شناخت مختصرى از زندگانى امام هادى علیه السلام (3)

شناخت مختصرى از زندگانى امام هادى علیه السلام (3)

نویسنده:مهدى پیشوایى

 

امام هادى و مکتب هاى کلامى‌
در عصر امام هادى – علیه السلام – مکاتب عقیدتى متعددى همچون «معتزله» و «اشاعره» رواج یافته و آرأ و نظریات کلامى فراوانى در جامعه اسلامى پدید آمده بود و بازار مباحثى همچون جبر، تفویض، امکان یا عدم امکان رؤیت خدا، جسمیت خدا، و امثال اینها بسیار داغ بود، از اینرو گاه امام در برابر سؤالهایى قرار مى‌گرفت که پیدا بود از این گونه آرأ و نظریات سرچشمه گرفته است. نفوذ آرأ و نظریات باطل از این راه در محافل شیعه، ضرورت هدایت و رهبرى فکرى شیعیان را از سوى امام شدت مى‌بخشید، از اینرو پیشواى دهم طى مناظرات و مکاتبات خود، بیپایگى مکاتب و آرأ و نظریات باطل همچون جبرگرائى و جسمیت خدا و… را با استدلالهاى روشن و قاطع اثبات مى‌نمود و مکتب اصیل اسلام را پیراسته از هر گونه تحریف و تفکر باطل، به جامعه عرضه مى‌کرد، و این یکى از جلوه‌هاى عظمت علمى آن بزرگوار بود(64)
مطالعه و برسى حیات علمى امام نشان مى‌دهد که اکثر مناظرات امام هادى – علیه السلام ‘ پیرامون این گونه موضوعات کلامى بوده و روایات متعددى از آن حضرت در این زمینه نقل شده است که برترى مبانى اعتقادى شیعه را بروشنى ثابت مى‌کند. به عنوان نمونه مى‌توان از نامه مفصل امام یاد کرد که در پاسخ سؤال مردم اهواز درباره موضوع «جبر» و «تفویض» نگاشته و طى آن با بیان روشن و استلال قاطع، نظریه درست را که نه جبر است و نه تفویض، اثبات کرده است(65)
ولى چون این بحثها از موضوع این کتاب که بیشتر جنبه تاریخى دارد، خارج است، از توضیح و تفصیل آن صرفنظر مى‌کنیم، و طالبین را به کتاب مربوطه ارجاع مى‌دهیم

