زیان رشوه خواری

زیان رشوه خواری

نویسنده: علی محمد حیدری نراقی

در آیات متعددی، خداوند به اهل ایمان هشدار داده که اموال یکدیگر را به ناحق نخورند و به حقوق همدیگر تجاوز و تعدی نکنند، بلکه از طریق داد و ستد و تجارت و یا سایر عقود مشروع و قانونی که با ضوابط خاصی بین آنان به امضا می رسد، به کسب و کار و سایر فعالیتهای مجاز بپردازند، و روزی حلال کسب کنند و همچنین به آنها گوشزد نموده که از راههای غیرمشروع و حرام، مثل ربا، کم فروشی، غشّ در معامله، دزدی، خیانت و موارد دیگر به کسب مال نپردازند.
«یا ایُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَأکُلُوا اَموالَکُم بَینَکُم بِالباطِلِ اِلَّا اَن تَکُونَ تِجارَهً عَن تَراضٍ».(1)
«ای کسانی که ایمان آورده اید، اموال یکدیگر را به ناحق مخورید، مگر آنکه از روی رضا و رغبت تجارتی کرده باشید (سودی برید)».

رشوه خواری یا بلای عظیم اجتماعی
یکی از بلاهای بزرگی که از دیرباز دامنگیر بشر شده و امروز نیز با شدت بیشتر ادامه دارد، موضوع رشوه خواری است که همین موضوع یکی از بزرگترین موانع اجرای عدالت در کشور ما و سایر کشورهای جهان بوده و هست و همین مسئله نیز سبب بروز ناهنجاریهای اجتماعی شده است.
از آنجا که قوانین هر کشوری قاعدتاً باید حافظ منافع طبقات ضعیف باشد، متأسفانه به سود طبقات نیرومند که در حقیقت باید قانون، آنها را محدود کند به کار می افتد، زیرا زورمندان در تمامی دورانهای تاریخ همواره قادر بوده اند که با نیروی زور و ثروت خود، از منافع خویش دفاع کنند و پیوسته بر طبقات تهیدست اعمال حاکمیت نمایند، و از درون حاکمیت نیز قانون و قانونگذاران را باخود موافق سازند، ولی این ضعفا هستند که باید منافع و حقوق آنها در پناه قانون حفظ شود، بدیهی است که اگر باب رشوه گشوده شود، قوانین درست نتیجه معکوس خواهد داد. زیرا اغنیا و ثروتمندان هستند که قدرت پرداخت رشوه را دارند و در نتیجه قوانین مملکتی بازیچه در دست آنها برای تداوم ظلم و ستم و تجاوز به حقوق ضعفا و تهیدستان خواهد شد. لذا در اسلام، مسئله رشوه خواری با شدت هر چه تمامتر مورد تقبیح قرار گرفته و محکوم شده است و از گناهان کبیره محسوب می شود.

رشوه خواری تحت عناوین مختلف و هدیه اشعث
قابل توجه اینکه زشتی رشوه، سبب می شود که این هدف شوم در لا به لای عبارات و عناوین فریبنده انجام گیرد، و رشوه خوار و رشوه دهنده، از نامهایی مانند هدیه، تعارف، حق و حساب، حق الزّحمه و انعام استفاده کنند. ولی روشن است که این تغییرنامها به هیچ وجه تغییری در ماهیت آنها نمی دهد، و در هر صورت، پولی که از این طریق گرفته می شود، حرام و نامشروع است.
در نهج البلاغه در داستان هدیه آوردن اشعث بن قیس می خوانیم، که او برای پیروزی بر طرف دعوای خود در محکمه عدل علی(ع)متوسل به رشوه شد و شبانه ظرفی را پر از حلوای لذیذ نمود و به در خانه علی(ع)آورد، و نام آن را هدیه گذاشت، علی(ع)از این کار برآشفت و فرمود:«مادرت به عزایت بنشیند، آیا با این عنوان آمده ای که مرا فریب دهی و از آئین حق باز داری؟ به خدا سوگند، اگر هفت اقلیم را با آنچه در زیر آسمانهای آن است به من دهند، که پوست جوی را از دهان مورچه ای به ظلم بگیرم، هرگز این کار را نخواهم کرد. دنیای شما از برگ جویده ای در دهان ملخ، برای من کم ارزش تر است. علی را با نعمتهای فانی، و لذتهای زودگذر چه کار است.» در اینجا علی(ع)می فرماید اگر هفت اقلیم و آنچه در آسمانهای آن است را به من دهند، پوست جوی را از دهان مورچه ای نمی گیرم، مورچه ای که آنقدر ضعیف است که هیچ قدرت دفاعی ندارد، نه روزنامه در اختیار دارد و نه حزب، نه گروه دارد و نه رادیو و تلویزیون، و نه می تواند در میان جامعه جوّی درست کند!
ای تمامی عالم به قربان عدالت تو یا علی! که همه دولتمردان دنیا باید درس عدالت و حکومت و ساده زیستی و عبادت و شجاعت و غیره را از تو بیاموزند، زیرا اگر در مقابل قدرتها قرار گرفتند، ساکت می شوند. اما در مقابل ضعفا و بیچارگان، آنان را به اشد مجازات محکوم می کنند. لازم به یادآوری است اسلام، رشوه را در هر شکل و تحت هر عنوانی محکوم کرده است.

فرمانداری که رشوه را تحت عنوان هدیه پذیرفت
در تاریخ زندگانی پیامبر اسلام(ص)می خوانیم که به او خبر دادند یکی از فرماندارانش رشوه ای را به عنوان هدیه پذیرفته است، حضرت(ص)بر آشفت و به او فرمود:«کَیفَ تَاخُذُ ما لَیسَ لَکَ بِحَقِّ، لَقَد کانَت هَدیَّهٌ یا رَسُولَ اللهُ، أرَایتَ لَو قَعَدَ أحَدُکُم فِی دارِهِ وَ لَم تَوَلِّهِ عَمَلاً کانَ النَّاسُ یَهدُونَهُ شَیئاً»، «چگونه چیزی را که از برای تو حقی نیست، می گیری؟ عرض کرد: یا رسول الله هدیه است. حضرت فرمود: اگر شما در خانه خود نشسته بودید وکار فرمانداری را برعهده نداشتید، آیا مردم برای شما هدیه می آوردند؟». یعنی اینها هدیه نیست بلکه رشوه است، منتها نامش را هدیه گذاشته اند و امروزه در جامعه ما متأسفانه رشوه و رشوه خواری فراوان به چشم می خورد و حقوق بسیاری از انسانها را در سایه رشوه خواری از بین برده اند. سپس دستور داد هدیه را گرفتند و در بیت المال مسلمین قرار دادند و این فرماندار خاطی را از کار برکنار کرد. اسلام برای اینکه حتی قاضی گرفتار رشوه های مخفی و ناپیدا نشود، دستور داده است که قاضی نباید شخصاً به بازار برود که مبادا، تخفیف قیمتها به طور ناخودآگاه بر قاضی اثر بگذارد و در قضاوت جانب تخفیف دهنده را بگیرد. چه خوب است مسلمانان از کتاب آسمانی خود الهام بگیرند و همه چیز خود را در پای بُت رشوه قربانی نکنند.

مذمت رشوه در سخنان ائمه معصومین(علیه السلام)
عَن اَبی عَبدِالله(ع):«اِنَّ السُّحتَ اَنواعٌ کَثیرهٌ فَاَمَّا الرَّشاءٌ فِی الحُکمِ فَهُوَ الکُفرُ بِاللهِ».(2)
امام صادق(ع)می فرماید:«مال حرام انواع و اقسام زیادی دارد، اما رشوه گرفتن در حکم و قضاوت(به ناحق کردن)، کفر به خدا محسوب می شود».
قالَ رسُولَ الله(ص):«اِیَّاکُم وَ الرَّشوَهَ فَاِنَّهَا مَحضُ الکُفر، وَ لا یَشُمُ صاحِبُ الرِّشوَهِ ریحَ الجَنَّهِ».(3)
پیامبر بزرگ اسلام(ص)می فرماید:«از رشوه بپرهیزید چون رشوه کفر محض است و کسی که رشوه بگیرد، بوی بهشت به مشامش نمی رسد».
و همچنین در جای دیگر و در همین زمینه می فرماید:«وَ لَعَنَ اللهُ الرَّاشی وَ المُرتَشی وَ ما بَینَهُما یَمشی»؛ (4) «خداوند رشوه دهنده و رشوه گیرنده را لعن کرده است و کسی که دلال بین آنها است».
حال که بر حرمت رشوه، و ضرر و زیان اجتماعی آن واقف شدیم، باید به این مسئله نیز اشاره کنیم که رشوه هم برای دهنده و هم برای گیرنده حرام است، زیرا آخذ مال به اسباب باطله است، که در آغاز بحث با استدلال به آیه شریفه قرآن مجید بدان پرداختیم و کسی که رشوه گرفته، مدیون صاحب مال است و باید به او برگرداند و هیچ گونه تصرفی در آن نمی تواند داشته باشد و اگر صاحب آن را نشناسد، باید به عنوان مال مجهول المالک با اذن مجتهد جامع الشرایط صدقه بدهد، و اگر مقدار و صاحب آن را نمی شناسد و در مال حلال خود مخلوط شده، به گونه ای که تشخیص داده نشود، راه حلال نمودن آن مال، تخمیس اوست که فقهای بزرگوار در کتب فقهی بحث نموده اند.
اکنون که معلوم شد رشوه دادن حرام است به طور اجمال به فرع فقهی دیگر می پردازیم و آن اینکه اگر در جایی حقی از انسان ضایع شود و برای رسیدن به حق خود هیچ راهی جز دادن رشوه وجود ندارد، در اینجا برای کسی که رشوه می دهد جایز است و عمل او حرام نیست، ولی برای گیرنده رشوه، حرام است.
عزیزان بیاییم به عنوان پیرو اسلام ناب و برای رضای خدا، برای چهار روز زندگی زودگذر دنیا، خود را به گناه آلوده نکنیم، آن هم گناه حق الناس و خوردن مال مردم از راه های غیرشرعی آن، که رسول خدا(ص)فرمود:«اِذَا وَقَعَت أللُّقمَهُ مِنَ الَحرامِ فی جَوفِ العَبدِ لَعَنَهُ کُلُّ مَلَکٍ فِی السَّماواتِ وَ الارضِ»، (5) «وقتی که یک لقمه حرام در شکم بنده ای قرار گیرد، همه ملائکه آسمانها و زمین او را لعنت می کنند».
عَن امیرَالمُؤمین(ع)قالَ:«أیُّما والٍ احتَجَبَ مِن حَوائِجَ النَّاسِ احتَجَبَ اللهُ عَنهُ یَومَ القِیامَهِ وَ عِن حَوائِجِهِ، وَ أن أخَذَ هَدیَّهٍ کانَ غَلُولاً ، وَ أن أخَذَ الرَّشوَهَ فَهُوَ مُشرِکٌ».(6)
امیرالمؤمنین(ع)فرمود:«هر حاکم و کارگزار حکومتی که در برابر رفع نیازمندی های مردم خود را مخفی و پنهان نماید(و به مردم و نیازهای آنان بی توجهی نماید)خداوند در روز قیامت از او و نیازهایش مخفی و پنهان خواهد شد و اگر هدیه بگیرد، خائن و اگر رشوه بگیرد مشرک است.»

