شناخت و خصوصیات نفس

شناخت و خصوصیات نفس

نویسنده:محمد حسین حق شناس

چکیده :
لغت نَفس در اصل به معناى خود است و در استعمال های مختلفی به کار می رود که توضیح آن خواهد آمد .
در حقیقت نفس ، گوهرى لطیف و ملکوتى است ، که این بدن جسمانى را براى رفع نیازهایش به کار مى‏گیرد ، جسمی که فقط در دنیا باقی می ماند .
بنابراین ملاک فضیلت و برترى انسان بر سایر حیوانات ، نفس و روح انسانى است که از روح الهى گرفته شده است و وظیفه انسان هم در این دنیای وا نفسا ، الهی نگه داشتن نفس می باشد .
نفس ‏آدمى حالات گوناگونی پیدا مى‏کند که در هر حالى نام مخصوصى دارد بنابراین قرآن‏ مجید و بزرگان دین ، نفس انسان را به مراتب مختلفی بیان کرده اند که به شرح زیر می باشد :

1. نفس اماره

2. نفس لوامه

3. نفس مطمئنه
و هر یک از این نفسها دارای ویژگی هایی هستند که بعضی از آنها انسان را به عملهای نادرست و زشت فرا می خواند که این نوع نفس بدترین و دشمن ترین انسان است چون سبب می شود انسان به ندرت از خداوند دور شود و بعضی دیگر انسان را در اطاعت از خداوند ترغیب می کند و روح را تکامل یافته و نفس مذموم و سرکش را رام‏ می کند بنابراین نفس به طور مطلق مورد مذموم قرار نمی گیرد . که هر یک به صورت مفصل توضیح داده خواهد شد .
کمال مطلق زمانی است که مُدام ذکر او باشد و غیر او در دلش نباشد و در آخر از مناجاتهایی که امام سجاد علیه السلام در مورد خطرات نفس اظهار فرمودند بیان خواهیم نمود تا نسبت به درندگی نفس مذموم اندکی آگاهی پیدا کنیم و نسبت به دفع آن ذره ای اقدام نمائیم .

مقدمه :
باید دانست که هر چیزی که دل می خواهد ، و یا خواهان و خواستار پیروى هواى نفس است، در همه جا مذموم و قبیح نیست، بلکه هر هواى نفسى که فقط به خاطر شهوترانى و لذت جسمانى و اغراض دنیوى و هواپرستی باشد و خدا را در آن منظور نکند پیروى از آن مذموم است و پیروی از آن ، پیروى نفس اماره است اما آنچه انسان به خاطر اطاعت امر خداوند سبحان انجام دهد و براى جلب رضاى او باشد مذموم نیست حتی اگر بر طبق دلخواه و هواپرستى او باشد .
گاهى اوقات ممکن است انسان به دلیل اینکه در امر عبادت زبانزد مردم شود و قلوب دیگران را مورد توجه قرار دهد لذات نفسانى را ترک کند و شب ‏زنده‏دارى و گرسنگى و تشنگى را بر خود سرمشق کند در حالی که مذموم و ناپسند است زیرا به دلیل غرضِ پستی است که در دلش دارد و برای خاص خداوند نمی باشد و در مقابل گاهى مواقع شخص به خاطر اطاعت از خداوند متعال و داشتن فرزند صالح و شایسته، و یا براى اینکه به حرام آلوده نشود ، ازدواج کند چنین شخصى اگر چه لذت جسمانى دارد ولى ناپسند و مورد نارضایتی خداوند نیست چون غرضش از این عمل ، صحیح و خدایی می باشد .
از اینرو برای شناخت و درک بهتر از نفس باید به مباحث مفصل تری بپردازیم و این مسئله را از استعمال و معنای نفس شروع می کنیم .

