نویسنده: بهاء الدین خرمشاهی
45. گفتنی است که شادروان قمشه ای در ترجمه ی خود گاه به حضور و غیاب و جمع و مفرد بودن افعال و ضمایر توجه کافی مبذول نداشته اند. اگر در این نقد می خواستیم کلمه به کلمه نص قرآنی را با ترجمه ی فارسی مقابله کنیم، از نظر غیاب و خطاب ضمایر و جمع و افراد آنها به اشکالات بسیاری بر می خوردیم. برای نمونه ترجمه ی یک آیه را که اشکالات چندگانه ای دارد نقل می کنیم. در ترجمه ی آیه ی هُوَ الَّذِی یُسَیِّرُکُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ حَتَّى إِذَا کُنْتُمْ فِی الْفُلْکِ وَ جَرَیْنَ بِهِمْ بِرِیحٍ طَیِّبَهٍ وَ فَرِحُوا بِهَا جَاءَتْهَا رِیحٌ عَاصِفٌ وَ جَاءَهُمُ الْمَوْجُ مِنْ کُلِّ مَکَانٍ وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ أُحِیطَ بِهِمْ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ… ( یونس، 22 ) آورده اند: ( خدا را یاد کنید که ) اوست آنکه شما را در بر و بحر سیر می دهد تا آنگاه که در کشتی نشینید و باد ملایمی کشتی را به حرکت آرد، و شما شادمان و خوشوقت باشید که ناگاه باد تندی بوزد و کشتی از هر جانب به امواج خطر درافتد، و خود را در ورطه ی هلاک ببینید، آن زمان خدا را به اخلاص و دین فطرت بخوانید… » ( ص 210 ). به حساب بنده، افعال و ضمایر ترجمه ی این عبارت غالباً اشتباه است و دست کم 5 اشتباه در آن دیده می شود. لطفاً ترجمه را با نص آیه ی قرآنی، و نیز ترجمه ای که ذیلاً از آن به دست می دهیم مقابله فرمایید:
« او کسی است که شما را در خشکی و دریا سیر می دهد و چون در کشتی نشینید، کشتیها ایشان را با بادی خوش پیش برد و به آن شادمان شوند، [ آنگاه ] تند بادی بر آن بوزد و موج از هر سو به سوی آنان آید، و دانند که به کلی گرفتار شده اند [ آن وقت است که خداوند را به دعا خوانند و دین خود را برای او پاک و پیراسته دارند… » ]. سر این سخن که در آغاز این نقد معروض داشتیم که عیب و اشکال این ترجمه ی سراسری و ساختاری است، همین است. ویرایش این اثر، اگر ویرایش پذیر باشد، در حکم ترجمه ی مجدد آن، و چنان که اهل فن می دانند، حتی دشوارتر از ترجمه ی مجدد است. زیرا در ترجمه ی مجدد و مستقل، آزادی مترجم بیشتر است، چه فقط باید به متن مقدس قرآن وفادار باشد ولی در این ویرایش باید تا آنجا که می تواند از مصالح سالم مانده ی ترجمه ی قبلی هم استفاده کند، و این امر کار را بسیار بسیار دشوار می سازد.
46. در ترجمه ی إِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ فَلاَ یَسْتَأْخِرُونَ سَاعَهً وَ لاَ یَسْتَقْدِمُونَ ( یونس، 49 ) نوشته اند: « که چون فرا رسد ساعتی دیر و زود نگردد » ( ص 213 ) که دو اشکال دارد: الف ) أَجَلُهُمْ را ترجمه نکرده اند. ب ) فَلاَ یَسْتَأْخِرُونَ یعنی آن قوم مؤخر داشته نشوند، یا پس داشته نشوند، وَ لاَ یَسْتَقْدِمُونَ یعنی پیش انداخته نشوند یا مقدم داشته نشوند. یا به تعبیری سرراست تر می توان چنین ترجمه کرد: نه ساعتی پیش افتند، نه ساعتی واپس مانند. گفتنی است که این عبارت قرآنی با مختصر تفاوتی ( در « فلا » و « ولا » در آغاز آن ) دو بار دیگر نیز در قرآن کریم بکار رفته است. یک بار آیه ی 34 سوره ی اعراف، که مرحوم قمشه ای در ترجمه ی آن نوشته اند: « که چون فرا رسد لحظه ای مقدم و مؤخر نتواند کرد » که باز هم بی اشکال نیست. فاعل « نتواند کرد » کیست؟ اگر صاحبان اجل باشد، و نیز با توجه به فعل جمع که در نص قرآنی بکار رفته است، باید بگویید: نتواند کرد. بار دیگر در آیه ی 61 سوره ی نحل است که آورده اند: « ولی آنگاه که اجل آنها در رسید دیگر یک لحظه مقدم و مؤخر نخواهد شد » که باز هم خالی از اشکال نیست، و خوانندگان خود متوجه موارد اشکال آن هستند، و بیشتر اطاله ی کلام نمی دهم.
47. بی توجهی به ضمائر و خطاب با غیاب آنها که در طیِّ همین یادداشتها به آنها اشاره کرده ایم در سراسر این ترجمه هویداست. اینک نمونه ای دیگر:
– در ترجمه ی قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ فَبِذلِکَ فَلْیَفْرَحُوا هُوَ خَیْرٌ مِمَّا یَجْمَعُونَ ( یونس، 58 ) آورده اند: « ای رسول به خلق بگو که شما باید منحصراً به فضل و رحمت خدا شادمان شوید ( و به نزول قرآن مسرور باشید ) که آن بهتر و مفیدتر از ثروتی است که بر خود اندوخته می کنید » ( ص 214 ). حال آنکه ترجمه ی درست آن از این قرار است: « بگو به فضل و رحمت خدا باید که شادمانی کنند که این بهتر است از آنچه می اندوزند ».
48. در ترجمه ی وَ نَجِّنَا بِرَحْمَتِکَ مِنَ الْقَوْمِ الْکَافِرِینَ ( یونس، 86 ) آورده اند: « و مؤمنان را به رحمت و لطف خود از شر کافران نجات ده ». سخن بر سر کلمه ی و نجّنا است که ترجمه ی آن « ما را نجات بخش » یا « ما را رهایی ده » است و ترجمه ی آن به « مؤمنان را نجات ده ». به هیچ وجه درست نیست.
