زن ایرانی معاصر از نگاه مستشرقان

زن ایرانی معاصر از نگاه مستشرقان

نویسنده: رضا رمضان نرگسی

چکیده
نقش محوری زن در فرهنگ و تمدن ایرانی ، حجاب و پوشش زنان ایرانی و وضعیت سیاسی – اجتماعی زن ایرانی از نظر نویسندگان غربی معاصر سه محور اساسی مباحث این مقاله می باشند . بدون استثنا، همه ی مستشرقان بر اهمیت نقش زن در ساختن تمدن تأکید دارند و بسیاری از ایشان می کوشند زنان ایرانی را متقاعد به پیروی از فرهنگ غرب نمایند. در قبال حجاب زن ایرانی ، مواضع متفاوتی از تعریف و تمجید بسیار زیاد تا بدگویی و اهانت به پوشش زن ایرانی در نوشته های مستشرقان دیده می شوند. همچنین نوعی آشفتگی در نوشته های آن ها به وضوح دیده می شود. آنان نتوانسته اند . موضع گیری جمهوری اسلامی را در قبال تشویق زنان ایرانی به شرکت در عرصه های سیاست و اجتماع با حفظ شئونات اسلامی توجیه کنند و آن را ناشی از ضرورت حکومت یا نوعی سرپیچی از اصول اولیه ی انقلاب قلمداد کرده اند .

مقدمه
سراسر تاریخ این مرز و بوم پر از حوادث مهم است ، اما تاریخ معاصر ایران ویژگی خاصی دارد که ادوار گذشته از آن محروم بوده اند ، و آن توجه ویژه به نقش زنان است .
هر چند در بررسی تحولات صد ساله ی گذشته ، مورخان داخلی کم و بیش به نقش زنان توجه کرده اند، اما این توجه از سوی نویسندگان غربی قابل تأمل بوده ؛ چرا که اولا ، برخی از این نویسندگان به دلیل آنکه خود زن بوده اند ” همانند کارلا سرلا (Carla cerena )، نیک کدی ، و کلاراکولیور رایس (clara colliver rice ) ” بیشتر دغدغه ی بررسی وضع زنان ایرانی داشته اند ، ثانیا ، با توجه به فرهنگ و ارزش های اباحیگری غربی ، وقتی اینان وارد جوامعی مثل ایران شده اند ، وضعیت زنان ایرانی برایشان تازگی داشته است . بنابراین ، همین برای آن ها و مردمشان جالب و جذاب بوده است . ثالثا ، با توجه به فضای ایجاد شده در غرب در دفاع از حقوق زن و طرح مباحث فمینیسم ، این دسته از نویسندگان سعی داشته اند وضعیت فرهنگی کشورهای دیگر را با معیارها و مقیاس های مذکور بسنجند و در صورت امکان ، اقدام به تبلیغ و ترویج مباحث مزبور در آن کشورها بنماید.
بنابراین ، در بسیاری از تحلیل های متعددی که از سوی نویسندگان غربی درباره ی زن ایرانی ارائه می شوند ، مطالب ضد و نقیض و بعضا غیر واقعی دیده می شوند ، یا مشاهده می شود که بسیاری از آن ها در فهم فرهنگ کشور ایران ، بخصوص وضعیت زنان ایرانی ، ناتوان بوده اند و یا حتی دچار سردرگمی شده اند . اینجاست که احساس می شود در میان نوشته های ما ارائه ی تحلیلی هر چند ناقص از نگرش غربی ها در خصوص زنان شیعه ی ایرانی خالی است . این نوشتار درصدد بر آمده است تا در حد توان ، این نقیصه را رفع نماید .
لازم به ذکر است که در این مقاله تنها زنان شهری و شیعه ی ایرانی موضوع بحث قرار گرفته اند . بدین روی ، علی رغم ا ینکه بعضی از نویسندگان غربی درباره ی اقوام ایرانی و زنان آن ها ( همانند زنان کرد ، ارمنی و زندگی صحرانشینی ) قلم فرسایی کرده اند ، از آن ها صرف نظر شده است .

توجه به نقش محوری زن در فرهنگ و تمدن ایرانی
با توجه به نقش محوری زن در حفظ و یا دگرگونی های فرهنگی ، بسیاری از نویسندگان غربی در کتاب هایشان به این نکته توجه ویژه ای مبذول داشته اند . برای نمونه خانم رایس (1) در این باره می گوید :
« میزان تمدن هر کشوری را تا حد زیادی مقام و منزلت و نفوذ زنانش ، نه صرفا مقام اجتماعی ، بلکه آرمان ها و آرزوهای فکری و روحی آنان تعیین می کند . حقیقتی است که گفته اند : زن و تمدن یک قضیه و موضوع است . »(2)
او ابتدا درصدد سنجش زن ایرانی با مقیاس های غربی برمی آید و با مفروض گرفتن برتری تمدن غرب ، در همه ی جنبه ها ، سعی می کند تا زنان ایرانی را تشویق به اخذ تمدن اروپایی نماید ؛ چرا که به عقیده ی او ، این زنان هستند که در تحولات فرهنگی حرف اول را می زنند و بر همین اساس ، ادامه می دهد :
« در باب کشوری چون ایران ، که در آن زن ، به استثنای مادر ، موجودی غیر قابل اعتناست (!) ، مسئله از چه قرار است ؟ بزرگ ترین ضعف زندگی اجتماعی و ملی ایران میزان اعتباری است که به زن داده اند : منزوی ، محروم ! و محصور کردن زندگی زن دستوری عرفی و رویه ای سیاسی بوده است .» (3)
البته از دید خواننده ی دقیق پوشیده نمی ماند که سر تمام این حرف ها آن است که بتواند مردم و زنان ایرانی را قانع کند که شما باید تمدن غرب را اخذ کنید و راهش هم این است که زنان ایرانی متحول شوند:
« اگر قرار باشد روزی تحولی در ایران به وجود آید ، بایستی نقطه ی حرکت آن خانواده باشد . برای من مشکل است تصور کنم خانه ای که در آن زن یا مادری منور الفکر و بیدار نباشد ، می تواند نقشی جدی در تحولات اجتماعی داشته باشد .» (4)
البته این نسخه ای است که بیشتر نویسندگان غربی ( مستشرقان ) درباره ی ایران تجویز نموده اند . آقای جان ویشارد نیز در این خصوص می نویسد :
« در هر کشوری زنان از عوامل مهم پیشرفت مسائل اجتماعی ، سیاسی و حتی اقتصادی هستند و تاریخ ایران نشان می دهد که در این زمینه هم از سایر ممالک مستثنا نیست و نیاز به پیشرفت نیز در همه ی جنبه ها کاملا مشهود است .» (5)
مشخص است که مراد ویشارد از «پیشرفت» دستاوردهای علمی و فنی نیست ، بلکه مراد در اینجا همسان سازی فرهنگی با غرب است . آقای ویشارد برای اینکه مراد خود از « پیشرفت» را کاملا به خواننده تفهیم کند ، از تمدن ملت ها ، بخصوص ملت ایران به « اصول کهن» یاد می کند :
« در این باره ، به اندازه کافی سخن گفتیم تا نشان دهیم که مادران دانا و تحصیل کرده امیدهای ایران فردایند که می توانند شرایطی نو و سازنده را جانشین ” اصول کهن ” سازند. در واقع ، تربیت و پرورش زنان به جهاتی بر مردان مقدم است .» (6)
با توجه به اینکه آقای ویشارد از مبلغ های مذهبی مسیحیت غرب در ایران بود و با مأموریت به ایران اعزام شده و بیست سال در این کشور سکنا گزیده بود ، به خوبی واقف است که اولین قدم برای تغییرات سیاسی و اقتصادی و مذهبی در کشور « تغییرات فرهنگی » است . او خود در این باره می گوید:
« میسیون هایی که در ایران به خدمت اشتغال دارند ، همواره از سیاست اجتناب کرده اند ؛ نه به خاطر اینکه… بلکه کلا شیوه ی کار و برنامه های آنان بر اصلاح امور اجتماعی بوده است ، نه مسائل سیاسی… اما همواره همکاری خود را در جمیع امور عام المنفعه با مقامات دولتی اعلام کرده اند .» (7)