مبارزه با غُلات‌
از جمله گروههاى باطل و منحرفى که در دوران امامت امام هادى – علیه السلام – فعال بودند، گروه غلات را باید نام برد که افکار و عقاید پوچ و منحط و بى اساسى داشتند و خود را شیعه وانمود مى‌کردند. آنان درباره امام غُلّو نموده براى او مقام اوهیّت قائل مى‌شدند و گاهى نیز خود را منصوب از طرف امام قلمداد مى‌کردند و بدین وسیله موجبات بدنامى شیعیان را در میان فرقه‌هاى دیگر فراهم مى‌کردند. امام هادى از این گروه اظهار تبرى نموده با آنان مبارزه مى‌کرد و تلاش مى‌نمود که با طرد آنان، اجازه ندهد لکه ننگى بر دامن تشیع بنشیند
شاید بتوان گفت: علت پیدایش اعتقاد آنان به الوهیت امام، و سایر عقاید پوچ و بى اساس، امور زیر بوده است:
الف – کرامتها، آگاهى غیبى و دیگر امور خارق العاده‌اى که از امام مشاهده مى‌شد و این گروه که قادر به توجیه و تحلیل صحیح و پخته این گونه مسائل نبودند، آنها را دستاویز خرافات و بدعتها و حرکتهاى ضد اسلامى قرار مى‌دادند
ب – این گروه منحرف مى‌خواسند قیود و حدود و ضوابط اسلامى را زیر پا گذاشته طبق میلها و هوسهاى خود رفتار کنند، از اینرو تمام محرمات اسلامى را حلال مى‌شمردند
ج – چشم طمع به اموال مردم دوخته بودند و مى‌خواستند وجوهى را که شیعیان به ائمه مى‌پداختند به چنگ آورند
در هر حال غلات گروه خطرناک و گمراه کننده‌اى بودند که سران آنان افرادى همچون اشخاص زیر بودند:
1 – على بن حَسَکَه قمى
2 – قاسم یقطینى
3 – حسن بن محمد بن باباى قمى
4 – محمد بن نُصیر فهرى
5- فارس بن حاتم
به عنوان نمونه، عقیده على بن حسکه بدین قرار بود:
الف – امام هادى – علیه السلام – خدا و خالق و مدبر جهان هستى است!
ب – ابن حسکه نبّى و فرستاده از جانب امام براى هدایت مردم است!
ج – هیچ کدام از فرائض اسلامى از قبیل زکات، حجّ، روزه و… واجب نیست!
محمد بن نصیر فهرى نیز مى‌گفت:
الف – امام هادى – علیه السلام – خالق و پرورگار جهان است!
ب – ازدواج با محارم از قبیل مادر، دختر، وخواهر، جایز است!
ج – لواط جایز، و یکى از راههاى اعمال شهوت است که خداوند آن را حرام نکرده است!
د – ارواح مردگان در کالبد آیندگان حلول مى‌کند (تناسخ)!
امام دهم طى نامه‌ها و پاسخهایى که به سؤالات شیعیان در این باره مى‌داد، این گروه را منحرف و کافر معرفى مى‌کرد و به شیعیان توصیه مى‌نمود که از آنان دورى جویند
امام در پاسخ یکى از شیعیان درباره «ابن حسکه» و عقاید باطل او، چنین نوشت:
«ابن حسکه – که لعنت خدا بر او باد ‘ دروغ گفته است، من او را از دوستان و پیروان خود نمى‌دانم، او را چه شده است؟ خدا لعنتش کند! سوگند به خدا، پروردگار، محمد(ص) و پیامبران پیش از او را جز به آیین یکتا پرستى و امر به نماز و زکات و حج و ولایت نفرستاده و محمد9 جز به سوى خداى یکتاى بى همتا دعوت نکرده است. ما جانشینان او نیز بندگان خداییم و به او شرک نمى‌ورزیم. اگر او را اطاعت کنیم مشمول رحمت او خواهیم بود و چنانچه از فرمانش سرپیچى نماییم، گرفتار کیفرش خواهیم شد. ما بر خدا حجتى نداریم، بلکه خدا است که بر ما و بر تمامى آفریده هایش حجت دارد
من از کسى که چنین سخنانى مى‌گوید، بیزارى مى‌جویم و از چنین گفتارى به خدا پناه مى‌برم، شما نیز از آنان دورى گزینید و آنان را در فشار و سختى قرار دهید و چنانچه به یکى از آنها دسترسى پیدا کردید، سرش را با سنگ بشکنید(66)
امام ضمن نامه‌اى به «عبیدى» از فهرى و ابن باباى قمى نیز بیزارى چسته در باره آن دو چنین نوشت:
من از فهرى (محمد بن نصیر) و حسن بن محمد بن باباى قمى بیزارى مى‌جویم و تو و تمام شیعیان را از فتنه او بر حذر مى‌دارم و آنان را لعن مى‌کنم. این دو تن، مال مردم را بنام ما مى‌خورند و فتنه‌انگیز و مزاحم هستند. خداوند آنان را عذاب کند و گرفتار فتنه سازد
«ابن بابا» گمان برده که من او را به نبوت برانگیخته‌ام و او «باب» من است! خداوند او را لعنت کند! شیطان بر او مسلط شده و او را گمراه ساخته است. اگر توانستى سر او را با سنگ بشکن! او مرا آزار داده است، خداوند در دنیا و آخرت او را معذب سازد(67)
«فارس بن حاتم» نیز که گفتیم یکى از رهبران غُلات بود، از طرف امام مورد لعن و تکذیب قرار گرفت، و در اختلافى که بین او و «على بن جعفر»(68) پیش آمده بود، على را مورد تأیید قرار داد. انحرافها و بدعتها و گمارهسازیهاى فارس به قدرى زیاد بود که امام دستور قتل او را صادر نمود و بهشت را براى قاتل او تضمین کرد و نوشت:
«فارس» به اسم من دست به کارهایى مى‌زند و مردم را فریب مى‌دهد و آنان را به بدعت در دین فرا مى‌خواند. خون او براى هر کس که او را بکشد، هدر است
کیست که با کشتن او مرا راحت کند؟ من در مقابل، بهشت را براى او تضمین مى‌کنم
یکى از یاران امام بنام «جنید» فرمان آن حضرت را درباره او اجرا کرد و با قتل او جامعه اسلامى را از شرّ او راحت کرد(69)

فتنه خلق قرآن‌
یکى از مهمترین و داغترین جریانهاى فکرى و عقیدتى در دوران امام هادى – علیه السلام – جنجال و کشمکش شدید بر سر مخلوق بودن یا مخلوق نبودن قرآن بود.
گروه «معتزله» که عقل گراى افراطى بودند و در مسائل عقیدتى کند و کاو عقلى بیش از حدى مى‌کردند، مسئله «مخلوق» و «حادث» بودن قرآن را در ارتباط با صفات خدا مطرح کردند و با «قدیم» بودن قرآن که گروه «اشاعره» و اهل حدیث از آن جانبدارى مى‌کردند، به مخالفت برخاستند و درگیرى بین طرفداران این دو بینش اعتقادى رخ داد.
به گفته اهل تحقیق، بحث پیرامون مخلوق بودن قرآن، از اواخر حکومت بنى امیه آغاز گردید (اوائل قرن دوم هجرى) و نخستین کسى که این بحث را در محافل اسلامى مطرح کرد، «جَعْد بن درهم»، معلم «مروان بن محمد» آخرین خلیفه اموى، بود. او این فکر را از «ابان بن سمعان»، و «ابان» نیز از «طالوت بن اعصم» یهودى فرا گرفته بود.
«جَعْد» پس از طرح این بحث مورد تعقیب قرار گرفت و به کوفه فرار کرد و در آنجا این نظریه را به «جَهْم بن صفوان ترمذى» منتقل کرد(70).
برخى بر این باورند که اعتقاد به قدیم بودن قرآن از مسیحیت به جامعه اسلامى نفوذ کرده بود، زیرا آنان «مسیح» را «کلمه الله» مى‌دانستند و در نتیجه، کلام خدا – که از خداست – از نظر آنان «قدیم» شناخته مى‌شد.
مؤید این نظریه این است که مأمون در بخشنامه‌اى که در این مورد به «اسحاق بن ابراهیم» حاکم بغداد نوشت، «اشاعره» را متهم کرد که در مورد قرآن، همچون سخنان مسیحیان در مورد حضرت عیسى، سخن مى‌گویند.
در هر حال در زمان خلافت «هارون»، «بِشْر مَریسى»، که گفته مى‌شود یهودى تبار بوده، این بحث را دنبال کرد و مدت چهل سال به ترویج فکر مخلوق بودن قرآن پرداخت و چون روزى شنید که هارون سخنان او را شنیده و وى را غیاباً به مرگ تهدید کرده است، متوارى شد.
این بحث همچنان بین دو گروه مطرح بود تا آنکه «مأمون» به آن دامن زد و آتش اختلاف را شعله ورتر کرد. او که فردى دانشمند و مطلع، آشنا به فلسفه و فقه و ادبیات عرب، و اهل بحث و مناظره و دقت علمى بود، از همان زمان جوانى به اعتزال گرایش داشت و از «مخلوق» بودن قرآن جانبدارى مى‌کرد. فقها و اهل حدیث مى‌ترسیدند مبادا وى خلیفه شود و این عقیده را ترویج کند، به حدى که «فُضیل بن عیاض» علناً مى‌گفت: «من از خدا براى هارون طول عمر مى‌خواهم تا از شر خلافت مأمون راحت باشم»! (71)
حدس آنان درست بود. مأمون پس از رسیدن به قدرت، رسماً از «معتزله» و در نتیجه از نظریه مخلوق بودن قرآن طرفدارى کرد و آن را عقیده رسمى دولت اعلام نمود و قدرت دولت را جهت سرکوبى مخالفان این نظریه به کار گرفت. و چون مخالفان که در آن زمان اهل سنت نامیده مى‌شدند، مقاومت نشان دادند، بحران به اوج خود رسید و جریان از حد بحث علمى و مذهبى خارج شد و به یک بحث جنجالى و حادّ عقیدتى – سیاسى تبدیل گردید و صحبت روز شد و همه جا حتى در میان عوام با حرارت مطرح گشت.
مأمون در سال 218 قمرى فرمانى خطاب به «اسحاق بن ابراهیم»، حاکم بغداد، صادر کرد که باید تمام قضات و شهود و محدثان و مقامات دولتى مورد آزمایش قرار گیرند، هر کس معتقد به خلق قرآن باشد، در کار خود ابقا شود و گرنه از کار بر کنار گردد (72). این کار که در واقع نوعى تفتیش عقاید بود، در تاریخ، به عنوان «مِحنَهالْقُرْآن» (73) مشهور شده است
کسى که مأمون – و پس از او معتصم و واثق عباسى – را به این کار تشویق مى‌کرد، «ابن ابى دُؤاد»، قاضى مشهور دربار عباسى بود که پس از برکنارى «یحیى بن اکثم» قاضى القضات شده بود. او که از شهرت و آوازه بلند علمى برخوردار بود و در بذل و بخشش و میزان نفوذ و قدرت در دربار عباسى با برامکه مقایسه مى‌شد، در «مِحنَهُ القُرْآن» نقش مهمى داشت و از این رو برخى تصور کرده‌اند که بنیانگذار این نظریه او بوده است (که دیدیم چنین نیست).
در هر حال سختگیرى دولت عباسى به جایى رسید که مخالفان مورد شکنجه و آزار قرار گرفتند و زندانهاپر از آنان گردید. «احمد بن حنبل» که در دفاع از عقیده خویش پافشارى مى‌کرد، تازیانه خورد!(74) و در زمان حکومت «واثق»، «احمد بن نصر خزاعى» به قتل رسید و «یوسف بن یحیى بُرَیطى»، شاگرد شافعى، مورد شکنجه قرار گرفت و در زندان مصر در گذشت. «یعقوبى» در این باره داستان عجیبى نقل مى‌کند. وى مى‌نویسد:
«امپراتور روم به واثق خلیفه عباسى نامه نوشت و به او خبر داد که اسیران بسیارى از مسلمانان در اختیار دارد، اگر خلیفه در مقابل آنها فدیه (سربها) دهد، او حاضر است اسیران مسلمان را آزاد کند. واثق این پیشنهاد را پذیرفت و نمایندگانى به مرز فرستاد. نمایندگان خلیفه اسیران را که تحویل مى‌گرفتند و عقیده آنان را در باره مخلوق بودن قرآن مى‌پرسیدند، و تنها کسانى را که به این سؤال جواب مثبت مى‌دادند، مى‌پذیرفتند و لباس و پول در اختیارشان قرار مى‌دادند!»(75).
این سختگیریها سبب نفرت مردم از معتزله گردید، لذا وقتى که «متوکل عباسى» به خلافت رسید، جانب اهل حدیث را گرفت و به «محنه القرآن» خاتمه داد. ولى این بحث فوراً از رونق نیفتاد و تا مدتها در جامعه اسلامى مطرح بود (76).