49. در ترجمه ی فَمَا اخْتَلَفُوا حَتَّى جَاءَهُمُ الْعِلْمُ ( یونس، 93 ) که اشاره به نافرمانیها و بد عملی های بنی اسرائیل است آورده اند: « و همیشه بنی اسرائیل در ایمان به رسول خاتم اتفاق داشتند تا زمانی که آن رسول با قرآن آسمانی برای هدایت آنها آمد، آنگاه آغاز اختلاف کردند و رسالت پیغمبر بزرگ را از لجاج و عناد منکر شدند » ( ص 218 ). نه فقط این ترجمه ای تفسیر آمیز نیست، بلکه فقط تفسیر محض و طولانی است و یافتن مؤید برای آن از میان تفاسیر معتبر شیعه و اهل سنت دشوار است. اینکه در آغاز آن نوشته اند: « و همیشه بنی اسرائیل در ایمان به رسول خاتم اتفاق داشتند… » ادعایی است بلادلیل و بدون مدرک، زیرا تا آنجا که همگان می دانند حضرات بنی اسرائیل بهانه جو حتی همیشه در ایمان به انبیاء خودشان – از جمله حضرت موسی (علیه السّلام) – اتفاق نداشتند تا چه رسد به رسول خاتم یا پیغمبر آخرالزمان. از آن گذشته این همه سخن تفسیری را لااقل می باید به شیوه ی معهود و معمول خودشان در داخل پرانتز می گذاشتند. مؤید سخن ما، و نابجا بودن تفسیر مفصلی که به جای ترجمه ی سر راست آن چند کلمه ی قرآنی آورده اند این است که شبیه به همین آیه و مضمون در جاهای دیگر قرآن کریم هم آمده است، از جمله در آیه ی 19 سوره ی آل عمران که فقط به جای بنی اسرائیل، الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ ( یعنی اهل کتاب ) آمده است از این قرار: الْإِسْلاَمُ وَ مَا اخْتَلَفَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ إِلاَّ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ ( آل عمران، 19 ) و استاد فرزانه در ترجمه ی آن آورده اند: « و اهل کتاب در آن راه مخالفت نپیمودند، مگر پس از آنکه به حقانیت آن آگاه شدند » ( ص 51 ) که ترجمه ای متین و درست است.
50. در ترجمه ی إِنْ هذَا إِلاَّ سِحْرٌ مُبِینٌ ( هود، 7 ) آورده اند: « که این سخن را هرگز حقیقتی جز به سحر و خیال موهوم نیست » ( ص 221 ). این نه ترجمه است، و نه تفسیر، و هر چه که هست نادرست است.
این عبارت قرآنی، هیچ پیچ و گره و دشواری معنایی ندارد و عیناً با همین الفاظ در چند آیه ی دیگر قرآنی تکرار شده است. از جمله در آیه ی 110 سوره ی مائده، که مرحوم قمشه ای در ترجمه ی آن چنین آورده اند: « این معجزات عجبیه ی حیرت انگیز او جز سحری آشکار نخواهد بود » ( ص 125 ). همچنین در آیه ی 7 سوره ی انعام که مرحوم قمشه ای چنین ترجمه کرده اند: « این کتاب نیست مگر سحری آشکار » ( ص 127 ). همچنین در آیه ی 43 سوره ی سبأ، که چنین ترجمه کرده اند: « این کتاب جز آنکه سحر است پیداست که چیز دیگری نیست » ( ص 432 ). حاصل آنکه ترجمه ی سرراست این عبارت سرراست قرآنی فقط همین است: « این جز سحر [ یا: جادویی ] آشکار نیست ». حال به عبارت اولی که در آغاز این یادداشت نقل کرده ایم مراجعه بفرمایید که علاوه بر نداشتن معنای درست و مناسب، موهم معنای نامناسب هم هست.
51. برای آنکه جانب انصاف فروگذاشته نشود، و چنین تصور یا توهمی پیش نیاید که منتقد فقط باید عیبها را ببیند و بگیرد، و به محاسن و امتیازات نپردازد، لذا قرار را چنین گزارده ایم که گاه و در موارد مهم، به نمونه هایی از ترجمه ی درست و استادانه ی شادروان قمشه ای اشاره کنیم. تاکنون به چند فقره از این موارد مثبت اشاره کرده ایم. اینک نمونه ای قابل توجه که از حساس ترین و دشوارترین عبارات قرآنی است، نقل می کنیم، و قبل از طرح ترجمه ی استاد قمشه ای، نمونه هایی از ترجمه ی نادرست مترجمان معاصر را می آوریم. آری عبارت و آیه ای که نقل خواهیم کرد از لغزشگاههای معروف ترجمه ی قرآن کریم است. آیه ی 12 سوره ی هود چنین است: فَلَعَلَّکَ تَارِکٌ بَعْضَ مَا یُوحَى إِلَیْکَ وَ ضَائِقٌ بِهِ صَدْرُکَ أَنْ یَقُولُوا لَوْ لاَ أُنْزِلَ عَلَیْهِ کَنْزٌ أَوْ جَاءَ مَعَهُ مَلَکٌ إِنَّمَا أَنْتَ نَذِیرٌ وَ اللَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ وَکِیلٌ. دشواری لفظی این آیه در کلمه ی « فَلَعَلَّکَ » است چون خداوند علم قطعی دارد و لذا « لعل » را نمی توان به « شاید » ترجمه کرد. دشواری معنایی آن در این است که در نظر سطحی و بدون تأمل چنین برمی آید که شاید حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) بخشی از وحی الهی را وانهاده باشد [ العیاذ بالله ].
ترجمه ی مرحوم پاینده: « شاید بعضی چیزها را که به تو وحی می شود رها کنی و سینه ات از آن تنگ شود تا نگویند چرا گنجی به او نازل نمی شود، یا فرشته ای همراه او نمی آید، تو فقط بیم رسانی و همه چیز به عهده ی خداست ». که پیداست ترجمه ای مغلوط و نادرست است.
ترجمه ی مرحوم زین العابدین رهنما: « و شاید تو ترک کننده ای برخی از آنچه بر تو وحی می شود و سینه ات بدان تنگ شده که می گویند: چرا گنجی بر او نازل نشد یا فرشته ای با او نیامد؟ جز این نیست که تو بیم دهنده ای و خدا بر همه چیز نگاهبان است ». که باز هم ترجمه ای نادرست است.
ترجمه ی مرحوم کاظم معزی: « شاید تویی رها کننده ی پاره ای از آنچه وحی می شود به سوی تو… ». که باز ترجمه ای نادرست است.