او خود مکرر تأکید کرده است که برای تغییرات فرهنگی ، باید از زنان آغاز کرد و خوب می داند که مقدمه ی تغییر مذهبی ، اقتصادی و سیاسی را در کجا بجوید. بنابراین ، گاهی مطالبی که در کتاب های مستشرقان اروپایی دیده می شوند ، انسان را نسبت به عدم پیش داوری و بی طرفی علمی آن ها به شک و تردید می اندازند ، بخصوص وقتی به صورت علنی سخن از تغییر فرهنگ یک ملت در میان باشد . او در ضمن ، تصریح می کند که زحماتش نتیجه داده اند :
« تعداد زیادی از زنان ایران این واقعیت را دریافته اند و از جهات مختلف ، برای کسب علوم و معارف مختلف در تلاشند .» (8)
البته باید توجه داشت که مراد ایشان از « کسب علوم و معارف مختلف » علومی است که در مدارس اروپاییان تدریس می شوند ، وگرنه روشن است که مدارس قدیم دخترانه در تهران رواج بسیار داشتند . (9)
ویشارد در ادامه ، توصیه هایی درباره ی کیفیت مدارس دخترانه ارائه می دهد ؛ می گوید :
« مدارس [ دخترانه ] در سطوح مختلف ، باید در این تلاش باشند که زندگی خانوادگی و حرمت زن را به عظمت دیرینه ی خود برسانند ؛ چون آن دوران که استر زیبا روی در قصر شوش فرمان می راند .» (10)
نام بردن از « استر زیباروی » حاوی نکته ای است که بد نیست به آن اشاره شود ، اما پیش از آن لازم است نکاتی را درباره ی استر بدانیم :
استر ، زن یهود الاصل و ملکه ی ایران ، زن خشایار شاه بود . او از زیبایی ظاهری خود ، برای نفوذ در دربار بهره می جست ، نه از لیاقت ها و شایستگی های فردی . او توانسته بود با استفاده از زیبایی ظاهری خود ، حافظ جان و مال بیگانگانی باشد که در این کشور زندگی می کنند . وی با وجود آنکه به همسری امپراتور ایران درآمده و ملیت ایرانی را پذیرفته بود ، اما رسالت خود را در حفظ منافع هم کیشان خود می دید . بنابراین ، نه تنها از قتل بعضی از یهودیان ساکن ایران جلوگیری کرد ، بلکه موجب شد وزیر با وفای خشایار شاه ، که طراح این نقشه بود ، نیز به قتل برسد . (11)
حال ، از این سخن آقای ویشارد ، که از زنان ایرانی می خواهد همانند استر باشند ، چه چیزی برداشت می شود؟ آیا او دلش برای زنان ایرانی سوخته است ؟ یا نه ، او می خواهد همان گونه که استر با نفوذ در دربار ایران حافظ منافع بیگانگان بود ، زنان ایرانی هم در خانه ی خود ، فرهنگ بیگانگان را ترویج دهند ؟ برای فهمیدن این نکته ، باید نگاهی به ادامه ی سهنان ویشارد داشته باشیم. او برای عملیاتی کردن طرح خود ، پیشنهاد می دهد که زنان ایرانی را باید ابتدا از این لباس کنونی خارج کرد و به صحنه ی اختلاط با مردان کشاند .(12)
البته او اذعان دارد که این اختلاط موجب می شود به آن ها تهمت هرزگی و فحشا زده شود . بنابراین ، وی چاره ی این کار را آموزش و گسترش تعلیم و تربیت به سبک اروپایی می داند :
« ابتدا باید در زمینه ی تعلیم و تربیت و بالا بردن سطح فرهنگ اجتماعی آنان ، برنامه های فشرده ، سنگین و وسیعی اجرا شود تا خود بتوانند فرق بین آزادی و سوء استفاده از آزادی و هرزگی را تشخیص دهند .» (13)
ایشان سپس برای آن که به زن های – به اصطلاح – متمدن بگوید که شما تنها نیستید ، تلاش می کند نمونه هایی از زنانی که سنت ها را از زیر پا نهاده اند ، مثال بزند:
« اخیرا یک زن با شهامت ،از آنان که طرفدار و مدعی حقوق زنان هستند ، مقاله ی تندی در یکی از روزنامه های ایران نوشته و در آن خواستار رسیدگی به وضع اسف بار زنان شده است . این اقدام نشانه ی امید بخشی است که زنی با جرئت بسیار قدم به میدان می گذارد و مدعی معمولی ترین حقوق در جامعه اش می شود که سال ها از آن محرومش کرده اند. شنیده ام که چند سال قبل دختر ناصرالدین شاه ، روبند و چادر را به کناری افکنده و به اروپا رفته است تا چیزی بیاموزد .» (14)
پس از پیروزی انقلاب اسلامی و بازگشت فرهنگ اسلامی به جامعه ی ایران ، ابتدا قوانینی همچون « قوانین مدنی » ایران را نشانه رفتند و آن ها را متحجرانه خواندند ، اما پس از آنکه دیدند مجلس شورای اسلامی قوانینی به نفع زنان و خانواده وضع کرد که آن حملات اولیه آن ها را زیر سوال می برد ، دوباره تغییر موضع دادند و این اصلاحات را به مبارزات زنان سکولار استناد دادند و حتی طرف داری روحانیان و مراجع از حقوق زنان را مخالف اصول حاکم بر مذهب قلمداد کردند . خانم کدی در این خصوص می نویسد :
« پس از یک رشته مبارزات ، یک لایحه ی اصلاحی محدود کننده ی طلاق در سال 1368 از تصویب مجلس گذشت که می گفت : پیش از ثبت طلاق ، باید از دادگاه مجوز گرفته شود …گاهی شرایطی که زمانی از طرف روحانیون به عنوان بدعت های غیر دینی مردود شمرده می شد ، به عنوان ” اصلاحات اسلامی ” از تصویب مجلس می گذشت ، و حتی زمانی که اصلاحات محدود بود ، جو عمومی و مبارزات باعث رفتار بهتر با زنان می شد .» (15)
با این همه ، اصلاحات ده سال اخیر برای غربی ها بسیار گیج کننده و حیرت آور بوده ،به گونه ای که خانم رابین رایت این اصلاحات را چرخش 180 درجه ی انقلاب دانسته و معتقد است : زنان ایران در دهه ی سوم شتابان به سوی سکولاریسم حرکت می کنند و نماد آن را « ورزش بانوان» ، (16) هنر در همه ی عرصه ها از جمله مجسمه سازی زنان ( ساختن مجسمه از پیکر عریان زنان ) ، سینما ، به ویژه کپی از سال 1376 ، می داند و آن را « انقلاب دوم » می شمارد. او در این خصوص می گوید :
« در دهه ی 1990 انقلابی در درون انقلاب ایران روی داد … شور و شوقی که از گوشه و کنار جامعه ی ایران پدید آمده و به جنبش زنان الهام می دهد ، به اندازه ی شور و شوق انقلاب سال 1357 عمیق است .» (17)
او سپس جلوه های این – به اصطلاح – « انقلاب دوم» را برمی شمارد :
« تأثیر انقلاب دوم در همه ی جنبه های زندگی ایرانی محسوس است . (18) با فشار زنان ، از سال 1994 قوانین استخدامی ، طلاق ، حضانت ، نفقه و مرخصی پس از زایمان تغییر یافت. رأی تعیین کننده و یکپارچه ی زنان یکی از دو عامل پیروزی محمد خاتمی در انتخابات ریاست جمهوری سال 1997 بوده است .» (19)