معناى نفس :‏
برای معنای نفس ، معانی مختلفی وجود دارد از اینرو استعمالات متفاوتی هم وجود دارد که در قرآن کریم از معناهای گوناگونی استفاده شده است که لازم است برای دقیق شدن بر روی این مسئله به تک تک آن استعمالات بپردازیم .
معمولاً کلمات یک معنای لغوی دارند و هم معنای اصطلاحی که در حقیقت این معنای لغویِ کلمه است که اصل معنای آن کلمه را بیان می کند و حقیقت کلمه را ابراز و اظهار می نماید .
کلمه «نَفس» در اصل به معناى «خود» می باشد مثلاً «نفس الانسان» یعنى خود انسان و یا «نفس الشى‏ء» یعنى خود آن چیز.
بنابراین این معنا از حیث لغوی این کلمه بود و اما برای معنای اصطلاحی آن به دو اصطلاح می پردازیم .
استعمال دیگر این لفظ غیر از استعمال به معنای لغوی ، معناى انسانی است که از جسم و روح تشکیل شده است . که در این مورد غالباً به صورت جداگانه استعمال مى‏شود که خداوند در سوره اعراف آیه 189 می فرماید : «خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَهٍ» شما را از یک انسان آفرید. گفتنی است که عین همین عبارت در قرآن در دو جای دیگر هم بیان شده است یکی در سوره نساء آیه 1 و دیگری در سوره زمر آیه 6 .
از اینرو با خواندن این آیه دانسته می شود که تک تک انسان‏ها از یک نوع هستند و حتی در آفرینش زن ها و مردها وحدت وجود دارد و اینگونه نیست که از حیث جنسیت بر غیر برتری و بهتری وجود داشته باشد . چون جنس هر یک از انسانها به یک گونه می باشد شاید گفته شود مرد و زن از جهت جسمی با هم متفاوتند اما نباید فراموش شود که روح آنها یکى است پس با این وجود هر نوع تفاوت و تبعیض نسبت به اقلیم و زبان و نژاد …. ممنوع می شود .
استعمال دوم این کلمه به معناى «روحِ انسان» است ؛ زیرا مایه تشخیص انسان ، علم ، حیات و قدرت وى مى‏باشد که همگى قائم به روح او هستند . و این معنا ، در سوره انعام آیه 93 به کار رفته است که خداوند می فرماید : «اخْرِجُوا انْفُسَکُمْ» جان-های خود را از بدن بیرون کنید .
روح انسان به طوری است که قابل جدا شدن از جسم را دارد و روح درحقیقت مجرّد و مستقلّ از جسم است‏ لذا افرادی که کافر و ملحد هستند از همان زمان مرگشان کیفرهاى اخروى آنان شروع خواهد شد و در آخرت آن چیزی که مورد اذیت و یا مورد آرامش قرار می گیرد روح است نه جسم پس روح از جسم مستقل می باشد .
از اینرو لفظ «نفس» به معناى دوّم (انسانی مرکب از جسم و روح) و سوّم (روحِ انسان) در غیر انسان – اعم از نباتات ، حیوانات ، جن و ملائکه – به کار نرفته است و این مرز بین انسانها و غیر انسانها و تمییز بین آنها می باشد . (1)

مراحل و عوالم نفس‏ :
نفس دارای مراحل و عوالمی است که به هفت قسم تقسیم می شود که هر یک نیاز به تعریف دارد تا بدانیم در چه مرحله ای قرار داریم و بفهمیم که در رسیدن به مقصد راه طولانی را در پیش داریم .
آنها عبارتند از : 1- طبع 2- نفس 3- قلب 4- روح 5- سرّ 6- خفىّ 7- اخفى .
1. طبع : عبارت است از قواى طبیعى که مرحله نازله حقیقت انسانى است و در این مرتبه ، بدن در مقام حیات نباتى است .
2. نفس : نفس بالاتر از مرتبه طبع است که عبارت است از قواى حیوانى و إدراکات حس و خیال و وهم .
3. قلب : توجه داشتن به عالم غیب است و لیکن با نظر به عالم شهادت آمیخته است و این مقام به مراتب از مقام نفس ، عالى‏تر و برتر است .
4. روح : در حقیقت مرتبه و مقام نفس ناطقه است که از چنگ قواى بدن و آثار طبع و نفس به طور کلّى خلاص شده است و به روحانیون عالم قدس پیوسته است .
5. سرّ : در این مقام است که به معرفت حق و جمال الهى آشنا و بینا و عارف مى‏شود و سرّ الهى را در همه موجودات مشاهده مى‏کند .
6. خفیّ : در این مرتبه است که تنها خدا را مشاهده مى‏کند .
مقام خفی مانند مقام سر نیست چو در مقام سر خداوند را در دریا و صحرا و آن چرا که خداوند آفریده است می بیند در حالی که در مقام خفی مقامی که بالاتر از مقام سر است فقط خداوند را درک می کند و می فهمد .
7. اخفى : در این مقام ، مقام فناى در حق است . (2)

حقیقت نفس :‏
وجود و آفرینش انسان مرکب و مشتمل بر بدن و روح است ؛ و این دو تفاوت های زیادی از هم دارند که قابل مقایسه نیستند چراکه بدن انسان به مرور زمان رو به فرسودگی کشیده می شود ، و مقاومت های درونی اش از بین می رود و فقط بدن وسیله و ابزاری است مادی، که توسط آن اموری را در این دنیا انجام دهد و نفس این بدن جسمانى را براى رفع نیازهایش به کار مى‏گیرد و ذات و حقیقت انسان را درک مى‏کند ، و بدن انسان داراى دو لشکر مهم است یکی لشکر جسمانى و لشکر روحانی ، که لشکر جسمانی همان اعضا و جوارح بدن است و لشکر روحانى همان قوا و استعدادهاى درونی انسان را در بر می گیرد .
امّا آنچیزی که حقیقت یک انسان است روح او است که حتی بعد از زوال و نابودی بدن باقى و ثابت مى‏ماند .
و چنان که خداوند مى‏فرماید : آیا در نفسهاى خودتان نمى‏نگرید؟ و این مسئله تعبیرهای مختلفی را در بر دارد که آن را به روح یا قلب و یا عقل می نامند ، روح می نامند چون حیات بدن به او بستگی دارد . او را قلب مى‏نامند ، چون حالات گوناگون و متفاوتی را دارد و گاهى عقل مى‏نامند ، چون معلومات و ادراکاتى کسب مى‏نماید . (3)
بنابراین ملاک فضیلت و برترى انسان بر سایر حیوانات ، نفس و روح انسانى است که از روح الهى گرفته شده است خداوند انسان را به صورت کامل و متعادل آفریده است و حقیقت انسان دو بعدی بوده که در هر دو بعد کامل است یکی بعد مادی و دیگری بعد معنوی و معنویّت هم به بدن و مَرکَب مادّى محتاج است در حقیقت مظهر انسان به بعضى از صفات خداوند بر می گردد و خداوند ، وقتى آدم را خلق کرد ، در سوره حجر آیه 29 خطاب به فرشتگان فرمود : فَاذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فیهِ مِن رُّوحى‏ فَقَعُوا لَهُ ساجِدینَ چون آفرینشش را به پایان بردم و از روح خود در آن دمیدم، در برابرش به سجده بیفتید .
و این سجده فرشتگان، به دلیل بعد روحى اوست نه جسمى او که خداوند روح را در انسان دمید و درست است که روح در بدن تمام جانداران وجود دارد ولى تعبیر رُوحِی که در آیه آمده است مخصوص انسان است که از شرافت و منزلت والایی برخوردار است .
پس چو سازم راست یعنى مستعد
میدمم در وى ز روح خود بجد
چون نمایم زنده او را از یقین
پس بر وى افتید او را ساجدین‏ (4)