ترجمه ی محمدباقر بهبودی، محمد خواجوی، جلال الدین فارسی هم از این آیه نادرست است. ترجمه ی طبع اول عبدالمحمد آیتی از این قرار بود: « شاید که برخی از چیزهایی را که بر تو وحی کرده ایم واگذاشته ای… »و اینجانب یادداشت تحقیقی مفصلی در 13 صفحه – همراه با یادداشتهای دیگر – برای ایشان در این باب نوشتم و ایشان قانع شدند و در طبع بعدی ترجمه ی این آیه را به این صورت اصلاح کردند: « مبادا که برخی از چیزهایی را که بر تو وحی کرده ایم واگذاری… ».
ترجمه ی شادروان قمشه ای: « ای رسول ما، مبادا بعض آیاتی را که به تو وحی شده درباره ی کافران، به ملاحظاتی تبلیغ نکنی و از قول مخالفانت که می گویند اگر این مرد پیغمبر است چرا گنج و مالی ندارد و یا فرشته ی آسمانی همراه او نیست، دلتنگ شوی! از این سخنان جاهلانه هرگز غمگین مباش که وظیفه ی تو تنها نصیحت و اندرز خلق است، اما حاکم و نگهبان هر چیز خداست » ( ص 221 ).
آری همه ی مفسران بزرگ آیه را همین طور معنی کرده اند. یعنی تصریح کرده اند که این استفهام برای هشدار و نفی در مقام و به قصد نهی است. و هرگز هیچ مفسری نگفته است، و از آیه هم برنمی آید که این امر یا احتمال واقع شده است، و خداوند از امری که رخ داده سخن می گوید، بلکه از امری که نباید و مبادا رخ دهد سخن می گوید. کسانی که خواهان تفصیل بیشتری درباره ی این آیه هستند، به بحث مفصل اینجانب در نقد و معرفی ترجمه ی جناب محمد خواجوی که ابتدا در مجله ی نشر دانش و سپس در کتاب حاضر به طبع رسیده است مراجعه فرمایند.
52. در ترجمه ی وَ لاَ یَنْفَعُکُمْ نُصْحِی إِنْ أَرَدْتُ أَنْ أَنْصَحَ لَکُمْ إِنْ کَانَ اللَّهُ یُرِیدُ أَنْ یُغْوِیَکُمْ هُوَ رَبُّکُمْ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ ( هود، 34 ) نوشته اند: « و دیگر پند و نصایح من سود نکند و اگر خدا خواهد که شما را گمراه کند ( یعنی… ) من میل آنکه باز به شما نصیحت کنم ندارم. او خدای شماست و به سوی او باز می گردید » ( ص 224 ). این جمله شرط در شرط، یعنی دو شرطی است و مترجم محترم به آن توجه نداشته و آنرا دو جمله کرده اند و چون برای دو جمله شدن کم و کسر داشته، مقادیری عبارات تفسیری و غیر لازم و بدون معادل قرآنی بر آن افزوده اند. ترجمه ی سرراست این آیه از این قرار است: « و اگر من بخواهم در حق شما خیر خواهی کنم، در صورتی که خداوند بخواهد که شما را بیراه گذارد، خیر خواهی من سودی به حال شما نخواهد کرد؛ او پروردگار شماست و به سوی او بازگردانده می شوید ».
53. در ترجمه ی عبارت قرآنی وَ جَاءُوا عَلَى قَمِیصِهِ بِدَمٍ کَذِبٍ ( یوسف، 18 ) نوشته اند: « و پیراهن یوسف را… آلوده به خون دروغ نزد پدر آوردند ( ص 236 ). این عبارت قرآنی معرکه ی آراء و از لغزشگاههای مهم و معروف ترجمه ی قرآن است. من نیز در ترجمه ای که خود از قرآن مجید در دست دارم، این عبارت را به همین صورت ترجمه کرده بودم. حال آنکه اینکه شادوران قمشه ای آورده اند ترجمه ی دقیق و امین نیست، تفسیر است. زیرا اگر در متن قرآن فرموده بود: « جاؤا تقمیصه… » آن وقت ترجمه ی آن به « پیراهنش را آوردند » درست بود. حال آنکه باء تعدیه بر سر « دم کذب » آمده است. خوب است نگاهی به ترجمه های قدیم و جدید قرآن مجید بیندازیم:
قرآن قدس: « آوردند در [ = بر ] پیراهن اوی خونی به دروغ ». ترجمه ی تفسیر طبری: « و بیاوردند بر پیراهن او خونین دروغ ». تفسیر سورآبادی: « و بیاوردند بر پیراهن او به خون به دروغ ». تفسیر میبدی: « و آمدند خون به دروغ آوردند بر پیراهن او ». ترجمه ی قرآن 556 ق: « و بیاوردند در پیرهن یوسف به خونی دروغ آلوده ». تفسیر ابوالفتوح: « آوردند بر پیرهن خونی دروغ ». ترجمه ی شاه ولی الله دهلوی: « و آوردند بالای قمیص او خون دروغ را ». و از معاصران: پاینده: « و پیراهن وی را با خون دروغین بیاوردند » ( که این ترجمه نیز خالی از اشکال نیست ). رهنما: « و پیراهن او را آوردند که بر آن خونی دروغین بود » ( این ترجمه نیز خالی از اشکال نیست ). معزی: « و آوردند بر جامه ی وی خونی دروغین ». خواجوی: « و پیراهن او را به خونی دروغین بیاوردند ». آیتی: « جامه اش را که به خون دروغین آغشته بود آوردند » ( این ترجمه نیز خالی از اشکال نیست ). مجتبوی: « و خونی دروغین را بر پیراهنش آوردند » ( که درست و بی اشکال است ). وقتی ترجمه ی شادروان قمشه ای و همانندان ایشان ( پاینده و رهنما و آیتی ) درست بود که اصل قرآنی فی المثل چنین بوده باشد: « وَ جَاءُوا عَلَى قَمِیصِهِ بِدَمٍ کَذِبٍ ». ترجمه ی دقیق نص قرآنی چنین است: « و بر پیراهنش خونی دروغین آوردند ».
54. در ترجمه ی عبارت قرآنی وَ أَعْتَدَتْ لَهُنَّ مُتَّکَأً وَ آتَتْ کُلَّ وَاحِدَهٍ مِنْهُنَّ سِکِّیناً… ( یوسف، 31 ) نوشته اند: « و مجلسی بیاراست و به احترام هر یک بالش و تکیه گاهی بگسترد و به دست هر یک کاردی و ترنجی داد » ( ص 238 ). مفسران گفته اند که معنای تحت الفظی وَ أَعْتَدَتْ لَهُنَّ مُتَّکَأًً: و برای آنان تکیه گاهی یا بالشی تهیه کرد – کنایه از مجلس آراستن – است؛ به مجاز ذکر جزء و اراده ی کل. حال آنکه مرحوم قمشه ای هر دوی این تعبیرات را آورده است. دیگر اینکه بعضی از اهل لغت گفته اند که ممکن است « متک » ( با تلفظی متفاوت از مُتَّکَأً ) به معنای ترنج باشد. اما مرحوم قمشه ای متکأ را به بالش و تکیه گاه ترجمه کرده اند. در این صورت دیگر چیزی و محملی باقی نمی ماند که به « ترنج » ترجمه شود، مگر آنکه ترنج را از داستانهای منظوم و منثور یوسف و زلیخا آورده باشند. از جمله اینکه سعدی می گوید: گرش بینی و دست از ترنج بشناسی / روا بود که ملامت کنی زلیخا را.
اگر انسان باریک نشود، ترجمه ی مرحوم قمشه ای خیلی هم خوشخوان است، اما اگر باریک شود به دو اشکال عمده که معروض افتاد، پی می برد.
55. عبارت قرآنی ذلِکَ لِمَنْ خَافَ مَقَامِی وَ خَافَ وَعِیدِ ( ابراهیم، 14 ) چنین ترجمه شده است: « و این آسایش نصیب کسی است که خوف خدا در دل اوست و او از وعده ی قهر و عقاب خدا می ترسد » ( ص 256 ). نادرستی این ترجمه در این است که ضمیر « ی » را که در « مقامی » آشکار و در « وعید » نیمه آشکار است [ وعید برابر است با وعیدی ] به ترجمه درنیاورده است. می فرماید: این ( آسایش یا هر چیز دیگر ) نصیب کسی است که از ایستادن در پیشگاه من [ در موقف محشر و هنگام حساب ] و از عقاب من نترسد. باید توجه داشت که در اینجا « مقام » همان نیست که در فارسی مقام می گوییم و به معنای شأن و عظمت و نظایر آن است؛ بلکه وقوف العبد بین یدی الله است.
56. عبارت قرآنی الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی وَهَبَ لِی عَلَى الْکِبَرِ إِسْمَاعِیلَ وَ إِسْحَاقَ… ( ابراهیم، 39 ) چنین ترجمه شده است: « ستایش خدای را که به من در زمان پیری، دو فرزندم اسماعیل و اسحاق را عطا فرمود » ( ص 259 ). اشکال این ترجمه – که البته کوچک است – در این است که « علی الکبر » به « در زمان پیری » ترجمه شده است، حال آنکه درست آن « با وجود پیری » است، وگرنه می فرمود: « فی الکبر ». دلیل صحت این سخن به قاعده ی « القرآن یفسر بعضه بعضاً » این است که وقتی فرشتگان برای ابراهیم (علیه السّلام) و همسرش بشارت می آوردند که دارای فرزند خواهند شد، همسر او به فرشتگان می گوید: « وای بر من! آیا من با آنکه پیرزن هستم و شوهرم پیر است، فرزند خواهم آورد؟ این امری شگرف است ». [ فرشتگان ] گفتند: « آیا از امر الهی تعجب می کنی؟… » یا در همین مورد در جای دیگر ابراهیم (علیه السّلام) به فرشتگان بشارت دهنده می گوید: « آیا با وجود آنکه پیری ام بالا گرفته است به من بشارت می دهید؟ » [ و فرشتگان ] گویند: « آری به حق بشارتت می دهیم، از نومیدان مباش » ( برای تفصیل – سوره ی هود، آیات 69-73، و سوره ی حجر، آیات 52-55؛ و تفاسیر قرآن، در تفسیر همین آیات ).
57. آیه ی مَا تَسْبِقُ مِنْ أُمَّهٍ أَجَلَهَا وَ مَا یَسْتَأْخِرُونَ ( حجر، 5 ) چنین ترجمه شده است: « اجل هیچ قومی از آنچه در علم حق معین است، یک لحظه مقدم و مؤخر نخواهد شد » ( ص 261 ). معنای این عبارت درست است، اما از نظر دستوری و عبارت پردازی، دقیق و بسامان نیست. فاعل در این عبارت « امه » است، و نه اجل. به نظر ما ترجمه ی درست و سرراست این آیه از این قرار است: « هیچ امتی از اجلش پیش نمی افتد، و نیز پس نمی افتند ». نیز مشابه این اشتباه در ترجمه آیه ی 61 سوره ی نحل ( ص 272 ) پیش آمده است.
58. این گونه مسامحه ها و مطابقه ی دستوری و زبانی و لفظ به لفظ با نصوص مقدس قرآن مجید نداشتن در ترجمه ی شادروان قمشه ای بسیار است و راقم این سطور در مقام این گونه مقابله، و ایراد به یکایک مواردی که از نص قرآنی عدول شده است، نیست؛ چنان که در آیه ی پیشین، در یادداشت شماره ی 57 دیدیم، و در ترجمه ی آیه ی بعدی هم این اشکال وجود دارد. به این شرح که در ترجمه ی آیه ی وَ قَالُوا یَا أَیُّهَا الَّذِی نُزِّلَ عَلَیْهِ الذِّکْرُ إِنَّکَ لَمَجْنُونٌ ( حجر، 6 ) نوشته اند: « کافران گویند ای کسی که مدعی آنی که قرآن از جانب خدا بر من نازل شده، تو به عقیده ی ما محققاً دیوانه ای » ( ص 261 ). حال آنکه این آیه هیچ گونه پیچ و دشواری لفظی و معنایی ندارد و ترجمه ی سرراست آن از این قرار است: « و [ کافران ] گویند ای کسی که قرآن بر او نازل شده است، بی شک تو دیوانه ای ». به جای بحث بیشتر، دو نمونه از ترجمه های خوب معاصر را یاد می کنیم. ترجمه ی خواجوی: « گویند ای کسی که بر او وحی فرود آمده است، تو به راستی دیوانه ای ». ترجمه ی مجتبوی: « و گفتند ای آن کسی که قرآن بر او فرود آمده، همانا تو دیوانه ای ». ترجمه ی مجتبوی: « و گفتند ای آن کسی که قرآن برو او فرود آمده، همانا تو دیوانه ای ».
59. آیه ی لَوْ مَا تَأْتِینَا بِالْمَلاَئِکَهِ إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ ( حجر، 7 ) چنین ترجمه شده است: « اگر راست می گویی ( و بر تو فرشتگان خدا نازل می شوند ) چرا فرشتگان بر ما نازل نمی شوند؟ » ( ص 261 ). در این ترجمه توجه نشده است که اتی / اتیان که به معنای آمدن است وقتی که با « ب » متعدی گردد معنای آن آوردن است. ترجمه ی درست این آیه چنین است: « اگر راست می گویی، چرا فرشتگان را پیش ما نمی آری؟ » ( ترجمه ی خواجوی ). همچنین: « اگر راست می گویی چرا فرشتگان را نزد ما نمی آری؟ » ( ترجمه ی مجتبوی ).