هر چند پس از خرداد 1376 چرخشی کاملا محسوس از ارزش های اصیل انقلاب در بسیاری از عرصه ها دیده شد ، اما مواردی که خانم رایت برشمردند چیزهایی نیستند که مدعای او را ثابت کنند ؛ چرا که حضور زنان در عرصه های اقتصادی و سیاسی از چیزهایی بود که رهبر انقلاب حضرت امام خمینی رحمه الله از ابتدای انقلاب بر آن پافشاری می کردند . بنابراین ، اشکال کار غربی ها در این است که تحت القائات رسانه های گروهی غرب ، پیش داوری خاصی در ذهنشان نسبت به انقلاب شکل گرفته است ؛ چنان که خانم رایت در اولین سفرش به ایران ، چون فکر می کرد سخت گیری در ایران بسیار زیاد است ، روی تمام ناخن های لاک زده اش چسب زخم چسبانده بود! (20)

حجاب و پوشش زنان ایرانی
اولین چیزی که توجه هر بیننده ی خارجی را در ایران به خود جلب می کند وضع پوشش زنان ایرانی است که در این خصوص ، اظهارات ضد و نقیضی ارائه شده اند . بعضی از نویسندگان به شدت به این وضع پوشش زنان اعتراض نموده و بعضی دیگر آن را ستوده و از آن تقدیر کرده اند. چیزی که در همه ی این اظهارات به صورت یکسان مشهود است حیرت و تعجب این نویسندگان از وضع پوشش زنان ایرانی است :
« در تهران ، چهره و صورت هیچ زنی را نمی توان دید ، مگر آنکه نصرانی ، ارمنی و یا گبر باشد و بقیه ی زنان در حجاب کامل هستند و روبنده ای که روی سر می اندازند حتی صورت آن ها را هم می پوشاند.» (21)
ماساهارو (22) از جمله کسانی است که این وضع برای او بسیار جالب و تعجب برانگیز بوده . او در توصیف زنان ایرانی می نویسد:
زن ها چادر به سر می کردند که از سر تا به پایشان را می پوشاند و فقط چشم ها از پشت روبند توری ، که زیر چادر به صورت انداخته بودند ، پنجره ای به بیرون داشت . هیأت آن ها در این پوشش شبیه عروسک اوکی آگاری –کوبوشی و دارومای ژاپنی می نمود. در خیابان ، که به زن های ایرانی می رسیدیم ، آن ها چشم از ما بر می گرداندند و رویشان را سخت می گرفتند . در چند ماهی که اینجا بودیم ، هرگز زنی رویش را به ما ننمود و نتوانستیم صورت زن ها را بی حجاب و چادر ببینیم . در این وضع ، زشت یا زیبا و جوان یا پیر بودن زن ها را از روی رنگ و حالت دست هایشان ، که شاداب یا چروکیده است ، قیاس و ارزیابی می کردیم. » (23)
ماساهاروی ژاپنی چون نگاهی بدون پیش داوری و جهتدار نسبت به فرهنگ مردم ایران دارد، در کلماتش اثری از تحقیر زنان ایران دیده نمی شود. اما متأسفانه نویسندگان اروپایی چنین نیستند . آن ها با دیدی تحقیر آمیز نسبت به فرهنگ و تمدن ملت ایران می نگرند و حتی نوع پوشش زنان ایرانی را به تمسخر گرفته ، تحقیر می کنند . (24)
جان فورن (John Foran ) ، که حجاب را مایه ی خانه نشینی و محدودیت می داند ، (25) در عین حال ، اعتراف می کند که آن ها از امکانات خواندن و نوشتن و شرکت در مراسم مذهبی و حتی حضور در شورش ها و مشارکت های سیاسی برخوردار بودند:
« زنان شهری گاه از مزایای تحصیل و خواندن و نوشتن برخوردار می شدند ، مراسم مذهبی را در حضور روحانی زن انجام می دادند و در مواردی بلوای نان در شهرها را رهبری می کردند .» (26)
با وجود این ، جان فورن مسلم گرفته است که زنان تنها در صورتی « شهروند درجه اول » محسوب می شوند که قوانینی همانند قوانین مدنی غرب در جامعه شان حاکم باشند . بنابراین ، به خاطر اینکه قوانین اسلامی در جامعه ی ایران حاکم می باشند ، زنان « شهروند درجه دو» محسوب می شوند:
« با همه ی این ها ، به خاطر نهاد چند زنی صیغه و قوانین طلاق ، [ زنان ] شهروندان درجه دوم محسوب می شدند.» (27)
اما با این حال ، بعضی از نویسندگان غربی ، بخصوص آنها که روحیه ی علمی بیشتری دارند ، سعی کرده اند انصاف را از دست ندهند. اینان بدون توجه به سخنان همردیفان خود و از سر انصاف ، با در نظر گرفتن واقعیات اجتماعی ، به تمجید از حجاب زن ایرانی پرداخته اند . در این باره ، کلمات بنجامین خواندنی هستند:
« حجابی که زنان ایران در کوچه و خیابان دارند به تصور خارجی ها ، برای زنان ناراحت کننده است ، در حالی که این طور نیست و این حجاب از جهات زیادی به نفع آن هاست و به همین جهت هم زنان به هیچ وجه درصدد برنمی آیند که این وضع و حجاب را تغییر دهند.» (28)
نیکی کدی نیز معتقد است که حجاب برای زنان هیچ گونه محدودیتی به حساب نمی آید :
« اما اینکه حجاب ( چادر ) را نیز نشانه ی عدم آزادی کامل یا مانعی برای فعالیت های مفید بدانیم ، درست نیست. (29) همان طوری که در غرب هم هست ، اداره ی خانواده ، و یا کمک به اداره ی خانواده ، از هر جهت ، فعالیت مهم و پرباری [ برای زنان ] به حساب می آمد که بدون آن ، به عملکرد صحیح جامعه خلل وارد آمده و تربیت فرزندان مختل می شد.»
بعضی از نویسندگان غربی نیز معتقدند : زنان ایرانی همواره نقش اساسی در سیاست و اداره ی جامعه داشته اند . کارناسرلا در این باره می نویسد :
« اگر چه زنان ایرانی فاقد هر گونه امتیاز و قدرت درک معرفی شده اند ، [اما] بسیاری از آن ها بر شوهران تسلط کامل دارند و زن صدر اعظم مصداقی از این گروه است .» (30)
همان گونه که پیداست ، هر سه تن پیش از آنکه از حجاب زنان ایران تمجید کنند ، به نادرستی تفکر غالب غرب درباره ی حجاب زنان ایرانی و نیز پیش داوری های آن ها اشاره کرده اند.
این امر نشانگر عمق فاجعه است که حتی امروزه با گذشت دو قرن از آشنایی غرب با فرهنگ مردم ایران ، باز بزرگ ترین دغدغه ی نویسندگان غربی « حجاب » زنان ایرانی است و در کلماتشان نوعی دشمنی با این پدیده به وضوح دیده می شود.
اینان بر اساس پیش فرض های ذهنی خود ، حجاب و چادر را عامل بدبختی و مایه ی عذاب زنان ایرانی می انگارند ، اما وقتی با زنان ایران صحبت می کنند ، می بینند نه تنها زنان ایرانی از وجود حجاب احساس محدودیت نمی کنند ، بلکه بیشتر زنان ایرانی از حجاب، اظهار خوش وقتی و مسرت می نمایند و آن را حفاظی برای خویش و عامل تمیز بین خود و زنان بدکاره می شمارند . خانم رایس در مواجهه با زنان ایرانی ، وقتی چنین می بیند ، نوک حمله را به سوی خود زنان متوجه می کند و می گوید:
« بسیاری از آنان توان درک و دریافت این مهم را ندارند و حتی روبند را حفاظ و امتیازی می انگارند ؛ می گویند : تا چشم و دل مردان پاک تر نشود روبند برای هر زن شریف النفس و منیع الطبعی ضرورت مطلق دارد. »(31)
جالب است که وی خود معتقد است که تنها چهره ی زنان بدکاره پوشیده نیست :
« در شهرها ، خانه های بدنام بسیاری وجود دارد که نشانه ی تشخیص آن ها این است که اغلب زنی بی روبند از لای در خانه سرک می کشد .» (32)
البته این نوع برخورد مختص قرن نوزدهم نیست ، بلکه امروزه نیز همان طرز تفکر بر بسیاری از دانشمندان غربی حاکم است .