خصوصیت نفس ‏:
نفس انسان داراى صفات متعددی است که بعضى از آنها مختص و به طبع حیوانات بر می گردد و برخى مخصوص و به طبع فرشتگان است . و از ترکیب این دو است که ، حقیقتِ انسان از حیوانات و فرشتگان متمایز مى‏شود ، سعادت و شقاوت و ملایمت و ناملایمتش ، بستگى به کیفیت و ارتباط به این صفات دارد که اگر صفات حیوانى انسان ، بر صفات ملکوتى اش غلبه کند ، بدبخت و شقاوتمند خواهد بود . و اگر صفات حیوانى فرمانبردار صفات ملکوتى اش گردد ، سعادتمند و عاقبت به خیر می شود .
مرحوم فیض کاشانى درباره ترکیب صفات مختلف در انسان مى‏فرماید : انسان در ترکیب و خلقتش به چهار بخش تقسیم می شود و به چهار صفت منتهی می شود که آنها صفات عبارتند از : درندگى ، حیوانى ، شیطانى ، و ربانى .
زمانی که صفت غضب بر انسان مغلوب می شود ، طبیعتاً افعال و کردار درندگان را به خود می گیرد ، از قبیل دشمنى و بغض و هجوم بردن بر مردم .
زمانی که صفت شهوت بر او غلبه پیدا مى‏کند ، رفتارهای حیوانات از قبیل زیاده‏ طلبى و حرص و شهوت جنسى و غیره بر او روى مى‏آورد .
و زمانی که دو امر شهوت و غضب برانگیخته می شود صفت شیطانى را پیدا خواهد کرد .
و از جهت آنکه خود امرى الهى است ، همانطور که خداوند مى‏فرماید : «قُلِ الرُّوحُ مِنْ امْرِ ربّى‏» ادعاى ربوبیت دارد … و از جهت آنکه در شناخت و ادراکش از حیوانات ممتاز مى‏شود ، در حالى که در غضب و شهوت با حیوانات شریک است ، و صفت شیطانیت دارد .
هر انسانى جزئى از این اوصاف و خصوصیات را دارد از اینرو همه ی فضائل اخلاقى و رذایل ، از همین چهار صفت انسان رخنه می کند و شاخه‏هاى فرعى آنها رشد می کنند . (5)

مراتب نفس‏ :
قرآن ‏مجید و علما نفس انسان را داراى سه مرتبه دانستند :
1. نفس اماره
2. نفس لوامه
3. نفس مطمئنه
1- نفس اماره نفس سرکشی است که دائما انسان را به زشتیها و گناه های گوناگون دعوت مى‏کند و بدیها را در مقابل او زینت و زیبا می کند و او را به گناه مجبور مى‏سازد . و خواهش خود را آنقدر تکرار مى‏کند تا انسان را گرفتار خود کند . این نفس به طوری است که اگر به واسطه عقل و ایمان مهار و غالب نشویم سقوط آزادمان حتمی واقع می شود .
هیچگاه نباید کسی خودش را به پاکى ستایش کند و خود را مورد تبرئه قرار دهد و حتی بالاترش این است که اگر تمام مردم او را فردی با کمالات خواندند او نباید خودش را کامل فرض کند مگر در داستان حضرت یوسف علیه السلام نخواندیم که تمام مردم از پادشاه تا زندانیان او را فردی کامل خواندند ولی آن حضرت با مقامی که در محضر خداوند متعال داشت نفس خویش را تبرئه نخواند . و قرآن از زبان حضرت یوسف در سوره یوسف آیه 53 مى‏فرماید : «وَ ما ابَرِّى‏ءُ نَفْسى‏ انَّ النَّفْسَ لَامَّارَهٌ بِالسُّوءِ » من نفس خود را تبرئه نمى‏کنم، چرا که نفس سرکش همواره به بدیها فرمان مى‏دهد .
باید توجه داشت که زیان و درندگی نفس بسیار جدی است و نباید به سادگی از آن گذشت چراکه با دقت آیه شریفه را بخوانیم و کمی با زبان عربی آشنا باشیم خداوند در این آیه از چهار تاکید استفاده کرده است تا زنگ خطری برای ما انسانها باشد به دلیل اینکه بیشترین خطر و ضرر متوجه ما انسانها قرار دارد .
1) انّ
2) لام تأکید
3) صیغه‏ى مبالغه
4) جمله‏ى اسمیه
این بد از حفظ خدایى نى که من
میکنم تنزیه نفس خویشتن‏
نفس غدار است و آمر بر بدى
جز که باشد عفو و رحم ایزدى‏
نفس دون را بر خطا باشد مدار
جز که توفیق آید از پروردگار (6)
2- «نفس لوّامه» اگر انسان نفس را از مرحله قبلى ترقّى دهد ، به این مرحله خواهد رسید که تا حدودی بیدار مى‏شود ، در حقیقت وجدان اخلاقی او آگاهی پیدا می کند هر چند هنوز از مرتکب شدن گناهان ، مصونیت پیدا نکرده امّا پس از هر لغزشی متوجه اشتباه خود شده و خودش را سرزنش مى‏کند و توبه مى‏نماید . و در برابر ارتکاب جرم و یا کم شدن خوبی ها خودش را هم در دنیا و هم در آخرت ملامت می کند و این مقدمه ای است برای توبه از آن گناه . (7) و این نوع نفس در حالتى قرار دارد که انسان عاصی خود را ملامت و سرزنش کرده و در توبه و انابه و عذرخواهى از خداوند متعال اقدام مى‏کند و در قرآن مجید در سوره قیامت آیه 1 به این نفس اشاره شده است : « وَ لا اقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَهِ » سوگند به (وجدان بیدار و) نفس ملامت کننده .
نفس لوامه در حقیقت همان وجدان اخلاقى به شمار می آید و گاهی مواقع انسان در برابر بدى‏های که مرتکب شده است و یا خوبى‏هایش کم شده است خود را هم در دنیا و هم در آخرت ملامت و سرزنش مى‏کند . و این سرزنش ها، همان احساس پشیمانى است که مقدّمه ای برای توبه فراهم می آورد .
بر قیامت مى‏خورم سوگند هم باز خود بر نفس لوامه قسم‏
نیست نفسى در قیامت جز که او مى‏کند خود را ملامت روبرو
گر که بدکار است از عصیان خویش ور نکو گوید نکردم از چه بیش‏
یا که نفس آدمست آن کز بهشت شد چو بیرون شد ملوم از فعل زشت‏
خویش را یعنى ملامت کرد بس تا بوقت مرگ اندر هر نفس‏
بر قیامت نفس راضم کرد ازان که بود او را مجازات اندران‏ (8)
3- سومین نفس و محبوب ترین نفس «نفس مطمئنّه» است که با این نفس روح تکامل یافته‏ است و نفس سرکش را رام ‏کرده و به مقام اطمینان و تقواى ‏کامل و به احساس مسؤولیت رسیده ‏است . و پیروزمندانه از هر وسوسه ای بیرون می آیند . در حقیقت نفسى است که با میل به سوى خداوند آرامش می یابد ، و به آنچه که خداوند متعال راضى است ، نفس او هم نسبت به آن رضایت مى‏دهد و در نتیجه خود را در مقابل مولایش ، همانند بنده‏اى فرض می کند که مالک هیچ خیر و شری براى خود نیست و نفع و ضرر در زندگی را یک نوع امتحانى الهى مى‏داند و در نتیجه با داشتن چنین بینشی ، اگر غرق در نعمت دنیایى هم شود ، به طغیان و فساد نمى‏افتد و اگر دچار فقر و تهیدستى شود ، باعث نمی شود که کفر بگوید و سپاسگزاری را ترک کند ، بلکه همچنان در عبودیت استوار و پایبند است و با افراط و تفریط از صراط مستقیم منحرف نخواهد شد . (9)
اگر بخواهیم خواهش نفسانى را در چند کلمه خلاصه کنیم اینگونه بیان می کنیم که آن خواهشها درد و بیماری است پنهان ، به این معنا که آن یک دردی است معنوی که اثرات آن بیماری هیچگاه بر روی بدن ظاهر نخواهد شد و آشکارا بروز نمی کند پس وقتی دردش پنهانی است علاجش هم معنوی و درونی صورت می گیرد آن هم با تفکّر و تأمّل در مفاسد تا زائل گردد .
غیر از آن بیماری هوا و هوس باعث می شود که عقل اندک اندک نابود گردد در حقیقت آفتی برای عقل هاست لذا اگر کسی خواهشی دارد باید آن را به طوری که موافق عقل است سیر کند و نفس خود را از سرکشی کردن سلب نماید و الا چیزی غیر از پشیمانى و ندامت به همراه ندارد .
باز علاوه بر آفت عقل ، دشمن سر سخت خرد است به دلیل اینکه خواهش نفسانی مانع از این می شود که عقل حرمت چیزی را شرعا قبیح بداند و زشتی حرمت ، را از بین خواهد برد با این وجود چه دشمنی بالاتر برای خرد باقی می ماند .
و در آخر کسی که مطیع نفس خویش است نشان سیاه بختی را به همراه دارد چون او کسی است که از همه غیر از پروردگار فرمانبردار است و کسی است که خودش را بیشتر از همه فریب می دهد و مدام فریب هوی و هوس را می خورد و این چیزی نیست جز بالاترین شقاوت ، در نتیجه در نزد خداوند متعال گناه کارترین انسان‏ها محسوب می شود و او کسی است که نخواسته از زندگی دیگران عبرت بگیرد و در آخر نفسش این خواهش را دارد که با هوا پرستان همنشینى داشته باشد و چون بدی ها در وجودش رخنه کردند در انجام آن تامل نکرده و با این وجود ایمانی که داشته است به دست فراموشى و غفلت ‏سپرده است و شیطان را در نزد خودش حاضر مى‏کند .
و این نفس چه بد نفسی است که نشان دشمنی و بیماری و آفت و نگون بختی را به دنبال داشته و این خصات ها از آن جدا نخواهند شد .

شعبه‏هاى هواى نفس‏ :
هواى نفس بر چهار شعبه است : ظلم و دشمنى و شهوت و طغیان .
کسى که ظلم کند مشکلاتش زیادتر مى‏شود و مردم او را رها مى‏کنند و بر علیه او کمک مى‏کنند .
هر کس تجاوز کند مردم از شر او در امان نیستند و قلب او سلامت نمى‏ماند و در شهوات نمى‏تواند نفس خود را کنترل کند .
هر کس نفس خود را در شهوات ملامت نکند در امور خبیث فرو مى‏رود .
و هر کس طغیان کند عمدا و بدون دلیل گمراه مى‏شود . (10)
اینگونه است خاصیت نفس ، که اگر شخص نفسش را سرکوب نکند و او را مطیع و فرمانبردار خویش نکند، یقیناً اوست که بر کل آدمی تسلط پیدا می کند و تمام و کمال شخص مشغول او خواهد شد .
در روایات متعدّد ، خطرات نفس و مضرات آن که از خصوصیات و ویژگی های آن محسوب می شود مطرح شده است و راضى بودن از نفس را نشانه‏ى فساد عقل و بزرگ‏ترین دام شیطان دانسته‏اند . و امام سجاد علیه السلام در مناجات الشاکّین ، براى نفس پانزده خطر بیان نموده اند که توجّه به آن مفید است . چه بسا با این مناجات از نفس اماره رهایی جوئیم .
در مناجات الشاکین اینچنین می خوانیم : ‏

1. عجین شدن به بدی ها :
إِلَهِی إِلَیْکَ أَشْکُو نَفْساً بِالسُّوءِ أَمَّارَهً وَ إِلَى الْخَطِیئَهِ مُبَادِرَهً
خداوندا به درگاهت از نفسم شکوه و گله دارم که مرا به بدی کشانده و به خطا کاری مبادرت ورزیدم .

2. امتناع از اطاعت :
وَ بِمَعَاصِیکَ مُولَعَهً
و به نافرمانیهای تو کشیده شدم .

3. به زوال کشیده شدن :
وَ لِسَخَطِکَ مُتَعَرِّضَهً تَسْلُکُ بِیمَسَالِکَ الْمَهَالِکِ
و به خشمت به راههای نابودی کشانده شدم .

4. بلند پروازی :
وَ تَجْعَلُنِی عِنْدَکَ أَهْوَنَ هَالِکٍ کَثِیرَهَ الْعِلَلِ طَوِیلَهَ الْاَمَلِ
و در برابر تو خارترین، هلاک شده ، به آرزوی دراز و پر بهانه به بار آرد .

5. بی توجهی به نعمت ها :
إِنْ مَسَّهَا الشَّرُّ تَجْزَعُ وَ إِنْ مَسَّهَا الْخَیْرُ تَمْنَعُ
و اگر بدی کند بی تابی کند و اگر خوشی بیند پشت کند .

6. غفلت نفس :
مَیَّالَهً إِلَى اللَّعِبِ وَ اللَّهْوِ مَمْلُوَّهً بِالْغَفْلَهِ وَ السَّهْوِ تُسْرِعُ بِی إِلَى الْحَوْبَهِ
به بازی و سرگرمی پر هوس است که آکنده از غفلت و فراموشی است ، سوی گناه شتابم دهد .

7. تاخیر در توبه کردن :
وَ تُسَوِّفُنِی بِالتَّوْبَهِ
و مرا از توبه امروزم به فردا افکند .

8. خطر گمراهی :
إِلَهِی أَشْکُو إِلَیْکَ عَدُوّاً یُضِلُّنِی
خداوندا شکایت کنم به درگاهت از دشمنی که گمراهم می کند .

9. دوری از آرامش :
وَ شَیْطَاناً یُغْوِینِی قَدْ مَلَأَ بِالْوَسْوَاسِ صَدْرِی
و شیطانی که مرا به بیراهه کشاند همانا سینه ام را از تشویش پر کرده است .

10. نفوذِ هوس در دل :
وَ أَحَاطَتْ هَوَاجِسُهُ بِقَلْبِی یُعَاضِدُ لِیَ الْهَوَى
و هوسهایش در دلم چرخیده و گرداگرد قلبم را گرفته و پشتیبانی از خواهش و هوای نفسم میکند .

11. زینت کننده دنیا :
وَ یُزَیِّنُ لِی حُبَّ الدُّنْیَا
و دوستی دنیا را زینت می دهد .

12. حجاب بر طاعت :
وَ یَحُولُ بَیْنِی وَ بَیْنَ الطَّاعَهِ وَ الزُّلْفَى
و بین من و میان فرمانبریت و نزدیکی به تو پرده حائل میشود .

13. چیرگی وسوسه بر دل :
إِلَهِی إِلَیْکَ أَشْکُو قَلْباً قَاسِیاً مَعَ الْوَسْوَاسِ مُتَقَلِّباً وَ بِالرَّیْنِ وَ الطَّبْعِ مُتَلَبِّساً
خداوندا به درگاه تو شکایت دارم که با وسوسه ها و تیرگی ها ، دل سیاه را متلبس کند .

14. قساوت قلب :
وَ عَیْناً عَنِ الْبُکَاءِ مِنْ خَوْفِکَ جَامِدَهً
و چشمی که در خوفت خشک و جامد است .

15. حریص شدن :
وَ إِلَى مَا یَسُرُّهَا طَامِحَهً
و بدانچه خوشش آید باز در پر خروش است .
إِلَهی لَا حَوْلَ لِی وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِقُدْرَتِکَ وَ لَا نَجَاهَ لِی مِنْ مَکَارِهِ الدُّنْیَا إِلَّا بِعِصْمَتِکَ فَأَسْأَلُکَ بِبَلَاغَهِ حِکْمَتِکَ وَ نَفَاذِ مَشِیَّتِکَ أَنْ لَا تَجْعَلَنِی لِغَیْرِ جُودِکَ مُتَعَرِّضاً وَ لَا تُصَیِّرَنِی لِلْفِتَنِ غَرَضاً وَ کُنْ لِی عَلَى الْأَعْدَاءِ نَاصِراً وَ عَلَى الْمَخَازِی وَ الْعُیُوبِ سَاتِراً وَ مِنَ الْبَلَاءِ [الْبَلَایَا] وَاقِیاً وَ عَنِ الْمَعَاصِی عَاصِماً بِرَأْفَتِکَ وَ رَحْمَتِکَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِین ‏.
خداوندا نه جنبشی دارم و نه توانایی ، جز به نیروی تو و نجاتی برایم از بدیهای دنیا جز به نگه داری تو نیست از تو خواهم به حکمت رسایت و خواست مشیت خویش که مرا نگردانی پیرامون غیر از بخشش خودت و نسازی نشانه ی تیر فتنه ها و به سود من بر علیه دشمنان یار باشی و رسوایی و عیبهای مرا بپوشی و از بلایم نگه داری و از نافرمانیهایم و گناهم نگه دار . به مهر و رحمتت ای مهربانترین مهربانان . (11)
نتیجه گیری :
ذکر و یاد پروردگار ، سبب اطمینان و آرامش قلب و نورانیت دل می شود و شخص را از شیطان ایمنى می دارد در حالی که ترک ذکر خدا موجب کدورت دل و به عبارتی نفس و شیطان را بر انسان مسلّط مى‏ گرداند و او را به ورطه هلاکت و شقاوت مى کشاند. از اینرو ، اسلام ترک ذکر و غفلت از آن را مورد نکوهش شدید قرار داده است .
و در پایان گفتنی است که یکی از موانع ذکر خدا همان پیرو هوی و هوس بودن و سرکوب نکردن نفس اماره در فراموشی یاد او تاثیر زیادی می گذارد .

پی نوشت ها :
منبع : راسخون
1. قرشى ، سید على اکبر ، قاموس قرآن ، 7 ، 93
2. حسن ، حسن زاده آملى ، ممد الهمم در شرح فصوص الحکم ، 55
3. الهامى نیا و همکاران‏ ، اصول اخلاق فردى ، 21
4. حسن بن محمد باقر ، صفی علی شاه ، تفسیر صفی ، 396
5. الهامى نیا و همکاران‏ ، اصول اخلاق فردى ، 23
6. حسن بن محمد باقر ، صفی علی شاه ، تفسیر صفی ، 364
7. محسن ، قرائتی ، تفسیر نور ، 10 ، 305
8. حسن بن محمد باقر ، صفی علی شاه ، تفسیر صفی ، 800
9. سید محمد باقر ، موسوى همدانى ، ترجمه تفسیر المیزان ، ‏20 / 477
10. اسماعیل ، انصارى زنجانى خوئینى ‏، اسرار آل محمد علیهم السلام ، 671
11. عباس ‏، قمى ، کلیات مفاتیح الجنان ، 119
منابع :
1. قرآن کریم
2. انصارى زنجانى خوئینى ، اسماعیل ‏، اسرار آل محمد علیهم السلام‏ ، اول ، قم‏، نشر الهادى ‏، 1416 ه ق‏ .
3. حسن زاده آملى ، حسن ، ممد الهمم در شرح فصوص الحکم ، اول ، تهران ، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى ، 1378 ه ش
4. صفی علی شاه ، حسن بن محمد باقر ، تفسیر صفى ‏، اول ، تهران ‏، منوچهرى ‏، 1378 ه ش‏ .
5. قمى ، عباس ‏، کلیات مفاتیح الجنان ‏، بی چا ، قم‏ ، اسوه‏ ، بی تا .
6. موسوى همدانى ، سید محمد باقر ، ترجمه تفسیر المیزان‏ ، پنجم ، قم ‏، دفتر انتشارات اسلامى جامعه‏ى مدرسین حوزه علمیه قم ‏،1374 ه ش‏ .
7. قرشى ، سید على اکبر ، قاموس قرآن‏ ، ششم ، تهران ‏، دار الکتب الإسلامیه ، 1371 ه ش‏ .
8. قرائتى ، محسن ، تفسیر نور ، چهارم ، تهران ،‏ مرکز فرهنگى درسهایى از قرآن ، 1389 ه ش .

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید