نویسنده : احمد امید
به طور کلی دو نوع رویکرد را نسبت به پیامبران(ص) و ائمه معصومین(ع) می توان در هر عصری و نسلی مطرح کرد :
1- رویکرد اسطوره ای بدین معنی که آن بزرگواران در زمان خود اسطوره هایی بوده اند که در طول تاریخ هرگز مشابه آنان پدیدار و تکرار نخواهد شد. از این جهت این نوع اسطوره ها برای انسانهای عادی دست نیافتنی هستند. بنابراین ما باید به دنبال الگوی به روز و امروزی و متناسب با زمان خود باشیم.
2- رویکرد اسوه ای بدین معنی که آن بزرگواران مجسمه های عملی غایت خلقت انسان هستند و انسانهایی که در مسیر شدن حرکت می کنند و غایتی برای زندگی و حرکت آنان توسط خدای متعال طراحی شده باید از این مدلهای عینی و از جنس خود انسان در مسیر شدن تبعیت و پیروی کرده، و تلاش نمایند خود را به آن الگوها هرچه بیشتر نزدیک نمایند. مقاله حاضر گامی است در جهت تبیین این دو نوع رویکرد که نویسنده در مقام پیاده سازی آن برآمده است اینک با هم آنرا از نظر می گذرانیم.
طرح مسئله
در طول تاریخ، اسلام ناب محمدی(ص) مهمترین مانع برای حکومت خودکامانی مانند بنی امیه، بنی العباس، و در تاریخ معاصر، استعمارگران و حکومتهای وابسته، بوده است. در این میان عامل مهم و اساسی در اثربخشی اسلام ناب وجود اسوه های عالم بشریت؛ حضرت پیامبر اعظم(ص) و اهل بیت عصمت و طهارت(ع) می باشد.
مهمترین هنر امام راحل«قدس سره» احیای اسلام ناب محمدی و سیره ائمه معصومین(ع) است. الگو قراردادن حضرت اباعبدالله الحسین(ع) در مبارزاتی که حضرت امام(ره) از 15 خرداد سال 1342 آغاز کردند، نقش اساسی در بسیج توده های مردم و شهادت طلبی آنان در مبارزه با رژیم منحوس پهلوی، ایفا کرد.
شخصیت حضرت زهرا(س) خصوصاً در بعد مبارزات اجتماعی نقش موثری در مشارکت زنان جامعه ما در انقلاب و استمرار آن داشته است. نقش اسلام ناب محمدی و الگو بودن پیامبر اعظم(ص) و اهل بیت او در نهضت بیداری مسلمانان و خصوصاً ملت شریف ایران بقدری مؤثر بوده که دشمنان انقلاب را بر آن داشته است که برای براندازی نظام جمهوری اسلامی، استراتژی تضعیف اسلام ناب و اعتقادات و عشق مردم به پیامبر اعظم(ص) و خاندان عصمت و طهارت را در اولویت توطئه های فرهنگی خود قرار دهند.
بر این اساس محورهای ذیل را جهت تضعیف ایمان دینی مردم خصوصا جوانان در دستور کار خود قرار دادند.
1) دامن زدن به مشکلات مردم و بزرگنمایی آنها بخاطر ناکارآمد جلوه دادن اسلام.
2) نفوذ دادن روشنفکران غرب زده و یا وابسته در فضای تسامح و تساهل برای توهین به مقدسات و احکام دینی و ترویج فرهنگ بی بند و باری در میان جوانان.
3) ترویج تکثرگرایی در بعد قرائت های دینی برای از میدان به در کردن عالمان دینی و متخصصان اسلام شناس و زمینه سازی برای القای برداشت های غیرتخصصی از دین در افکار جوانان و نسل سوم انقلاب.
4) مطرح کردن پیامبر اعظم(ص) و اهل بیت عصمت و طهارت(ع) به عنوان اسطوره و زیرسؤال بردن بعد اسوه بودن آن بزرگواران.
بر این اساس برخی دگراندیشان چنین گفتند:
« ما بیش از صد سال است که در مرحله انتقال به سر می بریم. جامعه ایران، فاز سنتی خود را پشت سر گذاشته و می خواهد مدرن شود در حالی که هنوز حساسیتهای مذهبی خود را حفظ کرده است. در این جامعه هنوز خدا نمرده است. ما جز از طریق دمکراتیزه کردن جامعه چگونه می توانیم بر این حالت فائق آییم.»
یکی از حربه ها برای تضعیف نقش الگویی ائمه(ع) در جامعه اسلامی، نگرش اسطوره ای به شخصیت ائمه خصوصاً حضرت فاطمه زهرا(س) و در تعارض نشان دادن نگرش اسوه ای نسبت به آنها با مدرنیته و شرایط پیچیدگی جوامع انسانی و عصر انفجار اطلاعات می باشد.
یکی از دگراندیشان، در مراسم روز جهانی زن چنین گفت:
« الگوهای ما باید مربوط به زمان باشد. نزدیک ترین شخص به ما که می تواند، الگو قرار گیرد، گاندی است. اما بازهم نمی توانیم زندگیمان را به او نزدیک کنیم. الگوهای ما باید این دوره ای باشد و حضرت فاطمه(س) اسطوره است و دست نیافتنی و یک الگوی قدیمی است و این دورانی نیست، چرا که نه پدرمان حضرت محمد(ص) است و نه همسرمان علی(ع) و نه فرزندانمان امام حسن و امام حسین(ع)، لذا نزدیک شدن به حضرت زهرا(س) غیرممکن است.»
صرف نظر از انگیزه های سیاسی، پاسخگویی به نیازهای فکری جوانان باید محور اساسی اندیشه ورزی نخبگان متعهد باشد. در این نوشتار و براساس روش استاد شهید آیت الله مرتضی مطهری« قدس سره» که تبیین منصفانه اشکال و سپس پاسخگویی استدلالی و منطقی بوده است، به تبیین و تحلیل مطلب فوق پرداخته شده است.
اسطوره به معنای شخصیت افسانه ای است که بواسطه عوامل و نیروهای فوق بشری، ویژگی هایی را پیدا کرده اند که مورد تقدیس و احترام بشر بوده اند. اساطیر و شخصیتهای افسانه ای یا ساخته ذهن بشر بوده است و یا بواسطه ارتباط خاص با خداوند، به جایگاه افسانه ای خود دست پیدا کرده اند.
برخی، برای پیامبر اعظم و اهل بیت(ع) شخصیت های اسطوره ای قائل هستند و بر این اساس معتقدند خداوند در اثر عنایات خاص خود، به آنها قدرت عصمت داده است و از اول آنان را پاک و کامل قرار داده و نیز آنان را به علم لدنی و غیب، عالم به ما کان و مایکون و ماهو کائن مزین کرده است و لذا آنان اصولاً گرد گناه نمی رفتند.
« انما یریدالله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا»
بنابراین چون شخصیت آنان با نیروهای مافوق بشری شکل گرفته است، اسطوره اند و اگر بپذیریم که آنها الگو هستند، صرفاً برای مردم آن روز بوده و آنها برای عصر مدرنیته نمی توانند اسوه باشند و لذا آنها دست نیافتنی هستند.
قرآن کریم و نگرش اسطوره ای و نگرش اسوه ای
خداوند در آیه 21 سوره احزاب می فرماید:
« لقد کان لکم فی رسول الله اسوه حسنه لمن کان یرجوالله و الیوم الاخرو ذکرالله کثیراً. هر آینه در شخصیت و رفتار و فضایل رسول خدا(ص) برای شما انسان ها الگویی نیکو وجود دارد، برای کسانی که امید به خداوند و (تحصیل) روز آخرت را دارند و فراوان به یاد خدا هستند.»
در آیه 4 سوره ممتحنه، خداوند ابراهیم و اصحاب او را نیز الگو معرفی نموده است.
« قد کانت لکم اسوه حسنه فی ابراهیم و الذین معه . همانا برای شما الگوی خوبی در زندگی ابراهیم و کسانی که با او بودند وجود داشت».
از این آیه شریفه که با یک سیاق واحد با آیه قبل بیان شده است، استفاده می کنیم که انبیاء الهی و اصحاب خاص آنها که صلاحیت الگو بودن را دارند، نیز اسوه هستند. بنابراین اهل بیت پیامبر اکرم (ص) که در قرآن کریم محبتشان اتخاذ راه بسوی خدا معرفی شده، بطریق اولی اسوه هستند.
