش نگه می دارد و بعد از هزار و چهارصد سال هر انسان که نگاه می کند، احساس خضوع می کند، این یک عظمت را نشان می دهد. به نظر من، این برای یک دختر جوان الگوست .(1)
فاطمه زهرا علیها السلام بالاتر از توصیف
برای انسانهای کوچکی مثل من، خیلی دشوار است که بخواهند – ولو از دور- درباره ی آن عظمت سخن بگویند. ما یک چیز و یک خیال و یک تصویر و یک نقش در ذهنمان می گذرانیم .این کجا، و واقعیتها و حقیقتها – که بسی عظیمتر از ذهن ماست – کجا؟ واقعاً دختر پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم معمای ناگشوده ی ذهن بشر و معارف بشری است. همه ی انسانها را یک طرف بگذارید، اولیا را هم در طرف دیگر بگذارید. با این که تعداد اولیا کم است، اما وزنه ی آنها از همه بشریت سنگینتر است. اگر ملاک وزانت و عظمت را معرفت و آگاهی از حقیقت عالم و نزدیکی به خدا – یعنی سرچشمه ی همه ی وجودها – بدانیم، یکی از اولیای خدا، از ماسوای همه ی اولیا و از همه ی وجود منهای اولیا، عظیم تر و وزین تر و باشکوه تر است.
وقتی به صف اولیا و عبادالله الصالحین نگاه می کنید، قلّه هایی وجود دارد که نسبت به آن قله ها به بقیه ی انسانهای بزرگ عالم معنا، یک نسبت غیر قابل تصویر و فوق العاده عظیمی است. اختلاف، اختلاف فاحشی است . این قلّه ها، همان کسانی هستند که در تاریخ نبوّتها هم هرجا شما چشم بدوزید، از هر طرف آنها را می بینید؛ مثل انبیای اولوالعزم و بزرگانی از این دست و در این حدّ . امّا در مجموعه ی این عظمت ها و شکوهها و در بین این برجسته ترینها که ذکرشان برای ما فقط لقلقه ی لسان است و امثال من،دل و روح و جانشان، بسیار کوچکتر و خردتر و حقیرتر از آن است که بخواهند این معنویتها را درک کنندو همین طور که از دور تصویری در ذهنشان دارند و آن را بر زبان می آورند – که باز هم این تصویر هم، از کلمات خودشان است چند نمونه ی بسیار نادر وجود دارد که از حد توصیف و بیان بالاترند و یکی از اینها، فاطمه زهرا علیها السلام است . فقط با پیامبر و با امیرالمؤمنین می شود او را مقایسه کرد .
هرکلمه و اشاره فاطمه زهرا علیها السلام باید برای ما یک سرمشق باشد
در مقام تنزّل وجود، آن جایی که عظمتهای ملکوتی به واقعیّت های عالم جسم و ملک می پیوندد و این قالبهای بشری، حامل آن معنویتها و روحها می شود؛ آن وقت، هر حرکت و هراشاره و هر حرف از زبان آنها، برای ماها که عقب هستیم، یک سرمشق نورانی می شود. این کافی نیست که ما بدانیم فاطمه ی زهرا علیها السلام در چه اوجی و با چه عظمتی در این عالم بوده و در عالم معنا و ملکوت خواهد بود. البتّه دانستنش برای ما یک معرفت است و اگر معرفت روشنی گیر کسی بیاید- که آن هم جز رسایه ی عمل به دست نمی آید -خیلی قیمت دارد .
معرفت خالص روشن گویای از آن معنویتها ،گیر همه نمی آید اولیای بزرگ خدا هستند که می توانند گوشه هایی از آن را درک کنند و ببینند. آن مقداری که ما درک می کنیم . و می فهمیم، باید برای ما سرمشق حرکت و عمل باشد. شیعیان ،این نکته را باید فراموش نکنند. البتّه همه ی مسلمین سهیمند؛ منتها شاید این طور معرفتی ، در غیر از شیعه کمتر هست؛ نه این که هیچ نیست . بعضی از کسانی که شیعه هم نیستند ، در مقام معرفت نسبت به اهل بیت، خیلی جلو هستند؛اما دراین حد، غالباً و عموماً متعلق به شیعه است .
باید هر حرف و کلمه و هر اشاره یی در زندگی این بزرگوار ، برای ما یک سرمشق باشد. به محبت دورادور و احساس محبت اکتفا نکنیم؛ این احساس را در زندگی پیاده نماییم. اگر محبت نباشد، این رابطه عملی به وجود نمی آید .درسایه آن محبت، می شود این پیوند و پیوستگی عملی را به وجود آورد اما بدون این پیوستگی و پیوند عملی، اصل آن محبت زیر سؤال خواهد رفت .«قُل اِن کنتم تُحِبُّون الله فَاتَّبِعُونی یُحبِبکم الله ».(2) دنباله ی محبّت ، باید اطاعت و متابعت باشد.(3)
پی نوشت ها :
1-دیدار با جوانان ،7 اردیبهشت 77.
2- آل عمران، 31.
3-دیدار با مداحان ، 1369/10/17.
منبع : شخصیت و سیره ی معصومین(علیهم السلام)در نگاه رهبر انقلاب اسلامی(جلد 2)،( شخصیت و سیره حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها)) ،ناشر موسسه فرهنگی قدر ولایت – 1383