یکی از کسانی که در سال های اخیر ، مرتب به ایران سفر کرده و درباره ی زنان ایران نوشته ، خانم رابین رایت است. او بیش از هر چیز دیگری ، نسبت به حجاب زنان حساس است و سعی می کند در جای جای کتابش که مناسبت اقتضا کند ، از آن انتقاد نماید. او حتی وقتی به دفتر کار یکی از فمینیست های تهران می رود و می بیند او چادر به سر دارد ، به محض دیدن او ، پیش از هر چیز ، به چادر او حمله می کند : « از او می پرسم: چرا آن همه لباس اضافی ؟!» (33) بار منفی از تمامی کلمات او می بارد . او از چادر به « لباس اضافی » نام می برد ، اما جالب است که جواب می شنود:
« شما در غرب زیاده از حد به حجاب پیله کرده اید… برای ما حجاب مطرح [مسئله] نیست… من خودم این را انتخاب کرده ام . چیزی معنوی است و می خواهیم بگوییم : بدن ما ارزشمند است . چرا فکر نمی کنید این یک یونیفورم اجتماعی است ؛ مثل لباس چینی های زمان مائو؟ …» (34)
هر چند بسیاری از غربی ها از جمله خانم رابین رایت با شعار « آزادی » و « حقوق زنان » به میدان می آیند ، اما وقتی در انتخاب نوع پوشش ، با زنی مواجه می شوند که از روی میل خود « دچار » را انتخاب کرده است ، برآشفته می شوند. بنابراین ، عنوان می کنند که در ایران « زنان را به زور وادار کرده بودند چادر سر کنند.» (35)
والنتین نیز سعی می کند تا آنجا که می تواند ، در مورد زنانی که به انگیزه های مذهبی به خیابان ها آمدند ، اصلا سخنی نگوید و همه جا از زنانی سخن می گوید که نگرشی غربی دارند . او حتی سعی دارد زنان محجبه را به نفع فرهنگ غرب مصادره کند . به همین دلیل ، می نویسد :
« بسیاری از زنان که به عنوان اعتراض ، از حجاب استفاده می کردند ، انتظار نداشتند حجا ب اجباری شود . از این رو ، هنگامی که در فوریه 1979 برای نخستین بار ، حجاب الزامی شد و آیه الله خمینی اعلام کردند : من ترجیح می دهم زنان را در لباس متعارف اسلامی ببینیم ، بسیاری از زنان مضطرب شدند.»(36)
اشکال حرف والنتین این است که می گوید :« زنانی که از حجاب اسلامی استفاده می کردند انتظار نداشتند که حجاب اجباری شود » ، در حالی که اولا ، جمعیت قریب به اتفاق زنانی که چنین طرز تفکری داشتند ، از حجاب کامل اسلامی استفاده نمی کردند ، بلکه یا اصلا حجاب نداشتند یا حجاب ناقص داشتند. علاوه بر آن ، این دسته از زنان در اقلیت بودند و اکثریت قاطع زنان ، همان گونه که تصاویر به جا مانده از آن تظاهرات ها حاکی اند ، زنانی بودند که چادر داشتند و در جایی دیده نشده است که زنات چادری انتظار نداشته باشند حجاب اجباری شود ، بلکه اساسا یکی از اهداف این دسته از زنان همه گیر شدن چادر یا دست کم حجاب بوده است.
وی ، خود اعتراف می کند که در اسلامی شدن ایران، زنان نقش اساسی داشتند: (37)
« اسلامی شدن ایران بسیاری از زنان طرفدار خود را حفظ کرد؛ زنانی که عموما از لایه های پایین طبقه ی متوسط بوده و همان هایی بودند که پایه ی طبقانی رهبری جدید اسلامی به شمار می آمدند.» (38)

وضعیت سیاسی – اجتماعی زن ایرانی
وقتی سخن از وضعیت سیاسی –اجتماعی زنان شیعه ی ایرانی مطرح می شود ، مستشرقان و نویسندگان اروپایی موضع دوگانه ای در پیش می گیرند ؛ نگاه بعضی از آن ها نسبت به زن ایرانی ، تحت تأثیر ارزش های حاکم بر جامعه ی غرب و آکنده از خشم و ترحم است ، اما دسته ی دیگر ، که عالم تر و منصف ترند ، به واقعیات جامعه ی ایران می پردازند.
گروه اول : از جمله کسانی که در دسته ی اول جای می گیرند ، خانم کلاراکولیور رایس است . او همسر یکی از مأموران دولت انگلیس و عضو هیأت مذهبی و تبلیغی مسیحی ساکن جلفای اصفهان است و برای آنکه بتوانند پوششی برای تبلیغ مذهبی – مسیحی خود داشته باشد ، به کارهای درمانی و بهداشتی می پردازد . (39) بدین روی ، طبیعی است که برای انجام رسالتی که کشور متبوعش به عهده وی گذاشته ، نهایت تلاش خود را به کار گیرد . به همین دلیل ، از اینکه او نسبت به فرهنگ و تمدن اسلامی – شیعی ایران کم لطفی می کند ، نباید تعجب کرد . او در همین زمینه ، زندگی زن ایرانی را همانند همه ی زنان شرقی ، مصیبت بار می داند. جالب این که وی معتقد است : زن ایرانی متوجه مصیبت بار بودن وضعیت خودش نیست و در عین اینکه بدبخت است ، اما از وضعیت خودش دفاع می کند و در مقابل فرهنگ غرب ، ستیزه جو و متکبر است. او از اینکه بتواند بر چنین مادرانی تأثیر بگذارد ، ناامید است :
« زن شرقی در طول قرن ها ، وضعی مصیبت بار داشته است، هر چند زن به ندرت این وضع را بازشناخته و همواره به راحتی به منزله ی ” قسمت ” خود ، آن را پذیرفته است .» (40)
« توانایی ها و اطمینان و اعتماد به یک زن همواره ناچیز و کم ارزش تلقی می شوند. از تحصیل بی بهره ، و غافل و ناآگاه است ، از ظلم و ستم منکوب ، اما بی هیچ گونه کف نفسی ، ستیزه جو و متکبر است . با چنین مادرانی ، چگونه مردان می توانند رهبر و وطن دوست بار آیند ؟! تلاش در بهسازی و استفاده ی بهتر از طبیعت در اثر نفی و دور ساختن زن از جایگاهی که سزاوار اوست ، به نظم و ناموس اجتماعی نامتعادل و ناقصی منجر شده است که منافی زندگی خانوادگی و پیشرفت ملی است ؛ زندگی و پیشرفتی که در شرایط کنونی امکان ناپذیر است .» (41)
در نهایت ، او گناه بی توجهی مادران ایرانی نسبت به آموزه های غربی او را متوجه فرهنگ و تمدن اسلامی می نماید :
« کافی است تذکر داده شود که مسلما زنان کاملا از سرزنش و ملامت مبرا نیستند. این امر تا حدی نتیجه ی عواملی است که به ارث برده اند و پیش از آن ، ثمره ی محیط و فقدان آموزش و پرورش است .» (42)
خانم رایس حتی انتظار دارد که زنان و مردان ایرانی در همه ی امور ، به دنبال عرف معمول در غرب باشند و هر چه خلاف این باشد ، برای او حیرت انگیز است . به همین دلیل ، از اینکه زن و شوهر دوش به دوش همدیگر در خیابان های تهران حرکت نمی کنند ، بلکه زن در پشت سر مرد حرکت می کند ، اظهار تعجب می نماید! (43)
گروه دوم : کسانی هستند که سعی کرده اند عالمانه و واقع بینانه موقعیت اجتماعی زنان ایرانی را تحلیل کنند. آقای بنجامین درباره ی ایرادهایی که اروپاییان به زنان ایرانی وارد کرده اند ، آورده است :
« اما اگر عجولانه قضاوت و نتیجه گیری شود که زنان ایران عقب افتاده و بی اطلاع و نادان هستند ، اشتباه محض است. آن ها اگر چه تحصیل کرده (44) و آشنا به تمدن غربی نیستند ، ولی به هیچ وجه ، کودن و احمق نیستند و در امور اجتماعی و سیاسی کشور ، نفوذ دارند و در پشت پرده ، خیلی کارها با مشارکت و مساعی آن ها می گذرد . فقط نفوذ زنان ایران آشکار و ظاهر نیست و خارجی ها در نظر او ، به آسانی از آن مطلع نمی شوند. مثلی معروف است که می گویند : ” از صاحب قدرت نباید ترسید ، بلکه از عواملی که این صاحب قدرت را تحریک می کنند و پشت سر او هستند باید وحشت داشت .” در ایران وضع چنین است، در دربار و مواضع قدرت ، نقش موثر ، ولی پشت پرده را دارند . گذشته از این ، استعدادهای بسیاری در اندرون ها و داخل حرم سراها وجود دارد ؛ زنانی که در موسیقی ، شعر ، نقاشی ، قلاب دوزی و در عین حال ، سیاست و دیپلماسی به مرحله ی استادی رسیده اند . سیاست بازی ، آنتریک و اعمال نفوذ در ایران به مقدار زیاد ، بستگی به نقشی دارد که زنان در آن بازی می کنند. وقتی یکی از رجال ایران بخواهد برای انجام کاری مقامی را تحت خود قرار دهد ، این کار را به وسیله ی یکی یا همه ی زنان خود می کند و زنان او با همسران مقامی که مورد نظر است یا همسران کسی که با آن مقام دوست و آشناست ، ملاقات می کنند و با چرب زبانی و تقدیم هدایا و دادن وعده و وعید ، از آن ها می خواهند که شوهرشان را وادار به انجام منظور بنمایند.
بسیاری از دسیسه بازی ها و اعمال نفوذها در ایران به این وسیله صورت گرفته و عملی می شود ، ولی نقش زنان در پشت پرده ایفا می گردد.(45)
جان فورد نیز در مقایسه ی موقعیت اجتماعی زنان ایران و اروپای قرن نوزدهم معتقد است : موقعیت اجتماعی زن ایران به مراتب بالاتر از زنان اروپایی بوده است و یکی از دلایل او در این برتری ، آن است که زن ایرانی می توانسته است اموال خود را برای خود نگه دارد ، در حالی که زن اروپایی قرن نوزدهم چنین ا جازه ای نداشته است :
« و نیز این مسئله که زن متأهل می توانسته اموال خود را برای خویش نگاه دارد ، زن ایرانی را تا قبل از قرن مزبور ، در وضعیتی بهتر از زنان غرب قرار می داده است .» (46)
البته مشکل سوء برداشت و عدم توانایی فهم رفتار زنان ایرانی اختصاص به اروپاییانی که در قرن نوزدهم به مطالعه ی ایران مبادرت کرده اند ، ندارد ، بلکه آن ها که پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران خواستند درباره ی زنان ایران نظریه پردازی نمایند ، نیز با این مشکل مواجه بوده اند.
والنتین .م. مقدم وقتی شرکت میلیونی زنان ایران در انقلاب اسلامی را می بیند ، شقوق متعددی برای شرکت زنان بر می شمارد که در هیچ کدام از آن ها بازگشت به معنویت دیده نمی شود. او می گوید:
«آن ها هم مانند دیگر گروه های اجتماعی ، دلایل گوناگونی برای مخالفت با شاه داشتند : محرومیت اقتصادی ، سرکوب سیاسی ، تعیین هویت اسلامی و گرایش به جامعه ای سوسیالیستی . تظاهرات خیابانی گروه های عظیمی از زنان را دربر می گرفت که به نشانه ی مخالفت با بورژوازی یا انحطاط غربگرای پهلوی ، با پوشش حجاب به خیابان ها می آمدند.» (47)
هر چند او با طرح « تعیین هویت اسلامی » تا حدی به انگیزه های الهی زنان ایرانی نزدیک شده است ، اما چون این تعیین هویتی که والنتین .م. مقدم از آن نام می برد چیزی از سنخ « ملی گرایی» است ، که از اختراعات و ابداعات دنیای جدید می باشد ، بدین روی او از عامل « عشق به خدا و معنویت » و « انجام تکلیف الهی » غافل است .
البته گاهی سخن از « عدم فهم دقیق » است و گاهی سخن از « تعهد در کج فهمی » یا « فهم هدایت شده» . خانم کدی از جمله کسانی است که سعی در فهم درست زنان ایرانی ندارند ، بلکه او به دنبال زن ایرانی غربی شده است . وی تصریح می کند:
« قوانینی که برای زن ها در اکثر کشورهای غربی تا اوایل این قرن وجود داشت ، خیلی بهتر [ از قوانین اسلامی ] است .» (48)
به همین دلیل ، او از قوانینی که در دوره ی رضا شاه در جهت غربی کردن هر چه بیشتر جامعه ی ایران وضع شده بودند به نیکی یاد می کند ، ولی معتقد است :
« اجباری کردن رفع حجاب و اجرای خشن و وحشیانه ی این قانون تا سال 1940 م (1320 ش) یکی از دلایل عقب نشینی شدید بعدی مردم بود.» (49)
او از اینکه محمد رضا این اشتباه را مرتکب نشد و به آرامی توانست زنان را از خانه ها به ادارات آن روز بکشاند ، اظهار مسرت می کند:
« و نهضت رو به رشد زنان ، که از اوایل قرن بیستم شروع شده بود ، توأم با غرب گرایی سبک زندگی طبقات متوسط و بالای اجتماع ، به همراه ورود خانم ها در مشاغلی از قبیل کار در کارخانه ها، پرستاری و آموزش ، تا حدودی پایه های محدودیت و قیود سنتی بانوان را سست کرد.» (50)
با این حال ، در انقلاب اسلامی زنان یکباره دگرگون شدند و حتی آن ها که تجدد مآب بودند به سوی دیانت و چادر روی آوردند. والنتین معتقد است : زنان در دوره ی پهلوی احساس کردند حرمت واقعی خود را از دست داده اند . بنابراین ، با چرخشی کامل ، به سوی سنت ها بازگشتند:
« اینکه زنان در دوران پهلوی حرمت خود را از دست داده بودند ، اندیشه ای فراگیر شده بود.(51) اسلام گرایان در ایران عقیده داشتند که هویت فرهنگی اصیل ایرانی با غرب زدگی مسخ شده است . زنان بی حجاب ، که در میان مردم ظاهر می شدند ، به عنوان نمودی از تهاجم غرب به فرهنگ بومی و همین طور واسطه ای برای موثر واقع شدن آن تجاوز به شمار می آمدند . (52) اسلام گرایان حضرت فاطمه ، دختر وارسته ی پیامبر اسلام ، را مناسب ترین الگوی زن ایرانی می دانستند .» (53)
او ادامه می دهد : انقلاب همه ی عناصر را تغییر داد ، حتی جایگاه زن شایسته را:
« جایگاه زن در خانواده بر اساس ” بنیان پر ارزش مادری ” قرار داشت که مسلمان های مسئول تربیت می کند . مقام مادری و کانون خانواده بودن یک ارزش اجتماعی شناخته شد و سن متعارف برای ازدواج به 15 سال پایین آورده شد. قوانینی وضع شد که مناسبات جنسی را تغییر داد و آن را با شرایط غرب بسیار متفاوت ساخت.» (54)

ناتوانی غرب از درک نگرش اسلام شیعی نسبت به موقعیت سیاسی –اجتماعی زن
یکی از مواردی که برای عموم نویسندگان غربی قابل هضم نیست ، این است که چگونه ممکن است در عین حال که بزرگان دین تشیع همانند امام خمینی رحمه الله بر تفاوت های زن و مرد تأکید می کنند و معتقدند :« جنبش برابری خواهانه ی زن و مرد در غرب ، تنها به بی بندوباری جنسی انجامیده است » ، (55) اما در عین حا ل، خواهان آن هستند که زنان هر چه بیشتر در امور اجتماعی و سیاسی شرکت کنند و از خانواده های سنتی می خواهند که به دخترانشان اجازه دهند به تحصیلات دانشگاهی بپرداند.(56) در عمل نیز استقبال زنان ایران به کارهای اجتماعی بیش از هر کشور اسلامی و حتی قابل رقابت با کشورهای غربی است . برای مثال ، در بیستمین سالگرد انقلاب اسلامی ، قریب یک سوم کارکنان دولت را زنان تشکیل می دادند. (57)
« این در حالی است که در کشوری مثل عربستان ، که به اسلام بنیادگرا شهرت دارد ، تنها معدودی زن در استخدام دولت اند . اما در ایران ، تنها 342 مدیر کل زن در اداره های دولتی مشغول کارند. در سیاست ، برای تصاحب 270 کرسی مجلس شورا در سال 1996 دویست زن خود را نامزد کردند و 14 نفرشان به مجلس راه یافتند ؛ یعنی تعداد زنان ایران در مجلس شورا بیش از تعداد سناتورهای زن در سنای آمریکا در همان سال بود.
در نخستین انتخابات شورای شهر و روستا در ایران در سال 1995، پنج هزار زن نامزد شدند که بیش از 300 نفرشان برنده بودند.
در آموزش و پرورش در سال 1998 ایران جزو 10 کشور اول جهان بود که در زمینه ی از میان بردن فاصله ی تحصیلی پسر و دختر ، موفق شده بود . در آن سال ، بیش از 95 درصد دختران به دبستان می رفتند .» (58)
کدی نیز در این کلاف گرفتار آمده و در تبیین درست آن ، ناتوان تر از هر زمان دیگر به نظر می رسد . او در این باره می نویسد :
«[ آیه الله ] خمینی و همراهانش بر بسیج سیاسی زنان اصرار می ورزیدند ، تحصیل دختران را تشویق می کردند و از فعالیت های زنان در طول جنگ ایران و عراق نیز حمایت می نمودند. در همان حال، بسیاری از قوانین و رویه های تبعیض آمیز نسبت به زنان ، از جمله ممنوعیت قاضی شدن زنان و برکناری بسیاری از زنان متخصص از مشاغل دولتی شان را به اجرا درمی آورند .» (59)
در تحلیل و تبیین این دوگانگی ، بیشتر نویسندگان غربی به نحوی تلاش کرده اند این مسئله را از دید خود و با معیارهای غربی حل نمایند . بنابراین ، راه را بیراهه رفته و تحلیلی غیر واقع بینانه ارائه کرده اند :
والنتین در تبیین این امر، معتقد است : چون اسلام گرایان ایرانی از حساسیت های امروزی آگاهی دارند ، بنابراین ، در مقدمه ی قانون اساسی « حضور فعال و فراگیر زنان در تمام مراحل این مبارزه ی عظیم » را متذکر و برابری زنان و مردان را در برابر قانون اعلام می دارند. اما شریعت یا نص قانون اسلامی ، چگونگی این برابری وضع شده را در عمل تحت الشعاع قرار می دهد. (60)
به عبارت دیگر ، او معتقد است : این یک نوع فریب افکار عمومی دنیاست که با وضع قوانینی در خصوص برابری زن و مرد ، خواسته اند خود را از انتقادهای دنیای جدید رها سازند. او در این باره می نویسد :
« جمهوری اسلامی تأکید ویژه ای بر تمایز نقش زنان و مردان داشته و نقش خصوصی خانوادگی را برای زنان ترجیح می دهد ( اگر چه فعالیت های عمومی زنان ممنوع نشده و حق رأی دارند .) همچنین تمایل بر جدا کردن زن و مرد در اماکن عمومی و رعایت در لباس پوشیدن و رفتار در انظار عمومی و تصاویر تلویزیونی دارد . در هر صورت ، اسلام گرایان ایرانی از حساسیت های امروزی آگاهی دارند . مقدمه ی قانون اساسی حضور فعال و فراگیر زنان در تمام مراحل این مبارزه ی عظیم را متذکر و برابری زنان و مردان را در برابر قانون اعلام می دارد . اما شریعت یا نص قانون اسلامی چگونگی این برابری وضع شده را در عمل تحت الشعاع قرار می دهد.» (61)
روشن است که این امر با حضور گسترده ی زنان در عرصه های اقتصادی ، سیاسی و اجتماعی – که به آن ها اشاره شد – منافاتی جدی دارد . خانم رابین رایت تبیینی دیگر ارائه کرده ؛ او معتقد است : در اوایل انقلاب گفته می شد:« زن ایده آل زنی است که بنا به سنت ها (دین) تربیت شود و [ عمده ترین قسمت زندگی اش ] به مادری بگذرد و همه ی امور اداره ی جنبه های مهم زندگی بیرونی را به مرد واگذارد و عفیف و پرهیزگار باشد . و در اجرای این هدف ها ، از زنان خواسته شد بجز صورت و دست ها ، همه جای بدن را بپوشاند و برای پرهیز از اغوا کردن مردان ، سعی کردند در همه جا از مدرسه و اداره تا اتوبوس و پیست اسکی ، زن و مرد را جدا کنند و در روزهای اول انقلاب ، این هدف به شدت اجرا می شد.» (62)
او برای اینکه این تفاوت ها را بیشتر توضیح دهد ، از اولین سفر خود پس از پیروزی انقلاب سخن می گوید که چگونه به خاطر آنکه وضع حجاب و برخورد با مردان را رعایت نمی کرد ، از سوی آمران به معروف به او تذکر داده می شد . (63) اما در سال های پس از 1997 یکباره ورق برگشت و از آن برنامه ها دیگر خبری نبود. دلیل ایشان این است که این چرخش جدید ناشی از حرت جهانی در جهت مشارکت برابر زنان بوده است .(64) یا جنگ با عراق و اختصاص نیروی کار به جبهه ها موجب شد که از نیروی کار زنان در داخل استفاده شود . یا رشد انفجار آمیز جمعیت ایران دولت را ناچار کرد دستگاه دیوان سالاری حکومتی را به سرعت گسترش دهد و این بدون یاری زنان امکان پذیر نبود.(65)
مواردی که خانم رایت بر شمرده ، شاید در مقطعی به صورت جزئی تا حدی درست باشند ، اما نادرستی این حرف ها با سخنان امام خمینی رحمه الله ، حتی در سال های پیش از انقلاب ، کاملا مبرهن است . امام راحل رحمه الله در سال 1343 فرمودند:
« ما با ترقی زنان مخالف نیستیم ، با این فحشا مخالفیم .» (66)
« زن ها آزاد هستند و در تحصیل هم آزاد هستند ، در کارهای دیگر آزادند ؛ همان طور که مردها آزادند.» (67)
« تشیع نه تنها زنان را از صحنه ی زندگی اجتماعی طرد نمی کند ، بلکه آنان را در جامعه ، در جایگاه رفیع انسانی خود قرار می دهد .» (68)
« از رفتن آن ها به دانشگاه و ادارات و مجلسین به هیچ وجه جلوگیری نمی شود ، از چیزی که جلوگیری می شود فساد اخلاقی است که زن و مرد نسبت به آن مساوی هستند و برای هر دو حرام است .» (69)
این سخنان حضرت امام با هیچ کدام از توجیهات مزبور سازگاری ندارند و حداکثر تغییر موضع بعضی از مسئولان اصلاح طلب را شاید بتوان با برخی توجیهات توضیح داد . اما ایشان و مقام معظم رهبری از موضع ابتدای انقلاب عدول نکرده اند و در آن زمان و یا اکنون خواهان تفاوت بین زن و مرد در عین مشارکت هر چه بیشتر زنان در امور اجتماعی هستند و این چیزی است که امثال خانم رابین رایت از درک آن عاجزند.
هر چند او تصریح می کند که « جنبش فمینیستی انقلاب با آنچه در زمان شاه بود ، بسیار تفاوت داشت »، (70) اما هیچ گاه به خود اجازه نمی دهد درباره ی ماهیت این تفاوت ها بیشتر بیندیشد ؛ چرا که پیش داوری ها و فضای فرهنگی مسلط بر ذهنش اجازه ی چنین کاری به او نمی دهند.
او در توجیه این دوگانگی معتقد است : انقلاب از درون و از مقامات بالا به سمت سکولاریسم و غیر دینی شدن پیش می رود . سپس جملاتی از زهرا شجاعی ، مدیر شورای عالی انقلاب فرهنگی ، را شاهد می آورد که « در هیچ جای قرآن گفته نشده که زن باید خانه داری کند .» (71)
او در این خصوص ، می گوید :« و البته این چیزی نبوده که روحانیت می خواسته . هدف اصلی روحانیت بیشتر جدایی جنسی بود. روحانیان حاکم بعد از انقلاب به نفی اقدام های زمان شاه در زمینه ی اشتغال زنان به مقام های مهم پرداختند. 22 زن نماینده ی مجلس شورا و سنا ، 330 زن عضو شوراهای استان و شهرستان ، 5 شهردار … را تصفیه کردند.» (72) اما نمی گوید که اگر اینان صرفا به خاطر زن بودند تصفیه شدند ، پس چرا آن همه مردان طاغوتی یا منحرف ، اعم از استانداران ، شهرداران ، مدیر کل ها یا نمایندگان نیز تصفیه شدند ؛ ایشان یا نمی داند یا نمی خواهد بداند که اینان نه به خاطر جنسیت ، بلکه به خاطر فساد و وابستگی به دربار و سایر مشکلاتی که داشتند اخراج شدند ؛ همان که در آموزش و پرورش و همه ی ادارات دولتی تصفیه های کلی صورت گرفت ، و این اختصاصی به زنان ندارد.
با این حال ، وقتی او نمی تواند نقش روحانیت را در کشاندن زنان مسلمان به صحنه ی اجتماع منکر شود ، می گوید :
« از قضا، روحانیت – ناخواسته ، اما قاطعانه – در کشاندن زنان به حوزه ی عمومی نقش مهمی داشت . انقلاب به زنان ، احساس عمیقی در مورد حقوقشان داده ، احساس همدلی با جامعه در آنان ایجاد کرده و آن ها را به حوزه ی غیر رسمی تعیین کننده در انتخابات و یا گروه فشار تبدیل کرده است .» (73)
مشکل به اینجا ختم نمی شود. به عبارت دیگر ، نه تنها وقایع سال های پس از انقلاب اسلامی برای آن ها غیر قابل هضم می باشند ، بلکه حتی نظریه ی حضرت امام رحمه الله درباره ی زنان نیز در نظر آن ها بر مشکلات افزوده است . برای نمونه ، خانم رابین رایت از یک سو ، می بیند امام خمینی رحمه الله می فرماید :
« اسلام هیچ گاه مخالف آزادی آنها نبوده است ، به عکس ، اسلام با مفهوم زن شیئی شده و به عنوان شی ء مخالفت کرده است و شرافت و حیثیت او را به وی باز داده است . زن مساوی مرد است . زن مانند مرد آزاد است که سرنوشت و فعالیت های خود را انتخاب کند، اما رژیم شاه است که با غرق کردن آن ها در امور خلاف می کوشد تا مانع آن شود که زنان آزاد باشند . اسلام شدیدا معترض به این امر است . این رژیم آزادی زن را – البته نظیر آزادی مرد – از میان برده و پایمال ساخته است . (74)
امام خمینی رحمه الله در عمل نیز زنان را به حضور فعال در جامعه و کار اجتماعی فراخوانده و حضور آن ها را در راه پیمایی ها و سایر شئون اجتماعی همانند رأی دادن ستوده است. اما از سوی دیگر ، دیده شد که در سال 1341 از لایحه ی « انجمن های ایالتی ولایتی »، که بخشی از آن مربوط به زنان بود ، انتقاد کرد و به شدت متعرض « انقلاب سفید » شد و همه پرسی آن را تحریم نمود ، به گونه ای که اقدام حکومت شاه را در دادن رأی به زنان در آن موقعیت محکوم نمود. خانم رایت این امر را عامل جدایی زن و مرد دانسته ، با لحنی مغرضانه در این خصوص می گوید :
« این امام بود که در پیشبرد جدایی زن از مرد تلاش کرد. در زمان شاه ، علیه اقدام حکومت در دادن حق رأی به زنان به مخالفت برخاست و انقلاب سفید شاه را محکوم کرد . آیه الله حق رأ به زنان را عامل پیشبرد هرزگی و رفتار غیر اخلاقی در زنان قلمداد کرد .» (75)
گویا خانم رایت سعی دارد این معضل را به گونه ای حل کند که به محکومیت امام خمینی رحمه الله تمام شود . بنابراین ، با کنایه می گوید :
« پس از آنکه آیه الله در رأس حکومت انقلابی قرار گرفت ، انتقاد از زنان برهنه در دستگاه های دولتی به این تعبیر شد که زنان باید چادر سر کنند .» (76)
در ارزیابی سخنان رابین رایت ، باید گفت : زمانی این حرف خانم رایت درست می نمود که امام اجازه می دادند زنان بدون پوشش اسلامی و با همان وضع پیش از انقلاب در جامعه حضور یابند. نکته ای در تأکید امام خمینی رحمه الله بر پوشش اسلامی نهفته است که امثال خانم رایت از درکش ناتوانند. جالب اینجاست که خانم رایت خود نیز به این نکته اعتراف می کند:
وقتی [ امام] در تبعید بود، از زنان ایران خواست علیه شاه به پا خیزند و آن ها نیز چنین کردند . صدها هزار زن در خیابان های شهرهای بزرگ و کوچک به راه پیمایی پرداختند . میدان ها و خیابان های وسیع شهرها مالامال از جمعیت زنان با چادر سیاه ، یکی از تصویرهای فراموش نا شدنی انقلاب است . (77)
بنابراین ، زمانی سخنان خانم رایت معقول به نظر می آمدند که زنان بی حجاب از ایشان حمایت می کردند ، نه زنان به اصطلاح سنتی . واقعیت این است که اگر از روی انصاف و بدون پیش داوری به مسئله نگاه شود طبق فتوای امام خمینی رحمه الله ، نفس حضور زن با پوشش اسلامی در جامعه مخالف شرع نیست و از اول هم نظری مخالف این نداشتند که بخواهند نظر فقهی خود را عوض کنند ، بلکه فقط حضور زن ها در جامعه بدون پوشش دینی و برای تبرج ، خلاف شرع محسوب می شود. اگر امام راحل رحمه الله با قوانینی که در زمان شاه به اسم « انقلاب سفید » برای زنان طرح می شدند ، مخالفت می کرد فقط به خاطر این بود که می دانست آن ها به قصد فاسد کردن زنان و کشاندن آن ها به محیط آلوده ی ادارات آن زمان طرح شده اند. طبق گفته ی رایت : در زمان شاه ، آمریکایی ها در همه جای ایران حضور داشتند :
« ایران در آن زمان ، کشوری بود که برای زنان آمریکایی جاذبه داشت . من در سفر به آن کشور ( ایران ) ، خود را در یک کشور اروپایی حس می کردم . همه جا می توانستم بروم ، عملا هر کاری می توانستم بکنم ، می توانستم با هر کسی صحبت کنم و هر لباسی که می خواستم بپوشم . دامن های کوتاه مد بود … گاهی خارجی ها بیشتر از ایرانیان احساس آسودگی می کردند .» (78)
حال در چنین شرایطی ، وقتی سخن از آزادی های زنان مطرح می شود ، نتیجه معلوم است . اینجاست که باید سخنان امام خمینی رحمه الله را درک کرد؛ آنجا که فرمود :
« ما با آزادی مخالف نیستیم، ما با فحشا مخالفیم .» (79) بنابراین، به نظر می رسد خانم رایت با توجه به پیش داوری های ذهنی ، که متأثر از جو روانی حاکم بر فضای کشورهای غربی یا تحت تأثیر فضای علمی است که در آن رشد کرده ، همه چیز را به صورت سیاه و سفید می بیند یا کاملا غربی ، که به آن ارزش می دهد ، یا غیر غربی که مورد تنفر اوست ، و حتی وقتی یک زن ایرانی به اختیار خودش آزادانه حجاب را انتخاب می کند ، به شدت مورد انتقاد او واقع می شود.
او بر اساس همین مبانی ، از اینکه امام خمینی رحمه الله را طرفدار حقوق زن قلمداد می کنند ، به شدت ناراحت است و سعی دارد به نحوی آن را تخطئه کند. (80)

جمع بندی
با توجه به مطالبی که ذکر شدند، می توان چنین جمع بندی کرد : هم مستشرقانی که از زنان ایران قرن نوزدهم بحث کرده اند و هم آن ها که انقلاب اسلامی را در مورد کاوش قرار داده اند ، تنها تعداد اندکی از این دو دسته توانسته اند تا حدی واقعیات جامعه ی زنان ایران را دریابند.
مستشرقان قرن نوزدهم بیشتر قوم مدار بودند و فرهنگ خود را بر همه ی فرهنگ ها از جمله فرهنگ زنان ایران برتر می دانستند ، هر چند در استدلال بر برتری فرهنگ خود ، راه انصاف نمی پیمودند ، و چون نمی توانستند دلایل کافی بر برتری فرهنگ خود اقامه نمایند ، با ارائه ی دورنمایی تیره و تاریک از وضعیت فرهنگی کشور ایران ، سعی داشتند به خواننده ی خود القا کنند که خوش بختی تنها در تمدن غرب است و بس .
اما نویسندگان غربی قرن بیستم و بیست و یکم تحت تأثیر فضای تبلیغاتی غرب علیه ایران ، از همان اول شمشیر را از رو بسته بودند و بسیاری از آن ها بدون اینکه بخواهند وضعیت مشارکت فرهنگی ، سیاسی ، اجتماعی زنان در انقلاب اسلامی ایران را درست درک کنند ، به توجیهاتی سبک و بی ارزش می جستند و در این توجیهات ، دو دسته بودند :
دسته ای مشارکت سیاسی – اجتماعی زنان را ناشی از چرخش انقلاب از اصول خود می دانستند و دسته ی دیگر این فضا را ناشی از ضرورت های اجتماعی و نیاز به جمعیت زنان از سوی دولت عنوان می کردند ، و هر دو وضع موجود را مخالف تعالیم دینی مسلمانان می پنداشتند .
این سوء فهم ناشی از آن است که آن ها فرقی بین بنیادگرایان اهل سنت و شیعه و به عبارت دیگر ، بین تعالیم اصولی فقه شیعه و اهل سنت نگذاشته اند و همواره وضعیت ایران را با قشریان عربستان مقایسه می کنند و طبق تعالیم بنیادگرایان اهل سنت ، که دیدی بسیار خشن نسبت به زن دارند ، تصور می کنند در ایران نیز باید چنین باشد و چون آن فضای خشک و خشن قشریان اهل سنت بر جامعه ی ایران ( با آنکه ادعای بنیادگرایی داشت ) حاکم نیست ، به همین دلیل ، اینجا علما و مراجع دین خودشان را زیر پا نهاده اند و بر خلاف تعالیم دینی خود ، زنان را به خاطر ضرورت هایی به جامعه کشانده اند.
اما در مسئله ی زنان ، بین بنیادگرایان شیعه و سنی تفاوت هایی جوهری وجود دارند . اهل سنت بین افراط و تفریط گرفتار آمده اند ، اما تفکر شیعی در نقطه ی اعتدال بین این دو قرار دارد.

پی نوشت ها:

* کارشناس ارشد جامعه شناسی ، عضو هیأت علمی – پژوهشی موسسه ی آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمه الله.
1. ر. ک. کلارا کولیور رایس ، زنان ایرانی و راه و رسم زندگی آنان ، ترجمه ی اسدالله آزاد ، مشهد ، آستان قدس ، 1366. ص 8.
2. همان ، ص 77.
3. همان.
4. جان ویشارد ، بیست سال در ایران ، ترجمه ی علی پیرنیا ، تهران ، نوین ، 1363 ، ص 95.
5. همان .
6. همان ، ص 256.
7. همان ، ص 257.
8. همان ، ص 95.
9. چنان که روزنامه ی حبل المتین ، در ضمن نامه ی یکی از خوانین آورد : « در اغلب کوچه های طهران و بلاد دیگر ، یک ملا باجی یا میرزا باجی یک منزل دارند و با کمال آزادی ، دوشیزگان را درس می دهند . » ( حبل المتین ، 23 رجب ، 1325.)
10. جان ویشارد ، پیشین ، ص 256.
11. کتاب مقدس ، عهد عتیق ، سفر « استر » ، باب سوم تا دهم.
12. جان ویشارد ، پیشین، ص 94.
13. همان ، ص 94.
14. همان.
15. نیکی آر. کدی، نتایج انقلاب ایران ، ترجمه ی مهدی حقیقت خواه، تهران ، ققنوس ، 1383، ص 102.
16. رابین رایت ، آخرین انقلاب بزرگ : انقلاب و تحول در ایران ، ترجمه ی احمد تدین و شهین احمدی ، تهران ، رسا ، 1382 ، ص 190-191.
17. همان ، ص 192.
18. همان.
19. همان ، ص 194.
20. همان ، ص 14.
21. س. ج. و. بنجامین ، سفرنامه ی بنجامین ( نخستین سفیر ایالات متحده ی امریکا در ایران عصر ناصرالدین شاه ). ترجمه ی محمد حسین کردبچه ، چ دوم ، تهران ، جاویدان ، 1369، ص 82.
22. نخستین فرستاده ی ژاپن به ایران ( 1297-1298 ق/ 1880-1881 م ).
23. یوشیدا ماساهارو ، سفرنامه ی یوشیدا ماساهارو، ترجمه ی هاشم رحب زاده ، مشهد ، آستان قدس رضوی ، 1373، ص 176.
24. ر. ک. کارلا سرنا ، مردم و دیدنی های ایران : سفرنامه ی کارلا سرنا ، ترجمه ی غلامرضا سمیعی ، تهران ، نشر نو ، 1363، ص 59-60/ جان ویشارد ، پیشین ، ص 94/ کلارا کولیور رایس ، پیشین ، ص 77-78.
25. جان فورن ، مقاومت شکننده ی تاریخ تحولات اجتماعی ایران از صفویه تا سال های پس از انقلاب اسلامی ، ترجمه ی احمد تدین ، تهران ، رسا ، 1377، ص 205.
26. همان.
27. همان.
28. س. ج. و. بنجامین ، ص 83.
29. نیکی آر. کدی ، ریشه های انقلاب ایران ، ص 70 و 71.
30. کارلا سرنا ، پیشین ، ص 112.
31. کلارا کولیور رایس ، پیشین ، ص 79.
32. همان.
33. رابین رایت ، پیشین ، ص 203.
34. همان .
35. همان ، ص 14.
36. جان فورن ، نظریه پردازی انقلاب ها ، ترجمه ی فرهنگ ارشاد ، تهران ، نشر نی ، 1382 ، ص 198، والنتین م. مقدم ، « جنسیت و انقلاب ها ».
37. همان ، ص 198.
38. همان.
39. کلارا کولیور رایس ، پیشین ، ص 8.
40. همان ، ص 77.
41. همان ، ص 78.
42. همان ، ص 79.
43. همان ، ص 78.
44. لازم به تذکر است که مراد نویسندگان غربی از « عدم تحصیل زنان ایرانی » ، عدم تحصیل کلاسیک به معنای امروزی است ، و گرنه بسیاری از زنان در تهران و شهرهای بزرگ به تحصیل در مکتب خانه ها می پرداختند و دست کم سواد خواندن داشتند.
45. س. ج. و. بنجامین ، پیشین ، ص 82-83.
46. جان فورن ، مقاومت شکننده ، تاریخ تحولات اجتماعی ایران از صفویه تا سال های پس از انقلاب اسلامی ، ص 65.
47. همو ، نظریه پردازی انقلاب ها ، ص 198.
48. نیکی آر. کدی ، پیشین ، ص 69.
49. همان، ص 191.
50. همان.
51. جان فورن ، نظریه پردازی انقلاب ها ، ص 199.
52. همان .
53. همان.
54. همان.
55. ر.ک. امام خمینی رحمه الله ، صحیفه ی نور ، ج 22، ص 153.
56. رابین رایت ، پیشین ، ص 193.
57. همان.
58. همان ، ص 192-194.
59. نیکی آر. کدی ، پیشین ، ص 100.
60. جان فورن ، نظریه پردازی انقلاب ها ، ص 199.
61. همان.
62. رابین رایت ، پیشین ، ص 195.
63. همان ، ص 199-1995.
64. همان ، ص 198.
65.همان.
66. امام خمینی ، صحیفه ی نور ، ج 1، ص 80، سخنرانی 25 اردیبهشت 1343.
67. همان ،ج 3، ص 144، سخنرانی ، 22 آبان 1357.
68. همان ، ج 3، ص 159.
69. همان ، ج 4، ص 39 ، سخنرانی ، 15 آذر 1357.
70. رابین رایت ، پیشین ، ص 199.
71. همان ، ص 194.
72. همان ، ص 195.
73. همان ، ص 198.
74. امام خمینی ، پیشین ، ج 2، ص 45، سخنرانی 16 اردیبهشت 1357.
75. رابین رایت ، پیشین ، ص 210.
76. همان ، ص 210.
77. همان ، ص 211.
78. همان ، ص 12-13.
79. امام خمینی ، پیشین ، ج 1، ص 80 ، سخنرانی 25 اردیبهشت 1343.
80. رابین رایت ، پیشین ، ص 212-214.
منبع: فصلنامه تخصصی بانوان شیعه

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید