نویسنده: مهدی محمد یاری
امروز یادداشتی را از یک مدیر عامل مستعفی می خواندم. او از ده اشتباه مهمّ دوران مدیریتش بر یک شرکت تولید کننده ی نرم افزار نوشته بود و در یکی از بندهای یادداشتش از پیش فرض گذاشتن اعتماد ، در تعامل با افراد و کارکنانش به عنوان یکی از اشتباهات عبرت آموز دوران مدیریتش یاد کرده بود. برایم جالب بود.
من هم طی همه سال های مدیریتی ام اعتماد را به عنوان پیش فرض گذاشته بودم. مجال تجربه کردن می دادم و هم اکنون هم می دهم؛ حتّی به کارکنان تازه وارد ، همه ی اعتماد را هدیه می کردم. به آنها می گفتم: من از 100 آغاز می کنم و نه از صفر، امّا چنان که در عمل خطا و خیانت ببینم، بلافاصله به پله ی صفر و نقطه ی شروع بر می گردم. دیگر این تویی که با نقض عهد، ناگزیری از ابتدا شروع کنی و بالا بیایی.
با این همه و به رغم آنکه پیرو آموزه های دینی در تعامل با افرادی بایست اعتماد را به عنوان پیش فرض پذیرفته و بدان عمل کنم، تجریه ی بسیار تلخی از نامردی ها و نامردمی ها دارم؛ البته این همه به خودمان، به انسان ها برمی گردد که از ادب دین دور افتاده اند. خیانت و خطا را راهی میانبر می شناسند یا به قول عوام در یک زمان از دو آخور می خورند و نمی دانند خسارت اصلی این عمل به خود آنها برمی گردد.
مغازه دار اهل معرفتی را در بازاری از بازارهای کربلا می شناسم که در سفرهای زیارتی همواره سری به او زده ام و مهری و نگینی برای هدیه کردن به دوستان از او خریداری کرده ام. بارها شاهد بوده ام که بی آنکه وجه دریافتی از مشتریانش را شمارش کند، آنها را در صندوقش می ریزد و اگر مشتری از او بخواهد که وجه را بشمارد تا مطمئن از میزان آن شود ، می گوید: ناراحت نباش! حق مرا می دهی. اینجا ندهی، آنجا می دهی. منظورش این بود که اگر در دنیا حقّ مرا نپردازی، ناگزیر در قیامت خواهی پرداخت.
متأسفانه در میان مردم ، ماندن بر صراط انصاف و داد و طیّ طریق بر جادّه ی مستقیم و راستی کم رنگ شده و هر روز نیز از این هم که هست ، کم رنگ تر می شود. کاشتن صدها دوربین بر در و دیوار یک کارگاه و مغازه و کوچه هم دیگر افاقه نمی کند، به قول شاعر:
گویا باور نمی دارند روز داوری
کاین همه قلب و ذغل در کار داور می کنند
یاد قدیمی ها به خیر ! می گفتند و باور داشتند که بار کج به منزل نمی رسد. آنها در تمثیل ها و ضرب المثل های رایج میان خودشان گنجینه ی بزرگی از سنت های ثابت و بی تغییر خداوندی را پنهان داشتند. قواعدی که خارج از ظرف زمان و مکان در میان همه ی اعصار و قرون و در میان همه ی اقوام و ملل جاری، ثابت و قابل تجربه بودند. حسب همین ظرفیت بزرگ، سنّت ها همین امروز هم در میان ما جاری اند و خود را می نمایانند؛ حتّی اگر باورشان نکنیم؛ حتّی اگر از آن سخن نگوییم یا آنکه جمله ی ضرب المثل ها و حکایت ها را به دست فراموشی سپرده باشیم.
تو نیکی می کن و در دجله انداز. سنّت ها بی دخالت ما، عمل می کنند، نیکی ، نیکی ثمر می دهد و بدی، بدی. مثل همان وقتی که گندم از گندم بروید، جوز جو. حتّی اگر همه ی خلق روزگار فریاد برآورند، اعتراض کنند یا گندم ها را تراش داده، در هیئت جو به نمایش بگذارند. فرقی نمی کند. از کوزه همان برون تراود که دروست. نکته ی زیبا و جالب آنجاست که خائن و صادق، در خلوت خود معترف به این قاعده اند. خط کشی در محلّی ، در درونشان، بر درستی و راستی آن صحّه می گذارد . این حرص و تمامیّت خواهی و صد بلای نفس دیگر است که بر جان ما افتاده و مانع از سر فرود آوردن در برابر احکام ثابت و در عین حال حقیقی می شود.
جمیع حیوانات و نباتات و جامدات، در تبعیت تمام از این قواعد، تحت نظام خاص در سیر و سفر به سوی مقصدی تعریف شده ، پیش می روند؛ مگر آنکه مختاری متجاوز بخواهد در ترکیب دست کاری کند و چیزی را فراتر از آنچه نصیبش کرده اند ، در تملّک و تصاحب و تصرّف در آورد، از همین جا بحران نطفه می بندد. واقعه ی دهشتناکی که در مقیاس جهانی، امروز بشر به تجربه اش نشسته است. در هم ریختگی و آشفتگی تمامی که ساحت های مختلف حیات ملکی و ملکوتی بشر را مبتلای بحران ساخته، چنان که دیگر تصوّر دست یابی به بهبودی در هیچ یک از ساحات و وجوه حیات بشر نمی رود. این بهمن هولناک و خانمان بر انداز از لغزش ساده ی سنگی بر سنگی و ریزش پاره ای برف بر پاره ای دیگر سر بر آورد. از همان تجربه ی ساده ای که بی اعتنا از کنار آن گذاشتیم، از باور آوردن به ضرب المثل ساده ی پدران ما:
بار کج به منزل نمی رسد.
پشت سر که نگاه می کنم، خسارت های بزرگ وارد شده را محصول فقدان باور درباره ی مطلب یاد شده می بینم. به رغم تصوّر عوام و عموم، خسارت ها پس از افشای کج رفتاری، دغل کاری و ناراستی بارز نمی شود، از اولین لحظه ی ورود این روحیه در مناسبات و معاملات و بالاخره تعامل مردم ، نتایج سوء خود را جاری می سازد. جان معاملات مردم را تباه و سیاه می کند. این نیّات هستند که سرنوشت اعمال را رقم می زنند. میان ما سوء تفاهمی بزرگ اتّفاق افتاده، در اثر تعلیمات ناقص، گمان می بریم جمله ی اوامر و نواهی صادر شده ی حضرت و بزرگان دین، ناظر بر حضور ناگزیر انسان در صحنه ی قیامت و تجربه ی جنّت و نار است. گمان می شود این همه تضمین کننده ی ورود به بهشتند یا باعث ابتلاء به آتش قهر خداوند در جهنّم، ناقص دریافته ایم.
جهنم و بهشت در آن دور دست ها انتظار ما را نمی کشند. جهنّم و بهشت را هم اکنون می سازیم و به عبارت دیگر، هم اکنون در بهشت یا جهنّم زیست می کنیم. حجاب این عالم و ستاریّت خداوند مانع از تجربه ی سوزش آتش و صفای بهشت خلد برین به صورت ملموس در این جهان شده است. اوامر و نواهی ناظر بر تذکار جدّی درباره ی حتمی بودن و جاری بودن عواقب اعمال دنیاست، در لحظه و زمان حاضر است . گستره ی تأثیر اعمال و نیات را تنها خدا می داند و بس. در جایی خوانده بودم بال زدن یک پروانه در این سوی عالم ممکن است در سیر تدریجی و اکمالی، به خاطر تسلسل و زنجیره ی تأثیر گذاری اعمال و اقوام بر هم، باعث بروز یک سونامی وحشتناک در آن سوی اقیانوس ها شود. اعمال واقوال ، نقطه ای و محدود تأثیر نمی گذارند. مثل رها شدن تیری از شصت و کمان تیرانداز می مانند. آنگاه که رها شد، دیگر میزان و میدان عملش در اختیار تیرانداز نیست. مانند بازی دومینو، هر مهره، مهره ای را می اندازد و سلسله ای از حوادث و ریزش ها را سبب می شود.
دومینوی بزرگ زندگی فردی و جمعی ما با افتادن اوّلین مهره شکل می گیرد. خدا می داند تا کجا پیش می رود. این از درک و دریافت ضعیف ماست که افتادن هر مهره را مستقل از تأثیرش بر سایر مهره ها می شناسم. هر عمل و هر قول، مهره ای است در زنجیره ی بزرگ یک دومینوی بزرگ که همه ی مرزها را در می نوردد.
در عواملی تو در تو سیر و سفر می کنیم، در خودمان این عوامل سیریان دارند و حاضرند. مهره های پی در پی دو مینوی زندگی ما و دیگران هم راهی دور و دراز در میان جمله ی عوامل را طی می کنند. بلم کالبد جسمانی ما با گذر از دریاچه ی زندگی این جهان، تنها قادر به گذر دادن و رساندن ما تا دشت فراخ و دور و دراز زندگی و حضور در عالم برزخی هستند، اسبی تیزتک، از این عامل هم ما را گذر داده و به اقیانوس بی کرانه و جاودانه ی قیامت کبرا می رساند.
سلسله ی دومینوی اعمال و اقوال، چون سایه و در سایه از این سه عالم عبور می کند و باید عبور کند. در جهان مادّی نمی ماند، در همه ی عوامل سیرو سفر می کند. در واقع می خواهم بگویم که هر عمل سه میدان تأثیر گذاری و حضور دارد، دنیا، برزخ و قیامت. در هر مرتبه و حرکت هم میدان تأثیر گذاری وسیع تری می یابد؛ مثل همان تیری که از کمان رها می شود. جامع ترین نتیجه اش در آخر کار و با افتادن آخرین مهره قابل محاسبه است. سر جمع و بر آیند همه ی افت و خیزها ، سر جمع و محصول غایی فراهم آمده ی ماست.
بهشت یا جهنّمی که فراهم آورده ایم و از هر مرحله عبور داده ایم، در انتهای مسیر جلوه ی عینی و آشکار پیدا می کند. در حقیقت ظهور و تجسّم این همه را در هیئت جنّت و نار، سایه ی طوبی و سموم حمیم و …ملاحظه می کنیم. ماجرای ما وجهی دیگر هم دارد که از بیانش خودم هم می ترسم؛ زیرا این بیان و اقرار ، کار و بار خودم را سخت تر خواهد ساخت. وجه دیگر آن است که دومینوی اعمال و اقوال ما تنها در یک خط راست چیده نشده است. تنها مهره ها در طول هم قرار نگرفته اند. تنها یک ردیف مهره نیستند که چیده شده اند؛ بلکه مهره ها در همه ی جهات ، شمال و جنوب و شرق و غرب چیده شده اند.
به عبارت دیگر اعمال و اقوال ، دایره ی بزرگی از تأثیرات را در طول و عرض مناسبات و معاملات ما را تشکیل داده اند. چیزی مثل این شکل:
ما در مرکز این میدان ایستاده ایم. ما فقط یک حرکت می کنیم. تنها یک مهره را به زمین می اندازیم و تنها یک تیر پرتاب می کنیم؛ اما این یک پرتاب بلافاصله در جهات مختلف مهره هایی را به زمین می زند. هر مهره سیر و سفر خود را تجربه می کند. این همان سونامی حاصل از پر زدن پروانه است که در آن سوی اقیانوس ها خود را نشان می دهد. شاید کمی سخن سخت شده باشد.
ما در تعامل با خودمان و همه ی آنچه درباره ی خودمان ( مستقل از سایرین) عمل می کنیم و مهره ای را بر زمین می زنیم؛ در حالی که در ارتباط با مردم هم هستیم. مالی را از روی جفا و ظلم غصب می کنیم و می بلعیم. این عمل درباره ی خودمان و مستقل از سایرین ، سلسله ای از مهره ها و تأثیرات را باعث می شود که از همه ی صورت ها و ساحت ها می گذارد ، در همان حال، موجی را پیرامون ما منعکس می کند، نوری ساطع می سازد، نتیجه ای به بار می آورد که اطرافیان ما هم از آن تأثیر مثبت و ممدوح یا تأثیر منفی و مذموم دریافت می کنند، در واقع آنان نیز باعث به هم خوردن تعادل مهره ها و ریزش آنها می شویم. ریزشی که متوقّف نمی شود.
تمامی اجزای هستی با هم زنجیروار در ارتباطند. تمامی هستی جان دارند. تأثیر می پذیرند و تأثیر می گذارند. هر جانور و هر گیاه حامل و حاوی سهمی از شعور و آگاهی و درک است. مگر نمی خوانیم که:
«یسبح لله ما فی السموات و الارض»
جمله ی موجودات منتشر در هستی، اعم از جمادات و نباتات و حیوانات تسبیح گوی خداوندند.
دانشمندی ژاپنی آزمایشی شگفت انجام داده بود. او تأثیر اصواب و سخنان ممدوح و مذموم را بر مولکول های آب بررسی کرده بود. تأثیر موسیقی سنتی و کلاسیک، تأثیر سخنان محبّت آمیز و قهر آمیز، تأثیر اذکار و ادعیه و… فیلم آن موجود است. او ثابت کرده بود که آب از چنان هوشمندی ای برخوردار است که از هر لفظ و صوت و آهنگ معنوی و روحانی یا مفسده جویانه و سخیف تأثیر می پذیرد و عکس العمل مناسب با همان اصوات نشان می دهد. روایت بلندی هم از امام حسین (ع) داریم که تسبیح پرندگان و حیوانات را در اصواتشان که برای ما غیر قابل فهم است ، بیان کرده اند؛ برای مثال فرموده بودند:
« قرقی با صدایش می گوید: آمنت بالله الیوم الاخر، بلبل با صدایش می گوید: لا اله الا الله حقا حقا.
کبک با صدایش می گوید: قرب الحق قرب و…در پایان اضافه فرمودند:
خدا چیزی را خلق نفرموده است؛ مگر اینکه برای او تسبیحی هست که با آن حمد خدای خویش می گوید.» (1)
از این توضیح اضافی می گذرم، می خواستم بگویم، گستره ی اعمال و اقوال حتی در قدر و اندازه ی یک کلام محبّت آمیز ، یک سلام در کنار ظرفی آب، مثل همان دومینو کار کرد خودشان را دارند. آب و دریا و جنگل و پرنده و …. در خاموشی و به دور از درک ما ، از ما و از اقوال و اعمال ما تأثیر زیبا و زشت می پذیرند و به همان نسبت نیز بر فضای پیرامونی خود تأثیر می گذارند. می بینیم که پرتاب یک تیر یا ظاهر ساختن یک عمل پیش نیست؛ امّا در خودش محدود نمی ماند.
آیا وقتی اشیاء و مواد، چون آب تا این حد تأثیر پذیرند، مردمی که از صبح تا شب با ما و همراه ما در رفت و آمدند از تأثیر مستقیم و غیر مستقیم اعمال و اقوال ما بی نصیب می مانند؟ کدامین موجود مستعدّتر است؟ آب یا انسانی که در خود، روحی لطیف و عقلی ظریف دارد؟ چه مستقیم چه غیر مستقیم ، مردم ، آشنا و غریبه، آشکار یا نهان از آنچه می کنیم و می گوییم تأثیر می گیرند.
از اینجا است که با احتیاط عرض کردم ما هر یک ، چون مهره ای و عاملی و اهرمی در میدان بزرگ قابل شناسایی هستیم که پیرامونش کهکشان و منظومه ای از مهره ها چیده شده است و هر زنجیره از مهره ها در تأثیر پذیری و تأثیر گذاری از دریاچه ی جهان و دشت عالم برزخ گذشته، به اقیانوس قیامت می رسد.
در آنجا، برآیند نهایی هر قول و فعل گرد آورده شده، فراروی ما قرار می گیرد. این نتیجه ی نهایی است که ما را در جمع سعیدان و نیک بختان وارد می سازد یا اشقیا و نگون بختان.
چه بخواهیم چه نخواهیم عالم با همه ی اجزاء و ارکانش ، در پیوند با هم و البتّه عالمانه و حکیمانه آفریده شده است.
هیچ موجودی مستقل و بریده از کهکشان عظیم هستی، سیر و سفر نمی کند. اگر چنین بود ازدحام و تزاحم همه ی تعادل هستی را به هم می زد.
چه بخواهیم چه نخواهیم جملگی اجزای هستی در مجموعه ای از قوانین و سنّت های ثابت گرد آمده اند. این سنت ها و قوانین و موازین هستند که به همه چیز معنا می بخشند. در اصل، هستی را از طریق همین قواعد می شناسیم و با کشف و شناسایی همین قواعد است که موفّق می شویم، از آنها استفاده کرده و جهان مادّی را به تصرف در آوریم.
این از بلندای سخنان حکمت آمیز کتب آسمانی و اولیای الهی است که سنّت ها و قواعد بیان شده اند و از بلندای درک مردان اهل حکمت، که آن همه را در قالب تمثیل ها و ضرب المثل ها بیان کرده اند.
بار کج به منزل نمی رسد ، تو نیکی می کن و در دجله اندازد،
این همه درباره ی آنچه می کنیم، است. حساب آنچه نمی کنیم، جداست. آنچه که حساب ما را با عالم و آدم معلوم می کند، تنها در عمل کردن ها خلاصه نمی شود. عمل نکردن ها هم جای خود دارد.
آنچه که می بایست بکنیم، نقشی که باید می زدیم ، قدمی که باید بر می داشتیم و به هر بهانه نزدیم و نکردیم.
اگر شما از دور دست شاهد پرتاب شدن کودکی معصوم در چاهی ویل باشید و در همان لحظه رهگذر بی خیالی را بنگرید که می توانست مانع از سقوط کودک و باعث نجات او شود، درباره ی آن رهگذر چه حکمی صادر می کنید؟ حداقل او را سرزنش می کنید؛ به همان سان که اگر از سقوط کودک جلوگیری می کرد، او را تمجید و تشویق می کردید.
سقوط جمعی قومی در گرداب بلا و ابتلاء، همان اندازه مسئولیّت بر دوش عاملان سقوط می گذارد که بر دوش اشخاصی که می توانستند مانع از سقوط شوند. نتیجه ی عمل هر یک ، تأثیری بر یکی از دو سوی سقوط قوم یا نجات قوم می گذارد.
نکبت و نگونساری جوامع، تنها محصول عمل فاسد و مفسده پراکنان نیست، سهمی از آن همه را کسانی می برند که بی عملند. بی عملی هم ، خود نوعی عمل است. آنکه کودکی را از سقوط در چاه مانع نمی شود، عاملی است که در نتیجه ی غایی شریک می شود. این واقعه ی مفسّر این کلام است که فرمود: همگی مسئولید « کلّکم راع وکلّکم مسئولا عن رعیّه».
این حوزه از برداشتن خاری از گذرگاه خلق روزگار تا دور دست ترین افق دید و دایره ی عمل و آگاهی و مسئولیت امتداد می یابد تا در همه ی ساحت ها و امکان ها ، فردی نتواند بودن و آگاهی خود را انکار کند.
بودن، آگاهی و توانایی گستره ی عمل کردن یا عمل نکردن ها را معلوم می سازد. در میدان واقعه ای حاضر بودن، از واقعه ای آگاهی داشتن و بالاخره میزان رخصت و توانایی برای عمل یا بازدارندگی . هیچ کجا ذکر نشده که آدمی در برابر دستمزد و ما به ازائی که دریافت می دارد، مسئول عمل کردن یا عمل نکردن است.
هیچ کجا ذکر نشده است. که مشارکت در بهره و سود ملاک عمل یا بازدارندگی است. آنکه حاضر است و ناظر ، آنکه می داند و می بیند و آنکه می تواند، مسئول است. این همه در خود و با خود بار تعهّدی را بر گرده ی آدمی می گذارد. ناظر بی عمل ، همان اندازه ناپسند است که عالم بی عمل . عالم بی عمل همان قدر زشت می نماید که توانا و صاحب قدرت ساکت و بی تفاوت.
به هر دلیل و هر توجیهی ، وقتی مهره ها افتادند، دومینوی زندگی فردی و جمعی ما به پیش می رود. همه ی پهنه ها را می نوردد تا قیامت کبرا . والسّلام
پینوشتها:
1. بحار الانوار ، ج 61، ص 27، باب 1 ، ح 8.
منبع: مجله موعود 141