60. عبارت قرآنی وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلاَّ عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ ( حجر، 21 ) چنین ترجمه شده است: « و بدان که هیچ چیز در عالم نیست جز آنکه منبع و خزانه ی آن نزد ما خواهد بود… » ( ص 262 ). بدون مراجعه به هیچ منبعی به دلیل عقل و شرع پیداست که این ترجمه نادرست است و نادرستی آن در « خواهد بود » است. و معنایش این است که در حال حاضر منبع و خزانه ی چیزی نزد خداوند نیست، ولی در آینده خواهد بود.
61. آیه ی وَ لَقَدْ عَلِمْنَا الْمُسْتَقْدِمِینَ مِنْکُمْ وَ لَقَدْ عَلِمْنَا الْمُسْتَأْخِرِینَ ( حجر، 24 ) چنین ترجمه شده است: « والبته علم ما به همه ی گذشتگان و آیندگان شما احاطه ی کامل دارد » ( ص 262 ). این ترجمه هم سرشار از مسامحه است. اصلاً سخن از علم الهی نیست، بلکه سخن از عالم بودن خداوند است. می فرماید: ما از پیشینیان شما و از پسینیان شما آگاهی داریم، نه اینکه علم ما چنین و چنان است. ترجمه ی خواجوی: « پیشینیان از شما را می دانیم و پس آیندگان را نیز دانیم ». ترجمه ی مجتبوی: « و هر آینه ما پیشینیان شما را می دانیم و پسینیان را هم می دانیم ».
62. در ترجمه ی آیه ی وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّى یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ ( حجر، 99 ) نوشته اند: « و دایم به پرستش خدای خود مشغول باش تا ساعت ( مرگ و هنگام لقای ما )به یقین بر تو فرا رسد ». باید گفت که در اینجا و در یک مورد دیگر در قرآن کریم، به اجماع مفسران و فرهنگ نویسان عرب یا عربی نویس، « یقین » یعنی مرگ؛ نه چیزی کمتر، نه بیشتر. و مراد همین مرگ عادی طبیعی است.
طبری، شیخ طوسی، میبدی، زمخشری، ابوالفتوح رازی، نسفی، قرآن قدس، ترجمه ی قرآن مورخ به سال 556 ق، سور آبادی، طبرسی، امام فخر رازی، جلالین، ابوالسعود عمادی، ملا محسن فیض کاشانی، شُبر، شوکانی، آلوسی، همه در اینجا « یقین » را « مرگ » معنی کرده اند. و خارق این اجماع، فقط اسماعیل حقی صاحب تفسیر عرفانی روح البیان است که آن را « معرفت » معرفی کرده است. و علامه طباطبایی، بحث و استدلال شیوا و مقنعی دارد که چرا در این آیه که خطایش با حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) است، نمی توان یقین را به معنای ایقان و اطمینان گرفت و می گوید: « زیرا چنین یقین و ایقایی برای حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) در حکم تحصیل حاصل است ».
گفتنی است که بعضی از کتب لغت عرب از جمله لسان العرب، قاموس فیروز آبادی، و منتهی الارب و همچنین هشت – ده فرهنگ خاص لغات قرآن مجید، نیز یقین را بدون هیچ افزود و کاستی به « مرگ » معنی کرده اند. شایان توجه و مؤید این معنی به حکم قاعده ی معروف و مهم « القرآن یفسر بعضه بعضاً » ( بعضی از بخشهای قرآن روشنگر بخشهای دیگر است ) این است که در قرآن کریم، یک بار دیگر کلمه ی یقین به معنای مرگ به کار رفته است که سیاق عبارت و زمینه ی آن، جای کوچکترین شکی در صحت این معنی باقی نمی گذارد. در سوره ی مدثر، آیات 46 و 47 که از دوزخیان و علل به دوزخ درآمدنشان سخن می رود، چنین آمده است: وَ کُنَّا نُکَذِّبُ بِیَوْمِ الدِّینِ * حَتَّى أَتَانَا الْیَقِینُ ( و همچنان روز جزا را دروغ می انگاشتیم. تا مرگمان فرا رسید ). و در اینجا هم مرحوم الهی قمشه ای اشتباه کرده اند و دو آیه ی پیوسته را چنین ترجمه کرده اند: « و ما روز جزا را تکذیب کردیم. تا آنکه ( به مرگ ) یقین به قیامت یافتیم ». اما ترجمه ی سرراست و بدون نوسان آیه ی پیشین این است: « و پروردگارت را بپرست، تا تو را مرگ فرا می رسد. »
63. آیه ی وَ لَکُمْ فِیهَا جَمَالٌ حِینَ تُرِیحُونَ وَ حِینَ تَسْرَحُونَ ( نحل، 6 ) چنین ترجمه شده است: « و هنگامی که ( گله از گوسفند و گاو و شتر ) شبانگاه برگردند یا صبحگاه به چرا روند زیب و افتخار شما باشد. یا از کرک و پشم آنها تجمل و انواع لباسهای فاخر در بر کنید » ( ص 266 ). در این ترجمه، دو نادرستی وجود دارد: 1) صیغه ی افعال و ضمایر مندرج در آنها یعنی در تریحون و تسرحون که خطاب حاضر است، به غایت برگردانده شده است. 2) جمله ی بعدی ( یا از کرک و پشم آنها… تا آخر ) به کلی خارج از موضوع است، یعنی حتی ربط تفسیری هم با آیه ی مورد بحث ندارد. ترجمه ی درست این آیه از این قرار است: « و چون شب هنگام [ گله ها را ] باز می گردانید و بامدادان بیرون می فرستید، نشان تجمل شمایند » ( ترجمه ی آیتی. عبارت داخل قلاب افزوده ی من است ). همچنین: « و شما را در آن شبانگاه از چراگاه باز می آرید و بامدادان که به چراگاه می برید نشانی از آرایش و شکوه است » ( ترجمه ی مجتبوی ).
64. آیه ی وَ تَحْمِلُ أَثْقَالَکُمْ إِلَى بَلَدٍ لَمْ تَکُونُوا بَالِغِیهِ إِلاَّ بِشِقِّ الْأَنْفُسِ… ( نحل، 7 ) چنین ترجمه شده است: « و بارهای سنگین شما را که جز به مشقت بسیار نتوانید برد به آسانی از شهری به شهر دیگر برند… » ( ص 267 ). این ترجمه آکنده از غلط و بی دقتی است. اولاً) اثقال یعنی بارها، و صفت سنگین ندارد. ثانیاً) « الی بلدٍ » یعنی « به شهری »، نه از شهری به شهر. ثالثاً) لَمْ تَکُونُوا بَالِغِیهِ یعنی رسنده به آن نیستید، یا به آن ( یعنی به آن شهر ) نمی رسید، نه اینکه [ بار را ] نتوانید برد. ترجمه ی سرراست این آیه از این قرار است: « و بارهای شما را به شهری می برند که جز با رنج جانها به آن نتوانید رسید » ( ترجمه ی خواجوی ). همچنین: « و بارهای شما را به شهری می برند که جز به دشواری و رنج خویشتن نمی توانستید به آن رسید » ( ترجمه ی مجتبوی ). همچنین: « بارهایتان را به شهرهایی که جز به رنج تن بدانها نتوانید رسید، حمل می کنند ».
65. عبارت قرآنی وَ هُوَ الَّذِی سَخَّرَ الْبَحْرَ لِتَأْکُلُوا مِنْهُ لَحْماً طَرِیّاً وَ تَسْتَخْرِجُوا مِنْهُ حِلْیَهً تَلْبَسُونَهَا وَ تَرَى الْفُلْکَ مَوَاخِرَ فِیهِ… » ( نحل، 14 ) چنین ترجمه شده است: « و هم او خدایی است که دریا را برای شما مسخر کرد تا از گوشت ماهیان حلال آن تغذیه کنید و از زیورهای آن، مانند در و مرجان و خز و سنجابش استخراج کرده و تن را بیارایید و کشتی ها را در آن برانید… » ( ص 267 ). در این ترجمه چند فقره نادرستی وجود دارد: 1) لحماً طریاً یعنی گوشتی تازه یا تر و تازه. اینکه مرحوم قمشه ای « ماهیان حلال » را به آن افزوده اند، تفسیر است، نه ترجمه. 2) آن بزرگوار در اینجا که سخن از زیورهای مربوط به دریاست، در و مرجان را به درستی، ولی از طریق تفسیر به میان آورده اند، اما به نادرستی خز و سنجاب را که مربوط به جانوران خشکی است و هیچ ربطی از نظر منشأ به حُلیه های دریایی و در و مرجان ندارد، در ترجمه ی خود آورده اند. می توان حدس زد که علت اشتباه ایشان کلمه ی « تلبسونها » ( یعنی آن را می پوشید ) است. غافل از آنکه هم در زبان عربی و هم در زبان فارسی، و هم در زبان انگلیسی، حُلیه یا زیور حتی نظیر انگشتری را « می پوشند »، یعنی فعل مناسب با آن پوشیدن است. و لزومی ندارد که سخن از خز و سنجاب به میان آوریم تا با « پوشیدن » تناسب داشته باشد. اشتباه سوم مرحوم قمشه ای در ترجمه ی این عبارت قرآنی در عبارت وتری الفلک مواخر فیه است. تری یعنی می بینی. الفلک یعنی کشتی ( ها ). مواخر، کلمه ای است که دو بار در قرآن مجید به کار رفته است ( بار دوم در سوره ی فاطر، آیه ی 12 ). اصل این کلمه مَخر است. ابن منظور می نویسد: « مَخر یعین شکافتن آب [ توسط کشتی و نظایر آن ] با صدا. ماخره یعنی [ کشتی ] آب شکاف، و جمع آن مواخر است » ( لسان العرب ). پس ترجمه ی سرراست این عبارت قرآنی از این قرار است: « اوست که دریا را مسخر شما کرد، تا از آن گوشت تازه بخورید، و از آن زیوری که آن را زینت خویش می کنید، بیرون آورید، و کشتی را در آن بینی که آب را می شکافد… » ( ترجمه ی خواجوی ). همچنین: « و اوست آن که دریا را رام کرد تا از آن گوشت تازه بخورید و از آن زیوری بیرون آرید که آن را می پوشید. و در آن کشتیها را بینی که شکافندگان [ آب ] اند… » ( ترجمه ی مجتبوی ). همچنین: « اوست که دریا را رام کرد تا از آن گوشت تازه بخورید و زیورهایی بیرون آرید و خویشتن بدان بیارایید، و کشتیها را بینی که دریا را می شکافند… » ( ترجمه ی آیتی ).
66. آیات وَ إِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنْثَى ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدّاً وَ هُوَ کَظِیمٌ * یَتَوَارَى مِنَ الْقَوْمِ مِنْ سُوءِ مَا بُشِّرَ بِهِ أَ یُمْسِکُهُ عَلَى هُونٍ أَمْ یَدُسُّهُ فِی التُّرَابِ أَلاَ سَاءَ مَا یَحْکُمُونَ( نحل، 58-89 ) چنین ترجمه شده است: « و چون یکی از آنها را به فرزند دختری مژده آید از شدت غم و حسرت رخسارش سیاه شده و سخن دلتنگ می شود. و از این عار روی از قوم خود پنهان می دارد و به فکر افتد که آیا آن دختر را با ذلت و خواری نگه دارد یا زنده به خاک گور کند، عاقلان آگاه باشید که آنها بسیار بد می کنند ». مهمترین اشکال و اشتباه این ترجمه در ترجمه ی « بشر » است به « مژده آید ». بشر از مصدر تبشیر است و تنها اشتباهی که تاکنون یعنی در تاریخ هزار و یکصد ساله ی ترجمه ی قرآن به فارسی، همه ی مترجمان مرتکبش شده اند همین است. بشارت و تبشیر در قرآن مجید به دو صورت به کار رفته است: 1) به معنای بشارت و مژده چنان که فرماید: فَبَشَّرْنَاهُ بِغُلاَمٍ حَلِیمٍ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ. 2) به معنای صرف خبر دادن و آگاهانیدن، و بدون فحوای مژده یا بشارت، چنان که فرماید: بَشِّرِ الْمُنَافِقِینَ بِأَنَّ لَهُمْ عَذَاباً أَلِیماً. همچنین وَ بَشِّرِ الَّذِینَ کَفَرُوا بِعَذَابٍ أَلِیمٍ که طبعاً به منافقان و کافران نمی توان مژده داد که عذاب الیم در انتظار آنهاست. نگارنده ی این سطور برخلاف اکثر مفسران و مترجمان قرآن، به این دلیل و شواهد مثبته ی دیگر به این نتیجه رسیده است که در اینجا تبشیر به معنای خبر دادن است و لاغیر. اینکه بعضی از قدمای مفسران و لغویان گفته اند که در اینجا خداوند تهکم ( طنز و طعن کنایه ) به کار برده است، و به قصد ریشخند چنین تعبیری فرموده است، درست نیست؛ و گویی از سر ناچاری این دستاویز ادبی و بلاغی را تراشیده اند. اما بشارت یا تبشیر به معنای خبر دادن یا آگاهانیدن سه بار در قرآن کریم به کار رفته است که مورد اول و دوم آن در همین آیات 58 و 59 سوره ی نحل است. پیداست که در اینجا طنز و تهکمی در کار نیست و عرب جاهلی هم از دختر زادن زنش شاد نیست. مورد سوم در این آیه است: وَ إِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِمَا ضَرَبَ لِلرَّحْمنِ مَثَلاً ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدّاً وَ هُوَ کَظِیمٌ( زخرف، 17 ) ( و چون یکی از ایشان را به [ زادن ] آنچه برای خداوند رحمان مثل می زنند [ = دختر ] خبر دهند، چهره اش از خشم و تأسف سیاه شود، و می کوشد که تأسف خود را فرو خورد ).
گمان می کنم این مؤیدات قرآنی کافی باشد. گفتنی است که بعضی از تفاسیر مثلاً جلالین، و بعضی ترجمه ها مثل ترجمه ی شاه ولی الله دهلوی ( در بعضی موارد ) نیز تبشیر را همان گونه که ما معنی کرده ایم به درستی به صورت اخبار و خبر دادن آورده اند. ابن منظور از قول ابن سیده می نویسد: « و تبشیر هم به خیر است، هم به شر. چنان که حق تعالی فرماید: آنان را از عذابی دردناک خبر ده » ( لسان العرب ). همین معنی را صاحب تاج العروس از قول امام فخر رازی نقل کرده است. قول امام فخر در ذیل تفسیر همین آیه ی مورد بحث است که می نویسد: « تبشیر در عرف لغت مختص به خبری است که باعث سرور می شود، مگر آنکه به حسب اصل لغت، عبارت است از خبری که در بشره و رنگ چهره تغییر ایجاد کند، و پیداست که حزن هم مانند سرور موجب این تغییر می گردد. پس باید که لفظ تبشیر در هر دو معنی به وضع حقیقی باشد. و این نکته را قول حق تعالی تأیید می کند که فرموده فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِیمٍ. و بعضی [ از لغویان ] هستند که می گویند تبشیر در اینجا به معنای اِخبار است. و قول اول واردتر است ».
67. آیه ی وَ مِنْ ثَمَرَاتِ النَّخِیلِ وَ الْأَعْنَابِ تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَکَراً وَ رِزْقاً حَسَناً إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَهً لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ ( نحل، 67 ) چنین ترجمه شده است: « و هم از میوه های درخت خرما و انگور که از آن نوشابه های شیرین و رزق حلال نیکو به دست آرند، در این کار نیز آیت قدرت حق برای خردمندان پدیدار است ». در این ترجمه یک اشکال کوچک و یک اشکال بزرگ دیده می شود. اشکال کوچک این است که « تنحذون » را به جای آنکه « به دست می آورید » ترجمه کند، « به دست آرند » ترجمه کرده است. اشکال بزرگ این است که « سَکَر » یعنی شراب، و ربطی به نوشابه های شیرین ندارد. ممکن است بگویند شراب که حرام است و خداوند با آن منت نمی گذارد و آن را نعمت نمی شمارد. پاسخش این است که 1) به قول مقداد سیوری ( در کنز العرفان 2 / 305 ) منت نهادن به خاطر اصل این ثمرات است و اینکه در اصل بهره برداری گوناگون مناسب است. 2) به قول بسیاری از مفسران از جمله طبری و ابوالفتوح رازی این آیه قبل از تحریم خمر نازل شده است. 3) خود تحریم خمر مرحله به مرحله و طیِّ چهار آیه صورت گرفته است ( ـــ کتابهای فقهی و احکام القرآن ). 4) خداوند در آیه در جنب مضار، از منافع شراب یاد کرده است ( بقره، 219 ). اما منابعی که سَکَر را در اینجا شراب معنی کرده است عبارتند از: طبری، ابوالفتوح، کنزالعرفان، قرآن قدس، ترجمه ی تفسیر طبری، تفسیر سورآبادی، تفسیر میبدی، تفسیر نسفی، ترجمه ی شاه ولی الله دهلوی، لسان العرب، تاج العروس، لسان التنزیل، مفردات القرآن راغب اصفهانی، ترجمان القرآن، المستخلص، تراجم الاعاجم، ترجمه ی قرآن 556 ق. مترجمان معاصر هم غالباً آن را به معنای شراب مسکر گرفته اند. آیتی: شرابی مستی آور. خواجوی: نوشابه ای مست کننده. مجتبوی: شراب مست کننده.
68. عبارت قرآنی وَ اللَّهُ خَلَقَکُمْ ثُمَّ یَتَوَفَّاکُمْ وَ مِنْکُمْ مَنْ یُرَدُّ إِلَى أَرْذَلِ الْعُمُرِ… ( نحل، 70 ) چنین ترجمه شده است. « و خدا شما بندگان را آفریده بعضی را به سن انحطاط پیری می رساند » ( ص 273 ) که در آن دو اشکال دیده می شود: 1) عبارت قرآنی ثُمَّ یَتَوَفَّاکُمْ به ترجمه درنیامده است. 2) یُرد فعل مجهول است، و عبارت وَ مِنْکُمْ مَنْ یُرَدُّ إِلَى أَرْذَلِ الْعُمُرِ باید چنین ترجمه شود: « و از شما کسی هست که به حدِّ اعلای فرتوتی بازگردانده شود » و نظایر این. در حالی که در ترجمه ی مرحوم قمشه ای، خداوند فاعل جمله است، که درست نیست.
69. عبارت قرآنی أَ لَمْ یَرَوْا إِلَى الطَّیْرِ مُسَخَّرَاتٍ فِی جَوِّ السَّمَاءِ… ( نحل، 79 ) چنین ترجمه شده است: « آیا در مرغان هوا نمی نگرید که جوِّ آسمان مسخر آنهاست » ( ص 274 ). در ترجمه ی این عبارت، دو اشکال و اشتباه دیده می شود: 1) یروا فعل غایب است یعنی نمی نگرند، و مرحوم قمشه ای به اشتباه نمی نگرید ترجه کرده است. 2) مسخراتٍ حال است، یعنی آرمیده، تسخیر شده، معلق داشته و نظایر آن، و ترجمه ی سرراست این عبارت چنین است: « آیا به پرندگان رام شده در فضای آسمان ننگریسته اند » ( ترجمه ی مجتبوی ). همچنین: « آیا آن پرندگان رام شده در جوِّ آسمان را نمی بینند؟ » ( ترجمه ی آیتی ).
70. عبارت قرآنی وَ اللَّهُ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ بُیُوتِکُمْ سَکَناً… ( نحل، 80 ) چنین ترجمه شده است: « و خدا برای سکونت دائم شما منزلهایتان را مقرر داشت » ( ص 275 ). این ترجمه نادرست و متضمن معنای حشو است. ابن منظور در تعریف « سَکَن » می نویسد: « سکن هر چیزی است که با آن آرام می یابد [ = یسکن الیه، توجه فرمایید که نگفته است یسکن فیه ] به کار می رود و سکن یعنی زن [ = همسر ] زیرا با او آرام یابند ». سکن در قرآن مجید سه بار بکار رفته است و از ریشه ی سکون به معنای آرام و آرامش است؛ یعنی مایه ی آرامش، آرامش بخش. چنان که فرماید: 1) وَ صَلِّ عَلَیْهِمْ إِنَّ صَلاَتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ ( توبه، 103 ) ( و در حق آنان دعا کن که دعای تو مایه ی آرامش آنان است 2) فَالِقُ الْإِصْبَاحِ وَ جَعَلَ اللَّیْلَ سَکَناً ( انعام، 96 ) ( [ هموست که ] شکافنده ی صبح است و شب را آرامش بخش گردانده است ). 3) همین مورد. سکن هم ریشه و هم معنای لغت قرآنی سکینه است. البته از نظر لغوی سکن به معنای سُکنا هم هست، اما با توجه به کاربردهای سکن در قرآن، و اینکه معنای آیه ی حاضر نباید موهم حشو باشد، ترجمه ی مرحوم قمشه ای درست نیست. سکن در سایر منابع: ترجمه ی تفسیر طبری و تفسیر سور آبادی و ابوالفتوح: آرام گاه. میبدی: دل آرام ( که بسیار عالی است یعنی مایه ی آرام دل ). پاینده: آرامگاه. رهنما: آرامشی. آیتی: جای آرامشتان. خواجوی: محل آسایش حاصل آنکه ترجمه ی این عبارت قرآنی از این قرار است:
« و خداوند از خانه هایتان برای شما مایه ی آرامش پدید آورد ».
71. عبارت قرآنی فَأَبَى أَکْثَرُ النَّاسِ إِلاَّ کُفُوراً ( اسراء، 89 ) چنین ترجمه شده است: « لیکن اکثر مردم بجز از کفر و عناد از هر چیز امتناع کردند » ( ص 290 ). این ترجمه درست نیست و غالباً مترجمان قدیم و جدید قرآن هم در ترجمه ی آن درمانده اند. زمخشری می نویسد: « اگر بگویی چرا جایز است که بگویند فابی اکثر الناس الاکفورا و جایز نیست بگویند ضربت الا زیداً؟ » [ یعنی در آیه ی قرآنی الا که مفید استثناء و حصر است چرا با فعل مثبت آمده است، حال آنکه الا باید با فعل منفی بیاید ] و خودش پاسخ می دهد: « در پاسخ می گویم زیرا « ابی » متأول به نفی است، یعنی نهایتاً تأویل به نفی می گردد. چنان که گویی گفته باشد: « فلم یرضوا الا کفوراً » ( ناخشنودی پیشه نکردند، مگراز روی ناسپاسی ) ( کشاف، ذیل آیه ). این تعبیر قرآنی چند نمونه و مشابه دیگر هم دارد ( ـــ اسراء، 99؛ فرقان، 50 ). ترجمه ی این عبارت از این قرار است: « و بیشترینه ی مردم انکار پیشه نکردند مگر از روی ناسپاسی ». در اینجا به صورت جمله ی معترضه بگوییم که ترجمه ی سوره ی اسراء ( سوره هفدهم قرآن مجید ) نسبتاً و در مقایسه با ترجمه ی سایر سوره ها کم اشکال تر است، و افزوده های تفسیری اش هم باندازه تر و کمتر از سایر جاهاست.
72. آیه ی وَ یُنْذِرَ الَّذِینَ قَالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً ( کهف، 4 )، چنین ترجمه شده است: « و بترسان از عذاب آنان را که گفتند: خدا فرزندی برای خود برگرفته است… » ( ص 292 ). در این ترجمه « و ینذرَ » به جای آنکه به بترساند یا بیم دهد ترجمه شود، به نادرستی به صورت فعل امر، یعنی بترسان ترجمه شده است.
73. عبارت قرآنی لَوِ اطَّلَعْتَ عَلَیْهِمْ لَوَلَّیْتَ مِنْهُمْ فِرَاراً وَ لَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْباً ( کهف، 18 ) چنین ترجمه شده است: « و اگر کسی بر حال ایشان مطلع شدی از آنها گریختی و از اهمیت و عظمت آنان بسیار هراسان گردیدی » ( ص 294 ). این ترجمه از نظر معنی با تفسیر و توسع اشکالی ندارد، اشکالش در عدم مطابقه ی لفظی است و توجه به صیغه ی ضمایر نداشتن. « اطَّلعتَ » یعنی اگر تو مطلع می شدی، یعنی خطاب است، نه غیاب. و هکذا سومین فعل این عبارت یعنی « ملئتَ ».
ترجمه ی آیتی: « اگر به سروقتشان می رفتی، گریزان باز می گشتی و از آنها سخت می ترسیدی ». ترجمه ی خواجوی: « اگر ایشان را بدیدی، به فرار از آنان روی بگردانیدی، و از ترس آنان برگشتی ». ترجمه ی مجتبوی: « اگر بر ایشان دیده ور می گشتی، هر آینه به آنها پشت کرده می گریختی و از بیمشان آکنده می شدی ». یکی از اصول تخطی ناپذیر هر ترجمه حفظ زمان افعال و صیغه های هر فعل است. و در ترجمه ی مرحوم قمشه ای به این اصل اصیل شایسته مبذول نشده است. چنان که در مثالهای گذشته دیدیم، و باز هم خواهیم دید.
منبع مقاله :
خرمشاهی، بهاء الدین؛ (1389)، قرآن پژوهی (1)، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ چهارم