نکته شایان توجه در این آیات شریفه این است که رسول خدا و اهل بیت(ع) او اسوه قرار گرفته اند برای هر انسانی که طالب خدا و آخرت و یاد خدا باشد واختصاص به مسلمانان هم ندارد، یعنی آنها اسوه انسانی هستند و نکته مهم تر آنکه مفهوم آیه بیان می کند که بدون اسوه قرار دادن آنها نمی توان به خدا و آخرت نیکو و یاد خدا رسید.
مبانی عقلی نگرش اسوه ای در قرآن کریم
1) نیاز انسان به اسوه های جاودانه و اسوه های این دنیایی
برای تبیین مبانی عقلی نگرش اسوه ای به شخصیت پیامبران و اولیای الهی در قرآن کریم، پاسخ به این سوال ضروری است که اصولاً مقوله «الگوگرایی» در زندگی که از عناصر مهم رشد و تعالی انسان می باشد بر چه محورهایی استوار است و به تعبیر دیگر، انسان در چه حوزه هایی نیازمند الگو می باشد!
محور اساسی در پاسخ به این سوال این است که، انسان دوگونه هدف در حرکت های فردی و اجتماعی دارد.
یکی هدف و فلسفه زندگی است، یعنی همان هدفی که خداوند انسان را بخاطر آن خلق کرده است و ابر وباد و مه و خورشید و فلک بخاطر آن درکارند.
نوع دیگر، هدف های مادی در زندگی است، مانند هدف از مدیریت، هدف از تحقیق و تفحص، هدف از کار کردن، هدف از دوستی با دیگران، هدف از ازدواج و…
هدف و فلسفه زندگی که زمان بخاطر آن دراختیار انسان قرار داده شده است، خداگونه شدن و اتصاف به صفات جمال، بصیرت، استقلال، آزادی، زیبایی، اقتدار، محبوبیت، مقام و … است و به تمامی اسباب و علل از قبیل، پول، تکنولوژی، منابع ثروت، خوردن، لذت و … بعنوان اسباب و وسایل برای آن ارزش های معنوی نظر دارد. بعنوان مثال پول به اعتبار ایجاد بی نیازی، استقلال، عزت، موقعیت و قدرت برای انسان ارزشمند است و ثروت هر چقدر هم کلان باشد اگر این ارزش ها را به همراه نداشته باشد، بی ارزش تلقی می گردد.
در یک کویر گرم و سوزان میلیاردها پول و طلا برای شما بی ارزش است، زیرا این پول در آنجا نه برای شما قدرت می آورد نه عزت و نه بی نیازی، و حاضرید تمامی ثروت دنیا را با یک لیوان آب که به شما قدرت حیات می دهد مبادله کنید.
علم، تکنولوژی، جامعه مدنی، دموکراسی و همه مظاهر مدرنیسم، هنگامی دارای اعتبار و ارزشند که هدف و فلسفه خلقت را تحقق بخشند بر این اساس هنگامی که مرگ فرا برسد و انسان وارد عالم دیگری شود نه با خود تکنولوژی بهمراه می برد و نه علم و نه هیچ چیزی از مظاهر مادی بلکه تنها چیزی که همراه انسان خواهد بود، عبارت است از: فضایل و محسنات اخلاقی و روحی و یا رذایل و زشتی های اخلاقی و روحی.
بنابراین سعادت ابدی انسان در گرو آنست که هدف و فلسفه خلقت خود را با کلیه اهداف مادی زندگی تنظیم نماید. در این صورت است که انسان موفق می شود دنیا و آخرت را در بعد فردی و اجتماعی توامان تحصیل نماید.
فلسفه اصلی نزول وحی و ارسال دین، بیان و تبیین راه ها و روش های تنظیم این دو نوع هدف(هدف زندگی وهدف های مادی) بوده است.
متاسفانه نظام های غربی و به تبع آنها دگراندیشان، انسان را دچار غفلت از هدف و فلسفه خلقت و یاد خدا و ارزش های معنوی نموده اند و بر این اساس رعایت حقوق بشر تا آنجا دارای ارزش است که بتواند منافع مادی آنها را تامین نماید و وقتی پای منافع مادی به میان آید، حقوق بشر و همه ارزش های معنوی را در پای آن ذبح می کنند.
امروز وجود ظلم و ستم و تبعیض نژادی، پدیده شومی بنام صهیونیسم، امپریالیسم، آپارتاید، فساد، همجنس بازی، تجاوز به حقوق بشر، سست شدن بنیان خانواده و ارزش های خانوادگی، بی ایمانی، استفاده خودخواهانه و منفعت جویانه از طبیعت، سرمایه سالاری به اسم دمکراسی و مردم سالاری، اسارت انسان دربند شهوات بنام آزادی های اجتماعی، فقر و گرسنگی ملت ها خصوصاً ملت های آفریقا و ده ها معضلات در زندگی بشر، نمودها و آثار فراموش نمودن هدف خلقت انسان و محوریت یافتن ارزش های مادی بجای ارزش های معنوی است.
تردیدی نیست که انسان، موجودی الگوگرا است و از نقطه نظر روانشناختی تربیتی، این ویژگی در بشر نقش مهمی در رشد و تعالی او دارد اما انسان هم در ارزش های معنوی و فضایل اخلاقی نیازمند به الگوست و هم در تحصیل اهداف مادی.
بنابراین موضوع الگوگرایی درزندگی انسان هم ارزشهای معنوی و فضائل اخلاقی و روحی است که تجلی هدف و فلسفه خلقت انسان می باشد و هم ارزشهای مادی و منافع دنیوی است که اهداف مادی بر مبنای آنها شکل می گیرد. قهرا در ارزشهای معنوی و فضائل اخلاقی و روحی، کسانی الگو قرارمی گیرند که مظهر تمام و کمال این ارزشها و فضائل باشند و آنها اسوه های جاودانه ای هستند که در همه زمانها مظهر این ارزش ها می باشند. در ارزشهای مادی نیز کسانی الگو قرار می گیرند که متناسب با زمان و مقتضیات زمان به اهداف دنیایی دست یافته اند. بنابراین انسان به دو گونه الگو و اسوه نیازمند است.
الف) الگو و اسوه در بعد ارزشها و فضائل معنوی
ب) الگوها و اسوه ها در بعد ارزشهای مادی
بعنوان مثال انسان در بعد حقوق بشر و مردم سالاری نیازمند است کسانی را الگو قراردهد که مظهر تام و تمام رعایت حقوق بشر و خدمت به مردم اند اما دراعمال شیوه های تحقق حقوق بشر و مردم سالاری درجامعه نیازمند به الگوهای این دورانی است تا بتواند از تجربه حکومتهای موفق الگو بگیرد. از اینرو انسان هم به اسوه های جاودانه و هم به اسوه های این دوران نیاز دارد.
2) کمال اکتسابی در شخصیت پیامبراعظم(ص) و اهل بیت (ع)
دومین مبنا از مبانی عقلی نگرش اسوه ای در قرآن کریم اینست که این اسوه های عالم بشریت بطور عادی و با همان اسباب و عللی که در اختیار مردم بوده است، بر اثر مجاهده، تلاش و بکارگیری عوامل معنوی وعقلانی به آن مرتبه از کمال انسانی نائل شده اند و به عبارت دقیق تر فعلیت کمال انسانی در آن بزرگواران در سایه تقوا، تلاش، صبر، استقامت و مجاهده مستمر بوده است.
بنظر می رسد انگاره اسطوره بودن ائمه مبتنی بر یک شناخت عامیانه از ائمه (ع) است. زیرا در شناخت عامیانه نسبت به آن بزرگواران چنین تصور می شود. که خداوند از اول آنان را کامل آفریده است و به آنها قدرت عصمت و علم به غیب عطا نموده و آنها براساس این قوای فوق بشری زندگی کرده اند، لذا بشری که فاقد چنین نیروهای متافیزیکی باشد، نمی تواند آنها را الگو قراردهد. بر این اساس آنها اسطوره اند، درحالی که آنها در مقام اخذ وحی و تبلیغ رسالت و بیان و تبیین احکام الهی از عصمت اعطایی خداوند و علم به غیب بهره گرفته اند اما بعنوان یک انسان، با مجاهده با نفس و تلاش و تحمل سخت ترین شرایط و با سلاح عقلانیت و بصیرت و با همان زندگی عادی بشری و همان اسباب وعللی که در اختیار همگان بوده است زندگی کرده اند و کمالات و ارزشهای انسانی و فضائل روحی و معنوی در آنها فعلیت یافته است و به همین خاطر آنان اسوه اند. نه اسطوره.
فاطمه زهرا(س)، اگر بعنوان یک زن و یک مادر و یک همسر و یک شخصیت اجتماعی و یک مبارز سیاسی و یک مرجع علمی الگو قرار می گیرد، بخاطر آنست که همه فضائلی که در وجود اوست از عفت، حیا، حجب، متانت، فداکاری، و فضائل دیگر بر اثر همان مجاهده و تلاش و تحمل شرایط سخت بوجود آمده است.
او اگر مثلاً در تربیت فرزندان الگو قرار می گیرد بخاطر آن است که با تلاش و پاکی و بکار بردن روشهای تربیتی، فرزندانی مثل امام حسن(ع)، اما حسین(ع)، و زینب (س) وام کلثوم (س) را تربیت می کند و اگر در همسرداری که از مقوله های اساسی زندگی است، الگو قرار می گیرد بخاطر آن است که بنحو شگرفی زندگی توأم با آرامشی را برای همسر شجاع و دلیر خود بوجود می آورد و همه سختی هایی که در زندگی وجود داشته است را تحمل می کند تا حدی که علی (ع) درباره او فرمود. «نعم العون علی الاخره»؛ چه نیکو و یاوری است فاطمه نسبت به آخرت.
3) فضایل اخلاقی و ارزشهای معنوی کهنه شدنی نیستند
سومین مبنا از مبانی عقلی درنگرش اسوه ای به شخصیت پیامبر اعظم (ص) و اهل بیت عصمت و طهارت (ع)، مطلق بودن ارزشهای معنوی و فضائل اخلاقی و روحی می باشد. انگاره اسطوره بودن بر نسبت اخلاق مبتنی است که براساس آن ارزشهای معنوی و اخلاقی و روحی تابعی از متغیر ارزشها و منافع مادی می باشد و به دلیل آنکه این ارزشها درحال تحول و دگرگونی هستند.
پس ارزشهای معنوی در کسانی قابل قبول برای بشر و قابل الگوبرداری خواهد بود که پرچمداران این تحول باشند یعنی پرچمداران مدرنیته و مدرنیسم براین اساس شخصیت پیامبر اعظم (ص) و اهل بیت عصمت و طهارت (ع) را اسطوره عصر جدید و الگوی 1400 سال پیش تلقی می کنند.
اما حقیقت این است که نسبیت اخلاق بر اصالت مادیت و ارزشهای مادی استوار است و منافی و معارض با فلسفه خلقت انسان است به دلیل آنکه انسان برای ارزشهای معنوی و فضائل روحی و اخلاقی خلق شده است، لذا این ارزشها در زندگی دارای اصالت می باشند و درواقع ارزشهای مادی باید برمحوریت ارزشهای معنوی تعریف شوند. ارزشهای معنوی درطول تاریخ بشر از همه تغییرات و تحولات مصون بوده اند و تنها تاثیرپذیری آنها از تحولات تاریخ، شفاف ترو درخشان تر شدن آنها بوده است، بر این اساس ارزشهای معنوی و انسانی هرگز کهنه شدنی نیستند در نتیجه انبیاء و اولیاء و پیامبر اعظم (ص) و اهل بیت عصمت و طهارت اسوه های ماندگار همیشه تاریخ هستند.
آخرین نکته که بعنوان حسن ختام بحث مطرح می کنیم این است که می گویند گاندی رهبر ضد استعماری هند را می توان بعنوان الگو قرارداد اما جالب است که بدانید گاندی خود امام حسین (ع) را الگو و اسوه قرار داد و گفت :
« من اوراق کربلا را مطالعه کردم و دیدم که برای نجات هند از چنگال استعمار انگلیس، راهی جز الگو قراردادن حسین(ع) وجود ندارد. »
منبع: روزنامه کیهان