الرسول (ص) یقبل نحر فاطمه (ع) (10)
و عن عائشه أن النبى صلى اللَّه علیه و سلم قبل یوما نحر فاطمه، فقلت: یا رسولاللَّه فعلت شیئا لم تفعله فقال: یا عائشه إنى إذا إشتقت إلى الجنه قبلت نحر فاطمه.
حضرت رسول (ص) انحناى گلوى فاطمه (س) را مىبوسد
از عایشه روایت شده که:
روزى رسول خدا (ص) گودى گلوى فاطمه (س) را بوسید.
گفتم:
اى رسول خدا (ص)! عملى انجام دادى که قبل ازآن انجام نداده بودى. پیامبر (ص) فرمود:
اى عایشه! هنگامى که به بهشت مشتاق مىشدم، گودى گلوى فاطمه (س) را مىبوسم.
تقبیل الرسول (ص) لفاطمه (11)
عن عائشه بنت طلحه، عن عائشه بنت أبىبکر و فى فضائل السمعانى بإسناده عن عکرمه قال:
کان النبى صلى اللَّه علیه و آله و سلم إذا قدم من مغازیه قبل فاطمه، و رووا عن عائشه.
أن فاطمه کانت إذا دخلت على رسولاللَّه صلى اللَّه علیه و آله و سلم، قام لها من مجلسه و قبل رأسها و أجلسها مجلسه، و إذا جاء إلیها لقیته و قبل کل واحد منهما صاحبه و جلسا معا.
بوسیدن فاطمه (س) توسط پیامبر (ص)
… عایشه دختر طلحه از عایشه دختر ابوبکر، (در فضائل السمعانى به اسناد از عکرمه) گفت: هنگامى که پیامبر (ص) از جنگ برمىگشت فاطمه (س) را مىبوسید و همچنین از عایشه نقل کردهاند که:
فاطمه (س) هنگامى که بر پیامبر (ص) وارد مىشد، پیامبر (ص) براى او از جا بلند مىشد و سر او را مىبوسید و او را در جاى خود مىنشانید، و نیز هنگامى که پیامبر (ص) به سوى فاطمه (س) مىآمد، با او ملاقات مىکرد و هر کدام یکدیگر را مىبوسیدند و با هم مىنشستند.
الرسول (ص) لاینام حتى یقبل فاطمه (ع) (12)
عن عائشه، أن النبى صلى اللَّه علیه و آله و سلم، کان کثیرا ما یقبل عرف فاطمه علیهاالسلام
بوسهى پیامبر (ص) بر فاطمه
از عایشه نقل است که:
همانا پیامبر (ص) بیشتر اوقات پیشانى فاطمه (س) را مىبوسید.
فاطمه أعظم نساء المسلمین رزیه (13)
عن عائشه، أن رسولاللَّه صلى اللَّه علیه و سلم قال لفاطمه:
إن جبرئیل أخبرنى أنه لیس امرأه من نساء المسلمین أعظم رزیه (14)منک فلا تکونى أدنى امرأه منهن صبرا.
فاطمه بزرگترین تحملکنندهى مصایب در بین زنان مسلمان
از عایشه نقل است که :
رسول خدا (ص) به فاطمه (س) فمرود: جبرئیل به من خبر داد که هیچکس از زنان مسلمان به اندازهى تو مصیبت نمىبیند، پس از آنان کم صبرتر مباش.
سرار الرسول (ص) لفاطمه (ع) (15)
عن عائشه قالت: کذا عند رسولاللَّه صلى اللَّه علیه و سلم فى مرضه الذى مات فیه، ما یغادر منا واحده إذ جاءت فاطمه تمشى ما تخطىء مشیتها من مشیه رسولاللَّه صلى اللَّه و سلم شیئا فلما رآها قال: مرحبا بابنتى فأقعدها عن یمینه أو عن یساره ثم سارها بشىء فبکت، فقلت لها أنا من بین نسائه: خصک رسولاللَّه صلى اللَّه علیه و سلم من بیننا بالسرار و أنت تبکین؟ ثم سارها بشىء فضحکت
قالت: فقلت لها: أقسمت علیک بحقى أو بمالى علیک من الحق لما أخبرتنى.
قالت: ما کنت لأفشى على رسولاللَّه صلى اللَّه علیه و سلم سره، قالت (عائشه):
فلما تؤفى النبى صلى اللَّه علیه و سلم سألتها؟ فقالت (فاطمه): أما الآن فنعم.
أما بکائى فإن رسولاللَّه صلى اللَّه علیه و سلم قال لى: إن جبرئیل علیهالسلام کان یعرض على القرآن کل عام مره فعرضه على العام مرتین، و لا أرى إلا أجلى قد اقترب فبکیت، فقال لى: إتقى اللَّه واصبرى، فإنى نعم السلف، ثم قال: یا فاطمه أما ترضین أن تکونى سیده نساء العالمین أو نساء هذه الأمه، فضحکت.
سخنان رازناک حضرت رسول (ص) به فاطمه (س)
… عایشه گفت:
نزد پیامبر (ص) بودم، در آن مریضى که به همان از دنیا رفت، هیچکدام از ما (زنان پیامبر (ص» رسول خدا (ص) را تنها نگذاشتیم. در این هنگام فاطمه (س) آمد. راه مىرفت و راه رفتنش فرقى با راه رفتن رسول خدا (ص) نمىکرد.
چون پیامبر (ص) او را دید فرمود:
آفرین به دخترم! و او را در سمت راست یا چپ خود نشاند. بعد در گوش او سخن گفت، پس فاطمه گریه کرد! من از بین زنان به فاطمه (س) گفتم: پیامبر (ص) تو را در بین ما براى گفتن اسرار خود برگزید و تو گریه مىکنى؟!
بعد رسول خدا (ص) در گوش به او خبرى داد، و او خندید! عایشه گفت: به فاطمه گفتم: تو را به حق خودم با مال خودم که بر تو دارم قسم مىدهم، که مرا از سخنانى که پیامبر (ص) به تو فرمود خبر دهى، فاطمه (س) فرمود: من اسرار رسول خدا (ص) را فاش نمىکنم.
پس چون پیامبر (ص) وفات یافت، از فاطمه (س) پرسیدم. فرمود، حال مىگویم: گریهام براى این بود که پدرم فرمود:
جبرئیل هر سال یک بار قرآن را بر من عرضه مىکرد، اما امسال دو بار عرضه کرد و دلیلى نمىبینم مگر اینکهاجلم نزدیک شده، و من گریه کردم. پس پیامبر (ص) به من فرمود:
تقواى خدا پیشه کن و صبر در مفارقت از من داشته باش، همانا من بهترین گذشتگان هستم، بعد فرمود:
اى فاطمه آیا راضى نیستى که بوده باشى سرور زنان جهانیان، یا سرور زنان این امت! پس من خندیدم.
الرسول (ص) یناجى فاطمه (ع) (16)
عن عائشه، أن رسولاللَّه صلى اللَّه علیه و سلم فى مرضه الذى قبض فیه قال: یا فاطمه یا إبنتى أحنى (17)على فأحنت علیه، فناجاها ساعه ثم انکشفت عنه تبکى و عائشه حاضره ثم قال رسولاللَّه صلى اللَّه علیه و سلم بعد ذلک ساعه أحنى على فأحنت علیه فناجاها ساعه ثم انکشفت عنه تضحک فقالت عائشه: یا بنت رسولاللَّه أخبرینى بما ناجاک أبوک؟
قالت: أو شکت (18)رأیته ناجانى على حال سر، ثم ظنفه أنى بسره و هى حى فشق ذلک على عائشه أن یکون یسر دونها فلما قبضه اللَّه إلیه
قالت عائشه لفاطمه سلاماللَّهعلیها: ألا تخبریننى ذلک الخبر؟ قالت أما الآن فنعم ناجانى فى المره الأولى فأخبرنى أن جبرئیل کان یعارضه القرآن فى کل عام مره و أنه عارضه القرآن العام مرتین و أنه أخبره أنه لم یکن نبى بعد نبى إلا عاش عشرین و مائه سنه و لا أرانى إلا ذاهب على رأس الستین فأبکانى ذلک و قال یا بنیه لیس من نساء المؤمنین.عظم رزیه منک فلا تکونى أدنى من إمرىء صبرا
ثم ناجانى فى المره الأخرى فأخبرنى أنى أول أهله لحوقا به و قال: إنک سیده نساء أهل الجنه.
نجواى پیامبر (ص) با فاطمه (س)
از عایشه نقل شده است که گفت:
پیامبر (ص) در بیمارىاى که به همان وفات یافت فرمود: فاطمه (س) دخترم، به سوى من بیا، فاطمه (س) به سوى پدر آمد، پیامبر (ص) یک ساعت با او نجوا کرد. پس گریه فاطمه آشکار شد (و عایشه حاضر بود) بعدا پیامبر (ص) فرمود: فاطمه (س) به سوى من بیا. پس فاطمه (س) بر پیامبر (ص) وارد شد، پیامبر (ص) یک ساعت با فاطمه (س) نجوا کرد، خندهى فاطمه آشکار شد.
عایه گفت: اى دختر رسول خدا (ص) مرا از آنچه که پدرت با تو نجوا کرد آگاه کن! فاطمه (س) فرمود: نزدیک پیامبر (ص) بودم دیدم با من سرى سخن گفت، بعد گمان کرد سرش را آشکار مىکنم (این قضیه بر عایشه گران آمد، چرا که سرى از او پنهان شد) چون رسول خدا (ص) ارتحال نمود. عایشه به فاطمه (س) گفت آیا مرا از آن خبر آگاه نمىکنى؟ فاطمه (س) فرمود: اکنون آگاه مىکنم. با من در مرتبه اول نجواى کرد، و به من خبر داد که جبرئیل در هر سال یک بار قرآن را بر من عرضه مىکرد و امسال دوبار عرضه کرد. جبرئیل خبر داد که هر پیامبرى پس از پیامبر دیگر 120 سال عمر مىکند و من اکنون در سال 60 هستم. پس این قضیه مرا به گریه آورد و پیامبر (ص) فرمود: دخترم! هیچکدام از زنان مؤمنین بیشتر از تو مصیبت نمىبینند پس کم صبرترین از دیگر زنان مباش.
بعد در مرتبه دیگر با من نجوا کرد و فرمود:
اولین کس از اهلبیتم تو هستى که به من ملحق مىشوى، تو سرور زنهاى بهشتى.
پی نوشت ها:
10ـ و قال الحافظ محبالدین الطبرى المتوفى (694) فى ذخائر العقبى ط الهند ص 36:
11ـ قال الشیخ البحرانى رحمهاللَّه فى کتابه العوالم، ج 11 ص 61، نقلا عن المناقب لابن شهرآشوب، والأربعین عن ابن المؤذن، بإسناده عن النضر بن شمیل عن میسره، عن المنهال:
12ـ قال العلامه الحافظ علاء الدین المتقى الهندى فى کنزالعمال ج 7، ص 116، الحدیث 18335):
13ـ و قال ابنحجر العسقلانى المتوفى (852) فى فتح البارى ج 9 ص 201، ذکر عن الطبرى، (و هو محمد بن جریر) أنه روى
14ـ ج رزایا، مصیبت بزرگ، فرهنگ جدید عربى فارسى، ترجمه منجدالطلاب، مترجم محمد بندر ریگى.
15ـ قال الحافظ الکبیر سلیمان بن داوود الشهیر بأبى الطیالسى المتوفى (304) فى مسنده ص 196 ط الهند: حدثنا یونس، قال: حدثنا أبوداوود قال: حدثنا أبوعوانه، عن فراس بن یحیى، عن الشعبى، عن مسروق.
16ـ و قال الحافظ العلامه المتقى الهندى المتوفى (975) فى کنزالعمال ج 7 ص 111، بإسناده
17ـ حنا حنوا و أحنى علیه: عکف و مال الیه: به سوى او میل کرد، المنجد.
18ـ اوشک- ایشاکا (و شک) در رفتن سرعت کرد فرهنگ دانشگاه. أوشکت: نزدیک بود- دروس دارالعلوم العربیه ص 111.