نویسنده: فاطمه صوفی آبادی
دوم فروردین سال 42و حمله ماموران رژیم مشروطه سلطنتی به مدرسه فیضیه قم و طالبیه تبریز و کشتار بیرحمانه طلاب علوم دینی را باید پیش زمینه های جنبش 15 خرداد سال 42 تلقی کرد. رژیم شاه که احساس کرده بود روحانیت شیعه برخلاف روشهای گذشته با برنامه های قوی تر و جدیدتری به مقابله با سیاست های استقلال برباد ده نظام سلطنتی آمده است در حمله به مدرسه فیضیه به دنبال نشان دادن اقتدار خود در برخورد با روحانیت و اسلام بود.
بازخوانی پیوسته این رخداد از زاویه اسناد به جامانده فضای جدیدی برای درک تحولات دوران معاصر و زمینه های انقلاب اسلامی است.
نقشه حکام تهران عمیق تر از آن است که ما تصور می کنیم، نقشه آنان از بستن مدرسه فیضیه و به زندان کشیدن علما و طلاب، برهم زدن حوزه علمیه قم و از بین بردن اسلام و روحانیت است. آنها نه اسلام می خواهند و نه روحانیت را؛ چون می بینند با بودن روحانیت و اسلام، نمی توانند دستورات اربابان خود را در مملکت اجرا کنند و ایران را به کلی به خارج وابسته کنند.
امام خمینی(ره)
مدرسه فیضیه: سنگر استقلال ایران و پایگاه اتحاد ایرانیان
مدرسه فیضیه یکی از مدارس معروف علوم دینی جهان است. این مدرسه از بناهای دوره صفویه است که به دستور شاه تهماسب اول ساخته شد. بنای کنونی این مدرسه در شمال صحن عتیق حرم مطهر در سال 1213به دستور فتحعلی شاه قاجار جایگزین بنای مدرسه آستانه شد که از آثار قرن ششم هجری قمری بود. این مدرسه در محوطه ای به وسعت یازده هزار متر مربع واقع شده است. در انتهای مدرسه قبل بالاخانه دلگشایی بود که اکنون حوض خانه جایگزین آن شده است. در این بالاخانه که محل ریاضت و جایگاهی بس شریف بود، میرداماد مکاشفاتی داشت، شیخ بهایی به ریاضت مشغول بود، میرفندرسکی به تحصیل و صدرالمتالهین به تالیفات خود می پرداخت.
مدرسه فیضیه در دوره حکومت پهلوی پس از مهاجرت آیت الله شیخ عبدالکریم حائری از اراک به قم و تجدید حیات حوزه علمیه رونق تازه ای یافت و به دستور ایشان حجره های طبقه دوم مدرسه و کتابخانه ای درآن قسمت احداث شد.
این مدرسه در جریان نهضت امام خمینی و انقلاب اسلامی از کانون های مهم و فعال شکل گیری مبارزات علیه رژیم پهلوی بشمار می آمد و یادآور حماسه دوم فروردین و پانزدهم خرداد1342می باشد. واقعه حمله نظامیان رژیم شاه به مدرسه فیضیه در سالروز شهادت امام جعفر صادق(ع) هرچند خاطره ای تلخ در دوران نهضت امام بشمار می رود ولی منشا بسیاری از رخدادهای سیاسی در روند انقلاب می باشد
علل و زمینه های حمله به مدرسه فیضیه
زمینه های اصلی و اساسی چالش بین روحانیون و هیات حاکمه در آغاز دهه 40به عملکرد کارگزاران نظام در زمینه انجام اصلاحاتی در ساختار جامعه مربوط بود.
پس از رحلت آیت الله العظمی بروجردی در فروردین1340، رژیم محمدرضا کوشید تا به برنامه های خود سرعت بیشتری ببخشد. انتقال مرجعیت شیعه به خارج از ایران، پیگیری طرح اصلاحات ارضی، طرح ضداسلامی «تصویبنامه انجمن های ایالتی و ولایتی» و «انقلاب سفید» مهمترین اقدامات شاه در فاصله سالهای 40و 42 بود.
لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی که به منظور قانونی کردن حضور عناصر بهایی در مصادر کشور انتخاب شده بود در تاریخ 16مهر1341به تصویب کابینه اسداله علم رسید. امام خمینی به همراه علمای بزرگ قم و تهران به دنبال انتشار خبر تصویب آن لایحه به اعتراضات همه جانبه دست زدند که با حمایت قشرهای مختلف مردم روبرو شد. رژیم شاه ابتدا به تبلیغاتی علیه روحانیت دست زد ولی دامنه قیام رو به فزونی نهاد. در برخی شهرها بازارها تعطیل شد و مردم در مساجد به حمایت از حرکت علما گرد آمدند. مخالفت بسیاری از مراجع و روحانیون در مقابل آن طرح ها و گسترش دامنه اعتراضات مردمی کارگزاران نظام شاهنشاهی را برآن داشت تا یک ماه ونیم پس از آغاز ماجرا، عقب نشینی کنندو تسلیم خواسته های مراجع شوند. دولت با ارسال پاسخ مکتوب شاه و نخست وزیر در صدد توجیه و دلجویی از علما برآمد. اما امام خمینی سرسختانه مخالفت کرد، ایشان خواستار لغو رسمی مصوبه و انتشار خبر آن بودند.
سرانجام رژیم شاه به شکست تن داد و رسما در 7آذر 41، هیات دولت مصوبه قبلی را لغو نمود و خبر آن را به علما اطلاع داد. امام لغو مصوبه در پشت درهای بسته را کافی ندانست و بر ادامه قیام تاکید ورزید. فردای آن روز خبر لغو تصویبنامه انجمن های ایالتی و ولایتی در روزنامه های دولتی منعکس شد و مردم نخستین پیروزی خو را پس از ملی شدن صنعت نفت جشن گرفتند. اما چندی بعد کارگزاران رژیم سعی کردند در ترفندی دیگر از طریق برگزاری رفراندوم اهداف خود را به کرسی بنشانند.
در ماههای پایانی سال 1341شاه در حالی که طعم شکست تصویبنامه انجمن های ایالتی و ولایتی را چشیده بود تصمیم گرفت اصولی را که از طرف هیات حاکمه جدید امریکا در قالب «اصلاحات» به او دیکته شده بود به رفراندوم بگذارد. این اصول که در 6ماده تدوین و تنظیم شده و با عنوان «انقلاب شاه و ملت» و «انقلاب سفید» مشهور بود، همان برنامه هایی بود که در بعضی کشورهای امریکای لاتین توسط دولت های وابسته به امریکا اجرا شده بود.
یک سال پس از تصویب قانون اصلاحات ارضی در هیات دولت در 19دی ماه 1341، جلسه ای با شرکت تعدادی از کشاورزان و مسئولان در یکی از سالن های ورزشی تشکیل شد. در این جلسه شاه طی سخنانی اصول ششگانه خود را تحت عنوان «انقلاب سفید» اعلام کرد….
حرکت جدید محمدرضا پهلوی، ورود او به صحنه مبارزه با روحانیون و مخالفینش به حساب می آمد. وی می دانست تاخیر در اجرای برنامه های مورد نظر امریکا با سقوط سلطنتش همراه خواهد بود. از این رو با استفاده از تجربه لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی تصمیم گرفت، اولا با اعمال قدرت با حرکت های مخالفان مقابله کند، ثانیا اقدام خود را در غیاب مجلسین، قانونی و خواست ملت جلوه دهد…(2)
شاه به دستور اربابان امریکایی خود در 19دی ماه 1341وارد عمل شد و به معرفی اصول ضد اسلامی خود پرداخت.
…اصولی که من به عنوان پادشاه مملکت و رئیس قوای سه گانه به آرای عمومی می گذارم و بدون واسطه و مستقیما رای ملت ایران را در استقرار آن تقاضا می کنم به شرح زیر است:
1. الغای رژیم ارباب- رعیتی با تصویب اصلاحات ارضی ایران براساس لایحه اصلاحی قانون اصلاحات ارضی مصوب 19دی ماه 1340و ملحقات آن.
2. تصویب لایحه قانون ملی کردن جنگل ها در سراسر کشور.
3. تصویب لایحه قانون فروش سهام کارخانجات دولتی به عنوان پشتوانه اصلاحات ارضی.
4. تصویب لایحه قانون سهیم کردن کارگران در منافع کارگاه های تولیدی و صنعتی.
5. لایحه اصلاحی قانون انتخابات.
6. لایحه ایجاد سپاه دانش به منظور اجرای تعلیمات عمومی و اجباری.(3)
اصلاحات شاهانه نظر برخی از مردم روشنفکر زده را به خود جلب کرد وآن را مثبت و مسیری برای رشد و پیشرفت خود و جامعه می دانستند. مسائلی چون اصلاحات ارضی، سهیم کردن کارگران در کارخانه ها، سپاه دانش و قانون ملی کردن جنگل ها ظاهری عوام پسندانه داشت و مخالفت با آنها اعتراض افراد ناآگاه را در پی داشت.
در این میان احزاب ملی گرا با شعار«اصلاحات آری، دیکتاتوری هرگز» به آنچه که دستگاه حکومتی شاه از آن به عنوان «اصلاحات» یاد می کرد، چراغ سبز نشان دادند. کمونیست ها نیز با این تحلیل که «اصلاحات شاهانه روند تغییر دیالکتیکی نظام فئودالی به نظام سلطنتی و سرمایه داری را تسریع می کند»، با موضع رادیو مسکو هماهنگ شده و اصول «انقلاب سفید» را مترقی خواندند، چنانکه همین ها قیام 15خرداد 42را نیز حرکتی ارتجاعی و در حمایت از فئودال ها لقب دادند.(4)
آیت الله سید عبدالحسین دستغیب در خاطرات خود درباره دسیسه های شاه برای از بین بردن اسلام آورده است:
در سال 1341 از طرف محمدرضا شاه مخلوع قوانینی برضد اسلام و قرآن تصویب شد که بخشی از آن تحت عنوان «انقلاب شاه و ملت» بود. مقاصد این قوانین که از بین بردن تمام احکام اسلام و ریشه کن کردن آن بود از همان ابتدا معلوم بود. به طوری که شاه خود صریحا می گفت: «دین در دستگاه ما نقشی ندارد» در آن زمان کسی که متوجه این مخاطرات شد حضرت آیت الله امام خمینی بود. این بزرگوار هوشیاری کامل داشت و لذا شروع به مبارزه کرد و از همه علما خواست که در این قیام هم صدا شوند.(5)
امام در سخنرانی های روشنگرانه خود به دسیسه و توطئه های شاه، خطر نابودی دین اسلام و وابستگی لوایح به اسستعمارگران اشاره کرده و بر مسئولیت علما و روحانیون در بیدارسازی ملت ایران تاکید ورزیدند.
امام به دنبال سخنرانی های خود در مخالفت با رفراندوم شاه، اعلامیه ای در این رابطه در تاریخ اول بهمن1341صادر کردند. در این اعلامیه آمده است:
هرچند میل نداشتم مطلب به اظهار نظر برسد، لهذا مصالح و مفاسد را به وسیله آقای بهبودی به اعلی حضرت تذکر دادم و انجام وظیفه نمودم و مقبول واقع نشد. اینک باید به تکلیف شرعی عمل کنم.
به نظر اینجانب این رفراندوم که به لحاظ رفع برخی اشکالات به اسم«تصویب ملی» خوانده شد، رای جامعه روحانیت اسلام و اکثریت قاطع ملت است در صورتی که تهدید و تطمیع در کار نباشد و ملت بهفمد که چه می کند.
اینجانب عجالتا از بعضی جنبه های شرعی آنکه اساسا رفراندوم یا تصویب ملی در قبال اسلام ارزشی ندارد و از بعضی اشکالات اساسی و قانونی آن برای مصالحی صرف نظر می کنم. فقط به پاره ای اشکالات اشاره می نمایم:
1. در قوانین ایران رفراندوم پیش بینی نشده و تاکنون سابقه نداشته جز یک مرتبه، آن هم از طرف مقاماتی غیرقانونی اعلام شد و به جرم شرکت در آن جمعی گرفتار شدند و از بعضی حقوق اجتماعی محروم گردیدند. معلوم نیست چرا آن وقت این عمل «غیر قانونی» بود وامروز قانونی است»؟
2. معلوم نیست چه مقامی صالحیت دارد رفراندوم نماید و این امری است که باید قانون معین کند.
3. در ممالکی که رفراندوم قانونی است باید به قدری به ملت مهلت داده شود که یک یک مواد آن مورد نظر و بحث قرار گیرد و در جراید و وسایل تبلیغاتی، آرای موافق و مخالف منعکس شود و به مردم برسد نه آنکه بطور مبهم با چند روز فاصله بدون اطلاع ملت اجرا شود.
4. رای دهندگان باید معلوماتشان به اندازه ای باشد که بفهمند به چه رای می دهند؛ بنابراین اکثریت قاطع، حق رای دادن در این مورد را ندارند و فقط بعضی اهالی شهرستان ها که قوه تشخیص دارند صلاحیت رای دادن در موارد ششگانه را دارند که آنان هم بی چون و چرا مخالف هستند.
5. باید رای دادن در محیط آزاد باشد و بدون هیچگونه فشار و زور و تهدید و تطمیع انجام شود و در ایران این امر عملی نیست و اکثریت مردم را سازمانهای دولتی در تمام نقاط و اطراف کشور ارعاب کرده و در فشار و مضیقه قرار داده و می دهند.
اساسا پیش آوردن رفراندوم برای آن است که تخلفات قانونی قابل تعقیب، که ناچار مقامات مسئول گرفتار آن می شوند لوث شود و کسانی که در مقابل قانون و ملت مسئول هستند، اعلی حضرت را اغفال کرده اند که به نفع آنان این عمل را انجام دهند. اینان اگر برای ملت می خواهند کاری انجام دهند چرا به برنامه اسلام و کارشناسان اسلامی رجوع نکرده و نمی کنند تا با اجرای آن برای همه طبقات، زندگی مرفه تامین شود و در دنیا و آخرت سعادتمند باشند…به نظر می رسد این رفراندوم اجباری مقدمه برای از بین بردن مواد مربوط به مذهب است. علمای اسلام از عمل سابق دولت راجع به انتخابات انجمن های ایالتی و ولایتی برای اسلام و قرآن و مملکت احساس خطر کرده اند…(223)
با انتشار اعلامیه امام، نگرانی رژیم افزایش یافت و در نتیجه ساواک طی بخشنامه ای در1341/11/3دستور سرکوبی و آمادگی کامل را به نیروهای نظامی و انتظامی صادر کرد.
متعاقب پخش اعلامیه امام، بازار تهران تعطیل شد. بازاریان و کسبه جنوب تهران تظاهراتی برپا کردندو آیت الله خوانساری و جمعی دیگر از روحانیون با آنان همراه شدند. تظاهر کنندگان وارد منزل آقای بهبهانی شدند و آقای فلسفی درباره خطراتی که اسلام، استقلال ایران و جامعه اسلامی را تهدید می کند سخنرانی کرد. پس از سخنرانی ایشان و خروج مردم از منزل آقای بهبهانی یورش وحشیانه ماموران آغاز شد. به دنبال آن مردم به مسجد سیدعزیزالله رفته و در آنجا اجتماع کردند، ماموران مردم را محاصره نمودند، عده زیادی دستگیر و مجروح شدند و مانع رسیدن آیت الله خوانساری به مسجد گشتند. این ماجرا اولین رهاورد «انقلاب سفید» بود.
دومین سند غیرقانونی بودن رفراندوم ماجرای سوم بهمن ماه1341می باشد.
در این روز روحانیون تهران به منظور طرح ریزی نقشه ای برای مقابله با رفراندوم شاه در منزل شیخ محمدغروی اجتماع کردند؛ ماموران رژیم به منزل نامبرده حمله کردند و هرکس را در آنجا یافتند دستگیر نمودند و به زندان فرستادند. در روز چهارم بهمن نیز ماموران ساواک به دانشگاه تهران یورش بردند و دانشجویان را به شدت مجروح ساختند.
در قم نیز مخالفت مردم به صورت اعتصاب، تظاهرات، تعطیل عمومی و اجتماع در منازل علما دیده میشد. شاه ناگزیر برای کاهش دامنه اعتراضات مردم عازم آن شهر گردید. امام خمینی با پیشنهاد استقبال مقامات روحانی از شاه به شدت مخالفت نمودو خروج از منازل و مدارس را در روز ورود شاه به قم تحریم کرد.
تاثیر تحریم چنان بود که نه تنها مردم شهر و روحانیون به استقبال شاه نرفتند، بلکه تولیت آستانه مقدسه حضرت معصومه نیز از انجام این عمل سرباز زد و همین امر موجب عزل او گردید. شاه در سخنرانی خود در حضور جمعی از کارگزاران رژیم خشم خود را نسبت به روحانیون و مردم با رکیک ترین عبارات ابراز نمود. وی روحانیت را «ارتجاع سیاه» و بدتر از «ارتجاع سرخ»، «صدبرابر خائن تر از حزب توده» و «مخالف اصلاحات» نامید و از هرگونه توهین به آنان دریغ نورزید.
حسین فردوست در کتاب ظهور و سقوط سلطنت پهلوی درباره نظر شاه راجع به مخالفان رفراندوم آورده است:
…در آن زمان محمدرضا به دستور کندی طرح «انقلاب سفید» را عملی می ساخت و لذا یک قالب تبلیغاتی مشخص یافته بود و هر مخالفتی را با این قالب به سادگی تحلیل می کرد: هرکس، حتی همه مردم، اگر مخالف دیکتاتوری او بودند مخالف اصلاحات ارضی او تلقی می شدند و طبق این قالب، فئودال بودند!… ساواک نیز طبعا نمی توانست خارج از این قالب را ببیند…گزارشات اداره کل سوم از فعالیت روحانیت همیشه تکرار مکرر این مساله بود که روحانیون با «اصلاحات ارضی» مخالف اند و در فلان نقطه فلان اقدام را کرده اند. محمدرضا نیز دستور شدت عمل می داد…(6)رژیم با تبلیغات گسترده مردم را به شرکت در رفراندوم تحریک می کرد و در کارخانجات و ادارات دولتی، کارگران و کارمندان را به شرکت در آن وا می داشتند.
شاه می خواست همه پرسی پیشنهادی اش مورد تایید احزاب و شخصیت های مورد قبول مردم خصوصا مراجع قرار گیرد تا علاوه بر داشتن وجهه قانونی، تاییدی نیز بر جنبه شرعی آن باشد، اما برخلاف تمایل وی مخالف گسترده ای با اقدام غیرقانونی و موضع خشن و استبدادی او صورت گرفت… در روز ششم بهمن1341همه پرسی برگزار شد. در این همه پرسی شش اصل به رای مردم گذاشته شد. گرچه بعدها اصول دیگری نیز به آن افزوده شد، ولی برای هیچ یک از آنها از مردم نظر خواهی نشد. هرچند اصل همه پرسی اولیه نیز ایراد داشت و آرای اعلام شده غیرواقعی بود؛ تعداد اصول انقلاب سفید در سال 1355به 17 اصل رسید.(7)
رسانه های وابسته به رژیم از استقبال پرشور مردم از همه پرسی یاد می کرد، در حالی که شعبه های اخذ رای خلوت بود. در پایان آرای موافق 5/5 میلیون نفر و آرای مخالف 4115نفر اعلام شد و تعداد بانوان شرکت کننده را در آن 271179نفر اعلام کردند و رژیم موفقیت دروغین خود را جشن گرفت.
بلافاصله پس از اعلام نتیجه رفراندوم، کندی پیروزی شاه را تبریک گفت و راه وی را مورد حمایت قرار داد. روزنامه نیویورک تایمز با اشاره به انجام رفراندوم و اجرای اصلاحات توسط شاه نوشت: «ایران برای دریافت کمک، شرایط مناسب تری پیدا کرده است»(8)
پی نوشت ها :
1- جواد منصوری، تاریخ قیام پانزده خرداد به روایت اسناد، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1377،ج1ریا، ص335، 336
2- سیدحمید روحانی، نهضت امام خمینی، تهران، عروج، 1381،ج1،ص249
3- حمید انصاری، حدیث بیداری، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی1374،ص41
4- خاطرات 15خرداد شیراز، به کوشش جلیل عرفان منش، تهران، حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی، 1375،ج2،ص19
5- سیدحمید روحانی، همان، ص295-261
6- حسین فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، تهران، اطلاعات، 1370، ج1،ص510
7- جواد منصوری، همان، ص340
8- محمدحسن رجبی، زندگی نامه سیاسی امام خمینی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ج1،ص246
منبع: 15 خرداد شماره 15