موضع امام هادى (علیه السلام)
امامان معصوم که رهبرى اندیشه اصیل اسلامى را به عهده داشتند، سکوت در برابر چنین بحث و جدال فکرى را ناروا شمرده، خطّ بطلان بر فکر انحرافى کشیده، اندیشه درست را مشخص مى‌کردند و با تبیین موضع اصولى و هدایتگرانه خود، مسلمانان را از وارد شدن در چنین بحث و جدال بیهوده‌اى بر حذر مى‌داشتند.
«ریّان بن صلت» به محضر امام رضا – علیه السلام – عرض کرد: نظر شما درباره قرآن چیست؟ فرمود: قرآن کلام خداست، همین! در این باره بیش از این بحث نکنید که گمراه مى‌شوید.
سخنى که در این زمینه از امام هادى – علیه السلام – نقل شده نسبتاً گسترده و روشن است، امام در پاسخ یکى از شیعیان «بغداد» چنین نوشت (77):
بسم الله الرحمن الرحیم. خداوند ما و تو را از دچار شدن به این فتنه حفظ کند که در این صورت بزرگترین نعمت را بر ما ارزانى داشته است، وگرنه هلاکت و گمراهى است. به نظر ما بحث و جدال درباره قرآن (که مخلوق است یا قدیم؟) بدعتى است که سؤال کننده و جواب دهنده در آن شریکند، زیرا پرسش کننده دنبال چیزى است که سزاوار او نیست وپاسخ دهنده نیز براى موضعى بى جهت خود را به زحمت و مشقت مى‌افکند که در توان او نمى‌باشد.
خالق، جز خدا نیست و بجز او همه مخلوقند، قرآن نیز کلام خداست، از پیش خود اسمى براى آن قرار مده که از گمراهان خواهى گشت. خداوند ما و تو را از مصادیق سخن خود قرار دهد که مى‌فرماید: (متقیان) کسانى هستند که در نهان از خداى خویش مى‌ترسند و از روز جزا بیمناکند(78).
این موضعگیرى امامان باعث شد که شیعیان از این درگیریها بدور باشند و گرفتار بدعت و گمراهى نشوند.

شاگردان مکتب امام هادى (علیه السلام)
گرچه – به تفصیلى که گفتیم – عصر زندگى امام هادى عصر اختناق و استبداد بود امام، براى فعالیت فرهنگى در سطح گسترده آزادى عمل نداشت و از این نظر فضاى جامعه با عصر امام باقر – علیه السلام – بویژه عصر امام صادق – علیه السلام – تفاوت فراوان داشت ؛ اما آن حضرت در همان شرائط نامساعد، علاوه بر فعالیتهاى فرهنگى از طریق مناظرات، مکاتبات، پاسخگویى به سؤالها و شبهات، و تبیین بینش درست در برابر مکاتب کلامى منحرف، راویان و محدثان و بزرگانى از شیعه را تربیت کرد و علوم و معارف اسلامى را به آنان آموزش داد و آنان این میراث بزرگ فرهنگى را به نسلهاى بعدى منتقل کردند.
شیخ طوسى، دانشمند نامدار اسلام، تعداد شاگردان آن حضرت در زمینه‌هاى مختلف علوم اسلامى را 185 نفر مى‌داند (79).
در میان این گروه، چهره‌هاى درخشان علمى و معنوى و شخصیتهاى برجسته‌اى مانند: فضل بن شاذان، حسین بن سعید اهوازى، ایوب بن نوح، ابوعلى (حسن بن راشد) حسن بن على ناصر کبیر، عبدالعظیم حسنى (مدفون در شهر رى) و عثمان بن سعید اهوازى به چشم مى‌خورند که برخى از آنان داراى آثار و تألیفات ارزشمند در زمینه‌هاى مختلف علوم اسلامى هستند و آثار و خدمات علمى و فرهنگى آنان در کتابهاى رجال بیان شده است.

شهادت امام هادى (علیه السلام)
امام هادى – علیه السلام – با آنکه در سامرّأ تحت کنترل و مراقبت قرار داشت، اما با وجود همه رنجها و محدودیتها هرگز به کمترین سازشى با ستمگران تن نداد. بدیهى است که شخصیت الهى و موقعیت اجتماعى امام و نیز مبارزه منفى و عدم همکارى او با خلفا، براى طاغوتهاى زمان هراس آور و غیر قابل تحمل بود، و پیوسته از این موضوع رنج مى‌بردند. سرانجام تنها راه را خاموش کردن نور خدا پنداشتند و در صدد قتل امام برآمدند و بدین ترتیب امام هادى نیز مانند امامان پیشین با مرگ طبیعى از دنیا نرفت، بلکه در زمان «معتزّ»، مسموم گردید (80) و در رجب سال 254 هجرى به شهادت رسید و در سامرّأ، در خانه خویش به خاک سپرده شد (81).

پی نوشتها:

63- سبط ابن الجوزى، تذکره الخواص، نجف، المکتبه الحیدریه، 1383ه’.ق، ص 360 – شریف القرشى، همان کتاب، ص 240/
64- شریف القرشى، همان کتاب، ص‌130 – طبرسى، احتجاج، نجف المطبعه المرتضویه، 1350 ه’.ق، ص‌249/
65- حسن بن على بن شعبه، تحف العقول، ط2، قم، مؤسسه النشر الاسلامى (التابعه) لجماعه المدرسین، 1404 ه’.ق، ص 458 – 475/
66- طوسى، اختیار معرفه الرجال، مشهد، دانشگاه مشهد 1348 ه’.ش، ص 519، حدیث 997 – شیخ حر عاملى، وسائل الشیعه، ج‌18، کتاب الحدود، ابواب حد المحارب، باب‌7، ص 554/
67- طوسى، همان کتاب، ص 520، حدیث 999/
68- على بن جعفر یکى از مهمترین و کوشاترین نمایندگان امام هادى بوده است. پیش از این درباره او در بخش سازمان وکالت بحث کردیم/
69- طوسى، همان کتاب، ص 524، حدیث 1006 – تحلیلى از تاریخ دوران دهمین خورشید امامت، امام هادى – علیه السلام -، مرکز تحقیقات اسلامى سپاه، قم، 1370 ه’.ش، ص 132 – 134/
70- جَعد را خالد بن عبدالله قسرى در روز عید قربان در کوفه به جرم این سخنان به عنوان قربانى کشت! جَهم را نیز در سال 128 سالم بن احوز در مرو کشت (احمد امین، ضحى الاسلام، ج 3، ص 162). گویا به همین مناسبت بوده که بعدها احمد بن حنبل، پرچمدار اهل حدیث، طرفداران مخلوق بودن قرآن را کافر و جهمى مى‌خوانده است!
71- جرجى زیدان، تاریخ تمدن اسلام، ترجمه على جواهر کلام، تهران، مؤسسه امیر کبیر، 1336 ه’. ش، ج 3، ص .214
72- ابن اثیر، الکامل فى التاریخ، بیروت، دارصادر، ج 6 ص 423 – سیوطى، تاریخ الخلفأ، بغداد، مکتبه المثنّى، ص 308
73- محنه به معناى آزمایش.
74- مسعودى، مروج الذهب، بیروت، دارالأندلس، ج 3، ص .464
75- تاریخ یعقوبى، نجف، المکتبه الحیدریه، 1384 ه’. ق، ج 3، ص .215
76- براى آگاهى بیشتر درباره بحث خلق قرآن، علاوه بر مآخذ گذشته، به منابع یاد شده در زیرا مراجعه شود:
تاریخ الخلفأ، سیوطى، ص 306 – 312 – ضحى الاسلام، احمد امین، ط 7، قاهره، المکتبه المصریه، ج 3، ص 155 – 207 – بحوث فى لا الملل و النحل، جعفر السبحانى، ط 2، قم، لجنه اداره الحوزه العلمیه، 1411 ه’.ق، ج 2، ص 252 – .269
77- صدوق، التوحید، تهران، مکتبه الصدوق، 1387 ه’. ق، ص .224
78- الّذِینَ یَخشَونَ رَبّهُمْ بِالغَیْبِ وَ هُمْ مِنَ السّاعَهِ مُشْفِقُون (سوره انبیأ: 49).
79- رجال طوسى، الطبعه الأولى، نجف، المطبعه الحیدریه، 1381 ه’. ق، ص 409 – .429 البته چند تن مانند فارس بن حاتم و على بن حسکه را که دچار لغزش و انحراف شدند و حضرت آنان را طرد کرد، باید از این تعداد استثنا کرد. براى آگاهى بیشتر پیرامون شاگردان امام هادى – علیه السلام – رجوع شود به:
حیاه الامام الهادى، شریف القرشى، باقر، الطبعه الأولى، بیروت، دارالأضوا، 1408 ه’. ق، ص 170 – .230
80- شبلنجى، نوالأبصار، قاهره، مکتبه المشهد الحسینى، ص .166
81- شیخ مفید، الارشاد، قم، مکتبه بصیرتى، ص .334

منبع: سیره پیشوایان، صص 612 – 567

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید