نویسنده: فرزین نجفی پور
دوران اولیه حیات:
او در مکه بدنیا آمد، آن هم در عصرى سخت و دشوار، تنها فرزند خانواده بود زیرا که خواهرانش پیش از او ازدواج کرده و از خانه رفته بودند و برادرانش نیز همه قبل از او از دنیا رفته و مرده بودند و طبیعى است که چنین فرزندى جدا مورد علاقه والدین و مورد توجه آنان باشد.رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) حق پدرى و معلمى را درباره او نیکو انجام داد و مادرش خدیجه نیز همه برنامههاى حیات را عملاً به او آموزش داده بود. بدین سان تربیت او در دامان وحى است و از سوى بزرگترین مربیان جهان آفرینش بویژه که در زمینه مساعده او هم در تربیت پذیرى فوقالعاده بود و این دو در رشد او نقش اساسى داشته و ضمن اینکه خداى را هم بر این رشد و پرورش نظرى عنایت -آمیز بود .او تنها دخترى است که تلاش تربیتى پدر را به هدر نداد و تنها زنى است که براساس اصل اسوهگیرى از رسول خدا مدل و نمونه شد. او مصداق این کیه قرآن قرار گرفت که: و کذلک جعلناکم امه وسطا لتکونوا شهداء على الناس و یکون الرسول علیکم شهیدا[2].رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) براى او همان ارزشى را قائل شد که دیگران در آن عرصه و روزگار براى پسران، و بلکه بیشتر و فراتر. زیرا در نظام تربیتى اسلام کفه ترازو و عنایت و محبت به سوى دختران کمى سنگینتر از پسران است، آن هم دخترى چون فاطمه (سلام الله علیها) که باید مادر امامان و اسوه زنان عالم باشد.او در خانهاى پرورش یافت که آیات قرآن دائماً در حال نزول بود. پس رشد او در حال و هواى وحى بود و تربیت قرآنى درباره او در حال پیاده شدن و اجرا. و این درست در عصرى است که هنوز اندیشه کفرآمیز زنده به گور کردن دختران در اذهان بود و برخى از دختران زنده به گور مىشدند.از سوى دیگر او تنها دخترى است که در سلسله جلیله نبوت قرار دارد، دخترى که معصومه است و حامل و ناقل صفات انبیاى الهى از آدم تا خاتم (صلی الله علیه و آله و سلم) – خداى را هم بر این خاندان و این دختر نظر عنایتى بود. و این مجموعه در به ثمر رسیدن فاطمه (سلام الله علیها) فوقالعاده مؤثر افتاد.
نقش او در خانواده :
در ایام حیات خدیجه و رسول الله طبیعى است که فاطمه (سلام الله علیها) بعنوان تنها فرزند حاضر، مایه گرمى کانون و به تعبیر خود رسول الله مایه روشنى و سرور دلش باشد (فاطمه بهجه قلبى) [3] حرکت و رفتار او، جنب و جوش و تلاش او، شیرین زبانیهاى دخترانه و معصومانه او دل پدر و مادر را شادان مىساخت بویژه که آینده روزگار و نسل او از پیش براى رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و خدیجه شناخته شده بود .مىدانیم با همه انس و الفتى که بین زن و شوهر است گاهى واقعه یا جریانى پدید مىآید که شرم حضور زوجین مانع از ذکر آن است در چنان صورت کودکان خردسال واسطههاى خوبى براى اداى رسالتند و فاطمه (سلام الله علیها) در کنار پیامبر و خدیجه ایفاگر چنان نقشى بود و نمونه ایفاى این نقشها از سوى فاطمه (سلام الله علیها) بسیار است و از جمله مورد زیر. خدیجه زنى ثروتمند بود ولى پس از ظهور اسلام بعلت دشوارىهاى اقتصادى مسلمین و نیازهاى مالى مردم جدید الاسلام به پیامبر و خاندان او، دست خدیجه از مال دنیا چنان خالى شد که حتى کفنى براى خود نداشت و در شرح زندگیش گفتیم که او فاطمه (سلام الله علیها) را واسطه قرار داد که از پیامبر عباى وحیش را کفن او کند و پیامبر چنان کرد.او در عین خردسالى محرم انس و خلوت خدیجه بود و راز دار مادر – پیامهاى او را نیکو مىگرفت و نیکو عمل مىکرد و دل آن مادر به این دختر خردسال بسیار گرم بود. چه بسیارند مواردى که خدیجه در تنگناى فکرى و تحمل روانى قرار مىگرفت و این دختر خردسال براى او گره گشائى مىکرد و با صبر و تحمل به او القاء مىنمود و حتى در آلام مصائب او را تسکین مىداد.
پس از مرگ خدیجه (سلام الله علیها):
خدیجه از دنیا رفت و این در سال دهم بعثت بود. اینکه این مرگ و جدائى براى این دختر و آن شوهر چه آثارى داشت خود موضوع بحث دیگرى است تأثر فاطمه (سلام الله علیها) از این مرگ بسیار و تحمل پیامبر در این مصیبت زیادتر بود. اما یاد و دیدار فاطمه، یعنى عزیزترین یادگار خدیجه براى پیامبر همه گاه الهام بخش بحساب مىآمد.گاهى رسول خدا با دیدار فاطمه (سلام الله علیها) به یاد خدیجه مىافتاد و از خود مىپرسید چه کسى مىتواند جاى خدیجه را پر کند؟ و جز فاطمه (سلام الله علیها) چه کسى مىتواند یادآور او باشد؟ همه توجهش در خانه به فاطمه (سلام الله علیها) بود و دلگرمى پیامبر در حین بازگشت از بیرون و ورود به خانه دیدار فاطمه (سلام الله علیها) بود.اما فاطمه (سلام الله علیها) نیز پس از مرگ مادر خود را وقف پدر کرده و همه کاره خانواده شده بود و همراز او شد و هم سخن پدر. او را در همه احوال نزد پیامبر مىدیدى، حتى پس از ازدواج، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) پس از مرگ خدیجه و مخصوصاً در دوران زندگى در مدینه ازدواجهاى متعدد داشت ولى هیچگاه از کمک فاطمه (سلام الله علیها) بى نیازنبود و از ارتباط و انس با او احساس بى نیازى نمىکرد .او در تنگناها براى رفع موانع، در رهیابىها براى حل مشکل، در بیمارىها و مجروح بودن پدر براى پرستارى و زخم بندى او، در زندگى خصوصى براى سر و سامان دادن زندگى و در نیازمندىها براى عرضه خدمت همه گاه در کنار پیامبر بود. و این همراهى و تلاش تا لحظه مرگ رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) ادامه یافت .
محبت به پدر :
دوستى و محتبت فاطمه (سلام الله علیها) به پدرش زبان زد بود و این محبت در حدى بس فراتر از حد رابطه دخترى با پدر خویش است او پیامبر را از دیدى بچشم پدرى مىنگریست و از دیدى بس عمیقتر به چشم یک مراد و یک پیشوا و عقلاً این جنبه از او قوىتر بود زیرا او قدر مقام و رتبت پدر و آبرومندى و رسالت الهى او را بیش از دیگران مىشناسد.چهره عاطفى او نسبت به پدر از سوئى دخترانه است و ما مىدانیم که دختران را به پدر عنایتى بیشتر از پسران است و از سوئى دیگر محبت او رنگ مادرانه داشت تا حدى که با دستهاى کوچکش چون مادرى مهربان پدر را نوازش مىکرد.با پدر هم خانه است و اوقات فراغت پدر با اوست ولى کمک کار او، یار و غم خوار او، حامى اوست، از او دلجوئى دارد، ایمان به مکتب پدر، و اعتقاد به رسالت او سبب مىشود که این محبت و عاطفه رنگ و بوى الهى مىگیرد و او را بیش از پیش مرید پدر سازد.پس از ازدواج که طبعاً فاصلهاى بین او و پدر افتاد، تحمل جدائى بر او گران بود. على و فاطمه (سلام الله علیها) در خانهاى زندگى مىکردند که کمى از خانه پیامبر دور بود این دورى براى فاطمه (سلام الله علیها) و رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) دشوار بود. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) روزى به او فرمود قصد دارم ترا نزدیک خودم منتقل سازم. سپس با حارثه بن نعمان مذاکره کرد و فاطمه (سلام الله علیها) را به خانه او که نزدیک خانه پیامبر بود منتقل ساخت. [4]
مادر پدر :
در انس و رابطه عاطفیش با پدر کار به جائى رسید که او را مادر پدر مىخواندند. (ام ابیها) او مىدید که در مسجد الحرام بدستور ابوجهل فضولات را بر دوش او مىریختند. دوید و خود را به پدر رساند و با دستهاى کوچک خود آن را پاک کرد. [5]او گاهى مىدید که دشمن به سوى پدرش سنگ مىپراند. او مىکوشید، در مواردى، حتى با حائل گردانیدن خود جلوى صدمه و آسیب را بگیرد و این نکتهاى است که بارها اتفاق مىافتاد و در آنگاه که دستش از کمک به پدر خالى مىماند و جلوگیرى از آزار را نمىتوانست، معصومانه مىگریست و این نهایت علاقه او را به پدر نشان مىدهد.رفتارش با پدر رفتارى نوازشگرانه و مادرانه بود. گاهى گرد و غبار از سر و رویش پاک مىکرد وطبیعى است که دخترى اینچنین، بیش از پیش محبوب پدر باشد. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) او را دوست مىداشت و بخاطر چنین صفایش اورا دوستتر مىداشت.به هنگامى که آیه و ازواجکم امهاتکم آمد و زنان پیامبر لقب ام المومنین یافتند پیامبر به فاطمه (سلام الله علیها) فرمود اگر آنهامادر مومنین شدند تو مادر منى. برخى از روایات ما گویند که لقب ام ابیها براى فاطمه (سلام الله علیها) در این رابطه بود [6] گو اینکه استحسانهاى دیگرى هم در این رابطه وجود دارد.
همگامى با پدر :
فاطمه (سلام الله علیها) در تمام مدت زندگى با پدر همگام بود. در کوچهها، خیابانها، در مسجد الحرام، با پاى کوچک خود پدر را همراهى مىکرد. او استهزاء مردم را نسبت به پدر تماشا مىکرد و زخم زبانها را مىشنید و آزار و اذیتها را مىدید، تا حد توان از او دفاع مىکرد و آن جا که توان دفاعى نبود جز اشکریزى چارهاى نداشت .او در کشیدن بار رسالت پدر سهمى داشت، مىکوشید زمینه را برا راحت و آرامش او فراهم کند تا او وظیفه رسالت را بوجهى نیکو انجام دهد. آن روز که اسلام در حال شکلگیرى بود، او سنگر به سنگر، در طریق کار و تلاش پدر، کار و کوشش داشت .او هم چنین در گرسنگىها، تشنگىها، فقر و نادارىها، تحمل رنجها و سختىها با پدر همراه بود و چه بسیار بودند دشوارىهائى که براى پیامبر پدید مىآمد ولى شدت و رنج آن خود به خود بر فاطمه (سلام الله علیها) کوچک هم وارد مىشد. تنها پرستارى پدرى که آزار مشرکان او را زخمى و فرسوده مىکرد کارى کوچک و آسان نبود. مگر یک دختر کوچک تا چه حد مىتواند متحمل باشد.
در تحکیم انقلاب اسلامى:
فاطمه (سلام الله علیها) در تحکیم انقلاب اسلامى و رشد و گسترش آن نقش مهم و ارزندهاى داشت، چه در دوران قبل از هجرت و چه در دوران پس از آن. اقدامات حمایتى او از پیامبر، همگامى و همرزمى او با على، تلاشهاى مقاومتى و هشدار دهندهاش پس از وفات پیامبر بحدى بود که امیرالمؤمنین على (علیه السلام) او را یکى از دو رکن مهم در حیات اسلامى معرفى مىکند.على (علیه السلام) در سخنان خود پس از وفات فاطمه (سلام الله علیها) فرمود اوست، همان رکن دومى که امروز از دست دادم، پیامبر رکن اول حیات بود و فاطمه (سلام الله علیها) رکن دوم، [7] و این واقعیتى است که مطالعه در تاریخ و حیات فاطمه (سلام الله علیها) آن را به صورتى روشن نشان مىدهد .ما تنها ذکرى از مقاومت فاطمه (سلام الله علیها) و کتک خوردن او را مىشنویم. اما شاید کمتر آگاه باشیم که حرکت فاطمه (سلام الله علیها) در احقاق حق با چه دشوارىهائى همراه باشد و چه عذاب وجدانى را براى خلفاى حال و آینده او پدید آورد. و چه استخوان گلوگیرى براى او شد. تنها در داستان فدک مسأله بحدى مهم است که 150 سال بعد هارون، امام موسى بن جعفر (علیه السلام) را مىطلبد که بیاید و فدک را پس بگیرد. و شما مىدانید امام نسل پنجم فاطمه (سلام الله علیها) است. و مىدانیم امروز هم پرونده طرح شده فاطمه (سلام الله علیها) گشوده و سندى براى محکومیت شان در نتیجه ناحقىشان در خلافت و رهبرى در اسلام است .
در جنگهاى اسلامى :
فاطمه (سلام الله علیها) زن است اما در برخى از جنگهاى اسلامى بهمراه پدر حضور داشت و به زخمبندى مجروحان و اصلاح ابزار جنگى مىپرداخت. به هنگامى که شایعه شهادت پیامبر در احد پیچید و در مدینه هم نشر یافت فاطمه (سلام الله علیها) به همراهى عدهاى از زنان خود را به صحنه رساند. پدر را زخمین یافت، گریان شد و دست در گردن او انداخت، خون زخمش را شست و زخم او را بست. [8]آنگاه بالاى سر مجروحان دیگر رفتند، زخم آنها را بستند و مرهم نهادند و سپس به صورت جمعى بر سر نعش حمزه سیدالشهداء رفتند و به عزادارى پرداختند. [9] این کار فاطمه (سلام الله علیها) بعدها نیز ادامه یافت، هم درباره پدر و هم درباره شوهر.تاریخ مىنویسد در جنگهاى اسلامى که على مجروح مىشد این فاطمه (سلام الله علیها) بود که زخمهاى على را مىشست، مرهم مىنهاد و آن را مىبست – و یا این فاطمه (سلام الله علیها) بود که شمشیر خون آلود على را مىشست، و آن را براى جنگ و مبارزهاى دیگر آماده مىکردو چنین اقدامى از یک زن عجیب است. البته نه براى فاطمه (سلام الله علیها) که عقلش بر احساسش غالب است و همه کار و تلاشش در راه خدا و براى خداست و حب و بغض او در این مسیر است .
در خطاب به پدر :
او طبق روالى که در هر جامعه وجود دارد پدر خود را پدر، بابا و یا با عباراتى از این قبیل مىنامید و البته حق هم همان بود تا اینکه آیه شریفه لا تجعلوا دعا الرسول کدعاء بعضکم بعضا[10] نازل شد این آیه خطاب به مردم است و به آنها هشدار مىدهد که پیامبر را به همان نامى که بین مردم معروف است ننامند، آنچنان نباشد که گوئى فردى فردى دیگر را به اسم و رسم صدا مىزند، عنوان رسول الله را برگزینند و در خطاب به پیامبر او را رسول الله بنامند .فاطمه (سلام الله علیها) گوید من از دستور خدا ترسیدم که از این پس پدرم را پدر صدا کنم. تصمیم گرفتم او را رسول الله خطاب کنم و دو سه بار این کار را انجام دادم و پیامبر فرمود، فاطمه جان، تو از منى و من از توأم، تو مرا پدر صدا کن که مرا خوشتر مىآید. انت قولى یا ابه، فانهااحیى للقلب و ارضى للرب [11].
علاقه پدر به او :
محبت و علاقه فاطمه (سلام الله علیها) و پدر دو طرف بود. رسول خدا هم او را شدیداً دوست مىداشت وکلمات و عباراتى که درباره او بکار مىبرد حکایت از این علاقه دارد. تاریخ فریقین پر است از این گوه کلمات که ذیلاً ذکر مىشود: – فاطمه بضعه منى [12]فاطمه (سلام الله علیها) پاره تن من است .- هى نور عینى [13]فاطمه (سلام الله علیها) نور چشم من است .- فاطمه ثمره فوأدى [14]فاطمه (سلام الله علیها)میوه دل من است .- فاطمه روحى اللتى بین جنبى [15]فاطمه (سلام الله علیها)روح و جان من است .- و هى قلبى [16]فاطمه (سلام الله علیها) دل و قلب من است .- گاهى در جنبه محبت به او رفتار خلاف با فاطمه (سلام الله علیها) را زشت مىشمرد مثلاً مىفرمود هر که او را غضبناک کند مرا بغضب آورده است. (فمن اغضبها اغضبنى [17]) – هر که او را اذیت کند مرا اذیت کرده (فمن آذاها فقد آذانى [18]) آزار کننده فاطمه (سلام الله علیها) آزار رسان به پیامبر و مورد لعنت خداست [19] – هر که فاطمه (سلام الله علیها) را شاد کند مرا شاد کرده هر که فاطمه (سلام الله علیها) را نگران کند مرا نگران کرده – و یبسطنى ما یبسطها و یریبنى ما رابها و…نمونه این روایات فراوانند.
نمونه عملى این محبت :
امام صادق (علیه السلام) فرماید کان النّبى لا ینام لیله حتى یقبل فاطمه (سلام الله علیها) [20] رسول خدا هیچ شبى به خواب نمىرفت جز اینکه نحست فاطمه (سلام الله علیها) را ببوسد. و یااین سخن معروف را همه مىدانیم که وقتى رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به سفر مىرفت، فاطمه (سلام الله علیها) آخرین کسى بود که پیامبر با او خداحافظى مىکرد و وقتى که از سفر بر مىگشت فاطمه (سلام الله علیها) نخستین کسى بود که پیامبر با او دیدار مىنمود. [21]نمونههاى ابراز علاقه پیامبر به فاطمه (سلام الله علیها) در کتب مختلفى ذکر شدهاند که نویسندگان آنها اغلب از اهل سنت و جماعت هستند مثل نسائى در خصایص خود (ص 35) بخارى در صحیح خود (ج 2 ص 60) مسلم در صحیح خود (ج 2 ص 339) و…مطالعه در روش و طرز برخورد پیامبر با فاطمه (سلام الله علیها) نشان مىدهد که رسول خدا در پى یافتن کلمات و عباراتى بود که درجه واقعى محبت او را به فاطمه (سلام الله علیها) نشان دهد، کلماتى که حجتآور براى خصم باشد و موقعیت فاطمه (سلام الله علیها) را تحکیم بخشد و به قول وفعل فاطمه (سلام الله علیها) سندیت دهد تا در آینده وسیلهاى براى اثبات حقانیت او باشد .
احترام به فاطمه (سلام الله علیها) :
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) براى فاطمه (سلام الله علیها) حرمتى بسیار قائل بودند. شنیدید که دست فاطمه (سلام الله علیها) را مىبوسید و مىفرمود از فاطمه (سلام الله علیها) بوى بهشت مىشنوم و این نهایت احترام پیامبر را به فاطمه (سلام الله علیها) نشان مىدهد و البته فاطمه (سلام الله علیها) چنان عمل مىکرد که در شأن چنین حرمت گذارى قرار مىگرفت و این از دیدى مىتواند امرى طبیعى باشد و هم رسول خدا به احترام ورودش از جاى بر مىخاست و او را در کنار خود مىنشاند، به هنگام داخل شدن در خانه از او استقبال مىکرد و به هنگام خروج از خانه او را بدرقه مىنمود و این سخن عایشه است که گفته بود: هیچ زنى به اندازه فاطمه (سلام الله علیها) نزد پیامبر عزیزتر و محترمتر نبود. [22]پیامبر در برخوردها با فاطمه (سلام الله علیها)و یا به هنگام ورودش براو سلام مىکرد و به او خوشامد و مرحبا مىگفت [23] درباره او دعا مىکرد و درباره ذریه و همسر او نیز دعاهائى داشت و این رفتار یکبارهاى پیامبر نبود که امرى بود بطور مکرر انجام مىشد – بگونهاى که هیچگاه رسول خدا را نمىیافتى که مشیى خلاف آن داشته باشد . تازه سه روز از عروسى فاطمه (سلام الله علیها) مىگذشت که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) جدائى او را تحمل نتوانست کرد. به دیدن فاطمه (سلام الله علیها) رفت، در کنار او و على (علیه السلام) نشست. احوال شان را پرسید با آنها حرف زد، زن و شوهر رادعا کرد، فضیلت آنها را براىشان برشمرد و برخاست و بخانه برگشت .گفتیم که او دخترش را مىبوسید و این کار موجب تعجب عایشه بود و روزى پرسید با اینکه فاطمه (سلام الله علیها) بزرگ شده و شوهر دارد او را مىبوسى؟ پیامبر فرمود اگر مىدانستى چرا فاطمه (سلام الله علیها) را دوست دارم تعجب تو نسبت به او زیادتر مىشد. آرى من هر وقت مشتاق بهشت مىشوم فاطمه (سلام الله علیها) را مىبوسم من از فاطمه (سلام الله علیها)بوى بهشت را مىشنوم.
رمز و راز محبت :
گفتیم که این محبت تا سر حد شیفتگى است ود اراى رنگ عاطفى تنها و یا رنگ رابطه پدر با دختر نیست که عامل معنوى و الهى در آن کاملاً بچشم مىخورد. رنگ وارث بودن و حامل رسالت بودن پیامبر هم در آن وجود دارد. فاطمه (سلام الله علیها) وارث انبیاء و حامل آثار رسالت الهى است، خدمات و زحمات رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) او را مثمر ثمر مىسازد و نیز ذریه طیبه او، هم چنین پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به فاطمه (سلام الله علیها) محبت دارد از آن بابت که او بنده کامل خداوند است، عابده و زاهده است و نمونه عالى مکتب اوست و الگوى یک زن کامل و اسلامى، مؤمنهاى راستین در آئین اوست و این خود موجب پیوندى معنوى است نه تنها براى فاطمه (سلام الله علیها) که گاهى سلمان هم اهل البیت مىشود. (السلمان منا اهل البیت).پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) حق دارد که به او علاقه بسیار داشته باشد. کدام مؤمن به اسلام چون فاطمه (سلام الله علیها) مىتواند باشد؟ و کدام مؤمن است که در راه دفاع از اسلام و اثبات حقانیت پیامبر و خلیفهاش حاضر باشد کتک بخورد؟ ضربه تازیانه را بر بازو تحمل کند؟ سیلى بخورد؟ فرزند سقط کند؟ و آگاهانه و با بصیرت به استقبال این صدمهها برود؟در پاسخ کسى که به پیامبر گفته بود تو با هیچ یک از دختران خود چون فاطمه (سلام الله علیها) محبت و رأفت نداشتى فرمود تو حق دارى که راز آن را ندانى چون فاطمه (سلام الله علیها) را نمىشناسى – فاطمه (سلام الله علیها) کارى خلاف رضاى خدا انجام نمىدهد… در جاى دیگر فرمود که فاطمه (سلام الله علیها) سرمایهگذارىهاى مرا به ثمر مىرساند، تحمل زجرهاى من را به نتیجه منجر مىسازد، او عامل بقاى دین من است، سبب حفظ نظام و سنّت من است و…
فاطمه (سلام الله علیها) و مرگ پدر:
فاطمه (سلام الله علیها) شبى پس از حجه الوداع پیامبر را در خواب دید که قرآن در دست دارد و سر گرم خواندن است ولى ناگهان قرآن از دستش فرو افتاده و مفقود شده بود وحشتزده از خواب جست و آن را براى پدر نقل کرد. پیامبر فرمود دخترم من آن قرآنم که به همین زودى از نظرها ناپدید خواهم شد و فاطمه (سلام الله علیها) گریست. [24]پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از ستمى که پس از مرگ او بر فاطمه (سلام الله علیها) خواهد رفت برایش شرح داد – فاطمه (سلام الله علیها) گریه کرد و پیامبر هم گریست. آنگاه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) او را دلدارى داد که دخترم گریه نکن. فاطمه (سلام الله علیها) گفت من از آنچه که بر من وارد خواهد شد نمىگریم، بلکه از فراق تو مىگریم، پیامبر فرمود ترا بشارت مىدهم در سرعت الحاق تو به من [25] و فاطمه (سلام الله علیها) آرام شد.نمونه این سخن بصورت دیگرى نیز از عایشه نقل شده است. او مىگوید: – ان رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) دعا ابنته فاطمه – فسار فبکت ثم سارها فضحکت – رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) دخترش فاطمه (سلام الله علیها) را به نزدیک خواند – سر در گوشش نهاد وسخنى گفت و فاطمه (سلام الله علیها) گریست – سپس بار دیگر سر در گوش او نهاد و سخنى گفت و فاطمه (سلام الله علیها) خندید.قلت لفاطمه ما هذا الذى سارک به رسول الله فبکیت ثم سار فضحکت؟ عایشه گوید از فاطمه (سلام الله علیها) پرسیدم پیامبر که سر در گوش تو نهاد و گریستى و سپس سر در گوش تو نهاد و خندیدى علت چه بود ؟فقالت علیها السلام اخبرنى بموته فبکیت – ثم سارنى فاخبرنى انى اول من یتبعه فضحکت – فاطمه (سلام الله علیها) فرمود در بار اول پیامبر خبر مرگش را به من داد و من گریستم – و سپس خبر داد من نخستین کسى هستم که بدنبالش روان خواهم شد و به عالم بقا خواهم شتافت و من خندان شدم (چون در خبر مرگش لقاى پدر است خرسند مىشود).آنها نمونه علاقه پدر به دخترش بودند و این هم پاسخ علاقه دخترى به پدرش. سخن از مرگ است ولى چون در آن خبروصل است خوشحال مىشود و مىخندد و این حکایت از آن دارد که پیوند معنوى فاطمه (صلی الله علیه و آله و سلم) و پدر ریشه در جان او دارد و گرنه این خلاف عادت و طبیعت است که کسى در خبر مرگ خویش خوشدل باشد.
آثار ناشى از مرگ پدر :
به هر صورت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از دنیا رفت و فاطمه (سلام الله علیها) با ماتمها مواجه شد – نه یک ماتم بلکه چند ماتم – ماتم رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) که براى او اعظم المصایب بود، ماتم از میان رفتن حق على (علیه السلام) که فاجعهاى در اسلام بشمار مىآمد، ماتم جهل و غفلت مردم از ضایع شدن حقوق خود و جامعه انسانىشان، ماتم وارد آمدن صدمه بر بدن او بخاطر زورگوئى آن فرد نابکار، ماتم غربت اسلام که براى روح فاطمه (سلام الله علیها) موجب آزارى شدید بود و…این مجموعه سبب شدند که او پس از رحلت پدر نتواند بیش از سه ماه دوام آورد ومنتظر حصول وعده پیامبر در الحاق به او باشد. جریانات پشت پرده پس از مرگ پیامبر علنى شدند و طبیعى است فاطمه (سلام الله علیها) را بعلت بینش قوىتر غم و رنج سنگینتر باشد. بویژه که ببیند عدهاى به اسم دین فریبکارى کنند و زحمت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را بر باد دهند.
فاطمه (سلام الله علیها) در صدمه این امور دچار اشک و آه و ناله گشت. وضع او همانند وضع کسى شد که از معشوق خود دور افتد و در عین حال صدمات و لطمات وارده بر اسلام دل او را بلرزانند و بدانگونه که توصیف کردهاند پیش بینى پیامبر در اشک ریزى فاطمه (سلام الله علیها) در بیتالاحزان محقق شد و او قرین و همدم اشکها شد.گویند پیامبر روزى در حال مگر چنان گریست که محاسنش از اشکتر شد، از او علت گریه را پرسیدند فرمود: ابکى لذریتى و ما تصنع بهم شرار امتى من بعدى کأنّى بفاطمه بنتى و قد ظلمت بعدى و هى تنادى یا ابتاه فلا یعنیها احد من امتى [26] براى نسل و ذریهام مىگریم که شروران امتم بعد از من با آنها چهها خواهند کرد، گوئى فاطمه (سلام الله علیها) را مىبینم که مظلوم واقع شده و فریاد یا ابتاه او بلند است و احدى از امتم او را یارى نمىکند…
اذان بلال :
جلوهاى دیگر از رابطه محبتآمیز او رابا پدر در واقعه پس از مرگ پیامبر مىبینیم آن هم به هنگام اذان گفتن بلال – مىدانیم بلال پس از وفات رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در صف مخالفان سقیفه قرار گرفت و بعنوان اعتراض ترک اذان گفت و از مدینه خارج شد. روزى به مدینه برگشت و درب خانه على (علیه السلام) را آتش زده و فاطمه (سلام الله علیها) را در بستر یافت و از این ماجرا شدیداً متعجب گشت و علت را پرسید. و ماجرا را به او خبر دادند و طبیعى است که شنیدن این واقعه دل او را بلرزاند و او را متأثرتر سازد.ظاهراً فاطمه (سلام الله علیها) پیامش داد که دوست دارد صداى اذان او را بشنود، بدینوسیله خاطره پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را تجدید کرده و خود را آرامش بخشد بلال به مسجد رفت و اذان گفت. وقتى به نام پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) رسید حسنین (علیه السلام) دویدند که بلال بس کن، مادر ما از شنیدن نام پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مدهوش گردیده است و بلال مجدداً ترک اذان گفت ولى این بار بخاطر جلوگیرى از آزار دل فاطمه (سلام الله علیها) و احیاى غم و درد او، و اى کاش خصم فاطمه (سلام الله علیها) به این میزان حمیت و انسانیت داشت .
بر سر مزار پدر :
فضه گوید او روزى بر سر مزار پدر رفت و مشتى از خاک برداشت و استشمامش کرد و چنین فرمود: بر آنکس که خاک مزار رسول خدا را استشمام کند حق است که در طول زمان از بوى عطر و عود بىنیاز گردد. مصائبى بر من وارد شدند که اگر بر روزگاران وارد مىشدند آنرا به شب بدل مىساختند (حقیق على من شمّ تربه احمد ان لا یشمّ مدى الزمان غوالیا صبت على مصائب لو انهاصبت على الایام صرن لیالیاً).بر سر مزار پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شکوه از دو نان کرد و از فراق سخن گفت و متذکر آن شد که تنها و حیران است، فریادش در گلو شکسته و قدرت و توانش به پایان آمد، حزن او بسیار است، شوقش به دیدار پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بىپایان. [27] او در شرایطى بود که غم و اندوه او را از درون مىخوردند و کثرت تأثرات به ههمراه مرارتها و صدمات جسمانى زمینه را براى مرگ زودرس او فراهم ساختند آرى، فاطمه (سلام الله علیها) از دنیا رفت در حالیکه جوان بود .
فاطمه و همسر :
ازدواج در اسلام:
ازدواج امرى محبوب و نوعى تن دادن به سنت آفرینش است. نظام آفرینش براساس زوجیت است منفرد ماندن نوعى دور ماندن از این نظام است. بدون ازدواج وصول به کمال مقدر میسر نیست آدمى اگر علامه زمان باشد و دائماً در مسیر رشد و تحول، مادام که ازدواج نکرده است کامل نیست .چه بسیارند اهداف و مقاصد عالیهاى که تنها در سایهازدواج میسر مىشوند مثل آرامش و سکون که براى تصمیمگیرىهاى معقول آدمى نقشى اساسى ایفا مىکنند و یا تولید نسل که در سایه آن با حفظ شرایط زمین خدا پر بار مىگردد. و بر اثر آن عبادتها رشد و کمال مىیابند و عمل آدمى در عبادت، او را در ردیف قدیسین و مقربان قرار مىدهد که دو رکعت نماز متاهل از 70 رکعت نماز افراد مجرد برتر است و بالاتر. [28]آنچه که در ازدواج مهم است وصول به حیات مشترکى است که در آن رنگ و بوى انسانیت باشد و الحق موجبات رشد و تکامل آدمى را براى او میسر سازد. و گرنه ازدواجى که موجب دغدغه خاطر گردد به زحمتش نمىارزند. اگر در بحث مربوط به فاطمه (سلام الله علیها) سخن از ازدواج است از آن نوعى است که در آن رشد و کمال، همدلى و انس بچشم مىخورد و آگاهى از کیفیت و رمز و رازش مىتواند درسآموز باشد.
ازدواج فاطمه (سلام الله علیها) :
او ازدواجى دارد آگاهانه و هدفدار، گزینش شده و اندیشیده که بنایش استوار است بر اتکاى به صفات انسانى و اخلاقى و ایمان، مرد و زن همتاى هم و یا به زبان عادى و جارى همسرند، یعنى همشأن و هم رتبه، چیزى که در اسلام از آن به کفویت و همتائى یاد شده است .فاطمه (سلام الله علیها) تن به ازدواجى مىدهد که حاصل آن رشد و کمال باشد نه سقوط و انحطاط و افت کردن، ازدواجى را طلبید و پذیرفت که او را در نیل به اهداف انسانى او کمک رساند، و پایههاى ستبر ایمان و عقیدهشان را استوارتر سازد. در آن ارضاى هوس زرق و برق مادیت نبود و یا دستیابى به جلال و جبروت ظاهر مطرح نبود.فاطمه (سلام الله علیها) ازدواجى کرد که داراى بار تقوا باشد، اگر چه از نظر مادیت در سطحى نازل و حتى فروتر از حد معمول است. او به دختران درس داد که در ازدواج به دنبال معیارهائى بروند که زندگى سازند، نه اسم و رسم آفرین. در انتخاب همسر شرافت و ایمان و تقوا را مد نظر قرار دهند، نه دارائى و ثروت مکنت را، که اگر فاطمه (سلام الله علیها) آن را مىخواست برایش از هر جهت آمده و میسر بود، و ما در همین بحث به آنها اشاره خواهیم داشت .
سن ازدواج او :
بد نیست نخست در این مورد هم اشارهاى داشته باشیم که مسألهاى بحثانگیز است. آنچه که در عرف و در بین عامه مردم شایع است و حتى گروهى از مورخان شیعه بدان اشاره دارند این است که او در حین ازدواج 10 سال اول عمر را به پایان برده بود. امکان وقوع چنین امرى محال و حتى داراى استبعاد عقلى هم نیست. زیرا از نظر اسلام شرط ازدواج از یک سو رسیدن به مرحله بلوغ شرعى (پایان 9 سال قمرى) و از سوى دیگر وصول به مرحله رشد است و این هر دو در فاطمه (سلام الله علیها) وجود و حضور داشتهاند.اما مورخان دیگر سنین دیگرى را هم براى تاریخ و سن ازدواج فاطمه (سلام الله علیها) ذکر کردهاند. از جمله ابوالفرج اصفهانى در کتاب خود سن فاطمه (سلام الله علیها) را در ازدواج 18 سال ذکر کرده و ابن حجر هم در کتاب الاصابه همین سن را براى فاطمه (سلام الله علیها) مطرح نموده است .صاحب کتاب الاستیعاب سن فاطمه (سلام الله علیها) را در حین ازدواج حدود 15 سال و نیم ذکر کرده که در آن زمان از سن مولا امیرالمؤمنین (علیه السلام) 21 سال و 5 ماه گذشته بود. مرحوم آیه الله محسن امین سن فاطمه (سلام الله علیها) را چهارده سال ذکر نموده و دیگران هم حدود 17 سال و کمتر را گفتهاند. طوسى در مصباح المتهجد 13 سال نوشته (ص 561) ولى به نظر مىرسد که با توجه به سخنان بزرگان تشیع مثل مرحوم شیخ مفید و دیگران بتوانیم سند 14 – 16 سال را بپذیریم که هم به سند نزدیکتر است و هم از نظر رشد به عقل و اندیشه و صواب، که در همه حال خدا داناتر است و غرض از این سخن آن بود که پارهاى از استبعادهاى ذهنى را مخصوصاً در مسأله حمل و زاد و ولد طرد کنیم .
خواستگاران فاطمه (سلام الله علیها):
ازدواج فاطمه (سلام الله علیها) در مدینه صورت گرفت، مدینه در آن روزگار پایتخت حکومت اسلام و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) حاکم آن و در اوج قدرت و امکان بود چهرهاى بود شناخت شده و مورد اعتقاد مردم و طبیعى است که در چنان صورتى علقه مردم را به داشتن پیوند با رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) لااقل براى دستیابى به قدرت و آبرو بسیار باشد و خواستگاران ازدواج با فاطمه (سلام الله علیها) متعدد، بویژه که دو دختر قبلى پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) هم همسر مردانى سرشناس بودند. دو پسر ابولهب داماد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بودند و دو دختر پس از جدائى و رهائىشان از آنان یکى پس از دیگرى با عثمان مرد مالدار و ثروتمند قریش ازدواج کرده بودند.ابوبکر و عمر، هر کدام جداگانه خواهان فاطمه (سلام الله علیها) شدند و خواست خود را با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در میان نهادند. [29] عثمان هم از سوئى دیگر این درخواست را کرده بود و رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود در این راه منتظر حکم خداوند است و بدین سان آنها را از ازدواج با فاطمه (سلام الله علیها) مأیوس ساخت عبدالرحمن عوف که از ثروتمندان به نام بود مدعى شد که اگر فاطمه (سلام الله علیها) را به من تزویج کنند یکصد شتر که بارشان کتان مصرى باشد، با خانهاى ببهاى 10 هزار دینار مهریه او خواهد کرد و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) روزى مشتى سنگریزه از زمین برداشت و به سوى آنان پرتاب کرد که شما فکر مىکنید من برده ثروتم؟ کسى که بتواند سنگریزه را مروارید کند این ثروتها براى او مهم نیستند من یقدر على هذا لایهمه کثره المهر [30].در پاسخ بسیارى از آنان مىفرمود: فاطمه (سلام الله علیها) هنوز کوچک است، من منتظر قضاى الهى هستم [31]، من منتظر وحى هستم، [32] و مسأله ازدواج فاطمه (سلام الله علیها) را به مقام ربوبى ارتباط داد [33] یعنى که خداى باید اجازه فرماید.
زمینه ازدواج :
در خواستهاى ازدواج براى فاطمه (سلام الله علیها) مکرر شدند و رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هم چنانه از پاسخ مثبت خوددارى کرده و منتظر فرمان خدا بود. روزى سعد بن معاذ به على (علیه السلام) گفته بود: به خدا سوگند مىبینم پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فاطمه (سلام الله علیها) را تنها براى همسرى تو برگزیده است. و این فکرى است که در بین صحابه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) هم اشاعه یافته بود وبدان سان او را به خواستگارى فاطمه (سلام الله علیها) تشجیع کرد.حق این است که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مىدانست کسى همشأن و هم سنگر او نیست و على (علیه السلام) تنها کفو فاطمه (سلام الله علیها) است. ولى روال کار را از دست نداد و خواستگاران را کمافى السابق مىپذیرفت و محترمانه مىفرمود که در این کار منتظر حکم خداوند است و او باید دستور دهد تا زمانى که قضاى الهى در این راه محقق گردد.البته خانواده على (علیه السلام) هم با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بیگانه نبودند و على (علیه السلام) کسى بود که در خانه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بزرگ شده و در آنجا رشد یافته بود البته روزگارى هم در گذشته بود که خود پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در خانه ابوطالب زندگى مىکرد. و امر سرپرستى او به عهده عمویش بود. بدینسان علاوه بر خویشاوندى نزدیک فاطمه (سلام الله علیها) و على (علیه السلام) (پسر عمو و دختر عمو) رابطه انس هم بین دو خانواده برقرار بود و از آن گذشته، هم على (علیه السلام) و هم فاطمه (سلام الله علیها) این ویژگى را داشتندکه دست پرورده پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بودند و مخصوصاً على (علیه السلام) امین پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بود. على (علیه السلام) کسى است که در شب هجرت بجاى او خوابیده و پس ازهجرت فاطمهها را (فاطمه مادر على (علیه السلام)، فاطمه (سلام الله علیها) دختر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)،…) را به مدینه انتقال داده بود. غرض اینکه با آن سابقه آشنائى باز هم على (علیه السلام) مراقب بود که بى حساب قدم پیش نگذارد و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) هم بىاذن خدا اقدامى نکرد.
خواستگارى :
سرانجام على (علیه السلام) مصمم به خواستگارى از فاطمه (سلام الله علیها) شد. و براى این خواستگارى وضو گرفت و دو رکعت نماز خواند (امرى که در اسلام مستحب است) لباس بر تن کرد و کفش پوشید و به خانه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) رفت و در زد. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در خانه ام سلمه بود فرمود در را باز کنید، کسى است که خدا و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) او را دوست مىدارند. در را باز کردند.على (علیه السلام) وارد شد و روبروى پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دو زانو نشست سر به زیر انداخت و چشمها را به زمین دوخت و ساکت ماند. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) خطاب به على (علیه السلام) کرد چه کارى دارى؟ على (علیه السلام) گفت به خاطر حاجتى آمدم و از بیان آن شرم دارم و عرض کرد که کرامت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به من اجازه مىدهد که حرف خود را بگویم . اى رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) تو بزرگم کردهاى، تو برایم از پدر و مادر نیکوتر بودهاى، من خواستگارى دخترى هستم که در خانه تست و… رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از این سخن شادان شد و ذکر توحید بر زبان راند[34].در پاسخ على (علیه السلام) فرمود فابشر یا على – اى على ترا مژده باد.- ان الله عزوجل اکرمک کرامه لم یکرم بمثلها احدا مطمئناً خداى عز و جل به تو کرامتى داد که احدى را بدان مفتخر نداشت .- و ان الله تعالى اذا اکرم و لیّه و احبه، اکرمه بمالا عین رأت و لا اذن سمعت [35] و خداى تبارک و تعالى به هنگامى که ولى خود را احترام کند و دوست بدارد، او را به گونه بزرگ مىدارد که نه چشمى آن را دیده و نه گوشى آن را شنیده است و…على (علیه السلام) بر این اساس پاسخ موافق شنید وچنین فرمود: رب اوزعنى ان اشکر نعمتک اللتى انعمت علىّ – خداوندا به من توفیقى عنایت کن تا سپاس نعمتى را که به من عنایت کردى بجاى آورم و…آرى پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) قول موافق داده بود – بعد که به مسجد تشریف برد در نخستین سخنرانى خود فرمود: جبرئیل بر من فرود آمد و از جانب فرمانروائى عرش فرمان داد که دختر فاطمه (سلام الله علیها) را به عقد على (علیه السلام) درآورم و هم فرمود پیوند همسرى على (علیه السلام) و فاطمه (سلام الله علیها) در آسمانها بسته شده، [36] و بر این اساس زبان دیگران را از غیبتها و سرزنشها کوتاه کرد.
در کفویت آنها :
مىدانیم از مسائل فوقالعاده مهم در ازدواج و اختیار همسر مسأله کفویت است، امرى که اسلام را بر آن سفارش و نظرى بسیار است. غرض این است که زن و مرد در شأنى باشند که بتوانند همسر، همشأن و همتاى یکدیگر باشند زبان و منطق هم را بفهمند و در بُعد اعتقادى مثل هم باشندو چون دو بال هم قدرت و هم توان باشند. در ازدواج فاطمه (سلام الله علیها) و على (علیه السلام) باید گفت که کفو و همتاى یکدیگر بودند. فاطمه (سلام الله علیها) خود مىدانست که دخترى بدون خواستگار نبود پدرش دنیاى اسلام را زیر نگین داشت او در مقایسه با دختران دیگر وابسته به فردى مقتدر بود. مىدانست که او را در این ازدواج به علت فقر على (علیه السلام) سرزنش مىکنند ولى در عین حال او را بعنوان شوهر برگزید [37] چون على (علیه السلام) را همتاى مؤمن خود مىشناسد.على (علیه السلام) هم مىدانست که فاطمه (سلام الله علیها) هم پرواز اوست و مىتواند همگام با او باشد. مىدانست او توانائى آن را دارد که با روح عظیم على (علیه السلام) همراه گردد. از همشأنى و همسرى او، از همدلى و هم سخنى او، از توان همرازى و مشاورت او خبر دارد و به همین علت به ازدواج با فاطمه (سلام الله علیها) دلخوش است و او را همسر بر مىگزیند.بررسىها هم نشان مىدهند که على (علیه السلام) کوه مقاومت وایثار بود و فاطمه (سلام الله علیها) هم دست کمى از او نداشت، على (علیه السلام) در فقر و نادارى اختیارى بود و متحمل آن و فاطمه (سلام الله علیها) نیز این چنین بود. در پوشش و لباس، در احسان و تفضل، در فضایل انسانى و اخلاق این دو هم اندیشه و همراه بودند و بفرموده پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) جداً اگر على نبود تا روز قیامت همتائى در روى زمین براى فاطمه (سلام الله علیها) نبود. (لولا ان امیرالمؤمنین (علیه السلام) تروجها، لما کان لها کفوا لى یوم القیامه على ارض فمن دونه) [38]و نمونه این سخن از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بصورت دیگرى با اندک تفاوتى وجود دارد بدینگونه لو لا ان الله خلق فاطمه لعلى ما کان لها على وجه الارض کفو من آدم و من دونه [39] در استحسان برخى از بزرگان آمده است برخى از پیامبران جد فاطمهاند و اگر زنده بودند نمىتوانستند با فاطمه (سلام الله علیها) ازدواج کنند ولى موسى (علیه السلام) و عیسى (علیه السلام) جد فاطمه (سلام الله علیها) نبودند و مثلاً اگر بناى ازدواج بود حق ازدواج داشتند ولى کفو او نبودند و این نشان میدهد که شأن فاطمه (سلام الله علیها) از انبیاى اولوالعزم هم برتر است. [40] سخنى دیگر از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در همین زمینه موجود است که فرمود: هبط علىَّ جبرئیل – جبرئیل بر من نازل شدن فقال یا محمد ان الله جلّ جلاله یقول و گفت اى محمد، خداوند جل جلاله مىفرماید: لو لم اخلق علیّاً ما کان لفاطمه کفو من ولد آدم و من ذریته ،اگر على (علیه السلام) را خلق نمىکردم از نسل آدم و ذریه او همتایى نبود.[41]
هزینه ازدواج: (تکراری و از زبانی دیگر) : : : رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از على (علیه السلام) پرسید براى ازدواج چه دارد؟ گفت شمشیرى، زرهى، و شترى آبکش، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود شمشیر براى مرد جهاد و قدرت لازم است، شتر نیز براى گذران معیشت باید باشد – ولى براى آنکس که از مرگ نهراسد زره به چه کار آید؟ فرمود زره را بفروشد و باقى را نگه دارد[42].على (علیه السلام) زره را به 480 درهم [43] یا 500 درهم فروخت [44] و آن را براى ازدواج در اختیار گرفت. البته زندگى على (علیه السلام) در بین مردم مدینه کمى پائینتر از حد متوسط بود و در واقع مىتوان او را جزء طبقه ضعیف و فقیر بحساب آورد.رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بخشى از آن را به بلال داد که بوى خوش بخرد، بخشى را به ابوبکر داد که با آن آنچه را دخترم نیاز دارد بخر و الباقى هم براى دیگر هزینهها نگهداشتند و عمار یاسر و چند تن دیگر را با ابوبکر همراه کرد که با صوابدید هم تهیه جهاز ببینند.
صورت جهیزیه (تکراری و از زبانی دیگر) :
اینکه براى فاطمه (سلام الله علیها) چه چیزهائى تهیه شد وبهاى آنها چقدر بود روایات مختلف است. ما در این بحث سعى کردیم جامعترین لیستى را که در این زمینه تهیه شده است عرضه کنیم و آنها عبارت بودند از: – یک پیراهن – یک روسرى – یک چادر سیاه خیبرى – یک تخت طناب پیچ که طنابش از پوست خرما بود – دو عدد تشک با روکش کتان مصرى که در داخل یکى لیف خرما بود و در دیگرى پشم گوسفند. چهار بالش، با روکش چرم طائف و پر شده از پوشال علفهاى خوشبو – پرده نازک پشمى، حصیر بافت هجر (از روستاى بحرى) آسیاب دستى، طشت مسى، مشک آب چرمى قدح چوبى براى شیر، ظرف آب آشامیدنى، آفتابهاى قیر اندود، خم سبز رنگ، چند کوزه سفالین، سفرهاى چرمى، عباى فطوانى، محفظه آب [45]…وسایل و ابزار بعنوان جهیزیه همینهابودند، در برخى از اسناد مختصر تفاوتى ممکن است به چشم بخورد که چندان قابل ذکر نیستند و بهاى آن را برخى تا حدود 63 درهم نوشتند. [46]پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) جهیزیه را دید و بادست خود آنها را زیر و رو کرد فرمود خداوند آن را به اهلبیت مبارک گرداند [47] در سخنى دیگر آمده است که فرمود اللهم بارک لقوم جل آنیتهم الخزف و…[48] و این حکایت از ناچیزى و بى قدرى جهیزیه داشت و این خود درسى است براى همه کسانى که درآستانه ازدواجند و از فقر خود نگران، که از فاطمه (سلام الله علیها) سرمشق گیرند و به حداقل جهیزیه قانع باشند .
عقد و مهر :
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به مسجد رفت و عقد على (علیه السلام) و فاطمه (سلام الله علیها) را در مسجد خواند. خطاب به مردم که خداى مرا امر کرد که فاطمه (سلام الله علیها) را همسر على (علیه السلام) قرار دهم. هم اکنون به امر حق فاطمه (سلام الله علیها) را به عقد على (علیه السلام) درآوردم با مهریه 400 درهم (برخى تا 500 درهم نوشتهاند). [49]على جان آیا رضایت دارى؟ على (علیه السلام) عرض کرد ازرسول خدا اطاعت مىکنم و کاملاً رضایت دارم .در مورد عقد اوکه در آسمانها بسته شده و مورد امریه خداوند بود مطالب پردامنهاى نوشته شده و نویسندگان در این مورد داد سخن دادهاند وحتى از تزیین بهشت، از شادمانى اهل آسمانها، از نسل پاکى که از آنها پدید مىآید بحث کردهاند. [50]رسول خدا در این مورد خطبهاى خواند و در آن پس از حمد و ثناى خدا مسأله ازدواج را ستود و آن را بعنوان یک امرى الهى معرفى کرد. و از على (علیه السلام) هم خواست خطبهاى بخواند و على (علیه السلام) چنان کرد و رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) آن را پسندید [51] و سپس رسول خدا دعائى کرد بدین سان که خداوندا عترت هادیه را از نسل على (علیه السلام) و فاطمه (سلام الله علیها) قرار ده (اللهم فاجعل عترتى الهادیه من على (علیه السلام) و فاطمه (سلام الله علیها)) [52].در روایتى آمده است که رسول خدا پس از خواندن عقد چنین دعا کرد: جمع الله شملکما و اسعد جد کما و بارک الله علیکما، و اخرج منکما نسلاً کثیراً طیباً [53]خداوند انس و الفتى دهد و زندگىتان را خوش و سعادتمندانه کند و این ازدواج را بر شما مبارک گرداند و از شما نسلى بسیار و طیب و پاکیزه پدید آورد.
جشن و ولیمه :
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دستور ولیمه داد و به على (علیه السلام) گفت برو غذائى تهیه کن، گوشت و نان از شما، خرما و روغن از ما و مردم را به احترام فاطمه (سلام الله علیها) دعوت کن: على (علیه السلام) گوید به مسجد رفتم و فریاد زدم ولیمه فاطمه (سلام الله علیها) را بپذیرید و در این ولیمه جمع عظیمى از دوست و دشمن، فقیر و غنى حضور یافتند .زمان ازدواج فرا رسید پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به دختران عبدالمطلب و زنان مهاجرو انصار دستور داد همراه فاطمه (سلام الله علیها) به خانه على (علیه السلام) بروند و در راه شادمانى کنند و شعرهاى شاد بخوانند وهم فرمود در شب عروسى فاطمه (سلام الله علیها) مواظب باشید گناهى واقع نشود و فاطمه (سلام الله علیها) را با الله اکبر به خانه داماد ببرید. [54]زمام مرکب بدست سلمان بود، مردان فامیل به دنبال آن و زنان به دنبال آنها. صداى هلهله و تکبیر بلند بوده زنان به صورت دستجمعى و همصدا اشعارى مىخواندند که مفهوم آن مدح فاطمه (سلام الله علیها) و على (علیه السلام) بود مثل این شعر: فاطمه خیر نساء البشر و من لها وجه لوجه القمر – زوجک الله فتى فاضلاً اغنى علیاً خیر من فى الحضر… فاطمه (سلام الله علیها) بهترین زنان در نسل آدمى است. کیست که چون او چهرهاى چون چهره ماه تابان داشته باشد خداوند او را به ازدواج جوان فاضلى چون على (علیه السلام) درآورد که بهترین جوان روى زمین است…
مراسم دست به دست دادن :
همه به خانه على (علیه السلام) رفتند – پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فاطمه (سلام الله علیها) را در کنار خود نشاند. مجلس را خلوت کرد. نقاب از چهره فاطمه (سلام الله علیها) برداشت که على (علیه السلام) همسرت را تماشا کن. دست فاطمه (سلام الله علیها) را به دست على (علیه السلام) داد و گفت یا على (علیه السلام) خداوند زوجیت فاطمه (سلام الله علیها) دختر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را بر تو مبارک گرداند. فاطمه (سلام الله علیها) خوب همسرى است. بارک الله لک فى ابنه الرسول یا على (علیه السلام) نعم الزوجه فاطمه (سلام الله علیها).و دست على (علیه السلام) را در دست فاطمه (سلام الله علیها) داد و فرمود فاطمه جان، على شوهر خوبى است. نعم البعل على (علیه السلام) .در مورد ودیعه بودن این دو در دست هم سخن گفت [55]و به آنها سفارشهاى بسیارى کرد. به على (علیه السلام) فرمود: على جان به مثل فاطمه همانندى براى تو پیدا نمىشود. و تو اى فاطمه براى تو نیز همتاى و همشأنى بسان على خداوند نیافریده است. [56] دخترم به سخنان مردم گوش فرا مده و از فقر همسرت نگران مباش که اگر فقر براى دیگران مایه سرشکستگى باشد براى خاندان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فخر است .اى على (علیه السلام) آمده پذیرش دخترم باش. با همسرت به نرمى و لطف و رفتار نما. فاطمه (سلام الله علیها) پاره تن من است تو اى فاطمه (سلام الله علیها) از خشمگین کردن على (علیه السلام) بپرهیز که خداى نیز به خشم او خشمگین و به رضاى او راضى است. [57] و نمونه این سفارشها را بسیار فرمود .
دعاى پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) :
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آنگاه دست به دعا برداشت و چنین مناجات و دعا کرد: اللهم انهما احب الخلق الىّ فاحبهما خداوندا این دو محبوبترین آفریدگان تو نزد منند آنان را دوست بدار و بارک ذریتهما نسلشان را زیاده و مبارک گردان – و اجعل علیهما منک حافظا – خداوندا از جانب خود بر آنها حافظ و نگهبانى بگمار و انى اعیذ هما بک و ذریتهما من الشیطان الرجیم [58] و من این دو را و نسل شان را از شر شیطان رانده شده در پناه تو قرار مىدهم…دعاهاى بسیارى دیگر از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) درباره او منقول است که محتواى آنها همانى است که در مباحث قبلى ذکر شد و تکرار آنها شاید مورد نداشته باشد از جمله آن دعاى معروفى است که معمولاً پس از خطبه عقد بخشى از آن را مىخوانند و آن این است: اللهم اجعل شملهما و الف بین قلوبهما و اجعلهما و ذریتهما من ورثه – جنه النعیم – و ارزقهما ذریه طاهره، طیبه مبارکه، و اجعل فى ذریتهما البرکه، و اجعلهم ائمه یهدون بامرک الى طاعتک، و یأمرون بما یرضیک طهرکما الله و طهر نسلکما – انا سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم…[59]
فرداى ازدواج: : صبح روز بعد رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بر آنان وارد شد و براى شان شیر آورد. جامى از آن را به دست فاطمه (سلام الله علیها) داد و گفت بنوش، پدرت فداى تو (اشربى فداک ابوک) و جامى دیگر را به على (علیه السلام) داد و فرمود بنوش پسر عمو فداى تو شود (اشرب، فداک ابن عمک) [60]به آن دو فرمود آفرین به دو دریائى که بهم برخوردند و اتصال یافتند و به دو ستارهاى که قرین هم گشتهاند. (مرحبا ببحرین یلتقتان و بنجمین یقترنان). سپس روى به فاطمه (سلام الله علیها) کرد: دخترم شوهرت را چگونه یافتى؟ گفت پدر، خداوند بهترین مردان را نصیب من کرده است .طبق رسم آن روزگار از سوى مردم هدایائى براى عروس و داماد آورده بودند. بسیارى از آنها در راه خدا دادند و بخشى از آن را کنیز و غلام خریدند و در راه خدا آزاد کردند و این هم تجربهاى نیکو و درسى است که مردان و زنان در زندگى خود باید داشته باشند که از نعمتها و شادیهاى خود دیگران را بهره دهند.بد نیست متذکر شویم در مورد تاریخ ازدواج آنها، شیخ طوسى آن را اول ذى حجه سال سوم هجرت، شیخ مفید و سید بن طاووس آن را شب پنجشنبه 21 ماه محرم، صدوق در امالى اوایل ماه شوال، ابوالفرج اصفهانى عقد را در ماه صفر و عروسى را در سه شنبه 6 ذى الحجه نقل کردهاند. [61]
آغاز زندگى :
زندگى مشترک آغاز شد و على (علیه السلام) براى شروع زندگى کف اطاق زفاف را با شنى نرم فرش کرد. چوبى را از یک طرف دیوار به طرف دیگر وصل کرد که لباسهاى خود را روى آن بیندازند – پوست گوسفندى را بگسترد و متکائى از لیف خرما در کنار آن نهاد [62] و این اطاق عروسىشان بود.على (علیه السلام) در وصف حیات مشترک روزهاى اول شان مىگوید: – لقد تزوجت فاطمه مالى و لها فراش غیر جلد کبش – ننام علیه باللیل و یعلف علیها الناضح بالنهار – و مالى و لها خادم غیرنا [63] با فاطمه (سلام الله علیها) ازدواج کردم براى من و او جز پوست گوسفندى نبود که شبها بر روى آن مىخوابیدیم و روزها بر آن شترما را غذا مىدادیم – و جز خود خادمى نداشتیم .خانهشان محقر و گلین بود و درب آن یک لنگهاى بود. ولى جهانى در این خانه خلاصه شده بود و این زوج خوشبخت با وجود فقر در عین عفت، عصمت و نجابت زندگى کردند و هیچگاه موجبات خشم و غضب هم را فراهم نکردند. عقیدهها واحد، سلیقهها واحد و هر دو مهذب و در طریق رشد هم بودند.اینان عملاً بنیاد خانواده را بر تکمیل و تکامل نهادند و مصداق این سخن سقراط شدند که در ازدواج هر کس نیمه گمشده خود را باز مىیابد. و نشان دادهاند که در زندگى هدفدار خانوادگى برترى مرد بر زن و یا بالعکس افسانهاى بیش نیست. بنظر ما على (علیه السلام) براى على شدن به فاطمه (سلام الله علیها) محتاج بود و فاطمه (سلام الله علیها) هم براى فاطمه شدن به على (علیه السلام) (بحران عمیقان لا یبغى احدهما على صاحبه [64] و مصداق مرج البحرین یلتقیان بودند [65].
افتخارآمیزى این ازدواج :
ازدواج این دو مهم بود. و همه جنبهها، حرکات، سکنات، روابط و رفتارشان درسآموز بود. زندگىشان زندگى دو نور بود که راه را براى دیگران و خودشان روشن مىکرد. و حاصل آن پدید آمدند گلهائى که هر کدام میدان حیات اسلام را روشن کرده بودند .دکتر بنت الشاطئ در وصف این دو مىگوید: على (علیه السلام) چون کوهى سربلند بود و فاطمه (سلام الله علیها) سرچشمه رودى که از این کوه جارى مىشود وبستر رود سرشار از گلهائى که فرهنگ اسلام را زینت مىدهند… آرى فاطمه (سلام الله علیها) آن زن بى تجربه و کیاست نیست که زندگى را بر مبناى بارى بهر جهت بگذارند شیوه زندگى دارد و هدف، او درس همسردارى را از مادرش آموخته و در زندگى على (علیه السلام) پیاده کرده است .و على (علیه السلام) هم فردى متعهد و مسؤول است، به حالات و کیفیات حیات خانوادگى آگاهى دارد و مىکوشد بناى زندگى در راه وحدت کلمه، توافق اخلاقى و از همه مهمتر ایمان و عقیده بگذرد. در برابر فرمان خدا خاضع و در انجام وظیفهاش کوشاست. على (علیه السلام) آبکشى مىکند، چوب و هیزم مىآورد و اجاق را روشن مىکند و فاطمه (سلام الله علیها) آسیاب مىکند آرد را خمیر مىکند و نان مىپزد. (کان امیرالمؤمنین (علیه السلام) یحتطب و یستقى و یکنس و کانت فاطمه علیها السلام تطحن و تعجن و تخبز) [66] .زندگىشان به گونهاى بود که على (علیه السلام) به وجود فاطمه (سلام الله علیها) فخر مىکرد و مىفرمود ولى الفخر بفاطمه و ابیها ثم فخرى برسول الله اذزوجینها [67] من به فاطمه (سلام الله علیها) افتخار مىکنم و به پدرش رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) که فاطمه را بتزویج من درآورده است. و دیدیم که فاطمه (سلام الله علیها) هم او را بهترین مردان به پدر معرفى کرده بود. امیرالمؤمنین در رابطه با این ازدواج حتى ابوبکر را زیر سؤال مىبرد و مىگوید آیا من مختار و برگزیده رسول خدا نیستم؟ آیا من آنکسى نیستم که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) دخترش را به زوجیت من در آورد؟ [68]…
همراهى و سازگارى:
این دو یار و همراه هم بودند، با هم سازگارى داشتند. و این سازگارى و وحدت و انس شان براى مادرس است. فاطمه (سلام الله علیها) 9 سال در خانه على (علیه السلام) زندگى مىکند و در این مدت از او درخواستى و تمنائى ندارد. اصل را بر این گذاشته که بارى بر دوش على (علیه السلام) نباشد. گرسنه است و على (علیه السلام) از او مىپرسد که پس چرا نگفتهاى مىفرماید انى لا ستحیى من الهى ان اکلف نفسک ما لا تقدر علیه [69] من حیا مىکنم از خدایم چیزى را بر تو تکلیف کنم که ترا توانائى انجام آن نباشد.فاطمه (سلام الله علیها) نو عروس است ولى در اطاقى زندگى مىکند که نصف آن حصیر است و نصفى دیگر از شن نرم ولى به این دلخوش است که شوهر آقائى چون على (علیه السلام) دارد و خداى به رضاى او راضى است .همدل و دلدار على (علیه السلام) است، تسلاى ده اوست، مشاور و همراز است، پناهگاه على (علیه السلام) است واین امربحدى بود که اگر عملى بر على (علیه السلام) وارد مىشد مىفرمود به خانه روم و کمى با فاطمه (سلام الله علیها) سخن بگویم و آرام گیرم و این اقدام در تمام مدت زندگى مشترک على (علیه السلام) با فاطمه (سلام الله علیها) رعایت مىشد حتى پس از وفات فاطمه (سلام الله علیها) على (علیه السلام) در کنار قبر فاطمه (سلام الله علیها) سخن مىگفت و به درد دل مىنشست.او کدبانوى خانه بود و در عین حال مشاور على (علیه السلام)، محرم راز او و در مشکلات زندگى دلدار على (علیه السلام)، تلقىشان از هم تلقى امانتدارى بود و رفتارشان با هم رفتار دو امین امانتدار. بدین نظر سعى بر این داشتند موجبى براى کدورت هم پدید نیاورند و عامل آزار هم نباشند. و هرگز این اندیشه در ذهن على (علیه السلام) نبود که در حیات فاطمه (سلام الله علیها) با زنى دیگر ازدواج کند و بفرموده امام صادق (علیه السلام) خداى آن را بر على (علیه السلام) حرام کرده بود (حرم الله النساء على علىٍّ مادامت فاطمه حیه لانها طاهره لا یحیض) [70]
دوستدارى و همرزمى: : دوستدارىشان از یکدیگر به صورتى است که رنگ مکتبى دارد و در این رنگ است که آن دو را همرزم و هم مبارزه مىسازد. فاطمه (سلام الله علیها) به دفاع از اندیشههاى على (علیه السلام) و على (علیه السلام) به دفاع از اندیشههاى فاطمه (سلام الله علیها) مىپردازد. او همرزم و همپاى على (علیه السلام) است همرزم کسى است که قدرتمندان عرب از سطوت او آرام نداشتند و پابهپاى او به پیش مىرود.على (علیه السلام) مىرزمید و جهاد مىکرد و فاطمه (سلام الله علیها) شمشیر خونین او را مىشست. فاطمه (سلام الله علیها) کانون خانواده را گرم و پناهگاه مىکرد و مىدانست پیروزى على (علیه السلام) در عرصههاى مختلف تا حدود زیادى مربوط به اعتماد نیست به کانون است. و با این اقدام کمکى مىداد تا رزم على (علیه السلام) چشمگیر گردد و الحق نقش زن در موفقیت رزمى مرد تا چه حد مؤثر است .على (علیه السلام) از جبهه بر مىگشت و فاطمه (سلام الله علیها) مهربانتر از همیشه او را دلگرم مىکرد، تقویتش مىنمود، زخمهایش را مىبست، کوفتگى بدن را مىزدود و البته على (علیه السلام) نیز مردى قدرشناس بود – وقتى به خانه مىآمد از حال فاطمه (سلام الله علیها) جویا مىشد از تن خستهاش سؤال مىکرد و او را دلدارى مىداد و این دو دلدار هم بودند.او حامى على (علیه السلام) است. وقتى على (علیه السلام) را به مسجد مىبردند چند تن از دشمنان، على (علیه السلام) را مىکشاندند و فاطمه (سلام الله علیها) هم یک تنه او را مىکشید و نمىگذاشت به مسجدش ببرند و وقتى هم که او را جبراً به مسجد کشاندند فاطمه (سلام الله علیها) به دنبالش دوان شد. و خطاب به ابوبکر که آیا مىخواهى مرا از همسرم جدا کنى؟ به خدا قسم اگر از او دست برندارى موى سرم را پریشان کنم، گریبان بگشایم، کنار قبر پدر روم، و در پیشگاه خدا ناله زنم…من درباره على (علیه السلام) صبر نتوانم کرد…[71]
خاطره على (علیه السلام) از زندگى :
زندگى این دو چنان بهم پیوسته بود که حتى مرگ هم آنها را از یکدیگر جدا نکرد.. موضع زهرا (سلام الله علیها) در قبال على (علیه السلام) بگونهاى بود که على (علیه السلام) مىفرمود: – وقتى به خانه مىآمدم و به زهرا نگاه مىکردم تمام غم و اندوهم بر طرف مىشد. [72]- تا فاطمه (سلام الله علیها) زنده بود او را بخشم نیاوردم و او نیز کارى نکرد که من بخشم آیم. [73]- من هیچگاه از فاطمه (سلام الله علیها) کوتاهى ندیدم. [74]- پس از مرگش خطاب به فاطمه (سلام الله علیها): تو تسلیت بخش من بودى، بعد از تو به که تسلیت جویم [75]- به معاویه نامه مىنویسد او را سرزنش مىکند که: بهترین زنان جهان از ما و حماله الحطب از شماست. [76]- در سر جنازهاش در حین دفن فرمود اللهم انى راض عن ابنه نبیک [77]خداوندا من از دختر پیامبر تو راضیم .- فاطمه (سلام الله علیها) دوستى بود که کسى در دوستى معادل او نبود. حبیب لیس یعدله حبیب…- و زمزمه على (علیه السلام) پس از وفاتش این بود: – جانم در قفس تن و در نفسهائى که مىکشم زندانى است اى کاش این جان دردمند به همراه نفسهایم از بدن بیرون مىجهید.- فاطمه جان بعد از تو خیرى در حیات نیست ترسم این است که زندگیم طولانى شود…- نفسى على زفراتها محبوسه فیالیتها لخرجت مع الزفرات – لا خیر بعدک فى الحیوه و انما ابکى مخافه ان تطول حیاتىو فرمود اگر بیم چیرگى ستمکاران نبود براى همیشه در کنار قبرت منزل مىکردم و براى این مصیبت جوى اشک جارى مىنمودم (لولا علبه المسؤولین علینا لجعلت المقام عند قبرک لزاماً و التلبث عنده معکوفا ولا عولت اعوال الثکلى على جلیل الزریه. [78]
فاطمه (سلام الله علیها) و فرزنددارى :
فاطمهشناسى :
کار فاطمهشناسى اگر ممکن باشد یکى از راههاى مهم آن مطالعه در آثار تربیتى فاطمه (سلام الله علیها) بویژه تربیت نسل است فاطمه (سلام الله علیها) را مىتوان از طریق فرزندانى که او تربیت کرده شناخت، مخصوصاً در تربیت حسنین، زیرا فرزند آئینه تمام نماى والدین است بویژه مادر.او در عین داشتن وظایف گوناگون فردى و اجتماعى به ایفاى نقش مادرى پرادخت و مادرى شهید پرور بود فرزندانى تربیت کرد که همه رهبر، تاریخ ساز، رزمنده، روشنگر ،افشاگر، او زنى است بظاهر چون زنان دیگر جامعه، ولى به تربیت نسلى پرداخت که براى بشریت آبرو آفریدند. فرزندانى که فاطمه (سلام الله علیها) تربیت کرد کسانى بودند که امر رهبرى جامعه فرداى او را بر عهده گرفتند، آنچه را که فاطمه (سلام الله علیها) خود داشت و آنچه را که از انبیاء گذشته از کانال پدر بمیراث برده بود، و آنچه که از قرآن بر پدرش و در خانه او نازل شده بود همه را به فرزندان خود بمیراث داد و همه تعالیم را دربارهشان عمل کرد و این مسألهاى است که در تاریخ بشر همانند ندارد. و اینک که قرنها از تاریخ فرزند دارى فاطمه (سلام الله علیها) مىگذرد، به زحمت قابل بررسى است که او چگونه از عهده این وظیفههاى سنگین، آن هم در آن شرایط بر آمد.
در مسیر مادرى :
فاطمه (سلام الله علیها) دختر بزرگترین رجال مذهبى و سیاسى زمان بود، براى او حضورها و موضعگیرىهائى در رابطه با حیات خانوادگى ممکن و میسر بود و مىتوانست چون دیگر زنان نامدار از خانواده اشراف و سلاطین راهى توأم با ناز و تنعم را در پیش گیرد ولى او این چنین نکرد.اوخود را در نظام تکوینى حیات قرار داد که خداوند او را موجودى بااحساس لطیف و با عاطفه و شور آفریده بود و متحمل و او این سرمایه را در راه ساختن، بعمل آوردن ورشد دادن فرزندان بکار برد. و سند ادعاى من در این راه حسن و حسین و زینب و کلثوماند، با آن برنامه درخشان شان.او مادرى موفق بود زیرا که توانسته است به تربیت فرزندانى بپردازد که همه رزمنده، دلیر و مجاهد فىسبیل الله باشند. کدام مادر است که در طول حیات خود توانسته است فرزندانى چون حسن و حسین بپروراند؟ و کدام زن شجاعى را سراغ داریم که دختر شجاع و قهرمانى چون زینب بپروراند؟ فرزندانش هر کدام الگوى کامل مادر و پدر در همه صفات اخلاقى و انسانى و هر کدام مجسمه فضیلت و پاکى و تقوا بودند و اگر از ما نمونههاى مکتب معجزه آساى اسلام را بخواهند ناگزیر باید فرزندان فاطمه (سلام الله علیها) را معرفى کنیم و این ادعائى است که در آن گزافه و انحرافى نیست، دوست و دشمن بدان اعتراف دارند – و مادرى چون فاطمه (سلام الله علیها) موجد این اسوههاست . دیدگاههاى فاطمه (سلام الله علیها):
موفقیت فاطمه (سلام الله علیها) را در مسیر مادى که باید سرمشقى براى زنان جهان باشد مرهون دیدگاهى است که این بانوى بزرگ اسلامى با استفاده از اندیشه اسلامى براى خود پدیدآورده و اتخاذ کرده است و ما را توان بررسى همه جانبه این دیدگاه نیست فقط با رعایت اختصار به چند نمونه آن اشاره مىکنیم:
1- در مورد خانواده: خانواده از دیدگاه فاطمه (سلام الله علیها) کانونى مقدس است و میزان قداست آن بحدى است که او دوست دارد تمام مدت عمر و اوقات خود رادر آن بگذارند و آن را سنگرى محکم در جبهه کارزار جهانى بسازد.همه چیز از خانواده آغاز مىگردد، حتى سعادت یا بدبختى یک ملت در خانواده رقم مىخورد و عزت و سعادت جامعه از آنجا منشأ مىگیرد. هم چنین اگر با دیدى وسیعتر نگریسته شود جنگها و صلحها در محیط و جو خانواده تکون مىیابد. و در آنجاست که کودکان، یعنى پدران فرداى بشر درسها مىآموزند بدین سان اگر بناى رشدى در جامعهاى است آغاز آن باید از خانواده باشد.فاطمه (سلام الله علیها) به کانون خانوادگى دل بسته است، آنچنان که وقتى مسأله تقسیم کار را پدرش با او مطرح مىکند و معلوم مىشود که فاطمه (سلام الله علیها) باید در کانون خانواده به امور داخلى آن بپردازد، خداى را سپاس مىگذارد. و به گرمى و سر و سامان دادن خانواده مىپردازد و آن را چون کارگاهى براى تربیت رهبرى قرار مىدهد.
2- در مورد فرزند: فاطمه (سلام الله علیها) درباره فرزند این تصور و اندیشه را دارد که امانتهاى خداوند در دست پدر و مادرند و والدین در برابر حفظ و رشد این امانت مسؤولند. او فرزند را بعنوان کالائى بىارزش نمىشناسد که او را به دست للهها و دایهها بسپارد بلکه آنها را وجودهائى ارزنده و در خور احترام و کرامت ذاتى مىشناسد که باید شخص مادر امر رسیدگى آنها را بعهده گیرد.او فرزند دارى را شأن کوچکى نمىدانست که امر اداره آنها را به دیگران واگذارد. و یا با احساس حقارت از بچهدارى بدنبال مشاغل پر سر و صداى بیرون رود. او خانه را مرکز انسان سازى مىشناسد و فرزندان را ثمره باغ وجود که در خور هرگونه اعتنا هستند.او این احساس را درباره فرزندان خود بیشتر دارد ازآن بابت که از زبان پیامبر شنیده است خداوند ذریه پیامبران را در صلب من پیامبر قرار داده ولى نسل مرا در صلب على (علیه السلام) – پس من پدر اولاد فاطمهام [82]، پس فاطمه (سلام الله علیها) طبعاً سرمایهگذارى را درباره اینان لازمتر مىشناسد.
3- در مورد تربیت: فاطمه (سلام الله علیها) امر تربیت را امرى تحولانگیز، سازنده، نجات ده بشر از خطرات و عوارض مىشناسد. او مىداند که رمز پیشرفت و انحطاط فرد و جامعه در سایه تربیت قابل خلاصه شدن است. جامعهاى پیشرفته است که تربیت آن پیشرفته باشد و قومى منحط بحساب مىآیند که تربیت آنها منحط باشد هم او معتقد است که این مادراناند که زمینه را براى بهشتى شدن فرزندان فراهم مىسازند (الجنه تحت اقدام الامهات [83] و طبعاً رمز جهنمى شدن، انحراف و انحطاط فرد و جامعه هم در سایه تربیت و مخصوصاً تربیت مادران است این حقیقتى است که ما پایههاى رشد و انحراف را در سایه تربیتهاى صواب و یا انحرافآمیز بدانیم و تاریخ نمونههاى مستندى را از آن به ما عرضه داشته است .فاطمه (سلام الله علیها) این دیدگاه را درباره تربیت دارد که غفلت از آن موجب صدمهاى عظیم براى فرد و جامعه است و صدماتى غیر قابل جبران را در پى دارد. بویژه در دوران خردسالى که کودک همانند شاخهترى قابل انعطاف است بدین نظر او خود را وقف زندگى فرزندان و سازندگى و تربیت آنها مىکند. هم چنین او سخن پدر را بیاد دارد که فرموده بود. فرزندان خود را بزرگ بشمارید و آنها را نیکو تربیت کنید (اکرموا اولادکم و احسنوا آدابهم) [84] و مىداند نوع ادب و تربیت آنها مسؤولیت آور است. ادبوا اولادکم فانکم مسؤولون [85].
در طریق تربیت :اما در طریق تربیت فاطمه (سلام الله علیها) توجه به شرایط و عوامل، اصول و ضوابطى دارد که بعنوان نفوذها نقش اساسى را ایفا مىکنند و ما در این زمینه هم بعنوان عوامل درسآموز نکاتى را ذکر مىکنیم .
1- محیط و شرایط: از عوامل مهم تربیت محیط و شرایطى است که بعنوان عامل مهم در سر راه رشد است. نقش محیط در تربیت به میزانى است که بسیارى از صاحبنظران آن را مهمترین عامل از بین همه عوامل تربیت مىدانند محیط رنگ ده شخصیت و سازنده خلق و خوى آدمى است و اثر آن را تا بدان حد مهم دانستهاند که گفتهاند انسان است و محیط او. دامنه محیط وسیع و شامل محیط خانه که مهم است، محیط دامن مادر و پدر که از آن مهمتر است، محیط اجتماعى، شرایط و جو بیرون و… و زنى است که محیط خانه را مدرسه مىسازد و در آن برنامههاى تربیت اسلامى را پیاده مىکند در کلاس خانهاش موضوع تربیت فرزندانند و و هدف او انسان پرورى و شهید پرورى، برنامهاش قرآن است و سنت، معلمانش رسول الله است و على (علیه السلام) و فاطمه (سلام الله علیها)، شیوه آن مهر و محبت است و ارج گذارى به وجود فرزندان .آرى خانه فاطمه (سلام الله علیها) کلاس عالى تربیت است، کلاسى است پر از شور و اخلاص جو آن سراسر ایمان، پایههاى آن، حرکت، فضیلت، مقصد آن شهامت آفرینى، تحت نظارت و رهبرى مستقیم پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و دامن عفیف و پر عزت فاطمه (سلام الله علیها) طریقه آن و آموزشهاى صحیح، و تلاش در آن براى انتقال میراث پیامبران، و طبیعى است که در آن افرادى پدید آیند مهذب، بى آلایش و معصوم، وارثان آدم تا خاتم، ثارالله، متعهد و مسؤول، انسان دوست و متعهد، و در راه خدا و در کار جلب رضاى خدا.
2- اصول و ضوابط: در این کلاس و مدرسه اصول و ضوابطى حاکمند که همه آنها از جانب خدایند و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) صادق و مصدق آنها را ذکر کرده و فاطمه (سلام الله علیها) و على (علیه السلام) دو شاگرد مهم و دور کن این امت آنها را مورد عنایت و استفاده قرار داده و به مرحله اجرا و عمل مىگذارند .تربیت براساس اصل توحید است و ضابطه ایمان و باورى راستین، اصل جرأت دهى و با شهامت سازى در این خانه حاکم است، اصل اخلاق و انضباط، اصل تقوا و پاکدامنى، اصل غلبه حق بر هواى نفس، ترجیح همسایه بر خانه، ترجیح معنى بر ماده… خانه او خانه زهد است بگونهاى که دنیا آنها را نفریبد و مالک وجودشان نگردد، بلکه خود مالک دنیا باشند، زرق و برقهاى ظاهرى در آن ارزش نداشته باشد. آنچه مهم است و مىارزد، رضاى خداوند است و همه افرادى که در این خانهاند بر این اساس و در مسیر این هدف زندگى مىکنند.هم چنین در این خانه اصل هماهنگى بین زن و شوهر در تربیت فرزندان وجود دارد، اصل اعتدال در امور، اصل سلطه ایمان، اصل غلبه اخلاق انسانى بر خواستههاى حیوانى حکومت مىکند و مبانى اسلام راستین مورد توجه است و سعى در اعمال اراده خداوندى و همسانى مشیت خود با مشیت خداوند.
3- شیوههاى و روش: فاطمه (سلام الله علیها) یک مادر است و مادرى از سوئى مرکب از دو عنصر است عنصر نوازش، و عنصر مهربانى و فاطمه (سلام الله علیها) این هر دو را به حد کمال واجد است و این خود زمینه را براى تربیت خوب فرزندان فراهم مىسازد. روح مادرانه فاطمه (سلام الله علیها) و عطوفت و غم خوارانه او خود سبب پیروى فرزندان است و فاطمه (سلام الله علیها) از این بابت مصداق این سخن پیامبر است که: – خیر نسائکم الطفهن بازواجهن و ارحمهن باولادهن [86] – بهترین زنان شما کسانى هستند که به همسرشان لطیفتر و مهربانتر و به فزرندان خود رحیمتر باشند. یا مصداق حدیث دیگر که بهترین زنان شما کسانى هستند که زاینده و زایا، سرپرست و والى، شیرده به فرزندان، دلسوز به آنان، و علاقمند به همسر خود باشند: خیر نسائکم حاملات، والدات، مرضعات، رحمات باولادهن، مایلات الى ازواجهن [87] فاطمه (سلام الله علیها) با فرزندان خود همدم و هم انس است. کارهاى شان را زیر نظر دارد و در موارد لازم به آنان تذکر مىدهد و یا در مورد کارشان داورى مىکند. حسنین (علیه السلام) خط مىنویسند نزد مادر مىآورند که بگوید خط کدامشان بهتر است. مادر براى اینکه دلها را نشکند آنها را بنزد پیامبر مىفرستد و رسول خدا مجدداً آنها را نزد فاطمه (سلام الله علیها) بر مىگرداند. فاطمه (سلام الله علیها) رشته گردن بند را به زمین مىریزید که هر کدام بیشتر جمع کردند خط او بهتر است. [88]
درسها :
در مکتب تربیتى فاطمه (سلام الله علیها) درسهاى گوناگون است درس اخلاق، درس زندگى، درس روابط با انسانها، درس حرکت آفرینى، درس موج سازى و قیام، درس حمایت از مظلوم، درس مبارزه با ظالم، درس دیندارى و دین خواهى و… و ما براى نمونه از سه گونه درس او نام مىبریم:
1- درس اخلاق: فاطمه (سلام الله علیها) سعى دارد که اخلاق اسلامى را عملاً به فرزندان بیاموزد. اخلاقى که در آن جرأت و شجاعت، عفو در عین قدرت ،گذشت و ایثار باشد. فاطمه (سلام الله علیها) به فرزندان درس محبت داد، درس نیکو کارى داد، درس وفادارى به هدف مشروع داد و هم چنین درس رشادت، خلوص، تعاون، حریت، احسان، صفا، تقوا و همه درسهائى که انسانیت به آنها مفتخر است .فاطمه (سلام الله علیها) پایههاى اخلاق انسانى و رشادت و جرأت را در فرزندان چنان تحکیم کرد که حسین بن على (علیه السلام) در روز عاشورا در رمز عدم قبول ذلت مىفرماید، خداوند و رسول او به ذلت این بیعت رضایت ندارند. دامنهائى که در آن پرورده شدم (دامن رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) على مرتضى (علیه السلام)، فاطمه زهرا (سلام الله علیها)) اجازه قبول این ننگ را به من نمىدهد.اخلاق فاطمه (سلام الله علیها) اخلاق الهى بود، اخلاق سرافرازى و احساس غرور بخاطر بندگى خدا بود، اخلاق عزتمندى و جلال و شکوه خداوندى بود، فرزندانش همانها را گرفتند و در مسیر زندگى حال و آینده خود بکار بستند. در دوران اسارت خاندان فاطمه (سلام الله علیها) بعد از واقعه کربلا دیدیم که چگونه در عین اسارت احساس سرافرازى داشتند و لقمه نانِ دونان را نخوردند و حتى اجازه نداد فرزندان و کودکانشان نیز در عین گرسنگى از آن صدقات استفاده کنند.
2- درس بندگى:
فاطمه (سلام الله علیها) به فرزندان خود عملاً یاد داد که چگونه خداى رابندگى کنند و چگونه مطیع و تسلیم اوامر او باشند. و این کار ازراه تمرین عملى عبادت بود. زیرا فاطمه (سلام الله علیها) خود عابدهاى بىمانند و در مقام بندگى در بالاترین حد و صورت ممکن بود. کسى که خداى را با تمام ذرات وجودش پرستش کرده و فرزندانش، چه بسا که در نیمههاى شب شاهد حالات او بودند.روح عبادت چنان در وجود فرزندانش ریشه دوانده بود که هیچ گامى بر نمىداشتند جز براساس قاعده و ضابطه عبادت. آنها بدرجهاى از رشد عبادى رسیده بودند که بدنبال عبادت مرجحه مىرفتند. در حال اعتکاف و در شرف خاتمه دادن آن بودند، ولى رسیدگى به مشکل مردم را از آن مهمتر دانسته و ترک اعتکاف گفتند. [89]و یا داستان نماز شب زینب در شب یازدهم ماه محرم، آنهم در حالیکه برادران و عزیزان، و حتى فرزندان خود را در واقعه کربلا از دست داده، یکه و تنهاست در برابر آن همه مصائب، خیمههاى آتش زده ولى صاحب را شاهد است و ماجرا خود چیزى شبیه به افسانه است. مصائب و اتفاقات او را از نماز شب باز نمىدارند او توان جسمى نداشته ولى به صورت نشسته آن را انجام داد.
3- درس زندگى سازى:
و بالاخره فاطمه (سلام الله علیها) به فرزندان مفهوم حیات و رمز و راز زندگى را آموخت. و به آنها یاد داد که گاهى زندگى و عزتمندى آن پس از مرگ است و زمانى در دوران آن. اصل برداشتن هدف معقول در زندگى است که بفهمد چرا باید کار کرد و چرا باید جنگید و چرا صلح؟ و اصولاً رمز و ملاک اندیشیده زیستن در چیست ؟او کوشید محیط خانه را میدانى سازد براى عمل کردن تعالیم اسلام و تحقق بخشیدن به آرمانهاى مقدس نبى اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم). به فرزندان آمادگى فکر و تعقلى داد و کوشید حیات شان را عقیدتى سازد. درس متانت در عین جهاد، درس قناعت، در عین وفور، درس تحمل در عین توان پیشروى، درس ایثار در عین نیازمندى شخصى، درس نظم در عین دشوارى و گرفتارى، درس حق دوستى و حقطلبى در عین تحمل مرارتهاى ناشیه از آن… اینها همه از مسائلى هستند که فاطمه (سلام الله علیها) آنها را به فرزندان خود آموخت.اینکه در خانوادهها شخصیتهاى اصلى پدید مىآیند بدان خاطر است که نظامات اصلى درباره آنها پیاده و اعمال مىگردد. فاطمه (سلام الله علیها) نظام اسلامى تربیت را درباره فرزندان پیاده کرد و در نتیجه هر کدام چون دنیائى شدند که در زندگى آینده و تاریخى اسلام نقشهاى مفید و مثمر ثمرى را پیاده کردند .
تربیت در عین کار :
این همه کوشش دقت گذارى فاطمه (سلام الله علیها)درباره فرزندان بخاطر آن نبود که او را فراغى و آسایشى فوقالعاده بود. او این خدمات را در کنار دیگر مشاغل شخصى و اجتماعى، آنهم در آن برهه از زمان انجام داد. داشتن تصویرى از وضع حیات در آن روزگار، مخصوصاً در دورانى که فقر و نادارى هم حکومت کند خود عظمت کار او را بیشتر نشان مىدهد.او زنى است جوان، مادر چند کودک خردسال، در خانهاى زندگى مىکند که محقر است، آب را از بیرون باید به خانه بیاورد و از مسافتى نسبتاً دور، گندم یا جو را باید شخصاً با دستاس آرد کند، خود باید آنرا خمیر کند، و نان بپزد، خود باید لباس خود و فرزندان را بشوید، با هیزم آتش درست کند، و با دهان در آن بدمد تا آتش شعلهور گردد، خود خانه را جارو کند، شمشیر خونین على (علیه السلام) را بشوید، محیط را براى آرامش على (علیه السلام) ساکت سازد. به زنان مدینه درس و مسأله دینى بیاموزد، گاهى هم به زخم بندى مجروحان جنگى بپردازد، کارهاى دستى چون پشم ریسى را انجام دهد تا کمکى براى زندگى مشترک باشد، به حقطلبى برود، به مبارزه بپردازد و…فاطمه (سلام الله علیها) نشان داد که انجام وظایف مادرى با آن امور متناقض نیست، در عین کثرت مشغله مىتوان فرزندانى شایسته تربیت کرد و بگفته دکتر بنت الشاطىء مىتوان چون چشمهاى شد که از سینه کوهى بجوشد و با خود هزاران گوى و گوهر زرین و سیمین بیرون بریزد، پذیرش خدمات خانوادگى مانع از خدمات اجتماعى و سیاسى نیست و بالعکس .
حاصل تربیت :
حاصل تربیت فاطمه (سلام الله علیها) در محیط خانه، فرزندان است صاحب فضیلتهاى بسیار و متعدد و در محیط بیرون ،زنانى است عفیفه و کم نظیر که هر کدام چراغ و مشعل هدایتى براى دیگر زنان در دنیاى اسلام بودند. اما در آنچه که به فرزندان مربوط مىشود اصل تربیت فاطمه (سلام الله علیها) را لااقل از سه دید بررسى مىکنیم .
1- در جنبه شخصیت:
او فرزندانى تربیت کرد که هر کدام از آنها در جنبه شخصیتى انسانهائى آزاد، مستقل، با روحیه، و داراى سلوک و رفتارى هستند که توجه به هر کدام از آنها آدمى رابه یاد آیه آیههاى قرآن مىاندازد. به دست نورانى فاطمه (سلام الله علیها) شیر مردان و شیر زنان شجاع، با عرضه و قهرمان پدید آمدند، که داراى عزت نفس، اعتماد بنفس و به دور از فرومایگى و تن دادن به ذلتها بودند .فرزندان فاطمه (سلام الله علیها) همگى شجاع، با اراده، از نظر روحى قوى، فدائى اسلام و قرآن بودند. این درک و اراده را داشتند که در مواقع حساس به یارى انسانهاى مظلوم و اسلام مظلومتر بشتابند. کسانى بودند که آخرین قطره خون را دادند ولى در برابر ناحقى و ستم سرفرود نیاوردند .
2- در جنبه حرکت آفرینى:
حاصل تربیت فاطمه (سلام الله علیها) پرورش نسلى بود حرکت آفرین و زندگى ساز، نسلى که هر کدام مشعل هدایتند وچراغ فرا راه حیات همه انسانهاو سیاستمداران راستین هستند. فرزندان فاطمه (سلام الله علیها) در تاریخ حیات اسلامى مردم موجها آفریدند و کشتى اسلام را که گاهى شدیداً، در تلاطم و در حال غرق شدن بود از خطر نجات دادند.- حسن بن على (علیه السلام) را ببینید که در چه شرایطى و چگونه با نرمش قهرمانانه و تاریخى خود زحمت صلح را بخود خرید ولى نابودى اسلام و فناى توان مسلمین را پذیرا نشد. صلحى تاریخى کرد که زمینه ساز قیامهاى بعدى بود و خود شهید صلح به نفع اسلام شد.- حسین بن على (علیه السلام) را بنگرید که قیام جانانه خویش از خون دل خود گذشت تا در رگهاى مسلمانان خمود و جامد خونى جدید وارد سازد و آنها علیه ستمگران و عیاشان به مبارزه وادارد و خانه ستم را ویران کند والحق که با این قیام چه نصیبى وافر براى اسلام فراهم آورد.- زینب (سلام الله علیها) را ببینید که زبانش چون جلادى براى ابن زیاد و یزید بود و هم چون شمشیر على (علیه السلام) برّائى داشت – با سخنان خود در کوفه و شام زلزله در ارکان خصم انداخت و دنیاى دشمن را بحرکت و عصیان علیه نظام خودشان وا داشت. و به همین گونه بود کلثوم و در کل حاصل تربیت فاطمه (سلام الله علیها).
3- درخدمت به اسلام :
فاطمه (سلام الله علیها) خادمانى ارزنده و راستین براى اسلام تربیت کرد. که بقاى اسلام را تضمین کردند و جمله معروف الاسلام نبوىّ الحدوث و حسینى البقاء خود نمونهاى از آن است. اینان به گونهاى پرورش یافته بودند که دشمنى اسلام را نمىپذیرفتند و اعمال خلاف اسلام را طرد و نهى مىکردند از سر و جان مایه مىگذارند تا اسلام زنده بماند. در تاریخ اسلام دیدید که چگونه با معاویه ستیز مىکرد، آن دیگرى با پسرش یزید، آن سومى حامل پیام شهادت شد، آن چهارمى افشاگر مفاسد بنى امیه و همه آنها پشتوانه انقلاب اسلامى پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) که کوشیدند ارکان فسادو آلودگى را متزلزل سازند و مردم را به حقایق پشت پرده حکومت آشنا نمایند و نشان دهند آنچه خلفا عرضه مىدارند اسلام نیست.فاطمه (سلام الله علیها) بانوى بزرگى بود که توانست نسل امام تربیت کند و فرزندانى شهادت طلب و فدائى این که در مواقع حساس و لازم از جان خود براى اسلام مایه بگذارند و جلو مقاصد شوم خصم را بگیرند. نسل فاطمه (سلام الله علیها) نسل شهید است. زیرا همه آنان درراه اسلام خود را فدا کردند وفراموش نکنیم فاطمه (سلام الله علیها) خود شهیده اسلام است و شوهرش نیز شهید مسجد و محراب.
فاطمه (سلام الله علیها) و کانون دارى
خانه فاطمه (سلام الله علیها):
نخست از خانه فاطمه (سلام الله علیها) حرف بزنیم، جائى که او و على (علیه السلام) در آن زندگى سر کردهاند و گلهاى بوستان خود را در آن پرورش دادهاند. تا مدتهاى زیاد آنها در اطاق اجارهاى زندگى را سر کردند که دور از خانه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بود. بعدها رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) با یکى از صحابه سخن گفت و خانه اجارهاى آنها را به محلى نزدیکتر به خود آورد، و سالها گذشت تا آنها خود صاحب خانهاى و حجرهاى کوچک شدند.این خانه که در کنار خانه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بود، و بیش از یکى دو متر با آن فاصله نداشت، خانهاى بود کوچک و محقر، گلین، فرش آن شامل حصیرى بود که تنها نیمى از اطاق را مىپوشاند و نیم دیگر با شن نرم مفروش بود. درب آن یک لنگهاى و معرّف فقر اهل خانه. در این خانه فاطمه (سلام الله علیها) با على (علیه السلام) همراز و بهتر بگوئیم هم بند و هم سلول بود. از دیدى محلى براى زندگى و مسکن است، از سوئى دیگر کارگاهى است براى کارهاى دستى فاطمه (سلام الله علیها) که براى کمک معاش و یا در بسیارى از موارد براى خدمت به فقرا و مساکین انجام مىگرفت و ازجهتى مرکز آمد و شد یاران على (علیه السلام)، دوستان فاطمه (سلام الله علیها) ،زنان مسأله دار و هدایت خواه بود .فاطمه (سلام الله علیها) این خانه را مدرسه و دانشگاهى ساخته بود، نه تنهابراى فرزندان خود، بلکه براى زنان مسلمان که سؤالات مذهبى خود را از او مىپرسیدند. آن را کانون مقدسى ساخته بود که اعضاى خانه، آن را سنگرى دانسته و پناه و سکون خود را در آنجا مىجستند. و خواهیم دید که این کانون مطمئنترین محل آرامش و پناه على (علیه السلام) بود .
اهمیت خانهدارى :
فاطمه (سلام الله علیها) ازکسانى نبود که خانهدارى را کارى کوچک شمرد و یا خانه را به شوق اداره و منصبى ترک گوید و یا آن را محل و مرکزى براى بلند پروازى خود قرار دهد. او به این نکته آگاه بود که کانون خانوادگى و اداره آن کمتر از اداره یک کشور نیست و حتى پایه کشور دارى بحساب مىآید. و هم مىدانست و اززبان پیامبر شنیده بود که خدمت در خانه و خانهدارى داراى اجر و حسنه است، حسنهاى که هیچ کارى از زن با آن برابرى نمىکند.روزى رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از اصحاب خود پرسید زن در چه حالى به خدا نزدیکتر است؟ و اصحاب پاسخ درست آن را ندانستند: فاطمه (سلام الله علیها) این سخن را شنید و پیام فرستاد زن در حالى به خدا نزدیکتر است که ملازم خانه باشد و از آن بیرون نشود. [90]او مىدانست که خانه سنگر است، پایگاه اجتماعى اعضاء است، همانند یک نهاد اجتماعى گرانقدر است و کارى براى زن از نظر ارزشمندى معادل خانهدارى نیست. بدین سان همّ خود را به خانهدارى نهاد و اداره و مدیریت آن و نیز تربیت فرزند را در آن به وجهى نیکو پذیرا شد. او در این راه احساس خجلت و ننگى نداشت و از زیر بار وظایف آن شانه خالى نمىکرد .مرکزیت خانهاش در مسیر تربیت فرزند، مشاوره و همدمى با على (علیه السلام) مهرورزى به اهل خانه بود، و حاصل چنین اقدامى، فاطمه (سلام الله علیها) راستین را بیش از پیش محبوب کرد و او راضى به این تقسیم کار پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بود که کار درون خانه از آن او و کار بیرون خانه از آن على (علیه السلام) باشد و خداى را بر این امر سپاسگزار و شاکر بود .
مسؤولیت او در خانه :
او بفرموده رسول گرامى اسلام، رئیس خانه است و المراه سیده اهلها [91] کدبانوئى است مجرب که گوئى تمام دورههاى مدیریت خانواده را گذارنده و به وظایف خود نیکو آشناست. مسئولیتش سنگین است – در آن روزگار دشوار، آن هم در دوره فقر خاندان پیامبر او باید به امور زیر برسد: – امر سر و سامان دادن امور خانه، آن هم خانهاى که مرکز آمد و رفت است و چند کودک خردسال در آنند.- امر تربیت و اداره و نظافت و سرپرستى فرزندان که آن هم کارى اندک و آسان نیست .- امر پیشهورى و صنعتگرى چون بافتن پیراهن براى فرزندان و یا پشم ریسى براى کمک معاش.- امر آسیاب کردن گندم یا جو با دستاس که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده دست فاطمه (سلام الله علیها) در این راه زخمى شده بود.- امر آوردن آب از بیرون که در آن روزگار این هم مشکلى براى فاطمه (سلام الله علیها) بود و خانهها آب نداشتند.- امر هدایت و سرپرستى زنان جدید الاسلام که از برکت فاطمه (سلام الله علیها) مهتدى مىشوند ویا دیگران .- و بالاخره کارهاى دیگرى که هر زنى بدان واقف است و به اصطلاح خودشان از بام تا شام در خانه مىدوند ولى باز هم کارشان نیمه کاره مىماند. براى تهیه مختصر غذائى آن همه وقت مىگذارند ولى باز هم مطبوع طبع آنها قرار نمىگیرد. درک سنگینى مسؤولیت او میسر نیست، مگر آنگاه که آدمى خود در شرایط آن قرار گیرد.
سکون خانه :
خانه فاطمه (سلام الله علیها) از آن خانههائى که خداى خواسته است نام او در آنجا بلند گردد و مورد تسبیح و تقدیس باشد. فى بیوت اذن اللّه ان ترفع و یذکر فیه اسمه یسبح له فیها بالغدو و الاصال [92] و طبیعى است که چنین خانهاى نمىتواند مرکز آشفتگى و هرج و مرج باشد نخستین چیزى که در آن باید حضور داشته باشد سکون و آرامش است و فاطمه (سلام الله علیها) سعى دارد چنین کند.او مىداند که ترقى و عظمت شوهر، کوشش و تلاش ارزنده او تا حدود زیادى مرهون زندگى آرام و ساکن او در محیط خانه است و خانه باید سنگر آرامش و محل تجدید قوا باشد تا شوهر بتواند بنشیند، درست نقشه بکشد و درست طراحى کند، و درست تصمیم به اجرا و عمل بگیرد. خانه باید در سکون و آرامش باشد تا شوهر بتواند در آن خانه احساس راحتى کرده و مشقات بیرون را از تن به در نماید.خانه فاطمه (سلام الله علیها) براى على (علیه السلام) چنین وضعى را داشت. على (علیه السلام) در کنار زهرا (سلام الله علیها) احساس آرامش مىکرد و حتى هر آنگاه که از حوادث و مشکلات زندگى به ستوه مىآمد به سنگر خانه پناه مىبرد و در آنجا کمى با فاطمه (سلام الله علیها) سخن مىگفت و تجدید قوا مىکرد و از نو سرگرم کار و تلاش و مبارزه مىشد و این امر در سراسر زندگى على (علیه السلام) وجود داشت، حتى پس از وفات فاطمه (سلام الله علیها) و در سر مزارش .
گرمى و روشنائى کانون :
فاطمه (سلام الله علیها) در محیط خانه چون ماهى درخشان بود که نور وجودش کانون خانه و دل على (علیه السلام) را روشن مىکرد. او مصداق این آیه قرآن بود که: و اذا رایتهم حسبتهم لؤلؤاً منثوراً. [93] او روشنى بخش خانه بود، دیدارش رنجها و غصهها را از دلها مىزدود. على (علیه السلام) خود فرمود وقتى به خانه مىآمد و به زهرا نگاه مىکردم تمام غم و غصهام زدوده مىشد. [94] فاطمه (سلام الله علیها) کانون خانواده را گرم مىداشت، على (علیه السلام) و فرزندان را دل به این خوش بود که د رکنار فاطمهاند و در آن کانوناند. از دیدى، او چون شمعى بود که پروانهها را بدور خود جمع کرده، به آنها گرمى و نور مىداد خانهاش کانون انس و صفا بود. اعضاى خانه با هم انس و آشتى و معاونتى داشتند، و در کمال همرنگى و صداقت، در سایه ایمان به خدا و رسول و کتاب او زندگى مىکردند. اگر على (علیه السلام) تصمیمى مىگرفت، همگان همراه او بودند و اگر فاطمه (سلام الله علیها) تصمیمى اتخاذ مىکرد دیگر افراد خانه با او همگام مىشدند و نمونه روشن آن موردى است که در آن سه روز تمام اعضاى خانواده افطارى خود را به فقیران و یتیم و مسکین دادند و خود با آب افطار کردند. [95]و بالاخره فاطمه (سلام الله علیها) در گرم داشتن کانون، لطف و عنایت به همسر، رحمت و دلسوزى به فرزند مصداق حدیث پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بود که خیر نسائکم الطفهن بازواجهن، و ارحمهن باولادهن و…[96] و مصداق احادیث دیگر رسول خدا چون عفیفه بودن، شوهر دوست وفرزند دوست بودن و ضمن اینکه او خود ملهم به الهامات الهى است .
مشقت زندگى :
با چنین وصفى که گذشت و با آن همه کار و تلاش طبیعى است که زندگى بر او آسان نبود. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) روزى بر فاطمه (سلام الله علیها) وارد شد و دید که با دستهاى خود آسیاب را مىگرداند و در عین حال به کودک خردسالش سرگرم شیر دادن است. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از دیدن چنین وضع آب در دیده گردانید و فرمود دخترم: تلخىهاى زندگى دنیا را بچش براى وصول به حلاوتهاى آخرت فاطمه (سلام الله علیها) گفت خداى را بر این نعمتها سپاسگزارم و بر کرامتهاى او عرض تشکر دارم. [97]شدت، کارش در خانه بحدى بود که گاهى توان را از او مىگرفت، بدنش رنجه مىشد و به فرموده على (علیه السلام) دستانش از شدت آسیاب کردن تاول زده و پینه بست. [98] در عین حال این کار یک روز و دو روز نبود و هم این براى فاطمه (سلام الله علیها) تنها کار نبود که از کارهاى دیگر فراغتى داشته باشد. مسأله نظافت خانه هم مسأله بود که گاهى سر و روى فاطمه (سلام الله علیها) راگرد آلود مىکرد و غبار بر او مىنشست. روزى رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از فاطمه (سلام الله علیها) احوال بپرسید که چگونهاى؟ فاطمه (سلام الله علیها) ظاهراً از حالات زندگى و مشقتهاى آن، و سختى معیشت و شاید هم از گرسنگى خود و فرزندان و از خالى بودن خانهاش ازآذوقه سخن گفت. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود دخترم آیا به این راضى نیستى که سیده زنان جهان باشى؟ فاطمه (سلام الله علیها) پرسید مگر مریم دختر عمران سیده زنان نیست؟ پیامبر فرمود: او سیده زنان عصر خود بود و تو سیده همه زنانى [99]. و بر این اساس ملاک خانمى و بانوئى وارونه گشت و در نظر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) زنان پر خور و پر آذوقه و متجمل و آنهائى که در جلال و جبروت مادى زندگى مىکنند بانو وخانم بحساب نمىآیند. اگر ملاکى براى بانوئى و سیده بودن مطرح باشد در تلاش و جهد هدفدار، در عین تحمل فقر و نادارى است. در عابده بودن و زاهده بودن و در راه خدا رنجها را بخود خریدن است و فاطمه (سلام الله علیها) این چنین بود .
کمک کارىها :
فاطمه (سلام الله علیها) در تنگا و خستگى و دشوارى زندیگ بود ولى چنان نبود که شوهرى خود خواه و تن پور داشته باشد که این همه کارها تلاشها را وظیفه خاص زن بداند و کمک کارش نباشد. نه – على چنین مردى نبود. او در کار و تلاش مردانهاش کمتر از فاطمه (سلام الله علیها) نبود. چه بسیار ازکارهاى خانه را او انجام مىداد حتى بافاطمه (سلام الله علیها) مىنشست و گندم آسیاب مىکرد و حتى در مواردى نان مىپخت رسیدگى به امور بیرون، تهیه نان براى چنان خانوادهاى با فرزندان متعدد، آن هم کار و اشتغالى مشروع، آب کشى براى مزرعه و درختان، کارمزدى براى آبیارى درختان، حضور در جبهه و صحنه رزم، دستگیرى از بینوایان، بردن نان و آذوقه براى دردمندان، عبادت رسمى و حضور در عرصههاى سیاسى خود کارى بس وسیع و پر دامنه بود .او حتى براى سیر کردن فرزندان تن به کار مزدى مىداد. در مزرعهاى کار مىکرد و قرار بسته بود براى هر سطل آبى که از چاه بیرون مىکشد یک دانه خرما بستاند و بر این اساس براى اهل خانه غذا تهیه مىکرد، با این اتکا که در مواردى بسیار دیگران را بر خود مقدم مىداشت و از همین غذائى که با مرارت به دست مىآمد به فقیران مىداد.در عین حال هر آنگاه که از کار روز مره فارغ مىشد و بخانه مىآمد با همان بدن خسته به کمک فاطمه (سلام الله علیها) مىشتافت. گاهى خانه را تمیز مىکرد، زمانى با فاطمه (سلام الله علیها) آسیاب را مىگرداند، گاهى در نظافت خانه به او کمک مىکرد. او در محیط خانه تلاش بسیار داشت، بدان خاطر که به حال فاطمه (سلام الله علیها) از شدت کار او رقت مىکرد و دلش به درد مىآمد. روزى پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بر آنها وارد شددید على (علیه السلام) و فاطمه (سلام الله علیها) سر گرم آسیاب کردن جویا گندمند. خطاب به آنان که کدام خستهترید. برخیزید من بجاى شما آسیاب کنم – على (علیه السلام) عرض کرد فاطمه (سلام الله علیها) خستهتر است. پیامبر فرمود دخترم برخیز آنگاه خود بجایش نشست و با على (علیه السلام) سرگرم آسیاب کردن شد. [100]
حاصل کانون دارى :
حاصل کار و تلاش فاطمه (سلام الله علیها) در محیط خانه و ثمره کارش عبادت و داراى ارزش بسیار است زیرا:- خدمت به مردى که عزیز خداست و مرد رزم و جهاد است و خداى را بر او نظر عنایت بسیارى است.- على شدن على (علیه السلام) در سایه همدلى با فاطمه (سلام الله علیها) وفاطمه شدن فاطمه (سلام الله علیها) در سایه انس با على (علیه السلام) و هم مسکنى اوست و چه زیباست کار براى چنین افراد.- خدمت به فرزندان و تربیت نسلى است که انسان دوست، متعهد، مکتبى، و نمونه عالى تربیت اسلامند.- خدمت به اسلام بود زیرا که در سایه آن موجبات خدمت به اسلام و مسلمین فراهم آمد و ضدیتها با این سرکوب شد و مردم توانستند راه خود را بیابند.- و سرانجام فاطمه (سلام الله علیها) با مدیریت خود درس زندگى توأم با سعادت به زنان داد، تجاربى فراهم آورد که بهرهگیرى از آن عامل رشد انسانیت انسان و مخصوصاً زنان جهان است و کدام عبادت است که بدین میزان داراى ارزش و ثمره اجتماعى باشد.
پی نوشت ها :
1- نهجالبلاغه – در مراسم دفن فاطمه (سلام الله علیها).
2- فاطمه الزهراء.
3- ص 66 ج 2- فرائد السمطین .
4- طبقات ابن سعد ج 8 ص 14.
5- ص 125 انساب الاشراف.
6- شرح حال چهارده معصوم – صفوت ص 15.
7- فاطمه الزهراء – الرحمانى.
8- ص 324 انساب الاشراف.
9- ص 90 بحار ج 43.
10- آیه 63 سوره نور.
11- ص 367 مناقب ابن مغازلى.
12- حلیه الاولیاء ج 2 ص 41.
13- فضیله الزهراء.
14- فضیله الزهراء.
15- مستدرک ج 3 ص 184.
16- مستدرک ج 3 ص 184.
17- صحیح بخارى جزء 5 ص 26.
18- ص 87 الزهراء.
19- جزء 7 صحیح مسلم ص 141.
20- فاطمه الزهراء.
21- فضائل الخمسه ج 3، 133.
22- کافى ج 1 ص 460.
23- ص 132 منتهى الامال ج 1.
24- ص 239 ریاحین الشریعه ج 1.
25- ص 156 بحار ج 43.
26- ص 44 – اشگهاى فاطمه (سلام الله علیها).
27- ص 63 همان منبع.
28- به کتاب نظام خانواده در اسلام و کتاب تشکیل خانواده در اسلام از مؤلف مراجعه شود.
29- ص 11 طبقات ابن سعد ج 8.
30- وفاه الصدیقه الزهراء ص 23.
31- ص 11 طبقات.
32- ج 2 سیره حلبى.
33- ص 130 الزهراء – محسن امین.
34- ص 131 – الزهراء.
35- خصایص فاطمیه.
36- ص 33 الغدیر 1.
37- بحار ج 43 ص 18.
38- بحار 43 ص 10.
39- روضه المتقین ج 8 ص 123.
40- علامه مجلسى.
41- جواهر السنیه – احادیث در شأن على (علیه السلام) .
42- کفایه الطالب گنجى شافعى.
43- ص 132 الزهراء.
44- ص 35 دلائل الامامه.
45- ص 137 الزهراء – محسن امین.
46- ص 68 همان منبع.
47- ص 94 بحار ج 43.
48- ص 107 فاطمه الزهراء (سلام الله علیها).
49- مناقب ج 3 ص 351.
50- روضه الواعظین ج 1 ص 146.
51- مناقب ج 3 ص 350.
52- دلایل الامامه ص 23.
53- تاریخ الخمیس ج 1 ص 408.
54- ص 68 الزهراء مطاهرى .
55- ص 74 ریاحین الشریعه ج 1.
56- ج 2 – کافى ص 360.
57- بحار ج 43.
58- مناقب ابن شهر آشوب ص 111 ج 2.
59- ص 112 ج 2 مناقب ابن شهر آشوب.
60- ص 90 الزهراء ملا محسن.
61- ص 102 الزهراء.
62- ص 114 بحار 43.
63- صفوه الصفوه ابن جوزى ص 3 ج 2.
64- امام صادق (علیه السلام) .
65- آیه 19 سوره رحمان.
66- المصدر ص 151.
67- ص 171 احتجاج ج 1.
68- همان منبع ص 195.
69- زندگانى حضرت زهراء (سلام الله علیها).
70- مناقب شهر آشوب ج 3 ص 33.
71- ص 86 بیت الاحزان – قمى .
72- ص 35 شمهاى از فضایل زهرا – محلاتى.
73- ص 80 فاطمه دکتر شهیدى.
74-ص 9 ریاحین الشریعه ج 1.
75- بحار ج 43 ص 186.
76- نهج البلاغه نامه 28.
77- بحار ج 43.
78- نهج البلاغه.
79- آیه 22 سوره رحمان.
80- آیه 22سوره رحمان
81- تفسیر الدرالمنثور ج 7 ص 697.
82- مناقب ابن شهر آشوب ج 3 – ص 387.
83- حدیث نبوى .
84- حدیث نبوى.
85- حدیث نبوى.
86- حدیث نبوى.
87- حدیث نبوى.
88- بحار 104 ص 309.
89- داستان اعتکاف امام حسین (علیه السلام) و مراجعه یک نیازمند.
90- ص 134 منتهى الامال ج 1.
91- روضه الواعظین.
92- آیه 36 سوره نور.
93- آیه 19 – انسان.
94- مناقب خوارزمى ص 256.
95- آیه 8 سوره انسان.
96- نهج الفصاحه .
97- ص 133 منتهى الامال.
98- ص 134 همان منبع.
99- ص 42 حلیه الاولیاء ج 2.
100- ص 5 بحار ج 43