ظلم هشام بن عبدالملک
حکایت شده که هشام بن عبدالملک برای انجام فریضه حج به مکه آمد و در آنجا گفت: یکی از صحابه رسول خدا(ص)را نزد من آورید، گفتند: از آنها کسی باقی نمانده، گفت: از تابعین و کسانی که صحابه رسول خدا(ص)را ملاقات نموده اند کسی را بیاورید، آنها طاووس یمانی را به نزدش آوردند، چون بر هشام وارد شد، کفشش را در حاشیه بساط هشام از پای درآورده، و بعد، نه با لقب یا امیرالمؤمنین بر او سلام نمود و نه با کنیه، مخاطبش ساخت و تنها گفت:«السَّلَامُ عَلَیکَ، کَیفَ اَنتَ یا هشامُ»، حالت چطور است ای هشام!
هشام آن چنان خشمگین شد که تصمیم به قتل او گرفت، وی را گفتند: تو در حرم خدا و حرم رسول خدا هستی و این امر روا نیست، پس رو به طاووس نموده و گفت: چه چیزی باعث شد که با من این گونه رفتار کنی؟ طاووس گفت: مگر چه کرده ام؟ هشام خشمش افزون شد و گفت: چه می خواستی بکنی؟ کفشت را در کنار بساط من از پای درآوردی، نه دستم را بوسیدی و نه به امارت مؤمنین بر من سلام نمودی و نه با کنیه مخاطبم ساختی، و بدون اجازه در مقابلم نشستی و بعد هم می گویی حالت چطور است ای هشام!
طاوس گفت: اما اینکه کفشم را بر کناره بساط تو از پا کندم من هر روز پنج نوبت در مقابل خداوند عزّ و جلّ چنین کنم و او نه مرا عقوبت می کند و نه بر من خشم می گیرد و اما اینکه چرا دست تو را نبوسیدم از علی(ع)شنیدم که فرمود: «لا یَحِلُّ لِرَجُلِ اَن یَقَبَلَ یَدَ اَحَدٍ اِلَّا اِمرَاَتَهُ بِشَهوَهٍ اَو وَلَدَهُ بِرَحمَه»؛ «روا نیست که مرد دست کسی را ببوسد، مگر دست همسرش را از روی شهوت و یا دست فرزندش را از روی شفقت».
و اما اینکه چرا به امارت مؤمنین بر تو سلام نکردم «یعنی نگفتم یا امیرالمؤمنین»، چون تمام مردم از اینکه تو امیر آنها باشی خشنود نیستند و لذا خوش نداشتم دروغ بگویم، و اما اینکه چرا تو را با نام مخاطب ساختم نا با کنیه، خدای تبارک و تعالی و اولیایش را که یاد می کند با اسم از آنها نام می برد و می فرماید: یا موسی، یا عیسی، و اما از دشمنانش با کنیه یاد می کند و می فرماید:«تَبَّت یَدا اَبی لَهَبٍ».
و اما اینکه گفتی چرا بدون اجازه در برابرم نشستی، از علی(ع)شنیدم که فرمود:«اِذا اَرَدتَ اَن تَنظُرَ اِلی رَجُلٍ مِن اهلِ النَّار فَانظُر اِلی رَجُلٍ جالِسٍ وَحَولُهُ قَومٌ قِیامٌ»؛ «هرگاه خواستید به یکی از اهل آتش بنگرید به مردی بنگرید که نشسته و بقیه اطرافش ایستاده اند».
هشام گفت: مرا موعظه کن، طاوس گفت: از علی(ع)شنیدم که فرمود:«انَّ فی جَهَنَّمَ حَیّاتٌ کَالقَلالِ، وَ عَقارِبٌ کَالبِغالِ تَلدَغُ کُلَّ اَمیرٍ لا یَعدَلُ فی رَعِیَّتِهِ»؛ «همانا در دوزخ مارهایی هستند همچون پاره های کوه و عقربهایی چون استر، که هر امیری را که در مورد رعیّت به عدل رفتار نکند، می گزند.
بعد هم برخاسته بیرون آمد و از آنجا گریخت و مخفی شد. (7)
«عَن ابنِ اَبی یَعفُور، قالَ کُنتُ عِندَ اَبی عَبدِالله(ع)اِذ دَخَلَ «فَدَخَلَ» عَلَیهِ رَجُلٌ مِن اصحابِنا فَقَالَ لَهُ: جُعِلتُ فِداکَ «اَصلَحَکَ اللهُ»، اِنَّهُ رُبَما اَصابَ الرَّجُلَ مِنَّا الضّیقُ اَوِ الشِّدَّهُ فَیُدعی اِلَی البَناءِ یُبنیهِ، اَوِ النَّهرِ یَکریهِ، اَوِ المُسَنّاهِ یُصلِحُها، فَما تَقُولُ فی ذلِکَ؟ فَقالَ اَبُوعَبدِاللهِ(ع):«ما اُحِبُّ انّی عُقدَهً اَو وَکَیتُ لَهُم وَکاءً، وَ إنَّ لی ما بَینَ لا بَتَیها، لا وَ لا مَدَّهً بِقَلَمٍ اِنَّ اَعوانَ الظَّلَمَهِ یَومَ القِیامَهِ فی سُرادِقٍ مِن نارٍ حَتِّ یَحکُمَ اللهُ بَین العِبادِ». (8)
پسر ابویعفور گفت: در خدمت امام صادق(ع)بودم که مردی از شیعیان برآن حضرت وارد شد پس گفت: فدایت گردم چه بسا تنگدستی به شدت گریبانگیر فردی از شیعیان می شود(و از طرف حکومت جائر)دعوت می شود تا ساختمانی را بسازد و یا نهری را لایروبی کند و یا قنات و کاریزی را اصلاح نماید، در این حالت چه می فرمایید؟ (آیا با حکومت همکاری کند تامشکل خویش را حل نماید؟)سپس امام صادق(ع)فرمود:«دوست ندارم برای آنها گره ای بزنم (و کوچک ترین کاری بکنم)و دهان مشک آبی را ببندم در حالی که آزار و اذیت و شکنجه های آنها به ما می رسد. نه(حاضر نیستم)قلمی را (برای آنها)در جوهر و مرکب فرو کنم، به درستی که دستیاران و کمک کنندگان به ستمگران روز قیامت دژخیمه ای از آتش بسر می برند تا خداوند بین بندگان حکم(و سپس در باره آنها حکم)فرماید».
عَن اَبی عَبدِالله(ع)قالَ:«مَن سَوَّدَ اسمَهُ فی دیوانِ وَلَدِ سابعٍ حَشَرَهُ اللهُ یَومَ القِیامَهِ خِنزیراً» (9)
امام صادق(ع)فرمود:«کسی که نامش را در حکومت بنی العباس بنویسد(و به آنها کمترین خدمتی بنماید)روز قیامت خداوند او را به شکل خوک محشور خواهد کرد». عَن رَسُولِ الله(ص)فی حَدیثِ المَناهِی قالَ:«اَلا وَ مَن عَلَّقَ سَوطاً بَینَ یَدَی سُلطانٍ جَعَلَ اللهُ ذلکَ السَّوطَ یَومَ القِیامَهِ ثُعباناً مِنَ النّارِ طُولُهُ سَبعُونَ ذِراعاً، یُسَلِّطُهُ اللهُ علَیهِ فی نارِ جَهَنَّمَ وَ بِئسَ المَصیرُ».(10)
پیامبر خدا(ص)در حدیث مناهی فرمود:«بیدار باشید هر کس در مقابل حاکم ستمگر شلاقی به دست گیرد(و در خدمت حکومت باشد)خداوند آن شلاق را در روز قیامت به شکل اژدهایی از آتش قرار داده که طول آن هفتاد ذرع است و آن را در آتش جهنم بر او مسلط خواهد کرد و (این)بد سرنوشتی است».
قالَ رَسُولُ الله(ص):«اِذا کانَ یَومَ القیامَهِ نادی مُنادٍ اَینَ اَعوانُ الظَّلَمَهِ وَ مَن لاقَ لَهُم دَواتاً، اَو رَبَطَ کیساً، اَو مَدَّ لَهُم مَدَّهَ قَلَمٍ، فَاحشُرُوهُم مَعَهُم».(11)
پیامبر خدا(ص)فرمود:«روز قیامت که فرا می رسد منادی فریاد بر می آورد یاران ستمگران کجایند؟ و کسانی که با دواتی به استقبال آنها رفته و(خدمتگزاری آنها نموده)یا قلمی را در جوهری برای آنها فرو برده اند با آنها محشور شوند(تا به اعمال آنها یکجا رسیدگی شود)».
عَن صَفوانَ بنِ مهرانِ الجَمالِ قالَ: دَخلتُ عَلی اَبِی الحَسَنِ الاوَّل(ع)فَقالَ لی:«یا صَفوانُ کُلُّ شیءٍ مِنکَ حَسَنٌ جَمیلٌ ما خَلا شَیئاً واحِداً»، قُلتُ: جُعِلتُ فِداکَ اَیُّ شیءِ؟ قالَ:«اِکراءُکَ جمالَکَ مِن هذاَ الرَّجُلِ»، یَعنی هارُون، قالَ: وَ اللهِ ما اَکرَیتُهُ اشِراً وَ لا بَطَراً وَ لا لِلصَّیدِ وَ لا لِلَّهوِ وَ لکِنّی اَکرَیتُهُ لِهذَا الطَّریقِ، یَعنی طَریقَ مَکَّهَ، وَ لا اَتَوَلّاهُ بِنَفسی، وَلکِن اَبعَثُ مَعَهُ غِلمانی، فَقالَ لی:«یا صَفوانٌ! اَیَقَعُ کِراؤُکَ عَلَیهِم؟» قُلتُ: نَعَم جُعِلتُ فِداکَ، قالَ: فَقالَ لی:«اَتُحِبُّ بَقاءَ هُم حَتّی یَخرُجَ کِراءُکَ؟» قُلتُ: نَعَم، قالَ:«مَن اَحَبَّ بَقاءَهُم فَهُوَ مِنهُم، وَ من کانَ مِنهُم کانَ وَرَدَ النّارَ»، قالَ صَفوانَ: فَذَهَبتُ فَبِعتُ جِمالی عَن آخِرِها، فَبَلَغَ ذلِکَ اِلی هارُونَ فَدَعانی فَقالَ لی: یا صَفوانُ! بَلَغَنی اَنَّکَ بِعتَ جِمالَکَ، قُلتُ: نَعَم، قالَ: وَ لِم؟ قُلتُ: اَنَا شَیخٌ کبیرٌ وَ اِنَّ الغِلمانَ لا یَفُونَ بِالاَعمالِ؟ فَقالَ: هَیهاتَ هیهاتَ اِنّی لَأعلَمُ مَن اَشارَ عَلَیکَ بِهذا، اَشارَ عَلیکَ بِهذا مُوسی بنُ جَعفَر، قُلتُ مالی وَ لِموسی بنِ جَعفَرِ؟ فَقالَ: دَع هذا عَنکَ، فوَ الله لَولا حُسنَ صُحبَتَک لقَتَلتُکَ».(12)
صفوان جمال گفت: به خدمت امام هفتم موسی بن جعفر(ع)رسیدم پس آن حضرت به من فرمود:«ای صفوان! همه کارهای تو خوب است جز یک کار». عرض کردم: فدایت گردم آن چیست؟ فرمود: «کرایه دادن شترانت به هارون الرشید». عرض کردم: به خدا سوگند به خاطر ظلم و ناسپاسی و یا تفریح و خوشگذرانی به آنها کرایه نداده ام، بلکه برای رفتن به مکه و اعمال حج کرایه داده ام و خودم هم به دنبال او نمی روم، بلکه غلامان خویش را به دنبال او می فرستم.
آن حضرت فرمود:«آیا عقد اجاره به آنها بسته ای؟» عرض کردم: بلی، قربنانت گردم. فرمود:«آیا دوست داری زنده بودن آنها را، تا اجاره بهای تو را بدهند؟» عرض کردم: بلی. فرمود:«کسی که حیات و بقای ستمگران را دوست داشته باشد از ستمگران است و کسی که از آنها باشد در آتش جهنم وارد می شود». صفوان گفت: پس رفتم و همه شترانم را فروختم. سپس خبر آن به هارون الرشید رسید و مرا احضار کرد و به من گفت: ای صفوان! به من خبر رسیده که شترانت را فروخته ای. گفتم: بلی. هارون الرشید گفت: چرا فروخته ای؟ گفتم: من پیرمردی هستم و غلامان هم نمی توانند کارهای شتران را انجام دهند. سپس هارون الرّشید گفت: نه! نه! من می دانم چه کسی تو را بر این عمل راهنمایی کرده است! موسی بن جعفر(ع)تو را بر این کار راهنمایی کرده است. گفتم: من چه کار به موسی بن جعفر(ع) دارم. گفت: او را از خود دور کن، بخدا سوگند اگر خوش صحبتی و(خدمات)تو با ما نبود، قطعاً تو را به قتل می رساندم.
قالَ(ع):«اِذا کانَ یَومُ القیِامَهِ نادی مُنادٍ: أینَ الظَّلَمَهُ، وَ اَعوانُ الظَّلَمَهِ، وَ اَشباهُ الظَّلَمَهِ، حَتّی مَن بَرِی لَهُم قَلَماً، وَ لاقَ لَهُم دَواهَ، قالَ: فَیَجتَمِعُونَ فی تابوتٍ مِن حَدیدٍ ثُمَّ یُرمی بِهِم فی جَهَنَّمَ».(13)
امام معصوم(ع)فرمود:«وقتی قیامت برپا می شود منادی فریاد می کند:ستمگران کجایند؟ یاران ستمگران و امثال آنها حتی کسانی که قلمی را برای آنها تراشیده اند و با دواتی به استقبال آنها رفته اند، کجایند؟ پس در تابوتی از آهن، جمع و سپس در جهنم پرتاب می شوند».

حرمت ولایت جائر
یکی دیگر از کسبهای ممنوع و حرام ولایت از طرف حاکم جائر و انجام کارهای خلاف آنان و تقویت شوکت ایشان و کسب مال و ثروت از این راه است، مانند پذیرفتن مقام صدارت، وزارت، قضاوت و غیره؛ همچنین کسب درآمد از راه کمک به ستمگران و تقویت آنان بر ظلم و ستمگری، مانند جاسوسی به نفع آنان، در شرع مقدس اسلام ممنوع و حرام است.
روایات بسیاری در این مورد آمده و فقها نیز به آن فتوا داده اند که بعضی از آنها بیان شد.

ستمگران چگونه نیرو می گیرند
علی بن حمزه گفت: من رفیقی داشتم که در دربار بنی امیه کار نویسندگی می کرد. تقاضا نمود برای او اجازه بگیرم که خدمت حضرت صادق(ع)برسد. اجازه گرفتم و باهم شرفیاب شدیم. به حضرت سلام نموده نشست، آنگاه عرض کرد: من مدتی امور دفترداری و محاسبه بنی امیه را به عهده داشتم. از این کار مقدار زیادی ثروت به دست آورده ام که در جمع آوری آن اهمیتی به حلال یا حرام بودن آن نمی دادم.
حضرت صادق(ع)فرمود:«اگر بنی امیه امثال شما را نیابند که بعضی نویسندگی برایشان بکنند، دسته ای جمع آوری خراج نمایند، عده ای جزو سپاهیان آنها شوند یا در اجتماعات ایشان شرکت نمایند یا به نماز جماعت آنها روند، هرگز نمی توانستند حق ما را غصب نمایند.
اگر مردم آنها را به خود واگذارند و کمک به ایشان نکنند، جز آنچه تصادفاً به دست می آورند، دیگر نیرویی نخواهند داشت که حقوق مردم را به ستم بگیرند». عرض کرد: آقا اینک راه نجات یافتن و آسوده شدن من چیست؟ فرمود:«اگر راهنمائیت کنم دستورم را انجام می دهی؟» جواب داد: آری.فرمود:«از هرچه در این راه به دست آورده ای چشم بپوش. آن مقداری که صاحبانش را می شناسی به خودشان برگردان، بقیه را که نمی دانی از چه اشخاصی گرفته ای از طرف آنها صدقه بده، اگر این عمل را انجام دهی، من از طرف خدا برایت بهشت را ضمانت می کنم».
مدتی سر به زیر انداخت و در فکر و اندیشه بود. عاقبت سربرداشت و گفت: تصمیم گرفتم، انجام خواهم داد. علی بن ابی حمزه گفت: با هم به کوفه برگشتیم، هرچه داشت حتی لباسهای تنش را خارج نمود. به دستور حضرت صادق(ع)عمل کرد، به طوری که بدون جامه بود. من از دوستان ومؤمنین پولی گرفته لباس تهیه نمودم و مقداری جهت مخارج روزانه با لباس ها برایش فرستادم.
چند ماهی بیش نگذشت، جوانک بیمار شد، به دیدنش می رفتم. روزی برای عیادت به منزلش وارد شدم، دیدم در حال احتضار است. همین که چشم باز کرد مرا دید، «قالَ یا عَلِیُّ وَفی وَ اللهِ صاحِبُکَ» گفت: علی، به خدا حضرت صادق به وعده خود وفا کرد. از دنیا رفت، امور تجهیز و تکفین او را عهده دار شدیم. پس از درگذشت او خدمت حضرت صادق(ع) رسیدم، همین که آن جناب مرا مشاهده کرد، فرمود:«علی، به خدا سوگند وعده ای که به رفیقت دادیم وفا کردیم». عرض کردم: صحیح می فرمایید. خودش نیز هنگام مرگ همین حرف را زد.(14)

پی‌نوشت‌ها:

1. نساء، آیه 29.
2. وسائل، ج12، ص 65.
3. بحار، ج 104، ص 274.
4. مستدرک، ج3، ص 196.
5. بحار، ج12، ص 103.
6. وسائل، ج12، ص 64؛ عقاب الاعمال، ص 35.
7. آداب کسب و معاشرت فیض، ص 252.
8. فروع، ج1، ص 357.
9. وسائل، ج 12، ص 130؛ تهذیب، ج2، ص 100.
10. تهذیب، ج2، ص 100.
11. عقاب الاعمال، ص 34.
12. وسائل، ج12، ص 131.
13. وسائل، ج12، ص 131.
14. فروع، ج5، ص 106.(به نقل از: پند تاریخ، ص 94).
منبع:حیدری نراقی، علی محمد؛ (1382) آیین تجارت از دیدگاه اسلام: (آداب کسب و تجارت)، قم: مهدی نراقی، چاپ ششم

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید